www.bazr1384.com
ایران امروز بار دیگر حماسه آفرید. روز عاشورا روز جشن توده های مردم، جوانان و دختران و زنان.. بود. ایران امروز همراه بود با دود و آتش و فریاد و شجاعت و سنگ و خون. در معانی مذهبی و خرافی روزهای عاشورا و تاسوعا امسال نمودی نداشت. با توجه به اخباری که مبنی بر حضوراعتراضی مردم در این روز بود به خیابان رفتم.
انقلاب به سمت کارگر جمعیت کمی در دو سمت خیابان در حال حرکت بود و شعار "الله اکبر " و "مرگ بر دیکتاتور" می دادند. هنوز از ماشین پیاده نشده بودم که گارد ویژه حمله کرد. اولین نکته ای که امروز نظرم را جلب کرد این بود که همه جا تعطیل بود و مکانی برای پناه مردم نبود. دراولین حمله ای که شاهدش بودم موتوری ها علاوه بر باتوم از موتور پیاده شدند و با مشت و لگد به جان مردم و بخصوص زنان و دختران افتادند. تیر های رنگی به سمت مردم پرتاب می کردند برای اینکه بعدا آنها را شناسایی کنند. به سمت بالای کارگر میایم. جمعیت که از انقلاب می آید در حال زیاد شدن است. یک ماشین ون در تقاطع بلوار کشاورز و کارگر ایستاده که وقتی با خیل جمعیت روبرو می شود آنجا را ترک می کند. شاید میرود تا نیرو بیاورد.شاید هم ترسیده. جمعیت شعار گویان به داخل بلوار کشاورز می رود. در یک سمت بلوار حرکت می کنند و مدام بر تعداد آنها افزوده می شود. مردم از گوشه کنار که متوجه صدا می شوند در حالی که ذوق و شوق در چهره شان معلوم است به تماشا می ایستند و یا با موبایل به دیگر دوستانشان خبر می دهند و در طرف دیگر بلوار به موازات جمعیت حرکت می کنند. جمعیت که اکنون یکطرف بلوار را کاملا در اختیار گرفته شعار های متعددی سر می دهند. از جمله "دیکتاتور بدونه ،به زودی سرنگونه "این همه لشکر آمده ،با پول رهبر آمده"ما بچه های جنگیم ،بجنگ تا بجنگیم." نا خود آگاه جمعیت در سمت دیگر بلوار نیز به تدریج زیاد شد و آنها نیز با جمعیت همراهی می کردند. ماشینهایی که فقط در یک سمت بلوار می توانستند حرکت کنند با بوق های ممتد از جمعیت حمایت می کردند. سر خیابان فلسطین گارد ویژه که نمی توانست با موتور حمله کند پیاده به جمعیت حمله کرد و مانع از این شد که جمعیت به سمت میدان ولی عصر برود. جمعیت در حمله به چند قسمت تقسیم شد و به خیابانهای اطراف فرار کردند. اما اکثریت جمعیت به داخل خیابان فلسطین رفتند.
موضوع مهم و قابل توجه این بود که شعار ها همه اعتراضی بود و اصلا عاشورا امروز در میان مردم احساس نمی شد. ماشینها که بوق می زدند و مردم هم همه شعارهایشان با دست زدن و پا کوبیدن اعتراضاتشان را ابراز می کردند. به هر حال این موضوع طبیعی و خوشایند بود. چرا که بعد از اعتراضات و خشونت های رژیم علیه مردم در این چند ماهه و کشته شدن جوانان و آشکار شدن جنایتهای رژیم در 30 سال گذشته دیگر عزاداری برای یک اتفاق در 1400 سال پیش معنایش را برای مردم از دست داده است و هم اینکه رژیم در این سالها مدام تلاش کرد تا این مراسم های مذهبی در نزد مردم ارزَش و الگو باشد و جوانان که هم از رژیم و هم از محدودیتها و عقب ماندگیهای تفکر اسلامی به ستوه آمده اند دیگر این مراسم را بر نمی تابند.اگر حسین و خاندانش مورد ظلم واقع شدند و یزید ملعون شد چون جنایت کرد و زنان و جوانان و کودکان را کشت و زینب افشا گر و قهرمان عاشورا شد ،اما آنها با دست پر و با لشکر و سلاح جنگیدند،و سهم خودشان را از حکومت می خواستند ولی مردم در چند ماهه اخیر با دست خالی و برای حق مسلمشان یعنی آزادی جنگیدند اما زخمی و کشته و زندانی شدند و به بدترین شکل ممکن مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند و جانشان را از دست دادند ومگر کم بودند زنان و دخترانی که در این چند ماهه لیدر و پیشرو در تظاهراتها بودند و مگر کم کتک خوردند و دستگیر شدند. حضور زنان و دختران آنقدر چشمگیر بود که تمام رسانه های دنیا به آن اذعان نمودند و همه انقلاب آینده ایران را یک انقلاب زنانه توصیف می کنند. در این شرایط عاشورا دیگر معنایی ندارد.
بالاخره به سمت خیابان فلسطین رفتم . نرسیده به میدان فلسطین باز هم حمله کردند و مردم به یک گوشه فرار کردند. هلی کوپتری در بالای سر مردم و در ارتفاع پایین در حال پرواز بود. بعضی از مردم می گفتند که در حال شناسایی است که بتوانند نیرو بیاورند و بعضی هم می گفتند شاید می خواهد تیر اندازی کند. در حین فرار با چند دختر جوان به داخل خانه ای می روم که متوجه میشوم منزل خودشان است. مادرشان شروع به بد و بیراه گفتن می کند و اینکه چی کم دارید که میرید این کار ها رو می کنید. خوشی زده زیر دل مردم. دختر ها هم که ترسیده بودند گفتند فقط رفتیم دسته ببینیم. نمی خواستیم بریم تظاهرات. گفت اگر ببینم چه شما و چه بقیه که رفتین تظاهرات خودم تحویل پلیستون می دم. جالب بود برام در توده عادی مردم چنین افراد کوته نظری که فقط خودشون و حریم کوچیک خودشون رو می بینند. میام بیرون. به خیابانی که به موازات فلسطین است میرم. قطره قطره خون روی زمین ریخته شده ویکی میگه سر جوانی با باتوم شکسته شده. درست میگن و اونو می برن توی خانه ای تا درمانش بکنند.
بر می گردم به میدان فلسطین و خیابان رو به سمت پایین می روم. به تقاطع بزرگمهر و فلسطین می رسم. جمعیت زیادی جمع شده و در حال شعار دادن است و سطل آشغال را آتش زده اند. به داخل بزرگمهر می روم. مردم خیابان را کاملا تسخیر کرده اند. با جدول های کنار خیابان و نرده خیابان را بسته اند و سطل آشغال ها را آتش زده اند و جمعیت زیادی در خیابان ایستاده و در حال شعار دادن است. یک پایگاه بسیج نزدیک خیابان است اما از دور فقط تماشا می کنند. به خیابان انقلاب می آیم. به وصال که می رسم در گیری است. لباس شخصی ها مردم را متفرق می کنند. جوانی می گوید در چهار راه کالج قیامت است. درگیری خیلی شدید است. یکی دیگر می گوید اوایل صبح در میدان امام حسین تیر اندازی کرده اند. بالاخره از وصال رد می شوم. اما به قدس که ابتدای نرده های دانشگاه است میرسم میبینم که آنجا را بسته اند. باید از طرف دیگر خیابان برویم. جلوی در دانشگاه پر از ماشین نظامی و نیرو است. امروز یک نکته قابل توجه دیگر هم این است که هیچ وسیله نقلیه عمومی برای تردد مردم نیست. چون در 16 آذر مردم در اتوبوسها پناه می گرفتند و شعار می دادند، ایندفعه نگذاشتند که این وسایل تردد کنند. از خیابانهای فرعی به میدان انقلاب می روم. دور تا دور میدان پر از انواع و اقسام نیرو است. به سمت بالای میدان می روم. نیروها نمی گذارند مردم به سمت پایین بیایند. به بالا میروم. متوجه می شوم که مردم در حال فرار هستند. از بالا گارد ویژه به مردم حمله کرده است. کنار باجه تلفنی پناه می گیرم. تمام باجه با رنگ سبز شعار نوشته شده است. شعار ها جالب است. "نه موسوی ،نه کروبی ،فقط آزادی" "مرگ بر حجاب" "ما فقط آزادی می خواهیم".کمی که بالاتر می روم با خیل عظیم جمعیت مواجه می شوم. جمعیت به چند هزار نفر می رسد و همه با هم حرکت می کنند. به نصرت که می رسند با سطل اشغال خیابان را می بندد و مانع از حرکت ماشینها می شوند. چون اینطوری جمعیت بهتر هماهنگ و متمرکز می شود. ماشینها با بوق همراهی می کنند. مردم در حالیکه بر سطل آشغال ها می کوبند مردم را به همراهی دعوت می کنند. چند پرچم بزرگ هم در دست مردم است.ی کیشان می گه از در وزارت کشور کندیم و آوردیم. نزدیک به 45 دقیقه جمعیت یکصدا شعار می دهند. خیابان کارگر از سر فاطمی تا سر نصرت مملو از جمعیت است. نیروهای لباس شخصی در بین مردم زیادند. چند نفر که جلو ایستاده اند می گویند حمله کردند و شروع به فرار می کنند. مرد مسنی که در کنار جمعیت بود به دنبال آنها در کوچه می دود و می گوید وقتی شعار میدین وجود داشته باشین وایسین. چرا فرار می کنین؟ انها هم که ترسیده اند سوار ماشین میشن. جاسوس میگه من که شماره ماشینتونو بر داشتم. فکر می کنین نمی تونم گیرتون بیارم؟ از این تیپ ها خیلی زیادن بین مردم. بالاخره حمله می کنند وبه داخل یکی از فرعی ها میرم. می افتم توی خیابان 16 آذر. اما بلوار کشاورز همچنان شلوغه. جمعیت خیلی زیاد تر از اونه که با یک حمله بخوان مردم رو متفرق کنند.ب از میام توی بلوار. جمعیت خیلی زیاده و باز به سمت کارگر می روند. سطل اشغال های سراسر خیابان را آتش زده اند. با شن هایی که برای برف و زمستان گذاشته اند سنگر درست کرده اند . همه شن ها را دست به دست حمل می کنند. همکاری مردم ستودنی است!
بنر ها یی که برای عاشورا در خیابانها نصب شده و متعلق به بسیج و سپاه است را به پایین می کشند و پاره می کنند و آتش می زنند. جمعیت به چند صد هزار رسیده است. گار ویژه حمله می کند. مردم با سنگ مقابله می کنند. مردم دیگر فرار نمی کنند. شعا ر ها باز هم رادیکال تر می شود. "مرگ بر خامنه ای".خامنه ای قاتله ولایتش باطله". "حسین حسین ،شعارشان ،کهریزک افتخارشان" "مرک بر اصل ولایت فقیه ".
دختر و پسر همه سنگ به دستند. گارد ویژه حریف مردم نمی شود. حمله آنها چندین بار تکرار می شود. اما به جایی نمی رسد. خیابان کارگر و بلوار کشاورز در تسخیر مردم قرار می گیرد. همه خوشحالند.مردم به هم توصیه می کنند فرار نکنند. شعار می دهند. در یک لحظه که گاردی ها حمله می کنند و مردم با سنگ با آنها مقابله می کنند و آنها هم پا به فرار می گذارند، صدای ماشینی توجه همه را به خود جلب می کند. زانتیایی با سرعت خیلی بالا در حال فرار است و جوانها با سنگ به دنبالش می دوند. بالاخره در می رود. می گویند اطلاعاتی بود و مردم را شناسایی می کرده است.
یکی می گوید بدون اسلحه نمی شود کاری کردباید مسلح شویم. مردی می گوید من یکی دارم حاضرم بیارم. بقیه می گویند آخه یکی فایده نداره باید همه داشته باشیم. حرفشون درسته. اما مهمتر از سلاح اول تفکر درسته. اسلحه داشتن بدون تفکر صحیح از ترسیم جامعه اینده بی فایده است. چند نفری با هم صحبت می کنند. می گویند موسوی کجاست ببینه مردم چه بلایی داره سرشون میاد. میگم شما که هنوز یا حسین ،میر حسین میگید. میگه آره ولی الکیه.ما آزادی می خوایم . موسوی هم مثل اونا، سگ زرد برادر شغاله. دیگه الان موسوی برای ما جایی نداره.میگن موتور، گاردیها رو آتیش زدن.ماشین آتش نشانی میاد. دود همه جا رو گرفته. خبر در گیری در مناطق دیگه تهران مثل 7 تیر و فردوسی و آزادی میرسه. در یکی از حمله ها که مردم فرار می کنند معلوم میشه که گاردیها عقب نشینی کرده اند و چون از پس مردم بر نیومدند ایندفعه بسیجی ها و لباس شخصی ها با باتوم و کابل و زنجیر و شوکر حمله می کنند. مردم هر کدام میرن یک گوشه. با چند دختر جوان میرم توی ماشینشون. یکی شون میگه بابا بدون اسلحه کاری نمی شه کرد. باید اسلحه داشته باشیم. از خوابگاهشون اومدن. میگه اگه مسئولان خوابگاه بفهمن اخراجمون می کنند.
توی خیابون لباس شخصی ها زیادند و در حال حرکت. میام پایین و در صفی که برای نذری ایستادند می ایستم تا کمی خلوت بشه.بسیجی ها دوباره به مردم در بلوار حمله می کند. شعار مرگ بر منافق می دهندوهمگی با ماسکهای مخصوصی صورتشان را پوشانده اند. به سمت مردم در صف نذری می آیند. صاحبخانه بیرون می آید که اینجا نذری می دهیم. جوانی را که در فرار زمین می خورد دستگیر می کنند. جوانی هم باتوم به صورتش خورده و پر خون شده است. او را به داخل خانه میبرند تا درمانش کنند .در صفی که برای نذری ایستاده ایم البته نه برای نذری بلکه برای پناه گرفتن، دختری اعلامیه ای دستش است آن را می گیرم و می خوانم. برایم جالب است. نام مشخصی ندارد. عنوانش جنبش مقاومت مردم ایران در راه آزادی و دموکراسی است. متنی است که از جنایات رژیم سخن می گوید و اینکه این جنبش خواهان سازش نیست و موسوی اگر می خواهد سازش کند این جنبش راه خود را می رود و در باره جنایتهای رژیم در سالهای 60 و اعدامهای سال 67 نوشته بود و شعار هایی هم داشت که تقریبا رادیکال بود.شعار ها رنگ و بوی مذهب نداشت و در باره زنان هم شعار هایی داشت. دختر جوانی که این اعلامیه را در خیابان به دستش داده بودند می گفت که موسوی دیگر یک توهم است و خواسته های مردم فراتر از او و آرمانهایش است. بالاخره از آنجا می روم.
به سمت کار گر می روم. نیروها کاملا مردم را پراکنده کرده اند. خیابان پر از اشیا ئیست که آتش زده بودند. جو امنیتی شدیدی در خیابان حاکم است. نیروها در حال شناسایی مردم و دستگیری آنها هستند. پسر جوانی را گرفته اند و با چسب کاغذی دهان و چشمهایش را بسته اند و دستهایش را از پشت دستبند زده اند. جوان دیگری را از موهایش گرفته اند و می برند. همه به هم می گویند که نمانید و بروید. الان فقط دستگیر می کنند. در راه با چند زن و دختر جوان همراه می شوم. یکیشان می گوید از جوادیه که یک محله در پایین شهر است خبر دارد که هیئت ترک ها با قمه به خیابان آمده اند و شعار های اعتراضی می دهند و گاردیها از ترس نمی توانند حمله کنند. زنی می گوید اگر جوادیه بلند شود کار اینها تمام است. تا جنبش بالای شهر است چیزی پیش نمی رود. مردم پایین شهر باید بلند شوند. یکی دیگه که زن مسنی است می گوید حالا کجا برم که مردم جمع باشند. من برای اعتراض و تجمع آمده ام. واقعا این انگیزه مردم ستودنیست.
مقابله مردم با گاردیها امروز یک شکل دیگر داشت و یک نقطه عطف دیگر در مبارزات مردم بود. یکی می گوید از چهار راه کالج خبر رسیده که با ماشین یک نفر را زیر کرده اند و بعد با دنده عقب دوباره برگشته اند روش و جنازه اش را هم با خود برده اند. جنایت رژیم هم امروز قطعا شدید تر بوده و بعدا در اخبارها و از مشاهدات مردم می توان جزیات دیگری را شنید. یکی می گوید از آشنایی که در حفاظت اطلاعات دارد شنیده که مردم یکی از پایگاههای سپاه را گرفته اند. معلوم نیست این حرف چقدر صحت داشته باشد. و همچنین گفته که نیروهای امروز نتوانسته اند با مردم مقابله کنند و درخواست 4000 نیرو کرده اند. امروز نقطه عطفی در مبارزات بود. تمام روزها و مراسمی که رژیم برای مردم در طول سالها تبیین کرده بود همه به ضد خودش بدل شده است.
نوشته شده در شب عاشورا
خوب مثل همه روزهایی که مبارزات مردم اوج می گیرد همه راههای ارتباطی مردم مثل پیامک و اینترنت قطع می شود و من الان بعد از دو روز موفق به فرستادن این فایل می شوم. حتمن خبر دارید که دستگیری های زیادی طی این چند روز صورت گرفته و هنوز هم ادامه داره. دیروز دوشنبه خیابانهای عباس آباد و تخت طاووس و میدان هفت تیر و مترو را بستند و تا تونستن نیرو نظامی و بسیجی و اطلاعاتی رومثل سگ هار ول کرده بودند تو خیابان. سه روزه تمام مستاصل شدن نمیدونن چه باید کنند حادثه روز عاشورا و برخورد مردم شوکه شون کرده. توی بن بست قرار گرفتن. بهترین فرصت برای نیروهای واقعی طرفدار مردمه که نقش بازی کنند و راه رو به مردم نشون بده. یا الان یا هیچوقت. دانشگاه،جنبش زنان و کردستان میتونن نقش مهمی بازی کنند هیچوقت این رژیم در چنین وضعیتی نبوده. مردم روز عاشورا در مناطق مرکزی تهران و برخی شهرستانها قدرت را در دست گرفتن، این را باید عمق بخشید . مردم باید یاد بگیرند که چطور مناطق را کنترل کنند. تجارب انقلابی گذشته با توجه به اوضاع کنونی باید به مردم گفته شود.
حتما خبر دارید که باز چطور حالا که مردم دارن به قدرت خودشون پی میبرن. از یک طرف ماشین رژیم با سرکوب و زندان و می خواهد مردم را بترساند و از طرف دیگه نیروهای سازشکار مردم را فرا می خواند که خشونت نکنید چون باعث تحریک نیروهای سرکوب می شود. من نمیفهمم سی سال است دارن علیه ما خشونت به کار میبرن، سی سال تحقیر زنان ،سرکوب ملیتها سی سال خرافه ... و حالا که نوبت به مردم رسیده این نیروها فریاد وای مصیبتا سر می دهند. این روزها ما با مبارزاتمان و در اتحاد با هم در زمانی که کل این حکومت شقه شقه شده و مبارزات ما باز هم شقه شقه ترش هم خواهد کرد ما در حال پرداخت کمترین هزینه ها هستیم و این حکومت است که باید با رفتنش هزینه بپردازد اینان مردم را فرا می خوانن "خشونت" نکنید. اگه به سابق این نیروها توجه کنید همیشه این نقش را می خواهند بازی کنند و همواره از بالا تی پا می خورند و از مردم لقب خائن نثارشان می شود.
زنده باد انقلاب
گزارشی از فعالین نشریه دانشجویی بذر
http://www.bazr1384.blogfa.com/
bazr1384@gmail.com
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر