۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

برای عباس�های سرزمین�ام

من هم اعتراف می�کنم: دیگر نمی�توانم بغض�ام را فرو بخورم. هر بار که چشمان ترِ مادر عباس حکیم زاده و نگاه تکیده�ی پدرش را در ذهن مجسم
می�کنم، بغضی دردناک سراپای وجودم را در بر می�گیرد. روزی که خبر حکمزندان عبدا... را شنیدم به خود دلداری دادم که نگران نباش، همسر عبدا...
پیش�تر نیز زندگی�اش را در راه وطن خرج کرده و با سه یادگار همسر فقیدشزندگی را ادامه داده. این بار نیز چون دفعه�ی قبل همسرش
در راه وطنمی�رزمد. اگر آن نوبت همسرش در برابر دشمن خارجی و با تفنگ و گلوله، اینبار عبدا... با قلم و حنجره در مقابل دشمن داخلی و دیو استبداد در رزمینابرابر است. به خود نهیب زدم که او تجربه کرده و آمادگی�اش را دارد.اما خبر بازداشت چندین باره�ی عباس را که شنیدم به ناگاه خاطره�ی دیدار
عیدانه�ی جمعی از دوستان و فعالان سیاسی همشهری�اش با خانواده�ی وی درپیش چشم�ام زنده شد: چهره�ی مادر عباس که در کنار مادر احمد نشسته بود و
پدری که مستاصل و شکسته می�نمود. هر کدام از حاضران به دنبال تسکین
خانواده�ی او بودند و یک نکته شاه بیت تمام گفته�ها و ناگفته�ها بود:راهی که عباس در آن گام گذاشته راه حق و حقیقت است و این وعده�ی الهی
است: �والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا� و در وعده�ی الهی تخلف جایگاهی ندارد.آری، عباس و عباس�ها در راه حق گام برمی�دارند و در این مسیر پشتیبانی جزپروردگارشان را برنگزیده اند. زیرا با خدای خویش پیمان بسته اند�حسبناالله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر�. عباس و عباس�های
ایران، امروز در راهی گام گذارده اند که گاندی�ها و ماندلاها در آن قدمبرداشتند و چه کسی از ایشان مومن�تر بود به ندای پروردگار �و نرید ان
نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین�عباس�های ایران گل�گون ما در برابر گلوله�ی بیدادگران سینه سپر می�کنند و
شلاق شکنجه�گران را با استقامت پاسخ می�دهند. عباس�های ایران سربلند ماناسزا را با نگاهی محبت آلود و فریاد را با سکوت تلافی می�کنند. عباس�های
ایران کهن ما چونان فولاد در کوره�ی ستم گداخته و گداخته�تر می�گردنند تاآبدیده تر شوند و چونان خنجر با صیقل رنج برنده�تر می�شوند؛ عباس�هایی که
پیکان�شان قلم و کمان�شان حنجره است. عباس�هایی که بر �پرهیز از خشونت�اصرار می�ورزند و به حقانیت �ندای مردم� ایمان دارند. اگر امروز برای
عباس�های ما سرخ و سیاه است، بر ایشان باکی نیست زیرا همگی باور داریم کهفردای ایران سبز و روشن است.
گرچه یادداشت�ام را با بغض شروع کردم، اما آن را با صلابت و آرامش بهپایان می�رسانم، زیرا که بغض-ام را هم�چون عباس�های سرزمین�ام به عشق
مبدل کرده ام و در کنار ایشان بر مسیر راستی، عدالت، آزادی و انسان دوستیپای می�فشرم و هم�چنان باور دارم که اسیر کردن جسم هر عباس، آزادی روحهزار عباس دیگر را در پی دارد و در پس هر بیدادگری، هزار دادخواه به پامی�خیزد.پس من نیز سلاح عشق به دست می�گیرم و هم�چنان خون قلم�ام را بر کاغذ جاریمی�کنم تا روزی که در کنار عباس�های سرزمین�ام شاهد آزادی و عدالت راستینرا در آغوش کشم. �ان ا... مع الصابرین�
علی زیرک (دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده�ی علوم اداری و اقتصادیدانشگاه فردوسی مشهد و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت)

هیچ نظری موجود نیست: