۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

از محرم و عاشورای ۶۷ تا محرم و عاشورای ۸۸

- ایرج مصداقی

محرم ۶۷ را در حالی آغاز کردیم که در سیاه‌ترین روزهای کشتار ۶۷ به سر می‌بردیم، خون از در و دیوار می‌بارید. به هر کجا که می‌نگریستی مرگ بود و مرگ.
هر صبح همراه با خیل عزیزانم به راهرو مرگ می‌رفتم و شب، تنها، با پاهایی سنگین و پشتی خمیده از بار اندوه یارانم به سلول باز می‌گشتم. شبانگاه در تنهایی سلول با چشمانی اشکبار سرگرمی و دلخوشی‌‌ام شنیدن بوق ماشین عروس از دوردست‌ها بود. من متعلق به نسلی بودم که در غم‌انگیزترین روزهای زندگی‌اش، دلش غنج می‌زد برای شادی مردمش. در جلد سوم خاطراتم «تمشک‌های ناآرام» در توصیف احساسات متناقض آن روزها نوشتم:

به ماه محرم نزدیک می‌شدیم، هر شب صدای بوق ممتد ماشین‌های حامل عروس که در گوهردشت تردد می‌کردند، به گوش می‌رسید. مردم برای ساعتی هم که شده فارغ از همه‌ی ناراحتی‌ها و بدبختی‌هایشان، خوشحال بودند. از صمیم قلب خود را در شادکامی آن‌ها سهیم می‌دیدیم. مگر نه این که برای آوردن لبخند به لب‌هایشان، این همه مصیبت را در طول سالیان تحمل کرده بودیم؟ حالا چه باک! بگذار شادی کنند. ما نیز همراهشان می‌خندیم و برایشان آرزوی خوشبختی می‌کنیم. کاشکی امشب نفهمند که در این‌جا چه می‌گذرد. در بیرون، زندگی همچنان در پشت درها و دیوارهای زندان و قتلگاه جاری بود. از صمیم قلب راضی بودم و در دلم قهقهه می‌زدم. احمق‌ها را ببین! فکر می‌کنند راه زندگی را سد می‌کنند. امروز چند نفر را از ما گرفتید؟ گوش کنید صدای بوق‌ها‌یشان را که نوید زندگی می‌دهد! پیوندهای جدید شکل می‌گیرند. امشب نطفه‌های جدیدی بسته خواهند شد، با آنان چه خواهید کرد؟ شنیدن بوق ماشین عروس اعتماد عجیبی به من می‌داد. احساس می‌کردم زندگی ادامه خواهد یافت و به این ترتیب بچه‌ها ادامه خواهند یافت.

شاید خیلی‌ها که نوشته‌ی مرا خواندند ما را نسلی رمانتیک و غرق در رویاهای دست نیافتنی خود ارزیابی کردند. اما حوادث تابستان ۸۸ و به ویژه محرم و عاشورای ۸۸ نشان داد که پیش‌بینی ما صرفاً برخاسته از رمانتیسم انقلابی و یا رویاهای شیرین کسی که در سخت‌ترین و غم‌انگیزترین روزهای زندگی‌اش تلاش می‌کند روحیه خود را حفظ کند نبود.
امروز بهتر از هر روز دیگر مشخص شده است که «بچه‌ها ادامه» یافته‌اند و «زندگی» برخلاف اراده‌ی دشمنانش «ادامه خواهد یافت».
آن روزها، وقتی که بغض راه گلویمان را گرفته بود، عزیزی با اندوهی برخاسته از دل، هجرانی‌مان را در «دشت جواهر» سرود:

«دیروز ما باغ این دشت را
با خون خویش
از گل گوهر، پر کردیم
بادی که چون عجوزه‌ای عاصی
عصا زنان می‌گذشت
باغ را پرپر کرد»

«دشت جواهر» در ادامه از تلاش نسلی که از کشتار ۶۷ جان به در برده بود می‌گفت:

«امروز، باز
ما که از همان جوهریم
قلب خویش را باغ می‌کنیم
خون را با یاد یاران، به هوهویی داغ می‌کنیم
و قطره‌های هوش و حوصله و ستیز را
دانه دانه می‌کاریم»

خامنه‌ای به عنوان وارث خمینی نسل برخاسته از انقلاب ۵۷ را می‌شناخت و خطر آن را همچون شبحی برای خود و حاکمیت‌اش احساس می‌کرد. نسل ما، نسل جان بدر برده از کشتار ۶۷ هم آماده بود تا سنگین‌ترین بها را بپردازد. بی‌خود نبود که خامنه‌ای داس خود بر گرفت و دوباره گل‌هایمان را پرپر کرد.
سیامک طوبایی، جواد تقوی، حسن افتخارجو، بهنام مجدآبادی، محمد سلامی، یدالله پاک نهاد، هوشنگ محمدرحیمی، احمدرضا محمدی مطهری، سیاوش ورزش‌نما، اصغر بیدی، مهرداد کمالی، مهرزاد حاجیان، امیرغفوری، سید محمود میدانی و ... (۱) نمونه‌های روشن نسلی بودند که دوباره «قلب» خود را «باغ» کرد و «قطره‌های هوش و حوصله و ستیز را دانه دانه» کاشت.

آن‌ها می‌‌دانستند چه می‌کنند بی‌خود نبود که فریاد می‌زدند:

«فردا، بر باغ این دشت
که قلب ماست
ستیزه خواهید روئید
و از آب
آتش خواهد جوشید»

خمینی کوشید تا اثری از نسل ما باقی نگذارد. او به نمایندگی از رژیمی جنایتکار تصور می‌کرد که حساب همه جا را کرده‌‌است:
او در پاسخ نامه‌ی موسوی اردبیلی که در مورد کیفیت اجرای حکم کشتار زندانیان بی‌دفاع سؤال کرده بود:

1. «آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده‌اند و محاكمه شده‌اند و محكوم به اعدام گشته‌اند ولي تغيير موضع نداده‌اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايي كه حتي محاكمه هم نشده‌اند محكوم به اعدامند؟
2. آيا منافقين كه محكوم به زندانِ محدود شده‌اند و مقداري از زندانشان را هم كشيده‌اند ولي بر سر موضعِ نفاق مي‌باشند محكوم به اعدام مي‌باشند؟ »
نوشت:
«در تمامِ موارد فوق هركس در هر مرحله اگر بر سرِ نفاق باشد حكمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد. در مورد رسيدگي به وضع پرونده‌ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.»

خمینی به خیال خام خود با کشتار محرم ۶۷ و خامنه‌ای به تصور باطل خود با کشتارهای بعد از آن می‌خواستند تکلیف جنبش را یکسره کنند. برای همین در بحبوحه‌ی کشتار ۶۷ به صراحت عنوان می‌‌شد که نظام تصمیم گرفته است دیگر زندانی سیاسی نداشته باشد. تلاش آنها بر این پایه قرار گرفته بود که صورت مسئله را برای همیشه پاک کنند.
خمینی مانند همه جباران تاریخ نمی‌توانست درک کند نسلی که در تابستان ۶۷ چشم بر جهان می‌گشاید خواب را بر او و جانشینانش حرام می‌کند. او نمی‌دانست خون قتل‌عام شدگان یک دهه، روزی به جوشش خواهد آمد و در فریادهای مردم دوباره جریان خواهد یافت.

***
در محرم و عاشورای ۶۷ ما تنها بودیم، کسی از سرنوشت ما خبردار نمی‌شد. برای جلوگیری از خبر انتشار کشتار ۶۷ همه تمهیدات لازم را فراهم کرده بودند. جنایت در خاموشی و سکوت انجام می‌گرفت.
در نمازها و نمایش‌های جمعه و جماعات مرگ ما را فریاد می‌زدند. ما را فریادرسی نبود. جوخه‌های اعدام یک دم از کشتار باز نمی‌ایستادند. در ماه های بعد دستگاه دروغ و عوامفریبی با مهارت به توجیه کشتار مشغول بود.
در محرم و عاشورای ۶۷ در حالی که داغ عزیزانم را به دل داشتم زیر لب زمزمه می‌کردم:

«ما، شکسته، ما خسته
ای شما به جای ما پیروز،
این شکست و پیروزی بکامتان خوش باد
هر چه فاتحانه می‌خندید!
هر چه می‌زنید، می‌بندید،
هر چه می‌برید، می‌بارید،
خوش بکامتان اما، نعش این عزیز ما را هم به خاک بسپارید » (اخوان ثالث)

در محرم ۶۷ دغدغه‌ی نعش عزیزانم را داشتم. می‌‌دانستم از هیچ بی حرمتی به اجساد آن‌ها کوتاهی نمی‌کنند.
در بهمن ۱۳۶۰ به چشم دیده بودم که چگونه پاسداران از روی پیکرهای غرق در خون موسی خیابانی و اشرف ربیعی و دیگر شهدا می‌دویدند و شادمانی و هلهله می‌کردند.

و امروز در عاشورای ۸۸ در مقابل دوربین‌های تلویزیونی میلیون‌ها نفر شاهد هستند که لشکریان یزید با ماشین از روی بدن‌های لهیده‌ی تظاهرکنندگان بی‌دفاع عبور می‌کنند.

در محرم ۶۷ تنها آیت‌الله منتظری صدای ما را شنید و به جانیان حرمت محرم و خون بیگناهان را گوشزد ‌کرد:

«من ديدم آنها دارند كارشان را ادامه مي‎دهند، اول محرم شد من آقاي نيري كه قاضي شرع اوين و آقاي اشراقي كه دادستان بود و آقاي رئيسي معاون دادستان و آقاي پورمحمدي كه نماينده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه داريد، آقاي نيري گفت : “ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام كرده ايم، دويست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقيه جدا كرده ايم كلك اينها را هم بكنيم بعد هر چه بفرماييد...»

اما جانیان به اذن امام خود که بر جایگاه یزید تکیه زده بود حرمت محرم را نگاه نداشته و همچنان به جنایت مشغول بودند. در روز دوم محرم، عادل نوری، غلامرضا کیاکجوری، قنبر نعمتی، محمد رفیع نقدی، سعید غفاریان را که تازه از نماز ظهر فارغ شده بودند به قتلگاه‌ بردند.
قتلگاه جایی نبود جز «حسینیه گوهردشت». اگر حسین بن‌ علی در محرم ۶۱ قمری در گودال قتلگاه کربلا، سر از تنش جدا شد، در محرم ۱۳۶۷ هجری در حسینیه گوهردشت سر صدها نفر بربالای دار رفت. جنایتکارانی که حرمت محرم را زیرپا گذاشته بودند عمد داشتند این جنایت بزرگ و فراموش ناشدنی را در «حسینیه» انجام دهند و بر بالای پیکر شهیدان جشن شادی بر پا کرده و نان خامه‌ای تقسیم کنند.
اگر در محرم ۶۱ قمری، برادر پیشوای عاشورا به خاطر بیماری از مرگ جست، در محرم و عاشورای ۶۷ یزید زمان خمینی، به بیماران نیز رحم نکرد. بیمار قطع نخاعی، ناصر منصوری را بر برانکارد به قتلگاه برده و به دار آویختند. کاوه نصاری که امکان راه رفتن نداشت قلمدوش ظفر جعفری افشار به قربانگاه رفت و محسن محمدباقر با پاهایی آهنی و عصا زنان راهروی مرگ را طی کرد و جاودانه شد.
اگر در عاشورای سال ۶۱ قمری و دوران بربریت ، زنان و اهل بیت حسین بن علی از کشتار وحشیانه جان به در بردند در جنایت محرم ۱۳۶۷ هجری خمینی و لشکریانش به زنان بچه‌دار هم رحم نکردند و کودکانی را که در زندان بالغ شده بودند نیز به دار آویختند. از میان زنان مجاهد بند ۳ آموزشگاه اوین هیچ یک زنده نماندند.

در روزهای سیاه محرم ۱۳۶۷ شب که از راه می‌رسید جانیان فارغ از کشتار روزانه، لباس‌های سیاه برتن کرده و با به دست گرفتن علم و کتل در محوطه‌ی زندان دسته‌های سینه‌زنی به راه می‌انداختند. درست مثل این روزها که دجالانه در خیابان‌ها و تکایا و حوزه‌های علمیه و ... پس از فارغ شدن از جنایت، روضه حسین می‌خوانند.
پیشتر در محرم ۶۲ نیز پاسداران در راهروهای گوهردشت دسته‌ی سینه‌زنی راه می‌انداختند و در مقابل سلول زندانیانی که نشان کرده بودند توقف کرده و آن‌ها را مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دادند. من در آن سال یکی از مشتری‌های ضیافت‌های محرم جانیان بودم و در روز عاشورا بیش از بقیه روزها مورد ضرب و شتم قرار گرفتم.
در محرم ۶۲ بود که قبرهای زندان قزلحصار را راه‌اندازی کردند و بعدها صدها دختر جوان را در آن‌ها به بند کشیدند.
نسل ما را زنده به گور می‌کردند، در راهروهای مرگ در زیر کابل و زنجیر و شکنجه بدن‌هایمان را خرد می‌کردند و شبانه نمایش «شام غریبان» می‌دادند و وقیحانه بر مظلومیت حسین می‌گریستند.

***

امروز در محرم و عاشورای ۸۸ در بر همان پاشنه می‌چرخد. اما ما تنها نیستیم، فریادمان در گلو خفه نمی‌شود، بغض راه گلویمان را نمی‌گیرد. خلقی که آزادی را اراده کرده به میدان آمده و رو در روی یزید و لشکریانش ایستاده است. بزرگترین کانال‌های خبری دنیا مجبور می‌شوند دلاوری‌ زنان و مردان قهرمان میهن‌مان را نشان دهند.
این بار ، فتح و پیروزی مردم در چشم‌انداز است.

دوباره در محرم ۸۸ تاریخ تکرار می‌شود. این بار مردم به جان آمده و نسلی که در سال خون گرفته ۶۷ به دنیا آمد به میدان آمده‌اند. این بار جنایت نه در خفا و در دهلیزهای مرگ که در پیش چشمان نگران مردم دنیا اتفاق می‌افتد.
در عاشورا و محرم ۶۷ دنیا به مدد یزید آمده بود. آمریکا و کشورهای اروپایی چشمان‌شان را بر جنایت بزرگ خمینی بسته بودند.
اما در عاشورای ۸۸ دنیا نمی‌تواند سکوت اختیار کند. آمریکا و اروپا مجبور به موضع‌گیری شده و می‌شوند.

در محرم ۸۸ جانیان ابتدا در اطلاعیه‌ی رسمی منکر کشته شدن مردم شدند. درست مثل سال ۶۷ که رفسنجانی مدعی شد «منافقین» به دروغ هیاهو کرده‌اند که هزاران تن از هوادارانشان اعدام شده‌اند.
در حالی که مأموران یزید برای هشدار به موسوی سینه‌ی خواهرزاده او را نشانه‌گرفتند مدعی هستند یأجوج و مأجوج او را ترور کرده‌اند. درست مثل آن روزها که به پیرمرد‌های توده‌ای ۷۰ ساله هم رحم نکرده بودند و محتشمی و خامنه‌ای و مجید انصاری و جواد لاریجانی و ولایتی و ... مدعی بودند تنها تعدادی را که از مرزهای غربی به کشور حمله کرده‌ بودند اعدام کردیم.

دسیسه های دیروز و امروز جانیان یکسان است. آن روز جنایتکاران توجیه‌‌شان برای کشتار بیرحمانه‌ی زندانیان این بود که چنانچه مجاهدین قادر به فتح تهران و دیگر شهر‌ها می‌شدند زندانیان قتل‌عام شده با آن‌ها همکاری می‌کردند!
موسوی اردبیلی و کروبی داستان را به گونه‌ای دیگر گفتند. اولی مدعی بود که زندانیان از امکان عفو در سال‌های گذشته استفاده نکرده‌ و لاجرم بهایش را پرداختند و دومی دهسال بعد نیز در اعتراض نسبت به خیرخواهی آیت‌الله منتظری مدعی بود که قتل‌عام شدگان زندانیان تواب را کتک زده بودند و به همین دلیل به عقوبت دچار شدند!

امروز لشکریان یزید در حوزه علمیه قم و شورای نگهبان و جامعه روحانیت مبارز و سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و مجلس شورای اسلامی و ... به صف شده‌ و ادعا می‌کنند که کشته شدگان، عناصر وابسته‌ای بوده‌اند که برای رقص و پایکوبی و جشن و شادمانی در روز عاشورا به خیابان آمده بودند. این بار جرم کشته شدگان این است که حرمت عاشورا را نگاه نداشته اند. حرمت عاشورا در تفسیر لشکریان یزید و مراجع تقلید دربار یزید، شعار «مرگ بر خامنه‌ای» و «ما اهل کوفه نیستیم پشت یزید بایستیم» و «ابوالفضل علمدار خامنه‌ای را بردار» است.

در محرم ۶۷ برای بیمه کردن حکومت یزید همگی دست به یکی کرده بودند. در آن روزگار تنها احمد خمینی و خامنه‌ای و رفسنجانی و محمدی ری‌شهری و فلاحیان و لاجوردی و ناطق نوری و لاریجانی و عسگراولادی و بادامچیان و یزدی و جنتی و اوباشان‌شان نبودند که «سور عزای ما را به سفره نشسته بودند» در آن روزها عبدالکریم موسوی اردبیلی و میرحسین موسوی و محمد موسوی خوئینی‌ها و موسوی بجنوردی و عبدالله نوری و علی اکبر محتشمی و مهدی کروبی و محمد خاتمی و مجید انصاری و یوسف صانعی و سعید حجاریان و بهزاد نبوی و مصطفی تاج زاده و دیگر سینه چاکان خمینی نیز بر جنازه‌‌هایی که در خاوران و بهشت‌زهراهای میهن در گورهای دسته جمعی و ناشناس به خاک سپرده می‌شدند هلهله و شادی می‌کردند و بر زخم‌های خانواده‌ها و جان بدر بردگان محرم ۶۷ نمک می‌پاشیدند.

از محرم و عاشورای ۶۷ بیست و یکسال می‌گذرد و در این مدت «گندم ری» به مذاق بسیاری نساخته است. احمد خمینی به دست مأموران خامنه‌ای کشته شد و نبوی و حجاریان و نوری و تاج زاده و کرباسچی و عطریانفر و اکبر گنجی و خیلی‌های دیگر پایشان به زندان یزید باز شد و گوشه‌‌ی ناچیزی از آن‌چه را که بر نسل ما روا داشته بودند لمس کردند.
کروبی و خاتمی و موسوی و موسوی خوئینی‌ها و محتشمی و ... در صفی قرار دارند که چه بسا کارشان به زندان یزید کشد.
آن‌هایی که امروز در صف یزید قرار گرفته‌اند نگاهی به گذشته کنند و ببینند چه بر سر سینه چاکان دیروز یزید آمد. اگر به آن‌چه می‌گویند باور دارند پس: «فاعتبرو یا اولی‌الابصار»
در فردای مرگ خمینی، احمد خمینی و رفسنجانی و آیت‌الله هایی همچون طاهری و احمد آذری قمی و یوسف صانعی و... هریک به طریقی روایتی از یزید زمان خمینی جعل کردند تا خلعت ولایت فقیهی را به تن خامنه‌ای بپوشانند.
یزید که بر تخت نشست، اول احمد خمینی را از میان برداشت، سپس آذری قمی را جان به لب آورد و آنگاه نوبت به آیت‌الله طاهری رسید که خانه نشین شود و سپس رجاله‌گانش مرجعیت صانعی را نفی کردند و شیخ منافق نامیدندش. او به چشم نتیجه‌ی دروغی را می‌بیند که در سال ۶۸ ساخته و پرداخته کرده بوده. او خامنه ای را « نه تنها مجتهد مسلّم بلکه فقيه جامع الشرايط واجب‌الاتباع » نیز معرفی کرده بود. همگان به یاد داریم که آیت‌الله منتظری به عنوان شیخ‌الفقها چگونه فتوا دادن خامنه‌ای را زیر سؤال برد و مهر بطلان بر فقاهت او زد. خامنه‌ای بلایی نبود که بر سر آیت‌الله منتظری در نیاورد. در سنین پیری و کهولت پنج سال وی را در بازداشت خانگی نگه داشت. در این کار زشت خاتمی و رفسنجانی و کروبی و شورای امنیت ملی و ... یزید را همراهی کردند. اما خامنه‌ای به جای قدردانی از آن‌ها امروز برای سر رفسنجانی و بقیه ولی‌نعمت‌هایش نقشه می‌کشد.

سکوت در مقابل حکم ضد اسلامی خمینی مبنی بر مرتد اعلام کردن مجاهدین در فتوای کشتار ۶۷ که نمازشان ترک نمی‌شد راه را باز کرد تا امروز رجاله‌‌هایی همچون حسین شریعتمداری و کوچک زاده به نیابت از خامنه‌ای امثال کروبی و موسوی و فرزندان رفسنجانی را مرتد اعلام کنند.

در دو دهه‌ی گذشته خاتمی و رفسنجانی و کروبی نیز به مانند خامنه‌ای و یزدی و هاشمی شاهرودی و احمدی نژاد و لاریجانی و ... شمر و خولی و حرمله و ابن زیاد‌ و عمر سعد و شریح‌های قاضی دوران را خلعت بخشیده و به پست‌های مهم‌تر گماردند و یا درخواستش را از خامنه‌ای کردند. این گونه بود که حسینعلی نیری و ابراهیم رئیسی و مصطفی پورمحمدی و اسماعیل شوشتری و علی مبشری و محسنی اژه‌ای و علی رازینی و محمد مقیسه‌‌ و ده‌ها جنایتکار دیگر ارتقای مقام یافتند و امروز همراه با یزید زمان برای سرشان نقشه می‌کشند.

گذشته را فراموش نکرده‌‌ایم اما در عاشورای ۸۸ مهم نیست که پیش‌تر در کدام صف بوده‌ای، مهم آن است که صف خود را امروز مشخص کنی. بی پرده و بی آلایش. صف مردم در مقابل صف خمینی و خامنه‌ای قرار دارد. با هیچ بهانه‌ای نمی‌شود در پشت یزید دیروز سنگر گرفت و بر یزید امروز تاخت. با هیچ بهانه‌ای نمی‌شود سنگ آیت‌الله منتظری را که در مقابل جنایت محرم ۶۷ ایستاد به سینه زد و خود را پیرو راه امام رذالت پیشه‌ای معرفی کرد که دستش به خون بیگناهان کشته شده در محرم ۶۷ آلوده بود.

جان کلام آن که خامنه‌ای گریزی از سرنوشت محتوم خویش نخواهد داشت. بارگاه او نیز همچون بارگاه یزید بن معاویه آبریزگاه مردم خواهد شد.

ایرج مصداقی

محرم ۱۳۸۸

Irajmesdaghi@yahoo.com

پانویس:
۱- این افراد پس از آزادی از زندان توسط جوخه‌های مرگ رژیم ربوده شده و به قتل رسیدند.

هیچ نظری موجود نیست: