کلمه -
پنجشنبه, ۸ بهمن, ۱۳۸۸ “یک هفته است از پسرم خبری ندارم و می ترسم او را به زندان گوهر دشت برده باشند می گویند عاشوراییها را به آنجا می برند .» کلمه: هر روز تعدادی از خانواده های بازداشت شدگان عاشورای خونین مقابل دادستانی تهران ، دادگاه انقلاب و زندان اوین تجمع می کنند . دادستانی تهران جایی شلوغ درست نزدیک بازار تهران . این خانواده ها که یک ماه از بازداشت عزیزان و فرزندان شان می گذرد نگران و چشم انتظارند و برخی حتی کوچکترین خبری از وضعیت بازداشت شدگان شان ندارند . آنها هر روز یا به دادستانی تهران می آیند یا دادگاه انقلاب یا زندان اوین . وبلاگ رای ما کجاست ،گزارش داده است: هر روز تعدادی از خانواده های بازداشت شدگان عاشورای خونین مقابل دادستانی تهران ، دادگاه انقلاب و زندان اوین تجمع می کنند . دادستانی تهران جایی شلوغ درست نزدیک بازار تهران . این خانواده ها که یک ماه از بازداشت عزیزان و فرزندان شان می گذرد نگران و چشم انتظارند و برخی حتی کوچکترین خبری از وضعیت بازداشت شدگان شان ندارند . آنها هر روز یا به دادستانی تهران می آیند یا دادگاه انقلاب یا زندان اوین . یکی از مادران که دخترش در این روز بازداشت شده و هم اکنون در بند متادون زندان اوین نگهداری می شود فریاد می زند :« صدای اذان می آید بیایید همین جا نماز را اقامه کنیم تا انقدر به ما انگ بی دینی نزنند» و دیگری با گریه می گوید :« همه بازداشت شدگان زنگ زده اند اما پسر من ۲۰ روز است که هیچ تماس تلفنی با منزل نداشته است من از نگرانی شب و روز ندارم سه بار به دادستانی تهران آمده ام تا بلکه دادم را بستانم . تماس تلفنی کوچکترین حق پسر من است. چرا به او اجازه زنگ زدن نمی دهند .» آنها بعد از اقامه نماز مقابل دادستانی تهران و جلوی چشمان حیرت زده کسانی که در بازار شلوغ رفت و آمد می کنند نمازشان را می خوانند و راهی دادگاه انقلاب در خیابان معلم می شوند بلکه در انجا اثری از عزیزان دربندشان پیدا کنند .مقابل دادگاه انقلاب هم شلوغ است . چشمان گریان مادران وپدران نگران را هرگوشه می بینی. کسانی که از زور نگرانی توان به خانه رفتن را ندارند . این بار زنی پیر به گریه می زند :« سر پل صراط جلوی کسانی را که پسرم را بی دلیل به زندان برده اند می گیرم و بازخواست شان می کنم .او فقط برای عزاداری امام حسین به خیابانها رفته بود پسر ۲۴ ساله من «چه گناهی دارد که اکنون در بند ۲۴۰ زندان اوین زندانی شده است.همانطور که حسین حق را می خواست پسر من نیز رهرو امام حسین است و حق را می خواست.” مادری هم که مدام نام محمد فرزندش را صدا می زند اشک می ریزد :”یک هفته است از پسرم خبری ندارم و می ترسم او را به زندان گوهر دشت برده باشند می گویند عاشوراییها را به آنجا می برند .» مادری دیگر می گوید چرا به ما حق ملاقات با فرزندان مان را نمی دهند و ان دیگری می گوید ای بابا !مگر نشنیده ای که می خواهند به فرزندان ما حکم بدهند بعد از حکم باید به ملاقات فکر کنیم .مادران نگران اما به این حرف ها بسنده نمی کنند و این بار راهی زندان اوین می شوند شاید آنجا بتوانند عزیزان دربندشان را ببینند . این زندگی این روزهای کسانی است که به عاشورایی ها مشهور شده اند مادرانی نگران که جایی جز دادستانی تهران ، دادگاه انقلاب و زندان اوین را نمی شناسند تا شاید ردی از فرزندان دربندشان بیابند آنها برای آزاد شدن عزیزان شان لحظه شماری می کنند و تجمع در مقابل نهادهای قانونی تنها کاری است که این روزها از دست شان بر می آید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر