۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

توضيحی تاريخی پيرامون پذيرش مصدق به نخست وزيری،

خسرو شاکری زند

» ارسال به بالاترین نُـخُستين پيام دکتر مصدق از راديو تهران به ملت ايران در جايگاه نُـخُست‌وزيری و به‌مناسبت اول ماه مه: "هيچ تصور نمی‌شد موقعی پيش آيد که به عنوان نخست‌وزير به وسيله‌ی راديو با شما صحبت کنم، و هيچ‌وقت تصور نمی‌کردم با ضعف مزاجی که دارم مسؤوليت چنين کار خطيری را قبول نمايم. قضيه‌ی نفت سبب شد که من اين بار گران را به دوش بکشم اکنون تنها خدا می‌داند تا کی بتوانم آن را تحمل کنم"





نُـخُستين پيام دکتر مصدق از راديو تهران به ملت ايران
در جايگاه نُـخُست وزيری و به مناسبت اول ماه مه
پخش از راديو تهران در شب اول ماه مه ۱۳۵۱/۱۱ ارديبهشت ۱۳۳۰


هموطنان عزيزم،
هيچ تصور نمی شد موقعی پيش آيد که به عنوان نخست وزير به وسيله ی راديو با شما صحبت کنم، و هيچ وقت تصور نمی کردم با ضعف مزاجی که دارم مسؤوليت چنين کار خطيری را قبول نمايم. قضيه ی نفت سبب شد که من اين بار گران را به دوش بکشم اکنون تنها خدا می داند تا کی بتوانم آن را تحمل کنم.(۱)
هموطنان عزيز، رأی بيسابقه و بی شائبه ی همکاران عزيزم، نمايندگان محترم مجلس شورای ملی و مجلس سنا،(۲) و اظهار تمايل آن ها به زمامداری اينجانب سبب شد که از نظر فريضه ی ملی از قبول زمامداری خودداری نکنم، و امر اعليحضرت همايون شاهنشاهی را در تشکيل دولت اطاعت نمايم.(۳)
هموطنان عزيز، ترديد ندارم که برای قبول اين کار و بار گرانی که به دوش گرفته ام از بين می روم، چون مزاج من متناسب با قبول چنين وظيفه ی مهمی نيست، ولی در راه شماجان چيز قابلی نيست، و از صميم قلب راضی هستم که آن را فدای آسايش شما کنم.
در اينجا از دو دسته هموطنان عزيزم در خواستی دارم، که ناچارم آن را عرض کنم، و از حضورشان تقاضا نمايم با قبول آن به من کمک کنند.
تقاضای اول من از بعضی از آقايان ارباب قلم و روزنامه نگاران است که از آزادی سوء استفاده نکنند و عفت قلم را هميشه رعايت نمايند، زيرا هيچوقت نمی خواهم ترتيبی پيش آيد که آن ها نتوانند منويات خود را اظهار کنند، ولی اظهار منويات و استفاده از آزادی بايد تا حدی باشد که به آزادی ديگران و حقوق مشروع آن ها و به امنيت مملکت خللی وارد نکند.(۴)
تقاضای دوم من از هموطنان عزيزم کارگران است، که من آن ها را مثل فرزندان حقيقی خودم دوست دارم و می دانم آن ها زحمت می کشند، و نان می خورند، و از کار ديگران سوء استفاده نمی نمايند.
اميدوارم فردا به مناسبت روز اول ماه مه، که عيد کارگران دنياست و آن ها هم بالطبع در آن جشن بزرگ شرکت می کنند، طوری رفتار نمايند که نظم و ترتيب و آرامش آن ها برای ديگران سرمشق شود.
کارگران ارجمند و عزيز ما می دانند که جبهه ی ملی از ابتدای تشکيل خود برای بسط دمکراسی و تأمين آزادی، و مخصوصاً برای فراهم آوردن موجبات رفاه و آسايش طبقات محروم مملکت، مبارزه کرده، و از راه نجات ملت ستمديده ی ايران و وصول به اين مقاصد را در استقلال اقتصادی و تسلط بر صنايع ثروت ملی تشخيص داده است.
اينک که به خواست خداوند متعال و به همت نمايندگان مجلس بزرگترين صنايع ثروت ملی به ملت بازگشته همگی يقين داريم که، اگر درست از آن ثروت سرشار استفاده شود، ملت ما خواهد توانست در آتيه با نهايت رفاه و آسايش به سر برد و دوش به دوش ملل راقيه وظيفه ی خود را در کمک به تمدن عالم به انجام رساند، ولی واضح است که، اگر تفرقه و نفاق و اغتشاش در ميان ما پيدا شود، تمام زحمات ملت ايران نقش بر آب خواهد شد، زيرا با هرج و مرج و بی نظمی قوای ملی بايد مبارزه با اغتشاش کند و ناچار از بهره برداری از منابع نفت و هرگونه فعاليت برای آبادی کشور خود بازماند. ولی اطمينان دارم کارگران هوشيار ما با حفظ نظم و آرامش و جلوگيری از بروز اغتشاش اين بهانه را از دست دشمنان خواهند گرفت و به دنيا ثابت خواهند کرد که ملت ايران راه را از چاه تشخيص می دهد، و اينک که می بيند شب تيره ی کشور رنج ديده ی آن ها به سحر نزديک شده، و عنقريب، انشاء الله، آفتاب سعادت ملت ايران طالع می شود، و به دولتی که جز خدمت به آن ها هيچگونه منظور و مقصودی ندارد مجال خواهند داد تا با فراغ بال به وظيفه ی خطير ملی خود، که تقويت استقلال سياسی و تأمين استقلال اقتصادی کشور است، عمل نموده و عدالت اجتماعی و رفاه و آسايش عموم طبقات مملکت را، انشاء الله، فراهم کند.
شما را به خدا می سپارم و از باری تعالی مسئلت دارم که مرا در مقابل هموطنان عزير شرمسار نکند.
توضيحی تاريخی پيرامون پذيرش مصدق هماوردی «دعوت» به نخست وزيری(۵)
برغم مخالفت شاه، دربار، و حاميان خارجی اش، نه فقط کميسيون نفت به لايحه ی ملی کردن نفت رأی داد، بلکه مجلس نيز زير فشار افکار عمومی کشور، به اتفاق آراء آن لايحه را تصويب کرد. تنها دليل رأی تسليم آميز مجلس و توشيح ناخواسته ی شاه جنبش مردم بود، که کسی جرأت رودررويی با آن را نداشت.
چون هيچکدام از کوشش های ارتجاع داخلی و خارجی برای ممانعت از ملی کردن به نتيجه نرسيد و سرانجام نفت ايران ملی شد، در بيستم مارس ۱۹۵۱/بيست و نهم اسفند ۱۳۲۹، در جلسه ی مشترکی از مسؤولان وزارتخانه های مربوطه ی دولت بريتانيا تصميم گرفته شد کوشش شود در امور ايران با دولت ايالات متحده ی آمريکا به «خط مشی مشترکی» برسند.(۶) هدف از اين کار، نه تنها ممانعت از خريد نفت ايران توسط شرکت های کوچک نفتی غير انگليسی بود، بلکه برنامه همچنين اين بود که مصدق را در جبهه ی داخلی تضعيف کنند – هم از طريق جلب حاميان آمريکا در هيئت حاکمه و هم از راه تخريب جنبش ملی به مدد برخی عناصر هوادار آمريکا چون بقايی، مکی، ملا کاشانی، و زاهدی که رياکارانه به آن پيوسته بودند.
پيش از اينکه جمال امامی به بلوُف پيشنهاد نخست وزيری به مصدق دست زند، قوام السلطنه دست اندر تدارک برای نخست وزيری به کمک بريتانيا بود، اما آن دولت حاضر به حمايت از او نبود و سيد ضياء طباطبائی را نامزد خود برای جانشينی دولت محلل علاء معين کرده بود.
قدم بعد پيشنهاد تاکتيکی جمال امامی به مصدق برای قبول نخست وزيری بود، در حالی که قوام و سيد ضياء در دربار در انتظار ديدار شاه برای سمت نخست وزيری نشسته بودند. با اينکه قوام به دربار شتافته بود، از پيش روشن بود که، با مخالفت سفارت در آن برهه، وی از هيچ بختی برخوردار نبود، و صحبت از نخست وزيری سيد ضياء می رفت(۷)
در گزارشی به وزارت خارجه ی بريتانيا، سفير آن کشور سر فرانسيس شپرد می آوَرَد که «در اين زمان ديگر سيد ضياء از به دست آوردن اکثريت در مجلس مطمئن بود و، لذا، شاه را از آن با خبر کرد، و شاه هم که بروی اين تضمين حساب می کرد از مجلس خواست تمايل اش را نسبت به نامزد مورد نظر خود اعلام دارد. براستی، هنگامی که خبر غير منتظره ی رأی تمايل نسبت به [نخست وزيری] مصدق رسيد، شاه و سيد ضياء، در انتظار رأی تمايل به سيد ضياء، در حال مذاکره بودند. هيچکس نمی داند اين امر چگونه صورت گرفت، و به نظر نمی رسد که برنامه ای مخفيانه از پيش پرداخته بوده باشد. نمايندگان [مجلس] نسبت به خِـرَدمندانه بودن قانون [ملی کردن] نفت ترديد داشتند، اما به نظر می رسد که، پس از تصويب آن، آسانترين راه خروج [از بن بست] را در تفويض حل مسئله به مصدق ديده باشند، که خود آن را ايجاد کرده بود. به نظر می رسيد که تعداد بسيار ناچيزی از نمايندگان انتظار داشتند که او نامزدی نخست وزيری را بپذيرد.»(۸)
اما مصدق بلوف جمال امامی را خواند و مجلس، باز هم بخاطر قوت جنبش مردم و هراس از آن، ناچار به او رأی داد. در اين زمان، سفير بريتانيا، پس از صحبت با درباريان، گزارش داد که «دربار نسبتاً مطمئن بود که مجلس سنا از مصدق حمايت نخواهد کرد، بلکه نام های ديگری برای نخست وزيری مطرح خواهد ساخت. اما، برغم قول های متعدد بدين منظور از جانب فرد فرد سناتور ها، سنا نيز، با کمترين نشانه ای از استقلال، به دنبال روی از مجلس فرو افتاد. شاه و دربار در صدد تشويق سناتور ها بوده اند تا آنان لايحه [ملی کردن] نفت را ترميم کنند،» يعنی مواد ۲ و ۸ آن را ملغی سازند. سفير اميد نداشت که سناتورها به قول خود در اين مورد نيز عمل کنند.(۹)
برای روشن ساختن اهميت تاريخی تصميم مصدق داير بر قبولی نخست وزيری – که نمی تواند بدون اطلاعات دقيق از مذاکرات مخالفان در پس پرده با سفارت بريتانيا بوده باشد – لازم است در اينجا به سند مذاکرات يکی از کارمندان عالی رتبه ی سفارت بريتانيا بپردازيم. اين «ديپلمات» که جز حروف اول نام اش در زير گزارش ديده نمی شود (و به احتمال قوی از کادرهای اينتليجنس سرويس بود)، طی يک گزارش شش صفحه ای،(۱۰) به تاريخ نوزدهم مارس ۱۹۵۱/۲۷ اسفند ۱۳۲۹، از مذاکرات خود با سيد ضياء و شاه با سيد ضياء خبرمی دهد.
وی در يازدهم و دوازدهم مارس/بيستم و بيست و يکم اسفند ۱۳۲۹ با سيد ضياء ديدار کرد. سپس، سيد ضياء به ديدار شاه رفت. در بيستم اسفند، يعنی نه روز پيش از تصويب قانون ملی کردن نفت توسط مجلس، سيد ضياء نزد آن «ديپلمات» در سفارت بريتانيا اظهار اميدواری کرد که بتواند از حمايت دولت بريتانيا از برنامه خود به شرح زير برخوردار شود:
- شاه نخست وزيری، چون دکتر سجادی، را به مجلس پيشنهاد می کند که محتمل است مجلس نپذيرد، و مجلس هم رأی تمايل به وی نمی دهد؛
- شاه مجلس را منحل و سجادی را به سمت نخست وزيری منصوب می کند. سجادی حکومت نظامی برقرار می سازد؛
- پس از يک دوره ی يک تا سه هفته ای، شاه سيد ضياء را بجای سجادی منصوب می کند.
«ديپلمات» انگليسی از قول سيد ضياء می افزايد، اگر سفارت بريتانيا حاضر باشد پيغامی برای شاه، داير بر تأييد برنامه ی سيد ضياء بفرستد، تحقق آن بسيار تسهيل می شود. سيد ضياء افزود که، اگر او به قدرت می رسيد، «می کوشد زندگی را برای مردم قابل تحمل سازد.» اقدامات مشخص او عبارت بودند از: ۱) تخفيف مؤثر در ماليات های غيرمستقيم بر چای و شکر؛ ۲) صدور دستور داير بر اينکه زارعان بيش از دو سوم اجاره بهای خود را به ارباب نپردازند؛ ۳) ايجاد عدم تمرکز بر اساس «قانون قديمی ۱۹۱۱» (متمم قانون اساسی مصوب۱۹۰۷) و اعطای اختيارت بيش از اين قانون به نهاد های محلی (يعنی انجمن های ايالتی و ولايتی). پس از بهبودی در وضع مردم، وی قصد داشت انتخابات را دوماه پس از به دست گرفتن قدرت برگذار کند. او افزود در دو مورد به کمک سفارت بريتانيا نياز داشت. «يکم، راهنمايی در امور مالی، نه از طريق استخدام يک مشاور انگليسی در اين زمينه، بل بوسيله ی متخصصی در سفارت که نقش مشاور را برای سيد ضياء ايفا کند.» – امری که حاکی از آن است که دست بريتانيا بايستی در پنهان امور مالی ايران را می گرداند؛ دوم، نياز او به کمک مالی در چندين ماه اوليه ی نخست وزيری او.
«ديپلمات» انگليسی از سيد ضياء پرسيد: سرنوشت مسئله ی نفت چه می شود؟ اين مسئله نمی تواند همچنان ادامه يابد. «شرکت [نفت] و دولت بريتانيا از اين وضعيت [کوشش برای ملی کردن] شديداً ناراضی بودند.» سيد ضياء گفت: نوعی توافق بر اساس «پنجاه-پنجاه» يا قرارداد آرامکو (در عربستان) «محتملاً کار درستی می بود،» و او می توانست ظرف شش ماه چنين ترتيبی را فراهم آورد. سيد ضياء نگران آن نبود که، در صورت به دست گرفتن قدرت، «خطر بی نظمی جدی» پيش خواهد آمد؛ تنها ممکن بود شخص ديگری ترور شود.
«ديپلمات» انگليسی پرسيد: آيا، در صورت انحلال مجلس، جبهه ی ملی به خشم خواهد آمد و «به خشونت بيشتری» سوق داده خواهد شد؟ (گويی ترغيب مردم توسط جبهه ی ملی برای شرکت در تظاهرات آرام در دفاع از ملی کردن نفت تشويق آنان به خشونت بود!) سيد ضياء در پاسخ گفت: او می توانست مخالفت جبهه ی ملی را «تعديل» کند؛ يعنی، از يک سو بکوشد آن جبهه را «تسکين دهد،» و از ديگر سوی، از «اقتدار حکومت نظامی» استفاده کند، و با «ترکيبی از چماق و نان قندی آنان را تحت کنترل بگيرد.» سيد ضياء همچنين در باره ی دخالت های شاه در امور کشور اظهار داشت در مذاکرات مفصلی با محمد رضا پهلوی به اين توافق رسيده بود که: با وی در «شصت درصد مسائل مهم سياسی» مشورت کند و کاری برخلاف نظر شاه انجام ندهد؛ او همچنين مُصّر بود که اعضای خانواده ی پهلوی از دخالت در امور کشور دست بکشند.
بنابر گزارش «ديپلمات» انگليسی، سيد ضياء به او گفت: «بسيار مهم بود که هيچکس نداند که او [چون نخست وزير آينده] در نمک خوابانده می شد، و موافق بود که تنها سفير [بريتانيا، سر شپرد] و ميدلتون [کاردار] از آن با خبر باشند.» سيد ضياء افزود: او همچنين مايل بود، در مقام نخست وزير، «غالباً با او [سفير] مشورت کند،» اما « صلاح نمی بود سفير از او همواره ديدار کند.»
روشن است چرا! «ديپلمات» انگليسی ديدار با ميدلتون را «مناسب تر» دانست و سيد ضياء هم نظر او را تأييد کرد. «ديپلمات» انگليسی گزارش مذاکرات خود را در يازدهم مارس به سفير ارائه داد، و سفير هم موافقت خود را با «برنامه» ی سيد ضيا اعلام داشت. سپس، «ديپلمات» انگليسی با اسدالله علم ديدار کرد و از او خواست که برنامه ی بالا را به اطلاع شاه برساند.
صبح روز دوازده مارس/۲۱ اسفند ۱۹۲۹ «ديپلمات» انگليسی مجدداً با سيد ضياء ديدار کرد و به او گفت:
- سفارت بريتانيا با برنامه ی او موافق است و در همين زمينه پيغامی برای شاه فرستاده بود.
- شرکت نفت (AIOC) پنج ميليون پوند نقد (به دولت ايران) پرداخته بود و توافق داشت تا آخر سال ۱۹۵۱ ماهيانه دو ميليون ديگر پوند بپردازد. او همچنين آمادگی آن شرکت را، داير بر اينکه ده ميليون پوند به حساب بانک ملی ايران در لندن واريز کند، به اطلاع سيد ضياء رساند. او همچنين بر نظر متخصصان بريتانيا، داير بر اهميت افزايش فوری چاپ اسکناس توسط دولت ايران، تأکيد ورزيد.
- آن سفارت می توانست براحتی شخصی به نام وايت (Waight) را از مصر به ايران فراخواند تا مدتی در تهران بماند. اين «محتملاً مؤثرترين راه» حضور يک مشاور امور مالی برای سيد ضياء بود.
- در حل مسئله ی نفت، وی به سيد ضياء گفت: آماده خواهد بود، در صورت ضرورت تأخير (شش ماهه)، آن را هم بپذيرد.
سيد ضياء از طرف انگليسی خود تشکر کرد و افزود: بخاطر اينکه علاء نتوانسته بود کابينه ی خود را تشکيل دهد، انتصاب سجادی در رأس يک دولت مُحلـّل ديگر ضروری نبود. به نظر آن «ديپلمات» ممکن می بود سيد ضياء خود نخست وزير بعد از علاء باشد. سيد ضياء گفت: در چنين صورتی، نقشه ی وی عبارت خواهد بود از:
- دست يافتن به رأی تمايل مجلس شورا و مجلس سنا؛
- دست يافتن به فرمان شاه برای نخست وزيری؛
- اعلام فوری برنامه ی برخی اصلاحات؛
- انحلال مجلس و اعلام حکومت نظامی به محض پيدايش ابراز مخالفت و ايجاد اُوبستروکسيون در مجلس.
او افزود: پس از انحلال مجلس، بر شاه لازم خواهد آمد اعلاميه ای در توضيح آن صادر کند. سيد ضياء به شاه توصيه می کرد که انحلال مجلس را در ارتباط با مسائل داخلی و اصلاحات معرفی کند. (يعنی، انحلالی که ارتباطی با قانون ملی کردن نفت نداشت، که در آستانه ی تصويب مجلس بود!) در زمينه ی مسئله نفت، نيز شاه اعلام خواهد داشت حل آن و تحصيل «حقوق حقه ی» ايران منوط به توافق مجلس خواهد بود. در باره ی امکان اينکه جبهه ی ملی «دشواری جدی» ايجاد کند، سيد ضياء به «ديپلمات» انگليسی گفت: شب پيش از آن حسين مکی به ديدار او رفته بود، و در نتيجه، او «بيش از هر زمان متقاعد شده بود که می توانست با ترکيبی از چماق و نان قندی ترتيب مسئله جبهه ی ملی را بدهد»؛ او همچنين می توانست به آنان يک وزارتخانه، دو سمت در بانک های دولتی، و شايد يک استانداری را بسپرد. (يعنی آنان را با اين سمت ها بخرد!) بنابر اين گزارش، سيد ضياء برنامه ی «اصلاحات» خود را با مکی در ميان گذاشته بود، و در پاسخ مکی پرسيده بود: «اگر شما بخواهيد اصلاحات خود را به اجرا گذاريد، چگونه ممکن است با اين مجلس کار کنيد؟» سيد ضياء به «ديپلمات» انگليسی گفت که طرح انحلال مجلس را به مکی نگفته بود. در ضمن، اين بخش از گزارش ابن الوقتی و جاه طلبی مکی را آشکار می سازد، که پنهان از مصدق برای معامله و کسب مقام به ديدار عامل استعمار رفته بود – امری که بر رفتار بعدی او عليه نهضت ملی پرتو می افکند.
«ديپلمات» انگليسی همان روز، پس از ديدار سيد ضياء با شاه، با او ملاقات کرد. وی از قول سيد ضياء می نويسد او به شاه گفته بود که «ما [بريتانيا] با برنامه ی او توافق کرده بوديم.» و شاه پرسيده بود: «آيا اين همه ی آن چيزی است که [انگليسيان] با آن موافقت کرده اند؟» برای رفع «سوء ظنِ» شاه، سيد ضياء به طرف انگليسی خود گفت مناسب می بود که سفارت طی تماسی با شاه به او بگويد «چقدر برخورد سيد ضياء با او [شاه] درست به نظر می رسيد.» شاه به سيد ضياء گفته بود، اگر «علاء وظيفه [نخست وزيری] را بر خود سنگين تشخيص می داد، شاه می توانست فوراً او [سيد ضياء] را [به نخست وزيری] منصوب کند.» سخن ازين نيز رفته بود که نخست وزير علاء، در آن روزهای سرنوشت ساز برای ملی کردن نفت، حکومت نظامی اعلام کند، و سيد ضياء به شاه گفته بود که در اين مورد اعتراضی نداشت.
ديپلمات انگليسی مجدداً در هيجدهم مارس/بيست و هفتم اسفند ۱۳۲۹ برای مذاکره به گرد ميز نهار با سيد ضياء ديدار کرد. وی به طرف انگليسی خود اظهار داشت «در صورتی که، پس از تعطيلات نوروزی، علاء نتواند در مجلس اکثريت حاصل کند، او اميدوار است که شاه اقدامات زير را انجام دهد»:
- شاه از سيد ضياء می خواهد: آيا او مايل خواهد بود دولت را تشکيل دهد؟
- در اين هنگام، سيد ضياء خواهان نظر اکثريت مجلس می شود؛
- سيد ضياء رأی تمايل مجلس را به دست می آوَرَد؛
- شاه رسماً سيد ضياء را به نخست وزيری منصوب می کند.
در اين ملاقات سيد ضياء، از جمله، اظهار داشت آن روز صبح آقای رايس (Rice) عضو شرکت نفت (AIOC) را در منزل آقای پـيين (Payne) ديده و کوشيده بود او را قانع سازد که نقطه ی نظری «منطقی» اتخاذ کند؛ به نظر سيد ضياء «راه درست» برای دولت بريتانيا و شرکت نفت اين می بود که هيچ اظهار نظر رسمی نکنند و در پاسخ پرسش ها بگويند «وضيعت در دست مطالعه است.» در عين حال، وی براين عقيده بود که شرکت نفت بايستی درج مقاله هايی در روزنامه های بريتانيا را داير بر اينکه، «در صورت اجرای نظريه ی ملی کردن نفت، ضرر ايران دقيقاً به چه مقداری بالغ می شد، تشويق می کرد. [سپس] اين مقالات به نحوی معمولی به فارسی ترجمه می شدند و در مطبوعات تهران به چاپ می رسيدند. بتدريج، فضايی به وجود می آمد که در آن، اگر چه ايران می توانست صنعت نفت را ملی کند، اما اين امر از نظر مالی به سوداش نمی بود.» او افزود، «در صورتی که او نخست وزير می شد، می خواست با شرکت سفارت و کمپانی نفت به يک مطالعه ی مقدماتی دست بزند، و دست آخر خود به لندن برود تا قراردادی را به امضا رساند.» سيد ضياء افزود، اگر مطبوعات بريتانيا، «با اشاره به مضار ملی کردن نفت برای ايران، فضای مطلوبی ايجاد می کردند،» او می توانست هر راه «حل منطقی» مسئله را، که وی می توانست بر سر آن با شرکت نفت به توافق برسد، در پرتو دشواری ها، همچون يک «پيروزی» به ايرانيان بنماياند. او همچنين «محرمانه» به «ديپلمات» انگليسی گفت که برنامه ای را هم برای استخراج نفت توسط همان شرکت انگليسی در مناطق جنوب شرقی ايران در نظر گرفته بود!
نکته ی جالب ديگری که سيد ضياء به طرف انگليسی خود گفت مربوط بود به موضع ملا کاشانی. او گفت شب پيش از آن با کاشانی مذاکره ی بلندی کرده بود و، با اظهار اينکه «سرنوشت کشور در دست او [کاشانی] بود و او می توانست آن را بسازد يا ويران کند،» از در «مداهنه » با او وارد شده بود،(۱۱) تا خودخواهی او را به سود خود تحريک کند. سيد ضياء افزوده بود که «بهترين راه برای ويران کردن ايران» ادامه ی کارزار ملی کردن بود – درست همان موضعی که قوام در سی ام تير و دولت شاه-زاهدی در فردای ۲۸ مرداد اتخاذ کردند. سيد ضياء اظهار داشت، در صورتی که نخست وزير می شد، می توانست کاشانی را «اداره کند.» در مورد بقيه سران جبهه ی ملی، سيد ضياء به تاکتيک «ترکيب چماق و نان قندی» خود برای مهار کردن آنان مطمئن ماند.
اين مذاکرات سيد ضياء با «ديپلمات» انگليسی و تأييد برنامه ی او توسط سفير بريتانيا نشان می دهد چه برنامه ی هولناک استعماری، همانند قراردادی که پس از کودتا به اجرا گذاشته شد، برای ايران تدوين شده بود، برنامه ای که تنها با درايت مصدق و همآوردی او با يکدستی زدن (بلوف) ناشيانه ی جمال امامی نقش بر آب شد.
با توجه به جنبش گسترده ی ملی کردن نفت، شاه هم چاره ای جز قبول رأی تمايل مجلس به مصدق نداشت، اگر چه، به گفته ی وزارت جنگ آمريکا، «شاه از مصدق خوشش نمی آمد.»(۱۲) – نکته ای که شپرد نيز متذکر شد.(۱۳) حال، شاه، با اينکه زير فشار جنبش ملی ناچار از آن شده بود که از سناتور های صاحب نفوذ بخواهد که، عليرغم ميل خويش به نخست وزيری مصدق رأی دهند،(۱۴) همان اظهار تأسف قبلی خود را از ملی کردن نفت، که نزد ديپلمات انگليسی بيان کرده بود، به اطلاع سفير آمريکا نيز رساند. سفير آمريکا گرِيدی در گزارشی به تاريخ ۷ مه ۱۹۵۱، يعنی يک هفته پس از انتخاب مصدق به نخست وزيری، به دولت متبوع خود پيرامون ديداراش با شاه در پنجم مه نوشت: «شاه کاملاً از قانون ملی کردن نفت و انتخاب مصدق ناخرسند است، اما بر اساس نظامنامه ی مجلس چاره ای نداشت جز آنکه هر دو را بپذيرد. او اشاره کرد که انتظار نداشت مصدق مدت زيادی دوام آورد. او [شاه] در باره ی حل مسئله ی نفت بدبين است.» در مورد قرضيه ی پيشنهادی بانک صادرات-واردات آمريکا به دولت مصدق، شاه به سفير آمريکا گفت که «اصراری نورزيد، تا اينکه دولت مطلوب تری بر سر کار بيايد.»(۱۵) اين بود موضع راستين پادشاهی که پس از بازگشت به سلطنت در نتيجه ی کودتا خود را عامل اصلی ملی کردن نفت قلمداد می کرد. و چرا؟ پاسخ اين امر را سفير بريتانيا در نامه ای سه هفته پس از آغاز نخست وزيری مصدق به وزارتخانه ی متبوع خود ارائه داده بود:
اما ترديدی نيست که در نتيجه ی رويدادهايی که به نخست وزيری مصدق انجاميد بر اقتدار اخلاقی شاه صدمه وارد آمده است.(۱۶) [ت.ا.]
گزارش سفير بريتانيا در آن زمان، سِر فرانسيس شپرد، اين درک مصدق در باره ی يکدستی زدن و همآوردی جمال امامی را تأييد می کند. او می نويسد: او «بخوبی پی برده بود که شاه به نخست وزيری سيد ضياء متمايل بود. صبح بيست و هشتم آوريل [هشتم ارديبهشت ۱۳۳۰] شاه به رئيس مجلس سردار فاخر حکمت دستور داد از مجلس رأی تمايلی نسبت به سيد ضياء بگيرد.» همو می افزايد يک ساعت بعد رئيس مجلس شتابان به دربار بازگشت و خبر رأی تمايل مجلس به مصدق را داد. بنابر خاطرات ناصرخان قشقايی، هنگامی که رئيس مجلس اين خبر را به شاه داد، وی شگفت زده گفت: «"چطور؟ خيلی جای تعجب است!" و [آن دو] چنان رنگ و رو را باختند که حساب نداشت. بعد تفصيل را پرسيدند، و رئيس مجلس به عرض رساند. آقای سيد ضياء هم که در عمارت سلطنتی در اطاق انتظار منتظر بود که [تا] آقای رئيس تمايل مجلس را [به او] به عرض برساند و حکم نخست وزيری [او] به امضای شاه برسد، از شنيدن اين خبر بيشتر [از] شاه بر [دچار] تعجب و حيرت ش افزوده شد.»(۱۷) می بينيم که شاه از همان لحظه ی نخست در برابر نهضت ملی و رهبر آن مصدق قرار داشت.
مصدق در باره ی آگاهی پيشاپيش خود از توطئه ی دربار و سفارت بريتانيا و اين رويداد شگفت انگيز در دادگاه نظامی سخن گفت:.
مجلس شانزده[م] رأی تمايل به من داد.اول، وقتی علاء استعفا کرد، سيد ضياء در دربار نشسته بود. آن ها [جمال امامی و باند هواداران بريتانيا در مجلس] که پيشنهاد کردند صددرصد خيال نمی کردند من [نخست وزيری را] قبول کنم. تا [پيشنهاد خود را] گفتند، گفتم: «قَبِلتُ.» رفتند [و] گفتند مصدق گفته [است] قَبِلتُ.» نظر اين بود کسی [سيد ضياء] بيايد شلنگ تخته بردارد. والسلام؛ موضوع [ملی کردن] را از بين ببرد.(۱۸)
برغم اينکه مجلس به مصدق رأی داده بود، سفير بريتانيا از اسدالله علم خواست که به شاه بگويد که صدور حکم نخست وزيری مصدق را مشروط به اين کند که «نزاعی بين دو کشور ما» پيش نيايد، چه شپرد می خواست که سنا مواد دوم و هشتم قانون ملی کردن نفت را باطل سازد (۱۹).
بسياری از دشمنان نهضت ملی بر اينکه مصدق دست جمال امامی را خوانده و پيشنهاد نخست وزيری را پذيرفته بود تفسيری موذيانه نوشته اند، داير بر اينکه گويا مصدق از جانب بريتانيا نامزد نخست وزيری شده بود. حتی شخص شاه اين توهم سبک و سخيف را به رخ وزير مختار بريتانيا کشيد، اما مورد استهزا قرار گرفت.(۲۰) البته، مبارزه ی طولانی مصدق بر ضد استعمار بريتانيا بهترين گواه نادرستی و غير علمی بودن اين تفسير کينه توزانه است. اما بد نيست، با رجوع به نظر سفير بريتانيا سر شپرد به وزير خارجه هربرت موريسون، نشان دهيم که بلوف جمال امامی می بايستی قاعدتاً به نفوذ مصدق و جبهه ی ملی پايان می داد، اما، برعکس، آن را تقويت کرد. شپرد می نويسد: «... شايد از طريق يک تصادف [!] پارلمانی بوده باشد که مصدق سرانجام به قدرت فراخوانده شد. اما ممکن است اين رويداد مُهر خود را بر نفوذ جبهه ی ملی کوبيده باشد و جاده ی فراخی را برای دستيابی به هر دست آوردی که وی خواستار اش بود در اختيار اش نهاده باشد.»(۲۱) می بينيم چگونه سفير بريتانيا کوشيد بلوف جمال امامی را برای دولت متبوع خود يک «تصادف پارلمانی» جلوه گرسازد، اما مجلس نه جاده ماشين روست، نه کارخانه که در آن «تصادف» رخ دهد. در اين جلسه ی مجلس، عُمال بريتانيا، به فرمان يا توصيه ی استادان خود، اشتباهی را مرتکب شدند که ترميم ناپذير بود و موجب تقويت نهضت ملی شد، اما سرانجام دو دولت استعماری بريتانِا و آمريکا برای ترميم آن «تصادف» به نقض قوانين بين المللی از طريق کودتا دست زدند و بدين سان لکه ی ننگين و پاک ناشدنی ای را بر دامن تاريخ خو و دست نشاندگان داخلی شان نشاندند
خسرو شاکری (زند)
پاريس، دهم ارديبهشت ۱۳۸۹
برای مطالعه اسناد تاريخی نهضت ملی ايران و جنبش های اجتماعی و سياسی ايران پس از انقلاب مشروطيت، بنگريد به تارنمای ایـنـتـِرنـتی زير، که از روز اول ماه مه/يازدهم ۱۳۸۹ گشايش می يابد. اين تارنما به تدريج تکميل می شود:
www.aratta-iran.com
1. پس از ملی شدن نفت و شکست دولت محلل علاء، که پس از ترور سرلشکر رزم آرا تشکیل شده بود، با توجه به برنامه ی دولت بریتانیا، که در زیر به آن خواهیم پرداخت، جمال امامی، یکی از مرتجعترین نمایندگان مجلس شانزدهم و زمینداران بزرگ آذربایجان، به مصدق یک دستی (بلوُف) زد و پیشنهاد نخست وزیری او را داد. جمال امامی، با توجه به سابقه ی رد چنین پیشنهادی از جانب مصدق در موارد پیشین، می خواست زمینه را برای نخست وزیر سید ضیاء فراهم آورد.
2) اکثریت نمایندگان این دو مجلس ارتجاعی و همدست ارتجاع بین المللی بودند و تنها زیر فشار عظیم افکار عمومی ملت ایران ناچار از دادن رأی به قانون ملی کردن نفت شدند. در اینجا مصدق می کوشید با رام کردن هرچه بیشتر آنان از سنگ اندازی هایشان در راه اجرای ملی کردن جلوگیرد. بنگرید به پایین تر.
3) مصدق همچنین از مخالفت پنهانی شاه با ملی کردن و نخست وزیری خود آگاه بود. در اینجا نیز کوشش داشت تا شاه را هرچه بیشتر رام کند و از خرابکاری او جلوگیرد.
4) تجربه نشان داد که، متأسفانه، روزنامه هایی که حزب توده توانست، در اثر آزادی مطبوعات از آغاز نا پایان نخست وزیری، علناً منتشر سازد، همانند روزنامه های مخالف نهضت ملی، از هیچگونه ناسزا و افترایی به مصدق و دولت وی رویگردان نبودند و عملاً در جهت تضعیف دولت ملی و دموکراتیک مصدق بس کوشیدند تا بهانه ی لازم را برای ایجاد توهم «خطر کمونیسم» به سود کودتا ایجاد کنند. از همین رو بود که مصدق پیشاپیش به آنان هشدار می داد که هوشیارانه عمل کنند.
5 این توضیح از کتابِ در دست انتشار استخراج شده است: ترومن و استالین: غرور شوکت قوام السلطنه، «حضرت اشرف».
6FO 371/91525.
7 Sir F. Shepherd to Foreign Office, 26 April 1951; FO 371/91457.
8 Shepherd to F.O., 6th May 1951; FO 371.91459.
9 British Embassy to Foreign Office, 29 April 1951; FO 371/91457.
10 Confidential Minute, dated 19 March 1951; FO 248/1515.
11 “Buttered him up.”
12US Army, Tehran to Washington DC, USNA, 788.80 (W)/5-51951.
13Shepherd to F.O., dated 21st May 1951; FO 371/91549.
14 “Persia,” General Impressions of Mr. Loombe of the Bank of England returning from Teheran, 1st May 1951; FO 371/91530.
15 Grady to Department of State, 7 May 1951; USNA, RG 84/ Box 29, Confid. Files.
16 Shepherd to F.O., dated 21st May 1951; FO 371/91549.
17 صولت قشقايي، خاطرات روزانه، ص 259. ناصرخان قشقايي مناسبات گسترده اي با عناصر گوناگون جامعه داشت؛ ازین رو، در گفته ی وی، که با گزارش سفیر بریتانیا می خواند، بسختی می توان تردید کرد.
18 محکمه نظامی مصدق، به کوشش جليل بزرگمهر، 2 جلد، تهران، 1363، ج 1، ص 101.
19 Shepherd to F.O., dated 29th April 1951, FO 371/91457.
20 وی در یک ارزیابی از شاه، از جمله، به ذهن بیمار وی این گونه اشاره می برد: «تأیید غیر قابل انکار شاه از اقدام مصدق برای اخراج شرکت نفت ایران و انگلیس (AIOC) از خوزستان و پایان بخشیدن به "دخالت های بریتانیا" [در ایران] از باور شاه به این افسانه ی مرکزی ایرانیان، دایر بر قدرت پشت پرده بریتانیا، نتیجه می شود.» بنگرید به:
“The Role of the Shah in Persian Politics,” 21st April 1952, FO 248/1541.
21 "Political Situation in Persia," Tehran, 2 July 1951; FO 371/91529

هیچ نظری موجود نیست: