۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

«صداقت »يك چهرهدارد ،ولي «ناصداقتي »…!؟


































صداقت »يك چهرهدارد ،ولي «ناصداقتي »…!؟ *

احمد رناسی

«قضاوت تاريخ مربوط به آن است كه داوري برچه مبنائي ازجهت منطقي وفكري وارزشي ساخته مي شود .تاريخ نسبت مسـئوليت انسانهائي كه قدرت رابه دست مي گيرند وسكان زمامداري به آنها عرضه مي شودبسيارسختگير است وشيوه رهبري آنها رازيرذره بين تحقيق وانتقاد قرارمي دهد »! گژراهه احسان طبري (1)

«صداقت »يك چهره داردوفقط بايك زبان سخن مي گويد و«منطق »وارزشهاي فكري وعملي خاص خودراداردوبي پرواراه خويش مي رود وتاريخ جهان انسانها نيز پيروزي اش راداوري وحكم صادر كردهاست ،ولي «ناصداقتي »چندرنگ ونيرنگ بازاست وهرچهره اش بازتابي ومنطقي ارزشهاي خودراارائه مي دهد.حاصل داوري «تاريخ»،پرده دري وعريان كردن آن «چندچهره »وبي نهايت «زبانهائي »است ،كه چه بسا بايكي از«زبانهاي »ناصداقتي «صداقت»گفتاروعمل آن تك چهره ي «صداقت »بيان داشته مي شود.آنچه انگيزه ي نگارش اين نوشته گرديده است ،خواندن كتاب «كژراهه »است كه هنوز درراهي كژقدم مي كوبد وقلم درخدمت آرايش «نظام »باانسانيت بيگانه شده ي «جمهوري اسلامي » دارد!

كسي كه بابين گفته هاي درست وپرده دريهائي ،درپي پوشاندن «نادرستي »هاوبزك چهره ي كريه ديگر«نظامي»است كه حال درزير سايه اش تن رهاكرده است .

صاحب «كژراهه»مدت پنجاه سال ،ازهنگام بازداشت 53نفر درسال 1316تاخرداد1366كه اين كتاب تنظيم يافته است ،بطور مسـتمر ،زندگي وفعاليت «سياسي ـاجتماعي »داشته است .اين دوره ي «سياسي ـاجتماعي »پنجاه ساله لبريز از حوادث ورخدادهائي است كه مي توان به بنج دوره ي متمايز ولي توذرتووازهم گرفته شده بخش بندي كرد .

اين تقسيم بندي «پنج دوره اي »مي تواند چند مسئله ي اساسي رامورد بحث قرار دهد ومورد«نظاره »ي انسانهاقرارگيرد تاخواننده بيابد كه چگونه است وچرا«كژراهه »نوشته شده است ،بدون اينكه نگارنده اش از «راه كژ»دوري گزيند .بيابد كه چگونه «ناصداقتي »ازدرستي هائي سخن مي گويد وپرده دريهائي مي كند ،تااين باربا«زباني »ديگر چه ره ي كاذب جديدي راپرده پوش گردد! صاحب «كژراهه »انسان فروريخته ايستكه عمري رادر«هاي »و«هوي »حزبي گذرانده وآن «حزب »تحت عنوان مناسبات بين المللي ،تابعي ازمتغير ،محكوم بپذيرش نظرات رهبران سيستم سويتي «روسيه »بوده ومضمون اين تابعيت بدون چون وچرا اينكه ،منافع كمونيسم بين المللي ،يعني چشمپوشي ازمنافع «ملي»احزاب درون اين اردوگاه وادامه ي اين بازي ،درعمل وتئوري ،آنگونه كه نظريه پردازان«سوسياليسم»سويتي!مي گويد«…وظيفه ي اصلي تقويت دولت شوروي باتمام وسائل ممكن هم درمرحله كنوني وهم درمرحله ي فعاليت آينده …»(2)وادامه ي اينگفتار«يودين »اززبان «استپان نيان »يعني «…نقش پيشوائي ملت روس تكامل ونزديكي تمام ملل سوسياليست راتامين مي كند كه شرط لازم براي رسيدن به كمونيسم است .»(3) طرح واجراي اين توسعه طلبي بنام «كمونيسم بين المللي »يا«انترناسيوناليسم »پرولتري به تمام احزاب درون اين اردوگاه چيره شده است .شدت وضعف اين چيرگي ارتباط كامل به شدت وضعف شخصيت «استقلال طلبانه »يا «نوكرمنشانه »حزب وكادررهبري وعناصر تشكيل دهنده ي آن احزاب دارد .آنجا كه «حزبي» درسطح جهاني ازاين اردوگاه كناره كشيده ويا اخراج شده است ،ياعده اي ازرهبري وعناصر تشكيل دهنده ي آن ازادامه ي وابستگي سازماني خويش سرباززده اند ويا توبيخ حزبي گرديده اند ،بيان گر عصياني بوده برعليه تبعيت ازاين «كمونيسم »بين المللي كه بامنافع «ملي »شان ناخواني كامل داشته است .نافرماني است برعليه انديشه ي روابط اسعماري كه اين «نظام »درنظردارد باملل ديگر برگزار كند وتاآنجا اين حزب «برادر»خوانده مي شود ودراين چهارچوب اردوگاهي پذيرفته مي شود ،كه بدون چون وچراتابعيت اينگونه «كمونيسم بين المللي» رابپذيرد! يعني سازمان وكادررهبري وعناصر تشكيل دهنده اش به اين روابط استعماري به نفع روسيه برعليه ملت خويش گردن نهند .

آقاي «كژراهه »حداقل چهل سال ازاين «زندگي »سياسي اجتماعي پنجاه ساله ي خويش رادرتابعيت كامل ازاين روابط استعماري «روسيه »اي ،تحت عنوان مناسبات بين المللي «كمونيسم »روسي گذرانده است .يعني همان نظريه ي نظريه پردازان روسي ازقبيل استپانيان كه مي گويد :«…دولت سوسياليستي شوروي داراي اين رسالت است كه يك نقش موثردرابداع شرايط مادي ومعنوي كمونيسم بازي كند وبه همين علت است كه درحال انجام وظيفه ي تاريخي عبور تدريجي ازجامعه سوسياليستي به كمونيست ،حزب بلشويك ورفيق استالين توجه مساعد خاصي به اضافه كردن قدرت دولت شوروي به عنوان آلت وابزاراصلي ساختمان كمونيسم نشان مي دهند »! (4)،راگردن نهاده است.اعتقاد به «رسالت »،نقش« موثر وابداع شرايط مادي ومعنوي …حزب بلشويك ورفيق استالين »را تا«قدرت دولت شوروي به عنوان آلت وابزار اصلي ساختمان كمونيسم »رابرپاكند !وبامطالعه ي زبندگي «اجتماعي ـسياسي »ايشان وسازماني كه يكي از گردانندگان اصلي اشبوده اندوچهره هائي «سياست ساز»دورانهاي مختلف روسيه،حزب وتمام كادررهبري وجمع وابستگان آن ،بطور دربست آن «نظام »راپذيرفتهاند ودرواقع اعتقاد به «رسالت »قدرت دولت شوروي و«نقش موثر وابداع شرايط مادي ومعنوي »آن كشورراداشته اند!حال اين «قدرت شوروي »راچهره ي «سياست ساز »استالين رهبري مي كند ياخروشچف و… !ودرواقع «كمونيسم بين المللي »يعني شوروي ومنافع اين كشورو«مناسبات بين المللي »يعني سر سپردگي كامل درجهت تحقق پذيرساختن خواسته هاي «قدرت »دولتي روسيه!ودراين دوران «چهل ساله»يابهترگفته شود پنجاه ساله نوكري وسرسپردگي حق مسلم ايشان شناخته شده واربابي وآقائي حق روسيه ورهبران حزب بلشويك كه بصورت سلسله مراتب اعمال نفوذميداشته اند !تعادل اينگونگي كه برقرارشده بوده است رااگربهتر بكاويم ،بايست به عقب تربرگرديم وزندگي هفتادساله اي براي آن درنظر گيريم كه آنها ارباب بوده اندوابداع كننده ودستوردهنده وايشان اجراكننده وتابع ومطيع درجهت منافع «قدرت دولتي شوروي »براي ملت «روس»بنام «مناسبات بين المللي »جهان كمونيسم ياكمونيسم جهاني ! اين نوشته برآنست تابنماياند كه «كژراهه »را«صداقت »ننوشته است ،كه

هراس ازمرگ ،گردبادتندوبيرحمي «انسان»درمانده اي رادرهم مي غلطاندوبه اعتراف مي كشاند !

انسان فروريخته ايست «كژراهه »كه چهل سال مطيع بي چون وچرائي بوده وپنجاه سال درعمل وتئوري ازآن زندگي هفتادساله ي ابداع كننده ودستوردهندگي «قدرت »دولتهاي شوروي وتابع ومطيع بودن ديگر«احزاب »برادربنام «مناسبات بين المللي »و…دفاعكرده است !ادامه ي اين زندگي دوگانه ي مطيع پروري ودستوردهي ـ خرواري ازفشار اسناد غير قابل انكار ـ وزش تند بيرحم «نظام »سركوبگر ديگري بنام «جمهوري اسلامي »و… انسان شكسته ودرهم ريخته اي راپشت صفحه ي تلويزيون مي آورد وسپس دركتابي بنام «كژراهه »باقلم خود صاحب «كژراهه »رابنمايش مي گذارد ! مرده رگ شوم زاي «توده ايستي »،آنستكه بردگي ديكتاتوري رابعهده گيرد وبه آرايش چهره ي شوم انسان سوز آن بپردازد .حال اين كارپردازي درخدمت ديكتاتوري چون «استالين »وديگر «سياست سازان »شوروي ايستي باشد وچه درخدمت «امام»وديگر «سياست سازان »جمهوري اسلامي و…!كژراهه ي توده اي همواره همبسته ودلبسته ي قدرت بوده واين همبستگي ودلبستگي درحرف وعمل ببانگي بلند در«كژراهه »نهفته مي باشد وقلم بمزد آن بيش از چهل سال دراين راه كژكمر به خدمت بسته است ،چه درگذشته وآن سازماني كه حال بدرستي چهره ي تمامي رهبران آنراعريان مي كند وچه حال كه وظيفه دارتوجيه سركوبگر ديگري شده است .كژراهه چنانكه خود مي نويسد «قهرماني »راكه دستش بخونهائي آغشته بوده وپرونده ي آلوده اي راداشته بتوصيه اربابان اصلي ،سعي دارد«بزك »كند ومحاكمه اورا،اگرچه ازاين نظر برتمامي اين هم مسلكان خويش رجحان داشته است آنگونه بيارايد ،كه هيچ نقطه سياهي بجاي نماند و«قهرمان»،قهرماني نيك سيرت وپاك سرشت درذهن انسانهاجاي گيرد .ولي تاريخ همه رانوشت وهمه رامي نويسد ،اگرچه هم كساني باشند كه بحق ايستادند وباايستادگي هاشان آلودگي هاي خودراتطهير نمودند! پنج دوره ي بخش شده ي صاحب «كژراهه »وسيروسلوك او، اينگونه است كه ايشان جواني است آراسته وبلندقامت ودورادورتوسط فضل الله گرگاني به «انورخامه»اي معرفي مي شود وپي آمد اين معرفي وپيگيري «انورخامه»اي براي تماس بااوو…بجرگه ي كساني درمي آيد كه همراه با«اراني »بنام 53نفر درسال 1316به زندان مي افتند .ازميان ايشان «اراني »درزندان نظام ديكتاتوري پهلوي اول سربه نيست وبقيه درسال 1320باريزش ديكتاتوري آزادمي گردند.دومين بخش زندگي دوراني «سياسي ـاجتماعي »كژراهه ازسال 1320شروع وباسفارش «مصطفي فاتح »استخدام شركت نفت مي گرددوتلگرافي توسط روستابتهران خواسته مي شود و«سازمان »سياسيايشان پايه مي گيردوازجمله رهبران وكادرهاي بلند پايه ي حزبي است تاسال 1327وترورنافرجام شاه وفراراجباري ايشان به شوروي !

سومين بخش پس ازاين فرارتاپلنوم چهارمووقايع پسازگودتاي بيست وهشت مردادكه ،اگرچه ايشان درشوروي بسرمي برندولي حداقل توسط «حزب»به شسته روفته شده هاي اخباردست مي يابند ومي دانند درايران چه مي گذرد ؟!

چهارمين بخش از «پلنوم

چهارم »مي باشد تاسال 1357كه ايشان همراه باكل رهبري سازمان درشوروي ومدتي درآلمان شرقي بسرمي برندودائم نيزبخاطرمسائل «حزبي»درحال ترددمي باشندازاين كشور«برادر»به آن كشور«برادر»وسرانجام پنجمين بخش از22بهمن 1357كه قيام پهلوي دوم راواژگون ونظام سلطنت درهم پيچيده مي گرددوايشان نيز همچون ديگر رهبران «حزب»واردايران مي گردند وادامه ي اين زندگي سياسي درحزب توده بعنوان يكي ازبلندپايه ترين پايورانسازماني تافروريزي وحال كه «عابدومسلمانا»! سعي مي شود اين پنج دوره ي «اجتماعي ـسياسي »كژراهه بطورفشرده وباتوجه به آنچه خوددر«كژراهه »نوشته وآوردهاست را،موردتوجه ودقت قرارداده وآنگاه پرداختن به اين موضوع كه گردبادتندوبي رحيم«نظام»ويرانسازوباانسانيت بيگانه ي«جمهوري اسلامي»،چراوچگونه توانسته است «انساني»راخردكند وبدستش قلم دهدتاباقلم«خويش»كعبه ي گذشته خودوزشتكاريهاوخطاروي هاي آنرابرملاسازد.نيز آيا«صحابي»قدرت حفظ آنهاراندارد؟!ويااينكه چون آنه هاپايان گرفته اند،همچون گذشته ،ارزانترازآنچه بتوان باورداشت دورانداخته شده اندوبهاي لازم وياضرورت درامردفاع ازآنهارانمي يابدوآنهارازنگ زده وازكارافتاده مي داند؟! اين طرزرفتاركعبه ي احزاب برادربابرادرخوانده هاي كوچك خودهمواره بوده است وهمسنگران راه«كژراهه»ازگذشته هاي دورونزديك تجربه هاي فراوان دارندوحاصل اينكه مجموعه اي ازاين«بودن»هاو«احتمالات»زمينه ي فروريزي انساني راباعث شده است كه «كژراهه»رابنويسدونويسنده ي عاري ازتك «چهره ي«صداقت»وباضعف فراوانو«بيصداقتي»ي هميشه درآن سامانگرفته ،اينبارمجيزگوي «صحابي»ديگري است وديگر«كعبه»اي رابرگزيده است !ولاجرم باناآزادگي وبي بهرگي ازتمامي ناراستي هابهپنگال زني به اين وآن ،كه باوجوه منفي اوبيگانه بوده وهستندوهمواره دل بمهرملت بسته بوده ومي باشندودرپناه استقلال زيسته اند،شروعوتاپايان كتاب اين كينه شتري راشاهدآنيم . «داستان گذشتگان پنداست هركه بگذشت داستاني داشت» وجود زمينه هاي «سياسي ـاجتماعي»جنبش كمونيستي درايران بخصوص باپيروزي اكتبرشدت مي گيردودورانيرانيزپرجنب وجوش باخود پي آمدداردتاسركوب جنبش انقلابي جنگل وتارومارشدن بخشي ازاين جنبش كه باتن به سازش دادن «پايگاه»بين الملل كمونيسم درهمان اوان پايه گيري كشورسويتي روسي با«ارتجاع»داخلي ونمايندگان قدرت جهان سرمايهداري آندوران«انگليس»،به

شوروي گريختند.وجوداين زمينه اجتماعي ازگذشته ،پايه گيري «نظام»سركوبگررضاخاني و…شرايط مساعدي تري رابوجود آوردوجامعه لزوم حركتي رااحساس مي كند . دراين دوران چهره ي ازميان مردم برخاسته اي بنام «تقي اراني»پيدامي شودكه درخارج ازكشور،اگرچه درشرايط نامساعدي،موفقيت عالي علمي دست مي يابد.اين عنصرموفق درزمينه ي تحصيلي ،ازاستعدادپذيرش نظرگاه ها ي «سياسي ـاجتماعي»نيزبرخوردار،همراه باتوانمنـدي مبارزاتي وتماس گيري باتمامي روشنفكراني چون خود، كه تلاش براي دگرگوني هاي اجتماعي راداشته اند .اودردوران تحصـيل درخــارج از كشور،بااين تماس گيريها،جمعي آشنابوجود مي آوردودردوران زندگي درايران درسال 1324به مسكو مي رود وبه احتمال قوي مي تواند باكمينترن تماس وسرانجام باكساني ازجمله كامران «اصلاني»وكامبخش و… حزب كمونيست ايران رادوباره سازي كند .اين فعاليتها سرانجام هم آشنائي «حزبي»رابوجودمي آوردوروزنامه ي«دنيا»انتشارمي يابد.انتشارروزنامه ي دنيازمينه ي تماس هاي بعدي راباعث مي شودوهوااهاني رابدورخويش مي پروراند.ازجمله است معرفي صاحب كژراهه توسط فضل الله گرگاني به انورخامه اي ،دورادور،كه جواني است بامـطالعه و اهل كتاب وتمامي وقعتش دركتابخانه هاي عمومي يادرمسجد سپهسالارباطلبه ها و…سرگرم بحث ومطالعه ي فلسفي است .بدنبال اين ماجرا وپي گيري «انورخامه»اي مي توانداورادرجرگه ي روزنامه ي دنيا وعلاقه مندبه خواندن كند.حاصل اينكه صاحب كژراهه درسال 1316همراه باديگران به زندان مي افتد.ازسال 1316تا1320كه به سه سال حبس مجرد محكوم مي شود ،شاهدضعفهاواستقامت عناصري است كه بااوهم بند ند.يكي ازتجربيات

بزرگ

در اين زندان«كامبخش»مي باشدكه ،چگونه پس ازخواندن پرونده هامتوجه مي شوند كه چه «دسته گلي »به آب داده است وبرعكس «اراني»! كامبخش قبل از خواندن پرونده ها ،لورفتن همگان رابه اراني نسبت ميداده است ولي باعريان شدن حقيقت كه اوخودبوده كه همگان رالومي دهد ،سعي به تبرئه كردن خود مي كند وبتوجيه روي مي آورد.دومين چهره ي مصمم وصادقي كه درميان همگان مي يابيم بارفتارعاقلانه ولي قاطع «ملكي »است.يك آنكه وقتي درمي يابد كه اراني بيگناه بوده ومقصراصلي لودادنها كامبخش است ،بدون سرشكستگي روي به پوزش مي آوردوصادقانه ابرازاشتباه مي كندودرمقابل «كامبخش»كه ازاوقبلادفاع كرده است مي ايستد.دو اينكه رفتاري متين واستوارداشته وبرآنجه ميگفته پاي مي فشرده وعقب نمي نشسته است وگواه اين رفتار،نوشته وگفتارتمام كساني است كه دراين دوران زنداني ،مقاومت اورادرمقابل پليس زندان گواهي داده اندو…نيز بهرامي است كه عليرغم بيماري كليه درآن دوران مقاومت چشمگيري ازخودنشان ميدهد .ولي «صاحب كژراهه »بامراجعه بتمام نوشتارهاي آن دوران وگفته هاي آنها ،ازضعفهائي برخورداربوده كه حضورش دركنار «خان »هاي زنداني و…سرشكستگي ديگرزندانيان هم مسلك خدرابوجود آورده بوده است.بهرحال دراين دورانزنداني هم «كامبخش »موردشناخت همگان است باجنبه هاي منفي فراوان وهم نويسنده ي كژراهه .نيز هردو ازاستعدادهائي برخوردارند كه وجود آن عناصرمنفي واين استعدادها مي تواند هم پا باهم صاحب شخصيتي رادرجهت منفي وزيان رسان سوق دهد وفاجعه آور شود ! «بارهررهنورديكسان نيست اين سبكباروآن گرانباراست » دومين بخش زندگي «سياسي ـاجتماعس »كژراهه از1320:حزب توده باتوجه به نوشته ي آقاي كژراهه «…برحسب دستوركمينترن كه آلت دست استكبار شرق بود،خواست يك سازمان ملي وعلني باشد ولي درهمان آغاز ازاين راه منحرف شد.اين تناقضنخستين درسراسرحزب تاپايان عمرش بروزكرد.ازيك طرف رادمنش واسكندري وكشاورزويزدي ،وازطرف ديگرمشي كيانوري وقاسمي وروزبه وشرميني تبلوراين تضاداست .» (5) حال باتوجه به گفته ي كژراهه حزبي زايش وروبه رشد مي يابد كه برحسب دستور«كمينترن »مي بايست حزبي باشد«ملي »و«علني».ولي چندي نمي گذرد كه اين ادعاي «ملي »بودن حزب موردآزمايش سختي واقع مي شود.سال 1323درزمان دولت ساعددررائس هيئت فراكيوني حزب توده ،رادمنش ازقول خودورفقايش درمجلس چهارهم «بادادن امتيازات به دولت هاي خارجي بطوركلي مخالفت» مي كند.وبااين ادعاكه «همانطور كه ملت ايران توانست راه آهن خودرااحداث كند »ايشان يقين دارند كه «مي توانيمتمام منابع ثروت اين مملكت رااستخراج و…»كنيم .ولي چندي نمي گذردوكافتارادزه به نمايندگي شوروي براي مسئله نفت شمال به ايران مي آيد وفقط نه اين «نماينده »ي فراكسيون حزب توده درهمان مجلس شورايملي دوره چهاردهم «سياست تعادل فوا »راپيش مي كشد وتمايل به برفراري «موازنه »اي دارد كه مفهوم آن «ايران »راهمچون «گوشت »قرباني بين قدرتهاي جهان تقييم كردن است ،كه آقاي «كژراهه »بمراتب پرحدت ترووقيح تراعلام مي داردكه «مابه همان ترتيب كه براي انگلستان

درايران منافعي قائليم وبرعليه آن سخن نمي گوئيم بايد معترف باشيم كه شوروي درايران منافع جدي دارد.بايد به اين حقيقت پي برد كه مناطق شمال ايران درحكم امنيت شوروي است وعقيده ي دسته ايكه من «طبري»درآن هستم اينستكه دولت به فوريت براي دادن امتياز نفت شمال به روس هاونفت جنوب به كمپاني هاي انگليس وآمريكا واردمذاكره شود .»واين دورافشاني هاي آقاي :كژراهه »درشماره ي 12آبان 1323ـ نشريه مردم جلوه گري خاصي دارد! بدنبال آن ناسزاهاي تمام ارگانهاي مربوط به حزب «توده »به «مصدق »شروع مي شود چون اوباهرگونه امتيازبه فدرتهاي خارجي مخالف است وار حق «استقلال »كامل ملت ايران دفاع مي كند وزبان اين خط فكري است . نيز باتوجه به نوشته هاي خود«كژراهه »عنصري ازاين مجموعه ي رهبري حزبي بنام «كامبخش »از «پلنوم چهارم تاكمي از پلنوم چهاردهم كميته ي مركزي تقريبا ازاعضا هيئت دبيران وبورو ،همراه رادمنش واسكندري »بود ،كسي ،يكي ازاعضاء اصلي بوده كه «درپلنوم چهارم ،روستاوكشاورز واسكندري »اورابعنوان «خائن »وكسي كه «باعث لورفتن 53نفر شده ودرنتيجه به محو دكتراراني كمك كرده است »ناممي برند .كسي كه باتوجه به نوشته هاي ايشان براي تحصيل به روسيه مي رود پس از اكتبر ،وچون وارددستگاه جاسوسي شده بود ،درخدمت درارتش افشا واخراج مي گرددوسپس درشركت اتوبوسراني «زيس»‌كه متعلق به شوروي است به كاراشتغال مي يابد .ونيزباپاگرفتن «حزب توده »توسط«كمينترن »به رهبري «حزب »دستورداده مي شود كه همكاري باكامبخش بلا مانع است وعليرغم تمامي ضعف ها وخيانت ها و…بنابرتوصيه ي كمينترن اورابه رهبري حزب مي پذيرند وباتوجه به گفته هاي خودكژراهه »حمايت موثرشوروي باعث نامزدي وانتخابش درمجلس گرديدوهمكاري موثروفداكارنه ي اورابراي شوروي صريحاذگركرده اند!اوهمراه باكيانوري برادرهمسرش ،برراس سازمان مخفي نظامي قرارگرفت! اين گفته هاي ايشان ميرساند كه ازهمان آغاز كار «كمينترن »يعني رهبران وچهره سازان سياسي شوروي كسان خطرناك وابسته بخودرابرمي گزيدند وبرراس سازمان حزب توده وبالاخص «سازمان مخفي نظامي »قرارمي دادندوهمه ي اينها نيز درحالي انجام مي گرفت كه صاحب «كژراهه »يايكي ازنزديكترين عناصربه اين دوعنصر خطرناك بوده ويا حداقل آنچه مي گذشته ،نظاره مي كرده ومختاردرراس رهبري باآنها انجام وظيفه داشته است . صاحب كژراهه باتوجه به نوشته هاي خودمي داند كه :«شوروي سياست روزانه خودرابه دست همفكران ايراني خودپيش مي برد واهميتي «نمي دهد»كه حيثيت اين همفكران رابااين عمل خدشه داروحتي معدوم كند»ولذاوباتوجه به اين انديشه ي ضد انساني وضداخلاقي ،روستاايشان راضمن تلگرافي براي تشكيل حزب بطهران مي خواهد وسپس نيز باتوصيه ي روستابراي ايشان ،توسط فاتح درشركت نفت كاري دست وپا مي شود .توسط كسي كه نويسنده ي كژراهه،اوراانگليسي ميداندو«رئيس شركت انگليسي نفت»است .واين همكاري پس از جنگ جهاني ،تصميمي است ازجانب دولتهاي «شوروي وانگليس »وازجانب «شوروي به حزب توده ابلاغ گرديده »است.وازجانب «انگليس به فاتح»واين همكاري دروبا«روزنامه ضدفاشيستي مردم درسال 1320»شروع ميشود !وايشان نيز يكي ازاصلي ترين نويسندگان اين روزنامه بوده اند،كه فاتح «رئيس شركت انگليسي نفت »هم !وپس ازخروج ازشركت نفت بازبتوصيه ي رضاروستاواردشير به «تاس »خبرگزاري معرفي مي شود.ونيز باتوجه بنوشته ي ايشان مي دانيم كه «روستاواردشير »ازدانشجويان سابق «آموزشگاه كمونيستي براي مردم خاور»(كوتو)بودندوهردوباهم نزديك وازپيروان سياست «استالين»بشمارآمدهمي باشند!

حزب توده پايه مي گيرد وبخاطروجود زمينه هاي «اجتماعي ـسياسي»وفقدان يك سازمان انقلابي وملي كه بتواند سازمان يافته ،تمام نيروهاي ملي مردمي رادرجمع سازماني خود متشكل كند،تاازاين فرصت بوجودآمده ي پس ازواژگوني استبدادووجودنسبي آزادي هاي فردي واجتماعبي وديگر«فاكت»هاي تاريخي ي «اجتماعي ـسياسي »ازگذشته گرفته شده ،بسياري راخواب وروياي شيرين بودجمعيافتن شان دراين سازمان وخورشيد رخشنده ي نهانشان به آنهاجان مي بخشيد تاپرتلاش درآن جمع يابند ونبردورزمي راسازمان يافته برپادارند وپي گيردنبال كنندتاسرانجام اين شورآفريني هارهائي ملت ايران رانويد بخش باشد.آنها پيروزي آرمانه ي زيباوانسان دوستانه خودرادرجمع يابي دراين سازمان مي يافتند .مدت زماني نمي گذرد كه صميمي ترين وپاكبازترين عناصر ملي مردمي متعلق به لايه هاي مختلف اجتماعي ،ازكارگروبرزگرتادانش پژوه وصاحب خردودانش رسيدن به آرمانهاي «ملي مردمي »راجمع يافتن دراين حزب مي يابندويگير به سازمان دهي آن پرداختند! اگرچه دركناراين جمع بي غش پاكانديش ومخصوصا درراس رهبري سازمان ،چنانكه گذشت ،عناصرضعيف وبي شخصيت وچاكرمنشي جاي گرفته بودندوبنابرخواست دولت شوروي وبدست اين وابستگان وضعف وزبوني ديگر عناصرسازماني سازمان يافته ،حزبرابمسيرگاه منافعي ي شوروي مي كشاندندآنهم بنام «مناسبات بين المللي »جهان كمونيسم !وچنانچه خودايشان بارها ذگركرده اند،تصميم ازجانب شوروي به حزب ابلاغ مي گرديده ورهبري حزب توده نيز سياست روزانه ي چهره ي سازان سياسي روسيه رابنام «مناسبات بين المللي »به كژراهه مي كشانده اند !كه يكي ازاين هميشه درجايگاه رهبري قرارداشته هاآقاي «كژراهه »مي باشد! آقائي كه همچون ساير اعضارهبري حزب،عليرغم اينكه مي ديدندومييافتند كه اجراكنندگان بي چون وچراي سياست روزانه ي «دولتها»ي روسيه اند واين تعادل ابداع كننده ودستوردهنده گي ازسوي چهره سازان سياسي روسي ازطرفي وديگر سوي پذيرندگان واجراكنندگان اين رهبري حزب توده است كه ازجمله اند«صاحب » كژراهه ،هرچند به حيثيت آنها لطمه واردمي شد وبااين عمل خدشه داريامعدومگردد!

اين جمع دوگانه ي تشكل يافته درحزب توده ،ازسال 1320تا1326ادامه داردواين سازمان دربرگيرندهي برخوردهاودرهم ستيزه هائي است ،برسر.جودحزب وسازمان دهي وپرقدرت كردن آن درجهت منافع روزانه سياست روسيه كه ازطرف رهبران آن قدرت ابلاغ مي گرددورهبري حزب رانيزدرمجموع ،اين عده دردست دارند كه منافع «ملي »راقرباني منافعي ميدانندبنام «منافعي »درجهت مناسبات بين المللي كه منظوروبرآوردازمنافع مناسبات بينالمللي هم،قرباني شدنمنافعملي است به سود شوروي !

ادامه وغالب شدن اين تفكردرراس دستگاه رهبري ،عناصرصادق راكه گلبانگ سربلندي «استقلال»سرميدادندواز«جهان كمونيسم »رهائي انسانهاي روي زمين راانتظارداشتندوبااين درون گرمازاي صداقت براي «شوروي »اعتبار پايگاهي جهاني ،درمسيرگاه اين خط فكري قائل مي شدند وهرگز مايل نبودند«منافع ملي »شان راقرباني منافع سياست هاي روزانه اي چهره سازان سياسي روسيه كند!بخودآمدند. اينستيزه هاي درون حزب بين اين دوجريان ادامه وشكل مي گرفت وسماجت هريك برسرمواضع خويش جريان داشت تاستيغ اين ستيزه هادر1326باانشعابي جلوه گرمي شود .دراين دوران نطفه گيري ستيزه ها تاانجام گيري انشعاب ،به شخصيت عناصري برخورد مي كنيم ،كهتوجه به آنهاياري بخش شناخت ازعناصر«روانشناسانه»ودريابي وپي بري به

شخصيت «ضعيف »و«زبوني»صاحب كژراهه وادامه ي زندگي «سياسي ـاجتماعي »اين فرد ضعيف وزبون درمقابل «قدرت »غالب است !«روانشناسي »اين عنصراجتماعي باآنچه گذشت ومي آيد نشان مي دهد كه چه بسا بغلط آمده هائي صاحب دانش واستعدادباشند وبنابراينامتيازدانشي واستعدادبرسكان رهبري قرارگيرندولي درمواقع حساس آنچنان شخصيتي تهي ازخودنشان ميدهند كه حاضرندهرناذرستي رادرست به نفع قدرت حاكم جلا بخشند،اگرچه تاديروز «مرده باد»اين «قدرت حاكم » رانداميدادند ويادرسر مي پروراندند!كژراهه نمونه ي بارزوروشن صاحب چنين شخصيتي است ! نطفه گيري ستيزه هاباآمدن كافتارادزه وحمايت ارتش سرخ درتهران ازاوو…رخ نشان ميدهدوتندي آتش همه جاگيريش بدنبال اين سفرنماينده «جهان كمونيسم»روسي ـواقعه ي افسران خراسان ـواقعه ي آذربايجان ـنزديكي (قوام)به روسيه وآشكاراقرباني كردن آن خيزشهاوان تلا شهاكه بهرحال تاان زمان بسياري صادقانه بهآنچه مي گذشت باورداشتند واين عنصر صداقت آنها رابمسيري كشانده بود كه دران مسيربرپائي نظمي انساني وميهني مستقل راطلب مي كردندولي حال شك نسبت به آن پايگاه جهاني ،برخود فرض شده ،چهره مي نماياند واين چهره ي كريه «استعمار »است كه ،درپشت پرده ي شعارهاي زيبا ،چهره پوشانده بوده است .اين شك نسبت بهآن «پايگاه جهاني »بيشتر آن زماني هويدامي گرددورخ مي گشايد كه باپخش اعلام مواضع انشعابيون ،راديومسكو به سود دستگاه رهبري «حز ب توده » وبرعليه انشعابيون به ناسزاگوئي وافتراروي مي آورد وحاصل مجموع اين كنش وواكنش ها به انجام پذيري وبه«شدن»درآوردن انشعاب كمك مي كند وياري رسان مي باشد كه توصيف آن اززبان سروده ي «توللي »اين است كه : ا لمنته للله كه ازاين شعبده جستيم جستيم وزهم رشته ي تزويرگستيم» ! درراس اين انشعاب تاريخي كه«آن بت كه برآن آيه ي تعظيم بخواندند»را از«بتكده »كندندوشكستند ،«خليل ملكي »است كه همانگونه كه دربخش اول يادشد چهره اي بود متين وباايمان به آنچه مي گفت ومي انديشيد واستواربرسرآن مي ايستاد.دربينابين رهبري كه همچنان گوش بفرمان «مسكو»خوانده ودل بهسوداي منافع «پايگاه »كمونيسم جهاني همچنان بسته ونيروئي كه باديدن وسوسه هادرجهت وبنام «مناسبات بين المللي …»عاقبت بخود آمدندوبرشكستندرشته ي تزويررا،نيروئي وجودداردكه درشروع كاربااين انشعابيون اصلاح طلب همداستانندولي درگرماگرم انجام پذيري انشعاب ازآنها روي برتافتند ودرجرگه ي وابستگان بخط «مسكو»همچنان زندگي چاكرمنشانه وپذيرفتن واجراكردن آنچه صاحبان ابداع ودستوردهندگان شوروي مي گويندهستند،كه يكي ازانها همين جناب كژراهه است !ا

نورخامهاي دراينمورد ازقول زنده

ياد ملكي مي نويسد كه :«ضمن صحبتهائي كه روزاول بحران ميان اصلاح طلبان حزب براي چاره جوئي صورت مي گفته دريك موردطبري پيشنهادمي كندكه دسته جمعي ازحزب جداشوندوحزب ديگري رابنيادنهند .»ولي وباتكيه براسنادتاريخي صاحب كژراهه باآن پيشنهادآنچناني همراه باكيانوري وقاسمي وفروتن بجمعي پيوستند كه مخالف آن بودندورفتارآنهارا«اطاعت كوركورانه »ازسياست شوروي ميدانستند وبه آن شديداانتقاد مي كردند!يعني كميته ي مركزي .حال اززبان قلمي «كژراهه »جريان انشعاب رادنبال مي كنيم :

«درحزب موج انتقاد بالاگرفته بود .خليل ملكي برراس گروهي انتقاد خودرابررهبري شدت بخشيده بود .تحت عنوان «فقدان استقلال »حزب درقبال شوروي ، همه اقدامات رهبري رامي كوبيد وعملالزوم رهبري «روشنفكران ودانشمندان »رادرحزب خاطر نشان مي كرد.انتقاد نسبت به حزب درمسئله استقلال ،مطلبي حقيقي بود.» (6) دراينجابنا برشيوه ي صاحبان (كينه ي شتري )،نسبت به كساني ،كه يگانه چهره ي «صداقت »راشامل بودند،به ملكي افترامي زند و…،سپس نوشته اينگونه دنبال مي شود كه «برخي از هواخواهان ملكي بيشتر قصد داشتند درزيرپرده دود انتقاد ،عقب نشيني وفرارخودراتوجيه كنند.برخي ازآنها قصدتخريب سياسي داشتند وبعضي نيزمانند نويسنده واجتماعي نويس پركاروپربار،جلال آل احمد،ازراه ديگري به مبارزه ،به معناي درست آن ادامه دادندوسرانجام به اسلام پيوستند. ولي بلافاصله پس از شكست آذربايجان ،خليل ملكي وگروهش قصدهجوم عمومي براي تصرف رهبري درسرداشتند.عجالتانقشه آنها اين بودكه حزب توده راتابع سياست مطلوب خويش نمايند ومحيط رابراي اين كارمساعد ديدند.»وادامه ي آن باپيشنهادايرج اسكندري براي تعويض رهبري و…اينكه :

«ازميان اعضاي سابق كميته مركزي ،رادمنش ـبهرامي ـبقراطي ـنوشين ـومن (طبري)ازكميسيون تفتيش ،ملكي ـ يزدي ـ روستاـكيانوري ـوقاسمي ومهندس علوي و…واردرهبري شدند.ملكي تاچندي جنبه ي دبير اول حزب راداشت وقادربه اعمال نفوذ درتمام افرادهيئت اجرائيه نوگزيده بودو…تحت تاثيرخليل ملكي رهبري حزب يك سلسله تصميماتي گرفت كه نشانه تجديد نظردرسياست سه ساله حزب بود .طي اعلاميه اي رهبري اصول سياست مورد قبول خودراعوض كرد واستقلال خودرااعلام ورابطه خودراباسازمان افسرلن قطع نمود واين امر بلافاصله موردانتقاد شديد خسروروزبه درسازمان افسران قرارگرفت .انتشار«اعلاميه تجديد نظر»چنان تغيرات عميق وغلبا درجهت ارتجاعي درسياست حزب وارد ساخت كه انتشار آن درروزنامه مردم ناشرافكارحزب ،موجب وحشت ونگران شوروي شد.درمصاحبه اي طولاني كه مابين علي اف ،نماينده حزب كمونيست شوروي درايران ،درسفارت واين جانب« كژراهه »صورت گرفت ،پس ازمدتي دفاع ازاعلاميه ،سرانجام يكسلسله انتقادات وارده ،به

جنبه هائي ازاعلاميه ،برپايه ماركسيسم راقبول كردم وازجانب رهبري حزب توده وعده دادم كه اشتباهات راجبران كنند.دراينجا ثتبت شد كه حزب توده كماكان به شوروي وراه انتخاب شده وفاداراست وتلاش انگلستان بدست ملكي در حزب تلقين شده ،نظر شوروي هابود .ملكي پس ازاين شكست ازدبيري مستعفي شد وترجيح دادمبارزه رادردرون صفوف حزب ادامه دهد .كژراهه سپس مي نويسد كه درروزنامه مردم سرمقاله هاي تصحيح آميزي شروع به انتشار كردواين «جريان عصبانيت وعدم رضايت شديد خليل ملكي» رابوجود ميآورد چون نمي خواسته است «رهبري حزبي باشد كه حرفهاي غلط سابق راتكرارو…ولذاباادامه ي اين وضع بقا خودرادررهبري بيفايده مي بيند واعلام ميدارد كه مرحله دوم مبارزه رادرداخل حزب خواهدبرد.» (7) كژراهه درادامه ي گفته هاي «درستي »كه طرح مي كند،«نادرستي»هائي رابصورت افترابيان ميداردتاچهره ي«صداقت »انشعابيون ودرراس رهبري آنها ملكي رازخمي كند وتزلزل خودوديگر همفكران متزلزل خودرا،كه بحث باعلي اف وبدنبالش يورش راديو مسكو آنهارامغضوب ساخته بود،توجيه وتبرئه سازدولي آنچه دراين موجزنوشته آمد وباتكيه به گفته هاي صاحب كژراهه بود ،مي رساند كه حزب توده ايران ودرراس آن دستگاه رهبري ،كه يكي از پايه هاي ثابت آن همين آقاي «كژراهه »مي باشد ،درقبال شوروي ،سياست تابع واجراكننده ي نظريات اوراداشتند وبامبارزات قاطع وسرسخت جناحي به رهبري «خليل ملكي »حزب تن به پذيرش خط «استقلال »مي دهد واجباراملكي راتاحد دبير اولي حزب مي پذيرد ولي باپخش اعلاميه هامبني برتوجه داشتن به خط استقلال وانتقادات ،افتراهاي شوروي ازطريق رايزن سفارت شوروي وراديو مسكو ،مقاله هاي تصحيح آميزنوشته مي شود و«ملكي »چنانكه گذشت عنصري بود ،متين ـاستواربرنظريات صائب خويش ،برسررهبري حزبي بودن وادامه كارغلط خودرادنبال كردن رانمي پذيرد ولاجرم استعفامي دهد وبنا بگفته ي خودش مبارزه رادردرون حزب مي كشاند ولي كساني ازجمله «كژراهه »انتقادات علي اف رامي پذيرد وازجانب رهبري «وعده تصحيح اشتباه »مي دهد .درهم برهم گوئي اين انسان فروريخته نشان مي دهد كه «نظر شورويها بود »كه ملكي ازطريق انگلستان مضمون اعلاميه تجديدنظر راتلقين ميكند .دراينجابازتمايزشخصيت ها تظاهر مي كند كه «ملكي »همچنان متين واستوار مبارزه مي كند وبه راه عدم وابستگي تن داده است وازبرخورد بخود وانتقاد بخود ابائي نداردواين چهره ي يك رنگي صداقت ،ديگر عناصر صادق رابدورخود تجمع مي بخشد ،وانشعاب تحت رهبري اوصورت مي گيرد. «كژراهه »همچون گذشته جلوه گر شخصيتي است ضعيف ومتزلزل ،كه اگرچه پيشنهاد مي كند بملكي كه همگيازحزب جداشويم وسازمان ديگري تشكيل دهيم ولي باانتقاد ات فرماندهان سويتي روسي خويش روبرو وقول به آنها كه «تصحيح اشتباه »شود وبنابرآن قول ،هيئت اجرائيه اعلاميهاي صادر مي كند كه آن نواقص «ناشي ازروشهاي ناآزموده ومنحرف افرادي چند »مي باشد وبدنبال اين اعلاميه وكنارهگيري «ملكي »صاحب كژراهه جانشين اوميشود.يعني يورش تندبادقدرت سويت روسي ،حزب توده رابمجراي سابقش مي كشاند وصاحب كژراهه جاي كسي راميگيرد كه ازشخصيت استوارومتيني برخورداربوده است .درمقابل آن شخصيت استوارومتين ،شخصيتي مي نشيند ضعيف وزبون حمله ي قدرت مسلط سويتي روسي كه عليرغم آن پيشنهاد درست اوليه اش ،به اين كژراهه يبعدي كشيده مي شود ،كه مقامات شوروي به اوتوصيه كرده اند . اين فرد وشخص ديگري كه درجمع ناروزنان قرارداشتند «كيانوري »ميباشد.حال از1316تا1326كه انشعاب صورت مي گيرد ،ازميان سياست سازان ورهبران حزب توده ،ملكي است كه دربخش اول هم استواري درمقابل دشمن درزندان راازخود نشان داده است وهم شخصيت مستقل تاجائيكه پروا بخود انتقاد كردن راباتمام وجود مي پذيرد وازآن ننك نداردودرواقع «نماينده »«آن چهره ي يك رنگ صداقت است وكساني چون كامبخش ـصاحب كژراهه وكيانوري همراه بقيه ي رهبري حزب درجايگاه نمايندگي آن ناصداقتي قراردارند كه بچندزبان سخن مي گويند وهرازچند گاه چهره ا ي جديدازخود نشان ميدهندوازميان آنها فرد متزلزل تروحال چيزي گفتن كه تالحظه اي قبل ضدآنراميگفت ،صاحب «كژراهه »است .ودرواقع به زندگي «سياسي ـاجتماعي »تذلزل پذيري وچند گونگي درآمدن وسخن گفتن اين عنصر ،ده سال مي گذرد وبه اين گونه زندگي «سياسي ـاجتماعي »خوي مي گيرد وزندگي اش مي شود!انشعاب آنگونه كه اززبان «كژراهه»آمد درديماه 1326انجام مي گيرد وباتوجه بنوشته ي ايشان كه «پس ازانشعاب ،سازمان كوچك حزب گوئي ازمزاحمات دروني خلاص گرديد ودرحزب احاس راحتي مي شد !ولي درواقع آنچه كه براي حزب كوچك رخ داد يك مصيبت واقعي بود .حزب گروهي ازاعضا خودراكه برخي ازآنها برجستگي داشتتند ،ازدست داده بود ولي اين مصيبت آنموقع پيروزي تصورمي شد .حزبي كه باقي مانده بود خودرابراي برگزاركردن كنگره دوم آماده كرد،همه گفتند :حالا بدون مزاحم مي توان كنگره راتشكيل داد.» (8) كنگره تشكيل مي شود وحاصل آن به به گويان و«احساس دروغين اعتماد واطمينان نسبت به روش مغلوط رهبري نتيجه كلي اين كنگره بود»! (9) يكي ازاعضا هيئت اجرائيه وكادرموثررهبري حزب ،پس از انشعاب همين آقاي كژراهه است كه خود حال وروز حزب را،پس از انشعاب آنگونه كه دربالا آمد توصيف مي دارد ،بدنبال انشعاب وقتل محمد مسعود در23بهمن همان سال ،يكسال بعد در15 بهمن 1327مسئله ي تيراندازي بسوي شاه انجام مي گيرد وحاصل اينكه عده اي ازرهبران حزب رابازداشت وسه نفر رابنابرتصويب هيئت اجرائيه ازايران خارج مي كنند .اين سه نفر«رادمنش ـكشاورز ـوكژراهه »اند كه باتوجه به نوشته ي خودايشان ،كشاورزتوقيف اعضا حزب رابه اواطلاع مي دهد واورانيزبهخانه ي دوستي مي رساند كه درپنهاني بسر برد ونيزدراواخر همان سال ،ابتداايشان وپسازبيست روز آن دونفر ديگر عازم شوروي مي شوند !ايشان مي نويسند كه :«طبق تصميم رهبري ،اولين كسي بودم كه مي بايست بروم وشايد آن دونفر(رادمنش ـوكشاورز )مي خواستند مطمئن بودن راه فرارخودرابه اين طريق آزمايش كنند.» (10) !اگربگفته هاونوشته هاي تمامي كساني كه دررابطه با53نفر وزندان آنها ونيزازشهريور1320ببعدراجع به رهبران حزب توده نوشته اندمراجعه شود ،اين مشخصه ي «ضعف »وترس ازآن ،كه نصيب صاحب «كژراهه »بوده است را،اززبان قلمي همگان مشنويم ودراين رابطه دربخش اول به آن اشاركي شد ودقيقا اين «مشخصه »بارزومرد توجه همه قرارگرفته شده ،بوده است كه ،باتوجه بنوشته هاي ديگران وازجمله خودايشان ،كشاورزعليرغم اينكه خود ،درمعرض خطر واقع بوده است ،شتابان باماشين ،سراغ ايشان مي آيد واورا«به خانه دوستي بعنوانپناهگاه مي رساند»وهمين مشخصه ي بارزاست كه ابروباد ومه وخورشيد به هم مي آيند تااين «سوگلي »رازودتر نجات دهند تا«دسته گلي »به آب ندهد ! سفرتاريخي ايشان را«روزبه »همراه ديگراني بعهده مي گيرد وايشان بي خطر به روسيه وپس ازبيست روز انتظارباپيوستن رادمنش وكشاورزبه مسكو وارد مي شوند واز جمله مسائل قابل توجه اينستكه ،آن دونفر همراه ايشان را،پس ازمدتي ماندن درمسكو به استالين آباد مي فرستند براي تدريس زبان فارسي ،ولي ايشان درهمان مسكو نگه داشته مي شوند ،بعنوان مفسرراديو مسكو شعبه ايران !آنچه مي رساند زندگي «اجتماعي ـسياسي »بخش اول ودوم صاحب «كژراهه »باتوجه به نوشته هاي خودايشان ،مشخصه ي «ضعف »وتزلزل است ،كه مي تواند علت اصلي «روانشناسي»فردي اين عنصر باشد ،كه اورادرمقابل قدرتهاي حاكم وسركوبگر متزلزل وناپايداركند وقلم بدست گيرد وآن نميسد ،كه آن قدرت مدار مي خواهد!اين مشخصه هرچه برآن زمان گذرد وتكرارتن دادن به خواست «قدرتمندي »تداوم يابد بيشتر باعادت وزندگي آدمي جوش مي خوردودرزماني طولاني واستمرارپذيري ،اين مشخصه زندگي آدمي مي گردد! «آن مكتبي كه اهرمن بدمنش گشود ازبهرطفل روح ،دبستان نمي شود » زندگي «اجتماعي ـسياسي »صاحب كژراهه تاپلنوم چهارم ووقايع پس از گودتاي بيست وهشت مردادبعنوان سومين بخش ،باگفته هاي ايشان آغازمشود :«مرابه راديو مسكو ،بعنوان مفسر شعبه ايران راديو تعين كردندظاهرااردشير وكامبخش دربهبود من تاثير داشتند .درخانه سابق كمينترن موسوم به «لوكس »،(كه درآن مهاجران سياسي راجاي ميدادند)آپارتماني به من داده شد كه نسبت به شرايطي كه افراد معروف درمسكو داشتند ،شرايط خوبي شمرده مي شد.» (11)ايشان بمجرد ورود به مسكو ازامتيازاتي برخوردارمي شود كه آندوهمراه ازآن بي بهره اند وآن اينكه درمسكو اورانگه مي دارند وباتوجه به نوشته هاي خود اين شخص درمورد«لاهوتي »وديگرنويسندگان ومهاجران سياسي ،درمسكو ماندن واززندگي مرفه برخوردارشدن ،لازمه اش سفارات لازم از سوي بلندپايه ترين مقامات «قدرت »دولتي سويتي است وچنانكه خود مي نويسد تااستالين چنين فرمانغضب آلوده اي رابه مولوتف نداده بود،لاهوتي ازآن شرايط رفاه برخوردارنمي گرديد .علت هم چنانكه «كژراهه »مي نويسد «آن موقع شاعران معروف مانند «يسه نين ـ بلوك ـ ماياتسكي» ازمديحه سرائي بسود استالين خوداري مي كردند . لاهوتي به تعرف وتوصيف نبوغ وعظمت شخصيت استالين پرداخت …» (12) واين توصيف وتعريف عظمت «جبار»است كه كژراهه ازقول لاهوتي تعريف مي كند كه «استالين مانندشيرخشمگين غريدوانگشت خودرادرهوا بلندكردوگفت «سركميسري كه حرفش رامرئوسين اوناشنيده بگيرندمناسب سرنگون شدن است » (13)…سپس استالين دستوردادكه فورادر«خانه دولت »(چندبناي بتوني نوسازدرنزديك كرملين )آپارتمن پنج اتاقه به رفيق لاهوتي بدهيد » (14)واين شرايط رفاه راآقاي كژراهه مديون دوچهره ي «كهنه كار» ي مي باشند،كه به يقين به ضعف هاي ايشان ازديرباز آگاهند ! چنانكه «كامبخش »كهنه ترين چهره ي نيرنك بازي ،همين شيوه ي فيب رابكارمي گيرد و«برادرزن »خودنورالدين كيانوري رابامقامات شوروي آشنامي سازد واورامي سازد تابه اصلاح طلبان «نيرنك »زندوهمين سرنوشت رانيز با«كژراهه »دارد.هم دررابطه بامسئله ي «اصلاح طلبان »وماداميكه «كژراهه »را،حزب به مازندران مي فرستد وكامبخش درخدمت اوتمام شرايط رفاهي وماشين و…ميگذارد واين شيوه ي ناپسند «فريب دهي »مورداعتراض «خليل ملكي »واقع مي گردد.نيزبامراجعه بهكتاب كژراهه واززبان قلمي ايشان مي يابيم كه «كيانوري در(مصاحبات )خود تصديق كردكه نقش كامبخش واو،جاسوسي درارتش بسود شوروي بود»ونيزمي نويسد كه «كيا نوري چهل سال جاسوس كا،گ ،ب بوده است » ـ(15)اين «شغل »شريف نصيب «كيانوري »شده رافقط

مي بايست مديون شوهرخواهرش «كامبخش»دانست وچنانكه گذشت ،همگان اورا«خائن »وجاسوس روسيه مي دانستند وپذيرش «جاسوسي »اززمان «رضاشاه »انجام گرفته بوده است .وبازباتوجه بنوشته هاي كژراهه «اردشير »ازتحصيل كردگان مدرسه حزبي «كوتو »بوده است .مدرسهايكه درحين تحصيل دوساله زمينه هاي تماس بامحافل جاسوسي «كا ـ پ ئو و…»فراهم مي شود واردشير ازدوستان دوران جواني«روستا»مي باشد ،كه باهم «مدرسه حزبي »كوتو را تمام كرده اند.روستاپس ازپايان تحصيل ورابطه با گ – پ- ئو به ايران برگرددودرارتش بعنوان جاسوس بازداشت مي شود .طمشخصه »اي بايست داشتن وتوانمندي دريافت تاهم «كژراهه »رابفراموشي آورد آن سوابق خودديده وحال دركتاب خويش بيان داشته رادرموردآن دو كهنه كار «سياسي »،كه دربهبود سرنوشت رفاهي ايشان موثربوده اند وبالاخص «كامبخش »باآن بيوگرافي !آورده شده درصفحات 280تا285،چراكه ايشان فقط مورد توجه قرارمي گيرند وازآن شرايط بهره مندمي گردند تاآن توانمنديهاودريافت ها از «مشخصه »ي ضعف فردي ،سبب ساز وبرقراري آن وسائل رفاه درجهت مقاصدي انجام پذيرگردد!مشخصه ايكه آقاي كژراهه داشته است ،همگان ازدوران زندان 53نفر موردتوجه قرارداده اند ولي هريك به گونه اي .«كامبخش »باتوجه به آن «مشخصه »وتسكين بخش بودن آن ضعف هاي كژراهه ،ضروري مي دانسته تاچون دسته علفي دردست ،گوسفندي رابسوي خويش كشاند وازاين سوي به آن سوي بردوبرعكس «خليل ملكي »وجود آن ضعف هارادركژراهه به زيان «حزب »وسازمان ميدانسته وبااوكاركدن رانادرست وكساني راكه ازصاحبان اين ضعف ها سوء استفاده مي كردندمورد انتقادشديدقرارميداه است .دراينجا نقل قولي است آورده شده دركتاب پنجاه وسه نفر،صحبت او درموردطبري باخليل ملكي است كه :«اماايراد اصلي او«ملكي »روي طبري بوده مي گفت شما طبري رامي شناسيد وضعف هاوخطاهاي اورادرزندان ديده ايد ،چگونه مي خواهيد باچنين آدمي دست بهكاري چنين خطر زنيد ؟گفتيم درزندان جوان بوده وضعفهائي نشان داده است ،نبايداورابراي هميشه محكوم كرد .درسالهاي اخيرخيلي عوض شده وآزمايش خوبي داده است ،ديگرآن طبري قديم نيست .استعداهاي فراوان داردودرحزب موردتوجه اعضاست مسلما دراين مبارزه كمك فراواني به ما خواهد كرد .سالها بعد هنگامي كه طبري جهت خودراعوض كرد وبهصف «هيئت حاكمه ي حزب »پيوست ونقش ايدئولوگ ومغز متفكر آن رابرعهده گرفت ،ملكي هميشه حرف هاي سابق خودرابه رخ مامي كشيد ومي گفت :من طبري رامي شناختم شمامرافريب داديدوحاضربه همكاري باو كرديد !» (16) گشايش مكتب اهريمن فقط براي جلب جاسوساني بنفع نظام «اهريمني »نيست ،كه درب آن مكتب به روي كساني همچون «كژراهه »نيز هميشهه گشوده است تابه «تعريف وتوصيف ونبوغ »اهرمن پردازد وپاداش گيرد !دراين مكتب پاداش وبرقراري شرايط رفاه وامتيازاتي نسبت بديگران فقط وفقط بنابرخواست ودلخواه آنگونه «نظامي »است كه برده پروراست .يابصورت «جاسوس »همچون ،كامبخش وكيانوري بكارگرفته مي شود «برده »وياوظيفه دارتوصيف نبوغ وتكريم عظمت «رهبر»مي باشد !اين موضوع رااگر «كژراهه تاقبل از ورودش به «شوروي »نميدانسته وياكم مي دانسته ،به يقين وجود آن «مشخصه ي »ضعفهاراهمگان مي دانسته اند وهريك به نوعي ،بنا برخصوصيات شخصي اش ،همچنان كه دربالا آمد ،دانسته ومورد توجه قرارمي دادند . «كامبخش »بگونه اي و«ملكي »بگونه اي ديگ !ونيزآقاي كژراهه اززبان «آشورف »رايزن سفارت شوروي درايران ،درضمن مسافرت درمي يابد كه درشوروي چگونه مي بايد بود ؟!تارهبرپسند گرددوازشرايط رفاهي برخوردار ! باتوجه به نوشته ي آقاي كژراهه آشورف مهماندار ايشان ودوديگرهمسفرشان «رادمنش وكشاورز»بوده است ازعشق آباد تامسكو . درضمن مسافرت «كژراهه »بنابرمشخصه ي هميشه زمينه ي رفاه اين عنصررابرقراركرده ،نقل داستاني رامي كند وپاسخي مي شنود و…كه بهتراست اززبان قلمي ايشان بيان شود .«…من «طبري »درضمن مسافرت ،بدون توجه به اهميت وعمق سياسي اين سخن براي آشورف نقل كردم كه دريك مجله آمريكائي (گويا مجله تايم )خوانده بودم كه «رفيق استالين »درنوشيدن22جام مشروب درجلسه جشن باحضا ر همراهي كردولي بااين حال هوشياري خودرانگه داشته بود . اين مطلب رارالف اينگرسول خبرنگاري كه جزهمراهان روزولت بود حكايت كرده بود.من ايننقل قول راازتايم نوعي از توصيف استالين مي شمردم ،زيرا«استحكام عصبي »اورانشان ميداد .ناگهان آشورف باعصبانيت به من گفت :(اين حرفها توهين به رهبرماست كه درنظرمامقام خدائي دارد )من گفتم (من ابداقصد توهين نداشتم )ولي آشورف اين حرف رانپذيرفت وبه تحليل استالين ادامه داده) دوهمسفرمادراين جريان دركوپه ساكت نشسته بودند. آشورف تهديد آميزگفت (ماازپرونده هاي شماخبرداريم .مواظب خودتان باشيد !)» (17) آشورف آنها راترك مي كند وپس از مدتي اورادرخياباني مي بيند و«بالبخندعريضي »نزديك مي شود ومي گويد «شنيده ام كه درراديو مسكو به كار مشغول شديد »من «آقاي كژراهه »گفتم «همينطوراست » آشورف باهمان چهره خندان گفت :«يادتان هست درقطار چه سخن بين ماشد ؟هدف من ازآن صحبتها توجه دادن شما به محيط شوروي است »گفتم «درآن موقع نيز گفتيد كه مواظب باشيد .متوجه شده ام » (18) كژراهه درتابستان 1327به شوروي وارد مي شود ودربدوورود ،شوروي را«آنگونه »مي بيند ودرآن شوروي آنگونه دربدورود ديده وآنگونه پاداش شاعران ونويسندگاني كه تن بمديحه سرائي نمي دادند ،وميبايست درعزلت بسربرند ودرتنگدستي و…،شاعران مديحه سراوتصيف كننده ي نبوغ وعظمت شخصيت استالين ،بتوصيه ي اهرمن ودرزيرسايه آن «نظام »اهريمني ،بالشاره اي شرايط «رفاهي »آنچناني بدست مي آورند ،درمسكو مي ماندودرراديوبعنوان مفسرانجام وظيفه مي كند ودرخاني كمينترن موسوم به «لوكس »به شرايطي دست مي يابدكه «نسبت بهشرايطي كه افرادمعروف درمسكو داشتند ،شرايط خوبي شمرده مي شد»واين شرايط باتوجه به گفته هاي ايشان حاصل تاثير سفارشات اردشيروكامبخش بوده است ،كه اين سفارش كنندگان ،باتوجه بمراجعه به كتاب «كژراهه »وبخصوص «كامبخش »سرسلسله همه ي ازما«بهتران »بودهاست وازما «بهتري »همچون «كيانوري »رادست پرورگي كرده است ! ايشان همراه بادوهمسفر ديگر وديگر كساني كه درشوروي بودند ونيزقاسمي ـ فروتن وبقراطي دراوايل كنگره نوزدهم كميته ي مركزي حزب كمونيست شوروي ،جلسه اي رابعنوان «جلسه برخي ازاعضا كميته مركزي »تشكيل مي دهند وبنابرگفته ي ايشان ،تاآن زمان سه سال ازمهاترتشان گذشته بوده است واطلاع رسمي نيزازآنچه دردرون رهبري حزب مي گذرد بدست نمي آورند وفقط وظيفه شان درس خواندن درمدارس عالي بوده است .فقطاخبار،اخباري بوده كه درراديو مي خوانده اند وآنها رابهاطلاع ديگر افرادكميته مركزي مي رسانده اندوباآمدن سه نفر دربالاذكر شده وكزارش مفصل «قاسمي »است ،درباره مسئله تيراندازي به شاه ونقش «كيانوري »دراين حادثه ،مسئله نفت واختلافات شديد درداخل هيئت اجرائيه . پ ازكنگره نو زدهم حزب كمونيست صحبت ازبازگشت آن سه نفر تازه آمده مي شود ولي فروتن كم سوئي چشم رابهانه مي كند ونيزاحساس مي شود كه مقامات شوروي ترجيح مي دهند آنها بمانندواز تحصيل درمدرسه «حزبي »برخوردارشوند .قاسمي وبقراطي باحرارت خواستاربازگشت هستند ولي چون «كيانوري »بابازگشت آنها مخالف بوده ،ازطريق خاص خود اين مخالفت رابيان داشته وموردموافقت وتائيد «باقراوف »و«بريا»ودرنتيجه «استالين »قرارمي گيرد.دراين مورد «كژراهه»مي نويسد كه ترديدي ندارد! نيزقاسمي مخالف شديد«كيانوري »بوده واوراعنصرحادثه جوي بزرگي مي داندكه باجريان «تيراندازي به شاه »آن وضع رابراي حزب بوجود آوردهاست ،اين وضع ادامه داردتاآمدن «اسكندري »ازاطريش ونيزدرسال 1335باآمدن كيانوري وجودت اعضا كميته مركزي به پانزده نفرمي رسد ،كه يكي ازآنها «كژراهه است وحداقل چند نفرازديگركسان ،كساني هستند ،كه نسبت جاسوسي به آنها دادهاند وبطور پنهان وآشكار آنهاراجاسوس شوروي مي دانند ودركتاب خويش آنهارامعرفي كرده اندكه عبارتند از:«كامبخش ـكيانوري ـروستاـ …»بنابقول ايشان «ازسال 1327(سال مهاجرت )تاسال 1325درايران حوادث مهمي رخ داده بود كه هيئت اجرائيه فعال درايران ،درتمام آنها نقش خودراايفا كرده بود. »كه يكي ازفعال ترين ودرعين حال پرماجراترين عناصر هيئت اجرائيه فعال درايران «كيانوري »است كه باتوجه بتمامي نوشته ها وگفته هاي خود «كيانوري »وديگران وازجمله «كژراهه »وابستگي به«كاـ گ ـ ب »داشته است وهمراه باشوهر خواهر ودست پروردهي او«كامبخش »برراس «سازمان مخفي نظامي »قرارداشت ،سازماني كه «وجودش براي همه كس روشن نبود وفقط ديرترگوشه هائي ازآن آشكارشد » (19) درراس سازماني كه عناصر رهبري تشكيل دهنده اش دستشان بقتل هائي آلوده بوده بوده است واينجاوآنجا ازآنها ياد خواهد شد .باوركردني نيست كه آقاي «كژراهه »،قبل از اعترافات «كيانوري »وتصديق به اينكه «كامبخش »واو جاسوس بوده اند درارتش بسود شوروي او«سازمان مخفي نظامي كليه اخباري راكه از گوشه وكنار بدست مي آورد ،تقديم كامبخش وكيانوري مي كرد»(20) !بي اطلاع باشند !چون مي دانستند وديده بودند واززمان هاي بسيار دور باخبربودند كه «كامبخش »نقش اساسي وتعين كننده داشته درايجادسازمان نظامي وجمع آوري افسرا ن قيام خراسان ودرخدمت پيشه وري قراردادن آنها .وبخاطر اين خدمات غير قابل انكار !موردتوجه خاص بافروف بوده است !ازجمله آقاي «كژراهه »بتمام اين مسائل ووابستگي هاو…توجه داشته وباخبرشده اند !ولي چگونه است كهدرتقسيم بندي اعضا كميته مركزي درمسكو كه برسرمقام واحراز ابتكار دررهبري بود وآقاي كژراهه آنها رابدودسته تقسيم مي كند،نظرايشان جانب بخشي است كه حداقل دوتن ازعريان ترين وپرملاشده ترين چهره هاي جاسوس شوروي درآن جمع يافته اند ودرعين حال وباتوجه بگفته ي هاي خودشان وديگران كهنه كارترين عناصر خطرناك وماجراجوئي كه تابحال بحساب آمده اند !اين دواند كه ازآن صفات و«مشخصه »ي بالا! برخوردار ،يعني «كامبخش »و«كيانوري »مي باشند !وسرانجام اين همه تابحال وابستگي ها يا يكي ازبهترين دانسته وآگاه بوده ها ازشخصيت اين دوعنصر حداقل نسبت بديگران درامر جاسوسي وماجراجوئي و…بااطلا ع ،چگونه است كه يكي را «دبير »ودومي ،«كيانوري »راجزوچهارنفر باخوذشان درمقام هيئت اجرائيه مي پذيرند وبه كارمشترك انجام وظيفه مي كنند ؟!آيا خطرات وماجراجوئيها وقتل وكشتار ودزديهائي كه درجلسه ي كميته مركزي درسال 1335 درمسكو طرح مي شود ومتوجه ي كساني است ،از اعضا رهبري حزب درگذشته ،كه باز اين دو نفر مي بايست درپلنوم چهارم درسال 1336 بمقام دبيري وهيئت احرائيه برسند وايشان همداستان با آنها زندگي «سياسي ـاجتماعي »رادنبال كنند !در«حزبي» كه جلسه ي كميته مركزي اش درسال 1335باحضور 15نفرتشكيل مي شود ودونفر ازاين 15 نفر آندوي تابحال براي همگان آشنا شده اند ،چه بصورت جاسوس ،وچه در امر مسائلي كه ازجمله اند «حوادث تروريستي اين سالها (مانند تيراندازي به شاه ـ تيراندازي به احمد دهقان ـترورمحمد مسعود مديرروزنامه مرد امروز )ويك عده دزديها وقتلها كه درحزب وباتصميم هيئت اجرائيه تهران روي ميدادو…كه خودايشان دركژراهه شان ياد آورشده اند !اين بخش اززندگي «سياسي ـاجتماعي »كژراهه پايان مي گيرد ودراين بخش ماباسه چهره از دير آشنا روبروهستيم .سه چهره ي داراي «مشخصه »ي منفي ،كه وجودشان با «ناصداقتي »توامان گرديده است .كامبخش ودست پرورده اش كيانوري كه «مشخصه »ي بارز اين دوعنصر خطرناك دركسوت جاسوسي است وبراي همگان وازجمله «كژراهه»اظهر من الشمس است !وكژراهه كه روز به روزآن مشخصه ي ازديربازبه آن متلاابوده!اورادرجهتي مي سازد كه حاصلش بنده ي «قدرت حاكم »بودن وبراي تن درراحتي رهاكردن وازرفاه برخوردارشدن ،توصيف نبوغ وعظمت «رهبر»گفتن ياتن بديگرزشتيها دادن رامي پذيرد وباورود به شوروي درسال 1327پند تهديد آميز ميزبان «آشوروف »رابجان به گوش مي گيرد تابراي «رفاه »بيشتروشرايطي متميزتر ازافراد معروف در«مسكو » آنگونه سنجيده سخن گويد ولب بتوصيف «استحكام عصبي »رهبرگشا يد تا«لقمه گير»گلونگردد!كژراهه ازاين پس پند ميزبان «آشوروف »رامتوجه است وجون از استعدادوهوشي نيز بهره مند است ،همه جا آن پند ميزبان خندان را!بكارمي گيرد ،اگرچه «نظام »سويتي جايش رانظام اسلامي بگيرد ! «وآن خوي كه گردون نكند چاره اورا درديست كه جزمرگ مداوا نپذيرد !» باسركشي به كتاب «كژراهه »وبررسي وضع رهبري وتشكيلات حزب توده دردوران «مصدق »وزاهدي ،اززبان ايشان چنين مي خوانيم كه :كيانوري باتسلط برتشكيلات تهران (كه درآن تجمع صدها كادرفعال صورت صورت گرفته بود )،نبض حزب رابدست داشت » (21) ونيز ادامهي اين سركشي وپي بري به وضع «هيئت اجرائيه ورهبري »درمي يابيم كه عليرغم تقسيم كار پنج عضو باقي مانده درايران ،يعني (يزدي ـبهرامي ـ كيانوري ـجودت ـ علوي ) اين كيانوري است باكارآئي وداشتن صد هاكادرفعال ،توانسته بود برتمامي تشكيلات سايه افكند ،اگرچه بصورت ظاهر «سازمانهاي »مختلف حزبي بين آن پنج نفر تقسيم شده بود !ايشان خود مي نويسد وبدفعات يادآورشده است كه «پس ازعزيمت كامبخش كيانوري دررهبري امور حزبي براين سازمان ،(سازمان نظامي )جانشين شد.»وباكشف اين سازمان پرقدرت ودرعين حال مخوف ،كه قتل هاوترورها ودزديها و…راجزپرونده ي اين حزب آورده اند ،درسال 1333،دردوران فرمانداري نظامي سرلشكر بختيار ،بدون اقدام هيچ عمل موثري ،بافروريزي بازوي مسلح حزب صدهامسئول كادروتشكيلات وسازمانها ي حزبي دستگير واعدام شدند ويا زندانهاراپر كردند !امكانات وسيع كيانوري باتوجه به گفته هاي« كيژراهه »آنچنان وسيع بوده كه ،حتي «خسرو روزبه »وبرراس سازمان نظامي قرارداشتنش نمي توانسته است ،جلوگير نفوذ«كيانوري »شود وبرآن سلطه داشته باشد .وقتي چنين است ،وضع «بهرامي »كه بنا بگفته ي كژراهه بعلت سوابق سياسي وسن و…» تنها به اصطلاح «رياست عاليه »بااو بوده چه انتظار !ديگر مگر نه اينكه بنا برنوشته هاي كژراهه ،برسرتشكيلات ها وسازمانهائي همچون (سازمان اطلاعات ـجمعيت مبارزه بااستعما –سازمان جوانان دموكرات ـسازمان آزادي ـكميته ايالتي تهران ـشوراي متحد مركزي كارگران ـسازمان زنان و…)بدست يزدي ـبهرامي ـجودت ـوعلوي درظاهر بود ولي انگشت كيانوري درتمامي آنها مي چرخيد ومسير رابه آنجا مي كشانيد كه خود مي خواست ؟!مگر نه اينكه باتوجه بنوشته هاي خودايشان كيانوري دردوران انزوا «كميسيون »فني را بعهده دارمي شود وكاراين كميسين بظاهر كوچك ،تهيه خانه هاي مخفي وجعل گذرنامه واداره ي مطبعه هاي مخفي حزب و…مي باشد ؟!كه بازباتوجه بهمين نوشته ها «جودت »براي تهيه ي گذرنامه ي مخفي وفرارازچنگال مرگ به رقيب خويش «كيانوري »ابارروي آوردن مي كند و…وترس از مرگ ورهائي ازآن «جودت »را مجبور مي نمايد كه به كيانوري قول دهد كه گذشته تكرار نشود ودرواقع تابع نظرات اوباشدولي درمسكو درحضور همگان لب مي گشايد وضمن انتقاد مي گويد :«اگر كيانوري خودرااصلاح نكند وروش سابق خودراادامه دهد ،من اورادشمن حزب مي دانم » (23)حال چگونه است بااين همه سوابق درخشنده !!كه اين عنصربنا بگفته ي «كژراهه »وديگر اعضا رهبري همه جا يادآور شده ،مي بايست باپشتيباني «كميته مركزي حزب كمونيست شوروي » به شوروي احضار شود وباز چنانچه مي آيد اووسازنده اش «كامبخش »،پس از پلنوم چهارم ،دومي بدبيري وكيانوري و«كژراهه» چهار عضوديگر هيئت اجرائيه گردند ؟! پلنم چهارم درسال 1335باآمدن «كيانوري »تشكيل مي شود وشتابان ،پس از بررسي حوادث ورخدادها ئي شوم آور ،كه بدنبل «انشعاب »تشديد مي گرددوانجام مي يابد رامورد بررسي قرارمي دهند كه از جمله است (ترورشاه ـقتل محد مسعود ـقتل دهقان ـقتل افسران ودزدي از بانكها ـدوران طرح مسئله نفت زمان رزم آراوسپس مصدق وزاهدي و…)كه همانطر كه گذشت ،بگونه هائي انگشت اين هميشه موردپذيرش «كژراهه»واقع ،شده يعني «كيانوري »،رامي بينيم ومسلم بودن عمدگي نقش اورا«كژراهه »بدفعات بيان وتائيد كرده است وزيانهائي كه به حزب ازاين رهگذررسيده است راهم ! بهرحال «كژراهه »دركتاب خويش ضمن طرح ناپسند ترين روشهاي رايج ،كه ازجمله است «مسائل جنسي »وتهمت زدنهاي اينگونگي ،وبيان آن اززبان ديگران ولي تائيد آن اززبان ايشان كه ازجمله است «مريم فيروز »و…«هيئت اجرائيه نوگزيده »رااينگونه ازجانب پلنم چهارم ذكر مي كند «دبير اول (رضا رادمنش )،ودونفر بعنوان دبير (عبدالصمد كامبخش وايرج اسكندري )وچهار عضو (فروتن ـكيانوري ـقاسمي ومن «طبري »).جودت فقط پس از پلنوم پنجم به عضويت هيئت اجرائيه انتخاب شد .بعدها درنتيجه اتحاد بافرقه دموكرات (پلنوم هشتم )دوتن وارد هيئت اجرائيه شدند ،يعني غلام دانشيان (صدرفرقه )»ضمن ادامه ي سركشي به «كژراهه »مي يابيم كه متن دفاعيه روزبه ،ازطرف «كميته مركزي حزب كمونيست شوروي »به ايشان دادهمي شود .اززبان ايشان :«درموقع اقامت درمسكو ،پورديناك ،معاون شعبه بين المللي ،مرابه كميته مركزي حزب كمونيست شوروي احضار كرد ،اوپس ازآنكه ازخسروروزبه به ستايش ياد كرد ،گفت :«دفاعيه او ،كه سندجالبي است ،دراختيار ماست وكساني كه اين سند رابه ماداده اند ،خواهش كردهاند آنرابه دست شما بدهيم تاشما به حزب تحويل دهيد »سپس بسته دفاعيه رابه من دادومن به مناسبت اعتمادي كه نشان دادند ،تشكركردم ووعده دادم كه سند رابه رهبري حزب توده تحويل خواهم داد. (23)ونيز ايشان درهمين قسمت اكتاب مي نويسد .«من درايام 23سال توقف درآلمان –آنطور كه يادم مي آيد –جمعا9باربه شوروي رفتم .درسال 1338براي عزيمت به چين بعنوان مسئول هيئت نمايندگي حزب ،به همراه دكتر فروتن وآذراوغلي ،درسال 1339براي شركت درپلنوم 7و8كه درمسكو تشكيل شد ،درسال 1340براي عزيمت به باكو وآشنائي باوضع فرقه بنا بهدعوت رهبري اين سازمان ،درسال 1346براي شركت دراجلاسيه ايرانيان مقيم شوروي بمناسبت پنجاهمين سال انقلاب اكتبر،درسال 1347براي شركت درپلنوم 12،درسال 1349براي شركت دراجلاسيه ايرانيان مقيم شوروي بمناسبت صدسالگي لنين ودرسالهاي 1350و1352و1354براي استراحت دركريمه .دراين 9بار،تنها دوبارمراجعه مشخص به من شد .يكي همين مسئله تحويل دفاعيه روزبه ديگري درسال 1351،سئوال باوساطت ايوانف ازمن براي اطلاع يافتن نظرم درباره اينكه چه كسي خوب است بجاي رادمنش دبيراول شود .وقتي من پاسخ دادم «كيانوري »ايوانف گفت :

اين عين نظر من است ».

شورويها احتياط كردند ومستقيما بامن صحبت نشد وازطريق ايوانف نظرم راپرسيدند.بهانه ايوانف هم دادن كتاب تازه اوبه نام ،ايران امروز بود وضمنا عقيده مرادرباره متاب خواستارشد .علاوه براين سئوال كه كيانوري شخص مناسبي هست ،ضمنا گفتم كه :«عيب بزرگ اوخشونت است » »وايوانف درپاسخ گفت :«اين عيب نيست »وصحبت درهمين جا ختم شد » (24).اينكه چند بار به «شوروي »آمده اند يادركريمه استراحت كرده اند و…كه دربالا آمد مورد بحث نيست ،چون چه ايشان درشوروي وچه درمسكو ادامه ي زندگي دهند وچه در لايپزيك ويابرلين شرقي ويا…چه استراحگاه ايشان دركريمه باشد وازتمام شرايط رفاهي برخورداروچه درمناطق خوش آب وهواي ديگر مناطق ،چه شوروي ها مستقيم باايشان تماس گيرند وه پيام آورانتخاب كنند بحضور ايشان ،چه اين پيام آوران «پروفسورايوانف »باشد ويامعاون شعبه بين المللي آقاي پورنياك ،ايشان رابه كميته مركزي حزب كمونيست شوروي بحضور بطلبد ،آنچه واقعيت ها بطور عريان نشان ميدهد تاسال 1351،باآنهمه ديدنهاي ازنزديك وشنيدنه ئي ازاين وآن ،مسئله ي «نظام »سويتي روسي است واينكه چراوچگونه است كه «اعتماد »اين نظام متوجه ي پاره اي از اشخاص مي گردد،وبيان اعتماد راازطروق مختلف ،چه مستقيم وچه غير مستقيم باارسال پيام آوراي همچون «ايوانف »نشان ميدهند !ايشان تاسال 1340واحضارمعاون شعبه بين المللي ،به اطاق كارخودش دررابطه «روزبه »13سال وتامشورت باايشان ودررابطه بابرگزيني دبير اول حزب توده بجاي اقاي رادمنش 24سال زير نظر بوده است وباتوجه به ان «مشخصه »بارزواساسي كه ايشان هميشه بصورت «مغ كپ آمده اي درمقابل نه فقط «قدرتهاي »آنچناني كه از طريق «كامبخش »هاي معلوم الحال شرايطي راكه «افراد معروف درمسكو »دارند ،برخوردارمي گردد،ودرخانه «لوكس »مخصوص كمينترن جايگاه مي يابد ،كه همگان برآنند ،كه درمقابل «خانها »ي زنداني دردوران 53نفرهم ،همچون «مرغ كپي »كپ آمده است واسباب سرشكستگي تمامي هم بندان خويش آن دوران بوده است !اين زير نظر قرارگيري 24 ساله ويا 13 ساله از ايشان «آدمكي »راساخته كه نه ديگرباواسطه هائي همچون «كامبخش »هاشرايطرفاهي ايشان رابرقراركردن ،كه آن دانه پاشيدنها ي مرحله بمرحله اي ايشان رابه آنجا كشانده ومورد تقرب «دستگاه پر قدرت سويتي روسي »قرارداده كه «كامبخش »با«كيانوري »ديگري باشد براي آنها ! اگر« بهرامي»پس از بيست وهشت مرداد وعده مي دهد كه ازاين پس (نان خيانت وجاسوسي دردهان زن وفرزند ان خود )نگذارد »وبااين وعده دهي مرخص مي شود وزندگي عادي را ميگذراند ،آقاي كژراهه بافرارش درسال 1327 وصاحب «مشخصه »اي بودنش ،كه وجود آن ضعف ،آنهمه «سواستفاده »ازاوراباعث شد ،توسط كساني ازجمله «كامبخش »و…،غيرمستقيم نان جاسوسي وخيانت به دهان خود وخانواده اش بگذارد ،به يقين زمان واثرگذاريها وزير نظر داشتن ها زماني راباخود آورد ه است كه اين «نان »راقدرت سويت مستقيم به ايشان ارزاني دارد ودردهان ايشان وخانوادهشان بگذارد ! اگرروزي «نظام »اهريمني ،پس از 28مرداد،انساني رازيرفشارقرارمي دهد كه تنفر نامه بنويسدوآن «جمله »ي درست ولي زيرفشارنظام سركوبگري قرارگرفته ،دردوران 53نفربگفته ي تمامي همبند هايش يكي ازمقاوم ترين عناصرآن دوران بوده است .اوعليرغم بيماري كليوي وبدنبال اعتراض دسته جمعي همگان وپي آمداين اعتراض وخشم «ملكي »ودشنام دهي وسيلي زني سرهنكنيرومند به ملكي واورابه زندان مجرد بردن ،اين اوست ه پيشنهاد اعتصاب غذاوسپس مطالبات جمعي راكه ،براي آزادي «ملكي »پاي مي فشرد ند،تحويل زندانيان قصر مي دهد واوست كه روز پس ازاعتصاب غذااحضار مي شود وشلاق مي خورد ونه «كژراهه »كه بخاطر همان «مشخصه »ازتن به اعتصاب غذا دادن سرباززده است !اگر او«بهرامي »هنوز عضو حزب توده استكه تااين اندازه درلجن زاروابستگي وجنايت وخيانت نرفته بود ،پس از 28مردادوعريان شدن آنچه درپس پرده هامي گذشته رانمي دانسته ،درمقابل آن تند باد سركوبگ اهريمني براي آزادشدن ويا باخلوص نيت آن وعده راميدهد وسپس زندگي عادي راميگذراند ،كژراهه پس از24 سال ديدنها وشنيدنهاو…هنز درخط وابستگي بوده وعليرغم آنهمه جنايات وخيانتها و…«كيانوري »راصاحب صلاح دبيري مي شناسد وحال نيز پس ازآن همه افتضاحات وعريان شدنها ،قلم بدست،به چهره ي «نظام »ديگر اهريمني،دروغين جلا مي بخشد واورامي آرايد ! كژراهه راپرسيدني است كه چه فرق است وكجا بيان گراين است كه ِ«شوروي »هااحتياط داشتند نظرشان رادرمورد «كيانوري »ويا …مستقيم بپرسند،ولذا آقاي «پروفسورايوانف »رابرمي گزينند،درحاليكه وباتوجه بنوشته هاي خود كژراهه ،ايوانف «دكتردرعلوم وپروفسوردانشگاه دولتي مسكو ومسئول كرسي تاريخ كشورهاي خاورميانه ونزيك دردانشكده كشورهاي آسيا وآفريقا وابسته به دانشگاه مسكو است .ايوانف كارشناس نوونوين ايران است ».اگر«پروفسور »ايوانف ازاين امتيازات دانشگاهي و…،برخورداراست ،كه كژراهه درمقدمه كتاب تاريخ نوين ايوانف ترجمه ي هوشنك تيزابي ،ضمن تجليل هاو…،يادآورمي شود ،آيابيان دارنده ي اين نيست كه عنصري است دانشگاهي ،دقيقا موردتوجه مقامات «دولتي»سويتي وسازمانهاي جاسوسياين كشور كه درانتخاب وبرگزيني اينگونه كسان و«پروفسور»ها دقت لازم مبذول ميدارد ؟!ولذافرستادن ونظرخواهي مقامات شوروي ،درواقع توسط يكي از كارشناسان بومي خودشان ازغير بومي كه «كژراهه »است ،سئوال مستقيم بوده است همانطور كه «پورديناك »معاون شعبه ي بين المللي ،دررابطه باموردي ديگر ايشان رابحضور مي طلبد ونظر مستقيم مقامات دولتي سويتي رابيان ميدارد؟! آنچه ازاين دوموضوع برمي آيد آنها ازسال 1340كژراهه راهمچون «كامبخش »و«كيانوري »ازخودشان دانسته اند وديگرضروري نمي بينند باسفارشات «كامبخش »ها شرايط ويژه ي رفاهي برقراركنندوغير مستقيم خواسته هايشان راتوسط آنها ازكژراهه بخواهند .درواقع اگرمسئله ي دفاعيات روزبه وتحويل آن به كژراههتادرلايپزيك تقديم هيئت اجرائيه دهد وازايشان خواسته شود تا«چهره ي »محاكمه رازيبا كندواعمال شنيع بدست او صورت گرفته راحذف كند تازمينه ي انتشار آن آسان پذير گردد،اولين مراجعه ي مستقيم وآزمايش مستقيم بشناسيم وفرض كنيم كه تابحال غيرمستقيم روي ايشان كارميشده است ،به يقين سال 1351ونظرخواهي ازايشان توسط ايوانف راجع به دبيراولي «كيانري »،زماني است كه آن آزمايشاتلازم را«موفق »پشت سر گذاشته اند واعتمادكامل «مقامات سويتي »نسبت به ايشان محرز گرديده است !دراينجا مي بينيم كه پس ازآن همه ديدنها و…آقاي «كيانوري »منتخب آقاي كژراهه است وبااين يادآوري كه «عيب اوخشونت »است وهم پالگي روسي ايشان ايوانف يادآورمي شوندكه اين «عيب نيست ».ايشان همواره دراين مورد،درعمل ،پس از «شركت مجدددررهبري ،كيانوري راآزموده »اند و«نظرتائيدي سابق خودراتكرار »كردهاند وفقط ازرفتار همسر آقاي كيانوري ،شكوه دارند وميخواهند كه كيانوري آن جريان راكنترل كند ! حال زندگي «اجتماعي ـ سياسي »كژراهه راتاسال 1351رسانده ايم وموجز وفشرده ،باتكيه به نوشته هاي خودايشان بيان داشته ايم .درضمن كليه ي اعضا هيئت اجرائيه را،كميته مركزي حزب كمونيست شوروي درسال 1336به ستاددعوت مي كند وتحت عنوان اينكه شرايط مساعدتري دررابطه باروزنامه وراديووارتباطات باكشور ،ازآلمان شرقي فراهم تراست ،آنها به آلمان شرقي مي روند وعلت رانيز وجود زمينه هاي تويعه روابط بامحمدرضاشاه ذكر مي شود ودرآنجا راديو ـمطبعه و…فراهم مي شود .كژراهه دركتابش ضمن نفوذ «ساواك»درحزب توده وافشا شهرياري ونقل قول ازقول رادمنش كه «رفقاي شوروي اين پسره رابه من معرفي كرده اند »ومسئله برملا شدن شبكه جاسوسي يزديهاوبهانه دردست كيانوري آمدن براي منحل كردن هيئت اجرلئيه ،ياداورمي شود درهمين رابطه سوسلف مسئول بين الملل حزب كمونيست شوروي نامه اي خطاب به رهبري حزب توده مي دهد واز وضع بي بند وباردرامرسريت حزب توده شكايت دارد و…!دراين دوره كژراهه دررابطه باراديو ومطبوعات حزبي ونيزعضوكميته مركزي ،هميشه موردتوجه قرارداشته وايشان نيز براي «پيك ايران» به صوفيه اعزام مي شود .دراين دوره كه پلنوم دهم مي باشد وباتوجه به آنچه دربالاآمد ،دررابطه با«شهرياري »وسپس دستگيري «يزديها »بخاطر سرقت زدن بصندوق حزبيواعترافات حسين يزدي واشاره ي نامه «سوسلف »ايشان مقدم برهمه مسئاه تغير «رادمنش »وانتخاب «كيانوري » رابعنوان دبير اولي مطرح مي كند ولي حاصل روند كار،بوروي موقت سه نفري بوجود مي آيد وهمان دبيران گذشته انتخاب مي شوند .ونيزيادآوري اين موضوع ضروي است كه درمسكو بايكي شدن ووحدت بخشيدن فرقه دموكرات وحزب توده ،يكي از عوامل ديگر وجاسوس هاي بنام «كا.گ.ب »دانشيان ياغلام يحي رابه صف «هيئت اجرائيه »مي كشاند كه از دست پروردگان «باقر اوف » مي بوده است !بابرگزاري پلنوم چهاردهم ،عزل رادمنش انجام مي گيردوايرج اسكندري دبيركل مي گردد.كامبخش پس از 10سال مبتلابه تنگي نفس مي ميرد و«كژراهه »كيانوري رابجاي اوپيشنهاد مي كند وموردتصويب قرارمي گيرد !تضاد درهيئت دبيران بين «كيانوري »واسكندري شدت مي گيرد وحزب توده شعار سرنگوني «رژيم ضد خلقي محمد رضاشاه »راسر مي دهد و«كيانوري »اين شعارراتائيد «شوروي » مي داند ومي گويد «اين شعار رادرآن جاداده بوديم ،شورويها ديدند وحرف نزدند»ادامه ي جنبش انقلابي ملت ايران وآنچه اين حركت رهائي بخش «حزب توده »ورهبري رابتكاپو مي اندازد اين استكه سرانجام وبازبان قلمي كژراهه درآستانه تشكيل پلنوم شانزدهم ،دانشيان درهيئت اجرائيه شركت كرد وسرانجام پيشنهاد مي كند كه اسكندري ازمقام دبير اولي برداشته شود وكيانوري بجاي اودبير اول شود .پس ازبحث كوتاهي راي گرفته مي شود .» (25)همه راي مي دهند (به اضافه اسكندري ).اين پلنوم دراسفند ماه 1357برگزار مي شود وگزارش كميته مركزي راكيانوري قرائت مي كند .كژراهه درادامه ي گفته هايش :«درموقع استراحت درشوروي وهمان ايام ،سيموننكو ،مسئول شعبه ايران دركميته مركزي حزب كمونيست شوروي ،ازمن «طبري »مي پرسيد :«شما درمسئله رهبري توقعي براي خودتان نداريد ؟»من »كژراهه »جواب دادم «ابداتوقعي ندارم » (26)ولي يكي از اعضا هيئت اجرائيه منتخب پلنوم 16 ايشان مي باشند !پس از پلنوم ،كيانوري دستورمي دهد كه هيئت اجرائيه وافرادي ازكميته مركزي عازم ايران شوند كه «كژراهه » نيز يكي از آنها ست وباتجربه اي 30 ساله درمهاجرت وسالها تحت نظر مقامات دولتي «سويتي »روسي ،چه درمسكو وچه دركشورهاي برادر ،تحت رهبري فرد هميشه مورد انتخابش كيانوري به ايران باز مي گردد!دراين مدت 30ساله باتوجه به آنچه خود ايشان دركتاب خويش آورده اند وباتكيه به آن گفته ها وقضاوتها ،يكي ازنادرعناصري بوده كه ازشرايطي خوب برخوردارميشده – مورد توجه مقامات عالي قدرت سويتي بوده وبيشتر از حتي بعضي ازاين دبيران موردتوجه ومشورت آن مقامات وفرستادگان بومي آن مقامات بحضور ايشان قرارمي گرفته است . ازاعضا ثابت كميته مركزي وهيئت اجرائيه قلودادمي شده وهميشه اشخاص موردتوجه ايشان درراس دبير اولي حزب توده «كامبخش »و«كيانوري »بوده اند وفرد موردانتخاب هميشگي ايشان كيانوري بوده است .دونفري كه ازدير باز بخيانت و خطرناك بودن وجاسوس «كا 0گ 0ب »بودن همگان واز جمله ايشان بااطلاع بوده اند .نيز باتوجه به «مشخصه »اي كه ايشان ،قبل از فرار،چه درزندان وچه پس از زندان همگان يادآورشده اند ونگارنده ي اين سطورجزئي ازآنهارادراين كوتاه نوشته آورده است ،چنان ميدارد كه ايشان اگر تاسالهاي 1340درحد «كامبخش»و«كيانوري »مورداعتماد ئاطمينان خاص «مقامات »سويتي نبوده است ،وبنابرآگاهي كامبخش يا…ازمشخصه ي ايشان ،ولذا بهره بري از اين مشخصه ي ضعف وفريب دهي ،شرايط رفاهي قابل توجهي براي ايشان سفارش ميشده است ولي وبه يقين ازاين سال ببعد خود نقش كامبخش ياكيانوري مانندي را تقبل ويااز خود نشان داده است تاسال 1351كه راجع بهدبير اولي ازايشان صلاح انيديشي ونظريه خواهي مي شود ودراستانه ي بسرآمدن زندگي 30سله مهاجرتشان ،موردسئوال ازطرف «سيموننكو»مسئول شعبه ايران ،دركميته مركزي حزب كمونيست شوروي قرارمي گيرند كه ايا ايشان «درمسئله رهبري توقعي براي خود ندارند ؟،وپاسخ ايشان هم نه مي باشد چون «كيانوري »هست وهميشه يگانه بوده اندوهستند !اگرچه از صفات بارزكيانوري درامرخيانت و…بي بهره بوده ويا باشندولي درامر جاسوسي وياباتمام وجود هميشه ودره همه حال اجراكننده ي دستورات روزانه اي «مقامات دولتي »روسيه باشند !تاكامشان هميشه شيرين ،ازشيريني «قدرت »وجاه ومقام باشد !اين خوي اينگونگي مرحله بمرحله ،درمدت زمان 46يا 50 ساله زندگي «اجتماعي ـسياسي »،در اين عنصر 75ساله آنگونه قوام گرفته وچاره ناپذير شده كه :«درديست كه جزمرگ مداوانپذيرد »! «كشت دروغ ،بارحقيقت نمي دهد اين خشك رود ،چشمه حيوان نمي شود آن كو شناخت كعبه تحقيق راكه چيست درراه خلق خار مغيلان نمي شود» وحال ادامه بررسي وسركشي به آخرين بخش اززندگي «سياسي – اجتماعي »كژراهه ،كه باقيام «ملت ايران »ودرهم ريزي وواژگوني «نظام »سلطنت ،زمينه ي آمدنش به ايران وپايان گيري مهاجرت 30ساله او ،وسرانجام فروريزي وروبه «اهرمني »ديگر آوردن وقلم به آرايش ديگر«نظام »سركوبگري سپردن و…رادنبال مي كنيم ! كژراهه مي نويسد «درسال 1358كيانوري وبتدريج مااعضا هيئت اجرائيه وارد ايران شديم .ازمن درآغاز ورود رحمان هاتفي درخانه اي مخفي كه دراختيار ش بود ،پذيرائي كرد (27)!نيزبنا برگفته هاي قبلي ايشان ،هيئت اجرائيه تعين شده ازطرف «پلنوم »شانزدهم عبارتند از كيانوري رهبرانتخاب شده وموردتائيد هميشگي «كژراهه ».اين برگزيني به دبيراولي ،ضمن بيان تظاهرات مصنوعي دانشيان وصفري ،درموردبدبيري برگزيدن «صفري »وجوسازي هاي مناسب ،سرانجام پيشنهاد بركناري اسكندري وبرگزيني كيانوري ازسوي دانشيان بعمل مي آيد .دانشيان كه جاسوسي بودن ومشكوك ناميدن اورادرقتل «پيشه وري »بدنبال درگيري پيشه وري با«باقراوف »بوضوح شرح داده است !برگزيني اين دبير بيش از 30سال تابحال جاسوس ،همراه ديگر هيئت اجرائيه ايكه مشكوك بودن وجاسوس «كا 0گ 0ب»بودن بعضي از آنها رابيان وياخودشان پس ازاعترافات ابراز داشته اند كه يكي از اين اعضا هيئت اجرائيه «كژراهه »است كه براين كرسي دستگاه رهبري حزب توده بيش از 30سال تابحال تكيه زده است وتابحال ،مستقيم وغيرمستقيم ،درادبارببارآوري وشوم زائي نقش فعال وتعين كننده اي داشته است !كژراهه درامر بقدرت رساني كيانوري هميشه وبالاخص دراين دوران آخر نقشموثر وتعين كننده اي داشته كه بنا بقول خودش آورده شده در صفحه 264كتاب اينكه كيانوري بگويد :«اگر طبري نبود ،معلوم نبود وضع ما الان به كجامي رسيد ».ميهمان دارايشان رحمان هاتفي است كه ازسال 1355به انتشار روزنامه مخفي روي اورده واز همان اوان باتوجه به نوشته هاي كژراهه باكيانوري وشعبه ايران درتماس بوده است .هاتفي كسي است كه دركيهان مقامي بالاداردومعاون «امير طاهري»سردبيركيهان مي باشدوبنابگفته ي كژراهه «قرائن دردست است كه فعاليت «نويد»دراوج گيري انقلاب اسلامي !!نمي توانست ازديد «سيا»و«ساواك »دورباشدو…».هاتفي يكي از دونفر رهبران اصلي »نويد»سازمان مخفي حزب توده است كه كژراهه دراينموردمي نويسد :«آيا فعاليت چشمگير«نويد»نوعي باج دهي ازجانب سيا به شوروي براي تسهيل رخنه اين ابرقدرت درانقلاب اسلامي !!نبود ؟»ايشان مي نويسد كه :«موافق تصميم كيانوري سازمان مخفي نويد كماكان مخفي ماند وباانكه پرتوي وهاتفي دردستگاه رهبري واردبودند ،عملكرد پنهانكاري سازمان «نويد»تغيرنكرد ». ادامه گفتگوها ونوشته هااززبان كژراهه اينكه :«…دراين اواخر حيات حزب ،درهيئت دبيران مطرح شد ،بدين معني كه هيئت دبيران رهبري سازمان مخفي رابه سه نفريعني كيانوري وحجري وميزاني (سه دبير تشكيلاتي )واگذار ميكند » (28) حال پلنوم 17درسال 1360تشكيل مي شود ويكي از اعضاهيئت دبيران ،همچون گذشته ،كژراهه است .ايشان دررابطه باپلنوم 17مي نويسد :«درفروردين 1360پلنوم هفدهم كميته مركزي درتهران درمنزل دكترفرهاد عاصمي براي مدت يك روز تشكيل شد وباانضباط تمام كليه تصميمات اتخاذشده ازطرف «كيانوري »وديگر رهبران به اتفاق آراموردتائيد وتصديق قرارگرفت …»وسپس ،«ولي اراده اعضا پلنوم چنان مجذوب «صحبت »رهبري بود كه كمترين مقاومت ديده نشد .فقط

مطالب تحسين آميزي ازسوي من «كژراهه »به نشانه ي «دبيراول »بيان شد كه موردتقدير تمام پلنوم قرارگرفت » (29» واين پلنوم ومجذوب «صحت »رهبري بودن اعضا ومطالب تحسين آميز ازسوي «كژراهه»به نشانه ي «دبير اول »كه كيانوري باشد ومورد تقدير قرارگرفتن ،وآن نشستن وبرخاستن «يك روز »اي پلنوم وتمام سرنوشت سازمان مخفي نويد وكل حزب …رابدست كيانوري سپردن ،درزماني صورت مي گيرد كه يكسال قبل ازآن ،باتوجه بنوشته هاي كژراهه :«درسال 59فعاليت حزب توده درجهت بسط روابط بين المللي خود چشمگير است .از آ ن قبل است مسافرت كيانوري به شوروي وملاقات با ثاناماريف و…» پرسيدني است كه آيا گفته هاواندرزهاي تكاندهنده ي اعضا «كا .گ .ب. »،همچون كالشيان ،رئيس شوراي انجمن دوستي ايران وشوروي (وكس )،كه حزب توده راهمچون «چاه آب چلو »خوانده بود ،حال كژراهه ،راپس ازعمري 75ساله وزندگي «سياسي ـاجتماعي »تابحال نزديك 45ساله تكانه ميدهد كه «كيانري در اين «چاهك »نقش خودسرانه اي داشت و…»؟! ( 39)وياباتوجه به آن اندرز حكيمانه !!كاليشيان ،به فرد مورد خطابه اش ،كه ضرورت عضويت درحزب توده را براي آن شخص نميدانسته ورهنمود اينكه «شما درخارج ازاين حزب براي كار درانجمن مفيد ترخواهيد بود »!آياكژراهه چه دردرون ويابرون ازآن«چاهك »،عمري سياسي تابحال رامفيد حال آن «مناسبات بين المللي »نبوده ،سودش درخدمت «كمونيسم »روسي وزيانش متوجه ي ديگرملتها واز جمله ملت ايران باشد ؟!وحال فروريخته ودرهم خرد شده درمقابل تند باد بيرحم وانسان سوز «نظام »كنوني ،آنچه خطا رفته شده وادبار وخيانت وجنايت وزشتي باخود آورده ،مي بايست فقط بعهده ي «كيانوري »گذاشت كه هميشه ودرهمه حال مورد گزينش وتائيد وتحسين كژراهه بوده است ودرهمه حال وهمه ي سالها بااوهمگام وهم زبان درهيئت دبيران بوده است ؟!آيااگراين تند باد بيرحم ،اين انسان شكست خورده رادرهم نمي ريخت ،اين كژراهه نوشته مي شد و«كژراهه » اينگونه پرده دري مي كرد ؟!اگ سازما ن جهنمي وانسان سوز «حزب توده »پيروز مي گشت و«نظام »سركوبگر كنوني رابزير مي كشاندبنا برآنچه «كژراهه »آورده است ،خود جانشين اومي گشت «كيانوري »برجايگاه «استالين »درايران نمي نشست وكژراهه درنقش سوسلف قرار نمي گرفت ؟!وآيا خودوهميشه موردتحسين وگزينش وتائيد اوقرارگرفته ،«كيانوري »گرگ ملت ايران نمي شدند ؟!قضاوت تاريخ باتوجه وروي آوري به كتاب كژراهه وبررسي وسركشي به زندگي «سياسي – اجتماعي »اووديگرهمپالگي هاي ايشان كه ازجمله است كيانوري ،داوري اش به اينجا ختم نمي شود ،كه فقط «كيانوري »زندگي پرماجرا وخطرناكي داشته وعضو «كا – گ ب »بوده است ودستش به تمامي قتل ها ـترورها ودزدي ها وجاسوسي ها آغشته است ،كه كژراهه نيز همداستاني وهم نفسي بااين عنصر هميشه مشكوك وخطرناك مي داشته است وديگر رهبران واعضاءهيت دبيران هم !درضمن اگر زيرذره بين تحقيق وانتقاد قراردهد «كژراهه »رهبري اعضاءوهيت اجرئيه حزب توده را ،دراين مدت زمان بيش از 40ساله ،شيوه ي رفتار وبرگزيني و…«كژراهه »اگردرحد «كامبخش»-«كيانوري »ويا ديگراعضائي كه دستشان رادركتاب كژراهه ،به جاسوسي –خيانت ـوجنايت آلوده ميدانسته ،نباشد ،به يقين آلوده تراز كساني است ،كه همواره مورد حمله ي كيانوري هاورودرروي اين قبيل عناصر جنايتكار بوده اند !وبه يقين نزديك به 45سال اينگونه «كشتن »باري درخوردخود راببارمي آورد ،نه برخورداري از صداقت وحقيقت ،ثمره آن باشد ! كژراهه ،همچون كيانوري درتمامي مصاحبه ها ونوشتار وگفتگو هاي تلويزيوني ،تاقبل از دستگيري وبرملائي اسناد غير قابل انكار ،هردو برطبلي مي زدند ،كه بانك آن همگان وازجمله بركرسي قدرت نشستگان «جمهوري اسلامي »را ،مورد حمله ي خويش قرار ميداد متنها «حزب توده »ورهبري آنرا صلاحيت بركرسي «قدرت » نشستن ميدانستند تا«قيام » ويا انقلاب ملت ايران رارهبري كنند !كيانوري درتمامي مصاحبه ها وگفت وشنودها ،گستاخانه بهمگان حمله مي كرد وحزب توده ودرراس آن «خودش » رامبارزوعمده تعين كننده درامر سرنگوني «نظام » سلطنت و…مي دانست وهمگان بياددارند كه بعنوان مثال چگونه درمصاحبات تلويزيوني روي درروي «آيت الله بهشتي »نماينده ي آنروز نظام سركوبگر جمهوري اسلامي مي ايستاد وخود وحزب توده را عاري از هر گونه خيانت به ملت ايران ميدانست !بدنيست اگر چه كوتاه شده اي از اين رودرروئي هارادراينجا بياوريم «…حزب توده …تاريخچه اش ،تاريخچه ي خيانت به ايران است ،تاريخچه ي خيانت به انقلاب وايران است .كي درسال 1332،بيست وهشت مردادرا عملا راه انداخت »وپاسخ كيانوري به بهشتي اينكه «من (كيانوري )تعجب مي كنم ازجناب آقاي بهشتي كه ايشان جزو تصويب كنندگان قانون اساسي هستند ورئيس قوه قضائيه كشور كه لا اقل بايد اين ماده قانون اساسي راكاملا يادشان باشد كه تايك جرمي درمحكمه صالحه ثابت نشده است ،كسي حق ندارد حتي متهم رابه آن جرم محكوم كند ،اينكه حزب توده ايران خيانت كرده ،درهيچ محكمه اي جمهوري اسلامي ثابت نشده .ماحاضر هستيم درمحكمه اي از طرف همين جمهوري اسلامي ،به رياست شخص شما شركت بكنيم …كه اين افترائي است …»!حال چگونه باوركردني است كه عناصري از جمله «كژراهه »-«كيانوري »-و…بترتيب ازسال 1315 و1321 دراين مسير گام كوبند ،حركت كنند ،بنويسند ومصاحبه كنند ولي بادستگيري وباارائه ي اسناد معتبر وغير قابل انكار درامر جاسوسي وخيانت وجنايت ،روبرو شوند واجبار به اذعان ننمايند به آنجه دراين مدت بيش از 40سال مرتكب شده اند ؟!آنهم درمقابل دادگاهي كه نظامي برپامي دارد ،كه اگر پايورانش وحشت انيگز تراز رهبرسابق ايشان «استالين »،بكارگيري واژه ي «توراتيرباران مي كنم» !راآسان تر به اجرا نگذارند ،به يقين دراجراي اين قبيل وحشيگريها ،ناتوان ترنيستند ونبوده اند !حتي براي «مهدي هاشمي »هم پناه هميشه مسلمان بوده ي خون ريز ديروز خودشان !كژراهه را بنا بر«زندگي –سياسي واجتماعي »اش تاسال 1362دنبال كرديم وباتوجه به سروده ي عبرت آموز عبيد زاكاني ،ازاين گربه ي زاهد ومسلمانا !پرسيدني است كه از آن ديروز واين امروز ،ازاين احساس وآن حسرت ،كدامين راراست بنگاريم ؟! «برسرآنست نفس حيله ساز كه كندراهي سوي راه تو باز تادرآن ره ،سربپيچاند تـرا وندرآن آتش بسوزاند تـرا اهرمن هرگز نخواهد بست در تاترامي افتدازكويش گـذر»! پنجاه سال زندگي «سياسي –اجتماعي »انسان صاحب استعداي بطور موجز وفشرده موردبررسي ونظاره ي خواننده قرار گرفت كه حال بيش از 70 سال براومي گذرد .سركشي وروي آوري به اين زندگي ،باتكيه برآخرين اثر انساني بود ،كه خود اين زندگي 50 ساله راآنگونه رقم زده است ،كه بيانگر درستي ها وپروريدهائي است ،راجع به آن حزب وسازماني كه نزديك به 45 سال زندگي «سياسي –اجتـماعي » اش درآن گذشته ويكي ازاصلي ترين رهبران اين سازمان سياسي بوده وشايد بتوان گفت بي رقيب ترين «تئوري»پرداز اين حزب وديگر سازمانهائي بود ،كه بستر گاه نظام فكري آنها دراين سازمان مادر پروريده شده وقوام گرفته است !صاحب اين زندگي «سياسي –اجتماعي » باتكيه براستعدادقلمي ودانشي وحافظه ،توانسته است جنبش كمونيستي ايران راازدير باز تاسال 1366دراين كتاب بنام كژراهه جاي دهد وپردهدري كتدازآنچه سازماني بنام «حزب توده ي ايران »،مسير تاريخي 45ساله اي را ،دركژي ونامردمي طي كرده است وجز رسوائي وشوم آوري چيزي حاصل نداشته است !حال نتيجه گيري از پنج بخش تقسيم شده ي اين زندگي سياسي اجتماعي صاحب كتاب رادنبال مي كنيم .پرداختن به نتيجه گيري وميكانيسم روي آوري به آن اينگونه است كه : 1ـ چرادرسطح بين المللي شوروي ودرسطح ميهن حزب توده مي تواند منزلگه دوستداران رهائي انسانها ودارندگان نظريه اي باشد ،كه رهائي انسانها وآرمانهاي ميهن پرستي درانها شور آفرين بود . 2- روانشناسي فردي واجتماعي چگونه باهم عمل ميكند و«كژراهه »اي بنام «توده ايسم »رامي آفريند ! 3- فرهنگزدائي توده ايستي چگونه بايسته است ؟!وچگونه مي توان ازدام آن رها شد ؟! 1- گرايش وروي آوري درسطح بين المللي به اردوگاه شوروي ودرسطح ميهن به حزب توده ناشي ازوجود شرايط اجتماعي –سياسي بود كه در خود فرزنداني راجذب نمود ،كه دل باخته ي نظمي انساني وتحرك واثربخشي درجهت خواستي ميهن پرستانه راداشتند .اين گرايش وروي آوري بدنبال اوج گيري جنبش هاي رهائي بخش آمريكا واروپا واثر بخشي همه ي آنها برسازماندهي وسازنان گيري جنبش هاي طبقاتي ،وحاصل كمي وكيفي از اين كنش وواكنش هاي انقلابي وسياسي –اجتماعي ،وجود امكان بهره گيري مساعد وبهنگام از جنگ بين الملل اول ،در روسيه ،بزرگترين واقعه ي بشري رخ مي كشايد .انقلاب اكتبر واقعه اش بهمان قدرپر اهميت است ودانستن آن اهميت بخش وچاره ساز وآموزنده براي جنبش ها وديگر حركتهاي اجتماعي ،كه تحولات ودست اندازيهائي كه ازهمان فرداي اكتبر برسراين واقعه ي بزرگ تاريخي آمد ويا بهتر بگوئيم آوردند ! انقلاب اكتبر ودرراس آن «لنين »همان قدركه تكان دهنده وتحرك بخش بودند وشناسائي ان اهميت تاريخي غير قابل انكار دارد،كه بكژراهه كشيدن ودر باطلاق ضد انديشه اي خود درغلطيدن آ ن!

انقلاب اكتبر شايد ازفرداي پيروزي اكتبر،بيشتر ازآنچه تكان دهنده باشد براي جوامع انساني خفته ،باطلاقي شد وكمينگاهي برسرراه جنبش هاي رهائي بخش انساني .وشايد بتوان گفت مسئوليت «لنين »دراين انحراف گيري وانحراف بخشي نسبت بديگران بيشتر بوده است .قضاوت بيرحم تاريخ ازاين نظر مسئوليت بيشتري رابرگردن «لنين »سكان پذير وفرمانده ي انقلاب اكتبمي گذارد ،كه بي شك باهوش ترين وهنگامهساز ترين عناصر رهبري انقلابي شد كه درابتدا پيروزي آفرينش وسپس به كمينگاه بدل گرديده شده ،بود .اين انحراف وچرخش را،چه درسطح ميهن وچه درپهناي جهاني ،ازهمان فرداي پيروزي اكتبرمي يابيم ،ودرراس همي آن هنگامه سازان «لنين »است ،كه براي انديشه انقلاب طناب مي بافد وبدست وپايش مي زند .اين انقلاب بنيان كن پس از فرداي پيروزي دردست رهبران خويش ودر راس آنها «لنين »،دوراهي شومي رامي يابد ،كه جانشين دوراهي نجات گرديده است !درسطح «ميهن »آهسته آهسته خلع سلاح ازديگر نيروهاي انقلابي شركت كننده دراننقلاب –كوتاه كردن جنبش هاي شورائي وخودگرداني هاي كارگري –تقويت دولت بهر وسيله ي ممكن –ساختن دستگاهي مركب از افراد فرمان پذير وخودكار درجهت انجام فرمان قدرت مافوق –امر پذيري ورشد بوروكراسي شاخصي ازتكامل –فرمان به برگزاري نظامي گري دركارخانه ها تازير شلاق نيروهاي فشار توليد چند بارافزايش يابد –وسرانجام توصيه وتوبيخ تاسير دولتي شدن سرمايه وديگر رامش دردرپهنه ي بين المللي آهسته آهسته تعين وتكليف براي تمام احزاب وسازمانها ي سوسياليست وكارگري –مناسبات بين المللي آن باشد كه شوروي تعين وابداع كننده است –هم سوئي وهم نفسي بانمايندگان دولتهاي استعمار گر درزير نام سياست مسالمت آميز –تحميل قراردادهاي زيان رسان براي ديگر كشور وملتها درجهت منافع روسيه –و…تبديل شدن اينگونگي دوشاخه ي نجات به دو اهرم قيچي ،فراگيري استبدادي است كه مرحله بمرحله دراين مسير گاه فاجعه آور قوام مي گيرد واز ديگر عوامل اجتماعي درسطح جهاني بوجود آمده ،خودآگاه يا نا خودآگاه استفاده مي برد .ادامه منطقي اين مسيرگاه آنگونه درفرداي پيروزي اكتبر آغاز كاركرده ،دردوران سي ساله ي استالين ،سياست ساز روسي جانشين «لنين »شده ،نظامي است انسجام يافته وسخت قوام گرقته ،درسطح ملي سرمايه داري دولتي وبازتاب جهاني اش منسجم تراز ديگر «نظام »سرمايه داري رقيب در غرب ،به رقابت درچپاول وتحميل قراردادو…روي آورشده است ! ازهمان فرداي پيروزي اكتبرماشين سركوب برگردن وابستگان نظام تزاري وسپس دامن گير كساني شده كه درپيروزي انقلاب سهيم بودند ونقشي اساسي بعهده داشتند .طبل زنان اين «نظام »درحال شكل گيري ،ازهمان فرداي پيروزي ،پيروزي ضد انقلاب رابهانه ي سركوب وبه راه انداختن ماشين اعدام خويش ساختند وعملكرد اين ماشين روزبروز شدت گرفت وجارچيان اين سيستم ،تحت عنوان مخالفين اشتراكي كردن زمين ـرشد سرمايه داري –هوداران فاشيسم –حمايت شدگان ازطرف هيتلر و…،همه جاجارمي زدند ووحشت وترور ببار مي آوردند وعدالت گاه اين سيستم چوبه ي اعدام برپامي كرد ويابه سيبري انسانهاراگسيل وي داد.دردوران سي ساله ي استالين ذهن جامعه پرشدكه ترديد درعدم وجود آزادي درشوروي ،يعني خيانت ـجاسوسي .همه مي بايست مي پذيرفتند وگردن مي نهادند كه يابا«ما»ولذا سربراهي ويا«اعدام »!پذيرفتن درسطح جهان كه شوروي ميهن سوسياليستي است !ورهبري داهيانه ي استالين ابداع كننده ي اين نظام «انساني»است! وتنها نظام «دموكراسي »درجهان آنست كه درشوروي مي گذرد ! انقلاب اكتبراين واقعه ي پراهميت درسطح جهاني ،كه سريع،تمام انسانهاي آرمانخواه درراه نظامي انساني را ،بخود جذب كرده بود ،آهسته آهسته كالبد تهي مي كند وباروي برتافتن آن انسانها ي علاقه مند به راه انسانها ،پژمردگي آرماني در اوبوجود مي آيد وهرچه ازاين انساهناي صميمي وعلاقه مند به سوسياليسم ومردم گرائي كاسته مي شود ،آن «نظام»به مسير ضدانديشه اي اوليه اش ،كه دوراه نجات از آن تصور مي شد ،بيشتر شتاب مي گيرد وببافتن طناب ومحكم كردن آن بدست وپاي انديشه هاي انساني روي مي آورد .درمسيرگاه انحراف يافته وقوام پذيري «سيستم »وتحولاتي كه باخوددارد ،نه فقط به سياست سازان روزانه اي سياست سويتي روسي وبه اجرادرآورندگان آن سياستها برخوردمي كنيم ،كه «تئوريزه »كنندگاني رامي يابيم ،درسطوح مختلف ،كه حساسي كارشان اگرازسياست سازان كمتري داشته باشد به يقين نسبت به اجرادرآورندگان وبازوهاي اجرائي آن «نظام »،موقعيت حساس تري راعهده دارمي باشند !كه يكي ازپرتبحرترين اين تئوري پردازان «سوسولف »است كه باتوجه به كتاب «كژراهه »،توانسته است هميشه مقام خودراحفظ كند ،اگرچه سياست ساز روزانه اي روسي «استالين »ويامانكوف –خروشچف –برژنف و…باشد!اين كهنه نظريه پرداز «نظام »سويتي روسي ،بطورروزانه اي ،آن جرياني راتئوريزه مي كرده وبخورد جامعه مي داده ،كه حاصلش اين سيستم سويتي روسي موجود است وحال زندگي 70ساله اي راپشت سرمي گذرانده است .حاصل اينكه سيستم سياست سازان روزانه اي وتئوري پردازان وسپس به اجرادرآورندگان آنهارا،مي بايست باهم شناخت وعجين شده ي درهم !دانست كه هريك ديگري راساخته وهريك باوجود ديگري زنده وبرپست !لذااين سيستم آن نظريه پرداز وسياست ساز رامي سازد واينگونه كسان سازنده ي آن سيستم اند !نيزاين مجموعه ي همديگر راساخته ،بگونه اي ديگر ،دررابطه باروي درروئي اضدادخود واپوزيسيون هايش ،اجراوتوانمندي عمل مثبت ويا منفي آنها ،مي تواند تاثيراساسي وتعين كننده اي راداشته باشد وبه شكل گيري يا فروريزي سيستم كمك كند . شرايط اجتماعي تاريخي بوجود آورنده ي شوروي ،وتبديل شدن آن به اين« سيستم»كه حال مورد نظاره ي همگان است ،باپايان گيري جنگ جهاني دوم وشكست فاشيسم و…ازطرفي وباتبليغات پي گيرتئوري پردازان دودنيائي آنها ،ازقبل ودرحين جنگ جهاني دوم وپس ازآن ،زمينه رواني ،فردي واجتماعي پذيرش رامرحله بمرحله براي همگان بوجود مي اورد كه يا«سوسياليسم »ولذا دولت سويتي روسي موجود ،قبل از جنگ –ميهن سوسياليسم وخدمت به آن ويادرغلطيدن به فاشيسم ،درحين جنگ وپ از شكست فاشيسم وشكل گيري كامل «سيستم »سويتي روسي ،بيان وجود دواردوگاه ياسوسياليستي وپايگاه آن روسيه وياجهان سرمايه داري و…!باپايان گيري جنگ جهاني دوم ووجود زمينه ي ذهني جنبش هاي سوسياليستي ومردم گرائي وبوجود آمدن آزاديهاي نسبي فردي واجتماعي ،همانگونه كه گذشت حزب توده درسال 1321پايه مي گيرد وآهسته آهسته وجود شرايط اجتماعي ايران سبب سازرشد پذيري اش مي گرددتاآنجا كه دربرگيرنده ي تمامي انسانهاي آرمانخواه درراه رهائي انسانها وعلاقه مند به استقلال كشورمي گردد!آن زمينه هاي ذهني ازپيش فراهم شده نسبت به شوروي ،كه پايگاه نظرگاههاي انساني است وراه به رهائي انسانيت دارد،وازديگرسوي احساس اجتماعي جنبش رهائي بخش درميان ايرانيان علاقه مند به استقلال كشور وخط سوسياليسم و…،حزب توده آنگونه كه گذشت برخاك ايران نطفه مي بنددوبرخشت مي افتد وسريع روبه رشد دارد! شوروي عليرغم انحراف گرفتن ازدوراهي نجات به فراگيرشدن استبدادازهمان روزهاي اوليه ي پس از اكتبر ودوران سركوب سي ساله ي استالين وقتل انسانهاوترورهاي فكري توسط جارچيان اين سيستم دردوران جنگ جهاني ،وشروع روي برتافتن چهره ي هاي انسان دوست ،كه تحقق پذيري آرمانهاي خويش رادرآنجا بائرداشته بودند ،درجهان ودرايران هم ازاعتباري خاص برخورداربود واين «قدرت »رواني اعتماد ،وجود وادامه ي وجود «حزب توده »رادرحمايت وادامه ي حمايت شوروي از آن ميدانستند .آن تبليغات مستمر ازهمان روزهاي پيروزي اكتبر ،كه شوروي «ميهن »سوسياليسم و…ذهن تمام نيروهاي سياسي راپر كرده بود وتمام افراد وابسته به حزب توده راهم !اين تبليغات واثربخشي درحزب توده ودرراس آن «رهبري »چه بصورت فردفردوعناصر تشكيل دهنده يرهبري وسازماني وچه بصورت جمعي اثرات روانشناسانه ي فردي واجتماعي رابوجود مي اورد ! «چنان نهفته وآهسته مي نهد ايـن دام كـه هـيچ فرصت ترسيدن ورميدن نيست به راه گرگ حوادث ،شبان به خواب رود چوخفت ،گله چه داند گه چريدن نيست 2ـروانشناسي فردي واجتماعي چگونه باهم عمل مي كند و…:باتوجه به ميكانيسم سازمان گرفتن واجازه طلبي ازپايگاه «كمونيسم »جهاني ،كه ازدير باز بنام شوروي رقم خورده است وتبليغات وترويجات «ميهن »سوسياليسم وپيروزي برفاشيسم ودواردوگاهي شدن جهان ،كه يكي ازاين اردوگاه مقتدرجهاني روسيه است وهزارها كيلومتر مرزمشترك واثربخشي هاي فكري ديرينه باجامعه وكشور ايران دارد ،همه وهمه نيروي قدرتي است كه اعتماد رواني مي بخشد ،چه بصورت فردي وچه بصورت اجتماعي ،به اعضا ورهبران حزبي كه از حمايت اين كشور برخوردارند .اجازه گيري «حزب توده »ازپايگاه جهاني اش «روسيه »توسط كساني صورت مي گيرد ،كه باتوجه به بيوگرافي آنها ،آورده شده دركتاب كژراهه ،بنام جاسوس دوران رضا شاه زنداني بودند وسپس نيز وابستگي شان به «كا-گ –ب »تائيد مي شود وحتي سرپوش برروي ضعف هاي دوران زندان شان ودرراس رهبري قراردادن و…مستقيم ازناحيه دولت سويتي روسي است !اجازه بگيران براي تشكيل حزب روستا ونيز كامبخش بوده اند !نيز تبليغات «شوروي »ميهن سوسياليسم –پناهگاه زحمتكشان جهان و…،نه فقط درروسيه ،كه در تمام كشورهاو وسيعا نيزدرايران ازطريق حزب توده تبليغ مي گرديد . ادامه مستمر تبليغ توسط «حزب »ودرراس آن رهبري وسياست سازان روزانه اي وتئوري پردازان وبميان مردم بردن توسط وابستگان وقدرتهاي اجرائي اين حزب انجام مي پذيرفت .ادامه اين وضع حالت رواني پذيرش فردي واجتماعي براي عناصر رهبري وكادرها ي سازماني مكل بدنه ي سازمان بوجود مي آورد وچنانچه درگذشته يادآوري گرديد اين تعادل پذيرش وانجام دهي دستورات واوامر براي «حزب توده »وابداع ودستوردهي براي شوروي اثر بخشي روان شناسانه اي مي آفريند بصورت فردي واجتماعي !ونه فقط اعضا «حزب توده »وابسته به شوروي وشوروي راحمايت كننده ي ان حزب مي دانند ،كه كل جامعه نيز اين رابطه ي تعادل را، هرچند بصورت عاميانه دانسته اند ودرميان مردم جاي گرفته واين دو ونوع رابطه ي بين آنها بايكديگر ،رسمي وشكل عادي گرفته است ،كه باآوردن نام يكي نام ديگري بانوع رابطه اش تداعي مي شود !استمرارپذيري اين رابطه ،هرچه به آن زمان گذرد ،عمق وپهنا گرفتن آن شدت مي پذيرد وآهسته آهسته تاسرحد عدم امكان گسست ازيكديگر ،بنابرآن شكل رابطه اي ،بوجود مي آيد تامگر موردخاصي اين بند ارتباطي رابگسلد واز هم پاره كند ! دراينگونه رابطه هاي «سياسي –اجتماعي »حزبي وسازماني ،عناصرساده ولي تيز هوش ،كه جائي دررهبري واداره ي مراحل سازماني ندارند زودتر مي توانند دل رها كنند تارهبري وآنهائي كه از پرتواين روابط به جايگاه رفيع سازماني دست يافته اند وهرچه جايگاه هرمي اين وابستگان رفيع تر باشد وپايوري بلند تري راداشته باشند ،گسستن ازآن سخت تر وناممكن ترمي شود .نيز تئوري پردازاز اين خط فكري كه دائم درحال «تئوري »كردن سياست هاي روزانه اي اين روابط است ووظيفه داري شعب تبليغ وترويجات رابعهده گرفته است و…،درحين نظريه وتئوري پردازي براي اعضا وديگرانسانها ي درتحت تبليغ گرفته ،خوددائم به تبليغ وترويج خويش مي پردازد .اين نظريه پرداز ،ازنظر رواني ،درمقابل تبليغات وتئوريزه كردن آن روابط ،ابتداخود معرض پذيرش قرارمي گيرد تابطور منطقي اثربخش پذيراندن بديگران باشد !هرچه زمان برگرده اين حرفه مي خورد ،درحرفه اش بطور ناخودآگاه حرفه اي تر مي گرددوناخودآگاه درمسير تبليغت وترويجات خويش است .اين تبليغات وترويجات واثربخشي برروي مبلغ وسازمان دهي تبليغات درسازمان براي سپاهي گري وحفظ بدنه ي تشكيل دهنده ي سازمان ،جستجوي «منطق »توجيه خويش است ،وموادغذائي براي آنرا تكاپو داردوسرانجام «فرهنگ »خاص خودرابوجود مي آورد كه اين فرهنگ همان «تفكر »ويا غلظت گرفته شده ي آن «ايدئولوژيك »حاكم برآن سازمان وجهت بخش آن دستگاه حزبي است .كه مي تواند نه فقط اعضا وكل بدنه ي آن حزب ورهبري آنرا ،آلوده ي اين «فرهنگ »ريشه دوانيده بكند ،كه مي تواند ازمحدوده ي «حزب »،رهبري واعضا آن بگذرد وسرايت بخش خارج از محدوده ي سازمان گردد. اين فرهنگ سياسي وياتفكر قوام گرفته اي ازنظر تاريخي درزندگي «سياسي –اجتماعي »حزب توده ايران «توده ايسم »نام گرفته است كه توانسته سرايت بخش شود وديگر گروههائي را،كه درحرف وعمل رودرروومخالف اين سازمان سياسي مي باشند .كژراهه نماينده وتئوري پرداز اين تفكر توده ايستي است ،كه نزديك به 50سال ازعمر خود را،بنا برآنچه گذشت دراين راه كوبيده است !اين انسان برخوردارازدانش وقلم وحافظه ،همچون مشابه روسي اش «سوسلف »اين مدت زمان طولاني را،رئيس دستگاه ايدئولوژيك سازمان حزب توده وپايگاه جهاني اش نظام سويتي روسي بوده است وباحفظ مراعات مركزيت وتبعيت ازاين رابطه ي ازدر باز برقرارشده وباحفظ «دقايق »انضباط ،وظيفه داري مي كند تئوريزه كردن وتبليغ وترويج آن فكري راكه تودهايسم ناميديم ،وخود بنابرآنچه گذشت ،قبل از هركس درتيرس تبليغات وترويجات تئوري خويش است .پاي بند ي اين عناصر به اين زندگي وقوام پذيري فكري شان اينگونه است كه هم نان اين تبليغات وترويجات رامي خورند وبرجايگاه رفيع دستگاه ايدئولوژي تكيه دارند وهم روزانه بخود مي باورانند آنچه خود تئوريزه مي كنند وموادغذائي تبليغاتي عوام داخل سازمان مينمايند !لذااگرسوسلف هم پالگي روسي ايشان به راحتي مي تواند روي ترش كند وچهره ي آشفته اي از خود نشان دهد ودررابطه بامسئله آذربايجان به «كژراهه »ورفقاي ديروز ايشان بگويد :«خطاي خودرابحساب كميته مركزي حزب كمونيست شوروي نگذاريد .» واينگونه توجيه سياست روزانه اي سويت روسي و…نمايد ،ايشان نيز مي توانند ساختگي روي ترش كنند وامروز آنگونه ترويج نظريه اي شوند ،كه ديروز باهمين حالت ساختگي ويابخود تلقين شده ضد آنرا گفته باشند وفردانيز چيز تازه اي ،بيگانه از گفته ي ديروز وامروزشان را! 3-فرهنگ زدائي توده ايستي چگونه ممكن است ؟!وچگونه مي توان ازدام آن رها شد ؟! «به تيغ مي نتوان گفت ،دست وپاي مبر به گرگ مي نتوان گفت ،ميش وبره مهر » رواج وتوسعه گيري «فرهنگ »توده ايستي رااگرنتوان برگرفته ي كامل از«كمونيسم »روسي دانست ،كه از همان روزهاي پس از پيروزي اكتر،اين تفكر رياوسالوسي كه باگرگ دنبه خرد مي كند وباگوسفند گريه سردادن ،اشاعه يافت ،واساس ومايه تمام احزاب كمونيستگرديد ،به يقين ارهمان سرچشمه كسب فيض كرده وباخود ويژه گي هائي رشد ونمو نموده است وحال آثار اين تفكر آسيب رسان رانه فقط مسلط برسازمان حزب توده وديگر جرياناتي كه دردامن اين حزب مادر پرورش يافته اند مي يابيم كه ديگر گروههائي نيز آلوده ي آن شده اند اگر چه ضعيف !مرده ريگ اين فرهنگ «توجيه »وتئوريزه كردن روزانه اين نظرگاهها ئي است ،كه تا ديروز مرده باشش گفته مي شد وحال به زنده باد آن بدل كشته است وبلعكس !مروز يكسره به نفي آن چيزي مي شود كه تاديروز باقاطعيت وگردن گرفتن درستي وحقانيت آنرا بمردم حقنه مي كردند !واين به زور باروي ترش كردن وبه آن جنبه علمي !دادنها براي توجيه وتئوريزه كردن مسائل روزانه اي است كه «سياست ساز »قدرت دولت حاكم مي خواهد ويا زمينه ي بهره برداري از اين ساختگي روي ترش كردنها وتئوريزه نمودن ها رالازم مي آيد تابتوانند بهسپاهي گري وتوسعه دهي سازماني خويش بپردازند !نيز بسيار ند كساني كه از شرافت سياسي نسبي برخوردارند ولي جسارت آنرا ندارند كه قاطع باگذشته ي زيان رسان خود خانه تكاني كنند ودرحين انتقاد به آن سازماني كه درآن جاي گرفته بودند وحاصل عمل همگي آنها زيان آوري براي كشور وملت ايران بوده است ،بپردازند .بطور مثال گفتني است كه دررابطه باحزب توده ونيز گروه 53 نفر تابحال چندين اثر نوشته شده ونويسندگان آنها همگي از گردانندگان وپايوران آن جريانات بوده اند ولي جز نادرموردي ،ديده نشده ضمن انتقاد شديد به آن حركتها ي سازماني وآن رفتارهاي زيان رسان ،دست خويش رانيز آلوده بدانند !دررابطه مشخص «حزب توده »كساني تابحال از جمله وبترتيب آقايان فريدون كشاورز-ايرج اسكندري –احسان طبري ،نوشته ومصاحبه هائي دارند كه به آن (حزب )برخوردمي شود ،ولي هرگز ديده نشده كه بطور ريشه اي به ان بپردازند وحاصل آن همه كژرويها وزيان رساني ها رابشكافند ودست خودرانيز كه در آن آلودگي ها آلوده است ،يادآورشوند .همه مي گويند ومي نويسند ،اگرجه خوددرسطح بالاي رهبري قرارگفته اند ولي درپايان نتيجه گيري مي شود كه آن ديگران بوده اند كه به كژراهه كشانده اند ونه اين نويسنده و…!آقاي كشاورز مي نويسد وبدرستي نيز اشاره مي كند ،جنايت ها-خيانت هاي سازمان وابسته حزب توده به روسيه را ولي هرگز نمي نويسد كه يكي از پايوران آن حزب خيانت وجنايت كار وابسته ،اين خودايشان بودهاند ودردوران رهبري ايشان ان اتفاقات انجام گرفته وخودشاهد وابستگي آن حزب بوده اند وتن به ان داده اند !اگرچه ايشان درلابلاي قلمش شرافت هاي انساني وعلاقه مندي هاي وسيع ميهني نهفته مي باشد وخود نشان مي دهد .ونيزچنين است حال وروز آقاي ايرج اسكندري كه مي نويسد وانتقاداتي مي كند وبيان جنايت وخيانت ووابستگي و…ولي همه اش رابگردن چندنفري اجمله كامبخش وكيانوري ميگذارد .اگرچه تاهمين اواخر قبل از قيام يكه از اصلي ترين پايوران بوده كه سكان رهبري رادردست داشته !آقاي طبري «كژراهه»كه جاي خوددارد !! ازايشان وياهمراهان امروزشان پرسيدني است كه چگونه است هنوز برانشعابيون مي تازند وآنها رامحكوم مي كنند بدون اينكه علت محكوميت آنها راروشن سازند ولي حمله وانتقادشان به حزب توده ورهبري اش همان گره كور وابستگي است !كه برگردن آنها گره خورده است وبرگردن آقاي كشاورزنيز تاقبل از سررهاكردن ان حزب هم !آقاي ايرج اسكندري ودوستانش هنوز خطائي براي شوروي قائل نمي شوند وكل بدنه ي سازمان وتمام اعضا رهبري رانميتوانند وابسته بدانند !رفتاروگفتارهمگي اينها گفته هاي شوخي مانند قاسمي وفروتن مي باشد ،كه مي گفت حزب توده تاقبل از پلنوم چهارم ،حزب طبقه كارگر بوده وازاين ببعد نه،يعني ازاين ببعد ي كه خود ايشان درآنحزب نيستندواز ان خارج شده اند !ويا حميد مومني نظريه پرداز فدائيان خلق كه مي نويسدروسيه دردوران استالين پرولتريزه شده بود !واز آن ببعد راموردحمله قرارمي داد!ولي آنها نيز يكبارقبل از به زبان وقلم آوري اين سرخوشمزگي هااز خود نپرسيدند،كه چگونه است برحزب وجامعه اي فرهنگ طبقه ي كارگر مسلط شده باشد و…ولي از آن ببعدبه بيراهه كشيده شود !باتوجه به مراحل تكاملي كه روي به فاسد شدن ندارد ودرجهت «شدن »بسوي مراحل عالي تري طي راه مي كند اگر پايه هاي بنا سالم وشفته ريزي درست انجام گرفته شده باشد !باانچه گذشت برآنيم تاگفته شود كه درسال 1326وبدنبال قضيه ي نفت شمال –واقعه ي آذربايجان –كردستان وقيام افسران خراسان و…حاصل آن كژرويها انشعابي تاريخي شدوكساني كه ماندندودرحزبي سكني گرفتند كه برطبل وابستگي مي كوفت ودستش به خيانت –جنايت وترور ودزديها و…آلوده بوده است ،ودرراس آن حزب رهبران بانسبيت هاي زياد يا كمتري دستشان به آلودگي هاي آن حزب آلوده است كه مي توان ازاين رهگذرازاقايان كشاورزوشديد تر آقاي ايرج اسكندري ،كه تااين آخر هنوز به شوروي دلبسته بود وازحزبتوده همه جانبه نكنده بود يادكرد ! نفس حيله ساز اين اهريمن وابستگي بگونه هاي متفاوتي دام راه مي شود ودرشرايط مناسب حال خويش بدست آورده ،مي تواند سر بپيچاند ودرآتش خويش بسوزاند .اين اهرمن اگردري رابست براي دام خويش ديگر دري راميگشايد وآنچنان دركمينگاه آرام فرصت مناسب مي يابد ،كه فرصت رميدن از آدمي را ميگيرد ودردام خويش مي افكند !لذا هر نيروئي سياسي ،چه از سوسياليسم وانديش هاي انسان گرايانه ي انترناسيوناليسم سخن گويد وچه بااين گونه انديش هابيگانه باشدولي ميهن پرستي وايران دوستي ودرجهت رهائي آن كاركردن رابطلبد،مي بايست قبل از هرچيز در«استقلال »وعدم وابستگي به قدرتهاي بيانديشد ،چه فرهنگي سياسي وچه اقتصادي و…!اين استقلال وعدم وابستگي به قدرتهاي جهاني درجهت تحقق پذيري خواسته هاي تاريخي سرزمين خود باعث مي شود كه ،اين عنصر وسازمان سياسي ،برروي پاي خويش ايستادن راتجربه كند ودراين راه قوام فكري گيرد .اين تجربه وقوام گيري ازاوانسان آزاده اي مي سازد كه هرگز حاضر نيست ،نه فقط برده ي بيگانه نباشد،كه حاكم سركوبگر بومي رانيزتحمل ندارد وتن به آرايش چهره ي كريه هيچ ضد انسان چرخ دولتي دردست وياغيره اي رانمي دهد !آزاده وآزادگي درعمل وباتمرين ممتد ،زندگي آدمي مي بايست شود وانرانيززندگي سازمان وآن جريان سياسي نمايد كه درآن زندگي سياسي يافته است ودرپي آنستكه بطور سازماني وتشكيلاتي نظمي انساني رابراي ميهن اش تدارك بيند . اگرحال مي يابيمصاحب كتاب «كژراهه»تئوري پردازبيش از 70ساله ي توده اي ،تئوريزه كننده ي رژيمي شده كه جزجنايت وانسان سوزي حاصلي نداشته است !اگرسيستم ونظمي راستايش مي كند كه دستش بخون مردم خويش آغشته است وبمردمي كه اوراباورداشتند وصادقانه وخالصانه سكان رهبري آن قيام گسترده رابه سپردند ،وحال به آن مردم پشت كرده ودروغ ونيرنك مي زند و…،واگرحال منكر تمامي ارزشها ئي است ،كه چه درزمينه هاي ادبي وفلسفي وچه درزمينه هاي سياسي ،قلم زده است و50 سال به آنها باورداشته وتئوريزه مي كرده و…!همه وهمه ناشي ازجذبه ي وابستگي است كه ابتداوباتوجه به«مشخصه »ي ضعف مسلط براو ،درحزب توده شكل مي گيرد ،به آن زمان مي خوردومرحله بمرحله به زندگي شدن اومي افزايد وحال درمقابل تند باد بيرحم وسركوبگر ديگري زانو زده ومنكر تمامي آنهائي شده تاموردقبول پايوران جمهوري اسلامي باشد وشرايط رفاه وچند روز ادامهي زندگي اش بخطر نيفتد !اگر نيم نگاهي به آثاراين كژراهه دراين مدت 50ساله سياسي –اجتماعي اش ،سود مي يابيم كه اوست كه دررساي مرگ كامبخش بيش از همه دادسخن ميدهد وقلم مي زند وازاوچهرهاي بي نظير مي سازد كه حتي رفقاي حزبي اش به اواعتراض مي كنند وخرده مي گيرند ولي حال عضو «كا-گ-ب»بودنش راو…بيان ميدارد ! اگر اوزماني دركتاب «برخي بررسيها درباره جهان بيني هاوجنبش هاي اجتماعي درايران »چه پيش از اسلام وچه پس از آن ازچهره هائي ياد ميكند وجريانات فكري رابيان ميدارد ومي ستايد ،كه حال بخاطر بدست آوردن وحفظ تكه نان و جاني ،تمام آن ارزشها رابه نفع جمهوري اسلامي نفي وباطل مي شمرد ،كه ازجمله است ،حمله برجريانات خيام انديشي –احمد كسروي وآزادهيخواه بودنش –سنگلجي و…،ناشي ازهمان «مشخصه »ي ضعف هميشه بااوبوده، مي باشدوسپس اين صاحب صعف وباآن استعدادهاي دانشي درسازماني درخط وابستگي وتئوريزه كننده ي تمام دروغ هابه نفع شوروي و…راآنگونه باربياورد ،كه بتواند حال «كپ »آيد درمقابل ديگر صاحب قدرتي !!وديگر جباري راستايش كند !! آنروزهاي دردام حزب قرارگرفته وپايور بلند مرتبه وتئوري پرداز ورئيس دستگاه ايدئولوژيك حزب توده وارباب جهاني اش دولت سويتي روسي بودن ،آنرامي پسنديد كه ،ضمن تئوريزه كردن دروغ هائي به نفع حزب وشوروي ،ازارزشهاي درست يادشده ميهن اش ويافلسفه جهاني و…رانيز يادآورباشد ولي اينها راهم به نفع نظام سركوبگر كنوني مي بايست خط بطلان كشد وبتمامي گذشته ي خويش بتازد تاشرايط رفاه بهم نخورد ! اگردر گذشته جا گرفتن درميان علاقه مندان به «مصدق »ضرورت مي يافت تاحزب توده راازتنگناي ضد «مصدقي»بودن برهاند وتوسط اين شاعران وسخن سرايان توده اي لازم مي شد دروصف وبراي «مصدق »سرودهاي بسرايد وبه كاشاني بعنوان عنصر وابسته و…بتازد ،حال آشكاروپنهان به اومي تازد واز كاشاني تجليل مي كند تاخوش آيند برسرقدرت نشستگان قرارگيرد !!درگذشته براي خوش خدمتي از «مصدق »و…تجليل مي شد،وحالاين عنصر پراكنده گو ودرهم خرد شده درصفحه اي از كتابش ،از پرشوري «فدائيان اسلام »سخن مي گويد !

وتشكيل جبهه ملي را «باشركت متنوع ترين افراد وابسته به انگليس وآمريكا وشوروي درزير پرچم ليبراليسم وناسيوناليسم مصدق ،»! ولي وازآنجا كه آدم دروغگو كم ذهن وحافظه مي شود ،دوصفحه بعد درصفحه ي 34«شاه وامپريليسم »را «ازپيروزي خود برحزب توده وجبهه ملي خرسند»مي يابد !! «فسون د يو راازدل {نهفتند } براي گرگ، آهوپرورا{ندند} پلنگي جاي كرداندر چراگاه همانجا گله ي خودراچرا{ندند} آنچه حاصل گسترش عملكرد اين سازمان است ،توسط اين رهبران وتئوريزه كنندگان خردودرشت ،دراين مدت 50 ساله زندگي سياسي –اجتماعي ،همراه باعملكرد حامي بين الملل اش ،گسترش پذيرساختن اين فرهنگ است ،كه همانطر كه رفت ،ذهن بسياري ازجوانان ودانش پژوه وعناصر سياسي غيروابسته به اين سازمان مادروديگر گروههاي پرورش يافته دردامن اورانيزآلوده ساخته است .براي رهائي ازچنگال اين ديو افسون شده ي فكري ،يعني تفكر «تودهايستي »مي بايست قاطعانه مبارزه ي گستردهاي رادامن زد تارسوبات اين فرهنگ زيان رسان راازخود دور نسازيم وباآن بمقابله ي قاطع برنخيزيم ،لحظه خود نيز مي توانيم براي گرگ خوراك اهو تهيه نمائيم .حال اين گرگ درچهره ي سياست سازان دولتهاي خارجي باشد وما ابزار دستان بومي اش ويا سركوبگربومي وماجارچيان وبزك كنندگان آن چهره هاي كريه !هرگز نمي بايست ازياد برد كه رسوبات فرهنگي عمري طولاني رامي توانند داشته باشند وگريبانگير ذهن ادمي باشند .چنين استكه فرهنگ «تودهايستي »عليرغم اين همه ضربات ونامردمي ها ه از ناحيه ي اين حزب متوجه ي ملت ايران شده است ،هنوز كه هنوز است بگونه هاي فراوان اعلام وجود مي كند وباروئي سنگين وبيشرمانه ،چه حزب مادر وچه ديگر جريانات مشابه پرورش يافته در اين بستر فكري ،برديگران مي تازند وازگذشته خويش دفاع مي كنند .فرهنگ توده ايستي رانه اينگونه ودرميان اين گروهها و…مي يابيم ،كه اثرات سم زاي اين فرهنگ ،ذهن ضد اين تفكرات رانيز پر ساخته است ولاجرم براي فرداي پيروزي ايران وساختن بناي آنگونه اي كه ،زندگي انساني راوانساني كردن محيط را،درميهن بپاداريم مي بايست تمام اين رسوبات باقي مانده رابزدائيم وازخودمحو سازيم .مي بايست ميهن خود وخود ويژگي هاي آنرا بنابراصل جامعه شناسي ومردم شناسي ايراني موردمطالعه قراردهيم .مسائل ومشكلات حاكم برجامعه ي ايراني رادقيقا بامحك هاومعيارهاي سياسي خودمان موردمطالعه قراردهيم نه تكيه بردرستي ونادرستي معيارهائي،كه كساني بامعيارهاي ديگر درگذشته ،ازاين جامعه وآن جامعه گرفته اند ومابطور الگو وار درپي پياده كردن آنها برآئيم !نمونه برداري وبنمونه پردازي راكنار بگذاريم ولي تجربه واستفاده از تجربيات ديگر حركتهاي رهائي بخش وجنبش هاي شكل گرفته درديگر جوامع را،دقيقا مورد بررسي واستفاده قراردهيم .بخود بباورانيم ودقيقا درپي بردن درميان مردم جامعه ي خويش باشيم وبخوصوص داعيه داران سياسي و…،كه ازسوسياليسم ودفاع از مواضع انساني «انترناسيوناليسم »،بيان وابستگي ودل بسوداي بيگانه سپردن نمي تواند ون.ي بايد باشد وهرگز اجازه ندهيم بنام «سوسياليسم »ومناسبات بين المللي ،،،،حلقه ي زنجير وابستگي برگردن مانهند ومارابه اين سوي وآن سوي كشانند !ابتدا مي بايست اين «پلنگ»جاي گرفته درچراگاه ذهني روشنفكران وتئوري پردازان برگرفته شده از فرهنگ «توده ايستي »رابه همگان نشان دهيم واين خطرتاكنون دامن گيرشده بسياري رااز بين ببريم وذهن خودرانيزازاين رسوبات پاك نمائيم .اين اولين منزلگه آزاده انديشي است كه بخويشتن خويش آئيم وتدارك وقوام گيري آن «فرهنگي »سياسي راگسترش پذير باشيم كه اعلام «استقلال »وعدم وابستگي رابانگ مي زند !واجازه ندهيم منافع جامعه ولايه هاوطبقات مختلف اجتماعي مان قرباني بيگانگان گردد! «كژراهه »راپديده ي عبرت بگيريم ودريابيم كه چرااين انسان تكيده وخرد شده اينگونه حقير درمقابل «سركوبگر »جديد زانو زده وخط بطلان بتمامي ارزشها وضدارزشهاي گذشته كه به آن باور داشته است مي كشد !بدانيم وآگاه باشيم كه«پلنگ »جاي گرفته دراذهان بخشي از جامعه ،محو نمي شود ،مگر فرداي پيروزي درمحدوده ي دموكراسي كه وجود آزاديهاي فردي واجتماعي رشد نمايد وانسان ايراني ازاين انديشه ي دموكراتيك بهره مند گردد. انساني شدن محيط فقط دررابطه ي «دموكراسي »وامكان پذيري وجود تمامي آزاديهاي فردي واجتماعي است .اين مشخصه ي انساني راآن زمان مي توانيم جامعه گير كنيم كه دردرون ،فضليت هاي انساني را،محترم شماريم واجازه دهيم هرانساني از خود ونظرگاههاي خود آزادانه حق دفاع داشته باشد وبه شخصيت فكري وجاني اواحترام گذاشته شود ومورد تجاوز قرارنگيرد ودرمقابل هر سركوبگري ،حال بهر نام وشمايلي ،كه بخواهد نظرگاههاي خويش رادرپناه زندان و شكنجه ،اقرار وتهمت ،وترورواعدام بثبوت رساند وجامه ي عمل بپوشاند ،بايستيم وپرواي خطر نكنيم تاشايد فردائي بهتر از آنجه دردوران نظام وابسته وسركوبگر سلطنت داشتيم وحال كه در«نظام »اسلامي ،وحشيگري وسركوب ابعادي بينهايت بخود گرفته است را،پشت سر نهيم وشاهد شويم نظمي انساني را،كه حاصل همت همه ي آزاده انديشان است . انسانيت ومحترم شمردن فضائل انساني وميهن پرستي راقرباني قدرت طلبي هاي سازماني وفردي خويش نسازيم وآن رويم وكنيم كه سيرت آزادگان است وسرشت آدمي بودن از آن برگرفته شده مي باشد ! «كسي كه برسرنرد جهان قمار نكرد سياه روزي وبد نامي اختيار نكرد مباف جامه ي روي وريا كه جز ابليس كسي اين دورشته ي پوسيده پودوتارنكرد» احمد رناسي 27 اسفند 1366 چنين باد ! × توضيح :آنچه درميانه ي اين« علامت»آمده است ،مي تواند ازنگارنده باشد ويانقل قولي كه ،بااشاره به ماخذ آن روشن مي گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــ 1-كژراهه صفحه 131 نوشته احسان طبري 16 ـ پنجاه نفر وسه نفر صفحه 105 2-سوسياليسم وكاپيتاليسم 59 نوشه خليل ملكي 17 ـكژراهه ـ 93 3- ـ ـ ـ 70 18 ـ ـ 94 4ـ ـ ـ ـ 56 19 ـ ـ 282 5- كژراهه ـ ـ 27 20 ـ ـ 283 6- ـ ـ ـ 79 21 ـ ـ 155 7 - ـ ـ ـ 82 22 ـ ـ 153 8 - ـ ـ ـ 83 23 ـ ـ 224 9 - ـ ـ ـ 83 24 ـ ـ 225 10 – ـ ـ ـ 87 25 ـ ـ 265 11 – ـ ـ ـ 89 26 ـ ـ 266 12 – ـ ـ ـ 97 27 ـ ـ 297 13 – ـ ـ ـ 98 28 ـ ـ 296 و297 14 – ـ ـ ـ 98 29 ـ ـ 304 15 – ـ ـ ـ 280 30 ـ ـ 278 ــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست: