مهناز تميزی
درگيری ها و تحولات اخير ايران وهمزمان با آن کشتار در پايگاه اشرف بحث های متفاوتی را دامن زده است. تا آنجا که بحث ها و واکنش ها مربوط به ايران ميشود، صرفنظر از اعتقادات ايد يولوژيک ، همه از مردم ايران حمايت ميکنند. بنظر ميرسد اما اين مردم برای بسياری يک جمع ناهمگون و گوناگون نيست، بلکه مردمی هستند که از نظرات حاميانشان دفاع ميکنند. دفاع از اين مردم (البته اگر حرکتی ضد رژيم انجام دهند) محدود ميشود به پشتيبانی های تبليغی از نويسندگان وخبرنگاران، زندانيان سياسی ، جنبش زنان، دانشجويان ، کارگران، اعتصابات معلمان، اتوبوس رانان وامروز هم سبز، با ارزش کميتی آن. هميشه اين مردم ايرانند که با مبارزاتشان خارج کشور را هدايت ميکنند ويا رژيم ايران است که با سرکوب خود ،ما را به ياد مردم می اندازد. بخشی از جريانات سياسی با علنی کردن عناصر مبارز در تبليغات خود، باعث پايان دادن به فعاليت های متداوم اين عناصر می شوند. پس تنها رژيم ايران نيست که مبارزين را به انفعال می کشانند، بلکه تاکتيک های غير مسئولانه بعضی از تشکيلات ها ويا عناصر انقلابی نيز به اين انفعال دامن می زد. سبزها اما در داخل و هم درخارج از ايران با استفاده از تضاد درونی رژيم واپوزسيون خارج از کشور، مردم را ولو موقتی به سوی يک اتحاد سراسری به خيابان های شهرهای جهان کشانيدند. ما مردم خارج از کشور از مردم داخل هميشه عقبيم و با اين همه دم ازهدايت مردم ميزنيم. آنقدر اين کلمه مردم در ساليان اخير بدون مفهوم عمومی آن، طرح شده است که امروز جنبش سبز و حاميانش نيز از اين سنت عمومی استفاده کرده و جنبش متشکل شده از همه رنگها را از آن خود تلقی ميکند! اين طبيعی است که مردمی که ساليان دراز از اپوزيسيون به خارج از کشور منتقل شده دست شسته بودند، در شرايط مذهبی خفقان عمومی ، از اين شکاف جناح های رژيم استفاده کنند ورنگ واقعی خودرا موقتا پنهان کنند. همان مردمی که سالها ياد گرفته اند با دو يا چند چهره متفاوت بيرونی و درونی به حيات خود ادامه دهند. ما درخارج از کشور هم ،از همان مردمی هستيم که برای بقای خود مجبور به زندگی چند چهره ای بوديم وبعضا هستيم. در خارچ از کشور هم اين چند چهره گی به جای خود باقی ماند، در مقابل بومی ها يک چهره و در ميان ايرانی ها با چهره ای ديگر. حتی با دوستان يا دشمنان چه واقعی و چه ساختگی نيز چند چهره . اين چند چهره گی ، بخوان از خود بيگانگي، يا در زبان عامه شيادی است که سعی در سرکوب رنگ های تفکری دارد. اين عدم ثبات در يکدستی نظرات يک جريان و يا فرد خاص است که موجب توهم عمومی ماست. زيگزاگ های نظری وتفکری جريان ها و افراد، نشان دهنده سرگردانی آن ها و عدم اعتماد به نظرات به اصطلاح دموکراتيک ومدنی خودشان است. اگر يک چهره ی اومی پذيرد، چهره ی ديگرش نفی ميکند. بنظر ميرسد که دريافت های ما که طوطی وارابراز می کنيم ، نهادينه نشده اند وبا يک چرخش کوچک در داخل ايران، به ديکتاتورهای کوچکی تبديل می شويم که هيتلر نيز در قبراز ما شرم زده می شود. زيرا که ابراز عقايد انسانی مولد يک سرمايه فرهنگی است که با برده گيری فکری و فرهنگی ديگران همراه است. کيش شخصيت است و توخالی! مثال اينجا لازم نيست، به خود و دوروبر خود خوب نگاه کنيم. سئوال امروز برای من اين است که درک ما از آزادی و احترام به عقايد ديگران ودفاع از حقوق انساني، آيا تنها يک بازی لفظی است؟ عکس العمل اخير برخی در رابطه با حمايت ساکنين اشرف، نشان دهنده عدم نهادينه شدن مفهوم دفاع از آزادی انسان هاست. دوستان فراموش کرده اند که ساکنين اشرف هم مثل خودشان حق دارند از حقوق پناهندگی استفاده کنند ودر کشورهای ديگر مستقر شوند. در تاريخ حمايت از پناهند گان، اين دفاع عمومی هميشه رايج بوده وبرخورد ما امروز به ساکنين اشرف حداقل از اين نقطه نظر هم که شده ، ضروريست. اگر صادقانه با خودمان خلوت کنيم، بيشتر ما، با ورود و اقامت بسياری از پناهندگان بطور شخصی مخالف بوديم وهستيم، اما از حقوق عمومی آنها دفاع ميکنيم. جالب است که ما خود برای بدست آوردن اين حقوق پناهندگی تلاشی هم نکرده ايم، بلکه فقط از آن استفاده کرده ايم. يادمان نرود که ما تنها برای بهتر شدن قوانين پناهندگی مبارزه کرده ايم و امروزبخودمان اجازه می دهيم که برای ديگران تعيين تکليف کنيم. اين نگاه فرصت طلبانه ما از کجا ناشی ميشود؟ چرا دوستان مخالف حمايت از ساکنين اشرف مشخص صحبت نمی کنند و تنها از گذشته مجاهدين داد سخن می گويند؟ يادمان باشد که کمتر سازمانی است که اشتباه نکرده ويا دست به خيانت، حذف ودفع افراد وابسته وغير وابسته به خودنزده است. افراد مستقل امروز هم، اگر به گذشته خود رجوع کنند ،در اين انحرافات تفکری چه فعال و چه غيرفعال نقش خود را به وضوح در می يابند. مبالغات بی حد وحصر در رابطه با فعاليت ها، فرمانبر داری بی رويه، سرکوب فکری و روحی جريانات به اصطلاح مخالف خود وفرصت طلبی های تاکتيکی بی مرز! بهتر است که اين جنبه عمومی اپوزيسيون را در نظر بگيريم وخودرا محدود به يک جريان نکنيم، چرا که اين نقدها تنها در جزييات، جريانات را از هم تفکيک ميکند و نه در کليت خود! اما بحث من تنها دفاع از ساکنين اشرف نيست، بلکه دفاع از همان اعتقاداتی که بر زبانمان جاری ميشود ودر ذهن مان سرکوب! دفاع از حقوق انسانها مانند نخود ولوبيا نيست که از هم جدا کنيم، يا با يک تعريف عمومی مواضع خود را کم رنگ کنيم. شرايط امروز ايران اجازه اين شلختگی تفکری را به ما نميدهد. دفاع از مردمی که از ظرفيت ها و تفکرات مختلف تشکيل شده اند، نياز به آگاهی مشخص از اين چند وجهی بودن مردم هم دارد. به زعم بسياري، مفهوم مردم تنها محدود به غير روشنفکران ميشود، به کسانی که هويت ندارند، نا مشخصند وبيگناه ومعصوم و مورد سرکوب. با اين نگاه کودکانه، تا کسی تفکر خودرا آشکارا ابراز ميکند، ديگری حامی مردم ميشود ودر اعتراض ميگويد اما مردم چيز ديگری می گويند و می خواهند. با اين گونه برخوردها ،فرد هم خود را و هم ديگری را از جمع مردم جدا ميکند و با اين جايگاه ويژه خيالی به بازی قدرت می پردازد. فراموش نکنيم که مردم نه مظلومند ونه نا آگاه و از طرفی هم نا آگاه و هم شياد. با ديد کور کورانه و نگاه مذهبی که آب پاکی روی همه گناهان مردم ميريزد، نميشود واقعيت هارا پنهان کرد. پس اين همه اخبار اعتياد، فحشا وکلاه برداری ها (که البته منشا آن اجتماع ودولت مرتجعين و عوام فريبان است) در باره کدام مردم است؟ آنقدر با روياها ودروغهای تبليغی برعليه ويا تاييد ديگران زندگی کرده ايم که هيچ برنامه ای برای بازسازی جامعه مسموم شده و بخشن مافيايی ايران درنظر نداريم. مبارزات راحت طلبانه ما که درحد چند تظاهرات و امضا حمايتی و چند مقاله واطلاعيه است، می بايستی شکل ديگری به خود بگيرد. دوستانی که چمدان خودرابرای رفتن به ايران آماده کرده ايد، آيا فکر کرده ايد که وقتی به ايران بر می گرديد ، می خواهيد به عنوان قهرمان سر بار خانواده باشيد؟ ويا اينکه در جامعه ای که از فقر وبيکاری بيداد می کند مشغول کار شويد؟ آيا حاضريد به کارهای سخت دست بزنيد؟ برنامه شما برای مبارزه بافقر در همه شکل آن چيست؟ شايد بهتر است دوباره تعاريف خودرا برای خود بازگو کنيم واز انحصار طلبی ها و باند بازی دست بکشيم. امروز هيچ جريانی وجود ندارد که از خود انتقاد نکرده باشد. اما انتقاد از خود تنها کافی نيست و موضع گيری ها ميبايست از شفافيت کامل برخوردار باشد. بحث من بر سر سکوت و عدم انتقاد نيست، بلکه شفافيت در تعاريفمان از آزادي، برابري، حقوق شهروندي، در همه عرصه هاست! انتقاد های ما تبديل به غر زدن هاو نفرت های شخصی شده است که هيچ را ه حل منطقی برای آينده ايران سراسر از ويرانی ارايه نمی دهد. جالب توجه است که عملکردهای مورد نقد بازگو شده برعليه ديگران، اگر از دوست ويا هم شهری و هم جنسيت و ياهم نظرمان، سر بزند به راحتی بخشوده می شود و با هزار دليل شخصی بی پايه ،گناه های نزديکان را می بخشيم. اگر خيلی بخواهيم صادق وعادل باشيم ميگوييم طرف حالش خوب نيست ويا مشکلات دارد! اما اين توجيهات برای بيگانه هرگز در نظر گرفته نميشود. فرهنگ اخلاقيات دوگانه يا چندگانه در افکار ما ريشه های عميق دارد. برای درک بهتر اين مطلب به حافظه خودمان رجوع کنيم وبه يادمان ها ی مختلفی که فضای متعفن فرهنگ مرده پرستی آن را آلوده کرده. آری مرگ تنها گناهان را می بخشايد وداغداران غير واقعی در غم دشمنانشان زاری می کنند. اگر جسد مربوطه دوباره روح بگيرد وبه زندگی ادامه دهد همگان درجا محل را ترک می کنند. تو بايد مرده باشی تا پذيرفته شوی. شايد وقت آن باشد که اول با تفکر خود و قضاوت های دو گانه خود تصفيه حساب کنيم که دچار باند بازی های تکراری و آنهم ناپايدار نشويم واز شر ماسک های متعفن که خودمان را نيز آزار می دهد رها شويم. اما اعتياد به اين مرده پرستی و تظاهر به احترام ودوست داشتن از طرف برخی واتهامات آن ها همه مرا می ترساند و گوسفند وار همراه آنان ميشويم. دست ملاهای بی عمامه را باز کنيم ومرده های خسته وتنها را به حال خود بگذاريم. ما آنقدر در خارج از کشور از امکانات (حتی محدود ) برخوردار بوده ايم که هيچ گونه برداشتی ازکاستی های جامعه ايران نداريم. نفسمان از جای گرم بلند ميشود.ما عادت به اين زندگی خارج از ايران با انواع تضمين مالی ، اجتماعی ، و امنيتی ( در مقايسه با ايران) کرده ايم. تضمين امنيتی برای فعاليت های سياسی و برگزاری مراسم گوناگون که بيشتر شبيه مهمانی های خصوصی وديد و باز ديد ها شده است تا مبارزه. همه اين فعاليت های در پنبه پيچيده خارج ازايران، اين توهم را در ما ايجاد کرده است که به راستی حرکات تبليغی ما مبارزه واقعی است وبس. اما لازم است که خوب به همه اين واقعيات هايی که برای تبليغات خود در نوشته های خود به سازمانهای حقوق بشرو غيره ارسال کرده ايم فکر کنيم. آری همه واقعيست ، به آينده فکر کنيم به ايران ويران! بازی های ناشيانه به اسم مبارزه ما را وادار کرده تا يک روز، زهرا کاظمی و اوصانلو، روز ديگر ندا را وسيله تبليغات خود کنيم وازاعتراضات محدود خود به نام مبارزه ميکروفونها را فرسوده کنيم. برخی آن چنان برای آن ها زاری می کنند که آدم خيال می کند اين افراد خواهر ويا برادر آن هاهستند. اما معلوم نيست که اگر با آنها رابطه نزديک تری داشتند اينگونه از آنها حمايت می کردند. همين غلو کردن ها برای دفاع از سمبل های مبارزات ايران در مورد زندانيان سياسی هم انجام شد. اين سمبل گرايی باعث شد که ما فقط به کشتار شصت وهفت در زندان فکر کنيم و تمامی اين سالهای سرکوب و کشتار محدود به يک بزرگداشت آنهم از يکروز در سال شود. البته که هميشه از ديگرانی هم يادمی شود، اما سمبل سازی خارج از کشوری ها، خود باعث ايجاد وگسترش فرهنگ قهرمان پروری از يک طرف و پايمال کردن حق مبارزين بی نام و چهره ازطرف ديگر است. اما سمبل سازی آنهم ژمانی که اين سمبل به قتل رسيده باشد يا در زندان باشد، درگيرهای سياسی را کمتر می کند چرا که مرگ در فر هنگ های مختلف، بخصوص فرهنگ ايرانی پاک کننده گناهان است وچهر ها بهشتی می شودند. دفاع از مرگ برای ما ساده تر از دفاع از زندگيست، چرا که مرده به وکيل نياز دارد ولی آدم زنده، نه ! برای مثال اگر از يک زندانی سياسی سابق اسم ببريم و يا از مبارزات او تعريف کنيم، آن ديگری مخالف نظر او، اورا بريده و تواب می نامد. کسی که خارج از گروه زندانيان سابق باشد، نمی تواند اين فرهنگ انگ زنی ويا سمبل سازی را از فرهنگ مبارزاتی جدا ببيند. در جريان ساکنين اشرف، برخی از زندانيان سابق نه از نگاه سياسی بلکه به اين دليل که درزندان، از برخی از مجاهدين زندانی آزار ديده بودند، با آنهمه شعار آزادی ودفاع از حقوق انسانی يا پناهندگي، با کينه های شخصی خود، تفکر آزاد انديش خود را هم به زير سوال بردند. ازاين زندانيان سابق سياسی سوال می کنم ، شما که دل برای مردم ميسوزانيد، آيا همه زندانيان سياسی سابق، به خارج از کشور آمده اند ويا اين مردمی که از آن ياد ميکنيم هم از زندانيان سياسی سابق و حاضر تشکيل شده اند. روشن کنيم دفاع ما از کدام مردم است؟ آيا در ايران هم ميخواهيد با تعاريف دوگانه ازمردم دفاع کنيد يا اينکه در آنجا هم دوستان و همشهری ها و هم خطی ها بخشوده ميشوند وديگران سرکوب ؟ البته با نوشتن اين سطور در باره بخشی از زندانيان مقدس سابق، بارگاه فحاشی ها بر من گشوده خواهد شد "چرا که رژيم از اين اطلاعات استفاده می کند!؟" رژيمی که خود از پرونده همه زندانيان با خبر است، مدرک داردو ما به عنوان اپوزيسيون هنوزهم بی خبر و گيج در باورواعتمادی مشکوک. همه داد از مشکلات فرهنگی می زنيم و منتظريم که آن ديگری به خطاهای خود خاتمه دهد. معضل امروز ما موضع گيری ها نيست بلکه مغشوش کردن فضای موضع گيری هاست. معضل ما از خود بيگانگی ها و خودخواهی هاست که همه چيز راتنها برای هم نوع خود ميخواهد وعملا دست به حذف ديگری ميزند. آيا يکی از عمده ترين انتقاد های ما به رژيم جمهوری اسلامی همين کوته نظری مسند نشينان نيست؟ متاسفانه ما با اين همه کمبودهای فرهنگی امکان کسب، استحکام و پايداری آزادی را چه برای خود و چه برای ديگری نخواهيم داشت. چرا که مسبب اين دو گانگی ها و چند گانگی ها رژيم تنها نيست. زيرا که سالهاست که هر صدايی که فرياد صداقت را بر آورد، تحت عنوان اين جمله تکراری وتهوع آور |"سو استفاده جمهوری اسلامی از اطلاعات درونی" سرکوب شد. يا به عنوان عنصر جمهوری اسلامي، بريده و غيره زبانش را به صلاب کشيدند. باز کنيم اين بند های دروغين مخقی کاری را! چماق های چماق داران کوچه های مبارزه را بشکنيم واين شکست همگانی را بپذيريم. ديالوگ ها را، با حفظ مواضع که کاربرد عملی دارد را، با هم آغاز کنيم برای بازسازی دوباره! آينه های گرد گرفته را با شهامت زدوده کنيم و در آن خيره شويم. چرا که من و تو جزيی از همان مردميم ، با همان فرهنگ مسموم شده بدست ارتجاع، حتی اگر ديگر محدوده های سرزمين ايران را با هم شريک نباشيم.
مهناز تميزی. استکهلم. دوم آگوست دوهزارونه mahnaztamizi@yahoo.com
| |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر