۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

صدیقه دولت آبادی 45 سال زحمات اش را «تقديم معارف نسوان» کرد


الهه باقری-5 مرداد 1389

مدرسه فمینیستی: در كشاكش پر هياهوي زندگي انسان ، گاه جان هاي شيفته اي ظهور مي كنند كه در خلوت و سكوت تنهايي خود و بي آن كه بخواهند شناخته شوند ، زندگي و كار كرده اند و در گمنامي به جهان ديگر رفته اند. ولي زمانه ، نام و ياد آنان را ، درنهايت ، در حافظه ي خود ثبت خواهد كرد . صديقه ي دولت آبادي جزو زناني بود كه براي دستيابي به حقوق زنان در جامعه ي استبدادي ، مرد سالار و پدر سالارِ ايران به صحنه ي مبارزه آمد . وي به راهي رفته كه بازگشت ندارد . حقيقت آن است كه در سوگِ فقدان آن بانوي فرهيخته زبان و قلم از كار مي مانند و لذا بر خود لازم مي دانم كه شرح احوال آن بانوي بزرگوار را كه از زنان فرهيخته ي ايران زمين است را به عنوان هم چون برگ سبزِ درويشانه به روان بلند و پاك آن بانوي گرامي تقديم دارم.

خاندان صدیقه دولت آبادی : جملگی روشنفکر و تاثیرگذار در زندگی اجتماعی زمانه خود

خاندان صدیقه دولت آبادی : او پس از 6 پسر به دنیا آمد و مادرش پس از 6 دختر

صدیقه دولت آبادی هفتمین فرزند خاتمه بیگم و حاج میرزا هادی و از نوادگان آخوند ملاعلی مجتهد حکیم نوری بود. 1 پس از شش برادر، در اصفهان درسال 1300 هـ . ق. /1261 هـ . ش./1882 م. دیده به جهان گشود.2

عکس: سال 1313 ش. خانواده صدیقه دولت آبادی

خاتمه بیگم، مادر صدیقه، فاضل و باسواد و از همدرسان شوهر آینده اش بود

مادر خاتمه بیگم دختر محمدعلی نوری حکیم معروف درحکمت و اشراق بود و زنی فاضل به شمار می رفت. خاتمه بیگم هم پس از شش دختر دیگر به دنیا آمده بود و با گذاشتن این نام می خواسته اند به کائنات بگویند که دست از این شوخی بشویند .3 چون اسم ايشان را خاتمه گذاشته بودند كه ديگر دختر پيدا كردن ختم بشود . خانواده ي ايشان بعد از خاتمه بيگم يك پسر پيدا مي كنند كه از خانواده ي نور صادقي ها است كه حاج ميرزا هادي دولت آبادي با خاندان مير محمد صادق واعظ كه در محله ي بيد آباد اصفهان ساكن بودند وصلت نمود و خاتمه بيگم كه زني ،با قد بلند و هيكلي لاغر، بسيار با سواد و علاوه بر قرآن اغلب اخبار و احاديث را از حفظ داشته و در ضمن سخن به آن ها استناد مي كرده است4 از طرف پدر از آن سلسله و از طرف مادر نوه ي ملا علي حكيم نوري است كه در روزگار خود اول حكيم متشرع بوده است.5 ولی صدیقه دولت آبادی در بازگویی از اوضاع خانوادگی خود از جده مادری خود بیگم شروع می کند که «دختری فاضله» و همدرس شوهر آینده خود بوده، و نوه ها او را به عنوان زنی که «علاوه بر قرآن اغلب اخبار و احادیث را حفظ داشته و در ضمن سخن به آنها استناد می کرده» و حکمت را از پدر خود (ملاعلی نوری) به نوه های خود منتقل6 کرده است، به یاد می آورد.7 وي ضمن بيان اين كه در شرح احوال خود از جد مادري خود آخوند ملا علي مجتهد حكيم نوري كه از علماي طراز اول ايران كه مقيم اصفهان بود محسوب مي شد. مرحوم آخوند شاگردان زيادي داشت و چون محل درس او گنجايش آن همه شاگرد را نداشت، روزي سه مرتبه درس مي گفت. مرحوم آخوند دو دختر داشت كه با اجازه ي پدر در پشت در اتاق مي نشستند و از درس پدر استفاده مي كردند كه يكي از اين دختر ها 21 ساله و ديگري 23 ساله بوده است.8 اين دو دختر با شاگردان پدرخود كه دو سيد محترم همداني (دو برادر)بودند نام يكي از اين برادر ها سيد علي اكبر است و نام همسرش بيگم صاحب بود و مادر صديقه دولت آبادي از نواده ي همين مير علي اكبر و بيگم صاحب بود.9 در جایی دیگر از مادر خود، خاتمه بیگم، به عنوان زن ادیب یاد می کند .10 این گرایش مادرتبارانه را در نوشته های برخی دیگر از زنان این دوره نیز می یابیم. بی بی خانم استرآبادی تحصیل خود را به پدر که مديون مادر می دانست و در داستان زندگی او از زبان دخترش خانم افضل وزیری نیز این تحصیل به مادر او و به شکوه السلطنه ( مادر مظفرالدین شاه ) و دیگر زنان حرم قاجار نسبت داده شده است.11 خانم افضل نیز خود را مدیون مادرش بی بی خانم بر می شمارد.12

حاج میرزا هادی دولت آبادی،که از روحانیون روشنفکر و متجدد زمان خود بود. فرزند عبدالكريم فرزند مير محمد هادي فرزند ميرعبدالكريم از علماي معروف بوده كه در زمان ملا محمد باقر مجلسي از شوشتر به اصفهان آمد و در دولت آباد13 ساكن شده است و كتاب غنيه العابدين را در اخبار و آثار ديانت اسلامي امامي مشتمل بر دوازده جلد در دولت آباد تأليف نموده است ، وي از نواده ي قاضي نورالله شوشتري مولف كتاب »مجالس المومنين» و جد سادات دولت آبادي هاي اصفهان مي باشد . او در سال 1257 هـ . ق . در روستاي دولت آباد زاده شد . تحصيلات مقدماتي خود را در دولت آباد انجام داد و ادامه ي تحصيلات خود را در اصفهان فرا گرفت. در سال 1289 هـ . ق . در سن 32 سالگي براي تكميل معلومات خود، طبق معمول آن زمان ، به عراق رفت و پس از پنج سال اقامت در آن جا و تكميلات تحصيلات خويش در سال 1294 هـ . ق. به ايران بازگشت و در اصفهان دوره ي درس فقهي براي خويشتن ترتيب داد و داراي محراب و منبر نيز گرديد.14 وي در سال 1307 هـ . ق. از اصفهان كوچ نموده به قصد اقامت دائم به سمت تهران رهسپار مي شود و پس از رفتن به مشهد و برگشتن از آنجا براي هميشه تا آخر عمر در تهران مي ماند. هرچند كه حاج ميرزا هادي دولت آبادي به منظور اجراي برنامه هاي فرهنگي خود اصفهان را ترك گفت و در تهران ساكن شد. اما فرزند ارشد او حاج ميرزا احمد كماكان در اصفهان بر مسند شرع نشست و به ارشاد و هدايت اصفهاني ها مشغول شد.15 حاج ميرزا هادي در سال 1326 هـ . ق. در سن 69 سالگي در تهران درگذشت و در شهر ري در ابن بابويه به خاك سپرده شد.16

پدر: اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد

حاج ميرزا هادي در سن شش سالگی به صدیقه گفته بود«..حالا که پس از هفت برادر در محیطی پراز جهل و تبعیض به دنیا آمده ای،به تو می گویم اگر مانند برادرانت درس بخوانی، مانند آنها از من ارث خواهی برد . وگرنه تورا از ارث محروم خواهم کرد... »17 هر چند که در برخی از منابع به اینکه صدیقه دولت آبادی از فرقه ی بابی ازلی است برمی خوریم18 ؛ اما نباید فراموشی کنیم که علمای ضد مشروطه با نهضت اصلاح تعلیم و تربیت مخالف بودند و خیلی وقت ها زنان فعال نهضت را به داشتن گرایش های بابی متهم می کردند. به طوری که انجمن های زنان را خلاف اسلام می دانستند و درخیابان به محصلان و معلمان زن حمله می کردند و به صورتشان تف می انداختند و آنها را «بی عفت» می خواندند.19 هر چندکه در کتاب شجره ی خاندان مرعشی بيان مي شود كه خاندان دولت آبادی از نسب سیدعبدالکریم (میر محمدکریم) بوده اند؛ سیدعبدالکریم ازعلمای زمان خود بود.از شوشتر به اصفهان مهاجرت کرد ودر روستای دولت آباد ملکی خرید و به زراعت و ترویج دین پرداخت و فرزندان ایشان در اثر ناآرامی های اصفهان به تهران و سایر شهرها مهاجرت کردند و به دولت آبادی شهرت یافتند.20 سید عبدالکریم چهارپسرداشت : میرزا ابوطالب،میر محمد هادی،میرزا احمد و میرزا محمد علی.

میرزا ابو طالب یک پسر بنام میرزا خلیل و میرزا محمد علی یک پسر بنام میرزا باقر داشتند. میرزا احمد فرزند پسر نداشته است. میرزا محمد هادی در سال 1258 ق در اصفهان در گذشت و در تخت فولاد به خاک سپرده شد . یک پسر داشت بنام حاج میر عبدالکریم که او نیز در سال 1252هـ. ق. از این دنیا رفت .

حاج میرزا عبدالکریم دو پسر داشت : میرزا عبدالحسین و میرزا هادی . میرزا عبدالحسین یک پسر بنام میرزا عبدالکریم و او یک پسر بنام میرزا محسن دارد .

خاندان دولت آبادي مبارزانی علیه ارتجاع بودند

میرزا هادی ازعلما و معاریف زمان خود در اصفهان و از سادات مرعشی که چندین قرن در مازندران حکومت داشتند،بودند. شش پسر داشت. میرزا احمد،میرزا یحیی،میرزا علی محمد، میرزا مهدی، میرزا محمد علی و میرزا رضا.21 (بنگرید به «پیوست شماره ی 4 و5 » ) كه ساير پسرهاي حاج ميرزا هادي كه همه در علم و هنر و دانش صاحب نامي بودند. همان طور که گفته شد میرزا هادی هم شش پسر داشت و يك دختر به نام صدیقه كه در اصفهان متولد شد. وی خواهر یحیی دولت آبادی از رجال مشهور مشروطیت ایران است. همان طور كه ذكر آن رفت ؛ میرزا احمد دولت آبادی فرزند ارشد میرزا هادی در سال 1277 هـ . ق. به دنيا آمد و در سال 1346 هـ . ش وفات نمود وي به هدایت مردم اصفهان اشتغال جست.22 در آن زمان كه جمعي از روحاني نماهاي قشري به جان و مال و ناموس مردم بيچاره ي اصفهان مسلط بودند و با خاندان دولت آبادي كه به مبارزه با ارتجاع مي پرداختند به دشمني مي پرداختند.23

حاج ميرزا حسن خان جابري انصاري در كتاب تاريخ ري و اصفهان مي نويسد : « .. يك روز جمعي از عوام ساده لوح از همه جا بي خبر به اغواي چند نفر از روحاني نماها مصمم شدند خانه آقا ميرزا احمد را مورد حمله قرار دهند و در ضمن غارت و يغماي اموال و اثاثيه اش خود او را نيز تلف كنند . آقا ميرزا احمد ناگزير به خانه شيخ العراقين رفت و تفنگچي هاي شيخ مهاجمين آشوب طلب را متفرق ساختند ...»24

میرزا احمد، برادر بزرگ که خود مورد حمله ارتجاعیون بود: بدون چون و چرا زبان زنان را تعطیل کن

اما ميرزا احمد، برادر بزرگ صدیقه، به رغم روشنفکر بودن برخی از کارهای او در راه آزادی زنان را برنمی تافت. اختلاف او با صدیقه دولت آبادی از آنجا شروع شد که پس از پنج هفته كه از عمر روزنامه ي «زبان زنان» مي گذشت صديقه دولت آبادي در مقاله اي پرسيد : «چرا زنان روستايي مجاز هستند بدون حجاب باشند و از آزادي بيشتري برخوردارند؟» ميرزا احمد برادر بزرگ او كه مجتهد با قدرت شهر بود ،از او خواست كه بدون چون و چرا به كار انتشار نشريه خاتمه دهد ولي صديقه اين پيشنهاد را نپذيرفت و راه چاره را قطع رابطه با برادر ديد.25

حاج میرزا یحیی دولت آبادی که پسر دوم «حاج میرزا هادی دولت آبادی » بود. در سال 1279 هـ . ق . در دولت آباد برخوار در دو فرسنگي شمال اصفهان به دنيا آمد. از پنج سالگي آموزش خواندن و نوشتن را نزد زن هاي مكتبي آغاز كرد . قرآن و برخي درس هاي ديگر را با معلم سرخانه آموخت . با اصرار خود به مدرسه ي صدر اصفهان رفت . تحصيلات مقدماتي را در سامره و نجف َاشرف دنبال كرد. مدتي شاگرد حاج شيخ جعفر شوشتري از علماي طراز اول نجف بود.26

حاج ميرزا يحيي دولت آبادي كه از علماي معروف اصفهان بود و جزء آزادي خواهاني بود كه در محرم 1334 (نوامبر 1915 م.) از تهران مهاجرت كردند.27 به اتهام ازلي بودن كه به او زدند اصفهان را ترك گفت و به تهران رفت اما در تهران هم از گزند دشمنان و حسودان درامان نبود و كهنه پرستان مرتجع اقدامات او را خلاف شرع مي دانستند. ولي او با دل گرمي بيشتري به تعليم و تربيت نوآموزان كه كمال مطلوب او بودند ادامه مي داد.28 مرحوم دولت آبادي در كتاب حيات يحيي مي گويد : « .. از بعد از ظهور باب هر كس كه دم از آزادي و حريت زد و از علوم و معارف سخن به ميان آورد في الفور دشمنان آزادي او را به فساد عقيده و لامذهبي متهم مي كنند ...»29

یحیی دولت آبادی هم به تاسیس مدارس نوین پرداخت و کتابش اولین کتاب درسی برای تدریس در مدارس جدید بود

یحیی نسبت به فرهنگ و بیداری افراد مملکت خدماتی انجام داده و در تهران در سال 1315 هـ . ش. به تأسیس مدارس ابتدايی به طرز جدید پرداخته است . كه مي توان به مدرسه سادات30 ، ادب و ... اشاره كرد .وي كه يكي از بنيان گذران فرهنگ جديد ايران است و او در راه توسعه ي علوم و معارف مورد تصديق رجال و بزرگان قوم مي باشد . حاج مهدي قلي خان مخبرالسلطنه (هدايت ) در كتاب «خاطرات و خطرات » و دكتر عيسي صديق در كتاب «يادگار عمر » اقدامات حاج ميرزا يحيي دولت آبادي را در اين زمينه ستوده اند. در دوره های دوم و پنجم در سال های 1288 هـ.ش. و 1303 هـ . ش. نماینده كرمان در «مجلس شورای ملًی » شد و در سال 1911 م. نماینده ی ایران در «کنگره ی بین المللی لندن » گردید. از تالیفات وی کتاب «علی » در آموزش ابتدایی و «حیات یحیی » در چهار جلد را می توان نام برد.31 كتاب علي اولين كتاب كلاسي است كه در ايران براي تدريس در مدارس جديد در هفتاد و يك سال پيش تأليف و طبع و نشر گرديده و در رديف كتاب احمد است كه عبدالرحيم طالب از تبريزي تنظيم و تدوين كرده است.32 كتاب حيات يحيي كه در چهار جلد نوشته شده است . جلد اول آن مشتمل بر زندگي و اقدامات فرهنگي نويسنده ؛ جلد دوم و سوم آن در تاريخ مشروطيت و جلد چهارم شامل موضوع هاي تاريخي و مسائل سياسي دوره ي قاجار و سلطنت رضاشاه پهلوي است . وي در کتاب حیات یحیی خود بیان می کند که پدرم پنج پسرو یک دختر دارد. پسر ششمی هم داشته که در شش سالگی وفات کرده و من هم پسر دوم هستم که از پنج سالگی من را به تحصیل خط و سواد واداشته اند.33

حاج ميرزا يحيي دولت آبادي هدفي جز نشر علم و معرفت نداشت و در تاريخ 23 فروردين 1309 هـ . در صفحه ي اول روزنامه ي اطلاعات مقاله ي مبسوطي به قلم او انتشار يافت كه طي آن براي نخستين بار دو موضوع زير با دلايل قانع كننده اي مطرح شد :

- 1- علاوه بر دانشجويان پسر بايد دانشجويان دختر هم براي تكميل تحصيلات به اروپا بروند .
- 2- در عين حال كه دانشجويان پسر و دختر به خارج فرستاده مي شوند بايد در تهران دارالفنون عالي (دانشگاه ) هم داير كنيم تا جوانان ما استقلال فكري پيدا كنند.34

پس از انقضاي دوره ي پنجم يحيي دولت آبادي با خانواده عازم اروپا گرديد و در آن جا به تأليف كتب مفيد ادبي و اجتماعي پرداخت و اوايل تير ماه سال 1317 هـ . مجدداً وارد تهران شد و در باغ قلهك ملك موروثي پدرش سكونت اختيار كرد و روز جمعه چهارم آبان ماه سال 1318 هـ . ش. به سكته ي قلبي چشم از جهان فرو بست و طومار هشتاد سال عمر پر افتخار او كه بيشتر صرف خدمات فرهنگي شده بود بهم پيچيده شد.35

ساير آثار مولف عبارتند از : دوره ي زندگاني يا غصب حق اطفال ، ارمغان يحيي ، نهال ادب ايران ، سرگذشت درويش ( چنته ) ، لبخند فردوسي ، گنگره ي نژادي ، شذح احوال قائم مقام فراهاني ، شرح حال ميرزا تقي خان امير كبير ، رواننامه ، زندگاني علي بن ابيطالب (ع) و ..... برخي از آن ها تاكنون چاپ و منتشر نشده اند.36 حاج ميرزا يحيي دولت آبادي دو پسر داشت ؛ مجدالدين كه در جواني در سن چهارده سالگي در ديار غربت بدرود زندگي گفت و ميرزا علي اكبر كه پسر دوم حاج ميرزا يحيي دولت آبادي بود و مهندس بود و در سفر به اروپا در بروكسل به طور ناگهاني و ناكام در گذشت . دختر ميرزا يحيي فروغ نام دارد.37 فخر الزمان فرزند حاج ميرزا يحيي و حميده خانم است وي در سال هاي بعد در بلژيك تحصيلات عاليه كرد و با سيف الله شهاب ازدواج كرد و به اسم فروغ شهاب تأليفاتي دارد از جمله سه هزارو يك و شب. 38

علی محمد، سومین برادر صدیقه: موسس حزب اعتدال و نماینده خرم آباد

علي محمد دولت آبادي كه سومين پسر حاج ميرزا هادي دولت آبادي بود در سال 1285 هـ. ق متولد شد ودر سال 1341 هـ ق از دنيا رفت وي از موسسين حزب اعتدال و نماينده خرم آباد در دوره ي چهارم مجلس شوراي ملّي بود.39

جایزه صديقه دولت آبادي برای قبولی در امتحان: یک قرآن خطی و یک النگوی طلا

صديقه دولت آبادي در شرح احوال خانوادگي خود به اين كه من تنها دختر خانواده بودم كه بعد از هفت پسر به دنيا آمدم و از هر جهت عزيز و گرامي بودم و لـله اي داشتم كه او را حاجي صفر علي مي گفتند و خيلي به او علاقه داشتم همين كه به سن شش سالگي رسيدم معلم سر خانه اي به نام شيخ محمد رفيع داشتم كه تحصيلات عربي خود را در بيروت تمام كرده بود و شايد تا آن روز هيچ مرد معممي غير از او به بيروت نرفته بود.40

صدیقه دولت آبادی تحصیلات عربی و فارسی را نزد شیخ محمد رفیع طاری و دروس دوره ی متوسطه را نزد معلمین خصوصی فرا گرفت و به اتفاق حاجي صفرعلي لـله به كلاس درس حاضر مي شد روزي پدر صديقه از اين واقعه خبر دار شد و وي را احضار كرد و با كمال وقار و ادب گفت ؛شما نبايد با لـله ي خود نزد معلم برويد از اين به بعد لـله بايد به كار خود برسند و شما هم مشغول درس خواندن باشيد. مقصود از ذكر اين نكته اين بوده است كه طرز مراقبت پدر صديقه دولت آبادي در امر تحصيل دخترش را نشان مي دهد. وي هفت ساله بود كه جزوه هاي مهم قرآن را تمام كرد و نزد پدرش امتحان داد و پدرش يك قرآن خطي كه مي گفتند هديه ي آن در ان روزها صد تومان بود به آقا شيخ محمد رفيع داد و مادر صديقه يك النگوي طلا توسط همسرش به صديقه جايزه داد.41 گاهي تحصيلات فارسي و عربي خود را نزد برادرش حاج ميرزا يحيي دولت آبادي تكميل مي كرد.در آن هنگام پدرش از مظالم حكومت هاي وقت و نا مساعدي شرايط آن زمان به ستوه آمد و به قصد زيارت مشهد از اصفهان حركت كرد و صديقه همراه پدر و مادرخود در اين سفر بود اما همين كه به قم رسيدند از مقامات بالا دستور آمد كه اگر آقاي حاج ميرزا هادي عازم مشهد است بايد خانواده ي خود را به اصفهان برگرداند .و اين براي آن بود كه مبادا حاج ميرزا هادي دولت آبادي بر ضد مظالم حكام اصفهان اقداماتي كند در هر صورت وي دختر خردسال خود را به عنوان خانواده در تخت رواني نشاند و با دستگاه زياد به اصفهان برگرداند و پس از چندي حاج ميرزا هادي دولت آبادي به تهران آمدند و درتهران ماندند.42

ازدواج صديقه دولت آبادي : درج شرط حق طلاق در عقدنامه

يكي از دوستان حاج ميرزا هادي دولت آبادي از قزوين نزد وي آمد كه با مساعدت حاج ميرزا هادي درس طب بخواند اين شخص تحصيلات خود را در طب تكميل كرد و دكتر اعتضاد الحكماء لقب گرفت حاج ميرزا نسبت به وي آن قدر محبت داشت كه با وجود تفاوت سن دختر خودش را به عقد او در آورد.43

به روایتی در سن هجده سالگی در تهران با طبیب خانوادگی خود دکتر اعتضادالحکماء با اختلاف سنی زیاد ازدواج کرد.44 در برخی از منابع سن ازدواج آن متفاوت (20 سالگی) ذکر شده است.45 در آن زمان كه ازدواج کودکان و ازدواج اجباری دختران بسیار رایج بود. طلاق نیز برای مردان بسیار آسان بود و هر مرد اجازه داشت كه چهار زن داشته باشد و نيز هر قدر دل اش بخواهد زن صيغه اي اختيار كند تا حدي كه بتواند اداره كند و زنان نمی‌توانستند به هیچ منصب سیاسی دست یابند. به دختران از بچگي ساکت نشستن و تحرک کم، سوال نکردن و اطاعت کردن از مردان حتی برادر کوچک‌تر خود آموخته می‌شد. در چنين فضايي بود كه پدر فرهیخته ی صديقه پیش از ازدواج جزوه دان چرمي كوچكي به او داده بود و گفته بود: اين امانتي نزد تو باشد پس از مرگ من ان را باز كن ، صديقه امانتي را گرفته و در كيسه اي گذاشت و سر آن را دوخت و همين كه پس از مرگ پدر آن را باز كرد معلوم شد كه اختیار طلاق را از داماد گرفته و به وکالت به دخترش داده بود.46 معلوم مي شود كه حاج ميرزا هادي دولت آبادي چندان اميدي به ادامه ي اين ازدواج نداشته كه اختيار طلاق را ضمن عقد از داماد گرفته كه پس از وفات وي در صودت لزوم از آن استفاده كند.47 در مورد ازدواج و جدايي زندگي صديقه دولت آبادي اطلاعات زيادي در دست نداريم دليل جدايي در جايي ازدواج دوم شوهر و در جايي ديگر اختلاف سني و عدم وفق خلق و خو گزارش شده است .در آخرين نوشته اي كه از او به اين مبحث مربوط مي شود ، «يادي از مرحوم دكتر اعتضاد قزويني » نوشت : «براي به دست آوردن اولاد عشق آميخته به جنون نشان مي داد ».48 و صديقه ضمن شرح احوال خود علت ناكامي زندگي زناشويي خودش را به خاطراختلاف سن بيان مي كند. دكتر اعتضاد كه نام او حسين پسر مرحوم محمد حسن ، جدش آقا شيخ هادي مجتهد قزويني بوده است. او يگانه پسر خانواده و مادر خود را در بچگي از دست داده بود. در سن 20 سالگي همان طور كه بيان شد ، براي تحصيل طب به تهران آمده بود . پدرش او را به حاج میرزا هادی مجتهد سپرده بود و مي خواهد كه تحت سرپرستي او تنها فرزندش به تحصيل طب بپردازد.49 بعد از مرگ حاج میرزا هادی صديقه به همراه شوهرش به اصفهان آمد مرحوم، دكتر را به كار كشاورزي و احداث باغ مشغول كرده بودسرانجام .پس از فوت پدرش از شوهرش اعتضادالحكما جدا شد و به فعاليت هاي اجتماعي پرداخت.

سفر به اروپا در 26 سالگی: صدیقه سن اش را چهار سال بیشتر جا زد تا موفق به عبور از ممنوعیت ها شود

پس از وفات پدر ودلتنگي ازوضع محيط و ... تصميم گرفت براي ادامه ي تحصيل در رشته ي تعليم و تربيت به اروپا رفت تا بتواند با تحصيلات بالاتر در بازگشت به ايران براي تعليمات عمومي بانوان كه در آن زمان بسيار مشكل بود كمك بيشري كند. هر چند كه مسافرت هاي دولت آبادي به خارج از ايران به منظور معالجه بود ولي هر بار مسافرت با شركت در كنگره هاي بين المللي زنان همراه شده و صديقه از پيوستن به اين گردهمايي ها و شناختن زنان ملت هاي ديگر و معرفي ايران و زنان ايراني احساس افتخار مي كرده است.50 زماني كه پدر صديقه دولت آبادي درقيد حيات بود ، فكر رفتن به فرنگ در سرش بود و به پدرش مي گفت و حتي اصرار داشت كه پدرش را براي معالجه به اروپا ببرد ولي پدرش مي گفت: «.. كه از من گذشته است ولي تو برو و دنبال تحصيل را بگير ...»51

در آن زمان رفتن به اروپا براي زنان كار آساني نبود به خصوص براي اين كه قانون ايران فقط به زناني اجازه مي داد، تنها به اروپا بروند كه سنشان از سي سال كمتر نباشد و يا اين كه مريض باشند آن موقع صديقه دولت آبادي بيست وشش ساله بود و دو برادرش به نام هاي حاج ميرزا علي محمد و حاج ميرزا يحيي موضوع سفر فرنگ وي را در هيئت دولت بيان كردند مستوفي المماليك رئيس الوزرا و مرحوم فروغي وزير امور خارجه و رضا خان وزير جنگ بودند و با اين پيشنهاد فروغي و رضاخان موافقت كردند و همين كه صحبت سن به ميان آمد رضا خان فرمود؛ خانمي كه مي خواهد براي تحصيل به اروپا برود البته حاضر به چنين فداكاري خواهد شد كه سن خود را چهار سال زياد تر بنويسد به اين ترتيب موافقت شد واز راه قصر شيرين به فرانسه رفت و همسفر هاي او يك زن روسي و يك مرد فرانسوي و يك مرد سوئيسي به نام مسيو ويتلي و يك نوكر به نام حسن همراه او بود.52

هر چند اين مسافرت با فراز و نشيب ها و مشكلات زيادي همراه بود و در كرند و قصر شيرين با زحمات و مشقت هاي زياد وتلفن هاي متعدد به مقامات عالي وسيله ي آزادي او را فراهم ساختند و خود را به پاريس رساندند.و در كلژ فمينن فرانسه در رشته ي تعليم و تربيت مشغول تحصيل شد و خرج سفر خود را از ارث پدر تامين كرد به استثناي مبلغ مختصري كه در دو سال آخر تحصيلات خود از وزارت معارف آن روز به او كمك شد و هيچ جاي ديگر،هيچ نوع همراهي با او نشد.

سفر زن ایرانی به تنهایی و تعجب مدیر گمرک فرانسه: زنی که مسلمان ایرانی باشد و تنها اینجا آمده باشد فقط امروز می بینم

برای آن که موقعیت، شجاعت و جسارت صدیقه دولت آبادی را درک کنیم، شاید بهتر است به دیالوگی که بین مدیر گمرک فرانسه هنگام ورود صدیقه به خاک فرانسه اتفاق افتاده است رجوع کنیم. صدیقه دولت آبادی خود این واقعه را چنین توضیح می دهد:
- صدیقه: این گذرنامه من است
- مدیر کمرگ مارسی (فرانسه): شما ایرانی هستید؟ البته ارمنی ایرانی، اینطور نیست؟
- صدیقه: ایرانی ام، اما ارمنی نیستم.
- مدیر گمرگ: مسلمان که نمی شود باشید، شاید کلیمی باشید؟
- صدیقه: نه آقا، کلیمی نیستم. نه فقط پشت در پشت من مسلمان و ایرانی الاصل بوده اند، بلکه پدر من یکی از مجتهدین مسلم وقت خود بود.
- مدیر گمرک: من نمی توانم باور کنم که با یک خانم مسلمان و ایرانی روبرو هستم. حالا بگویید به من با چه کسی تا اینجا آمده اید؟ یعنی کی شما را آورده است؟
- صدیقه: من تنها سفر کردم، ولی خدا در همه جا با من بود.
- مدیر گمرک: خدا، خدای من. زن ایرانی مسلمان از طهران تا فرانس تنها سفر کرده است. دولت شما چطور به شما اجازه داد به خارج بروید. این گذرنامه را از کجا آوردید؟
- صدیقه: وزیر امور خارجه ما آقای فروغی است. با معرفی شخص وزیر خارجه گذرنامه گرفتم....
- مدیر گمرک: خط سیری که به ا ینجا رسیده اید، بیان کنید.
- صدیقه: تهران، قزوین، همدان، کرمانشاه، خانقین، بغداد، حلب، بیروت، مارسی.
- مدیر گمرک: شما زبان فرانسه را کجا یاد گرفتید؟
- صدیقه: در وطنم. ببخشید آقا، نزدیک است بر من مشتبه بشود که آیا در خاک فرانسه و یک ملت دوست وارد شده ام، یا در مقابل یک مستنطق ایام جنگ و در خاک دشمن می باشم..
- مدیر گمرک: آه ببخشید/ خانم من هم مثل شما سرم گیج شده است. و در نهایت مدیر گمرک به صدیقه دولت آبادی می گوید: «خانم، سی سال است در اداره گمرک هستم، ولی زنی که مسلمان ایرانی باشد و تنها اینجا آمده باشد فقط امروز می بینم و همین تنها چیزی است که علت کنجکاوی من است.»

صدیقه دولت آبادی: مادری که بچه ای به دنیا نیاورد

حاج میرزا هادی در اواخر عمر ، هنگامی که همسر اولش مریض و زمین گیر شد، دختر خردسالی به نام مرضیه را برای انجام کارهای شخصی انتخاب کرد . پس از اجرای صیغه ی محرمیت ، این دختر«مونس آغا» نام گرفت و پس از چندی، فخر تاج و قمر تاج به دنیا آمدند.پس از فوت حاج میرزا هادی ،بزرگ کردن و به ثمررساندن دختران کوچک پدر را صدیقه که فرزندی هم نداشت، به عهده گرفت.53 به محض فوت حاج ميرزا هادي ، مونس آغا ، به اصرار و ترغيب صديقه به ازدواج عمادالشريعه سرلتي در آمد . مجيبه و ربابه ، دختران خردسال مونس آغا ، خواهران كوچك پدري را صديقه نام هاي نو، فخر تاج و قمر تاج داده و اين تغيير نام ها نيز البته در پيوند با صنع هويت هاي مدرن بود. خانم پريوش دولت آبادي كه صديقه دولت آبادي عمه ي ايشان بودند و براي اولين باري كه خانم دولت آبادي را ملاقات كردند. بعد از برگشت نخستين سفر ايشان به اروپا كه براي تحصيل بود ، صورت گرفت و خانم دولت آبادي از مادرم كه به خانم بالاخانم54 ملقب بود.مي پرسند «اسم اين خانم كوچولو كه آخرين فرزند شماست چيست؟»

جواب مي شنوند : فاطمه و بعد مي فرمايند كه اسم شناسنامه ي ايشان است و مادرم گفتند كه هنوز به خاطر فوت پدرشان شناسنامه نگرفته ايم. خانم دولت آبادي گفتند كه فاطمه اسم قشنگي است ولي اسمش را پريچهر يا پريوش بگذاريد و به نظر من كمتر اسم پريوش گذاشتند و بهتر است اين نام را در شناسنامة ايشان بگذاريد. هميشه اين خاطره از ايشان به يادم است و هر كس نامم را صدا مي زند ُتن صداي عمه خانم را مي شنوم كه نام پريوش را برايم انتخاب كردند.55

بنابراين صديقه مادری فخری و قمر را عهده دار شد و آنان را بدین ترتیب در جايگاه «مناسب» خانوادگی و طبقاتی و فرهنگی جای داد. اما وی همیشه نگران بود که این کوشش در بازآفرینی خواهران کاملا موفق نباشد و خواهران – دخترانش به مونس آغا، که او رابا «تربیت نامناسب» یکی می دانست، بازگردند. قمر در خاطرات خود چنین می نویسد: «.. من که مادرم را به جان دوست می داشتم [...] هر وقت از دور و دم منزل [...] گوشه چادر او را می دیدم مثل گنجشک به سویش پرواز می کردم و خودم را در آغوشش می انداختم. از این حرکت من، که همیشه هنگام دیدار مادرم تکرار می شد، خواهر بزرگم رنجش و آزردگی پیدا می کرد تا جایی که کرارا از زبانش می شنیدم که می گفت « هرچه در راه تربیت این دختر زحمت می کشم رنج بی حاصل است و مرغ دلش همیشه به سوی مادرش در پرواز است...»56 صدیقه این خواهران – دختران را به شیوه ای دیگر تربیت می کرد. به آنها می آموخت که « به طریقی که مورد قبول و رضای او بود، آهسته و بدون صدا کردن دهان یا خوردن قاشق و چنگال به بشقاب» غذا بخورند، در تربیت آنان «سختگیری می کرد»57 و بعدها به قمر روش شوهرداری و راه جلوگیری از حاملگی می آموزد و از او می خواهد در دوران حاملگی و بعد در پرورش نوزاد از دستورالعمل های او و آنچه در مجله زبان زنان درباره پرورش و حفظ الصحه کودکان نوشته بود پیروی کند.58

دو خواهری که فرزندخوانده صدیقه شدند: فخری در وزارت دارایی کار می کرد و قمر نخستین کودکستان را در اصفهان دایر کرد

خانم دولت آبادی امیدوار بود قمر و فخری را نیز به اروپا ببرد ،تا «..شماها چشم تان دنیا را ببیند که فقط دیدن این اوضاع درس بزرگی است ...»59 و زمانی که به آن نتیجه رسید که این کار شدنی نیست تاسف خود را چنین بیان کرد:«ولی در صورت امکان اگر می آمدید یک زن برجسته برای آتیه خود و مملکت می شدید و حالا که نمی آیید انشاءالله یک زن ایرانی خانه دار خواهید شد.این هم می پسندم... » با این جملات، اگرچه او «زن ایرانی خانه دار »شدن را تکذیب نمی کند،ولی طرح تازه ای را در سر پروانده است :«زن برجسته برای خود و مملکت».60

صدیقه از همسر فخری خیلی راضی نبود و به نظر می رسد خود فخری نیز با این ازدواج سر سازگاری نداشت چرا که بالاخره از شوهرش جدا شد و در وزارت دارايي كار مي كرد.61

قمر نخستين كودكستان را به نام كودكستان شاهپور در اصفهان داير كرد و مديريت آن را به عهده گرفت وي نخستين بار در شهريور 1331 براي ادامه تحصيلات به انگلستان رفت. اين سفر چهارده ماه به طول انجاميد سفر بعدي او در سال 1336 بود كه تا سال 1340 با چند بازديد كوتاه از ايران به طول انجاميد.62

40 سال تلاش مداوم برای «معارف نسٍوان»

صدیقه دولت آبادی از اواسط دهه چهارم زندگی خود، از حدود سی و پنج سالگی، با گشایش مدارس برای دختران در اصفهان، انتشار زبان زنان و تشکیل «شرکت خواتین اصفهان»، آفرینش داستان تازه ای برای زندگی چهل و پنج سال بعد خود را پی ریخت.

هشتاد سال زندگی صدیقه دولت آبادی با دورانی از دگرگونی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران همراه بود و به عبارت دیگر این دوران را دوران آفرینش «زنیت مدرن» می خوانند. روندی که آغاز فکری آن به قرنی پیش بر می گردد، ولی اثرات و ثمرات آن در سطحی اجتماعی در این دوره ساخته و پرداخته شد. وجوه بسیاری از زندگی او نمونه بارزی از اثر این دگرگونی ها بود. چنین زندگی پرتلاش و پربار، که بیش از چهل سال آن وقف فعالیت هایی برای بهبود وضع زنان در ایران شد، به گونه اي كه ستایش آزادیخواهان و تساوی طلبان هم دوره ي او را که از او به عنوان «نمونه زنان تساوی طلب و زنده» ، «پیشاهنگ» و «پیش کسوت»63 ، «پیشقدم نهضت زنان ایران» و عاشق «خدمتگزاری» به ترقی دختران و بانوان ایران» یاد کرده اند، را در برداشت.64

اولین کسی که نحوه آموزش و تدریس را به صورت صوتی تهیه کرد، هرچند صفحات گرامافون در آتش خشم نسبت به کانون بانوان سوخت

صدیقه دولت آبادی را شاید بتوان اولین کسی دانست که نحوه آموزش و تدریس را به فایل های صوتی تبدیل کرد. او در خاطراتش می گوید: «نیمه شی شخصی ناشناسی از پشت بام خود را به عمارت کانون بانوان انداخت و حریقی ایجاد کرد و از همان راهی که آمده بود برگشت. فوری به اداره آتش نشانی تلفون کردم. با سرعت قابل تقدیرری آمدند و حریق را که در کتابخانه کانون روی داده بود خاموش کردند. ولی افسوس که قسمتی از بهترین کتاب ها و یادداشت های من طعمه آتش شده بود و از همه مهمتر دوره تمام تعلیم و تربیت و پداگوژی از زمان راسین تاکنون صفحه گرامافون تهیه کرده بودم، از دست رفت.»

عکس: کتابخانه کانون بانوان

دولت آبادی بر اثر بیماری سرطان درگذشت

صدیقه دولت آبادی عمر طولانی داشت . او در سال 1340 هـ. ش. در اثر بیماری سرطان در گذشت . اما تا پایان عمر خود با وجود بیماری هایی که به صورت دائم از آن ها شکایت داشت. مشغول فعالیت در جهت آموزش دختران بود. او در نامه ای به تاریخ 1338 مطرح می کند : « .. سال آینده کلاس دوازده دبیرستان را هم دایر کنم و بعد از آن از کار دوری می کنم ...»65 و در سال 1339 ،یک سال قبل از مرگش می نویسد: «... من دوماه است که دچار گریپ و تب خفیف دائم هستم . از خانه بیرون نرفته و غیر از امور مدارس و فکر بهبود آن ها کاری ندارم ...»66

خانواده ي دولت آبادي كه از پيشروان جنبش مشروطيت بودند و صديقه دولت آبادي نيز ميهن پرستي و عشق به ملت خود را از آنان آموخته بود . او در يك سخنراني به مناسبت فروش اوراق قرضه ي ملّي ، اعلام كرد كه هزينه ي مراسم خاكسپاري خود را صرف خريد اين اوراق مي كند . در يكي از نامه هايش مي نويسد :

« .. همه جا مي توانم كار كنم ولي قبل از اينكه از وطن خود امتحان كنم و ببينم زنان بدبخت ايران مرا لازم دارند يا نه ، رو به هيچ مملكت و ملتي نمي روم ... زحماتم را تقديم معارف نسٍوان مي كنم. اگر خواستند كه يك ذره خاك وطن و بيچاره دختر هموطنم را به دنياي آباد ديگران نمي فروشم ...»67

پانوشت ها:

- 1- دژم ، عذرا و همکاران ، (1384 ) ، اولین زنان ، چاپ اول ، تهران ، نشر علم ،ص 158 .
- 2- دولت آبادی ،صدیقه ، نامه ها ، نوشته ها و یادها ، به کوشش ؛ افسانه نجم آبادی و مهدخت صنعتی ، ج اول ، چاپ اول ، شیکاگو ، انتشارات نگرش و نگارش زن ،1377، ص 5 .
- 3- همان ، پاورقی ص .5
- 4- اطلاعات و خاطره از آقاي ناصر دولت آبادي، ص 5
- 5حيات يحيي ، ج اول ، ص 11.
- 6 - همان
- 7- نامه ها ، نوشته ها ، ص ص (631-614 ).
- 8 - زنان نامي ص 35
- 9 - هان ص 37
- 10 - همان ، ص (327)
- 11 - بنگرید به: بی بی خانم استر آبادی، معایب الرجال، ویراستار افسانه نجم آبادی (نیویورک و پلومینگتن: نگرش و نگارش زن، 1371)، ص48، و خانم افضل وزیری، بی بی خانم استر آبادی و خانم افضل وزیری: مادر و دختری از پیشگامان معارف و حقوق زنان، ویراستاران نرجس مهرانگیز ملاح و افسانه نجم آبادی (نیویورک و بلومینگتن: نگرش و نگارش زن، 1375)، صص 10-9.
- 12 - بنگرید به: وزیری، بی بی خانم استر آبادی، صص 17-11.
- 13 دولت آباد در 20 كيلومتري شمال اصفهان واقع شده است .
- 14 - ( ج 5 ، حيات يحيي ) ، ص 2113.
- 15 - مجله ي ارمغان ، ص
- 16 - همان ، ص ص ، 2114 و 2115 .
- 17 - پیرنیا ، منصوره ، (1374) ، سالار زنان ایران ، ایالات متحده امریکا، انتشارات مهر ایران ، ص 68.
- 18 - توانا ، مراد علی ، (1380 ) ، زن در تاریخ معاصر ایران ، ج اول ، تهران ، برگ زیتون ، ص 56 .
- 19 - آفاری ، ژانت ، ( 1379 ) ، انقلاب مشروطه ایران ، م؛ رضا رضایی ،تهران، بیستون، ص 250.
- 20 - مرعشی ، علی اکبر (هوشنگ ) ، (1376)‌، خاندان مرعشی در ایران،ترمه ، ص 56 و نیز؛ مرعشی ، علی اکبر(هوشنگ ) ، ( 1365 ) ، شجره خاندان مرعشی ، ج اول ، اهواز ، شرکت تعاون فامیل مرعشی ، ص 227 .
- 21 - مرعشی ، علی اکبر(هوشنگ ) ، ( 1365 ) ، شجره خاندان مرعشی ، ج اول، اهواز ، شرکت تعاون فامیل مرعشی ، ص 278و جهت کسب اطلاع بیشتر به دولت آبادی ، یحیی ، (1371) ، ج اول، چاپ ششم ، تهران ، انتشارات عطار و فردوسی ، ص 11 ر.ک .کنید.
- 22 - اتحاد ،هوشنگ (1380) ،پژوهشگران معاصر ایران ،جلد سوم ،تهران ،فرهنگ معاصر ،322.
- 23 - مجله ي ارمغان – شماره 7 – دورة سي و ششم – ص 336- حسين سعادت نوري .
- 24 -
- 25 - ص45 نامه ها
- 26 - مرعشی ، علی اکبر(هوشنگ ) ، ( 1365 ) ، شجره خاندان مرعشی ، ج اول ، اهواز ، شرکت تعاون فامیل مرعشی ، ص 279 .
- 27 _ حيات يحيي جلد سوم و چهارم
- 28 _ مجله ي ارمغان ، سال 1346 ، و حيات يحيي ج 5 .
- 29 – همان
- 30 - مدرسه سادات در شمال خيابان شاه آباد و كوچه ي ظهيرالاسلام تهران واقع بود و حياط آن را احمد ميرزا عضدوالوله (مولف تاريخ عضدي) پسر چهل و هشتم فتحعلي شاه و پدر حاج سيفالوله –عينالدوله و وجيه الله ميرزا براي مدرسه وقف نمود.اين مدرسه مخصوص پسران و فقراي سادات بود كه يحيي دولت آبادي آن را تاسيس كرده بود.
- 31 - ناصری ،حسن سادات ، ( 1353)،سرآمدان فرهنگ و تاریخ ایران در دوره ی اسلامی ، ج اول ، تهران ، شورای عالی فرهنگ و هنر ، مرکز مالعات و هماهنگی فرهنگی ، ص 293 و 294 .
- 32 - مجله ي ارمغان و ص 344 . - 33 - دولت آبادی ، یحیی ، (1371) ، ج اول ،چاپ ششم ، تهران ، انتشارات عطار و فردوسی ، ص 12.
- 34 - همان
- 35 - مجله ارمغان و ص 344 . - 36 - حيات يحيي ، جلد دوم ، يحيي دولت آبادي ، تهران ، انتشارات عطار ، 1362 ، مقدمه فروغ دولت آبادي . - 37 - مرعشی ، علی اکبر(هوشنگ ) ، ( 1365 ) ، شجره خاندان مرعشی ، ج اول ، اهواز ، شرکت تعاون فامیل مرعشی ، ص 280.
- 38 - ص114 نامه جلد يك
- 39 – همان
- 40 - زنان نامي ص37
- 41 - همان ص39
- 42 - زنان نامي ص39
- 43 - همان
- 44 - پیرنیا ، منصوره ، (1374) ، سالار زنان ایران ، ایالات متحده امریکا، انتشارات مهر ایران ، ص 68.
- 45 - ببران که سن ازدواج او را 16 سالگی و در نامه ها سن ازدواج او را 20 سالگی ذکر کرده اند. هر چند خودش در خاطراتش در سن شانرده سالگی و داماد چهل و شش ساله بود . - 46 - فرخ زاد ، پوران ، (1378 ) ، دانشنامه ی زنان فرهنگ ساز ایران و جهان، ج 1 ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات زریاب ، ص 875. زنان نامي ص39
- 47 - زنان نامي ص39و40
- 48 - نامه ها و نوشته ها ، ص 587.
- 49 - يادها و نوشته ها ، ص 586 .
- 50 - صفحات 110تا111
- 51 - زنان نامي ص40
- 52 - همان ص41
- 53 - دولت آبادی ،صدیقه ، نامه ها ، نوشته ها و یادها ، به کوشش ؛ افسانه نجم آبادی و مهدخت صنعتی ، ج اول ، چاپ اول ، شیکاگو ، انتشارات نگرش و نگارش زن،1377، ص 5 و 6 .
- 54 - علت تسميه اين نام سكونت ايشان در طبقه بالاي منزل اندروني منزل حاج ميرزا هادي بوده است.
- 55 - مصاحبه با پريوش .
- 56 - نامه ها ، نوشته ها ، ص 591.
- 57 - بخش خاطره ها قمر تاج ، ج سوم و ص 591.
- 58 - 99و 106-104و 113-112
- 59 - صفحه 76
- 60 - همان .
- 61 - ص 146
- 62 - ص 149 .
- 63 - نامه ها ، (609 – 608)
- 64 - نامه ها ، (630) _
- 65 - نجم آبادی ، صنعتی ، ص ص ، 151 و 152 .
- 66 - نامه ها ، ص 154.
- 67 - محمدي ، محمد هادي ؛ قاييني ، زهره ؛ ( 1384 ) ، تاريخ ادبيات كودكان ايران ، ادبيات كودكان در روزگار نو ( 1340- 1300 ) ، ج 5 ، تهران ، چيستا .

هیچ نظری موجود نیست: