۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

دکتر محمود عنایت؛ سوراخ مار و اختیارات فقیه، الی ماشااله!

دکتر محمود عنایت؛ سوراخ مار و اختیارات فقیه، الی ماشااله!

دکتر محمود عنایت، مدیر مجله‌ی فرهنگی «نگین»، یکی از معتدل‌ترین روزنامه‌نگاران و روشن‌فکران دوران پهلوی بود. او نیز به همراه احمدشاملو و مصطفی رحیمی، از نخستین کسانی بود که  در ماه‌های نخست انقلاب، نسبت به «وضعیت هول‌ناک»‌ی که در شرف وقوع بود، هش‌دار دادند. گیرم شاملو به صراحت‌ی بیش‌تر، «صدای پای فاشیسم» را می‌شنید، و محمود عنایت، به نرمی قلم ِ یک «راپرت»نویس، تکرار تاریخ را گوش‌زد می‌کرد. با این‌حال به هزار و یک دلیل، از جمله فقدان شناخت دقیق از ماهیت نیروهای سیاسی و اجتماعی – از دوران مشروطیت به این‌سو – هش‌دار‌ها ناشنیده ماند.  محمود عنایت در این مطلب به «دغدغه»ای می‌پردازد، که اگر به وقت خود از سوی کوشندگان سیاسی به جدیت دنبال می‌شد، شاید امروز، روز دیگری بود:
یکی از آقایان فقها هنگام بحث درباره ماده مربوط به واگذاری فرماندهی کل قوا به شخص اول روحانیت فرموده‌اند که ما به دنیا کار نداریم. دنیا بپسندد یا نپسندد ما راه خودمان را می‌رویم.
شاه مخلوع هم وقتی حزب بی‌بدیل و بی‌عدیل رستاخیز را تشکیل داد همین حرف را زد. وقتی به تلویح وتعریض به او اندرز می‌دادند که سابقه ندارد که حزبی در نقطه‌ئی از ربع مسکون تشکیل شود که همه افراد یک مملکت عضو آن باشند و دنیا به این طرز مملکت‌داری و این طرز تحزب می‌خندد، طعنه و تسخر می‌زد که: «ما به دنیا چکار داریم دنیا هر غلطی می‌خواهد بکند و هر رجزی می‌خواهد بخواند، ما با رستاخیز‌مان به سوی تمدن بزرگ می‌رویم». وقتی به او می‌گفتند که در قرن بیستم هیچ مملکتی نمی‌تواند مجرد و مجزا از خانواده بزرگ ملل روی زمین، و بی‌اعتناء و بی‌توجه به قضاوت سایر ملت‌ها زندگی کند، و عصر ما عصری نیست که ملتی علی‌رغم بندها و پیوند‌هائی که وی را به جهان متمدن مربوط می‌کند در مسیری مخالف و معارض با افکار عمومی ‌ده‌ها گام بردارد، به غرور و تفرعن افاده مرام می‌کرد که این منم طاووس علیین شده، وین منم ناقوس علیین شده، غربی‌ها باید بیایند و مملکت‌داری را از ما یاد بگیرند.
دیکتاتورها ممکن است هدف‌های متضاد و متعارضی داشته باشند ولی شیوه و شگردشان در وصول به هدف معمولا یکی است. دیروز وقتی شرح مذاکرات روز پنج‌شنبه مجلس خبرگان را می‌خواندم و می‌دیدم که گروهی علی‌رغم مخالفت جمعی از هم‌فکران و هم‌مسلکان خودشان کوشش می‌کنند که همه قوای مملکتی و اختیار همه شئون و امور ملی اعم از تعیین فقهای شورای نگهبان و نصب اعظم مقامات قضائی کشور و اعلان جنگ و عقد صلح و فرماندهی کل قوا و اتخاذ تصمیم درباره عزل رئیس‌جمهور را به مقام واحدی واگذار کنند، به یاد جماعتی افتادم که در طلوع استبداد پهلوی و در اولین مجلس رضاخانی کوشش می‌کردند که اختیارات و اقتداراتی از همین قبیل را با استدلال و احتجاجی مشابه به شخص رضاخان تفویض کنند.
من سخنی راکه آقای مکارم شیرازی در مخالفت با اصل مذکور بیان کرده است اینجا تکرار می‌کنم که آن نیروئی که دستگاه پر جبروت شاه را سرنگون کرد قوای مسلح سه‌گانه نبود بلکه شور و ایمان صادقانه و خالصانه و شجاعت و شهامت انقلابی بود. خود آیت‌الله خمینی به کرات به این واقعیت اشاره کرده است که معجزه خدائی این انقلاب در آن بود که مردمی با دست خالی و تنها به مدد ایمان بر دستگاهی که تا دندان مسلح بود و به قوی‌ترین تجهیزات نظامی اتکاء داشت غلبه کرد و آن‌ها که امروز از پشت تریبون مجلس خبرگان لزوم تسلط فقیه را بر قوای مسلح سه‌گانه شرط دوام نظام انقلابی قلمداد می‌کنند – و در آینده نیز یقینا لزوم اقتدارات بزرگ‌تر و دامنه‌دارتر را به همین طریق توجیه خواهند کرد- در حقیقت در اصالت و شرف انقلاب مردم ایران شک می‌کنند. اگر قرار بود که اسلحه و زور و ضرب اسلحه و فرماندهی بر قوای مسلح حافظ و حارس حکومت‌ها باشد و دوام و بقای نظامات سیاسی را قوه قهریه تضمین کند، شاه هنوز بر سرکار بود و کائوکی در ویتنام و ایدی امین در اوگاندا و سوموزا در نیکاراگوئه به سلاخی مشغول بودند.
اما به نظر می‌رسد که گوش آقایان بدهکار این حرف‌ها نیست. مراحل اصلی تراژدی آغاز شده است و آن‌ها که با اصل ولایت فقیه موافقت کرده‌اند و به قول خودشان «با پیاده شدن آن به این شکل» مخالفند، اندک اندک متوجه می‌شوند که وسیله‌ها از هدف جدا نیست و به قول قدما آخر همیشه تابع اول است و وقتی بنای یک نظام بر خشت کجی استوار بود سایر خشت‌‌‌‌ها هم کج خواهد بود. وقتی قرار شد که طبقه‌ئی به عنوان تافته جدابافته همه شئون سیاسی و اجتماعی یک جامعه را در قبضه‌ قدرت خویش مسخر کند نمایش به همین شکل پیش ‌می‌رود. ابتدا سخن از فقاهت و حوزه فقاهت و مرجعیت و اعلمیت بود و وقتی عده‌ئی اظهار نگرانی می‌کردند که استبداد نعلین دارد جانشین استبداد چکمه می‌شود، اگر با چماق تکفیر روبرو نمی‌شد و برچسب «ضد انقلاب» نمی‌خورد حداقل متهم به سمپاشی و القاء شبهه می‌شد. آن‌چه به تاکید و ابرام می‌شنیدیم این بود که طبقه روحانی خیال حکومت ندارد و انحصار‌طلب نیست و هیچ قدرتی از امور لشگری و کشوری را نمی‌خواهد قبضه کند اما زعشق تا به صبوری و از حرف تا عمل هزار فرسنگ است. نترسید چیز مهمی نیست. ابتدا مجلس خبرگان زیر نگین حضرات در آمد و طبقه‌ئی که باید فقط در قلوب مردم منزل و ماوا داشته باشند، اکثر کرسی‌های این مجلس را اشغال کردند حالا کم‌کم حدود و حوزه قضاوت و حق عزل و نصب اعظم مقامات قضائی هم بر آن مزید می‌شود و برای این که همه این قدرت‌ها به خوبی اعمال شود لازم است که قوای مسلح و فرماندهی قوای مسلح نیز در شمول تصرف مرجع واقع شود، و سرانجام برای این‌که همه این اقتدارات تکمیل شود مقامی مثل رئیس‌جمهور هم مادون فقیه قرار بگیرد.
آن‌ها که از حدود ولایت فقیه نگران بودند حالا متوجه می‌شوند که این حدود الی ماشاء‌الله می‌تواند امتداد پیدا کند و تمام این دلائل هم به این سخن بر‌می‌گردد که اگر رئیس جمهور یا عالی‌ترین مقام قضائی، یا فرمانده نیروی زمینی یا فرمانده نیروی دریائی و هوائی و یا هر مقام و مرجعی که سرش به تنش می‌ارزد دستی از پا خطا کرد فقیه بتواند او را از کار برکنار کند. من نمی‌دانم اگر ما تا این حد دچار قحط‌الرجال هستیم که یک رئیس‌جمهور یا یک قاضی یا یک سپاهی قابل اعتماد در میان این‌همه آزادی‌خواه و خیل مبارزین انقلابی نمی‌توانیم پیدا کنیم پس چطور دست به انقلاب زده‌ایم، و اگر سخن از احتمال است و آقایان می‌خواهند باب یک فتنه و توطئه احتمالی را با تدبیر واگذاری همه اقتدارات به شخص فقیه مسدود کنند، این ایراد مطرح می‌شود که از کجا صلاحیت فقیه در آینده هم نظیر امروز مورد تائید و انفاق قاطبه‌ی مردم باشد؟ و مقامی که می‌خواهد از تخلف فرماندهان نظامی و اعظم مقامات قضائی و حتی رئیس‌جمهوری جلوگیری یا آن‌ها را عزل کند اگر خودش دچار لغزش شد و از اختیاراتش به نادرستی استفاده کرد چه مقام و مرجعی در مقابل او خواهد ایستاد- اگر بگوئیم که فقیه یا بالاترین مرجع روحانیت مافوق انسان است و هرگز اشتباه نمی‌کند سخنی گزاف و خلاف واقعیت و حتی خلاف اصول و احکام مذهب گفته‌ایم و معقول هم نیست که کسی هم ابرمرد و مافوق انسان و در زمره معصومین و طاهرین باشد، و هم برای حفظ خودش نظیر افراد عادی به قوای مسلح اتکاء کند چون لامحاله این حرف مطرح می‌شود که چنین فردی را همان قوای ماواء طبیعی و مافوق انسانی حفاظت می‌کند و احتیاجی به توپ و تانک و مسلسل نیست.
می‌ماند این فرض که چنین فقیهی یک فرد عادی با همه‌ خصوصیات انسانی و قوت‌ها و ضعف محاسن و معایب احتمالی یک انسان باشد. در این‌صورت از آیت‌الله خمینی و شرائط خاص امروز که بگذریم هیچ منطقی حکم نمی‌کند که همه اقتدارات و اختیارات ناظر بر شئون حیاتی یک ملت را دربست به دست فرد واحدی بدهیم و با علم به این که تنها مختار غیرمسئول، ذات باری تعالی است یک موجود انسانی را در عین مختار بودن مافوق همه مسئولیت‌ها بشناسیم. این همان استبداد فردی و تسلط مطلقه و مستقله‌ای است که مرجع واحدی را مافوق میلیون‌ها انسان زنده قرار می‌دهد و ملت ایران برای شکستن دور جهنمی آن قیام کرد. این همان نظم نامبارکی است که دوام و بقای آن اهانت مشتقیم به مقام انسانی میلیون‌ها ایرانی شرافتمند به شمار می‌رفت و خود ایت‌الله خمینی به سقوط و انقراض آن فتوا داد.
…………………..
برگرفته از شماره ۱۲ «کتاب جمعه»، آبان ۱۳۵۸

هیچ نظری موجود نیست: