۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

چند خرده فرمايش جمع و جور به بهانه ی چهارده مرداد

محمد علی اصفهانی

«اين مجلس، بر خلاف مشروطيت است. هر کس مِنبعد از فرمايشات ما تجاوز کند مورد تنبيه و سياست سخت خواهد بود.».
«اين مجلس، برخلاف مشروطيت است»، و چون من طرفدار مشروطيت هستم تصميم دارم اين مجلس را به توپ ببندم. اگر شک داريد که من طرفدار مشروطيت هستم، به شما اخطار می کنم که «هرکس منبعد از فرمايشات ما تجاوز کند مورد تنبيه و سياست سخت خواهد بود»، و در جريان اين تنبيه و سياست سخت، قطعاً شکش کاملاً برطرف خواهد شد، و در دادگاه، هوشياری مقام معظم رهبری را که نگذاشتند آمريکا و اسراييل و شرق و غرب و شمال و جنوب، به وسيله ی موسوی و کروبی و خاتمی و غيره و غيره يک انقلاب مخملی در ايران به راه بياندازند ستايش خواهد کرد.

صد و يک سال پيش، در روز دوشنبه اول تيرماه ۱۲۸۷ محمد علی شاه قاجار، چنين گفت. مختصر و مفيد. طی تلگرامی که به فرمانروايان تمام شهر های ايران فرستاد.
هدف او دفاع از کيان مشروطيت و حق انتخاب مردم بود. اما چون ديد که اينطوری نمی شود از کيان مشروطيت و حق انتخاب مردم دفاع کرد، ناچار شد که مجلس را به توپ ببندد و صور اسرافيل ها و ملک المتکلمين ها را هم با طناب در باغشاه خفه کند.

امروز، سالروز مشروطيت است و روز تحليف رييس جمهوری منتخب مردم، در مجلسی که البته نمايندگانش نيز منتخب مردمند. به همان اندازه که رييس جمهوری محترم.
و حتی تاريخ های امسال، عجيب با تاريخ های سال شروع استبداد صغير يکی شده اند. در آن سال هم مثل امسال، ۲۲ خرداد روز جمعه بود. و اعليحضرت در آن روز، مردمی را که می ترسيدند اگر مدرسه ی سپهسالار را ترک کنند يک خبر هايی بشود، فرستاد به خانه شان و گفت آسوده بخوابيد که من بيدارم.
و باز هم مثل امسال، ۲۳ خرداد روز شنبه بود. و مردم که از خواب بيدار شدند ديدند که ايشان ترتيب کار را داده است و برای حفظ کيان مشروطيت و رعايت حرمت آراء مردم، دستور داده است که اغتشاشگران زير را دستگير يا تبعيد کنند:
ـ ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل، به جرم انتشار روزنامه يی که از طرف موساد و سيا تغذيه ی مالی می شد.
ـ ملک المتکلمين و سيد جمال الدين اصفهانی که با سوء استفاده از کسوت مقدس روحانيت، مردم را در مساجد «ضرار» به راه نفاق دعوت می کردند.
ـ محمد رضا مساوات که همانطور که از اسمش هم بر می آمد، دارای افکار انحرافی بود.

و بقيه ی جريان را هم که همه کم و بيش می دانيم، چون خودمان هر روز شاهد آن هستيم. و حالا ـ يک خرده صبر کن ـ شاهدتر هم می شويم. مگر آن که...
مگر آن که حواسمان را جمع کنيم و پاس وحدت خودمان را بداريم. البته منظور از وحدت، آن «وحدت کلمه» که امام راحل (ره) می فرمودند نيست. اصلاً منظور از وحدت، وحدت کلمه يا وحدت کلام نيست. بلکه وحدت عمل است.
برای وحدت عمل داشتن، وحدت کلام داشتن لزوم قطعی ندارد. وحدت کلام داشتن، يعنی تکصدايی. و تکصدايی يعنی استبداد. استبداد صغير يا کبير.
راستش، من مطمئن نيستم که تاريخ مشروطه را درست نوشته باشند. چون در کتاب های تاريخ مشروطه، استبداد صغير، بعد از استبداد کبير اتفاق افتاده است. در حالی که قاعده بر اين است که هر استبداد کبيری از استبداد صغير شروع می شود.
البته، قاعده بر اين است؛ نه استثنا. شايد تاريخ نويسان ما حق داشته باشند. منظورم کسانی است که تاريخ گذشته را نوشته اند. اما کسانی که تاريخ حال و آينده را می نويسند بايد مواظب باشند. منظورم خود ماست. تک تک ما آحاد ملت ايران که داريم تاريخ حال و آينده ی سرزمينمان را می نويسيم. يعنی رقم می زنيم.

يکی از چيز هايی که در من يواش يواش تبديل به يک به قول فرنگی ها «... فوبی» شده است (نمی دانم آن سه نقطه ی قبل از فوبی را با چه پر کنم)، «تعيين موضع» است.
هنوز هم بعد از سی سال، هر روز و هر شب، يک عده در حالی که مشت هاشان را گره کرده اند و احتمالاً چوبی، چماقی، چاقويی، قمه يی، تيری، تفنگی، چيزی هم توی جيبشان و زير کت و کاپشنشان است، دم در خانه ی من می آيند و داد می کشند:
ـ موضعت را روشن کن.
سی سال پيش، در اولين روز های «بهار آزادی»، روزانه، يک يا دو يا سه يا صد بار، يک دسته آدم پشمالو ی خشمالو، با يک بلندگوی دستی، جلوی در و حتی توی حياط روزنامه ی کيهان جمع می شدند و بر سر ما داد می کشيدند که:
ـ موضعتان را روشن کنيد!
و هيچ فکر نمی کردند که اگر ما موضعمان را روشن کنيم، تکه ی بزرگمان گوشمان خواهد بود.
گاهی هم يکی از آن ميان بالای چارپايه می رفت و طی سخنرانی غرّايی چندين مشت محکم به راست و چپ، و ايضاً شرق و غرب و عالم و آدم می کوبيد، و ديگران هم در پای چارپايه تمرين بوکس می کردند.
يکی از بچه ها به شوخی می گفت من فکر می کنم که خمينی در جوانی هايش بوکسور بوده است. برای اين که همه اش می گويد مشت محکم می کوبيم به فلان و به بهمان. و خب، حق هم داشت که اينطور فکر می کرد. اما نمی دانم چرا جرأت نداشت حرفش را جلو يکی از همينجور مريدان خمينی هم بگويد، و فقط جلو ما بلد بود از اين حرف ها بزند.

يکی ديگر از همين بچه ها هم ـ که احتمالاً اين نوشته را می خوانَد ـ هر روز صبح اول وقت، بلندبلند توی تحريريه، بدو بيراه نثار بالا و پايين چهره های نظام تازه سر کار آمده می کرد. بلندبلند.
اما من که مثل امروز، دغدغه ی پرهيز از تفرقه را داشتم، بالاخره او را قانع کرده بودم که هم در ميان افراد تحريريه، و هم در ميان افراد بخش های ديگر که به تحريريه رفت و آمد دارند، کسانی هستند که گرچه به خاطر رفاقت و همکاری صدايشان در نمی آيد اما سخت آزرده خاطر می شوند، و اين باعث می شود که ما بچه های روزنامه نتوانيم در آنجايی که لازم است، و در برابر «بيگانه»، وحدت عمل داشته باشيم.
چندی به خير و خوشی گذشت. تا اين که او يک روز مرا که نمی دانستم چه در سر دارد صدا زد و يواشکی و بسيار آرام شروع کرد در ِ گوش من شعار دادن. آن هم چه شعار هايی آدم بی تربيت!
و آن وقت در حالی که نفس بلندی می کشيد گفت:
ـ آخيش! راحت شدم. داشتم خفه می شدم.
و رفت و مثل بچه ی خوب، سرجايش نشست و به قول و قرارش وفادار ماند...

حالا، امروز هم حرف من همان است. يعنی اگر قبول داريم که در برابر دشمن واحدی قرار گرفته ايم که بيگانه است، ما خودمان بايد با خودمان بيگانگی نکنيم. ما بايد در ميان خودمان وحدت عمل داشته باشيم. نه الزاماً وحدت کلام. بلکه وحدت عمل.
يکی از مواردی که خيلی زياد در اين ايام به آن بر می خوريم، گله و شکايتِ گاهی به حق و گاهی به ناحق خيلی ها از دست «موج سبز» ی هاست. البته در خارج از کشور. خوشبختانه تا جايی که من در جريان هستم، داخل کشور چندان از اين خبر ها نيست. اگر چه بعضی ها با نوشتن چهار تا مطلب در اين سايت و در آن سايت، می خواهند خلاف اين را القا کنند...

بنابر اين ـ علی الحساب ـ هفت نکته ی زير را يادآور می شوم، و برای اين که بعداً جای گله و شکايتی باقی نماند، پيشاپيش هشدار می دهم که «هرکس منبعد از فرمايشات ما تجاوز کند مورد تنبيه و سياست سخت خواهد بود»:

۱ ـ اگر يک عده در جايی جمع شوند و بگويند که ما می خواهيم اين شعار ها را بدهيم و آن شعار ها را ندهيم، و فلان پرچم را بياوريم و بهمان پرچم را نياوريم، و رنگ لباس ها و پلاکارد هايمان اين باشد و آن نباشد، از حق طبيعی خودشان استفاده کرده اند.

۲ ـ اگر افراد فوق الذکر، به افراد ديگری گفتند که شما حق نداريد در جايی جمع شويد و آن شعار ها را بدهيد و اين شعار ها را ندهيد، و فلان پرچم را نياوريد و بهمان پرچم را بياوريد، و رنگ لباس ها و پلاکارد هايتان آن باشد و اين نباشد، به حق ديگران تجاوز کرده اند.

۳ ـ اگر کسانی به کسانی ديگر بگويند که ما می خواهيم در مراسم و آکسيون هايی که شما ترتيب داده ايد شرکت داشته باشيم، ولی هر کاری خودمان دلمان خواست بکنيم و شما هم حق نداريد جيکتان به اعتراض در بيايد، وگرنه ديکتاتور هستيد، بايد از آن ها پرسيد: شما چطور؟ شما دموکراتيد؟

۴ ـ اگر کسانی به کسانی ديگر گفتند که ما می خواهيم بياييم و جلوی چشم شما به آن هايی که به حق يا به ناحق مورد احترام شما هستند فحش و بدو بيراه بگوييم و شما را تحريک کنيم و بيازاريم، آن کسان ديگر حق دارند که اقلاً بگويند: آخ.

۵ ـ آگاهی را چه بيرون گيومه باشد، و چه داخل گيومه باشد، نمی توان زورچپان کرد. و فقط کسانی که قدرت اقناع طرف مقابل را ندارند، به «زورچپان درمانی» معتقدند. و درست به همين دليل که به «زورچپان درمانی» معتقدند، اصلاً صلاحيت آگاهی بخشی ندارند. آدم، صلاحيت بخشيدن چيزی را دارد که دارای آن است.

۶ ـ ممکن است که من فقط بتوانم پنجاه نفر را جمع کنم، و چون می بينم که ديگری می تواند هزار نفر را جمع کند، وسوسه بشوم که بروم خودم را قاطی نفرات ديگری بکنم و بگويم ما هزار و پنجاه نفر، چنين فکر می کنيم. در اين صورت، از دو حال خارج نيست: يا به دليل چرت و پرت بودن حرف های خودم است که من نمی توانم بيش از پنجاه نفر را جمع کنم، و يا به دليل عدم آمادگی محيط برای پذيرش حرف های درست من است که چنين وضعی پيش آمده است. در حالت اول، بايد ديگر چرت و پرت نگويم؛ و در حالت دوم، بايد سعی کنم که سطح درک محيط خودم را ارتقاء ببخشم. اين ممکن است سخت باشد، اما قواعد بازی دموکراسی چنين است.

۷ ـ همسفره شدن با ديگران، بسيار خوب است و باعث برکت سفره می شود. اما اگر آدم بر سر سفره ی مشترک نشست، بايد حرمت سفره را نگاه دارد.

۱۴ مرداد ۱۳۸۸

www.ghoghnoos.org

هیچ نظری موجود نیست: