| در مورد خیزش بزرگ مردم قسمت اول سئوال: خوشحالم که فرصتی دست داده که یک بار دیگر با شما درمورد مسایل جنبش گفتگو کنم. رفیق اشرف همانطور که خودتان میدانيد امروز در رابطه با خیزش عظیم تودهها، سوالات زیادی، هم در ارتباط با زمينههای مادی شکلگيری این خیزش و نقش نيروهای مختلف در آن و هم در مورد رهبری و سير آتی آن مطرح است. خواستیم برخی سوالاتی که اين روز ها مطرحاند را با شما در میان بگذاریم و جویای نظرتان باشیم. پاسخ: با تشکر از شما که اين فرصت را فراهم کرديد. من هم خوشحالم که از اين طريق میتونم حرفهامو با مردم عزيز ایران در هر کجا که هستند، در ميان بگذارم. سوال: همانطور که میدانيد از آغاز اين خيزش، شاهد بوديم که همه دشمنان مردم در تلاشاند موسوی و اصلاحطلبان حکومتی را رهبر اين خيزش جلوه دهند. در حاليکه ما عملا شاهد هستيم که عليرغم تاکيد موسوی بر مبارزه در چهار چوب به اصطلاح قانون، و عليرغم همه ددمنشیهای ماشین سرکوب رژیم، اعتراضات مردمی و زد و خورد با نيروهای سرکوب ادامه دارد. با توجه به این که چنین اعتراضات و مبارزاتی مورد توافق موسوی قرار ندارد، آیا خود تداوم این مبارزات، نشاندهنده فراتر رفتن مردم از اصلاحطلبان حکومتی نمیباشد؟ آيا با چنين برداشتی از سير رويدادها در ايران توافق داريد؟ پاسخ: اجازه بدید قبل از پاسخ به سوالی که شد، یاد همه شهدای به خون خفته اين خيزش بزرگ رو گرامی داشته و تاکيد کنم که این خونها به قول زندهياد سعيد سلطانپور، بذرهائی هستند که به خاک نمیماند و "خون است و ماندگار است." به واقع، هم اکنون هم شاهد هستیم که خونهای شورشی آزادیخواهان جنبش اخیر، مُهر خودشو بر سیر رویدادها میکوبد و هم امروز به پرچم تشدید مبارزه برای رهائی جامعه اسیر ما از چنگال مشتی سرمایه دار و حکومت حامی آنها تبدیل شده. واقعيت اينه و تجربه هم ثابت کرده که خون مبارزين باعث بیداری تودهها، تشجیع آنها و انگيزهای جهت تداوم مبارزه برای تحقق آرمانهای آنهاست. خون شهدای ما، درخت انقلابی را آبیاری میکند که بدون شک، نظم وحشی سیستم سرمایهداری وابسته حاکم در ایران را، سرانجام به زبالهدان تاريخ خواهد انداخت. بنابراين نداها، ترانهها، سهرابها، کیانوشها، بهزادها و مسعودها (ندا آقاسلطان، ترانه موسوی، سهراب اعرابی، کیانوش آسا، بهزاد مهاجر، مسعود هاشمزاده) و دهها شهیدی که حتی کسی نامشان را هم نمیداند، زندهاند و عزم مردم رو به پیمودن هر چه قاطعتر راه مبارزاتیِ ظفرنمونی که آغاز شده، جزمترخواهند کرد. در پاسخ به سوال شما باید بگویم، این واقعیت که مبارزه و اعتراضات مردمی برغم سرکوبهای وحشیانه، همچنان ادامه دارد، موضوعی نیست که قابل انکار باشد. همین چندی پیش حرکت انقلابی ۱۸ تیر در مقابل چشم همه صورت گرفت و همگان دیدند که مردم جان بهلبرسیده ایران مجدداً طی جنگ و گريز با نیروهای سرکوبگر رژیم به خصوص در تهران به خیابان آمدند تا خواست قاطع خود مبنی بر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را عملاً نشان بدهند. اتفاقاً، این رویداد مبارزاتی، در سالگرد جنبش دانشجوئی– مردمی ده سال پیش بامُسما و پُرمعنا بود. چون هم یادآور افشا شدن چهره خاتمی و سياستهای فريبکارانه اصلاحطلبان در آن دوره یعنی در ۱۸ تير سال ۷۸ بود و هم آشکار ساخت که علیرغم همه کوششی که موسوی و همه اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی برای کنترل حرکتهای تودهای به خرج میدهند نه تنها چنین حرکتهائی تحت فرمان آنها قرار ندارند بلکه تودههای انقلابی هر جا که امکان پبدا میکنند، هم حرکت و هم شعارهای خودشان را در جهتی مخالف و مغایر با خواست و نظر آنها پیش میبرند. ۸ روز قبل از برپائی این جنبش، موسوی بیانیهای صادر کرد و در آن مصراً، خواستار پایان دادن به هر نوع تجمع خیابانیِ بدون مجوز، و تعقیب مسایل از طریقهای به اصطلاح قانونی شد. آیا نفس برپائی همین جنبش ۱۸ تیر از طرف زنان و مردان مبارز انقلابی ایران، یک تودهنی به موسوی نبود؟ و به بهترین وجهی نشان نداد که مردم مبارز ما به قول معروف تره هم برای رهنمودهای امثال وی خرد نمیکنند؟ هم، این حرکت و هم، اعتراضات دیگری که در جاهای مختلف ادامه داره، گواه این است که علیرغم تلاشهای ریاکارانه اینان و کوشش رسانههای گوناگون برای اعتبار دادن به سبزهای اسلامی که همان اصلاحطلبان هستند، آنها به هیچوجه بر جنبش مردم ما تسلط ندارند. سوال: خبرهای مبارزاتی زیادی امروز از این یا آن گوشه ایران به گوش میرسد. همچنین اعتراضات و تظاهرات نیز همچنان ادامه دارد. دلیل و پشتوانه این امر به طور خلاصه از نظر شما چیست و آنها را چگونه ارزیابی میکنید؟ پاسخ: امروز واقعا مبارزه در اشکال مختلف در هر گوشه، از دل جامعه جوشیده و در جریان است. مثلاً میبینیم که تقريبا روزی نيستش که خبری در مورد تجمعات اعتراضی خانوادههای شهدای اخیر و زندانیان سیاسی به گوش نرسد. هم، این مبارزات جاری و هم، بطور کلی تظاهراتهای میلیونی روزهای اول، همه از وجود پتانسیل و انرژی عظیمی حکایت میکنند که در میان تودههای رنجدیده ایران وجود دارد. اینهمه انرژی، زمینه مادی دارد، زمینهاش هم، شدت ظلم و ستم و سرکوبهای وحشیانه حاکمیت جمهوری اسلامی در طی سی سال گذشته است که کینه و خشم و نفرت بی حد و حصری را در میان تودهها نسبت به سیستم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور به وجود آورده. واقعاً حدی بر خشم و نفرت مردم تحت ستم ما، و به خصوص جوانان نمیشود متصور شد. در تاریخ ۳ مرداد که تظاهراتی در میدان ونک بر پا بود و تظاهرکنندگان خواست آزادی زندانیان سیاسی را به عنوان یکی از خواستهای مهم خودشان فریاد میزدند، فردی که خودش از نزدیک شاهد صحنه بود و تعجبشو از شور و آگاهی انقلابی جوانان امروز ایران، مرتب با عبارت "باور کردنی نیست"، مطرح میکرد، از جوانانی در آن میدان تعریف کرد که با این که مورد حمله سرکوبگران رژیم قرار داشتند، باز هم بر علیه رژیم شعار میدادند. آن فرد، با یکی از آن جوانان که صورتش تماماً خونین بود و در همان حال فریاد میزد: "مرگ بر ديکتاتور"، "مرگ بر جمهوری اسلامی"، صحبت کرده و دلیل شرکت آن جوان مبارز را در آن تظاهرات پرسیده بود که جواب او هم، در توضیح کلی همانا آزادیخواهی بود. واقعیت این است که خواست آزادی که تنها با نابودی رژیم جمهوری اسلامی و سیستم سرمایهداری وابسته و قطع هرگونه نفوذ امپریالیسم از ایران امکانپذیر است، با چنان شدتی برای مردم ما مطرح است که امروز آنها راعلیرغم شرایط سرکوب وحشیانه نیروهای مسلح رژیم، به خیابانها کشانده. این را هم بگویم که با توجه به این که هم بخشی از خود طبقه حاکم و هم قشرهائی که منافعشان با حفظ همین نظام تأمین میشود، در این جنبش نفوذ کرده و در آن حضور دارند که کار اصلیشان هم همانا جلوگیری از رادیکالیزه شدن جنبش و به انحراف بردن آن با ترفندهای گوناگون و به کارگیری تاکتیکهائی چند و از جمله کنترل شعارهای مردم است، باید روشن بکنم که منظور من از مردم و خلق، کارگران و دهقانان به همراه توده وسیع شهری متعلق به اقشار میانی جامعه هستند؛ که استقلال، رفاه و کسب وسیعترین آزادیهای دموکراتیک برای اکثریت آحاد جامعه، خواست اساسی آنها را تشکیل میدهد. سوال: به نظر میرسد منظورتان از کسانی که در جنبش مردم نفوذ کردهاند، به طور کلی اصلاحطلبان، چه حکومتی و چه غیرحکومتی است. به نظر شما آثار تبعی نفوذ آنان در جنبش را در کجا میتوان دید؟ پاسخ: بلی، اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی! اما کسان دیگری هم در ردیف آنها هستند که ممکن است به عنوان اصلاحطلب هم از خودشون نام نبرند. برخی از اونها حتی سابقه ارتباط با جریانات سیاسی اپوزیسیون دوره شاه و خود همین رژیم را هم دارند. اینها امروز یا در ارتباطی آشکار با سبزهای اسلامی قرار دارند و یا به فعالیتهای عملی و نظری در جهت تأمین خواستهای اونها مشغول بوده و به طور پوشیده با آنها همآوازی و همنوائی میکنند. واضح است که بین خواست همه این جماعات با خواست اکثریت مردم ایران اختلاف آشکاری وجود دارد. وجود اینها و حضور یک جناح از خود طبقه حاکم در اعتراضات اخیر، در اوضاع کنونی پيچيدگیهائی را به وجود آورده است. یکی از آثار تبعی نفود جماعت یاد شده در صف مردم را میتوان در فعالیتهای تبلیغی و ترویجی مجموعه آنها دید که با توجه به امکان پخش علنی نظراتشان در جامعه، از امکان تأثیرگذاری هر چه بیشتری هم در جنبش برخوردارند. اگر به طور مشخص خود اصلاحطلبان را در نظر بگیریم، آنها، هم، خود از امکانات تبلیغی وسیعی برخوردارند و هم همه رسانههای امپریالیستی- صرفنظر از هر سیاستی که برای خاموش کردن مبارزات مردم ایران تعقیب میکنند- به بلندگوهائی برای تبلیغ و ترویج خواست و نظر آنان تبدیل شدهاند. همه اینها دست در دست هم شبانه روز میبُرند و میدوزند و دروغ تحویل مردم میدهند. مثلاً در شرایطی که جوانان شجاع و انقلابی ما در مقابله با نیروهای وحشی مسلح رژیم، جانشان را کف دست گرفته و به هر صورت که میتوانند نفرت خود از کلیت رژیم جمهوری اسلامی با هر جناح و دستهاش را نشان میدهند، اینها نه فقط در مورد این واقعیت کلمهای نمیگویند بلکه با وارونه جلوه دادن واقعیات، همه شجاعت و عزم انقلابی آن جوانان را بی هیچ احساس شرمی به خاطر اعتراض به تقلب در انتخابات جا میزنند. اساساً در تبلیغات آنها دلیل خیزش عظیم تودهای اخیر، همین موضوع نمایانده شده و اینطور جلوه داده میشود که گویا خلقهای مبارز ایران هنوز تحمل رژیم جمهوری اسلامی را دارند و تنها اصلاحاتی را در چهارچوب این رژیم طالبند. این هم آشکارا یکی از اثرات نفود دشمن در صف مردم ما است. سوال: این حرفها درست! ولی خیزش اخیر واقعاً بعد از تقلب در انتخابات رخ داد. مگر اینطور نبود؟ بعضیها حتی مطرح میکنند که اگر شرکت مردم در انتخابات نبود، این خیزش تودهای هم اتفاق نمیافتاد. پاسخ: بگذارید اول به قسمت دوم سوال شما بپردازم. به نظر من هیچ نظری بیمایهتر و سطحیتر از این نمیتوان یافت که شرکت در انتخابات را دلیل و منشاء خیزش میلیونی تودهای اخیر، خیزشی به آن عظمت تلقی میکند. آن خیزش میلیونی عظیم که چندین روز تداوم یافت، یک انفجار تودهای بر علیه وضع ظالمانه موجود بود؛ و انفجار موقعی در یک جامعه رخ میدهد که خشم و نفرت از وضع موجود با شدتی بسیار سراپای تودهها را آکنده ساخته و آنها را واقعاً به حالت انفجار در آورده باشد. کسانی که این واقعیت را انکار میکنند، کمترین درک و شناختی از جامعه تحت سلطه ایران و حدت و شدت ظلم و ستمی که در این جامعه بر تودههای مردم اعمال میشود، ندارند و نمیتوانند و یا نمیخواهند بفهمند که این مردم از موضوع انتخابات تنها به عنوان یک بهانه برای ابراز خشم و نفرت خود از رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی استفاده کردند. در نتیجه آنها متوجه نیستند که با در نظر گرفتن زمینههای مادی کاملاً رسیده شرایط انفجار، وقوع انفجار حتمی و اجتنابناپذیر بود و اگر انتخابات هم نبود، آن انفجار در جریان رویدادی دیگر رخ میداد. بنابراین، این نظر که "اگر شرکت مردم در انتخابات نبود، این خیزش تودهای هم اتفاق نمیافتاد"، نظری غیرواقعی، بیپایه و ایدهآلیستی است. پس، اگر این کاملاً درست است که اولین تظاهرات تودهای به خاطر اعتراض به تقلب در انتخابات شکل گرفت. این هم واقعیتی است که در جریان همین تظاهرات و با تداوم آن خیلی زود معلوم شد که "رأی من چی شد؟" شعار و مسأله همه شرکتکنندگان در آن تظاهرات نیست و تودههای وسیع انقلابی ایران برای سرنگونی این رژیم حتی مرگ را تحقیر کرده و حاضراند جان بر کف با "برادران" بسیجی و پاسدار موسوی بجنگند و مصاف دهند. در نتیجه، خيلی فرق است بين اعتراض به خاطر دزديده شدن رای تا شورش برای پاک کردن جامعه ايران از وجود ديکتاتوری جنايتکار حاکم. سوال: جای شکی نیست که اصلاحطلبان حکومتی از همان ابتدای خیزش بزرگ، تلاش کردند که تا جائی که میتوانند جنبش را زیر سیطره خود در آورده و آن را به انحراف بکشانند. چه عواملی میتوانند مانع از این امر بشوند؟ پاسخ: چنان تلاشی را از همان ابتدا کرده و همچنان ادامه میدهند. امروز هم، دشمنان و بدخواهان مردم و همینطور سازشکاران با مصادره به مطلوب مبارزات جاری مردم و حتی نسبت دادن شهدای مردم به سبزهای اسلامی، سعی دارند جنبش مردم رنجدیده ما را زیر فرمان اصلاحطلبان یا "تغییر"طلبان جلوه دهند. در حالی که علیرغم همه کوششی که آنها برای کنترل حرکتهای تودهای به خرج میدهند، فعلاً نتوانستهاند این جنبش را به جهتی ببرند که با خواست و نظر آنان انطباق دارد. ما قبلاً دیدیم که چطور تودههای انقلابی بیاعتناء به خواست و رهنمودهای موسوی، جنبش خود را چنان به جلو بردند که او حتی خود صراحتاً اعلام نمود که مردم به حرفهای او گوش نداده و کار خودشان را میکنند (در واقع، یعنی اهداف مبارزاتی خود را پیش میبرند. در ضمن موسوی مجبور به چنین اعترافی بود تا از قاطی شدن صف خود با صف مردمی که برای تحقق اهداف انقلابیشان با قهرمانی تمام در مقابل مزدوران رژیم میجنگیدند، جلوگيری کند). در رد آن ادعا همچنین به رادیکالیزه شدن سریع شعارها و عمیقتر شدن مبارزه از همان روزهای اول جنبش سترگ مردم توجه کنید. همانطور که دیدیم خیلی زود شعارهای مربوط به رای و تقلب در انتخابات جای خود را به شعارهائی چون "مرگ بر دیکتاتور"، " مرگ بر خامنهای" و یا "مرگ بر جمهوری اسلامی" داد. با همه این احوال میخواهم تأکید کنم که واقعیت فوق نباید باعث شود که به خطر سبزهای اسلامی در جنبش مردم کم اهمیت داده شود. نباید از نظر دور داشت که آنها به خاطر برخورداری از امکانات فراوان از جمله حرکت نسبتا آزاد و علنی سران و متفکران و وابستگانشان در جامعه و همچنین برخورداری از امکانات تبلیغی گسترده که هم متعلق به خودشان است و هم متعلق به پشتیبانان امپریالیستشان، دارند از این جنبش به نفع خود استفاده میکنند و قادرند توجه بخشی از مردم ناآگاه و متوهم و بعضی از ناراضیان جامعه که معمولاً به دنبال قدرت میدوند تا به دنبال حقیقت و راستی را به خود جلب کنند. اما آنچه مانع موفقیت آنهاست تضاد عمیق بین خواستهای اکثریت مردم ایران با خواستهای قدرتطلبانه اینهاست. توجه کنیم که از همان آغاز که مردم، تحت پوشش اعتراض به نتایج انتخابات به خیابانها آمدند، در همان ابتدا تعداد جمعیت خشمگین قیامکننده به میلیونها نفر سر زد. این میلیونها نفر که تنها یک تعداد از آنها در انتخابات شرکت کرده بودند، از چه کسانی تشکیل یافته بود؟ درست است که هیچ یک از طبقات تحت ستم جامعه با شعارهای طبقاتی خود در این جنبش حضور نداشتند و مثلاً نمیتوان از شرکت مستقل طبقه کارگر در آن صحبت کرد اما واقعیت این است که بخش اصلی شرکتکنندگان در آن تظاهرات خیابانی عظیم، تودههای تحت ستم ایران بودند که عبارتند از کارگران و تودههای زحمتکش و دیگر اقشار و طبقات جامعه. از میان همه این اقشار و طبقات، در آنجا حضور داشتند. کسانی در آنجا بودند که تجربه تلخ و دهشتناک سی سال استثمار و ستم شدید و جانکاه سرمایهداران را با خود داشته و خواستههای بر حق و عادلانهشان به قهرآمیزترین وجهی توسط حکومت سرمایهداران یعنی جمهوری اسلامی، سرکوب شده است. شرایط به گونهای است که حتی موسوی هم در توصیف آن، از لفظهای "عقبماندگی، فقر، فساد و بیعدالتی" در جامعه استفاده میکند. در چنین شرایطی سبزهای اسلامی که کاملاً به حراست از جمهوری "مقدس" اسلامیشان مشغولند، هرگز قادر به پاسخگوئی به خواستهای واقعی مردم تحت ستم ایران که سرنگونی جمهوری اسلامی در رأس آنها قرار دارد، نیستند. همین، بزرگترین مانع است که اجازه نمیدهد آنها بتوانند جنبش مردم را کاملا تحت سیطره خود در آورند. فايل صوتی: (قسمت اول: ۲۶ دقیقه) خيزش اخير و اصلاح طلبان! قسمت دوم سوال: برخی از تحلیلها، شرایط کشور را با دوران قبل از انقلاب سال ۵۷ مقایسه میکنند و مدعیاند که بحران سیاسی کنونی میرود که به یک وضعیت انقلابی منجر شود. آیا از نظر شما مولفههای وضعیت انقلابی در شرایط امروز وجود دارد؟ پاسخ: این یک واقعیت انکارناپذیره که خیزش عظیم میلیونی اخیر تودههای تحت ستم ایران چنان بود که خيلیها را به یاد انقلاب سال ۵۷ انداخت. موج مبارزاتی که همگان شاهدش بودند، در واقع یک موج از اقیانوس بیکران تودهها بود. این موج هر چند آنقدر عظیم بود که شرایط سیاسی پیشین حاکم بر جامعه را دگرگون کرد و جامعه را کاملاً دچار بحران سیاسی کرده است، ولی فاکتورهائی وجود دارند که اجازه نمیدهند در حال حاضر از به وجود آمدن وضعیت انقلابی در ایران و انقلاب صحبت کرد. جامعهشناسی علمی که متکی بر تجارب تاریخی است نشان میدهد که در یک جامعه طبقاتی با شدتگیری مبارزه تودههای تحت ستم بر علیه نظم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، وضعیت خاصی در جامعه به وجود میآید که به صورتی که لنین، این آموزگار راستين طبقه کارگر فرموله کرده است در آن تودههای استثمارشونده و زحمتکش به عدم امکان زندگی به شیوه سابق پی برده و تغییر آن را طلب میکنند و استثمارگران نیز دیگر نمیتوانند به شیوه سابق زندگی و حکومت کنند. یا به عبارت دیگر پائینیها نظام کهنه را نمیخواهند و بالائیها هم نمیتوانند به شیوه سابق ادامه دهند. با نگاهی به شرایط کنونی جامعه ایران، نشانههائی را میتوان سراغ گرفت که ممکن است دال بر وجود اين عوامل در ایران تلقی شود. اما، اگر به تجربه انقلابات مختلف در سطح جهان نگاه کنیم میبینیم که به وجود آمدن وضعیت انقلابی در یک جامعه با یک بحران انقلابی همراه است. در چنین شرایطی جامعه از یک سو شاهد برآمد آشکار سیاسی تودهها و جدا شدن کاملاً آشکار و قطعی اکثریت عظیم مردم از حکومت میباشد و از سوی دیگر شاهد شدتگیری تضادهای درونی جناحهای مختلف حکومت در حدی است که تشتت و سردرگمی در میان آنان کاملاً دامن زده شده و حکومت آشکارا به ورشکستگی سیاسی دچار شده است. با فرا رسیدن چنین وضعیتی تودهها در سطح وسیعی به لزوم استقرار نظمی جدید به جای نظم کهنهای که برای از بین بردن آن به پا خاستهاند، پی برده و دستاندرکار ایجاد آن میگردند؛ و مبارزه و جنگ با حکومت و بطور کلی با استثمارگران که با همه قوا برای حفظ و پاسداری از نظم کهنه حاکم میکوشند و بیش از پیش تلاش میکنند که از شکاف برداشتن روبنای موجود جلوگیری نمایند، شدت مییابد. اگر همه این تجارب جمعبندی شده از انقلابات مختلف در سطح جهان را در نظر بگیریم، در مورد شرایط کنونی جامعه ایران، به راحتی نمیتوانیم بگوئیم که اکنون وضعیت انقلابی در جامعه ما حاکم است. همانطور که گفته شد تودههای مبارز و انقلابی ایران به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات به خیابانها آمدند و خیلی زود در همان روزهای اول نشان دادند که مسأله آنها سرنگونی تمامیت رژیم جمهوری اسلامی است. از آن زمان تاکنون قشرهائی از مردم چه با تداوم مبارزاتشان و چه با سر دادن شعارهائی چون "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "مرگ بر دیکتاتور"، و امروز در زیر همه سرکوبهای وحشیانه، با فریاد "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" (این شعار در عین حال با استقرار هر گونه حکومت مذهبی نیز در ایران مرزبندی میکند)، این واقعیت را آشکار ساختهاند که آنها دیگر نمیخواهند به زندگی در زیر سلطه جمهوری اسلامی ادامه بدهند. اما باید به این امر توجه داشت که با این که در واقعیت امر اکثریت عظیم جمعیت ایران از جمهوری اسلامی متنفر و بیزار بوده و خواهان سرنگونی آن میباشند ولی تا جائی که به تظاهر آشکار این امر مربوط میشود، تنها یک بخش از اقیانوس بیکران این اکثریت به حرکت درآمدهاند، و در حال حاضر نیروهای تظاهرکننده فقط دربرگیرنده بخشی از جامعه میباشند که سبزهای اسلامی هم که در جهت به دست گرفتن رهبری تلاش میکنند و خود متعلق به اردوی استثمارگران میباشند، در آن نفوذ میکنند. از جنبه دیگر این درست است که امروز شرایط خاصی در ایران حاکم است. حضور بسیار گسترده نیروهای سرکوب در کوچهها و خیابانها که با وحشیگری غیرقابلتوصیف با مردم برخورد میکنند که نسبت به شرایط قبل از خیزش عظیم مردم بیسابقه میباشد؛ و یا این امر که حالا دیگر جلادانی که سی سال حاکمیت خویش را با زندان و شکنجه و کشتارهای فجیع حفظ کردهاند ظاهرآً دلسوز مردم شده و به دفاع از زندانیان سیاسی و یا خانواده شهدای اخیر جنبش میپردازند، همچنین درگیریهای متعددی که فیمابین حکومتیان در جناحهای مختلف به وجود میآید، همه اینها از وجود شرایط بحرانی خاص در جامعه حکایت میکنند، و شواهدی موجود است که تشتت و سردرگمی آشکاری را در میان سران جمهوری اسلامی نشان میدهند. با این حال هنوز این واقعیات بیانگر ورشکستگی تمام و کمال رژیم، آنطور که لنین از آن به عنوان یکی از موئلفههای وضعیت انقلابی صحبت میکند، نمیباشند. اما شواهد موجود نشان میدهند که شرایط جامعه چنان بحرانی است که استثمارگران برای تداوم حکومت بر استثمارشوندگان به هر تلاشی دست زده و به اتخاذ راه و روشهای گوناگونی متوسل شدهاند. نکته مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که بحران شدید شرایط کنونی، بستر و زمینهای است که بسته به تأثیر مثبت عوامل مختلف در آن میتواند یعنی از این پتانسیل برخوردار است که چنان شدت و عمقی پیدا کند و چنان وسیع و همهجانبه کلیت جامعه را فرا بگیرد که آشکارا به پیدایش یک وضعیت انقلابی در جامعه منجر شود، به گونه ای که همگان آن را بی چون و چرا به رسمیت بشناسند. سوال: با توجه به آنچه گفتيد چه عواملی میتوانند شکلگیری این وضعیت را تسریع کنند؟ پاسخ: وقتی موضوع بر سر بالائیها و پائینیها است، پس همه چیز به چگونگی کنش و واکنش اینها بستگی دارد. همه چیز مربوط به این است که بالائیها تا چه حد قدرت و توانائی سرکوب، منحرف ساختن جنبش تودهها و متوقف ساختن آن را داشته باشند و برعکس مردم که از اقشار و طبقات مختلف تشکیل شدهاند، تا چه حد خواهند توانست جنبش خود را بر ضد رژیم مزدور و وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی پیش برده و ورشکستگی این رژیم را با آشکاری در مقابل دید همگان قرار دهند. بنابراین تنها رشد و گسترش هر چه بیشتر جنبش انقلابی است که میتواند شرایط کنونی را به وضعیت انقلابی در جامعه تبدلیل نماید. هر قدمی که جنبش به جلو بردارد، هم باعث بیداری توده عظیمتری شده و آنها را به صحنه مبارزه با دشمنانشان میکشاند و هم تجربه انقلابی جدیدی در اختیار مردم قرار میدهد. در عین حال با رشد هر چه بیشتر جنبش انقلابی است که تضادهای درونی رژیم شدت یافته و تشتت و بحران و ورشکستگی سیاسی در میان حکومتیان دامنه بیشتری مییابد. سوال: پس اجازه بدهید این سوال را بکنم که در این روند چه پارامترهای مثبتی میتوانند جنبش را جلو ببرند و چه پارامترهائی میتوانند جلوی آن را بگیرند؟ پاسخ: میتوان دراین رابطه، اول به تلاش همه دشمنان مردم از امپریالیستها (آمریکا، روسیه، چین، امپریالیستهای اروپائی و غیره) گرفته تا جناحهای مختلف درونی رژیم توجه کرد که همه برای نجات این رژیم به دست و پا افتاده و اولین وظیفه خود را تلاش برای جلوگیری از ریزش و در هم شکستن ساختمان پوسیده جمهوری نکبت و دار و شکنجه سی ساله خود قرار دادهاند. حتی نگاهی گذرا به عملکردهای متفاوت این دشمنان، نشان میدهد که آنها با همه تضادهائی که با یکدیگر دارند، در نهایت هر یک در جهت حفظ رژیم جمهوری اسلامی میکوشند. حتی امپریالیسم امریکا که نزديک به ۳۰ سال است فاقد روابط ديپلماتيک رسمی با جمهوری اسلامی میباشد و با پُزی ظاهراً بسیار رادیکالتر از سایر همپالگیهای خویش در مورد جمهوری اسلامی در مقاطعی حتی از وجود گزينه نظامی بر روی ميز صحبت میکرد، حال با زبان و روشهای مختلف تاکيد میکند که خواهان حفظ رژيم موجود می باشد. با رجوع به مطبوعات و رسانههای خبری کشورهای مختلف امپریالیستی نیز میبینیم که همه آنان به انحای مختلف همین خواست را دنبال میکنند و میبینیم که چگونه میکوشند تا تظاهرات میلیونی تودههای ایران بر علیه رژیم و آنهمه خونی که از مردم مبارز ما بر زمین ریخته شد و میشود را در میان افکار عمومی به خاطر صرفاً اعتراض به انتخابات، و وقیحانهتر از آن به جهت حمایت از موسوی جا بزنند. همه ارگانهای امپریالیستی با هر نامی که دارند- و بعضاً نامهای قشنگ حقوقبشری و دموکراسیطلبی هم به خود بستهاند- به طور کاملاً آگاهانه از انعکاس اخبار مبارزاتی که در آنها خواست سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی مطرح میشود، خودداری میکنند. خبرگزاریهای متعلق به آنان حتی در خارج از کشور از انتشار هر حرکت رادیکال و هر سخنی که انعکاس نظر واقعی مردم ستمدیده ایران باشد اکیداً خودداری میکنند، برعکس، فضای گستردهای برای تبلیغ در اختیار اصلاحطلبان و همه نیروهائی که سقف مبارزه مردم ایران را حداکثر در حد نفی احمدینژاد جلوه میدهند، میگذارند. همه این کارها که در خدمت کُند کردن آهنگ مبارزه برای سرنگونی رژیم مزدور حاکم بر جامعه ایران قرار دارد، کاملاً آگاهانه از طرف رسانهها و ارگانهای امپریالیستی یا به زبانی دیگر سرمایهداری جهانی، صورت میگیرد. در دوره انقلاب ۵۷ که تصمیم امپریالیستها با توجه به پارامترها و اوضاع و احوال خاص آن دوره، جایگزین کردن رژیم شاه با یک دار و دسته ارتجاعی دیگر بود، خیلیها هنوز به یاد دارند که چطور همین رسانهها از هر وسیلهای برای جا انداختن خمینی به مثابه رهبر جنبش تودهها استفاده میکردند و همانطور که دیدیم در این مسیر کار را به آنجا رساندند که زیرکانه مدعی افتادن عکس وی در ماه شدند. امروز هم هرکس به تبلیغات اینان توجه کند میبیند که آنها با زرنگی و موذیگری تمام، کار تبلیغی خود را با جهتگیری برای حفظ رژیم جمهوری اسلامی، به پیش میبرند؛ ولی در این مسیر از تقویت دیگر نیروهای مرتجع و پشتیبانی از جناح اصلاحطلب به منظور کنترل جنبش تودهها و مقابله با شرایط غیرقابلپیشبینی، غافل نیستند. اصلاحطلبان علیرغم هر تضادی که با جناح خامنهای- احمدینژاد دارند که هر روز بر شدت آن نیز اضافه میشود، به کار نفوذ در جنبش مردم و کشاندن آنها به پشت سر خود مشغولند. از این طریق آنها، از یک طرف از مردم به مثابه سپری در مقابل جناح رقیب استفاده میکنند، و از طرف دیگر تا آنجا که برایشان مقدور است، برای کنترل جنبش مردم به نفع "جمهوری اسلامی نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر" تلاش میکنند. پاسخ: در جبهه مردم، دو دسته را میتوان مشخص کرد. اول نیروهای انقلابی. آنها کسانی هستند که به هر ترتیب در جهت رادیکالیزه شدن جنبش کنونی میکوشند و این منظور را با تشدید هر چه بیشتر مبارزات مستقل تودهها بر علیه تمامیت رژیم تعقیب میکنند. این مبارزین انقلابی که نيروهای چپ و رادیکال جنبش از آن جملهاند در حالی که تشدید هر چه بیشتر تضاد فیمابین جناحهای درونی رژیم را به سود جنبش انقلابی مردم میدانند ولی کمترین امیدی نه به خود آن جناحها و نه به ماحصل تضادهای آنها با یکدیگر بستهاند. این نیروی انقلابی در داخل ایران در زیر سرکوب وحشیانه نیروهای مسلح رژیم و تشبثات اصلاحطلبان، برای تداوم مبارزه و رادیکالیزه کردن شعارهای آن کوشش میکند. در خارج از کشور نیز با برافراشته نگاه داشتن پرچم سرنگونی رژیم مزدور جمهوری اسلامی و حمایت از مبارزات تودههای تحت ستم ایران در این جهت، سعی در انعکاس صدای نیروهای انقلابی جنبش در میان افکار عمومی را دارد. دسته دوم از درون جبهه خلق را نیروئی تشکیل میدهد که اگر چه از رژیم جمهوری اسلامی متنفر و بیزار است، اما از انقلاب نیز بسیار وحشت دارد. اینها به خاطر تزلزلشان، اغلب به دنبال راههای به اصطلاح میانی که معمولاً با مماشات و سازشکاری همراه است، میگردد. تحلیلهای آنها به عنوان نمونه، افتادن مردم به دنبال جناح غیرحاکم- حال به طور مستقیم یا غیرمستقیم- را همان استفاده از تضادهای درونی جلوه میدهد؛ و در این تصور تا آنجا پیش میرود که امید به رهائی از شّر جمهوری اسلامی را صرفاً رشد آن تضادها خوانده و در نتیجه مردم را از دست زدن به حرکتهای مستقل بر علیه رژیم و در پیش گرفتن راه دراز مدت انقلابی برای مقابله با دشمنانش، بر حذر میدارد. فايل صوتی: (قسمت دوم : ۱۹ دقیقه) وضعيت انقلابی در ايران! قسمت سوم پاسخ: سوال بسیار خوبی است. در اینجا به این واقعیت که همه جناحهای درون رژیم جمهوری اسلامی در حفظ سیستم بسیار ظالمانه حاکم ذینفعاند، اشاره شده است. من مایلم ابتدا روی این واقعیت کمی مکث کنم. به نظر من این را حتی ناآگاهترین تودهها نیز میدانند که موسوی، کروبی، رفسنجانی و خاتمی و دیگر همپالگیهایشان، در حفظ تظام موجود در ایران (هم نظام اقتصادی- اجتماعی سرمایهداری وابسته حاکم و هم نظام سیاسی ضدخلقی جمهوری اسلامی) همانقدر منافع دارند که احمدینژاد، خامنهای، مصباحیزدی، جنتی و غیره. بنابراین، این نیز واضح است که نوع تضاد و اختلافات این افراد و به طور کلی جناحهای درونی رژیم با یکدیگر هر چقدر هم جدی و شدید بوده باشد، با نوع تضادی که مردم تحت ستم ما با کلیت این نظام دارند، بنیاداً و ماهیتاً متفاوت است. اما در مورد این که چرا آنها در شرایط بحرانی کنونی که جمهوری اسلامی از طرف تودهها مورد تهاجم قرار گرفته است، مصلحت نظام را به منافع دسته خود ارجح نمیدانند،- البته این طور نیست. آنها سعی میکنند ولی نمیتوانند. آخر خواستن همیشه توانستن نیست. در حال حاضر این رشد جنبش تودههای جان به لب رسیده ایران بر علیه تمامیت رژیم است که باعث تشدید تضادهای آنها گشته، در نتیجه تا این فاکتور عمل میکند، آنها قادر نیستند کاملاً به میل خود رفتار کنند. ثانیاً، همه آنها، اتفاقاً شدیداً برای حفظ نظامشان تلاش میکنند. آنهمه ظاهراً قاطعیت نشان دادن از طرف رأس دیکتاتوری (ولی فقیه) برای سرکوب جنبش و خاموش کردن صدای جناح مقابل، روشی است که جناح خامنهای- احمدینژاد برای حفظ نظام به آن توسل جسته است. در مقابل، جناح موسوی- کروبی که قبلاً در شرایط حضور میلیونی مردم در خیابانها از ابطال انتخابات سخن میگفتند، با احساس خطر و وحشت از رشد و اعتلای جنبش تودهای در جهت ساختارشکنی، از این خواست و خواستهای دیگرشان دست کشیدند. در حال حاضر نیز آنها برای جلوگیری از شدتیابی هر چه بیشتر خشم مردم، درست به خاطر حفظ نظامشان، نقش سوپاپ اطمینان را برای کل رژیم ، به عهده گرفتهاند و سعی میکنند درست مانند سوپاپ اطمنیانهائی که در دیگهای بخار کار میگذارند، حفظ نظام جمهوری اسلامی و دیگ سرمایه و سرمایهداری وابسته حاکم بر ایران را ضمانت کنند. مثلاً آنها برای فرو نشاندن خشم خانوادههای داغداری که عزیزانشان در جریان سرکوبهای "برادران" نظامی- امنیتی آنان شهید شدهاند به ابراز همدردی با آن خانوادهها پرداخته و از آنان دلجوئی میکنند. البته جناح به اصطلاح اصلاحطلب از این طریق برای خود هم از میان مردم طرفدارانی دست و پا میکنند، ولی آنها این کارها را اساساً در جهت تحکیم پایههای نظام حاکم انجام میدهند. اتفاقاً، افراد و سرکردگانی از جمهوری اسلامی پیشاپیش به اهمیت و ضرورت به عهده گرفتن چنین نقشهائی برای حفظ خود و نظامشان تأکید کردهاند. مثلاً گفتاری از آخوندی به نام "حجتالاسلام زائری" در اول مرداد سال جاری پخش شد که در آن ضمن اشاره به بعضی واقعیتها، "مسئولین" را برای به عهده گرفتن نقشهای متفاوت برای حفظ نظام فرامیخواند. این آخوند در ابتدا اعتراف میکند که: "ضربه بزرگی به جمهوری اسلامی و به طور خاص ولایت فقیه وارد شده است" و مطرح میکند که "در این شرایط مهمترین مسأله حفظ اساس نظام و تأیید ولایت فقیه است". آنگاه نظر خود را در مورد اوضاع پیش آمده اینطور توضیح میدهد که: "آنچه رخ داد مسلماً نمیتواند فقط و فقط حاصل نارضایتی از نتیجه انتخابات باشد، واضح است که آزردگیها و زخم دیدگیها و مشکلات متراکم مردم در طی سالهای گذشته فرصت برای سوءاستفاده تخریبگران ایجاد کرده است. نمیتوان انکار کرد که اعتراض موجود متعلق به بخشی از مردم همین جامعه است". این قسمت از حرفهای آخوند زائری حجتالاسلام هم جالب است. او با اقرار به این که جوانهای امروز با اینترنت و موبایل و ماهواره سر و کار دارند، و "مخاطب" حالا عوض شده میگوید: "سالها از جیب و کیسه دین و عقاید و قرآن و کربلا و ....خرج کردهایم و دیگر حالا تقریباً چیزی در این کیسه و جیب نمانده و حالا وقتش است که خودمان یک کاری بکنیم و تکانی بخوریم." ببینید با چه صراحتی به رذالت خودشان در فریب مردم اعتراف میکنند! این آخوند بعد راه حل ارائه میدهد و تأکید میکند: "البته طبیعی است که رهبر معظم انقلاب موضع قدرتمند و قاطع بگیرند جز این هم انتظار نمیرود اما آنچه تأسفبار است برخورد و رفتار سایر مسئولان است. اگر رهبر انقلاب در برابر چشم جهان و پیش دوربینهای خبری بینالمللی اقتدار نظام را به نمایش میگذارند، باید دیگران پس از آن به دلجوئی از مردم بپردازند و به مشکلات رسیدگی کنند. در یک خانواده هم وقتی مشکلی پیش میآید پدر و مادر هماهنگ با هم چشمکی میزنند و اشارهای میکنند و اگر پدر فریاد کشیده مادر ناز میکند و میبوسد و اگر مادر عصبانیت نشان داده پدر مهربانی میکند... اگر قرار باشد پدر و مادر و خواهر و برادر بزرگتر همه با هم فریاد بکشند که خانواده از هم میپاشد و فرزند کوچک سر از کوچه و خیابان درمیآورد.."! توجه کنید! این سخنان قبل از این که موسوی و کروبی جنایتکار به کار "دلجوئی" از مردم بپردازند، مطرح شدهاند. اما، آیا روشنتر از این میتوان ماهیت نقشهائی که امروز این دو مهره، ظاهراً به طرفداری از مردم به عهده گرفتهاند را آشکار ساخت!؟ اینها حتی شهدای مردم را به صرف این که لباس سبز به تن داشتند، شهدای خود میخوانند، در حالی که آن جوانان اگر هم به خاطر عدم اطلاع از سابقه اعمال جنایتکارانه موسوی در دهه ۶۰ و عدم شناخت نسبت به ماهیت ضدمردمی وی در حال حاضر و به خاطر مخالفت با احمدینژاد، نشانه سبز اسلامی او را حمل می کردهاند، تنها به خاطر نفی دیکتاتوری حاکم بر جامعه و برای دستیابی به آزادی، در میدان مبارزه بودند. آنها طالب آزادیهائی بودند که هرگز در "نظام مقدس" امثال موسوی تحققپذیر نیستند. در نتیجه این شهدا هیچ قرابتی با دیکتاتورهائی چون کروبی و موسوی و غیره نداشته و متعلق به سبزهای اسلامی نمیباشند بلکه شهدای مردم ایران هستند. سوال: آیا میتوان صحبتهائی که در مورد نقش جناحهای مختلف رژیم کردید را این طور تعبیر کرد که از نظر شما جناحهای درونی به خاطر اجبار شرایط کنونی به خاطر حفظ رژیم فعلاً تضادهایشان را کنار گذاشته و با هم متحد شدهاند؟ اگر اینطور است پس اینهمه درگیریهای فیمابین آنها را چگونه توضیح میدهید؟ پاسخ: نه! من به چنین چیزی معتقد نیستم. این موضوع که همه جناحهای درونی حکومت برای حفظ نظامشان تلاش میکنند، این که همه جناحها به خاطر ماهیت ضدخلقیشان سعی میکنند در مقابل خلق متحد شوند و این امر که نفع همه آنان کمک به یکدیگر برای سرکوب و به انحراف بردن مبارزات مردم میباشد، به عنوان یک جنبه از واقعیت انکارناپذیر است. ولی جنبه دیگر واقعیت این است که رشد مبارزات تودهها شرایطی در جامعه به وجود میآورد و در آن شرایط مسایلی آفریده میشوند که هر یک از آن جناحها مجبور به نشان دادن عکسالعملهائی از جانب خود میشوند که با یکدیگر متفاوت و متضاد هستند- هرچند که منظور همه آنها از آن عکسالعملها و موضعگیریها، خدمت به یک هدف ضدخلقی است. در حال حاضر هم شرایط بحرانی و مسایل گوناگون و پیچیدهای که با رشد مبارزات مردم مبارز ایران در جامعه به وجود آمده است، جناحها را به نشان دادن عکسالعملهای متفاوت نسبت به آن مسایل کشانده و در نتیجه به درگیری آنها با یکدیگر شدت بیشتری داده است. البته، بهتر است اول ببینیم که ریشه اختلاف و تضاد آنها با یکدیگر در کجاست! ببینید تضاد اینها در اساس ریشه در مسایل اقتصادی دارد. در اقتصاد وابسته ايران که عمدتا هم در سيطره دولت است هر سرمایهگذاری شرکتهای امپریالیستی در ایران، هر قرارداد اقتصادی با آن شرکتها- چه در ارتباط با سرمایه گذاریهای داخل باشد و چه مربوط به واردات بنجلهای بنگاههای امپریالیستی به ایران باشد، هر فعالیتی در حول به تاراج دادن درآمدهای ملی ایران و در رأس آنها نفت انجام میشود و به طور کلی هر فعالیتی که در ارتباط با غارت منابع و ثروتهای مردم ایران و استثمار کارگران میباشد، سودهای کلانی را نصیب قدرتمندان حاکم میسازد ولی سهم بیشتر نصیب جناحی میشود که در حاکمیت سیاسی دست بالا را دارد. بدون اينکه حد نقش دولت در اقتصاد و تضاد بخش خصوصی سرمایهداری با بخش دولتی و تأثیر آن را در اختلافات جناحها ناديده بگيريم، در اساس، جنگ و دعوا و تضاد اینان برای قبضه کامل قدرت سیاسی، به خاطر دستیابی به سهم هر چه بیشتر از خوان یغمای گسترده موجود است. اما، در شرایط کنونی که تضاد عمیق مردم تحت ستم ما و در رأس آنها طبقه کارگر با سیستم سرمایهداری وابسته و رژیم حافظ و مدافع آن یعنی جمهوری اسلامی شدت هر چه بیشتری یافته، علت تشدید تضاد اینان رشد و اوجگیری مبارزات مردم است. در شرایط رشد هر چه بیشتر تضاد مردم با کل حاکمیت، موضوع اصلی اختلاف و تضاد فیمابین این جناحها بر سر چگونگی حفظ نظام حاکم، چگونگی سرکوب و انحراف مسیر دموکراتیک و ضدامپریالیستی مبارزات تودهها و چگونگی تحت سلطه نگاه داشتن آنهاست. اکنون، این موضوع که جناحهای درونی حکومت با یکدیگر تضاد دارند و تضاد آنها با یکدیگر بسیار هم شدید است، امر عیانی است که همگان آن را میدانند و میبینند. اما به نظر من آنچه اهميت دارد درک جایگاه این تضاد و نحوه برخورد مردم به آن است. سوال: چه شواهدی وجود دارد که نشان دهد که در مقطع کنونی علت رشد تضاد جناحها، رشد مبارزات مردم است؟ پاسخ: در سوال قبلی اشارهای به این موضوع کردم. اما باز ببینیم که چه شواهد دیگری را میتوان ذکر کرد که نشان دهد رشد مبارزات مردم، تضاد جناحها را تشدید میکند! اول این را بگویم که وقتی میبینیم که تضاد بین حکومتیان بسیار شدید است، حتماً باید متوجه این امر باشیم که تضاد مردم با کل حکومت ده برابر شدیدتر از تضاد آنها با یکدیگر است. اما، در مورد اثرات این امر! اگر همین تجربه اخیر را در نظر بگیریم میبینیم که پیش از انتخابات، با رشد مبارزات پراکنده تودهها، از مبارزات کارگران، دانشجویان، زنان، اقلیتهای مذهبی و مليتهای تحت ستم گرفته تا مبارزات و درگیریهای عمومی که هر روز در کوچه و خیابان به وجود میآمد، شرایطی در جامعه وجود داشت که هر کسی میتوانست ببیند که مردم مخالفت خود با حاکمین وقت را علناً نشان میدهند. عدم گرایش تودهها برای رأی دادن در انتخابات، امری بود که جناح های درونی رژیم بیش از هر کس دیگری به آن واقف بودند. به همین دلیل بود که برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رأی، دست به "مهندسی" جدیدی زده شد و مناظرههای تلویزیونی فیمابین سران آن جناحها به راه افتاد- که مناظره احمدینژاد با موسوی و کروبی برجستهترین آنها بود. در این مناظرهها، هر چند هیچ حرف جدیدی که جامعه از آن مطلع نباشد، مطرح نشد، اما اهمیت موضوع آن بود که گوشهای از مسایلی که مردم علناً در همه جا در مورد آنها صحبت میکردند، از زبان بالاترین مقامات حکومتی تأیید و بر زبان آورده شدند. با این صحبتها هر کدام از آن مقامات سعی میکردند مردم را یک طوری ساکت کرده و در سمت خود نگاه بدارند. مثلاً احمدینژاد که بیشترین افشاءگری از طرف وی بر علیه جناح رقیبش صورت گرفت، با مردم، مردم گفتن و تکرار حرفهای تودهها بر علیه این یا آن فرد متنفذ رژیم، کوشید از این طریق خود را طرفدار مردم آنهم مردم متعلق به طبقات و اقشار پائین جامعه نشان دهد؛ و موسوی و کروبی نیز به همین منظور سخنانی بر علیه او بیان نمودند. باید عمیقاً این موضوع را درک کرد که حکومتیان هر چقدر هم مردم را تحقیر کنند اما به قدرت آنان واقفند و همواره میکوشند به هر طریقی مردم را آرام و از غلیان خشم آنها جلوگیری کنند. مناظرهها، برای رژیم، این نقش را داشت؛ و پاسخی به چنین ضرورتی بود- که البته خود نشان میداد که درجه تضاد مردم با حاکمیت به چه حدی رسیده است! در واقع، این مناظرهها بیانگر و منعکسکننده شدتگیری تضادهای تودههای خلق با حاکمیت بود، همانطور که بیانگر تضادهای فیمابین جناحها با یکدیگر هم بود. دیدیم که علنی شدن آن تضادها بر خلاف اتتظار همه جناحهای درونی رژیم، موجب شدتگیری آنها شد. در شرایط کنونی، بعد از انتخابات هم، با وارد شدن خود مردم به صحنه مبارزه سیاسی آشکار با رژیم، نقش این عامل تعیینکننده، یعنی مبارزات مردم، در رشد تضادهای درونی حاکمیت، بیش از پیش آشکار و معلوم گشته است. خیزش میلیونی تودهها، مقابله وحشیانه نیروهای مسلح رژیم با تظاهرکنندگان و قهرمانیهای مردم، شرایط نوینی را در جامعه پدیدار ساخت. در این شرایط نوین با به وجود آمدن مسایل بغرنج و کوشش برای ارائه راه حل برای آنها، تضاد بین جناحها به جائی کشیده شده است که زیر پای رفسنجانی هم که همواره از او به عنوان یکی از دیرکهای خیمه جمهوری اسلامی یاد میشد، خالی شده است؛ و میبینیم که آنها به راستی عملاً به جان هم افتادهاند. آیا بدون رشد مبارزات تودهها با کل حاکمیت و بدون حضور میلیونی تودهها در خیابانها و مبارزات شجاعانه جوانان انقلابی ایران که تا به امروز هم ادامه دارد، رشد تضادهای درون حکومت تا به این حد قابل تصور بود؟ در جریان رشد مبارزات مستقل مردم علیه تمامیت رژیم با هر جناح و دسته آن است که در ضمن چهره زشت این جناحها نیز با هر ماساکی که برای فریب مردم به چهره خود میزنند، در مقابل دید همگان قرار گرفته و دستشان بیشتر رو میشود. سوال: شما از اهميت درک جایگاه این تضادها و نحوه برخورد مردم به آنها صحبت کردید. لطفاً این موضوع را کمی بیشتر توضیح دهید. پاسخ: شکی نیست که در شرایط کنونی، شدتگیری هر چه بیشتر تضادهای قدرتمداران و حاکمین وقت، به نفع رشد مبارزات مردم است. هر چه آنها بیشتر به جان هم بیافتند، امکان بیشتری برای استفاده از شکاف بین آنان برای رشد مبارزات مردم به وجود میآید. از این نقطه نظر باید به این تضادها توجه کرد و به آنها اهمیت داد. اما تفکری وجود دارد که با تمرکز روی تضادهای درون جبهه ضدخلق، چنان به آن امید میبندد که درجه اهمیت پیشبرد مبارزات خود مردم بر علیه تمامیت جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن را درک نمیکند. در واقع، چون نیروی دشمن را خیلی قوی میبیند و نیروی مردم را ضعیف به حساب میآورد، انگار منتظر است که این گرگان در دعواهای بین خود همدیگر را بدرند و گویا آنگاه خلق رهاشده از شّر دشمنانش، خود، سرنوشتش را به دست خواهد گرفت. در حالی که در واقعیت امر، بدون کوشش برای پیشبرد مبارزات تودهها و رادیکالیزه کردن آن، چنین امری هرگز اتفاق نمیافتد. عدم توجه به اهمیت رشد مبارزات انقلابی خود مردم خطای بزرگی است و نتایج وخیمی به بار میآورد. به این امر باید ایمان داشت که دشمنان هر چقدر هم قوی بوده باشند، قادر نیستند که راه ظفرنمون مبارزه را به روی مردم ببندند، و در هر حال، مبارزه برای رسیدن به پیروزی نهائی ادامه داشته و به ثمر خواهد رسید. اتفاقاً امروز بسیار مهم و حیاتی است که روشنفکران و نیروهای آگاه، مسأله اصلی خود را پیشبرد مبارزات مستقل مردم بر علیه کل رژیم جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن قرار دهند و تا آنجا که میتوانند نگذارند که مردم ناخواسته زیر نفوذ سبزهای اسلامی قرار بگیرند. باید به مردم کمک کرد که مبارزات خود بر علیه رژیم و برای تحقق خواستهای عادلانه و دموکراتیک خود را به هر شکل که میتوانند و به هر صورت که امکانپذیر است، ادامه داده و تشدید نمایند و به خصوص در اين مسير متشکل شوند. جای تردید نیست که در شرايط کنونی هر چه نظام حاکم بیشتر از طرف تودهها مورد تهدید قرار گیرد، هر چه مبارزات مردم رشد و گسترش بیشتری یافته و رادیکالیزه گردد، هر چه جمهوری اسلامی، قاطعتر و با شعارهای رادیکالتری مورد یورش مردم قرار بگیرد، چشم اندازهای روشنتری در مقابل مبارزات مردم قرار میگيرد. در ضمن تشدید مبارزات مستقل تودهای مطمئنترین وسیله برای تشدید تضادها و شکاف های درونی بین دشمنان مردم ماست. به طور کلی، تا آنجا که به جبهه مردم یعنی به صف انقلاب مربوط است باید به هر طریق ممکن کوشید تا مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی با هر جناح و دسته آن شدت هر چه بیشتری یابد. سوال: میدانید که نظرات مختلفی در این زمینه وجود دارد. بعضیها با اهمیت قایل شدن به استفاده از شکاف و تضاد بین جناحهای حکومتی، مطرح میکنند که در شرایط تشدید تضادهای آنان نباید به هر دو جناح به طور یکسان برخورد کرد بلکه باید با جناح غیر حاکم به نوعی حالت انتقادی داشت تا حمله. چون به هرحال آنها هم در موضع مخالفت با حاکمین در قدرت قرار دارند. پاسخ: جوهر این جملهبندیها با آنچه قبلاً صحبتش شد یکی است. اما جملهبندی آشنائی است. سی سال پیش وقتی خمینی و دار و دستهاش (افرادی نظیر بهشتی، رفسنجانی، خامنهای، منتظری، موسوی، مهدوی کنی، کروبی، یزدی، خوئینیها، و دیگر یارانشان نظیر خلخالی، موسوی تبریزی، اردبیلی، ناطق نوری، محمدی گیلانی، لاجوردی و غیره) دست در دست هم تازه داشتند جمهوری اسلامیشان را در این کشور بنیان میگذاشتند، در شرایطی که انقلاب مردم علیرغم همه ضربههای امپریالیستها و دار و دسته خمینی به آن، هنوز در جوش و خروش بود، تضاد بین بالائیها مرتب تشدید میشد. تودهها در اقصی نقاط ایران مشغول زیر و رو کردن نظم سابق و ساختن نظم خلقی خویش بودند و حاکمین جدید که نمیتوانستند نظم خاص جمهوری اسلامی را به راحتی بر جامعه مستولی سازند، به جان هم میافتادند. بازرگان، اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی، برای باز داشتن مردم از حرکتهای مبارزاتی مستقل خود، مدتی آنها را با دعوت به صبر و مهلت دادن به حکومت، سرگرم کرده بود. اما این کافی نبود و مردم در اقصی نقاط کشور همچنان به کارهای انقلابی خود مشغول بودند. به ناچار، حزب تازه تأسیس جمهوری اسلامی که بهشتی در رأس آن قرار داشت برای تحکیم پایههای رژیم جمهوری اسلامی و سرکوب و به انحراف بردن مبارزات مردم، راه و روش دیگری در پیش گرفت و با بازرگان در افتاد. در اینجا بود که قریب به اتفاق نیروهای اپوزیسیون با فرمولهائی نظیر آنچه در جملهبندی فوق مطرح است، ظاهراً به قصد استفاده از آن تضادها، صرفاً بازرگان را که عنوان لیبرال هم به او بسته بودند، مورد حمله قرار دادند؛ و هم زمان با در پیش گرفتن سیاست به اصطلاح انتقاد به حزب جمهوری اسلامی که آن را ضدامپرياليست تلقی میکردند، به همنوائی با آن پرداختند. نتیجه این کار تقویت کل رژیم حاکم بود. در این مدت رژیم تازه استقرار یافته، به سرکوب خونین مبارزات مردم مشغول بود، ولی اغلب نیروهای اپوزیسیون که فریب تبلیغات رسانههای امپریالیستی را خورده بودند، به خاطر گویا عدم تقویت دشمن بزرگتر، تا حد زیادی چشم بر این سرکوبها میبستند. به هر حال، نیروهای ضدمردمی به گونهای و بعضی نیروهای کوتهبین درون خلق به گونهای دیگر، با دست زدن به تبلیغات زهرآگینی از این قبیل که مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی باعث تقویت دشمنان خواهد شد، به عناوین مختلف مانع از تشدید مبارزات مردم بر علیه رژیم میشدند. تبلیغات اینچنینی و اعمال ناشی از آنها، در هر حال تأثیر خود را در کند کردن مبارزات مردم به جای میگذاشت، ولی این کارها هنوز در جلوگیری از مبارزات تودههای انقلابی که درست به خاطر بهبود شرایط زندگی خویش، دست به انقلاب زده و خواستار تغییرات اساسی در ساختارهای پیشین جامعه بودند، کاملاً کارساز نبودند. در اینجا بود که برای خاموش کردن مبارزات مردم، اقدام بیسابقهای در دستور کار دشمنان مردم قرار گرفت. اقدامی که هر هدف دیگری هم با آن تعقیب میشد در اساس درست برای تحقق منظوری که گفته شد، طراحی گردیده بود. این طرح، همان طرح حمله به سفارت امریکا و گروگان گرفتن اعضای آن سفارتخانه بود که توسط رژیم فریبکار و غدار جمهوری اسلامی به اجرا در آمد. با توجه به این امر که در آن زمان مردم ایران به دشمنی امپریالیستها و در رأس آنها امپریالیسم امریکا با خود، کاملاً واقف بودند، هدف آن بود که بدینوسیله جمهوری اسلامی، در کنار مردم ضدامپریالیست ما، دوست آنها جا زده شود تا مردم با باور به چنین دروغی، از مبارزه قاطع برعلیه این رژیم دست برداشته و فعلاً به خاطر مقابله با آمریکا، ساکت بمانند. در چنان شرایطی نیز متأسفانه باز همان تحلیل حمله به یک جانب و انتقاد و همنوائی با طرف دیگر در دستور کار قریب به اتفاق نیروهای اپوزیسیون قرار گرفت. انتقاد به جمهوری اسلامی در عین دفاع از آن به خاطر گویا مقابله با دشمن بزرگتر، سیاست آنها شد. نتیجه کار، باز کمک به این رژیم مزدور و سراپا وابسته به امپریالیسم برای تقویت پایههای ننگیناش بود. در جریان تضاد بین حزب جمهوریاسلامی و بنیصدر که اولین رئیس جمهور این رژیم بود نیز همین نقش بازی شد. به جای کمک به تودهها جهت پیشبرد مبارزات مستقل خود بر علیه همه دشمنانش، بخشی از اپوزیسیون به دفاع از بنیصدر پرداخت. اینها تجاربی هستند که علیرغم همه تلخیهای خود و منفی بودشان، امروز باید مورد توجه قرار بگیرند. پس، همانطور که دیدید این توصیه که با جناح اصلاحطلب چون حاکم نیست فقط باید برخورد نرمتری داشت، تازگی نداشته و از نوع همان برخوردی است که اپوزیسیون کوتهفکر در شرایط بسیار حساس سالهای اول پس از انقلاب ۵۷ مینمود. آیا با آموختن از تجربههای تلخ گذشته، امروز وقت آن نرسیده که آنگونه فرمولبندیها در رابطه با شرایط کنونی به طور کامل کنار گذاشته شوند؟ انسانهای انقلابی و مشخصاً کمونیستها همیشه سعی کردهاند از تودهها بیاموزند. ولی خیلی از "روشنفکران"- یا بهتر است از آنها به اسم درسخواندهها نام برد- خودشان را چنان عالم دهر میدانند که فکر نمیکنند که تودههائی که به اندازه آنها کتاب نخوانده و حتی ممکن است بیسواد هم باشند ممکن است چیزهائی بدانند که لازم است این درسخواندهها از آنها بیامورند. مردم از تجارب عملی برخوردارند. آنها، خیلی چیزها را با پوست و گوشت خود در زندگی روزمرهشان درک میکنند و بر این اساس راه خود را در پیش میگیرند. امروز تودههای انقلابی ایران با حرکت مستقل خود بر علیه رژیم جمهوری اسلامی و نرفتن زیر پرچم هیچ یک از جناحها، در جهت پیشبرد این جنبش تلاش میکنند. این بزرگترین درس شرایط کنونی است که آن را باید از تودهها آموخت. جوانان انقلابی ما امروز در میان خون و آتش، شعار مرگ بر جمهوری اسلامی میدهند، "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" را فریاد میزنند. اما، ضدمردمها و مرتجعین تا آنجا که میتوانند صدای آنها را منعکس نمیکنند. تنها گاهی خبرهایی مربوط به این امر که فلان فرد معترض- مرد یا زن گفته است مسأله ما این یا آن جناح نیست و ما کل این رژیم را نمیخواهیم و خواهان آزادی هستیم را به طور حاشیهای، برای خالی نبودن عریضه منتشر میکنند. در این میان، درسخواندههائی هستند که گوششان را به این فریادها بستهاند و در حالی که هر آنچه رسانههای امپریالیستی تبلیغ میکنند را دربست میپذیرند، بدون کوشش در یادگیری از تودهها باز چشم به بالا میدوزند (فکر میکنند اگر کاری قرار است بشود، بالائیها آن را انجام میدهند). چون به تودهها ایمان ندارند و به آنها تکیه نمیکنند. فايل صوتی: (قسمت سوم : ۳۶ دقیقه) تضاد های درونی جمهوری اسلامی! قسمت چهارم سوال: با در نظر گرفتن اين واقعيت که جمهوری اسلامی یک رژيم وابسته به امپرياليسم میباشد، به نظر شما نقش و موضع امپریالیستها در حال حاضر در رابطه با اوضاع کنونی چيست؟ پاسخ: در حال حاضر، موضع امپریالیستها و به خصوص امپریالیسم امریکا حفظ رژیم جمهوریاسلامی همچون ۳۰ سال گذشته است. اینها در حالی که سعی میکنند خود را طرفدار مردم جلوه بدهند، ولی در حمایت و پشتیبانی از رژیم جنایتکار حاکم حتی ظاهرسازیهای معمول خود را نیز به فراموشی سپردهاند. آنها با این این که واقعیتها را تحریف میکنند و دلیل جنبش میلیونی مردم ما را اعتراض به تقلب در انتخابات جا میزنند، حاضر نیستند حتی از این لحاظ هم این رژیم را تحت فشار قرار بدهند. خیلی جالب است، امپریالیستها در مواقعی که لازم میدانند چنان از زیر پا گذاشتن "حقوق بشر" در جمهوری اسلامی سخن میگویند که به نظر میرسد که واقعاً با این رژیم دشمنی داشته و خواهان سرنگونی آن هستند. ولی امروز که مردم مبارز ما به پا خاستهاند حتی امپریالیسم امریکا که ظاهراً به بهانه مخالفت با پروژه هستهای رژيم مدعی بود که همه گزينهها روی ميز است، با دیپلماتیکترین زبانها از موضعگیری صریح در مورد اوضاع کنونی خودداری میکند و در حالی که ظاهراً خود را بیطرف و تابع تصمیم مردم ایران میخواند، در شرایطی که احمدینژاد از وحشت هجوم مردم به خود، جرأت نکرد برای مراسم تحلیف با ماشین به مجلس برود و از هلیکوپتر استفاده کرد، اعلام میکند که رياستجمهوری وی را به عنوان یک "واقعیت" میپذیرد. این حرف هیچ معنای دیگری جز این ندارد که امپریالیسم امریکا، کماکان بر حفظ موجودیت کثیف جمهوری اسلامی تحت ولایت مطلقه فقیه خامنهای، پافشاری میکند. تودههای مبارز ایران هرگز نباید از یاد ببرند که امپریالیستها که از قرون پیش ایران را مورد تاخت و تاز خود قرار دادهاند، از زمان رضاشاه قلدر که ایران به یک جامعه نومستعمره تبدیل شد، دیگر به مثابه یک عامل خارجی در ایران نقش و عملکرد ندارند بلکه سلطه خود را با نفوذ در همه شئونات جامعه ما از طریق تحمیل رژیمهای دیکتاتور وابسته به خود، پیش میبرند. رژیمهای پهلوی (پدر و پسر) و رژیم جمهوری اسلامی، دستپخت امپریالیستها، به مثابه دشمنان اصلی مردم ایران، برای جامعه ما بودهاند. همچنین نباید فراموش کرد که سیستم سرمایهداری حاکم در ایران جزئی ارگانیک از سیستم سرمایهداری جهانی است و امپریالیستها از غارت ثروتهای مردم ایران و استثمار کارگران و زحمتکشان ما، سودهای کلانی میبرند. همه این واقعیات باعث شده است که آنها همانقدر خود را مالک سرزمین ایران بدانند که سرمایهداران وابسته وطنی! اگر مردم ما با چنگ و دندان برای آزادی، رفاه و استقلال جامعه خود از قید اسارت سیستم سرمایهداری وابسته حاکم مبارزه میکنند، امپریالیستها نیز به همراه سرمایهداران وابسته به خود و همه مرتجعین وطنی که در حفظ سیستم اقتصادی- اجتماعی ظالمانه کنونی در ایران، نفع دارند در جهت حفظ وضع موجود و کماکان تحت سلطه نگاه داشتن مردم ما تلاش میکنند. در دوره شاه زمانی که اینها دیدند که در مقابل رشد مبارزات تودهها، دیگر قادر به حفاظت از شاه نیستند و در اوضاع و احوال خاص آن دوره، صلاح خویش را در رفتن شاه دانستند، همانطور که گزارش جرج بال، از سیاستمداران باسابقه امریکا که در همان زمان در سمت "مشاور شورای امنیت ملی" به تهیه آن مبادرت کرده بود نشان میدهد، برای جایگزین کردن یک دار و دسته به جای شاه و اعوان و انصارش، پنج آلترناتیو را موازی هم پیش میبردند، تا این که در کنفرانس گوادولوپ، سران اصلیشان (مرکب از جیمی کارتر از آمریکا، ژیسکاردیستن از فرانسه، جیمز کالاهان از انگلیس، هلمت اشمیت از آلمان) رأی به روی کار آوردن خمینی دادند. با تکیه بر آن تجربه، امروز آنچه میتوان از واقعیت برخوردهای آنان نسبت به اوضاع بحرانی کنونی ایران متوجه شد، این است که آلترناتیو اولیه در حال حاضر همانا حفظ رژیم جمهوری اسلامی با ولایت فقیه خامنهای است، در عینحال که آنها مسلماً با نگرانی از رشد و گسترش هر چه بیشتر مبارزات مردم، برای احتیاط به آلترناتیوهای دیگر نیز توجه دارند. هر یک از امپریالیستها در این رابطه کار خودشان را انجام میدهند. آمریکائیان، در حال حاضر به طور علنی به اقداماتی نظیر اختصاص بودجه برای امور خبررسانی و تبلیغاتی برای به انحراف بردن مسیر مبارزات جاری در ایران و جهت معین دادن به آن و همچنین جمعآوری اطلاعات لازم از جامعه ایران برای پیشبرد سیاستهایشان در رابطه با خیزش بزرگ مردم ما، مبادرت نموده اند. سوال: با توجه به تلاش رسانههای امپریالیستی و اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی جهت تحریف واقعیت خیزش مردم و کانالیزه کردن آن به سمت اهداف خودشان، از نظر شما برای مقابله با تبلیغات آنها چه کارهائی باید کرد؟ پاسخ: متأسفانه، جنبش خلقهای مبارز ما امروز از وجود یک سازمان یا حزبی انقلابی که بتواند رهبری مبارزات مردم را به عهده بگیرد، محروم است. در چنین وضعیتی تبلیغات ارتجاعی امکان تأثیرگذاری هر چه بیشتری را پیدا کرده است. هم اکنون دستگاههای گفتمانسازی ارتجاعی مشغول ارائه به اصطلاح تحلیلها و نظرات گوناگون برایتاثیرگذاری منفی بر خیزش بزرگ اخیر مردم ما هستند. بعضیها چنان تحلیلهایی را دربست میپذیرند. ولی مردم و نیروهای روشنفکر باید بیاموزند و همیشه سعی کنند در پشت هر تحلیل و نظری منافع طبقاتی گوینده و طراحانش را تشخیص دهند. شکی نیست که هرکسی با تطبیق آنچه میخواند و میشنود با واقعیات، و کوشش در فراگیری تجارب مثبت و منفی مبارزات گذشته، خواهد توانست درست را از نادرست تشخیص داده و با تقویت راستی و حقیقت در واقع جبهه انقلاب را تقویت نموده و به رشد مبارزات مردم کمک نماید. به یاد داشته باشیم که حقیقتطلبی، همواره در خدمت انقلابیترین طبقه جامعه ما یعنی طبقه کارگر قرار دارد. بر این اساس حتما باید سعی کرد برای مقابله با تبلیغات ارتجاعی و انحرافی به نشر حقایق و پخش نظرات انقلابی در جنبش پرداخت. شکی نیست که مرتجعین و مغرضین و یا حتی بعضی از دوستان نادان خلق، برای کم اثر کردن چنان نظراتی و بیاهمیت جلوه دادن آنها، به ترفندهای گوناگون متوسل شده و از انگ زدن نیز پرهیز نخواهند کرد. به نظر من همه کسانی که قلبشان با قلب مردم تحت ستم ایران میطپد، باید با جدیت کامل بکوشند بیاعتنا به هر انگ و ترفند مغرضانه، واقعیتهای موجود و هر آنچه را که درست و حقیقت میدانند، با مردم عزیز ایران در میان بگذارند. به خصوص کسانی که سالها در کوران مبارزه بوده و از تجارب مبارزاتی برخوردارند، بیش از هر کس دیگری موظفند با نظرات ارتجاعی و انحرافی در این جنبش برخورد کنند و مقابله با آن نظرات را امری بیاهمیت و یا بیتاثیر تلقی نکنند. فايل صوتی: (قسمت چهارم : ۱۳ دقیقه) خيزش مردم و موضع امپرياليستها ! قسمت آخر سئوال: اميدوارم که زياد خستهتان نکرده باشم اما اجازه دهيد که يکی دو سوال ديگر طرح کنم و سپس اين گفتگو را به پايان برسانيم. همانطور که میدانيد یکی از ویژگیهای برجسته خیزش اخیر شرکت گسترده و فعال زنان در صف مقدم مبارزات کنونی است. چه چیزی باعث این امر شده و نظر شما در مورد این موضوع چیست؟ پاسخ: این موضوع، بسیار شادیبخش و امیدوارکننده است. ببینید! زیر سطله یک حکومت شدیداً زنستیز که توهین به زنان و تحقیر آنان حتی در قوانیناش به رسمیت شناخته شده، زنان چگونه باز هم ثابت میکنند که انسانهائی توانا و قدرتمند و قابل احترام بوده و حتی میتوانند به دیگران درس شجاعت و آزادگی بیاموزند. جای تعجب نیست، بر دوش زنان، همزمان با تقسیم جوامع اشتراکی اولیه به طبقات، ستمهای وحشتناک قرون سنگینی میکند و در قرن بیستویکم که سرمایهداری جهانی نیاز به وجود حکومتهائی چون جمهوری اسلامی پیدا کرده است که کثافات و رسوبات قرنهای گذشته را در سطح جامعه میپراکنند، زنان ایران در چنگال این حکومت، متحمل رنجها، مصیبتها و سرکوبهائی شدهاند که آنان را بیش از هر کس دیگری به مبارزه قاطع بر علیه دشمن کشانده است. واقعاً زنان ایران در مبارزه بر علیه نظم ضدخلقی و رژیم حاکم و پشتیبانان امپریالیستاش، دلایلی به مراتب بیشتر از مردان دارند. البته در اینهمه دانائی، شجاعت و روحیه رزمندگی زنان مبارز ما در شرایط کنونی، کاملاً میتوان نقش موثر مبارزات زنان ایران در گذشته و به خصوص مبارزات قهرمانانه زنان آزاده چریک به مثابه مبارزین سیاسی- نظامی در دهه ۵۰ را مشاهده نمود. واقعیت این است که تاریخ کنونی بدون تأثیرگیری از تاریخ مبارزات گذشته ساخته نمیشود و علیرغم همه تلاشهای بدخواهان برای گسست مبارزات کنونی از مبارزات گذشته مردم ایران، آن مبارزات، تأثیرات انقلابی خود را بر روی مبارزات کنونی زنان به جای گذاشته است. مایلم به این موضوع هم اشاره کنم که در جریان خیزش تودهای اخیر، مردم به طور خودبهخودی در مواردی از ادبیات و شعارهائی استفاده کردند که دقیقاً انقلاب ۵۷ را به یاد میآورد، از جمله شعار "میکشم، میکشم آنکه برادرم کشت". در این شعار روحیه رزمندگی تودههای انقلابی و همبستگی آنان با یکدیگر به طور کاملاً برجسته آشکار است، اما موضوع این شعار صرفاً مردان است. در دهه ۵۰ زنان مبارز ایران در همه صحنهها و اشکال مبارزه و در عالیترین آنها یعنی مبارزه مسلحانه شرکت داشته و دوشادوش مردان، مبارزه را بر علیه رژیم وابسته به امپریالیسم شاه به پیش میبردند. حضور زنان در خود مبارزات تودهای در سال ۵۷ نیز آنقدر وسیع بود که اعجاب جهانیان را برانگیخته بود. قهرمانی زنان در آن انقلاب نیز به خصوص در ۱۷ شهریور ۵۷ در میدان ژاله فراموش نشدنیست. در آن میدان بود که زنان انقلابی به وسیله گلولههای مزدوران رژیم شاه به خاک و خون کشیده شده و در خون خود غلطیدند. با اینحال گوئی این امر هنوز در ذهن جامعه جای نگرفته بود که در دوره انقلاب، زنان را نیز در شعارهائی که میدهد به حساب آورد. هیچ شعاری که منعکسکننده قهرمانی زنان در این انقلاب باشد شنیده نشد. امروز، اولاً شرکت زنان در جنبش کنونی آنقدر وسیع است که خود یکی از برجستگیهای این جنبش به شمار میرود و ثانیاً چه به خاطر حضور فعال زنان در همه حوزههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه که بیشتر از گذشته است، و چه به دلیل ظلم و سرکوب وحشتناکی که جمهوری اسلامی در طی سی سال بر زنان تحمیل کرده و مبارزه و مقاومت مدام و پیگیرانه آنان، جای هیچ تردیدی نیست که این بار هر گاه جنبش مردم اعتلا و گسترش هر چه بیشتری یابد، امکان شکوفائی هر چه بیشتر استعدادها ایجاد شده و شعار و ادبیات خاص جنبش نیز خلق خواهد شد. آنگاه طرح شعارهای مبتکرانهای چون "ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم" کم نخواهند بود. اجازه بدهید روی یکی از درسهائی که از این جنبش میشود آموخت هم تأکید کنم. این جنبش هم نشان میدهد که مبارزه دوش به دوش و متحدانه زنان و مردان طبقات تحت ستم بر علیه سیستم طبقاتی موجود و سرنگونی رژیم سیاسی مدافع این سیستم، تنها راهی است که امکان تغییر وضع ظالمانه موجود و رهائی زنان از قید ستمهائی که بر آنان روا میشود را فراهم میسازد. شکی نیست که خواستههای مشخص زنان که تاکنون کم و بیش در طی مبارزات مختلف عنوان شدهاند نیز تنها در بستر پیشروی این جنبش میتواند با جدیت هر چه تمامتر مطرح شده و مبارزه برای تحقق آنها با نیرو و قدرت جنبش عمومی با صلابت هر چه بیشتر به پیش برود. در واقع زنان در بستر جنبش عمومی میتوانند برای تحقق خواستهای مشخص زنان هم مبارزه بکنند. یک موضوع دیگر توجه به وجود زنانی در بین نیروهای سرکوب و حضور بخشی از آنان در میان مردم تظاهرکننده در لباس شخصی (موضوعی که صحبتش در میان نیست و معمولاً لباسشخصیها صرفاً مرد به حساب میآیند)، مُهری بر این حقیقت میزند که اگر چه به همه زنان در جامعه صرفاً به دلیل زن بودنشان ستم روا میشود (به یک زن مرتجع هم به مثابه زن ستم روا میشود)، ولی برای رفع ستم از زنان و برای رهائی، زنان طبقات تحت ستم باید با مردان هم طبقهای خود متحد شوند و مبارزه مشترکی را بر علیه دشمن طبقاتی مشترکشان پیش ببرند. سوال: رفیق عزیز با سپاس فراوان از شما، به عنوان آخرين سوال، اجازه بدهید بپرسم چشمانداز اوضاع کنونی را چه طوری می بينيد؟ پاسخ: پاسخ درست به این سوال بستگی به این دارد که ما اوضاع کنونی را چگونه میبینیم. من در پاسخ به سوالات قبلی تا حدودی روندهای موجود در اوضاع کنونی را توضیح دادم، و به بیمها و امیدهای موجود در آن اشاره کردم. باز تأکید میکنم که در شرایط کنونی ما با دو پارامتر اساسی و تعیینکننده مواجه هستیم. اول پارامتر تودههای خلق که خشم و نفرتی شدید از شرایط ظالمانه حاکم بر جامعه، آنها را برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به خیابانها کشانده است. دوم، دشمنان مردم که در جهت حفظ وضع موجود تلاش میکنند. در اردوی دشمنان، امپریالیستها در حال حاضر حفظ منافع عظیم خود در ایران را در حفظ جمهوری اسلامی میبينند، و جناحهای درونی رژیم جمهوری اسلامی هم با وجود همه تضادهائی که با هم دارند، جبهه مشترکی را درمقابل مردم تشکیل دادهاند. در حال حاضر عليرغم همه سرکوبهای وحشیانه رژیم و علیرغم همه تلاشهای عملی و تبلیغی اصلاحطلبان برای انحراف مسیر جنبش و ترفندهای امپریالیستها و رسانههای آنان در این جهت، مبارزه انقلابی در اقصی نقاط ایران به صورتهای مختلف در جریان است. طرح بعضی شعارهای جدید مبارزاتی در جنبش کنونی، نشان از فعالیت وسیع نیروهای آگاه، چپ و رادیکالی دارد که میکوشند مانع از تسلط اصلاحطلبان در این جنبش شده و جنبش را هر چه بیشتر رادیکالیزه کنند. با همه این احوال فقدان یک تشکل کمونیستی رهبریکننده در جنبش، نقطه ضعفیست که باعث میشود این جنبش نتواند به طور آگاهانه به مسیر رهایی قطعی تودهها سوق داده شود. مسلم است که دستیابی به پیروزی امر سادهای نیست و برای رسیدن به آن مسیری پر پیچ و خم و دشوار در پیش است. میدانیم، رودخانه هم که میخواهد به دریا برسد، مسیر پر سنگلاخ و پر پیچ و خمی را طی میکند. ولی نکته بسیار مهم این است که خیزش میلیونی و سترگ تودهها، در حال حاضر تکان سختی به دیکتاتوری حاکم وارد ساخته است. در چنین وضعی تداوم مبارزات جاری و کلاً حفظ شرایط مبارزاتی هر چه انقلابیتری در جامعه، برای کارگران و روشنفکران زن و مرد آگاه و انقلابی ایران فرصت مناسبی فراهم آورده که بتوانند با استفاده از آن، در جهت ایجاد تشکیلاتی انقلابی در ایران که قادر به رهبری مبارزات مردم باشد و فقدان آن امروز یکی از ضعفهای بزرگ جنبش کنونی است، گام بردارند. چنان تشکیلاتی مسلماً از همه تجربیات ارزشمند چریکهای فدائی خلق و از تحلیلهای علمی آنها، استفاده خواهد کرد؛ ولی با شناخت از جامعه خود، همه مسألهاش پاسخگوئی به نیازهای مبارزاتی شرایط فعلی خودش خواهد بود. به نظر من اگر چنین امری در آیندهای نه چندان دور به منصه ظهور برسد، گامی بزرگ در جهت تحقق آرمانهای کارگران و زحمتکشان و دیگر تودههای ستمدیده ایران آنها برداشته شده و در این صورت افقهای مبارزاتی هر چه شفافتری در مقابل مردم قرار خواهد گرفت. پیام فدائی: به آخر سوالات رسیدیم. آیا مطلبی هست که بخواهید در آخر ذکر کنید؟ پاسخ: بلی، میخواهم در آخر روی این موضوع تأکید کنم که در کشورهای غربی در مقاطعی، حاکمین وقت، در اثر مبارزات تودهها مجبور میشدند دست به اصلاحاتی در جامعه بزنند. اما در ایران، ساختار اقتصادی- اجتماعی ایران بگونهای است که هیچگونه امکان تغییر و اصلاح اساسی به نفع مردم در آن چهارچوب وجود ندارد؛ تجربه در زیر سلطه جمهوری اسلامی هم نشان میدهد که به اصطلاح اصلاحطلبان حتی اگر به فرض واقعاً هم میخواستند به وعدههای خودشان عمل کنند، باز قادر به این کار نبودند. البته آنها از بزرگترین دغلکاران و فریبکاران هستند که خیلی از مهرههای سرشناسشان دارای سابقه قتل و جنایت در حق عزیزان مردم ایران هستند. آنها وعده اصلاحات میدهند در حالی که خود نیز میدانند که دروغ میگویند و قرار نیست تغییری به نفع مردم، انجام دهند و به واقع نمیتوانند هم انجام دهند، چون همانطور که گفتم جامعه ایران با ساختاری که دارد اساساً اصلاحپذیر نیست. برای همین هم، هرگز، ابداً و بههیچوجه امکان ندارد که خواستههای اساسی تودههای در بند ایران، از طریق اصلاحات متحقق بشود. اما برای رهائی، برای رسیدن به استقلال، آزادی و رفاه، در مقابل مردم ایران یک راه واقعی و ظفرنمون وجود دارد، و آن راه انقلاب است. تجارب تاکنونی نشان میدهد که در جوامعی نظیر ایران، مردم با یک مبارزه مسلحانه طولانی و اساساً در پرتو این مبارزه، با دست زدن به هر شکل دیگری از مبارزه قادر هستند که مناسبات اقتصادی- اجتماعی ظالمانه و کثیف موجود را دگرگون بکنند؛ هدف از انقلاب تودهها هم همین است. انقلاب در این مفهوم با ایجاد مناسبات اقتصادی- اجتماعی نوین توانائی پاسخگوئی به خواستهای تودههای انقلابی را داراست. در هر حال، اگر به تجربیات تاریخی در سراسر جهان رجوع کنیم، خواهیم دید که بشریت در هر مقطع از تاریخ، تنها با مبارزه توانسته است که خواستهای خود را متحقق سازد؛ و اساساً همه پیشرفتهائی که انسانها تاکنون در جوامع مختلف به آنها دست یافتهاند در پرتو مبارزه و انقلاب تودهها برای شکستن ساختارهای کهنه و ارتجاعی به دست آمدهاند. بر این اساس، باید عناصر بسیار مثبت جنبشی که از خرداد ماه در ایران شروع شده را شناخت و روی آنها تکیه کرد. دشمنان ما ضربه سختی از این جنش خوردهاند و به همین خاطر برای در هم شکستن روحیه مبارزاتی در مردم، به هر تلاشی و از جمله ایجاد رعب و وحشت در میان آنان دست میزنند. این آرزوی دشمنان ما است که حتی با تمرکز روی جنایاتی که در زندانهای رژیم صورت میگیرد، تودهها را مرعوب کرده و وضعیتی به وجود بیاورند که به جای روحیه شاداب مبارزاتی کنونی، روحیه یأس و تسلیمطلبی در آنها رشد بکند. اما، هر کاری به میل آنها پیش نمیرود. مثلاً رو شدن هر چه بیشتر جنایات رژیم در زندانها در ابعاد هر چه گستردهتری، فردا، تودههای بسیار آگاهتر و با عزم انقلابی هرچه سترگتری را به میدان مبارزه خواهد کشاند. تلاشهای دشمنان مردم را در هر شکل و محتوائی که ظاهر می شوند را باید بشناسیم و به مقابله با آنها بپردازیم. آنها میکوشند اقیانوس تودهها را ساکت و آرام نگاه دارند، اما در نهایت، این دشمنان خونخوار و کثیف مردم هستند که همگی با امواج سهمگین این اقیانوس به قعر آن سقوط کرده و در آن دفن خواهند شد. پیروزی در نهایت، یقیناً از آن توده های تحت ستم ایران است. پیام فدائی: رفیق عزیز، در خاتمه از این که پاسخگوی سوالات ما بودید از شما تشکر میکنم. پاسخ: من هم ممنونم، سپاس.
|
۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه
گفتگوی پیام فدایی با رفیق اشرف دهقانی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر