نظام قرون وسطایی ولایت فقیه برای محک زدن واکنش جنبش مردمی حکم اعدام یک شهروند معترض وابسته به انجمن پادشاهی را صادر نموده است.
با اعتراض جدی به این حکم وحشیانه و ضد انسانی ایرانیان مبارز نشان میدهند که یک هدف مهم جنبش ازادی خواهی منع شکنجه و اعدام و احترام به حقوق انسانی هر فرد مستقل ازعقیده و مرام اوست.
البته ولع سیری ناپذیر “جمهوری” اسلامی برای اعدام که کشورمان را از نظر تعداد انسانهای اعدام شده در صدر جهان قرار داده دلایل خاص خود را دارد. از جمله:
* ایجادجو وحشت در جامعه و توجیه خشونت که از ضروریات تداوم این نظام طالبانی است.
* ناتوانی نظام جمهوری اسلامی در بحث استدلالی با مخالفان و توسل به حذف فیزیکی آنها و سرکوب آنان. نظام جمهوری اسلامی از جبهه ملی تا مخالفان رادیکال خود را در عرض سی سال گذشته به جوخه های اعدام سپرده. برای شکنجه و سرکوب هر نوع مخالفی دلیلی پیدا می شود. فاجعه “انقلاب فرهنگی” در سال 59 نیز دلیلی بر این ادعاست.
* تلاش بنیاد گرایان دینی در تحمیل قوانین شرعی متعلق به 1400 سال پیش و تحمیل دیدگاه فکری واپس گرایانه ای که می خواهد که با قتل انسانها “عدالت” بر قرار کند . آن دیدگاه فکری که تصور می کند می توان با قتل انسانها و ایجاد ترس مانع از ارتکاب جرم بوسیله افراد دیگر شود از پایه متناقض و به جای مانده از”منطق” دوران قرون وسطی و جاهلیت است.
* ناتوانی نظام از حل مشکلات جدی اجتماعی نظیر اعتیاد، گسترش بیکاری. مغزمعیوب رهبران نظام راه حل اینگونه مشکلات را بعضا در سرکوب و اعدام می بیند.
اعدام و شکنجه در یک جامعه آزاد و متمدن جایی ندارد.
بیاد بیاوریم که چه انسان هایی به نا حق اعدام می شوند. از کسانی مانند دل آرا دارابی و بهنود شجاعی که حتی جرمشان اثبات نشده. تا کسانی که بخاطر فقر اقتصادی و فرهنگی (که مقصر اصلی آن همین طالبان ایران هستند) به بزه کاری و اعمال خلاف روی میآورند. از مبارزان قدیمی راه آزادی مانند زنده یاد سعید سلطان پور تا دختران 16 ساله ای که بجرم پخش اعلامیه یا روزنامه ای به جوخه های مرگ سپرده شدند. از زنی که به جرم زنا در گودالی تا نیمه بدن خاک شده و به فجیع ترین وجهی با سنگ هایی نه چندان بزرگ زجر کش میشود.
فرزاد کمانگر را از خاطر دور نکنیم. معلمی آزادی و فعال حقوق بشر در کردستان که دفاع ازحرمت انسانها را تقوی خود نمود و بالاخص وضعيت زنان را سند مسجل نقض حقوق بشر خواند، معتادان را بيماراني نيازمند دانست و به همت خود صدها بيمار را درمان نمود ، روزنامه نگاري بود که از واژه عشق قلم فرسائي مينمود ، او روحيه لطيف خود را در حمايت از محيط زيست و طبيعت پيرامونش متبلور نمود ، خشونت را محکوم مينمود.
اما اکنون سرکوبگران بيش از 22 ماه است که او را به جرم دگرانديشي و حق طلبي به مسلخ برده اند، شکنجه هايي قرون وسطايي نموده اند که انسانيت را توان بازگو نمودنش نيست .
در 2 دقيقه و 20 ثانيه او را بدون هيچ مدرکي ، پس از ماهها شکنجه ، تنها در تداوم پشت پرده هاي سياسي به مرگ محکوم نمودند ، فرزاد قهرمانانه و سرافراز در بيدادگاهش سرود خواند(1)
در نواحی دور افتاده از تهران مانند کردستان و خوزستان و بلوچستان صدها نفر به جرمهای مختلف پس از شکنجه ( بقول خودشان تغزیر) به جرم هایی که درستی شان در “دادگاهایی” بدون هییت منصفه و وکیل “ثابت” با سرعت و به دلایل سیاسی، اختلافات قومی و قبیله ای و… اعدام میشوند.
در سالهای اخیر دهها و شاید صد ها جوان معترض، برخی با جرم سیاسی به غنوان ارازل و اوباش اعدام شده اند.
هنوز نگاه جوانی که مهربانی و شجاعت درنگاهش آشکار و طناب دار بر گردنش آویزان بود پس از سالها از خاطرم محو نگردیده.
در کل جمهوری اسلامی دست بزنی در برابر کسانی که در موقعیت ضعف هستند، کسانی که در بند و گروگان این نظام ضربشری هستند، دارد. به نمونه جوان 17 ساله افغانی فقیری نگاه کنیم که برای دفاع از خود در برابر تجاوز به اجبار مرتکب قتل شد. سازمان عفو بین الملل تصمیم حکومت ایران را که مجددا قصد اعدام بزهکار کودک را دارد و نمونه بارز نقض تعهدات بین المللی ایران است را محکوم کرده . اما طالبان ایران اصرار عجیبی بر اجرای این حکم دارند. انساتهای فقیری که دسترسی به امکانات دفاع از خود ندارند بیشترین قربانییان این نظامند. وگرنه فرزند حجت السلام فلاحیان که در ملاعام مرتکب قتل عمد میگردد به سادگی آزاد میشود. نمونه هایی از این نوع “عدالت” در این حکومت “ارزشی” فراوانند.
به نام هر چه که شرف انسانی اش مینامیم جلو این شقاوت و وحشی گری باستیم و به آن اعتراض نماییم.
مجازات اعدام نوعی شکنجه است و در بیشتر کشور های دنیا ممنوع و غیر قانونی است.
بطور کلی منع مجازات اعدام در کشور های مختلف رابطه مستقیمی با درجه شعور اجتماعی و رشد دمکراسی دارد.
بیشترین اعدام ها توسط دولت های ایران، چین،عربستان، پاکستان که گل های سر سبد دمکراسی و ازادی ! هستند انجام شده.
ما در شرف یک تحول بزرگ سیاسی هستیم. جوانان ما هر روز در خیابانها کشته و در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی شکنجه میشوند. برای چه؟
برای تحول دمکراتیک، برای تغیر معیارهای قرون وسطأئی و پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان پرنسیپهایی که باید در پندار و روابط اجتمأعی ما نهادینه شوند.
ما میخواهیم با فرهنگ استبدادی در جامعه خود مبارزه کنیم. یک پیش شرط اساسی برای این کار دفاع بدون قید و شرط از نقض حقوق هر انسانی به وسیله هر گروه یا کشور است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر