از انتشارات چریک های فدایی خلق ایران
"تسخیر سفارت" و موضع مجاهدین خلق ایران(*)
همان طور که می دانید نشریه ی مجاهد در چند شماره ی اخیر خود، نامه ی یکی از "دانشجویان پیرو خط امام" را منتشر نموده ؛ در این نامه شرحی از چگونگی "تسخیر سفارت" و مضمون و محتوای آن و اهدافی را که سردمداران این حرکت دنبال می نمودند، آمده است. اما نکته ی جالب آنست که دوستان مجاهد، این نامه را دلیلی بر صحت تحلیل ها و عملکردهای خود در طول جریان کذائی "تسخیر سفارت" قلمداد کرده و بدین وسیله تمامی آن مواضعی را که در طول یک سال در مورد "دانشجویان مسلمان پیرو خط امام" گرفته بودند، نادیده گرفته و از زیر پاسخگوئی به مجموعه ی مواضع خود در رابطه با جریان سفارت طفره رفته اند.
ما در اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران" (3) به تاریخ 4/9/59 چنین گفته بودیم: "اکنون که مجلس شورای اسلامی و دولت جمهوری اسلامی در پی آنند تا جاسوسان آمریکائی را به دولت آمریکا تحویل دهند، زمان آن فرا رسیده است تا یک بار دیگر عملکرد "دانشجویان پیرو خط امام" و نقشی را که آنان از آغاز اِشغال سفارت آمریکا تا به امروز برعهده گرفته بودند، مورد ارزیابی قراردهیم. اکنون تمامی آن گروه های سیاسی که به حمایت از این "دانشجویان" برخاسته و عمل آنان را "انقلابی" خوانده بودند، باید درباره ی آنچه تبلیغ نمودند درمقابل خلق پاسخگو باشند. حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" در طول یک سال گذشته آنچنان ماهیت این حرکت را آشکار ساخته است که هیچیک از آن دسته گروه های سیاسی ای که "دانشجویان پیرو خط امام" را نیروی "ضدامپریالیست" می نامیدند، نمی توانند با تکیه بر "عدم اطلاع از قضایا" از پاسخگوئی طفره روند"( تأکیدها در خود اعلامیه نیست).
حال وقتی می بینیم که دوستان مجاهد در مقاله ی "زمان و شکل بررسی مسئله ی گروگان ها" در نشریه ی مجاهد( فوق العاده- شنبه دهم آبان 59) می نویسند که: "مسئله ای مثل تصرف جاسوسخانه آمریکا و سرنوشت گروگان ها که در عرض یک سال گذشته سایه به سایه تمامی سیاست های خارجی ایران و در خیلی موارد در رأس مسائل سیاسی قرارداشته و تمامی مردم ایران نیز خود را در آن شریک و سهیم دانسته اند..."، درمی یابیم که به اهمیت مسئله آگاهند. و یا وقتی "دانشجوی خط امام" در نامه ی خود به نشریه مجاهد(شماره ی 101) می نویسد که: "و اینک هنگامی که استفاده های خود را در از میدان به در کردن رقبا، ساکت کردن و فریب دادن مردم و ... از جریان اِشغال سفارت آمریکا کرده اند و در واقع پس از این که برای مدتی بیش از یک سال مردم را به بازی گرفته و به ریش آن ها خندیدند..."(تأکید از ماست)، می بینیم که از نظر دوستان مجاهد نیز اصولاَ باید این خواست ما که "اکنون تمامی آن گروه های سیاسی که به حمایت از این "دانشجویان" برخاسته و عمل آنان را "انقلابی" خوانده بودند، باید درباره ی آنچه تبلیغ نمودند درمقابل خلق پاسخگو باشند"( اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران"-3)، خواستی درست و منطقی و در یک کلام خواستی انقلابی باشد.
با این تفاصیل، به نظر ما از جمله سازمان هائی که می بایست در برابر چنین مسئله ی مهمی ( تسخیر سفارت) مواضع یک ساله ی خود را مورد ارزیابی قراردهند، سازمان مجاهدین خلق ایران بود، زیرا از یک سو سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط کنونی دارای آن نیروی وسیعی است که، چه بخواهد و چه نخواهد و چه بخواهیم و چه نخواهیم، در معادلات سیاسی نقشی مؤثر ایفاء می کند تا آن جا که "دانشجوی پیرو خط امام"( از این پس او را "دوست دانشجو" می خوانیم) در نامه ی خود خطاب به دوستان مجاهد می نویسد که: "می دیدم که چگونه در اولین روزهای اِشغال سفارت که بیم حمله ی آمریکا می رفت، شما و هوادارانتان فداکارانه و با صداقت کامل، در شب و روز و سرمای زمستان، لحظه ای جلوی سفارت را ترک نمی کردید و عامل تعیین کننده ای در بسیج مردم بودید" (تأکید از ماست). از سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق ایران دارای آن سابقه ی درخشان انقلابی است که هر نیروی سیاسی با تکیه بر آن می تواند از دوستان مجاهد بخواهد که همچون یک سازمان انقلابی به ارزیابی عملکرد خود درباره ی واقعه ای، آن هم واقعه ای به اهمیت جریان سفارت که در طول یک سال "سایه به سایه، سیاست های خارجی و داخلی" را دنبال می نمود و "در خیلی موارد در رأس مسائل سیاسی قرارداشت" و به وسیله ی آن سردمداران حکومت "برای مدتی بیش از یک سال مردم را به بازی گرفته و به ریش ان ها خندیدند"، بنشیند و بدون هیچگونه چشم پوشی و اغماضی، شجاعانه به گذشته ی خود بنگرد تا در این میان ثابت شود که تا چه اندازه به اصول انقلابی که میراث حنیف نژادها، سعید محسن ها، باکری ها، رضائی ها و ... است، پایبند است. زیرا به گمان ما سنت ها و گذشته ی انقلابی یک سازمان مسئولیت های آن را در برابر خلق صدچندان می سازد.
و دوستان مجاهد به "ارزیابی" می نشینند، اما چگونه ارزیابی ای؟ آن ها در مقدمه ای که بر نامه ی "دوست دانشجو" نوشته اند، چنین می گویند: "به راستی تاریخ برای کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشند، می تواند بسیار آموزنده باشد. خوب است کسانی که پس از اِشغال سفارت آمریکا "به به و چه چه" سردادند و مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی کردند و به "جناح ضدامپریالیست درون سیستم" امید بسته بودند، اکنون نیز به یاری آن ها برخاسته و به سئوالات زیر پاسخ گویند...". و در ادامه می گویند: "ولی برای کسانی که به قانونمندی های اجتماعی ایمان دارند، در همان سرآغاز اِشغال لانه ی جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند. تمام جریان هائی که از این حرکت تحلیل درست و درک روشنی نداشتند، به درجات مختلف دچار انحراف شده، نتوانستند موضعگیری مناسبی در برابر آن بکنند" (نشریه ی مجاهد- شماره ی 101).
این "ارزیابی"! سازمان مجاهدین از تحلیل ها و تفسیرها و عملکرد یک ساله اش درباره ی جریان سفارت است؛ این "ارزیابی"! یک سازمان با آن سوابق درخشان مبارزاتی است ؛ و این "ارزیابی"! سازمانی سیاسی است که مرتجعان را به دلیل دروغگوئی ها و عوام فریبی هایشان مورد انتقاد قرارمی دهد و این "ارزیابی"! آنچنان با تمام آنچه که ما در طول یک سال گذشته از مواضع سازمان مجاهدین درباره ی سفارت در ذهن داشتیم، متناقض است که ما حتی به حافظه ی خود نیز شک کردیم!
دوستان مجاهد با این جملات چه می خواهند بگویند؟ این که آن ها چشم و گوش دیدن و شنیدن را داشته اند و به آن هائی که نه چشمی برای دیدن و نه گوشی برای شنیدن حقایق تاریخی دارند، توصیه می کنند که از تاریخ درس بیاموزند، این که آن ها خود پس از اِشغال سفارت آمریکا "بهبه و چهچه" سرنداند و این که آن ها پیش بینی می کردند که "مبارزه با امپریالیسم" از جانب مرتجعین به کجا منتهی می شود، این که آن ها هیچیک از جناح های درون حاکمیت را ضدامپریالیست نمی دانستند و به آن ها امید نبسته بودند و همچنین به کسانی که عکس این نظرات را داشتند، انتقاد دارند و حال از آن ها می خواهند که در مقابل مواضع غلطی که در یک سال گذشته گرفته و با این خیال که از جریان سفارت آبی گرم می شود، "بهبه و چهچه" سردادند و با تکیه بر آن جناحی از حاکمیت راضدامپریالیست می دانستند، می خواهند که به برخی سئوالات پاسخ دهند؟
و با این حساب معلوم می شود که سازمان مجاهدین خلق با "دیدی تاریخی" از ابتدا می دانسته است که جریان سفارت چگونه برپا شده است، چه راهی را در پیش دارد و به کجا منتهی می شود و چه اهدافی دنبال می کند و دوستان مجاهد نه تنها با آن همصدائی نکرده و آب به آسیاب ارتجاع نریخته اند، بلکه توده ها را آگاه کرده و در این میان به تمامی آن هائی که در این فریبکاری بزرگ یار و یاور ارتجاع گشته بودند و به او کمک کردند تا یک سال تمام "به ریش مردم ما بخندند"، انتقاد دارند!!
و عجبا که همه ی این سخنان همان طور که گفتیم برای ما غریب است و بالنتیجه اینبار نه به حافظه ی خود، بلکه بر آنچه که خود دوستان مجاهد و "دوست دانشجو" مطرح کرده اند، تکیه می کنیم تا حقایق روشن شود و به همین منظور مقدمه ای را که سازمان مجاهدین خلق بر، نامه ی "دوست دانشجو" در نشریه ی مجاهد شماره ی 101 نوشته است، با مواضع گذشته ی این سازمان مقایسه می کنیم تا حقیقت آشکار شود.
اما قبل از وارد شدن به هر بحثی بهتر است، مشخص کنیم که آیا می شد از همان ابتدا به ماهیت جریان سفارت پی بُرد یا نه؟ از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران پاسخ به این سئوال مثبت است، زیرا می گویند: "ولی برای کسانی که به قانونمندی های اجتماعی ایمان دارند، در همان سرآغاز اِشغال لانه ی جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند"( تأکید از ماست). ما نیز با این نظر دوستان مجاهد موافقیم، زیرا در اعلامیه ای که چهار روز پس از اِشغال سفارت پخش شد( مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران-1) ما گفته بودیم: "حادثه ی اخیر نیز درس های آموزنده ای دارد. سفارت آمریکا ابتدا به وسیله ی پاسداران وارسی می شود، بعد عده ای وارد آن می شوند، درها را می بندند و از ورود مردم جلوگیری می کنند. در حقیقت "اِشغال" سفارت با محاسبه ی کامل انجام پذیرفت و مثل همیشه از این که توده ها در این امر شرکت کنند، ممانعت به عمل آمد، زیرا اگر توده ها ابتکار عمل را به دست گیرند، آنوقت مجالی برای زدوبند و مصالحه باقی نمی گذارند. توده ها فقط "حق" دارند برعلیه آمریکا شعار دهند و فردا که کار آقایان فیصله یافت، باید همه ی این مسائل را فراموش کنند" و سپس در ادامه ی آن گفته بودیم: "آینده با وضوح تمام نشان خواهد داد که آقای خمینی و یارانش این بازی را به چه منظوری به راه انداخته اند. آینده نشان خواهد داد که هدف آقای خمینی از این همه هیاهو، نه پرورش روحیه ی انقلابی و ضدامپریالیستی توده ها و نه برای پیشبرد مبارزه ی ضدامپریالیستی، بلکه برای جلب حمایت هرچه بیشتر و تحکیم رابطه ی خود با امپریالیست ها است. آینده نشان خواهد داد که چگونه دستگاه های تبلیغاتی با توطئه ی سکوت و با به راه انداختن جریان های انحرافی، خاطره ی اشغال سفارت را از ذهن مردم خواهد شُست".
پس اگر می گوئیم که به نظر ما در آغاز این حرکت می شد مضمون و محتوا و جهت آن را تعیین نمود، بدین خاطرست که خود به عینه نشان دادیم که دقیقاً ماهیت اِشغال لانه ی جاسوسی را درک نموده ایم.
البته "دوست دانشجوی" ما گویا عقیده ی دیگری دارد. او می گوید: "چندماهی می بایست بگذرد تا ماهیت این مبارزه ی ضدامپریالیستی به سَبک نوین! آشکار شود". ما گمان می کنیم که این نظر "دوست دانشجو" درست نیست، زیرا نشان داديم که خود ما نه چندماه پس از اِشغال سفارت، بلکه در همان ابتدای کار به ماهیت این "مبارزه ی ضدامپریالیستی به سَبک نوین!" پی بُرده بودیم و "دوست دانشجو" می تواند مجموعه ی دانسته های خود را از جریان سفارت با نوشته های ما درباره ی همین مسئله مقایسه کند تا صحت این ادعا بر او ثابت شود. اما به غیر از این، عقیده ی "دوست دانشجو" را نه تنها تحلیل های ما، بلکه سخنان دیگر خود او نیز نقض می کند. فی المثل "دوست دانشجو" در قسمتی از نامه ی خود می نویسد: "به عنوان مثال به نمونه ی زیر که 10- 15 روزی پس از اِشغال سفارت اتفاق افتاد، توجه کنید. هم زمان با گسترده تر شدن موج اعتراضات، فردی به نام "م- ک" که مسئول بلندگوی سفارت بود و شعارهای بیرون را کنترل می کرد و حتی شعارهائی برعلیه مجاهدین نیز می داد، به مرور با واقعیات آشناتر شد. وی پس از مدتی که با عملکردهای شورای هماهنگی روبرو شد و انتقاداتی نسبت به آن ها مطرح کرد، به او اخطار کردند که "تو داری نظم و انضباط را برهم می زنی و می باید تا امشب سفارت را ترک کنی"... به او اخطار کردند که بدون هیچگونه سروصدائی سفارت را َترک کند، ولی هنگامی که با مقاوت او روبرو شدند، دست و پای او را گرفته و از اتاق بیرون کشیدند. وی روی برف ها و رو به قبله به زمین افتاد و خدا را شُکر کرد و گفت: "خدایا تو شاهد باش که من حرف های خود را زدم، این ها در خط ضدامپریالیستی حرکت نمی کنند و ...". مجموعه ی مسائلی که خصوصاً طی این برخورد به وجود آمد، عده ی زیادی را تحت تأثیر قرارداد و حتی چند نفر به تبعیت از او به سجده افتادند"( تأکیدها از ماست).
آیا همین سخنان "دوست دانشجو" نظریه ی او را درباره ی این که "چندماهی می بایست بگذرد تا ماهیت این مبارزه ی ضدامپریالیستی به سَبک نوین! آشکار شود"، رد نمی کند؟ هنگامی که یک "دانشجوی پیرو خط امام" که دائماً زیر بمباران ایدئولوژیک آقای خامنه ای، موسوی خوئینی ها و دیگر "دانشجویان پیرو خط امام"، رادیو و تلویزیون و مطبوعات و ... قراردارد و تا آن جا مسئولیت می گیرد که "شعارهای بیرون را کنترل" کند و آنقدر فالانژ است که "شعارهائی برعلیه مجاهدین نیز می داد" تنها پس از 10 الی 15 روز از آغاز نمایش سفارت به اصل قضیه پی می بَرد و به سجده می افتد و می گوید که "این ها در خط ضدامپریالیستی حرکت نمی کنند" و قضیه آنچنان آشکار است که به تبعیت از او چند تن دیگر از "دانشجویان پیرو خط امام" نیز به سجده می افتند، می توان پذیرفت که برای شناخت ماهیت این حرکت "چندماهی می بایست بگذرد"؟ هنگامی که یک دانشجوی فالانژ، آن هم در آن شرایطی که او قرار داشت، در عرض 10- 15 روز به ماهیت این حرکت پی می بَرد، آیا می توان گفت که سازمانی، فی المثل سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان سازمانی که دارای تجربیاتی در امر مبارزه است، نتواند ماهیت این حرکت را از همان ابتدا بشناسد؟ قطعاً پاسخ منفی است و ما گمان می کنیم که "دوست دانشجو" با گفتن این جمله ندانسته به آن هائی کمک می کند که می خواهند تحلیل ها و عملکرد غلط سازمانی خود را درباره ی "جریان سفارت" توجیه نمایند و طبق آنچه که در بالا گفتیم، نه ما با این نظر موافقیم و نه سازمان مجاهدین خلق می تواند آن را تأئید کند.
پس ما بحث بعدی خود را با قبول این نظر آغاز می کنیم که از نظر ما و از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران، یک سازمان انقلابی می توانست و می بایست که ماهیت این حرکت را از آغاز بشناسد و هرگونه دلیلی از قبیل این که، در آغاز نمی شد پدیده را شناخت، مسئله ابتدا مبهم بود، اطلاعات دقیقی نداشتیم و ... که برای توجیه مواضع و عملکردهای غلط یک سازمان درباره ی جریان سفارت به کار گرفته شود، غیرقابل قبول است.
دوستان مجاهد در سرمقاله ی نشریه ی مجاهد شماره ی 107("دعاوی مبارزه ی ضدامپریالیستی در آزادی گروگان ها") می نویسند که: "و بالاخره مسئله ای که می ماند، مواضع مجاهدین در رابطه با گروگان هاست که این هم ظاهراً برای کسانی که دیدشان به سختی از سطح و ظاهر قضایا به عمق آن نفوذ می کند، محل ابهام و مورد سئوال و یا دستاویزی برای تشکیک و تردید در مواضع مجاهدین است. به خصوص وقتی که این عناصر و جریان ها در مواضع مجاهدین شعارهای غیرمسئولانه و غیرعملی و چپ نمایانه نمی بینند و یا پیشنهادات و شعارهائی را که بتوان دست آویزی برای لیبرال و سازشکار و ... قلمداد کردن مجاهدین قرارداد، نمی یابند، بیشتر امر برایشان ُمشتبه می شود".
هنگامی که دوستان مجاهد چنین نظری را ارائه می دهند، کار نقد مواضع آنان در مورد جریان سفارت کمی مشکل می شود و البته در شرایطی که جریان های خائنی همچون "اکثریت"، حزب توده و دارودسته ی "پیمان" برای همصدائی با حکومت وابسته از منحط ترین موضع به سازمان مجاهدین خلق ایران می تازند، این سخنان دوستان مجاهد به نظر دلنشین می آید، ولی به نظر ما تبلیغات و عملکرد ارتجاع و حمله ی ارتجاع برعلیه سازمان مجاهدین خلق ایران و سخنان سرمقاله ی شماره ی 107 مجاهد، هیچیک نمی تواند موجب آن شود که ما را از نقد مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران بازدارد. حقیقت آنست که آنچه برای ما مطرح است، از قضا "مواضع مجاهدین در رابطه با گروگان ها" است. اما به نظر خود ما، ما نه در سطح قضایا باقی مانده ایم و نه از این مسئله به عنوان "دستاویزی برای تشکیک و تردید در مواضع مجاهدین" استفاده می کنیم، نه شعارهای خود را غیرعملی و چپ روانه می دانیم و نه آنکه می کوشیم دوستان مجاهد را به لیبرال ها و سازشکاران بچسبانیم. ما می کوشیم تا از موضعی انقلابی، مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران را در رابطه با جریان سفارت مورد نقد قراردهیم و این که نتیجه ی چنین بحثی چه خواهد شد، نه در اول بحث، بلکه در انتهای آن قابل بررسی خواهد بود. چه بسا که نتیجه آن شود که در این مورد دوستان مجاهد، نه با "لیبرال ها"، بلکه بیش از همه با دارودسته ی حزب "فراگیر" جمهوری اسلامی همصدا شده باشند.
دوستان مجاهد در مقدمه ای که بر، نامه ی "دوست دانشجو" نوشته اند(نشریه ی مجاهد شماره ی 101) چنین می گویند: "حدود یک سال از آغاز اِشغال جاسوسخانه ی آمریکا و به گروگان گرفتن گروهی از عُمال امپریالیسم و ظهور پدیده ای به نام "دانشجویان پیرو خط امام" می گذرد. وقتی پس از گذشت این مدت به این جریان که یک چند در حیات سیاسی جامعه ی ما به جولان پرداخت و مسائل بسیاری را در میهن ما تحت الشعاع قرارداد، می نگریم بخوبی می بینیم که این حرکت درست به اندازه ی کم مایه گی و عدم اصالتش، عُمری زودگذر داشت و به قول حضرت علی(ع): للحق دوله و للباطل جوله. برای حق بقاء و پابرجائی و برای باطل جولانی است"(تأکید ها از ماست).
این جملات بدین معناست که دوستان مجاهد حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" را حرکتی "کم مایه" و "بدون اصالت" می دانند و نقل قول بعدی بدین معناست که نه تنها این حرکت کم مایه و بدون اصالت بوده است، بلکه کم مایه گی و عدم اصالت آن ناشی از "باطل" بودن این حرکت بوده است. این موضع دوستان مجاهد درباره ی "دانشجویان پیرو خط امام" و حرکت آنان در شرایط کنونی است. اما آیا دوستان مجاهد در گذشته نیز چنین می گفتند و در شرایطی که "دانشجویان پیرو خط امام" با اِشغال برنامه ریزی شده ی سفارت، مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را به کجراه می کشاندند، سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان مبارز و مترقی و به عنوان یک وظیفه ی انقلابی به توده ها می گفت که زنهار، این حرکت کم مایه و بدون اصالت و از همه مهمتر باطل است، یا نه؟
دوستان مجاهد در رابطه با همین سئوال است که کوشش دارند تا به گذشته اشاره نکنند و ما به خاطر پاسخگوئی به همین سئوال است که به آنچه دوستان مجاهد در گذشته گفتند، رجوع می کنیم تا ببینیم که چگونه بر "کم مایه گی" و "عدم اصالت" و" باطل" بودن این جریان در گذشته تأکید داشته اند.
دوستان مجاهد در مقاله ی "مسئولیت شورای انقلاب" در نشریه ی مجاهد شماره ی 10( دوشنبه 21 آبان ماه 58) در پاسخ به کسانی که ابهاماتی درباره ی این حرکت داشته اند، چنین می گویند: "اما وقتی لانه ی جاسوسان آمریکائی تسخیر شد، از گوشه و کنار شنیدیم که برخی به ورود تمام عیار ما به صحنه و به ویژه آمادگی نظامی در حمایت از خطوط ضدامپریالیستی امام ایراد گرفته اند و مثلاً به ما می گفتند: "... آیا این جریان یک نقشه مثلاً برای تحت الشعاع قراردادن امر خطیر قانون اساسی نیست؟" و ما بازهم پاسخ داده و می دهیم که: "... اگر اقدامی درست و اصولی است باید به آن ارج گذاشت. همچنین اگر فرد یا گروهی در یک نیت یا عمل خیر بر ما پیشی جُست، از قضا ما باید به خاطر این پیشتازی و سبقت، او را دوچندان تقدیر کنیم ..."( تأکیدها از ماست).
آری دوستان مجاهد در برابر کسانی که یک سئوال درست را مطرح کرده اند، نه تنها پاسخی نمی دهند، بلکه حرکت "کم مایه" و بدون "اصالت" و "باطل" "دانشجویان پیرو خط امام" را "اقدامی درست و اصولی" دانسته که "باید به آن ارج گذاشت" و جالب آنکه سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد است که "دانشجویان پیرو خط امام" بر این سازمان پیشی جُسته و به همین منظور پیشنهاد می کند که "به خاطر پیشتازی و سبقت" باید آن ها را "دوچندان تقدیر" کرد.
مجاهدین که امروز ظهور پدیده ای به نام "دانشجویان پیرو خط امام" را "باطل" می دانند و معتقدند که "این حرکت به اندازه ی کم مایه گی و عدم اصالتش، عُمری زودگذر داشت"، در تمام مدت این "عُمر زودگذر"، یعنی قریب به یک سال، ماهیت آن را این چنین به توده ها معرفی می کردند: "در این هفته شاهد اقدام ضدامپریالیستی اِشغال لانه ی جاسوسی آمریکا از جانب دانشجویان بودیم ..."( نشریه ی مجاهد شماره ی 10 مقاله ی "دانشگاه و انقلاب"- تأکید از ماست).
و با "عمل قهرمانانه ی دانشجویانف در تصرف لانه ی جاسوسی و تبدیل شدن این نقطه به کانون فروزان شور ضدامپریالیستی ..."( نشریه ی مجاهد شماره ی 12 مقاله ی "دانشگاه و انقلاب"- تأکید از ماست).
"گروهی از دانشجویان قهرمان موفق به تسخیر سفارت آمریکا یعنی مرکز توطئه و فساد و طرح نقشه های شوم ... شدند ... با توجه به لزوم حمایت هرچه بیشتر از برادران و خواهرانی که در داخل سفارت هستند ... لازم است که هرچه بیشتر با راهپیمائی یا به طور انفرادی در مقابل سفارت جمع شده ..."( نشریه ی مجاهد شماره ی 11 مقاله ی "برترین وظایف دانش آموزان در جریان مبارزه ی ضدامپریالیستی- آمریکائی"- تأکیدها از ماست).
همچنین سازمان مجاهدین در اعلامیه ی 26 آبان 58 می نویسد: "تا آنکه پس از ماه ها انتظار دانشجویان قهرمان پیرو خط امام بار دیگر شور ضدامپریالیستی مردم را وسیعاً برانگیختند ... چنین است که بار دیگر با یادآوری حرکت شکوهمندی که دانشجویان قهرمان پیرو خط امام برانگیختند ...".
در شرایطی که حکومت برای فریب توده ها اِشغال سفارت آمریکا را مستمسک قرارمی داد و با تزویر و ریا آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی، در مقابل حرکات واقعاً ضدامپریالیستی مردم قرارمی داد، سازمان مجاهدین خلق نیز صفحات نشریه ی خود را با جملات تأئیدی از "حرکت کم مایه و بدون اصالت و باطل" "دانشجویان پیرو خط امام" می انباشت و آن را اقدامی ضدامپریالیستی جلوه می داد، آنچنان که گویا "دانشجویان قهرمان! پیرو خط امام" به قصد زنده کردن شور مبارزه ی ضدامپریالیستی در توده ها، سفارت را اِشغال کرده و آن را به "کانون فروزان شور ضدامپریالیستی" تبدیل کرده اند.
سازمان مجاهدین خلق ایران بنا به تحلیل خود از جریان اِشغال سفارت که به گوشه ای از آن در بالا اشاره کردیم، "نتایج مثبت" این حرکت "کم مایه و بدون اصالت و باطل" را نیز در همان زمان مورد بررسی قرارمی داد:
"حرکت دانشجویان پیرو خط امام صف بندی نیروها را مشخص کرد و خط امام را که ضدامپریالیست است از جریان هائی که به ناحق خود را در آن جا می زدند و از "پیروان اصیل امام" نبودند، جدا کرد. آگاهی طبقه کارگر را بالا بُرد و وحدت اصولی را نشان داد"(نشریه ی مجاهد شماره ی 12 مقاله ی "دانشگاه و انقلاب"). و یا: "در جریان اِشغال لانه جاسوسی و مخصوصاً با آغاز افشاگری های انقلابی دانشجویان پیرو خط امام مشاهده می کنیم که ..."( همان مقاله- تأکید از ماست).
اما کار روشنگری دوستان مجاهد به همین جا ختم نمی شود. آن ها جا به جا و بی جا این حرکت "باطل" را "افشاء"! می کردند و پس از ارزیابی "نتایج مثبت" آن، رهنمودهائی به هواداران می دادند. جهت همه ی این رهنمودها، تأئید و پشتیبانی کامل از حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" بود. مثلاً سازمان مجاهدین خلق ایران هنگامی که به دانش آموزان خود رهنمود می دهد، می گوید: "با توجه به لزوم حمایت هرچه بیشتر از برادران و خواهرانی که در داخل سفارت هستند ... لازم است هرچه بیشتر با راهپیمائی یا به طور انفرادی در مقابل سفارت جمع شده ...".
و یا توسط دانشجویان هوادار خود چندین راهپیمائی در تأئید و پشتیبانی از حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" انجام دادند و یا از مردم خواستند که در حمایت و پشتیبانی از "دانشجویان پیرو خط امام" روزه ی سیاسی بگیرند و...
در این زمینه خصوصاً یادآوری تبلیغات مجاهدین در رابطه با کارگران بی مناسبت نیست. در مقاله ی "مبارزه با امپریالیسم به کارخانه کشیده می شود"( نشریه ی مجاهد شماره ی 11) چنین آمده است: "آن ها( شورای کارگران) همصدا با دانشجویان مستقر در لانه ی جاسوسی آمریکا بر ضرورت مبارزه با آمریکا تکیه می کنند، آن ها خطاب به مدیریت می گویند: ... الان جوانان ما لانه ی جاسوسی آمریکا را اِشغال کرده اند ... ما کارگران بعد از نماز به طرف این لانه ی جاسوسی راهپیمائی می کنیم ..."( تأکیدها از ماست).
دوستان مجاهد با این جملات به کارگران چه چیزی را تفهیم می کردند. آیا با آن ها از "عدم اصالت" "دانشجویان پیرو خط امام" و "باطل" بودن حرکت آنان سخن می گفتند؟ آیا "صدای" دانشجویان مستقر در لانه ی جاسوسی آمریکا، تکیه بر "ضرورت مبارزه با آمریکا" است که کارگران با آن "همصدا" شوند؟ چرا دوستان مجاهد به کارگران نمی گفتند که "شورای انقلاب" با فرصت به دست آمده از جریان سفارت هرگونه تحصن و راهپیمائی و اعتصاب را فی الفور ممنوع اعلام کرد و آن را "توطئه آمریکا" خواند؟ چرا دوستان مجاهد به کارگران نمی گفتند که در نماز جمعه با استفاده از حرکت همین "دانشجویان قهرمان پیرو خط امام"، حکومت، نمازگزاران را به "تسخیر" "خانه ی کارگر" که محل تجمع کارگران بیکاری بود که برای تهیه ی قوت لایموت زن و فرزندانشان مستأصل شده بودند، فرا خواند؟ و چرا دوستان مجاهد به کارگران نمی گفتند که حکومت به عده ای از کارگران کارخانجات گفت که: "آمریکائی ها به تلافی جریان سفارت عده ای را در "خانه ی کارگر" به گروگان گرفته اند و ما باید به آن جا حمله کنیم" و سپس به دست این کارگران ناآگاه، که توهُمات آنان را همین دوستان مجاهد با تبلیغات و حمایت های "بی دریغ" خود هرچه بیشتر دامن می زدند، چماق داد و آنان را به سروقت کارگران بیکاری فرستاد که از گرسنگی دیگر به جان آمده بودند؟
آری دوستان مجاهد را در آن زمان با این حقایق کاری نبود. آن ها تمام امکانات تبلیغاتی خود را برای پشتیبانی از "اقدام ضدامپریالیستی" "دانشجویان قهرمان" به کار گرفته بودند و در مورد کارگران نیز تمام سعی خود را در جلب پشتیبانی آن ها از "کانون فروزان شور ضدامپریالیستی" که "دانشجویان قهرمان" افروخته بودند، به کار می بردند. آن ها در نشریه ی مجاهد شماره 17( سه شنبه 11 دی ماه 58) نوشتند: "این بار شُکوه مبارزه ی ضدامپریالیستی را در مشت های گره کرده ی کارگران و فریاد مرگ بر آمریکای آنان شاهد بودیم. فریادهائی که از جلو جاسوسخانه آمریکا از گلوی این سرسخت ترین دشمنان امپریالیسم بلند بود ...".
آیا به راستی دوستان مجاهد که بنابر ادعای خودشان به قانونمندی های جامعه ایمان دارند، متوجه نبودند که مبارزه ی ضدامپریالیستی کارگران را که به تأئید مجاهدین نیز، سرسخت ترین دشمن امپریالیسم هستند، به کجراه می کشاندند؟ آیا آن ها نمی دانستند که تشویق کارگران به پشتیبانی از جریان سفارت و ترتیب راهپیمائی ها به طرف سفارت آمریکا، جائی که حرکت "کم مایه و بدون اصالت و باطل" "دانشجویان پیرو خط امام" در آن صورت می گرفت، مبارزه ی ضدامپریالیستی نیست؟ شاید مجاهدین تصور می کردند هنگامی که "دهها هزار نفر از کارگران بنزخاور، جنرال موتورز، کفش وین، شرکت بوتان، داروپخش... به دعوت شورای اسلامی کارگران دست به یک راهپیمائی زدند"( نشریه ی مجاهد- همان مقاله) و مجاهدین به تبلیغ آن پرداختند، وظیفه ی خود را در آن مقطع نسبت به کارگران ادا کرده و آن ها را به مبارزه ی ضدامپریالیستی کشانده اند و اگر نیروئی با افشای ماهیت ضدانقلابی حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" و افشای عملکرد ضدخلقی "شورای انقلاب" به کارگران می آموخت که جریان سفارت نه تنها مبارزه ی ضدامپریالیستی نیست، بلکه مبارزه ی ضدامپریالیستی با پافشاری کارگران بر روی خواسته های برحق خویش و مبارزی جهت نابودی این رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی می تواند صورت گیرد، "مواضع غیرمسئولانه و غیرعملی و چپ نمایانه" اتخاذ کرده است؟
ما در همان موقع که "شورای انقلاب" با استفاده از فضای موجود، برای کارگران خط و نشان می کشید و نیروهای سرکوبگر به سرکوب مبارزات ضدامپریالیستی مردم مشغول بودند، در اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران-2" به تاریخ 1/9/59 نوشتیم: "ژست ضدامپریالیستی اخیر رژیم، همان طور که انتظار می رفت با سرکوب مجدد مبارزات ضدامپریالیستی توده ها توأم شد. این بار هم آن ها درعین حال که با تبلیغات عوام فریبانه سعی کردند خود را مدافع خلق به حساب آورند، "شورای انقلاب " به صدور اعلامیه ای برعلیه کارگران و زحمت کشان پرداخت و هر نوع تحصن و اعتصاب را با برچسب آمریکائی محکوم نمود. با این روند معلوم است که آن ها با ترتیب تسخیر سفارت آمریکا، وعده ی سرکوب خشن را به زحمت کشان میهن مان می دهند". ما همچنین در جزوه ی "سازش طبقاتی زیر پوشش مبارزه ی ضدامپریالیستی" در جواب به جریان منحط "کار" که به بهانه ی جریان سفارت از کارگران خواسته بود که حکومت را "یاری فعال و نامحدود" نمایند، نوشته بودیم: "مسئله دیگری که نویسندگان آن مقاله( منظور مقاله ی نشریه ی "کار" بود- توضیح از این مقاله است) تبلیغ می کنند، در رابطه با اِشغال سفارت آمریکاست. اینان کوشش دارند تا آن را مبارزه ای "ضدامپریالیستی" وانمود سازند و "فارغ از این اندیشه "که اِشغال سفارت به چه منظوری و برای سرپوش نهادن به چه مسائلی انجام گرفته است، از همان ابتدا به تبلیغ آن برخاستند". اگر آگاه نمودن کارگران را آن تبلیغاتی دانیم که دوستان مجاهد در رابطه با جریان سفارت انجام داده اند، قطعاً این سخنان ما نیز جُز "مواضع غیرمسئولانه و چپ نمایانه" چیز دیگری نخواهد بود!
دوستان مجاهد در مقدمه بر، نامه ی "دوست دانشجو"( نشریه ی مجاهد شماره ی 101) چنین می نویسند: "به راستی تاریخ برای کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشند، می تواند بسیار آموزنده باشد. خوب است کسانی که پس از اِشغال سفارت "بهبه و چهچه" سردادند و مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی کردند و ..." و بدین ترتیب دوستان مجاهد به تمام کسانی که در جریان اِشغال سفارت "بهبه و چهچه" سردادند، انتقاد می کنند، این گفته مورد توافق ما نیز هست. اما آنچه که برای ما "مبهم" می ماند، "بهبه و چهچه" از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران است، زیرا دوستان مجاهد با جملات فوق کوشش می نمایند تا چنین تفهیم کنند که جزو سازمان هائی نبوده اند که برای اِشغال سفارت "بهبه و چهچه" سردادند. ما اگر به فرض، تمام جملاتی را که در بالا از مواضع سازمان مجاهدین نمونه آوردیم نیز به فراموشی بسپاریم، آیا جملاتی که در ذیل می اید، چیزی بجُز "بهبه و چهچه" است؟
"دوباره چیز آشنائی در شهر پیدا شده ... آخر دوباره انقلاب است، انقلابی بزرگتر از انقلاب اولی"... بنابراین اگر این انقلاب به سَمت دشمن واقعی و اصلی خود آمریکا سَمت گیری نمی کرد، نیمه کاره بود و دوباره همان اوضاع سابق احیاء می گشت ... و امروز به نظر می رسد روزنه امیدی بر روی انقلاب ما گشوده شده است که از آن نور پیروزی و حیات می تابد ... دیدیم که چگونه وقتی دانشجویان پیرو خط امام در جهت اصیل و درست انقلاب دست به اقدام زدند، با پشتیبانی و حمایت وسیع و پُرشور مردم مواجه گشتند. این نه یک تصادف و اتفاق است و نه یک شور و هیجان زودگذر توده ای! این پدیده ای دقیقاً قانونمند، اصیل و عمیق است"( مقاله "بوی خوش وحدت"- نشریه ی مجاهد شماره 11، دوشنبه 28 آبان 58- تأکیدها از ماست).
و یا: "چه خوب شد که در بحبوحه مشکلات و گرفتاری های متعدد، چه سیاسی و چه اقتصادی و نظامی و انواع و اقسام تفرقه ها و... خلق ما بار دیگر طعم شیرین و انقلابی وحدت را در جریان شورانگیز مبارزه ی ضدامپریالیستی- که به همت دانشجویان پیرو خط امام بالا گرفت- چشید ... به راستی هم که برای نیروهای انقلابی واقعی چه چیز می تواند از این مسرت بخش تر باشد؟ چرا که دیگر پس از ماه ها نوسان، انقلاب خط سیر اصولی خود و همان مبنای عینی وحدتش را بازیافته بود ... بلی در طی دَه ماه گذشته این یکرنگی و یکپارچگی آرزوی دائمی مجاهدین خلق بوده است ... و سپس دیدیم که به همت دانشجویان پیرو خط امام و مواضع مستحکم خودِ امام در مقابل آمریکا و فرستادگان مستقیم و غیرمستقیمش برق تحقق این آرزو درخشیدن گرفت و راه خدا و خلق دوباره هموار شد"( از مقاله "چه باید کرد؟"- نشریه مجاهد شماره 13، دوشنبه 12 آذرماه 1358- تأکیدها از ماست).
چه جملاتی گویا تر از این لازمست تا نشان دهد که دوستان مجاهد خود جزو سرد مداران "بهبه و چهچه" گو بوده اند. دوستان مجاهد در تمامی موضع گیری یک ساله ی خود به ستایش "جریان سفارت" پرداختند. اما به فرض آنکه تمامی آن ها را بجُز همین دو مقاله( "بوی خوش وحدت" و "چه باید کرد؟") نادیده بگیریم، همین دو مقاله کافی نیست تا نشان دهد که دوستان مجاهد چه کرده اند؟ آن ها حتی "مزه" و "بوی" جریان سفارت را نیز چشیده و بوئیده بودند!! "طعم" آن "شیرین و انقلابی" و "بوی" آن "خوش" بود! و همه می دانند که چنین "طعمی و بوئی" انسان را به "بهبه گوئی" و "چهچه گوئی" وادار می کند. دوستان مجاهد در اثر حرکت "اصولی و عمیق" "دانشجویان پیرو خط امام" به "آرزوی دَه ماهه گذشته " خود رسیده بودند و از این که "راه خدا و خلق دوباره هموار شد"، "چهچه" سردادند. حال "بوی خوش وحدتی" را که بوئیده بودند و "طعم شیرین و انقلابی" حرکت "اصیل و عمیق" جریان سفارت را فراموش کرده و به "بهبه و چهچه گویان" انتقاد می کنند و چنین خطائی را ناشی از آن می دانند که "بهبه و چهچه گویان"، "نه چشمی برای دیدن" و "نه گوشی برای شنیدن" دارند!! چه خوب می شد که دوستان مجاهد همان طور که سئوال "چه باید کرد؟" را مطرح می کنند، سئوال "چه کرده ایم؟" را نیز مطرح سازند، زیرا یافتن پاسخی به سئوال اولی بدون پاسخگوئی به سئوال دومی امکان ناپذیر است و به عبارت دیگر این یکی سئوال اولی است و آن یک دومی.
دوستان مجاهد سپس "از کسانی که مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی می کردند"، سئوالاتی می نمایند و بدین ترتیب چنین وانمود می سازند که گوئی خود آن ها "مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی نکرده و حتی در این باره دائماً افشاگری نموده اند. آیا جملاتی که تاکنون به نقل از مجاهدین آوردیم، کافی نیست تا نشان دهد که دوستان مجاهد در این زمینه نیز از زمره ی کسانی بودند که کوشش داشتند تا به توده ها به زور بقبولانند که جریان سفارت مسیر مطلوب مبارزه ی ضدامپریالیستی است؟ آیا این دوستان مجاهد نبودند که نوشتند: "... به راستی هم که برای نیروهای انقلابی واقعی چه چیز می تواند از این مسرت بخش تر باشد؟ چرا که دیگر پس از ماه ها نوسان، انقلاب خط سیر اصولی خود و همان مبنای عینی وحدتش را بازیافته بود ..."( تأکیدها از ماست) و یا "... دیدیم که به همت دانشجویان پیرو خط امام و مواضع مستحکم خودِ امام در مقابل آمریکا و فرستادگان مستقیم و غیرمستقیمش برق تحقق این آرزو درخشیدن گرفت و راه خدا و خلق دوباره هموار شد ..."( تأکید از ماست) و یا "دوباره چیز آشنائی در شهر پیدا شده ... آخر دوباره انقلاب است، انقلابی بزرگتر از انقلاب اولی ..."( تأکید از ماست) و یا "... امروز به نظر می رسد روزنه امیدی بر روی انقلاب ما گشوده شده است که از آن نور پیروزی و حیات می تابد ..."( تأکید از ماست) و یا "... دیدیم که چگونه وقتی دانشجویان پیرو خط امام در جهت اصیل و درست انقلاب دست به اقدام زدند..."( تأکید از ماست) ؟
حال چگونه است که دوستان مجاهد این سئوالات را نه از خود، بلکه از دیگران می نمایند؟! دوستان مجاهد می پرسند که: "چگونه است که پس از گذشت کمتر از یک سال شرایط و پیشنهادات دیکته شده عامل سیا " هانسن" به راحتی از جانب سردمداران بلامنازع مبارزه ضدامپریالیستی جامعه ما! عنوان می شود؟" ما می گوئیم دوستان مگر خود شما نبودید که نوشتید: "... دیدیم که به همت دانشجویان پیرو خط امام و مواضع مستحکم خودِ امام در مقابل آمریکا و فرستادگان مستقیم و غیرمستقیمش ..."، حال چرا خود شما به سئوالی که نموده اید پاسخ نمی دهید؟ این کدام "همت" و کدام "مواضع مستحکمی" بود که شما درباره ی آن چنان تبلیغ می کردید که گوش فلک را نیز کر می کرد؟ ایا این "دانشجویان پیرو خط امام" و "همت" آنان نبود که "دوست دانشجویمان" درباره ی برخورد آن ها با همین "هانسن" می نویسد: "... شاید در این میان دیدار یکی از نمایندگان کنگره آمریکا به نام " هانسن" که برای تحقیق در امر گروگان ها به ایران و دیدار از جاسوسخانه و گروگان ها آمده بود، از همه جالب تر باشد. وی در تاریخ 5/9/58 به ایران آمد... وی که از همان ابتدا بسیار زیرکانه و حساب شده برخورد می کرد، در جاسوسخانه به هر سوراخی سرکشید و از محل نگهداری کلیه گروگان ها اطلاع پیدا کرد. در طول مسیر با افراد مسلحی که به حفاظت از گروگان ها مشغول بودند، به رسم احوالپرسی دست می داد. بسیار خنده دار بود که نگهبانانی که در حالت آماده باش به سر می بردند، با گرمی و صمیمیت نگهبانی و مسئولیت محافظت و ... را فراموش کرده با وی دست می دادند"؟ آری، اینست آن "همت" و "مواضع مستحکمی" که سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی آن تبلیغ می نمود. در همان روزی که " هانسن" در داخل سفارت به "هر سوراخی سر می کشید" و یا "دانشجویان پیرو خط امام" به رسم "احوالپرسی دست می دادند" و "بسیار خنده دار بود" که آنان "با گرمی و صمیمیت نگهبانی و مسئولیت محافظت و ... را فراموش کرده با وی دست می دادند"، یعنی در تاریخ 5/9/58، دوستان مجاهد در نشریه ی مجاهد شماره ی 12 در همان تاریخ 5/9/58 چنین می نویسند: "عمل قهرمانانه دانشجویان ما در تصرف لانه جاسوسی و تبدیل شدن این نقطه به کانون فروزان شور ضدامپریالیستی ..."( مقاله "دانشگاه و انقلاب") و یا: "... ولی آغاز این حرکت و مخصوصاً تحقق آن با نام و رهنمودهای امام به یکباره مرزهای نوینی را مشخص کرد. مرزی که دیگربار از فراز آن به وضوح می شد تفاوت جریان ها و عناصری را که به واقع با خط امام سنخیت بیشتری داشتند از جریان هائی که به ناحق می خواستند خود را پیروان اصیل امام قلمداد کنند، جدا کرد...". و یا در همین شماره ی مجاهد(5/9/58) دوستان مجاهد با خط درشت می نویسند: "دانشجویان (پیرو خط امام) در پایان قطعنامه اتحاد همه نیروها و اقشار و گروه ها را در راه تداوم انقلاب علیه هرگونه سلطه اجانب به سرکردگی آمریگا مُصرانه خواستار شدند..."( مقاله "گزارشی از تظاهرات ضدامپریالیستی مردم قهرمان در برابر جاسوسخانه آمریکا در اول مُحرم"). و به علاوه ی همه ی این ها، دوستان مجاهد در همین شماره ی نشریه ی مجاهد به جمعبندی "نتایج مثبت"! اِشغال سفارت می نشینند.
اینک درست در روزی که دوستان مجاهد در نشریه ی خود به ستایش از جریان سفارت می پردازند، " هانسن" در حال سرکشیدن "به هر سوراخی" در سفارت است و مشغول احوالپرسی های "گرم و صمیمانه" با "دانشجویان پیرو خط امام" یا آن طور که دوستان مجاهد دوست داشتند بگویند، "دانشجویان ما" یا "دانشجویان (پیرو خط امام)" یا "دانشجویان قهرمان پیرو خط امام"، بیشتر به یک شوخی تاریخی شبیه است که نه تنها در آن زمان موجب خنده می شد، بلکه اکنون نیز که سازمان مجاهدین خلق ایران این سئوال را راجع به " هانسن" نموده است، موجب خنده می گردد.
یکی دیگر از سئوالات دوستان مجاهد از کسانی که "مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی می کردند" اینست که "چه هماهنگی و سنخیتی بین محاکمه سعادتی به اتهام جاسوسی و مبارزه با آمریکا می تواند وجود داشته باشد؟".
و ما بازهم می گوئیم که زحمت پاسخ دادن به این سئوال را بهتر است که خود دوستان مجاهد برعهده بگیرند. چرا؟ بدین خاطر که بیش از همه و پیش از همه، این سازمان مجاهدین خلق ایران بود که مسئله ی مجاهد سعادتی را به بهانه ی جریان سفارت در پرده ای از ابهام فرو بُرد و در شرایطی که شکنجه و دستگیری دوستمان سعادتی به رسوائی هرچه بیشتر رژیم منجر شده بود، سازمان مجاهدین آن را به سازشکارانه ترین شکل لوث نمود و مسئله ای را که در ذهن توده ها آنچنان روشن بود، مبهم نمود و این کار را نشریه ی مجاهد با چاپ دو نامه از سعادتی انجام داد. نامه هائی که سعادتی طبق خط سازمان نوشت و در آن ها چنین آمده بود: "درود بر دانشجویان انقلابی که با اقدام شجاعانه خود سرفصلی جدید را در انقلاب شکوهمند خلقمان گشودند. سرفصلی که می رفت تا با انواع و اقسام توطئه های آشکار و نهان توسط فرصت طلبان تیره و تار شود. شما نشان دادید که چگونه می توان درعمل تمامی خلق را در حول محور واقعی خویش بسیج نمود و دوباره شور و شوق انقلابی را در میهن خونبارمان شکوفا ساخت... من شادی و شور خود را در تأئید و پشتیبانی کامل خود از اقدام شجاعانه شما فرزندان و عزیزان خلق ایران اعلام می کنم و امیدوارم که روند کامل این حرکت بزرگترین حماسه بشری را بر تارک تاریخ بنشانیم"("نامه ی سعادتی به دانشجویان پیرو خط امام"- نشریه ی مجاهد شماره 13- 12 آذرماه 58- تأکیدها از ماست). و نیز: "من اِشغال این لانه جاسوسی را آزادی خود می دانم"( "نامه ی سعادتی به موسی خیابانی"- نشریه ی مجاهد شماره ی 14- 19 آذرماه 58).
نشریه ی مجاهد در شرایطی این نامه ها را به چاپ رساند که مجاهد سعادتی در زندان اوین بود و سازمان مجاهدین خلق ایران به خوبی می دانست که سعادتی را کمیته ی ماشاالله قصاب که در سفارت آمریکا مستقر بوده ، دستگیر و شکنجه نموده است. پس به خوبی می دانست که قطعاً در درون سفارت اسنادی در رابطه با دستگیری سعادتی و نقشی که آمریکائی ها در جریان دستگیری و شکنجه ی او برعهده داشتند، وجود دارد. اما "دانشجویان انقلابی" این "فرزندان و عزیزان خلق ایران" که سعادتی یا به بیان صحیحتر سازمان مجاهدین، "تأئید و پشتیبانی کامل خود را از "اقدام شجاعانه ی" آن ها ابراز می کردند، گوشه ای از این اسناد را نیز آشکار نکردند.
سازمان مجاهدین خلق ایران با انتشار این دو نامه، مرز بین انقلابی و ضدانقلابی، مرز بین ضدآمریکائی و آمریکائی را مخدوش ساخت و حال چه مُضحک است که از دیگران می پرسد که چه رابطه ای بین آزادی جاسوسان آمریکائی و محاکمه ی سعادتی وجود دارد. دوستان شما خود قبلاً به اندازه ی کافی با درج این دو نامه مسئله ی سعادتی را مخدوش نموده اید و به فریبکاری حکومت یاری رساندید، حال چگونه است که از دیگران و نه از خود، این سئوال را می کنید؟! شما تا چه اندازه به روشن شدن ذهن توده ها یاری نموده اید که اکنون به خود اجازه می دهید تا در ا دامه ی آن، این سئوال را بکنید؟ بگذارید که این سئوال را آن کسانی بکنند که نه این "دانشجویان" کذائی را "انقلابی" و نه "فرزندان و عزیزان خلق ایران" می دانستند و نه آنکه آنچنان "روندی" برای آن قائل بودند که "بزرگترین حماسه بشری" را بر تارک تاریخ بنشاند" و نه "اِشغال این لانه جاسوسی" را به معنی آزادی سعادتی می دانستند.
دوستان مجاهد بازهم از همان کسانی که "مبارز با امپریالیسم از جانب مرتجعین... " می پرسند که چه رابطه ای بین به خاک و خون کشیدن مجاهدین در آمل و... و مبارزه با آمریکا می تواند وجود داشته باشد؟
عجبا، عجبا که دوستان مجاهد چه دیر این سئوال را مطرح نمودند! دوستان! شما که چنین ذهن "تیزبینی" دارید که می توانید رابطه ی مابین سرکوب نیروهای مبارز و ضدامپریالیست را با نمایش سفارت درک کنید، چرا قبلاً این رابطه را در ذهن خود برقرار نکرده بودید؟ مگر در همان شرایطی که شما به، بهبه و چهچه گوئی جریان سفارت مشغول بودید، دستگاه سرکوب رژیم قلع و قمع، ضرب و شتم و شکنجه و زندان و قتل هواداران صدیق و مبارز شما را متوقف کرده بود؟ چرا در آن هنگام این سئوال را از خود نکردید؟ مگر در همان زمان که در نشریه ی مجاهد شماره ی 11( دوشنبه 28 آبان ماه 58) خبر از مجروح شدن دو تن از هواداران خود توسط "عده ای که خود را دانشجو می خواندند همراه با تعدادی پاسدار" نوشتید، در همان مقاله نیز ننوشتید که "این بار نیز به جهت سرعت بخشیدن و تحکیم مبارزه ی ضدامپریالیستی و گسترش همه جانبه آن، ضمن تأئید کامل عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ..."( تأکید از ماست) ؟ و یا در نشریه ی مجاهد شماره ی 18( سه شنبه 18 دی ماه 58) که صحبت از حمله ی وحشیانه ی چماقداران به راهپیمائی مجاهدین خلق شاخه ی مشهد و زخمی شدن چند تن از راهپیمایان توسط چماقداران است، بازهم نشریه ی مجاهد دست از تعریف و تمجید "دانشجویان پیرو خط امام" برنمی دارد و فی المثل در مقاله ای خطاب به "برادران"! پاسدار می نویسد: "از همان لحظه اِشغال لانه ی جاسوسی آمریکا، سازمان با اشتیاق تمام امکانات خود را در پشتیبانی از این حرکت، بسیج کرد. به ویژه به دنبال فرمان تاریخی امام مبنی بر بسیج سیاسی- نظامی همه خلق، مجاهدین تیم های نظامی خود را در جهت حمایت از دانشجویان پیرو خط امام و نگهبانی و مراقبت شبانه روزی به محل سفارت گسیل داشتند... و بدین ترتیب روزها و شب های سرد و بارانی جلو سفارت با اجتماع هزاران نفر از اعضاء و طرفداران مجاهدین و دیگر هموطنان مبارز ما و... این یکی از خواسته های مجاهدین خلق بوده که مبارزه مردم ما در مسیر صحیح حرکت کند، بنابراین طبیعی هم بود که اقدام شجاعانه دانشجویان پیرو خط امام مورد حمایت بی دریغ سیاسی- نظامی سازمان قرار بگیرد"( مقاله "سخنی با برادران پاسدار"(2)- تأکید از ماست) ؟ و در همین شماره از نشریه ی مجاهد ستایش های فراوان دیگری نیز از "اقدام شجاعانه ی دانشجویان پیرو خط امام" شده است. نمونه های فراوان دیگری نیز وجود دارد که می توان با رجوع به نشریه ی مجاهد، آن ها را یافت. حال ما می پرسیم که چرا سازمان مجاهدین خلق ایران در آن شرایط که هوادارانش مورد ضرب و جرح قرار می گرفتند، اما سازمان مجاهدین خلق "طبیعی" می دانست که "اقدام شجاعانه ی دانشجویان پیرو خط امام" را مورد"حمایت"، آن هم "حمایت بی دریغ سیاسی- نظامی سازمان" قرار دهد و "روزها و شب های سرد و بارانی" جلو سفارت اجتماع می نمود، این سئوال را از خود نکرد؟
به نظر می رسد که بررسی نتاقضات بین آنچه که امروز سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی جریان سفارت بر زبان می آورد و آنچه که در طول یک سال بر زبان می آورد، کافی باشد و تکرار مواضع این سازمان بیش از این از حوصله ی مقاله خارج گردد. اما بررسی کلی حرکت سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی جریان سفارت تمام نشده است.
دوستان مجاهد در مقدمه ی نامه ی "دوست دانشجو" می نویسند که: "برای کسانی که به قانونمندی های اجتماعی ایمان دارند، در همان سرآغاز اِشغال لانه ی جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند. تمام جریان هائی که از این حرکت تحلیل درست و درک روشنی نداشتند، به درجات مختلف دچار انحراف شده نتوانستند موضع گیری مناسبی در برابر آن بکنند"( تأکید از ماست) و بدین ترتیب می کوشیدند تا ثابت نمایند که خود به هیچوجه دچار انحراف نشده بودند. نویسنده یا نویسندگان مقدمه که معتقدند "در همان سرآغاز اِشغال لانه جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند"، در لابلای نقل قول هائی که از شماره های گذشته ی نشریه ی مجاهد می آورند، می نویسند: "با جدیتی انقلابی سعی در جلوگیری از انحراف فاحش این حرکت داشتیم". کدام جدیت انقلابی؟! اگر شما از همان آغاز می دانستید که نتیجه چه خواهد شد، دیگر چگونه کوشش می نمودید "از انحراف فاحش این حرکت" جلوگیری نمائید؟ و این که نویسندگان مقدمه می گویند: "چه هشدار بجائی بود، چرا که پس اندک مدتی دیدیم که چگونه در لحظه تصمیم گيری، گام به گام به راست غلطیدند و منادی جریان ارتجاعی حاکم شدند"، در واقع به مغلطه کاری مشغولند. اگر شما می دانستید که قضیه چیست و به کجا ختم می شود، "هشدار" چه معنائی داشت؟، زیرا همه به خوبی می دانیم که "هشدار"های سازمان مجاهدین خلق به دارودسته های حکومتی و ارگان های آن ها از قبیل "شورای انقلاب" بود و نه به توده ها.
"مقدمه" می کوشد تا با درهم و برهم کردن مسائل، بالاخره اثبات نماید که سازمان مجاهدین خلق ایران از همان ابتدا می دانست و گفته بود که جریان سفارت حرکتی "کم مایه و بدون اصالت و باطل" است، اما درست در چند سطر بعدی دچار تناقض گوئی می شود و همچنان برای خوانندگان "مقدمه" مسائلی را مبهم طرح می کند. ابهامی که برای خوانندگان ایجاد می شود، اینست که بالاخره نمی فهمند که سازمان مجاهدین معتقد است که جریان سفارت از همان آغاز حرکت "باطل" بوده است یا آنکه در ابتدا انقلابی بوده و به تدریج "باطل" شده است.
و اتفاقاً این همان نکته ایست که نویسنده یا نویسندگان "مقدمه" کوشش دارند تا درباره ی آن صحبتی به میان نیاورند. در ابتدای "مقدمه" چنین وانمود می شود که سازمان مجاهدین این حرکت را از همان آغاز حرکتی ضدامپریالیستی نمی دانسته است، ولی در آن جا که برای اثبات چنین ادعائی ناچار می شود تا در تأئید سخنان خود به جملاتی که بیانگر مواضع گذشته ی این سازمان است، تکیه کند، قضیه به گونه ای مطرح می شود که گویا حرکت جریان سفارت در آغاز انقلابی بوده است که متأسفانه! و علیرغم "هشدارهای بجای" سازمان مجاهدین در "لحظه تصمیم گيری ، گام به گام به راست" غلطید و "منادی جریان ارتجاعی حاکم" شد.
چرا سازمان مجاهدین با مسئله این گونه مبهم برخورد می کند؟ زیرا هر دو موضع گیری، او را دچار تناقضاتی می سازد. اگر دوستان مجاهد بگویند که جریان سفارت از همان آغاز حرکتی "ضدامپریالیستی" نبوده، بلکه حرکتی "باطل" و ضدخلقی بوده است، آنگاه تمام هواداران این سازمان سئوال خواهند کرد که پس مواضع یک ساله ی سازمان مجاهدین خلق درباره ی سفارت چه بوده است؟ مخصوصاً که خود دوستان مجاهد معتقدند که از ابتدا ماهیت این حرکت مشخص بوده است. و اگر دوستان مجاهد بگویند که جریان سفارت ابتدا حرکتی انقلابی بوده، ولی "در لحظه تصمیم گیری، گام به گام به راست غلطید و منادی جریان ارتجاعی حاکم شد"، آنگاه نامه ی "دوست دانشجو" و روند یک ساله ی جریان سفارت این نظر را رد و محکوم می نماید. مگر "دوست دانشجو" در نامه ی خود نمی نویسد که: "... ولی آیا به راستی همه قضایا همین بود؟ و آیا آنگونه که آقای بهشتی فردای اِشغال لانه جاسوسی بیان کرد: "مسئله این بود که "جوانان با ایمان بیش از این تاب نیاوردند و به عنوان اعتراض سفارت آمریکا را به اِشغال خود درآوردند"؟ اگر چه در یک نظر سطحی که این چنین مورد سؤاستفاده عناصر و جریان های فرصت طلب و شناخته شده قرار گرفت، این قضاوت درست به نظر برسد، ولی واقعیت چیز دیگری جُز این ها بود. چگونه کسانی که از راهپیمائی و خواندن قطعنامه در جلوی سفارت واهمه داشتند، یکباره به فکر اِشغال لانه جاسوسی آمریکا افتاده اند؟ زیرا اگر به خاطر داشته باشیم، سه روز قبل از این جریان حزب جمهوری اسلامی به مناسبت عید قربان دعوت به راهپیمائی کرده بود که مقصد آن سفارت آمریکا بود، ولی یکدفعه، به علتی نامعلوم، این برنامه لغو و قرار شد مردم به جای سفارت آمریکا، در میدان ... جمع شوند"( تأکید از ماست).
"دوست دانشجو" در نامه ی خود همچنین جزئیات تدارک حرکت را که توسط همین "جریان ارتجاعی حاکم" صورت می گرفت، توضیح داده است و می بینیم که قبل از همه "دانشجویان پیرو خط امام" در روزهای سه شنبه در مسجد دانشگاه توسط حجت الاسلام خامنه ای برای وظیفه ای که در آینده می بایست در جهت خدمت به حزب جمهوری اسلامی انجام دهند، شارژ می شدند. "حدود یک هفته قبل از اِشغال سفارت، طرح جریان حمله بین موسوی خوئینی ها و آقای "الف" و افراد دیگر نظیر "م- ر"( یکی از مسئولین سپاه) و چند تن از دانشجویان مذکور ریخته شد". اهداف حرکت مشخص گردیده "دانشجویان پیرو خط امام" سازماندهی شدند و به هر یک کارتی و بازوبندی دادند. سفارش شد که "افراد غیرخودی" وارد جمع نشوند و به قول "دوست دانشجو" "بدین ترتیب حرکت خودجوش و خودانگیخته!! جوانان مسلمانی که به اصطلاح از جنایات آمریکا به تنگ آمده بودند، آغاز شد"( تأکید از ماست). "کروکی سفارت و نقشه دقیق مراکز مختلف در سفارت که از طرف دست اندکاران و گردانندگان اولیه تهیه شده بود" در اختیار "دانشجویان پیرو خط امام" قرار گرفت. "با حمایت سپاه، به وسیله قیچی های آهن بُر، زنجیرها را پاره کرده" و به داخل سفارت ریختند و... "ساعت 9 همان شب از سپاه برای بیرون بردن اسناد مراجعه کرده و با کامیون آن ها را تخلیه کرده و بردند" و... و هرجای نوشته ی "دوست دانشجو" را بخوانید حکایت از آن دارد که این حرکت چندین هفته قبل از شروع آن کاملاً توسط سردمداران حکومت برنامه ریزی شده و در جهت اهداف ضدخلقی آن ها قرار داشت. نمونه های درج شده در نامه ی "دوست دانشجو" بسیارند و تکرار آن ها شاید لازم نباشد. ماهیت این حرکت از همان ابتدا آنچنان آشکار بود که همان طور که قبلاً اشاره کردیم،یکی از دانشجویان متعصب "پیرو خط امام" تنها پس از 10 الی 15 روز فریاد زد که: "این ها در خط ضدامپریالیستی حرکت نمی کنند". بنابراین اگر سازمان مجاهدین خلق مدعی شود که جریان اِشغال سفارت در ابتدا حرکتی "اصولی و مترقی بوده است"، نه برای ما و نه حتی برای نویسندگان "مقدمه" که چنین ادعائی کرده اند و نه برای هواداران این سازمان قابل قبول نخواهد بود.
اما دوستان مجاهد شاید مایل باشند که مواضع و عملکرد خود را در این باره به گونه ای دیگر توجیه نمایند. دوستان مجاهد شاید بگویند که ما از عناصر مبارز و ضدامپریالیستی که در بین "دانشجویان پیرو خط امام" بوده اند، حمایت کرده ایم و می کوشیدیم تا با موضع گیرهای خود، آنان را تقویت نمائیم و به عنوان صحت نظر خود نیز همین "دوست دانشجو" را مثال بیاورند. ولی آیا این استدلال درست است؟ ما قبل از این که دوستان مجاهد چنین ادعائی کرده باشند، در مقاله ی خبرنامه ی 42( "دردسر پایان نمایش"- 20/9/59) بدان چنین پاسخ داده ایم: "این که می گوئیم "دانشجویان پیرو خط امام" دقیقاً آلت دست حزب بوده اند به هیچوجه بدین معنی نیست که تمامی آنان عضو حزب "فراگیر" بوده اند. خیر، واقعیت را بخواهیم، این طور نیست. برخی از آنان رسماً عضو حزب نبوده و حتی چندتائی به سازمان های اسلامی دیگر متعلق بودند. آنچه مهم است، آنست که به هر حال تمامی این "دانشجویان" چه خواسته و چه ناخواسته، دقیقاً در جهت اهداف حزب "فراگیر" به کار گرفته شدند و این که آن ها تا چه اندازه ای به این مسئله آگاهی داشتند و یا نداشتند( که البته اکثریت آنان این آگاهی را داشتند) از نظر محاسبات تاریخی، هیچ چیز را تغییر نمی دهد. حتی این مسئله که فی المثل اگر برخی از این "دانشجویان" و حتی تمامی آنان ته دلشان ضدامپریالیست بودند،( گرچه نبودند) و آرزو داشتند که مبارزه ای ضدامپریالیستی انجام دهند،( که نداشتند) هیچ چیز را در واقعیت تغییر نمی دهد. آن ها به هر حال آلت دست حزبی شدند که نه تنها خیال مبارزه ی ضدامپریالیستی را در سر ندارد، بلکه انواع دسایس و حیل را می چیند تا مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را سرکوب سازد". آری ما این سخنان را 5 روز قبل از چاپ نامه ی "دوست دانشجو" منتشر نموده بودیم و گویا برای آنست که این راهِ توجیه را نیز بر کسانی که در طول یک سال "بهبه و چهچه گوی" جریان سفارت بودند، ببندیم. گمان می کنیم که "دوست دانشجو" نیز با این نظر ما موافق باشد، زیرا در نامه ی خود می نویسد: "آری به خوبی حس می کردم که چگونه آلت دست و ملعبه عده ای شده ایم که خودشان گرچه تکذیب می کردند، ولی پشتشان به حزب حاکم گرم بود و به خوبی درک می کردم که ادعاهای پُرطمطراق آن ها در مبارزه با آمریکا کمترین محتوائی ندارد". آیا دوستان مجاهد با این سخنان مخالفند؟ ظاهراً نباید مخالفتی داشته باشند، زیرا خود آنان نیز آن طور که در نشریه ی مجاهد شماره ی 17 (11 دی ماه 1358) می گویند، آن ها در ارزیابی های خود افراد را در نظر نمی گیرند، بلکه با "جریان" برخورد می کنند: "ما با مخالفین خود به هیچوجه فردی برخورد نمی کنیم، به جای برخورد فردی به برخورد با "جریان" اعتقاد داریم"( مقاله ی "عروسک های کوکی ارتجاع" قسمت سوم- تأکید از ماست).
بنابراین با تکیه بر همین سخن مجاهدین( به جای برخورد فردی به برخورد با "جریان" اعتقاد داریم)، اگر آنان مدعی شوند که حمایت آنان از جریان سفارت، حمایت از برخی افراد بوده است، دلیل آن را مردود می شماریم.
اما دوستان مجاهد خود درباره ی یک سال مواضع و عملکرد خود درباره ی جریان سفارت چه می گویند؟ آن ها در نشریه ی مجاهد شماره ی 107، در مقاله ی "دعاوی مبارزه ی ضدامپریالیستی در آزادی گروگان ها"( 7 بهمن 59) می نویسند که: " لکن ما از همان ابتدا در رابطه با اِشغال جاسوسخانه و مسئله گروگان ها یک سیاست دومؤلفه ای را دنبال کردیم که بر کلیه موضع گیری های سازمان حاکم بوده است. یک مؤلفه این خط مشی عبارت بود از تعمیق و ارتقای مبارزه ی ضدامپریالیستی با استفاده از زمینه ها و فرصت هائی که در اثر اِشغال جاسوسخانه و گروگان گیری پیش آمده بود... مؤلفه دیگر این خط مشی که فی الواقع مکمل مؤلفه اول است، نشان دادن عمق و اصالت دعاوی و شعارها و ماهیت نیروهای مختلف برای توده های مردم در حرکت و همراه پابپای تحولات و رویدادهای مربوط به این مسئله بوده است... در ضمن ما کوشیده ایم تا از مسئله گروگان ها و سیر تحولات آن به عنوان یک جریان مهم و طولانی نتایج واقع بینانه لازم را بگیریم و آن را با مردم درمیان بگذاریم...".
طبیعی است که اگر سیاست "دو مؤلفه" ای سازمان مجاهدین خلق ایران چنین می بود، هیچ کس بجُز نیروهای "ارتجاعی و واپسگرا و..." نمی توانست بدان ایراد بگیرد. آیا ما می توانیم از سازمان مجاهدین که "با استفاده از زمینه ها و فرصت هائی که در اثر اِشغال جاسوسخانه و گروگان گیری پیش آمده بود"، مبارزات ضدامپریالیستی توده ها را ارتقاء داد و سپس "ماهیت نیروهای مختلف" را در جریان حرکت "برای توده های مردم" افشاء کرد و در ضمن دائماً "نتایج آن را"، آن هم به عنوان "یک جریان مهم و طولانی" با مردم درمیان گذاشت، ایرادی بگیریم؟ پاسخ قطعاً منفی است، اما در این جا نکته ی اصلی گویا فراموش شده است و آن اینست که سازمان مجاهدین خلق ایران چگونه این "سیاست دو مؤلفه ای" را پیش بُرده است؟ اگر دوستان مجاهد زحمت می کشیدند و نه تنها "سیاست دو مؤلفه ای" خود را به طور کلی شرح می دادند، بلکه به طور مشخص نشان می دادند که چگونه آن را اجراء کرده و به انجام رسانده اند، آنگاه حقیقت آشکار می شد، زیرا به طور کلی خیلی چیزها می شود گفت که دلپذیر هم باشد!
اگر حافظه مان خطا نکند، در نشریه ی طلاونگ( نشریه ی سازمان مجاهدین- شاخه ی مازندران) شعاری به این مضمون و با حروف درشت در آن درج می شود که "همیشه باید حقیقت را به مردم گفت"، آیا اکنون دوستان مجاهد با طرح "سیاست دو مؤلفه ای" حقیقت را به مردم می گویند؟ قطعاً خیر و برای اثبات این ادعایمان اگر دوستان مجاهد علاقه ی چندانی به بررسی مشخص کارنامه ی یک ساله ی سفارتشان ندارند، ما آن را ورق می زنیم تا ببینیم آیا واقعاً دوستان مجاهد با استفاده از جریان سفارت مبارزات توده ها را ارتقاء داده، ماهیت نیروهای مختلف را برای توده های مردم افشاء کرده و نتایج حرکت را با مردم درمیان گذاشتند؟
دوستان مجاهد "دانشجویان پیرو خط امام" را انقلابی، قهرمان و... خواندند و حرکت آنان را اصیل، قهرمانانه، ضدامپریالیستی، شکوهمند و... دانستند. نمونه های آن قبلاً گفته شد.
دوستان مجاهد "دانشجویان پیرو خط امام" را که آلت دست حزب "فراگیر" جمهوری اسلامی بودند، به مردم به عنوان نیروئی که به هیچ گروه، سازمان یا حزبی بستگی ندارند و دانشجویانی هستند که "مستقلاً" به پا خواسته اند، معرفی کردند.
دوستان مجاهد جریان اِشغال سفارت را "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول"( نشریه ی مجاهد- شماره ی11) و "موج انقلابی ضدامپریالیستی"( نشریه ی مجاهد- شماره ی17) که به "نوسان انقلاب" خاتمه داده و موجب گردیده است که "انقلاب خط سیر اصولی خود و همان مبنای عینی وحدتش را بازبیابد"( نشریه ی مجاهد- شماره ی13) خواندند که "راه خدا و خلق را دوباره هموار کرد"( نشریه ی مجاهد- شماره ی13).
دوستان مجاهد به پیشنهاد "دانشجویان پیرو خط امام" در پنج روز "روزه ضدامپریالیستی"!! شرکت کردند و از مردم نیز طلب نمودند که به این خواست "ضدامپریالیستی"!! "دانشجویان پیرو خط امام" تن دردهند و "دوست دانشجو" در نامه ی خود ماهیت این "روزه ی ضدامپریالیستی"!! را چه خوب توضیح داده است. او می گوید: "ولی عجیب این بود که آمریکا همیشه یک گام جلوتر از ما بود. ابتدا این آمریکا بود که خرید نفت از ما را قطع کرد و هنگامی که مردم شعارشان لغو قراردادها و قطع رابطه با امپریالیسم آمریکا بود، این آمریکا بود که ما را تهدید به محاصره ی اقتصادی می کرد و تازه درمقابل، در حالی که مردم بسیج شده، آماده هرگونه جان فشانی و فداکاری بودند، با اعلام روزه سیاسی این انرژی عظیم را در کانال های انحرافی جاری می کردیم و به این ترتیب به اصطلاح می خواستیم بگوئیم که از محاصره اقتصادی نمی ترسیم!"( تأکید از ماست).
دوستان مجاهد جریان سفارت را مورد "تأئید و پشتیبانی کامل"( نشریه ی مجاهد- شماره ی13) و "حمایت بی دریغ سیاسی- نظامی"( نشریه ی مجاهد- شماره ی 18) خود قرار دادند.
دوستان مجاهد مکرر اندر مکرر حمایت خود را از "افشاگری های" کذائی "دانشجویان پیرو خط امام" اعلام نمودند، بی آنکه حتی یکبار نیز به ماهیت و اهدافی که این "افشاگری ها" دنبال می نمودند، اشاره نمایند. آن ها "افشاگری های"! "دانشجویان پیرو خط امام" را تیغ بُرائی نامیدند که گوئی تمامی سردمداران حکومت با آن مخالفند، اما "دانشجویان عزیز پیرو خط امام" مثل شیر در مقابل همه ی آن ها ایستاده و به "افشاگری های"! خود ادامه می دهند. به این جملات از نشریه ی مجاهد، شماره ی 18 دقت کنید: "افشاگری های دانشجویان پیرو خط امام نیز در رابطه با عناصر سازشکار و وابسته تأثیر بسزائی در تداوم این مبارزه داشته است. میزان و نقش این افشاگری ها را ما به خوبی می توانیم از موضع گیری های نیروهای سازشکار و ارتجاعی در برابر افشاگری ها دانشجویان دریابیم"( تأکید از ماست). حال این سخنان را با گوشه ای از سخنان "دوست دانشجو" درباره ی "افشاگری ها" مقایسه کنید. "دوست دانشجو" می نویسد: "این که افشاگری ها دقیقاً براساس غرض ورزی ها و روی حساب و کتاب مشخصی صورت می گرفت، در نمونه های زیادی دیده می شود". و یا در جای دیگر می گوید: "اگر کسی با اِشراف بیشتری به موضع گیری های ما می نگریست، به خوبی می توانست حدس بزند که درباره افشاگری ها چه خطی پیش خواهیم گرفت". این ها تنها نمونه ها نیستند. در سراسر نامه ی "دوست دانشجو" سخنان بسیاری درباره ی "افشاگری های" کذائی بیان شده که می توان به آن مراجعه کرد، اما نشریه ی مجاهد چه می نوشت؟ می نوشت که: "سازشکارانی که از ادامه این افشاگری ها و برملا شدن ماهیتشان به وحشت افتاده، سعی کردند به انحای مختلف از ادامه این گونه افشاگری ها جلوگیری کنند، ولی دانشجویان پیرو خط امام و خلق قهرمان ما و نیروهای انقلابیش هرگز نخواهند گذاشت که سازشکاران به این آرزوی خود جامه عمل بپوشانند"( نشریه ی مجاهد- شماره ی17).
دوستان مجاهد از "دستاوردهای بسیار ارزشمندی" که "موج انقلابی ضدامپریالیستی دانشجویان قهرمان پیرو خط امام" داشته است، سخن می گفتند. آن ها معتقد بودند که حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" موجب "وحدتی در صفوف نیروهای ضدامپریالیست" گشته است که "بوئی خوش" دارد( نشریه ی مجاهد- شماره ی11). دوستان مجاهد، کدام وحدت؟! شاید بتوان سمبل "وحدتی" را که "دانشجویان پیرو خط امام" به وجود آوردند، "چادر وحدت" دانست که در بیرون سفارت برپا شده بود و "دوست دانشجو" درباره ی آن می نویسد: "چادر به اصطلاح وحدت را حتماً به یاد دارید که محل تجمع سران فالانژها و به اصطلاح حزب اللهی ها و مرکز طرح نقشه های آن ها برای درگیری با گروه ها بود. ولی شاید ندانید که سران دانشجویان پیرو خط امام ارتباط مستمری با این کانون توطئه داشتند"( تأکید از ماست). آری! این "وحدتی" است که "دانشجویان پیرو خط امام" به خلق ما "ارزانی"! داشتند.
دوستان مجاهد یکی دیگر از نتایج جریان اِشغال سفارت را آن می دانستند که صفوف نیروهای ضدامپریالیستی را از صفوف سازشکاران و مرتجعین جدا نموده است و اشاره ی ما به بیانه ی پُرطول و تفصیل "دانشجویان پیرو خط امام" درباره ی "منافق" بودن سازمان مجاهدین خلق ایران، شاید پاسخی کافی باشد و دیگر لزومی به برشمردن بقیه ی دلایل در رد این نظر نداشته باشد. آری! "دانشجویان پیرو خط امام" این گونه صفوف خلق و ضدخلق را از یکدیگر جدا می کردند!!
و نتیجه ی دیگری که دوستان مجاهد برای اِشغال سفارت برمی شمردند و بیش از همه درباره ی آن تبلیغ می نمودند، این بود که "دانشجویان پیرو خط امام" "مبارزه ضدامپریالیستی"، آن هم از نوع "اصیل و انقلابیش" را دامن زده اند. آیا اکنون دیگر لازم است تا نشان دهیم که این سخنان تا چه اندازه پوچ و ُتهی است؟ خود مجاهدین اکنون دیگر می گویند: "و چنین بود که وقتی حزب حاکم استفاده های لازم را از برگ گروگان ها به عمل آورده و حاکمیت انحصاری خود را بر کلیه ی شئونات مملکت استوار گردانید، به یکباره شعارهای مبارزه ضدامپریالیستی، محاکمه و اعدام گروگان ها و امثال آن، آنچنان توخالی از آب درآمد"( نشریه ی مجاهد- شماره ی 107).
و خلاصه دوستان مجاهد تبلیغ می نمودند که "دانشجویان پیرو خط امام" در این "نیت یا عمل خیر" بر سازمان مجاهدین پیشی گرفته اند و سازمان مجاهدین خلق هم به همین دلیل آن ها را "دوچندان تقدیر می کند"( نشریه ی مجاهد- شماره ی 10).
آیا این ها "سیاست دو مؤلفه ای" سازمان مجاهدین خلق ایران بود؟ آیا این درمیان گذاردن حقیقت با مردم است؟ سازمان مجاهدین خلق ایران در طول یک سال چه کرد؟ جُز آنکه در فریب توده ها شریک شد و حرکتی را که به منظور به کجراه بردن مبارزات ضدامپریالیستی خلق، موذیانه طرح ریزی شده بود، تأئید بی چون و چرا کرد و با امکانات وسیعی که در اختیار داشت، مجاناً مُبلغ این سیاست نامردمی و ضدخلقی گردید؟ و جالب اینجاست که سازمان مجاهدین خلق ایران که به حق، حزب "فراگیر" جمهوری اسلامی را مانع بزرگی در راه مبارزات ضدامپریالیستی خلق می داند، تا به آنجا که به ناحق با جریان هائی همچون دارودسته ی بنی صدر و باند بازرگان و... این چنین نرمش نشان می دهد، در جریان سفارت بیش از همه به حزب جمهوری اسلامی خدمت نمود، آنچنان خدمتی که تا دنیا دنیاست سردمداران این حزب را مدیون خود ساخته است. سردمداران حزب اگر به ریش مردم ما می خندند، بیش از آن به ریش آن نیروهای سیاسی ای خندیده اند که برای پیشبرد سیاست های غلط خود به ناچار به این حزب "فراگیر" مجاناً کمک کردند تا خزف را به جای لعل به مردم قالب نماید. و اگر بپذیریم که جریان سفارت انجام گرفت تا مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را سرکوب نماید، آنگاه مگر جُز این است که تمامی آن سازمان های سیاسی ای که به بزک کردن جریان سفارت پرداختند و آن را به مردمی که به این سازمان هائی که فریبکاری را به عنوان "مبارزه ی ضدامپریالیستی"، حیله گری را به عنوان "افشاگری انقلابی"، خط بَدلی را به عنوان "خط اصیل و انقلابی"، فریب توده ها را به عنوان "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول" و نفاق در صفوف خلق را به عنوان "وحدت" یک سال تمام به خورد مردم دادند، اکنون چه می توانند بگویند جُز آنکه خودشان را به کوچه ی علی چپ بزنند و همه ی این ها را تحت عنوان "سیاست دو مؤلفه ای" لاپوشانی نمایند؟
óóóóóóóóóó
چرا سازمان مجاهدین خلق ایران در گذشته آنچنان موضعی درباره ی سفارت گرفت و یک سال تمام از آن حمایت "کامل و بی دریغ" می کرد؟
حقیقت آنست که این سیاست مجاهدین جدا از سایر مواضعی که آنان در دو سال پس از قیام اتخاذ کرده اند، نیست و در واقع عیناً منطبق است بر سیاست هائی که آنان در این دو ساله تقریباً در تمامی زمینه ها به کار می گیرند. اما ما نمی خواهیم در این مقاله به کلیه ی سیاست های سازمان مجاهدین خلق و خطی را که آنان دنبال می نمایند، بپردازیم. اما می دانیم هنگامی که موضع آنان را درباره ی جریان سفارت ارزیابی می کنیم، به یک مفهوم به کُنه دیگر سیاست های سازمان مجاهدین خلق نیز پرداخته ایم. ما درعین حال نمی خواهیم در این جا در این باره گفتگو کنیم که این مواضع ناشی از کدام موضع طبقاتی است، زیرا می دانیم که دوستان مجاهد "چه حساسیتی" نسبت به این مسئله دارند و طرح آن در این مقاله ممکن است موجب آن شود که پاسخگویان به آن، به جای آنکه به مسائل مطروحه در این مقاله بپردازند، بحث ها را به جائی بکشانند که "انتهائی نداشته" و مسئله ی اصلی مقاله یعنی جریان سفارت و موضع سازمان مجاهدین خلق درباره ی آن نادیده گرفته شود و ما به هیچوجه مایل نیستیم که چنین فرصتی را به کسی بدهیم.
به نظر ما سازمان مجاهدین خلق از همان آغاز جریان سفارت می دانست که قضیه از چه قرار است و اگر حتی سخنان خود آنان را در این زمینه که از ابتدا می شد حدس زد که جریان سفارت به کجا کشیده می شود، نادیده بگیریم، می توان نشان داد که حداقل دوستان مجاهد با تجربیاتی که در همان چندروزه ی اول به دست آوردند، به ماهیت جریان سفارت پی بردند. فی المثل دوستان مجاهد در همان چندروزه ی اول به تبعیت از "حرکت دانشجویان پیرو خط امام" به تسخیر کنسولگری های اصفهان و تبریز اقدام نمودند، اما با واکنش وحشیانه ی سردمداران حکومت و پاسداران و حزب اللهی ها مواجه شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در همان زمان دادسرای انقلاب اسلامی تبریز در اطلاعیه ی شماره ی 2 خود از جمله دلایلی که برای سرکوب تسخیرکنندگان کنسولگری آمریکا بیان کرد، چنین گفت: "1- دانشجویانی که کنسولگری تبریز را اِشغال کرده بودند، برخلاف آنچه که ادعا کرده بودند، دانشجویان پیرو خط امام نبوده و وابستگان سازمان مجاهدین خلق بوده اند...". این بیانیه را نشریه ی مجاهد چاپ نمود تا آن را مورد انتقاد قرار دهد. آیا همین دلیل اول بیانیه ی دادسرای انقلاب اسلامی به تنهائی کافی نبود تا چشم و گوش کسانی را که "چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن" دارند، بازنماید؟ دادسرای انقلاب اسلامی صراحتاً می گوید که چون "دانشجوی پیرو خط امام" نبودند، دمار از روزگارشان درمی آوریم. آیا دوستان مجاهد خلق از خود نپرسیدند که اگر جریان اِشغال سفارت حرکت "ضدامپریالیستی" عده ای دانشجو بوده است و سردمداران حکومت به ِصرف "ضدامپریالیست" بودن آن ها و نه وابستگی شان از آنان حمایت می کنند، پس چه دلیلی دارد که از هر نیروی ضدامپریالیست دیگر که فی المثل کنسولگری آمریکا را اِشغال می کند، نه تنها حمایت نکردند، بلکه به سرکوب آنان نیز پرداختند؟ آیا دوستان مجاهد از خود نپرسیدند که چرا از نظر سردمداران حکومت "دانشجویان پیرو خط امام" تافته ی جدا بافته اند که اجازه ی اِشغال سفارت را دارند، اما دیگر نیروها نمی توانند حتی کنسولگری را اِشغال کنند؟
مسائل روشنتر از آن بود که قابل درک نباشد و ما گمان نمی کنیم که دوستان مجاهد به آنچنان سرگیجه ای دچار شده بودند که نمی دانستند اوضاع از چه قرار است. دوستان مجاهد می دانستند که جریان چیست و با این حال از "دانشجویان پیرو خط امام" و از اِشغال سفارت "حمایت بی دریغ" می کردند. آن ها همان طور که خود می گویند و ما نیز قبلاً گفته بودیم( اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، کرگ بر فریبکاران"- 3) نیروی خود را از صبح تا شب و شب تا صبح آن هم "در هوای سرد و بارانی" پشت درهای سفارت متمرکز کرده بودند، اما برای چه کار؟ خود آن ها خواهند گفت که برای ارتقای مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها، اما ما می پرسیم: شما چگونه مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را ارتقاء دادید؟ آیا شما در پشت درهای سفارت جمع شده بودید تا به مردم بگوئید: ایهالناس این ها همه فریب است، این مبارزه ضدامپریالیستی نیست، این به کجراه بردن مبارزه ی ضدامپریالیستی است، این حرکت "کم مایه" و "بدون اصالت" و "باطل" است، فریب نخورید و...؟ نه! شما به مردم چنین نمی گفتید، بلکه از آنان می خواستید که از "دانشجویان قهرمان و انقلابی و... پیرو خط امام" و حرکت "اصیل" و "انقلابی و پُرمایه و ضدامپریالیستی و..." آن ها حمایت کنند. شما به مردم می گفتید که راه مبارزه ی ضدامپریالیستی همین است. شما به مردم می گفتید که "دانشجویان قهرمان پیرو خط امام" "راه خدا و خلق" را "هموار" کردند، "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول کردند"، چنین کردند، چنان کردند و شما از همه می خواستید که "حمایت کنند"، "بی دریغ" حمایت کنند، پنج روز "روزه ضدامپریالیستی" بگیرند و به بیانی روشنتر شما از مردم می خواستید که مبارزه ی ضدامپریالیستی را رها کرده و به دنبال خر دجالی بیفتند که حزب جمهوری اسلامی افسارش را به دست داشت.
آنچه تعیین کننده ی حرکت سازمان مجاهدین خلق بود، "جَو"ی بود که برجامعه حاکم بود. دوستان مجاهد دیگر کاری نداشتند که روند قضایا به کجا ختم می گردد. برای آنان "لحظه حال" مطرح بود. آن ها وقتی می دیدند که بسیاری از مردم جریان سفارت را به جای مبارزه ی ضدامپریالیستی پذیرفته اند، دیگر شهامت آن را در خود ندیدند که در برابر این فریب بزرگ و برخلاف جَوی که وجود داشت، موضعی بگیرند، بلکه به عکس، خود نیز تا آنجا که توانستند این جَو را دامن زدند. در آن زمان اتخاذ موضعی که ماهیت جریان سفارت را برملا کند، تنها برای کسانی ممکن بود که متکی بر ایده های انقلابی خود بوده و با ایمان بدان ها، تزلزل ناپذیر و پایدار بمانند و واقعاً به این ایده معتقد باشند که در هر شرایطی حقیقت را باید به مردم گفت. دوستان مجاهد می دانستند که اتخاذ موضعی رادیکال و طرح قضیه برای مردم، بخشی از هواداران آن ها را از آنان جدا خواهد کرد، زیرا این دسته از هواداران سازمان مجاهدین خلق درست به دلیل چنین مواضعی، مواضع مشابه با جریان سفارت که بوی سازشکاری و ماستمالی قضایا از آن بلند می شود، جذب این سازمان شده اند و دوستان مجاهد بهتر از هرکسی می دانستند که این دسته از هواداران را چگونه جذب کرده اند و درعین حال این درک تشکیلاتی را نیز نداشتند که به خاطر آینده، فعلاً بر هواداران صدیق و انقلابی ای که دارند، هوادارانی که تعداد آن ها کم هم نیست، تکیه نمایند و مطمئن باشند که روند مبارزه، هوادارانی از آن دسته را ناچار خواهد ساخت که به رادیکال ترین مواضع روی آورند. جالب اینجاست که در همان زمان( 28 آبان 58) در نشریه ی مجاهد می نویسند: "حقیقت اینست که در امر انقلاب، به خاطر ارتباط تنگاتنگ آن با واقعیات و قانونمندی های سرسخت اجتماعی، نه شعارها و نه ساز و دُهُل، و نه موقعیت های مقطعی و نه هیجان و شعله ور شدن عواطف سرکش( ولو انقلابی) هیچیک نمی توانند جانشین یک خط درازمدت اصولی گردد."( مقاله ی "هشداری پیرامون چپ روی و چپ نمائی،3- تأکیدها از ماست) و خود به شعارها، موقعیت های مقطعی، هیجان و... تن می دهند و "یک خط درازمدت اصولی" را فدای آن می کنند و مثل موارد دیگر، سیاست کجدارومریضی را که مثل مرضی مُزِمن دو سال است که یک سازمان انقلابی بدان دچار شده است، در پیش می گیرند. از "دانشجویان پیرو خط امام" حمایت "بی دریغ" می کنند و درعین حال از حکومت "انتقاداتی" می نمایند و از سردمداران آن می خواهند که بیشتر مبارزه ی ضدامپریالیستی بکنند و بدین ترتیب حساب "دانشجویان پیرو خط امام" را که آلت دست سردمداران حکومت بودند، از حساب حکومت جُدا می کردند و به توَهُم توده ها دامن می زدند.
مواضع کنونی سازمان مجاهدین خلق درباره ی جریان سفارت به خوبی نشان می دهد که آن ها در گذشته چگونه "خط درازمدت اصولی" را فدای "موقعیت های مقطعی" نمودند. امروز گند جریان سفارت آنچنان درآمده است که دارودسته ی بنی صدر و روزنامه ی انقلاب اسلامی شان و باند بازرگان و روزنامه ی میزان شان نیز برای سوارشدن مجدد بر جنبش توده ای و تضعیف حریف مقابل شان در حاکمیت از جریان سفارت به عنوان فریب توده ها یاد می کنند. امروز دیگر گفتن این که جریان سفارت فریب و نیرنگی بیش نبوده است "مالیاتی" ندارد، زیرا توده ها خود در جریان عمل به ماهیت آن پی بُرده اند. بله امروز بسیاری از سازمان های سیاسی که تا دیروز به حمد و ثنای "دانشجویان پیرو خط امام" مشغول بودند و در فریب توده ها دست در دست حاکمیت شرکت نمودند و به یک معنی بیش از حاکمیت، توده ها را فریب دادند، همه می گویند که ما هم می گفتیم که جریان همه اش فریب و نیرنگ بوده است. اکنون دیگر کمتر سازمان سیاسی ای را می توان یافت که همچنان بر مواضع قبلی خود در مورد جریان سفارت تأکید ورزد، مگر آنکه نوکرصفتان و خائنینی چون اکثریت وحزب توده باشند که برای اثبات چاکری خود نسبت به حزب فراگیر جمهوری اسلامی( که از آن اهدافی را دنبال می نمایند) در حمد و ثنای آزادی "گروگان ها" نیز مثل "بلبل" چهچه بزنند.
وقتی بازرگان ها و بنی صدرها هم- همان بنی صدری که در ابتدای جریان سفارت بر بالای دیوار سفارت اندر فوائد گروگان گیری سینه چاک می داد- اکنون که توده ها به کُنه قضیه پی بُرده اند، جریان سفارت را توطئه ی حزب جمهوری اسلامی و فریب توده ها می خوانند، چرا سازمان مجاهدین خلق ایران چنین نگوید. ولی آیا این سازمان، سازمانی که بنیان گذاران آن آنچنان خط و مرز خود را قاطعانه با تمامی نیروهای سازشکاری که در محیط سیاسی ایران بدون هیچ حرکت انقلابی پَرسه می زدند، روشن نمودند و آنچنان مواضع رادیکالی گرفتند که بدان ها این امکان را داد تا با رژیم محمدرضاشاهی مبارزه ای جدی و مؤثر و مثبت نمایند، در گذشته نیز مسئله ی سفارت را همین گونه برای هواداران صدیق و توده هائی که خون شهدای مجاهد را، آن جانبازی ها و فداکاری ها را تضمینی برای سازش ناپذیری کنونی سازمان مجاهدین خلق و بالنتیجه تحلیل و عملکردهای آن می دانند، توضیح می داد؟ و اگر یکی از وظایف سازمانی انقلابی که مدعی رهبری نیز هست، این باشد که در شرایطی که دشمن می کوشد تا به هر وسیله توده ها را بفریبد و حقیقت را از آنان پنهان نگاه دارد، توده ها را آگاه نماید و آنان را از توطئه های دشمن برحذر دارد، آیا سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی جریان سفارت این وظیفه را انجام داد، یا آنکه تسلیم جَو "موجود" و "موقعیت های مقطعی" شد؟
ادامه ی چنین سیاستی از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران بی شک عواقب ناگواری را برای جنبش توده ای و برای این سازمان به همراه خواهد داشت. بدون شک اگر دوستان مجاهد همچنان "یک خط درازمدت اصولی" را فدای "منافع آنی روز" گردانند، نه تنها به جنبش توده ای، بلکه بر سازمان خود نیز ضربه خواهند زد و آنچه در این باره می توان گفت شاید همان جملاتی باشد که در نشریه ی مجاهد آمده بود: "اینجاست که یک انقلابی می گوید: این فراموش کردن مطالب بزرگ و اساسی به خاطر منافع آنی روز، این دویدن از پی کامیابی های آنی و مبارزه در راه آن، بدون درنظر گرفتن عواقب بعدی، این جنبش آینده را فدای امروز کردن، شایدهم از روی بَراهین "صادقانه" به عمل آید، ولی این اپورتونیسم است..."( مقاله ی "هشداری پیرامون چپ روی و چپ نمائی"، 3- از نشریه ی مجاهد شماره ی11- 28 آبان ماه 58). ما در این جا لفظ اپورتونیسم را در مورد دوستان مجاهد صادق نمی دانیم، نه از آن رو که سیاست های آن ها تا آن حد بد نبوده است که اپورتونیستی قلمداد شود، بلکه از آن جهت که این مقوله در محدوده ای قابل طرح و بحث است که سازمان مجاهدین خلق ایران را شامل نمی شود.
ما امیدواریم آنچه نوشتیم موجب وحدت بیشتر نیروهای مبارز و مترقی گردد، نه آنکه به چنین وحدتی خدشه وارد سازد. اکنون سازمان مجاهدین خلق ایران می تواند نقش بزرگی را در جنبش ضدامپریالیستی خلق بازی کند. پایبند بودن دوستان مجاهد به اصولی که بنیان گذاران این سازمان بدان معتقد بودند و بر آن مبنا حرکت می کردند، قطعاً به تأثیر مثبت این سازمان بر جنبش ضدامپریالیستی خلق که تمامی نیروهای امپریالیستی و دست نشاندگان آن ها و تمامی سازشکاران و فرصت طلبان سعی در به کجراه بردن آن دارند، منجر خواهد شد و در غیر این صورت اگر همچون جریان سفارت، سازمان مجاهدین خواسته یا ناخواسته با نیروهائی همچون حزب جمهوری اسلامی، دارودسته ی بنی صدر، "اُمت"، اکثریت خائن و حزب توده همسو گردد، تنها نقشی منفی در جنبش خواهد داشت و ما به هیچوجه مایل نیستیم که این سازمان را با آن پشتوانه ی مبارزاتی در آنسوی خط ببینیم. پس اگر انتقاد می کنیم، با این امید است که خط مرز بین حرکت انقلابی و غیرانقلابی را مشخص کنیم و اگر این جملات کتاب "فدائیان اکثریت به کجا می روند؟!" از انتشارات "اتحادیه ی انجمن های دانشجویان مسلمان دانشگاه ها و مدارس عالی" را بپذیریم که "البته روشنگری حقایق و انتقاد اصولی از مواضع نیروهای دیگر به شرط آنکه اصل وحدت نیروها را در مبارزه ضدامپریالیستی نقض نکند، نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه درواقع یک وظیفه انقلابی نیز محسوب می شود. چنین انتقادی که از یک موضع مسئولانه نسبت به سرنوشت خلق و انقلاب صورت می گیرد، جنبش انقلابی را ارتقاء می دهد و زمینه های نظری مناسب را برای نزدیکی و اتحاد احزاب و سازمان های مترقی- که لازمه تداوم مبارزه ضدامپریالیستی است- فراهم می کند"( صفحه ی 3 و4)، آنچه را که مطرح کردیم، انتقادی اصولی و از موضعی انقلابی می دانیم. به امید آنکه دیگر نیروهای مبارز و مترقی نیز چنین برداشتی از آن نمایند.
óóóóóóóóóó
توضیحات
(*)- نقل از: خبرنامه ی چریک های فدایی خلق ایران- مازندران، شماره های 52 و 53 و 54.
postamble();
"تسخیر سفارت" و موضع مجاهدین خلق ایران(*)
همان طور که می دانید نشریه ی مجاهد در چند شماره ی اخیر خود، نامه ی یکی از "دانشجویان پیرو خط امام" را منتشر نموده ؛ در این نامه شرحی از چگونگی "تسخیر سفارت" و مضمون و محتوای آن و اهدافی را که سردمداران این حرکت دنبال می نمودند، آمده است. اما نکته ی جالب آنست که دوستان مجاهد، این نامه را دلیلی بر صحت تحلیل ها و عملکردهای خود در طول جریان کذائی "تسخیر سفارت" قلمداد کرده و بدین وسیله تمامی آن مواضعی را که در طول یک سال در مورد "دانشجویان مسلمان پیرو خط امام" گرفته بودند، نادیده گرفته و از زیر پاسخگوئی به مجموعه ی مواضع خود در رابطه با جریان سفارت طفره رفته اند.
ما در اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران" (3) به تاریخ 4/9/59 چنین گفته بودیم: "اکنون که مجلس شورای اسلامی و دولت جمهوری اسلامی در پی آنند تا جاسوسان آمریکائی را به دولت آمریکا تحویل دهند، زمان آن فرا رسیده است تا یک بار دیگر عملکرد "دانشجویان پیرو خط امام" و نقشی را که آنان از آغاز اِشغال سفارت آمریکا تا به امروز برعهده گرفته بودند، مورد ارزیابی قراردهیم. اکنون تمامی آن گروه های سیاسی که به حمایت از این "دانشجویان" برخاسته و عمل آنان را "انقلابی" خوانده بودند، باید درباره ی آنچه تبلیغ نمودند درمقابل خلق پاسخگو باشند. حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" در طول یک سال گذشته آنچنان ماهیت این حرکت را آشکار ساخته است که هیچیک از آن دسته گروه های سیاسی ای که "دانشجویان پیرو خط امام" را نیروی "ضدامپریالیست" می نامیدند، نمی توانند با تکیه بر "عدم اطلاع از قضایا" از پاسخگوئی طفره روند"( تأکیدها در خود اعلامیه نیست).
حال وقتی می بینیم که دوستان مجاهد در مقاله ی "زمان و شکل بررسی مسئله ی گروگان ها" در نشریه ی مجاهد( فوق العاده- شنبه دهم آبان 59) می نویسند که: "مسئله ای مثل تصرف جاسوسخانه آمریکا و سرنوشت گروگان ها که در عرض یک سال گذشته سایه به سایه تمامی سیاست های خارجی ایران و در خیلی موارد در رأس مسائل سیاسی قرارداشته و تمامی مردم ایران نیز خود را در آن شریک و سهیم دانسته اند..."، درمی یابیم که به اهمیت مسئله آگاهند. و یا وقتی "دانشجوی خط امام" در نامه ی خود به نشریه مجاهد(شماره ی 101) می نویسد که: "و اینک هنگامی که استفاده های خود را در از میدان به در کردن رقبا، ساکت کردن و فریب دادن مردم و ... از جریان اِشغال سفارت آمریکا کرده اند و در واقع پس از این که برای مدتی بیش از یک سال مردم را به بازی گرفته و به ریش آن ها خندیدند..."(تأکید از ماست)، می بینیم که از نظر دوستان مجاهد نیز اصولاَ باید این خواست ما که "اکنون تمامی آن گروه های سیاسی که به حمایت از این "دانشجویان" برخاسته و عمل آنان را "انقلابی" خوانده بودند، باید درباره ی آنچه تبلیغ نمودند درمقابل خلق پاسخگو باشند"( اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران"-3)، خواستی درست و منطقی و در یک کلام خواستی انقلابی باشد.
با این تفاصیل، به نظر ما از جمله سازمان هائی که می بایست در برابر چنین مسئله ی مهمی ( تسخیر سفارت) مواضع یک ساله ی خود را مورد ارزیابی قراردهند، سازمان مجاهدین خلق ایران بود، زیرا از یک سو سازمان مجاهدین خلق ایران در شرایط کنونی دارای آن نیروی وسیعی است که، چه بخواهد و چه نخواهد و چه بخواهیم و چه نخواهیم، در معادلات سیاسی نقشی مؤثر ایفاء می کند تا آن جا که "دانشجوی پیرو خط امام"( از این پس او را "دوست دانشجو" می خوانیم) در نامه ی خود خطاب به دوستان مجاهد می نویسد که: "می دیدم که چگونه در اولین روزهای اِشغال سفارت که بیم حمله ی آمریکا می رفت، شما و هوادارانتان فداکارانه و با صداقت کامل، در شب و روز و سرمای زمستان، لحظه ای جلوی سفارت را ترک نمی کردید و عامل تعیین کننده ای در بسیج مردم بودید" (تأکید از ماست). از سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق ایران دارای آن سابقه ی درخشان انقلابی است که هر نیروی سیاسی با تکیه بر آن می تواند از دوستان مجاهد بخواهد که همچون یک سازمان انقلابی به ارزیابی عملکرد خود درباره ی واقعه ای، آن هم واقعه ای به اهمیت جریان سفارت که در طول یک سال "سایه به سایه، سیاست های خارجی و داخلی" را دنبال می نمود و "در خیلی موارد در رأس مسائل سیاسی قرارداشت" و به وسیله ی آن سردمداران حکومت "برای مدتی بیش از یک سال مردم را به بازی گرفته و به ریش ان ها خندیدند"، بنشیند و بدون هیچگونه چشم پوشی و اغماضی، شجاعانه به گذشته ی خود بنگرد تا در این میان ثابت شود که تا چه اندازه به اصول انقلابی که میراث حنیف نژادها، سعید محسن ها، باکری ها، رضائی ها و ... است، پایبند است. زیرا به گمان ما سنت ها و گذشته ی انقلابی یک سازمان مسئولیت های آن را در برابر خلق صدچندان می سازد.
و دوستان مجاهد به "ارزیابی" می نشینند، اما چگونه ارزیابی ای؟ آن ها در مقدمه ای که بر نامه ی "دوست دانشجو" نوشته اند، چنین می گویند: "به راستی تاریخ برای کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشند، می تواند بسیار آموزنده باشد. خوب است کسانی که پس از اِشغال سفارت آمریکا "به به و چه چه" سردادند و مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی کردند و به "جناح ضدامپریالیست درون سیستم" امید بسته بودند، اکنون نیز به یاری آن ها برخاسته و به سئوالات زیر پاسخ گویند...". و در ادامه می گویند: "ولی برای کسانی که به قانونمندی های اجتماعی ایمان دارند، در همان سرآغاز اِشغال لانه ی جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند. تمام جریان هائی که از این حرکت تحلیل درست و درک روشنی نداشتند، به درجات مختلف دچار انحراف شده، نتوانستند موضعگیری مناسبی در برابر آن بکنند" (نشریه ی مجاهد- شماره ی 101).
این "ارزیابی"! سازمان مجاهدین از تحلیل ها و تفسیرها و عملکرد یک ساله اش درباره ی جریان سفارت است؛ این "ارزیابی"! یک سازمان با آن سوابق درخشان مبارزاتی است ؛ و این "ارزیابی"! سازمانی سیاسی است که مرتجعان را به دلیل دروغگوئی ها و عوام فریبی هایشان مورد انتقاد قرارمی دهد و این "ارزیابی"! آنچنان با تمام آنچه که ما در طول یک سال گذشته از مواضع سازمان مجاهدین درباره ی سفارت در ذهن داشتیم، متناقض است که ما حتی به حافظه ی خود نیز شک کردیم!
دوستان مجاهد با این جملات چه می خواهند بگویند؟ این که آن ها چشم و گوش دیدن و شنیدن را داشته اند و به آن هائی که نه چشمی برای دیدن و نه گوشی برای شنیدن حقایق تاریخی دارند، توصیه می کنند که از تاریخ درس بیاموزند، این که آن ها خود پس از اِشغال سفارت آمریکا "بهبه و چهچه" سرنداند و این که آن ها پیش بینی می کردند که "مبارزه با امپریالیسم" از جانب مرتجعین به کجا منتهی می شود، این که آن ها هیچیک از جناح های درون حاکمیت را ضدامپریالیست نمی دانستند و به آن ها امید نبسته بودند و همچنین به کسانی که عکس این نظرات را داشتند، انتقاد دارند و حال از آن ها می خواهند که در مقابل مواضع غلطی که در یک سال گذشته گرفته و با این خیال که از جریان سفارت آبی گرم می شود، "بهبه و چهچه" سردادند و با تکیه بر آن جناحی از حاکمیت راضدامپریالیست می دانستند، می خواهند که به برخی سئوالات پاسخ دهند؟
و با این حساب معلوم می شود که سازمان مجاهدین خلق با "دیدی تاریخی" از ابتدا می دانسته است که جریان سفارت چگونه برپا شده است، چه راهی را در پیش دارد و به کجا منتهی می شود و چه اهدافی دنبال می کند و دوستان مجاهد نه تنها با آن همصدائی نکرده و آب به آسیاب ارتجاع نریخته اند، بلکه توده ها را آگاه کرده و در این میان به تمامی آن هائی که در این فریبکاری بزرگ یار و یاور ارتجاع گشته بودند و به او کمک کردند تا یک سال تمام "به ریش مردم ما بخندند"، انتقاد دارند!!
و عجبا که همه ی این سخنان همان طور که گفتیم برای ما غریب است و بالنتیجه اینبار نه به حافظه ی خود، بلکه بر آنچه که خود دوستان مجاهد و "دوست دانشجو" مطرح کرده اند، تکیه می کنیم تا حقایق روشن شود و به همین منظور مقدمه ای را که سازمان مجاهدین خلق بر، نامه ی "دوست دانشجو" در نشریه ی مجاهد شماره ی 101 نوشته است، با مواضع گذشته ی این سازمان مقایسه می کنیم تا حقیقت آشکار شود.
اما قبل از وارد شدن به هر بحثی بهتر است، مشخص کنیم که آیا می شد از همان ابتدا به ماهیت جریان سفارت پی بُرد یا نه؟ از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران پاسخ به این سئوال مثبت است، زیرا می گویند: "ولی برای کسانی که به قانونمندی های اجتماعی ایمان دارند، در همان سرآغاز اِشغال لانه ی جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند"( تأکید از ماست). ما نیز با این نظر دوستان مجاهد موافقیم، زیرا در اعلامیه ای که چهار روز پس از اِشغال سفارت پخش شد( مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران-1) ما گفته بودیم: "حادثه ی اخیر نیز درس های آموزنده ای دارد. سفارت آمریکا ابتدا به وسیله ی پاسداران وارسی می شود، بعد عده ای وارد آن می شوند، درها را می بندند و از ورود مردم جلوگیری می کنند. در حقیقت "اِشغال" سفارت با محاسبه ی کامل انجام پذیرفت و مثل همیشه از این که توده ها در این امر شرکت کنند، ممانعت به عمل آمد، زیرا اگر توده ها ابتکار عمل را به دست گیرند، آنوقت مجالی برای زدوبند و مصالحه باقی نمی گذارند. توده ها فقط "حق" دارند برعلیه آمریکا شعار دهند و فردا که کار آقایان فیصله یافت، باید همه ی این مسائل را فراموش کنند" و سپس در ادامه ی آن گفته بودیم: "آینده با وضوح تمام نشان خواهد داد که آقای خمینی و یارانش این بازی را به چه منظوری به راه انداخته اند. آینده نشان خواهد داد که هدف آقای خمینی از این همه هیاهو، نه پرورش روحیه ی انقلابی و ضدامپریالیستی توده ها و نه برای پیشبرد مبارزه ی ضدامپریالیستی، بلکه برای جلب حمایت هرچه بیشتر و تحکیم رابطه ی خود با امپریالیست ها است. آینده نشان خواهد داد که چگونه دستگاه های تبلیغاتی با توطئه ی سکوت و با به راه انداختن جریان های انحرافی، خاطره ی اشغال سفارت را از ذهن مردم خواهد شُست".
پس اگر می گوئیم که به نظر ما در آغاز این حرکت می شد مضمون و محتوا و جهت آن را تعیین نمود، بدین خاطرست که خود به عینه نشان دادیم که دقیقاً ماهیت اِشغال لانه ی جاسوسی را درک نموده ایم.
البته "دوست دانشجوی" ما گویا عقیده ی دیگری دارد. او می گوید: "چندماهی می بایست بگذرد تا ماهیت این مبارزه ی ضدامپریالیستی به سَبک نوین! آشکار شود". ما گمان می کنیم که این نظر "دوست دانشجو" درست نیست، زیرا نشان داديم که خود ما نه چندماه پس از اِشغال سفارت، بلکه در همان ابتدای کار به ماهیت این "مبارزه ی ضدامپریالیستی به سَبک نوین!" پی بُرده بودیم و "دوست دانشجو" می تواند مجموعه ی دانسته های خود را از جریان سفارت با نوشته های ما درباره ی همین مسئله مقایسه کند تا صحت این ادعا بر او ثابت شود. اما به غیر از این، عقیده ی "دوست دانشجو" را نه تنها تحلیل های ما، بلکه سخنان دیگر خود او نیز نقض می کند. فی المثل "دوست دانشجو" در قسمتی از نامه ی خود می نویسد: "به عنوان مثال به نمونه ی زیر که 10- 15 روزی پس از اِشغال سفارت اتفاق افتاد، توجه کنید. هم زمان با گسترده تر شدن موج اعتراضات، فردی به نام "م- ک" که مسئول بلندگوی سفارت بود و شعارهای بیرون را کنترل می کرد و حتی شعارهائی برعلیه مجاهدین نیز می داد، به مرور با واقعیات آشناتر شد. وی پس از مدتی که با عملکردهای شورای هماهنگی روبرو شد و انتقاداتی نسبت به آن ها مطرح کرد، به او اخطار کردند که "تو داری نظم و انضباط را برهم می زنی و می باید تا امشب سفارت را ترک کنی"... به او اخطار کردند که بدون هیچگونه سروصدائی سفارت را َترک کند، ولی هنگامی که با مقاوت او روبرو شدند، دست و پای او را گرفته و از اتاق بیرون کشیدند. وی روی برف ها و رو به قبله به زمین افتاد و خدا را شُکر کرد و گفت: "خدایا تو شاهد باش که من حرف های خود را زدم، این ها در خط ضدامپریالیستی حرکت نمی کنند و ...". مجموعه ی مسائلی که خصوصاً طی این برخورد به وجود آمد، عده ی زیادی را تحت تأثیر قرارداد و حتی چند نفر به تبعیت از او به سجده افتادند"( تأکیدها از ماست).
آیا همین سخنان "دوست دانشجو" نظریه ی او را درباره ی این که "چندماهی می بایست بگذرد تا ماهیت این مبارزه ی ضدامپریالیستی به سَبک نوین! آشکار شود"، رد نمی کند؟ هنگامی که یک "دانشجوی پیرو خط امام" که دائماً زیر بمباران ایدئولوژیک آقای خامنه ای، موسوی خوئینی ها و دیگر "دانشجویان پیرو خط امام"، رادیو و تلویزیون و مطبوعات و ... قراردارد و تا آن جا مسئولیت می گیرد که "شعارهای بیرون را کنترل" کند و آنقدر فالانژ است که "شعارهائی برعلیه مجاهدین نیز می داد" تنها پس از 10 الی 15 روز از آغاز نمایش سفارت به اصل قضیه پی می بَرد و به سجده می افتد و می گوید که "این ها در خط ضدامپریالیستی حرکت نمی کنند" و قضیه آنچنان آشکار است که به تبعیت از او چند تن دیگر از "دانشجویان پیرو خط امام" نیز به سجده می افتند، می توان پذیرفت که برای شناخت ماهیت این حرکت "چندماهی می بایست بگذرد"؟ هنگامی که یک دانشجوی فالانژ، آن هم در آن شرایطی که او قرار داشت، در عرض 10- 15 روز به ماهیت این حرکت پی می بَرد، آیا می توان گفت که سازمانی، فی المثل سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان سازمانی که دارای تجربیاتی در امر مبارزه است، نتواند ماهیت این حرکت را از همان ابتدا بشناسد؟ قطعاً پاسخ منفی است و ما گمان می کنیم که "دوست دانشجو" با گفتن این جمله ندانسته به آن هائی کمک می کند که می خواهند تحلیل ها و عملکرد غلط سازمانی خود را درباره ی "جریان سفارت" توجیه نمایند و طبق آنچه که در بالا گفتیم، نه ما با این نظر موافقیم و نه سازمان مجاهدین خلق می تواند آن را تأئید کند.
پس ما بحث بعدی خود را با قبول این نظر آغاز می کنیم که از نظر ما و از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران، یک سازمان انقلابی می توانست و می بایست که ماهیت این حرکت را از آغاز بشناسد و هرگونه دلیلی از قبیل این که، در آغاز نمی شد پدیده را شناخت، مسئله ابتدا مبهم بود، اطلاعات دقیقی نداشتیم و ... که برای توجیه مواضع و عملکردهای غلط یک سازمان درباره ی جریان سفارت به کار گرفته شود، غیرقابل قبول است.
دوستان مجاهد در سرمقاله ی نشریه ی مجاهد شماره ی 107("دعاوی مبارزه ی ضدامپریالیستی در آزادی گروگان ها") می نویسند که: "و بالاخره مسئله ای که می ماند، مواضع مجاهدین در رابطه با گروگان هاست که این هم ظاهراً برای کسانی که دیدشان به سختی از سطح و ظاهر قضایا به عمق آن نفوذ می کند، محل ابهام و مورد سئوال و یا دستاویزی برای تشکیک و تردید در مواضع مجاهدین است. به خصوص وقتی که این عناصر و جریان ها در مواضع مجاهدین شعارهای غیرمسئولانه و غیرعملی و چپ نمایانه نمی بینند و یا پیشنهادات و شعارهائی را که بتوان دست آویزی برای لیبرال و سازشکار و ... قلمداد کردن مجاهدین قرارداد، نمی یابند، بیشتر امر برایشان ُمشتبه می شود".
هنگامی که دوستان مجاهد چنین نظری را ارائه می دهند، کار نقد مواضع آنان در مورد جریان سفارت کمی مشکل می شود و البته در شرایطی که جریان های خائنی همچون "اکثریت"، حزب توده و دارودسته ی "پیمان" برای همصدائی با حکومت وابسته از منحط ترین موضع به سازمان مجاهدین خلق ایران می تازند، این سخنان دوستان مجاهد به نظر دلنشین می آید، ولی به نظر ما تبلیغات و عملکرد ارتجاع و حمله ی ارتجاع برعلیه سازمان مجاهدین خلق ایران و سخنان سرمقاله ی شماره ی 107 مجاهد، هیچیک نمی تواند موجب آن شود که ما را از نقد مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران بازدارد. حقیقت آنست که آنچه برای ما مطرح است، از قضا "مواضع مجاهدین در رابطه با گروگان ها" است. اما به نظر خود ما، ما نه در سطح قضایا باقی مانده ایم و نه از این مسئله به عنوان "دستاویزی برای تشکیک و تردید در مواضع مجاهدین" استفاده می کنیم، نه شعارهای خود را غیرعملی و چپ روانه می دانیم و نه آنکه می کوشیم دوستان مجاهد را به لیبرال ها و سازشکاران بچسبانیم. ما می کوشیم تا از موضعی انقلابی، مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران را در رابطه با جریان سفارت مورد نقد قراردهیم و این که نتیجه ی چنین بحثی چه خواهد شد، نه در اول بحث، بلکه در انتهای آن قابل بررسی خواهد بود. چه بسا که نتیجه آن شود که در این مورد دوستان مجاهد، نه با "لیبرال ها"، بلکه بیش از همه با دارودسته ی حزب "فراگیر" جمهوری اسلامی همصدا شده باشند.
دوستان مجاهد در مقدمه ای که بر، نامه ی "دوست دانشجو" نوشته اند(نشریه ی مجاهد شماره ی 101) چنین می گویند: "حدود یک سال از آغاز اِشغال جاسوسخانه ی آمریکا و به گروگان گرفتن گروهی از عُمال امپریالیسم و ظهور پدیده ای به نام "دانشجویان پیرو خط امام" می گذرد. وقتی پس از گذشت این مدت به این جریان که یک چند در حیات سیاسی جامعه ی ما به جولان پرداخت و مسائل بسیاری را در میهن ما تحت الشعاع قرارداد، می نگریم بخوبی می بینیم که این حرکت درست به اندازه ی کم مایه گی و عدم اصالتش، عُمری زودگذر داشت و به قول حضرت علی(ع): للحق دوله و للباطل جوله. برای حق بقاء و پابرجائی و برای باطل جولانی است"(تأکید ها از ماست).
این جملات بدین معناست که دوستان مجاهد حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" را حرکتی "کم مایه" و "بدون اصالت" می دانند و نقل قول بعدی بدین معناست که نه تنها این حرکت کم مایه و بدون اصالت بوده است، بلکه کم مایه گی و عدم اصالت آن ناشی از "باطل" بودن این حرکت بوده است. این موضع دوستان مجاهد درباره ی "دانشجویان پیرو خط امام" و حرکت آنان در شرایط کنونی است. اما آیا دوستان مجاهد در گذشته نیز چنین می گفتند و در شرایطی که "دانشجویان پیرو خط امام" با اِشغال برنامه ریزی شده ی سفارت، مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را به کجراه می کشاندند، سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان مبارز و مترقی و به عنوان یک وظیفه ی انقلابی به توده ها می گفت که زنهار، این حرکت کم مایه و بدون اصالت و از همه مهمتر باطل است، یا نه؟
دوستان مجاهد در رابطه با همین سئوال است که کوشش دارند تا به گذشته اشاره نکنند و ما به خاطر پاسخگوئی به همین سئوال است که به آنچه دوستان مجاهد در گذشته گفتند، رجوع می کنیم تا ببینیم که چگونه بر "کم مایه گی" و "عدم اصالت" و" باطل" بودن این جریان در گذشته تأکید داشته اند.
دوستان مجاهد در مقاله ی "مسئولیت شورای انقلاب" در نشریه ی مجاهد شماره ی 10( دوشنبه 21 آبان ماه 58) در پاسخ به کسانی که ابهاماتی درباره ی این حرکت داشته اند، چنین می گویند: "اما وقتی لانه ی جاسوسان آمریکائی تسخیر شد، از گوشه و کنار شنیدیم که برخی به ورود تمام عیار ما به صحنه و به ویژه آمادگی نظامی در حمایت از خطوط ضدامپریالیستی امام ایراد گرفته اند و مثلاً به ما می گفتند: "... آیا این جریان یک نقشه مثلاً برای تحت الشعاع قراردادن امر خطیر قانون اساسی نیست؟" و ما بازهم پاسخ داده و می دهیم که: "... اگر اقدامی درست و اصولی است باید به آن ارج گذاشت. همچنین اگر فرد یا گروهی در یک نیت یا عمل خیر بر ما پیشی جُست، از قضا ما باید به خاطر این پیشتازی و سبقت، او را دوچندان تقدیر کنیم ..."( تأکیدها از ماست).
آری دوستان مجاهد در برابر کسانی که یک سئوال درست را مطرح کرده اند، نه تنها پاسخی نمی دهند، بلکه حرکت "کم مایه" و بدون "اصالت" و "باطل" "دانشجویان پیرو خط امام" را "اقدامی درست و اصولی" دانسته که "باید به آن ارج گذاشت" و جالب آنکه سازمان مجاهدین خلق ایران معتقد است که "دانشجویان پیرو خط امام" بر این سازمان پیشی جُسته و به همین منظور پیشنهاد می کند که "به خاطر پیشتازی و سبقت" باید آن ها را "دوچندان تقدیر" کرد.
مجاهدین که امروز ظهور پدیده ای به نام "دانشجویان پیرو خط امام" را "باطل" می دانند و معتقدند که "این حرکت به اندازه ی کم مایه گی و عدم اصالتش، عُمری زودگذر داشت"، در تمام مدت این "عُمر زودگذر"، یعنی قریب به یک سال، ماهیت آن را این چنین به توده ها معرفی می کردند: "در این هفته شاهد اقدام ضدامپریالیستی اِشغال لانه ی جاسوسی آمریکا از جانب دانشجویان بودیم ..."( نشریه ی مجاهد شماره ی 10 مقاله ی "دانشگاه و انقلاب"- تأکید از ماست).
و با "عمل قهرمانانه ی دانشجویانف در تصرف لانه ی جاسوسی و تبدیل شدن این نقطه به کانون فروزان شور ضدامپریالیستی ..."( نشریه ی مجاهد شماره ی 12 مقاله ی "دانشگاه و انقلاب"- تأکید از ماست).
"گروهی از دانشجویان قهرمان موفق به تسخیر سفارت آمریکا یعنی مرکز توطئه و فساد و طرح نقشه های شوم ... شدند ... با توجه به لزوم حمایت هرچه بیشتر از برادران و خواهرانی که در داخل سفارت هستند ... لازم است که هرچه بیشتر با راهپیمائی یا به طور انفرادی در مقابل سفارت جمع شده ..."( نشریه ی مجاهد شماره ی 11 مقاله ی "برترین وظایف دانش آموزان در جریان مبارزه ی ضدامپریالیستی- آمریکائی"- تأکیدها از ماست).
همچنین سازمان مجاهدین در اعلامیه ی 26 آبان 58 می نویسد: "تا آنکه پس از ماه ها انتظار دانشجویان قهرمان پیرو خط امام بار دیگر شور ضدامپریالیستی مردم را وسیعاً برانگیختند ... چنین است که بار دیگر با یادآوری حرکت شکوهمندی که دانشجویان قهرمان پیرو خط امام برانگیختند ...".
در شرایطی که حکومت برای فریب توده ها اِشغال سفارت آمریکا را مستمسک قرارمی داد و با تزویر و ریا آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی، در مقابل حرکات واقعاً ضدامپریالیستی مردم قرارمی داد، سازمان مجاهدین خلق نیز صفحات نشریه ی خود را با جملات تأئیدی از "حرکت کم مایه و بدون اصالت و باطل" "دانشجویان پیرو خط امام" می انباشت و آن را اقدامی ضدامپریالیستی جلوه می داد، آنچنان که گویا "دانشجویان قهرمان! پیرو خط امام" به قصد زنده کردن شور مبارزه ی ضدامپریالیستی در توده ها، سفارت را اِشغال کرده و آن را به "کانون فروزان شور ضدامپریالیستی" تبدیل کرده اند.
سازمان مجاهدین خلق ایران بنا به تحلیل خود از جریان اِشغال سفارت که به گوشه ای از آن در بالا اشاره کردیم، "نتایج مثبت" این حرکت "کم مایه و بدون اصالت و باطل" را نیز در همان زمان مورد بررسی قرارمی داد:
"حرکت دانشجویان پیرو خط امام صف بندی نیروها را مشخص کرد و خط امام را که ضدامپریالیست است از جریان هائی که به ناحق خود را در آن جا می زدند و از "پیروان اصیل امام" نبودند، جدا کرد. آگاهی طبقه کارگر را بالا بُرد و وحدت اصولی را نشان داد"(نشریه ی مجاهد شماره ی 12 مقاله ی "دانشگاه و انقلاب"). و یا: "در جریان اِشغال لانه جاسوسی و مخصوصاً با آغاز افشاگری های انقلابی دانشجویان پیرو خط امام مشاهده می کنیم که ..."( همان مقاله- تأکید از ماست).
اما کار روشنگری دوستان مجاهد به همین جا ختم نمی شود. آن ها جا به جا و بی جا این حرکت "باطل" را "افشاء"! می کردند و پس از ارزیابی "نتایج مثبت" آن، رهنمودهائی به هواداران می دادند. جهت همه ی این رهنمودها، تأئید و پشتیبانی کامل از حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" بود. مثلاً سازمان مجاهدین خلق ایران هنگامی که به دانش آموزان خود رهنمود می دهد، می گوید: "با توجه به لزوم حمایت هرچه بیشتر از برادران و خواهرانی که در داخل سفارت هستند ... لازم است هرچه بیشتر با راهپیمائی یا به طور انفرادی در مقابل سفارت جمع شده ...".
و یا توسط دانشجویان هوادار خود چندین راهپیمائی در تأئید و پشتیبانی از حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" انجام دادند و یا از مردم خواستند که در حمایت و پشتیبانی از "دانشجویان پیرو خط امام" روزه ی سیاسی بگیرند و...
در این زمینه خصوصاً یادآوری تبلیغات مجاهدین در رابطه با کارگران بی مناسبت نیست. در مقاله ی "مبارزه با امپریالیسم به کارخانه کشیده می شود"( نشریه ی مجاهد شماره ی 11) چنین آمده است: "آن ها( شورای کارگران) همصدا با دانشجویان مستقر در لانه ی جاسوسی آمریکا بر ضرورت مبارزه با آمریکا تکیه می کنند، آن ها خطاب به مدیریت می گویند: ... الان جوانان ما لانه ی جاسوسی آمریکا را اِشغال کرده اند ... ما کارگران بعد از نماز به طرف این لانه ی جاسوسی راهپیمائی می کنیم ..."( تأکیدها از ماست).
دوستان مجاهد با این جملات به کارگران چه چیزی را تفهیم می کردند. آیا با آن ها از "عدم اصالت" "دانشجویان پیرو خط امام" و "باطل" بودن حرکت آنان سخن می گفتند؟ آیا "صدای" دانشجویان مستقر در لانه ی جاسوسی آمریکا، تکیه بر "ضرورت مبارزه با آمریکا" است که کارگران با آن "همصدا" شوند؟ چرا دوستان مجاهد به کارگران نمی گفتند که "شورای انقلاب" با فرصت به دست آمده از جریان سفارت هرگونه تحصن و راهپیمائی و اعتصاب را فی الفور ممنوع اعلام کرد و آن را "توطئه آمریکا" خواند؟ چرا دوستان مجاهد به کارگران نمی گفتند که در نماز جمعه با استفاده از حرکت همین "دانشجویان قهرمان پیرو خط امام"، حکومت، نمازگزاران را به "تسخیر" "خانه ی کارگر" که محل تجمع کارگران بیکاری بود که برای تهیه ی قوت لایموت زن و فرزندانشان مستأصل شده بودند، فرا خواند؟ و چرا دوستان مجاهد به کارگران نمی گفتند که حکومت به عده ای از کارگران کارخانجات گفت که: "آمریکائی ها به تلافی جریان سفارت عده ای را در "خانه ی کارگر" به گروگان گرفته اند و ما باید به آن جا حمله کنیم" و سپس به دست این کارگران ناآگاه، که توهُمات آنان را همین دوستان مجاهد با تبلیغات و حمایت های "بی دریغ" خود هرچه بیشتر دامن می زدند، چماق داد و آنان را به سروقت کارگران بیکاری فرستاد که از گرسنگی دیگر به جان آمده بودند؟
آری دوستان مجاهد را در آن زمان با این حقایق کاری نبود. آن ها تمام امکانات تبلیغاتی خود را برای پشتیبانی از "اقدام ضدامپریالیستی" "دانشجویان قهرمان" به کار گرفته بودند و در مورد کارگران نیز تمام سعی خود را در جلب پشتیبانی آن ها از "کانون فروزان شور ضدامپریالیستی" که "دانشجویان قهرمان" افروخته بودند، به کار می بردند. آن ها در نشریه ی مجاهد شماره 17( سه شنبه 11 دی ماه 58) نوشتند: "این بار شُکوه مبارزه ی ضدامپریالیستی را در مشت های گره کرده ی کارگران و فریاد مرگ بر آمریکای آنان شاهد بودیم. فریادهائی که از جلو جاسوسخانه آمریکا از گلوی این سرسخت ترین دشمنان امپریالیسم بلند بود ...".
آیا به راستی دوستان مجاهد که بنابر ادعای خودشان به قانونمندی های جامعه ایمان دارند، متوجه نبودند که مبارزه ی ضدامپریالیستی کارگران را که به تأئید مجاهدین نیز، سرسخت ترین دشمن امپریالیسم هستند، به کجراه می کشاندند؟ آیا آن ها نمی دانستند که تشویق کارگران به پشتیبانی از جریان سفارت و ترتیب راهپیمائی ها به طرف سفارت آمریکا، جائی که حرکت "کم مایه و بدون اصالت و باطل" "دانشجویان پیرو خط امام" در آن صورت می گرفت، مبارزه ی ضدامپریالیستی نیست؟ شاید مجاهدین تصور می کردند هنگامی که "دهها هزار نفر از کارگران بنزخاور، جنرال موتورز، کفش وین، شرکت بوتان، داروپخش... به دعوت شورای اسلامی کارگران دست به یک راهپیمائی زدند"( نشریه ی مجاهد- همان مقاله) و مجاهدین به تبلیغ آن پرداختند، وظیفه ی خود را در آن مقطع نسبت به کارگران ادا کرده و آن ها را به مبارزه ی ضدامپریالیستی کشانده اند و اگر نیروئی با افشای ماهیت ضدانقلابی حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" و افشای عملکرد ضدخلقی "شورای انقلاب" به کارگران می آموخت که جریان سفارت نه تنها مبارزه ی ضدامپریالیستی نیست، بلکه مبارزه ی ضدامپریالیستی با پافشاری کارگران بر روی خواسته های برحق خویش و مبارزی جهت نابودی این رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی می تواند صورت گیرد، "مواضع غیرمسئولانه و غیرعملی و چپ نمایانه" اتخاذ کرده است؟
ما در همان موقع که "شورای انقلاب" با استفاده از فضای موجود، برای کارگران خط و نشان می کشید و نیروهای سرکوبگر به سرکوب مبارزات ضدامپریالیستی مردم مشغول بودند، در اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، مرگ بر فریبکاران-2" به تاریخ 1/9/59 نوشتیم: "ژست ضدامپریالیستی اخیر رژیم، همان طور که انتظار می رفت با سرکوب مجدد مبارزات ضدامپریالیستی توده ها توأم شد. این بار هم آن ها درعین حال که با تبلیغات عوام فریبانه سعی کردند خود را مدافع خلق به حساب آورند، "شورای انقلاب " به صدور اعلامیه ای برعلیه کارگران و زحمت کشان پرداخت و هر نوع تحصن و اعتصاب را با برچسب آمریکائی محکوم نمود. با این روند معلوم است که آن ها با ترتیب تسخیر سفارت آمریکا، وعده ی سرکوب خشن را به زحمت کشان میهن مان می دهند". ما همچنین در جزوه ی "سازش طبقاتی زیر پوشش مبارزه ی ضدامپریالیستی" در جواب به جریان منحط "کار" که به بهانه ی جریان سفارت از کارگران خواسته بود که حکومت را "یاری فعال و نامحدود" نمایند، نوشته بودیم: "مسئله دیگری که نویسندگان آن مقاله( منظور مقاله ی نشریه ی "کار" بود- توضیح از این مقاله است) تبلیغ می کنند، در رابطه با اِشغال سفارت آمریکاست. اینان کوشش دارند تا آن را مبارزه ای "ضدامپریالیستی" وانمود سازند و "فارغ از این اندیشه "که اِشغال سفارت به چه منظوری و برای سرپوش نهادن به چه مسائلی انجام گرفته است، از همان ابتدا به تبلیغ آن برخاستند". اگر آگاه نمودن کارگران را آن تبلیغاتی دانیم که دوستان مجاهد در رابطه با جریان سفارت انجام داده اند، قطعاً این سخنان ما نیز جُز "مواضع غیرمسئولانه و چپ نمایانه" چیز دیگری نخواهد بود!
دوستان مجاهد در مقدمه بر، نامه ی "دوست دانشجو"( نشریه ی مجاهد شماره ی 101) چنین می نویسند: "به راستی تاریخ برای کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشند، می تواند بسیار آموزنده باشد. خوب است کسانی که پس از اِشغال سفارت "بهبه و چهچه" سردادند و مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی کردند و ..." و بدین ترتیب دوستان مجاهد به تمام کسانی که در جریان اِشغال سفارت "بهبه و چهچه" سردادند، انتقاد می کنند، این گفته مورد توافق ما نیز هست. اما آنچه که برای ما "مبهم" می ماند، "بهبه و چهچه" از نظر سازمان مجاهدین خلق ایران است، زیرا دوستان مجاهد با جملات فوق کوشش می نمایند تا چنین تفهیم کنند که جزو سازمان هائی نبوده اند که برای اِشغال سفارت "بهبه و چهچه" سردادند. ما اگر به فرض، تمام جملاتی را که در بالا از مواضع سازمان مجاهدین نمونه آوردیم نیز به فراموشی بسپاریم، آیا جملاتی که در ذیل می اید، چیزی بجُز "بهبه و چهچه" است؟
"دوباره چیز آشنائی در شهر پیدا شده ... آخر دوباره انقلاب است، انقلابی بزرگتر از انقلاب اولی"... بنابراین اگر این انقلاب به سَمت دشمن واقعی و اصلی خود آمریکا سَمت گیری نمی کرد، نیمه کاره بود و دوباره همان اوضاع سابق احیاء می گشت ... و امروز به نظر می رسد روزنه امیدی بر روی انقلاب ما گشوده شده است که از آن نور پیروزی و حیات می تابد ... دیدیم که چگونه وقتی دانشجویان پیرو خط امام در جهت اصیل و درست انقلاب دست به اقدام زدند، با پشتیبانی و حمایت وسیع و پُرشور مردم مواجه گشتند. این نه یک تصادف و اتفاق است و نه یک شور و هیجان زودگذر توده ای! این پدیده ای دقیقاً قانونمند، اصیل و عمیق است"( مقاله "بوی خوش وحدت"- نشریه ی مجاهد شماره 11، دوشنبه 28 آبان 58- تأکیدها از ماست).
و یا: "چه خوب شد که در بحبوحه مشکلات و گرفتاری های متعدد، چه سیاسی و چه اقتصادی و نظامی و انواع و اقسام تفرقه ها و... خلق ما بار دیگر طعم شیرین و انقلابی وحدت را در جریان شورانگیز مبارزه ی ضدامپریالیستی- که به همت دانشجویان پیرو خط امام بالا گرفت- چشید ... به راستی هم که برای نیروهای انقلابی واقعی چه چیز می تواند از این مسرت بخش تر باشد؟ چرا که دیگر پس از ماه ها نوسان، انقلاب خط سیر اصولی خود و همان مبنای عینی وحدتش را بازیافته بود ... بلی در طی دَه ماه گذشته این یکرنگی و یکپارچگی آرزوی دائمی مجاهدین خلق بوده است ... و سپس دیدیم که به همت دانشجویان پیرو خط امام و مواضع مستحکم خودِ امام در مقابل آمریکا و فرستادگان مستقیم و غیرمستقیمش برق تحقق این آرزو درخشیدن گرفت و راه خدا و خلق دوباره هموار شد"( از مقاله "چه باید کرد؟"- نشریه مجاهد شماره 13، دوشنبه 12 آذرماه 1358- تأکیدها از ماست).
چه جملاتی گویا تر از این لازمست تا نشان دهد که دوستان مجاهد خود جزو سرد مداران "بهبه و چهچه" گو بوده اند. دوستان مجاهد در تمامی موضع گیری یک ساله ی خود به ستایش "جریان سفارت" پرداختند. اما به فرض آنکه تمامی آن ها را بجُز همین دو مقاله( "بوی خوش وحدت" و "چه باید کرد؟") نادیده بگیریم، همین دو مقاله کافی نیست تا نشان دهد که دوستان مجاهد چه کرده اند؟ آن ها حتی "مزه" و "بوی" جریان سفارت را نیز چشیده و بوئیده بودند!! "طعم" آن "شیرین و انقلابی" و "بوی" آن "خوش" بود! و همه می دانند که چنین "طعمی و بوئی" انسان را به "بهبه گوئی" و "چهچه گوئی" وادار می کند. دوستان مجاهد در اثر حرکت "اصولی و عمیق" "دانشجویان پیرو خط امام" به "آرزوی دَه ماهه گذشته " خود رسیده بودند و از این که "راه خدا و خلق دوباره هموار شد"، "چهچه" سردادند. حال "بوی خوش وحدتی" را که بوئیده بودند و "طعم شیرین و انقلابی" حرکت "اصیل و عمیق" جریان سفارت را فراموش کرده و به "بهبه و چهچه گویان" انتقاد می کنند و چنین خطائی را ناشی از آن می دانند که "بهبه و چهچه گویان"، "نه چشمی برای دیدن" و "نه گوشی برای شنیدن" دارند!! چه خوب می شد که دوستان مجاهد همان طور که سئوال "چه باید کرد؟" را مطرح می کنند، سئوال "چه کرده ایم؟" را نیز مطرح سازند، زیرا یافتن پاسخی به سئوال اولی بدون پاسخگوئی به سئوال دومی امکان ناپذیر است و به عبارت دیگر این یکی سئوال اولی است و آن یک دومی.
دوستان مجاهد سپس "از کسانی که مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی می کردند"، سئوالاتی می نمایند و بدین ترتیب چنین وانمود می سازند که گوئی خود آن ها "مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی نکرده و حتی در این باره دائماً افشاگری نموده اند. آیا جملاتی که تاکنون به نقل از مجاهدین آوردیم، کافی نیست تا نشان دهد که دوستان مجاهد در این زمینه نیز از زمره ی کسانی بودند که کوشش داشتند تا به توده ها به زور بقبولانند که جریان سفارت مسیر مطلوب مبارزه ی ضدامپریالیستی است؟ آیا این دوستان مجاهد نبودند که نوشتند: "... به راستی هم که برای نیروهای انقلابی واقعی چه چیز می تواند از این مسرت بخش تر باشد؟ چرا که دیگر پس از ماه ها نوسان، انقلاب خط سیر اصولی خود و همان مبنای عینی وحدتش را بازیافته بود ..."( تأکیدها از ماست) و یا "... دیدیم که به همت دانشجویان پیرو خط امام و مواضع مستحکم خودِ امام در مقابل آمریکا و فرستادگان مستقیم و غیرمستقیمش برق تحقق این آرزو درخشیدن گرفت و راه خدا و خلق دوباره هموار شد ..."( تأکید از ماست) و یا "دوباره چیز آشنائی در شهر پیدا شده ... آخر دوباره انقلاب است، انقلابی بزرگتر از انقلاب اولی ..."( تأکید از ماست) و یا "... امروز به نظر می رسد روزنه امیدی بر روی انقلاب ما گشوده شده است که از آن نور پیروزی و حیات می تابد ..."( تأکید از ماست) و یا "... دیدیم که چگونه وقتی دانشجویان پیرو خط امام در جهت اصیل و درست انقلاب دست به اقدام زدند..."( تأکید از ماست) ؟
حال چگونه است که دوستان مجاهد این سئوالات را نه از خود، بلکه از دیگران می نمایند؟! دوستان مجاهد می پرسند که: "چگونه است که پس از گذشت کمتر از یک سال شرایط و پیشنهادات دیکته شده عامل سیا " هانسن" به راحتی از جانب سردمداران بلامنازع مبارزه ضدامپریالیستی جامعه ما! عنوان می شود؟" ما می گوئیم دوستان مگر خود شما نبودید که نوشتید: "... دیدیم که به همت دانشجویان پیرو خط امام و مواضع مستحکم خودِ امام در مقابل آمریکا و فرستادگان مستقیم و غیرمستقیمش ..."، حال چرا خود شما به سئوالی که نموده اید پاسخ نمی دهید؟ این کدام "همت" و کدام "مواضع مستحکمی" بود که شما درباره ی آن چنان تبلیغ می کردید که گوش فلک را نیز کر می کرد؟ ایا این "دانشجویان پیرو خط امام" و "همت" آنان نبود که "دوست دانشجویمان" درباره ی برخورد آن ها با همین "هانسن" می نویسد: "... شاید در این میان دیدار یکی از نمایندگان کنگره آمریکا به نام " هانسن" که برای تحقیق در امر گروگان ها به ایران و دیدار از جاسوسخانه و گروگان ها آمده بود، از همه جالب تر باشد. وی در تاریخ 5/9/58 به ایران آمد... وی که از همان ابتدا بسیار زیرکانه و حساب شده برخورد می کرد، در جاسوسخانه به هر سوراخی سرکشید و از محل نگهداری کلیه گروگان ها اطلاع پیدا کرد. در طول مسیر با افراد مسلحی که به حفاظت از گروگان ها مشغول بودند، به رسم احوالپرسی دست می داد. بسیار خنده دار بود که نگهبانانی که در حالت آماده باش به سر می بردند، با گرمی و صمیمیت نگهبانی و مسئولیت محافظت و ... را فراموش کرده با وی دست می دادند"؟ آری، اینست آن "همت" و "مواضع مستحکمی" که سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی آن تبلیغ می نمود. در همان روزی که " هانسن" در داخل سفارت به "هر سوراخی سر می کشید" و یا "دانشجویان پیرو خط امام" به رسم "احوالپرسی دست می دادند" و "بسیار خنده دار بود" که آنان "با گرمی و صمیمیت نگهبانی و مسئولیت محافظت و ... را فراموش کرده با وی دست می دادند"، یعنی در تاریخ 5/9/58، دوستان مجاهد در نشریه ی مجاهد شماره ی 12 در همان تاریخ 5/9/58 چنین می نویسند: "عمل قهرمانانه دانشجویان ما در تصرف لانه جاسوسی و تبدیل شدن این نقطه به کانون فروزان شور ضدامپریالیستی ..."( مقاله "دانشگاه و انقلاب") و یا: "... ولی آغاز این حرکت و مخصوصاً تحقق آن با نام و رهنمودهای امام به یکباره مرزهای نوینی را مشخص کرد. مرزی که دیگربار از فراز آن به وضوح می شد تفاوت جریان ها و عناصری را که به واقع با خط امام سنخیت بیشتری داشتند از جریان هائی که به ناحق می خواستند خود را پیروان اصیل امام قلمداد کنند، جدا کرد...". و یا در همین شماره ی مجاهد(5/9/58) دوستان مجاهد با خط درشت می نویسند: "دانشجویان (پیرو خط امام) در پایان قطعنامه اتحاد همه نیروها و اقشار و گروه ها را در راه تداوم انقلاب علیه هرگونه سلطه اجانب به سرکردگی آمریگا مُصرانه خواستار شدند..."( مقاله "گزارشی از تظاهرات ضدامپریالیستی مردم قهرمان در برابر جاسوسخانه آمریکا در اول مُحرم"). و به علاوه ی همه ی این ها، دوستان مجاهد در همین شماره ی نشریه ی مجاهد به جمعبندی "نتایج مثبت"! اِشغال سفارت می نشینند.
اینک درست در روزی که دوستان مجاهد در نشریه ی خود به ستایش از جریان سفارت می پردازند، " هانسن" در حال سرکشیدن "به هر سوراخی" در سفارت است و مشغول احوالپرسی های "گرم و صمیمانه" با "دانشجویان پیرو خط امام" یا آن طور که دوستان مجاهد دوست داشتند بگویند، "دانشجویان ما" یا "دانشجویان (پیرو خط امام)" یا "دانشجویان قهرمان پیرو خط امام"، بیشتر به یک شوخی تاریخی شبیه است که نه تنها در آن زمان موجب خنده می شد، بلکه اکنون نیز که سازمان مجاهدین خلق ایران این سئوال را راجع به " هانسن" نموده است، موجب خنده می گردد.
یکی دیگر از سئوالات دوستان مجاهد از کسانی که "مبارزه با امپریالیسم از جانب مرتجعین را در مسیری مطلوب پیش بینی می کردند" اینست که "چه هماهنگی و سنخیتی بین محاکمه سعادتی به اتهام جاسوسی و مبارزه با آمریکا می تواند وجود داشته باشد؟".
و ما بازهم می گوئیم که زحمت پاسخ دادن به این سئوال را بهتر است که خود دوستان مجاهد برعهده بگیرند. چرا؟ بدین خاطر که بیش از همه و پیش از همه، این سازمان مجاهدین خلق ایران بود که مسئله ی مجاهد سعادتی را به بهانه ی جریان سفارت در پرده ای از ابهام فرو بُرد و در شرایطی که شکنجه و دستگیری دوستمان سعادتی به رسوائی هرچه بیشتر رژیم منجر شده بود، سازمان مجاهدین آن را به سازشکارانه ترین شکل لوث نمود و مسئله ای را که در ذهن توده ها آنچنان روشن بود، مبهم نمود و این کار را نشریه ی مجاهد با چاپ دو نامه از سعادتی انجام داد. نامه هائی که سعادتی طبق خط سازمان نوشت و در آن ها چنین آمده بود: "درود بر دانشجویان انقلابی که با اقدام شجاعانه خود سرفصلی جدید را در انقلاب شکوهمند خلقمان گشودند. سرفصلی که می رفت تا با انواع و اقسام توطئه های آشکار و نهان توسط فرصت طلبان تیره و تار شود. شما نشان دادید که چگونه می توان درعمل تمامی خلق را در حول محور واقعی خویش بسیج نمود و دوباره شور و شوق انقلابی را در میهن خونبارمان شکوفا ساخت... من شادی و شور خود را در تأئید و پشتیبانی کامل خود از اقدام شجاعانه شما فرزندان و عزیزان خلق ایران اعلام می کنم و امیدوارم که روند کامل این حرکت بزرگترین حماسه بشری را بر تارک تاریخ بنشانیم"("نامه ی سعادتی به دانشجویان پیرو خط امام"- نشریه ی مجاهد شماره 13- 12 آذرماه 58- تأکیدها از ماست). و نیز: "من اِشغال این لانه جاسوسی را آزادی خود می دانم"( "نامه ی سعادتی به موسی خیابانی"- نشریه ی مجاهد شماره ی 14- 19 آذرماه 58).
نشریه ی مجاهد در شرایطی این نامه ها را به چاپ رساند که مجاهد سعادتی در زندان اوین بود و سازمان مجاهدین خلق ایران به خوبی می دانست که سعادتی را کمیته ی ماشاالله قصاب که در سفارت آمریکا مستقر بوده ، دستگیر و شکنجه نموده است. پس به خوبی می دانست که قطعاً در درون سفارت اسنادی در رابطه با دستگیری سعادتی و نقشی که آمریکائی ها در جریان دستگیری و شکنجه ی او برعهده داشتند، وجود دارد. اما "دانشجویان انقلابی" این "فرزندان و عزیزان خلق ایران" که سعادتی یا به بیان صحیحتر سازمان مجاهدین، "تأئید و پشتیبانی کامل خود را از "اقدام شجاعانه ی" آن ها ابراز می کردند، گوشه ای از این اسناد را نیز آشکار نکردند.
سازمان مجاهدین خلق ایران با انتشار این دو نامه، مرز بین انقلابی و ضدانقلابی، مرز بین ضدآمریکائی و آمریکائی را مخدوش ساخت و حال چه مُضحک است که از دیگران می پرسد که چه رابطه ای بین آزادی جاسوسان آمریکائی و محاکمه ی سعادتی وجود دارد. دوستان شما خود قبلاً به اندازه ی کافی با درج این دو نامه مسئله ی سعادتی را مخدوش نموده اید و به فریبکاری حکومت یاری رساندید، حال چگونه است که از دیگران و نه از خود، این سئوال را می کنید؟! شما تا چه اندازه به روشن شدن ذهن توده ها یاری نموده اید که اکنون به خود اجازه می دهید تا در ا دامه ی آن، این سئوال را بکنید؟ بگذارید که این سئوال را آن کسانی بکنند که نه این "دانشجویان" کذائی را "انقلابی" و نه "فرزندان و عزیزان خلق ایران" می دانستند و نه آنکه آنچنان "روندی" برای آن قائل بودند که "بزرگترین حماسه بشری" را بر تارک تاریخ بنشاند" و نه "اِشغال این لانه جاسوسی" را به معنی آزادی سعادتی می دانستند.
دوستان مجاهد بازهم از همان کسانی که "مبارز با امپریالیسم از جانب مرتجعین... " می پرسند که چه رابطه ای بین به خاک و خون کشیدن مجاهدین در آمل و... و مبارزه با آمریکا می تواند وجود داشته باشد؟
عجبا، عجبا که دوستان مجاهد چه دیر این سئوال را مطرح نمودند! دوستان! شما که چنین ذهن "تیزبینی" دارید که می توانید رابطه ی مابین سرکوب نیروهای مبارز و ضدامپریالیست را با نمایش سفارت درک کنید، چرا قبلاً این رابطه را در ذهن خود برقرار نکرده بودید؟ مگر در همان شرایطی که شما به، بهبه و چهچه گوئی جریان سفارت مشغول بودید، دستگاه سرکوب رژیم قلع و قمع، ضرب و شتم و شکنجه و زندان و قتل هواداران صدیق و مبارز شما را متوقف کرده بود؟ چرا در آن هنگام این سئوال را از خود نکردید؟ مگر در همان زمان که در نشریه ی مجاهد شماره ی 11( دوشنبه 28 آبان ماه 58) خبر از مجروح شدن دو تن از هواداران خود توسط "عده ای که خود را دانشجو می خواندند همراه با تعدادی پاسدار" نوشتید، در همان مقاله نیز ننوشتید که "این بار نیز به جهت سرعت بخشیدن و تحکیم مبارزه ی ضدامپریالیستی و گسترش همه جانبه آن، ضمن تأئید کامل عمل انقلابی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ..."( تأکید از ماست) ؟ و یا در نشریه ی مجاهد شماره ی 18( سه شنبه 18 دی ماه 58) که صحبت از حمله ی وحشیانه ی چماقداران به راهپیمائی مجاهدین خلق شاخه ی مشهد و زخمی شدن چند تن از راهپیمایان توسط چماقداران است، بازهم نشریه ی مجاهد دست از تعریف و تمجید "دانشجویان پیرو خط امام" برنمی دارد و فی المثل در مقاله ای خطاب به "برادران"! پاسدار می نویسد: "از همان لحظه اِشغال لانه ی جاسوسی آمریکا، سازمان با اشتیاق تمام امکانات خود را در پشتیبانی از این حرکت، بسیج کرد. به ویژه به دنبال فرمان تاریخی امام مبنی بر بسیج سیاسی- نظامی همه خلق، مجاهدین تیم های نظامی خود را در جهت حمایت از دانشجویان پیرو خط امام و نگهبانی و مراقبت شبانه روزی به محل سفارت گسیل داشتند... و بدین ترتیب روزها و شب های سرد و بارانی جلو سفارت با اجتماع هزاران نفر از اعضاء و طرفداران مجاهدین و دیگر هموطنان مبارز ما و... این یکی از خواسته های مجاهدین خلق بوده که مبارزه مردم ما در مسیر صحیح حرکت کند، بنابراین طبیعی هم بود که اقدام شجاعانه دانشجویان پیرو خط امام مورد حمایت بی دریغ سیاسی- نظامی سازمان قرار بگیرد"( مقاله "سخنی با برادران پاسدار"(2)- تأکید از ماست) ؟ و در همین شماره از نشریه ی مجاهد ستایش های فراوان دیگری نیز از "اقدام شجاعانه ی دانشجویان پیرو خط امام" شده است. نمونه های فراوان دیگری نیز وجود دارد که می توان با رجوع به نشریه ی مجاهد، آن ها را یافت. حال ما می پرسیم که چرا سازمان مجاهدین خلق ایران در آن شرایط که هوادارانش مورد ضرب و جرح قرار می گرفتند، اما سازمان مجاهدین خلق "طبیعی" می دانست که "اقدام شجاعانه ی دانشجویان پیرو خط امام" را مورد"حمایت"، آن هم "حمایت بی دریغ سیاسی- نظامی سازمان" قرار دهد و "روزها و شب های سرد و بارانی" جلو سفارت اجتماع می نمود، این سئوال را از خود نکرد؟
به نظر می رسد که بررسی نتاقضات بین آنچه که امروز سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی جریان سفارت بر زبان می آورد و آنچه که در طول یک سال بر زبان می آورد، کافی باشد و تکرار مواضع این سازمان بیش از این از حوصله ی مقاله خارج گردد. اما بررسی کلی حرکت سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی جریان سفارت تمام نشده است.
دوستان مجاهد در مقدمه ی نامه ی "دوست دانشجو" می نویسند که: "برای کسانی که به قانونمندی های اجتماعی ایمان دارند، در همان سرآغاز اِشغال لانه ی جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند. تمام جریان هائی که از این حرکت تحلیل درست و درک روشنی نداشتند، به درجات مختلف دچار انحراف شده نتوانستند موضع گیری مناسبی در برابر آن بکنند"( تأکید از ماست) و بدین ترتیب می کوشیدند تا ثابت نمایند که خود به هیچوجه دچار انحراف نشده بودند. نویسنده یا نویسندگان مقدمه که معتقدند "در همان سرآغاز اِشغال لانه جاسوسی مشکل نبود که چنین چشم اندازی را در پیش رو تصویر کنند"، در لابلای نقل قول هائی که از شماره های گذشته ی نشریه ی مجاهد می آورند، می نویسند: "با جدیتی انقلابی سعی در جلوگیری از انحراف فاحش این حرکت داشتیم". کدام جدیت انقلابی؟! اگر شما از همان آغاز می دانستید که نتیجه چه خواهد شد، دیگر چگونه کوشش می نمودید "از انحراف فاحش این حرکت" جلوگیری نمائید؟ و این که نویسندگان مقدمه می گویند: "چه هشدار بجائی بود، چرا که پس اندک مدتی دیدیم که چگونه در لحظه تصمیم گيری، گام به گام به راست غلطیدند و منادی جریان ارتجاعی حاکم شدند"، در واقع به مغلطه کاری مشغولند. اگر شما می دانستید که قضیه چیست و به کجا ختم می شود، "هشدار" چه معنائی داشت؟، زیرا همه به خوبی می دانیم که "هشدار"های سازمان مجاهدین خلق به دارودسته های حکومتی و ارگان های آن ها از قبیل "شورای انقلاب" بود و نه به توده ها.
"مقدمه" می کوشد تا با درهم و برهم کردن مسائل، بالاخره اثبات نماید که سازمان مجاهدین خلق ایران از همان ابتدا می دانست و گفته بود که جریان سفارت حرکتی "کم مایه و بدون اصالت و باطل" است، اما درست در چند سطر بعدی دچار تناقض گوئی می شود و همچنان برای خوانندگان "مقدمه" مسائلی را مبهم طرح می کند. ابهامی که برای خوانندگان ایجاد می شود، اینست که بالاخره نمی فهمند که سازمان مجاهدین معتقد است که جریان سفارت از همان آغاز حرکت "باطل" بوده است یا آنکه در ابتدا انقلابی بوده و به تدریج "باطل" شده است.
و اتفاقاً این همان نکته ایست که نویسنده یا نویسندگان "مقدمه" کوشش دارند تا درباره ی آن صحبتی به میان نیاورند. در ابتدای "مقدمه" چنین وانمود می شود که سازمان مجاهدین این حرکت را از همان آغاز حرکتی ضدامپریالیستی نمی دانسته است، ولی در آن جا که برای اثبات چنین ادعائی ناچار می شود تا در تأئید سخنان خود به جملاتی که بیانگر مواضع گذشته ی این سازمان است، تکیه کند، قضیه به گونه ای مطرح می شود که گویا حرکت جریان سفارت در آغاز انقلابی بوده است که متأسفانه! و علیرغم "هشدارهای بجای" سازمان مجاهدین در "لحظه تصمیم گيری ، گام به گام به راست" غلطید و "منادی جریان ارتجاعی حاکم" شد.
چرا سازمان مجاهدین با مسئله این گونه مبهم برخورد می کند؟ زیرا هر دو موضع گیری، او را دچار تناقضاتی می سازد. اگر دوستان مجاهد بگویند که جریان سفارت از همان آغاز حرکتی "ضدامپریالیستی" نبوده، بلکه حرکتی "باطل" و ضدخلقی بوده است، آنگاه تمام هواداران این سازمان سئوال خواهند کرد که پس مواضع یک ساله ی سازمان مجاهدین خلق درباره ی سفارت چه بوده است؟ مخصوصاً که خود دوستان مجاهد معتقدند که از ابتدا ماهیت این حرکت مشخص بوده است. و اگر دوستان مجاهد بگویند که جریان سفارت ابتدا حرکتی انقلابی بوده، ولی "در لحظه تصمیم گیری، گام به گام به راست غلطید و منادی جریان ارتجاعی حاکم شد"، آنگاه نامه ی "دوست دانشجو" و روند یک ساله ی جریان سفارت این نظر را رد و محکوم می نماید. مگر "دوست دانشجو" در نامه ی خود نمی نویسد که: "... ولی آیا به راستی همه قضایا همین بود؟ و آیا آنگونه که آقای بهشتی فردای اِشغال لانه جاسوسی بیان کرد: "مسئله این بود که "جوانان با ایمان بیش از این تاب نیاوردند و به عنوان اعتراض سفارت آمریکا را به اِشغال خود درآوردند"؟ اگر چه در یک نظر سطحی که این چنین مورد سؤاستفاده عناصر و جریان های فرصت طلب و شناخته شده قرار گرفت، این قضاوت درست به نظر برسد، ولی واقعیت چیز دیگری جُز این ها بود. چگونه کسانی که از راهپیمائی و خواندن قطعنامه در جلوی سفارت واهمه داشتند، یکباره به فکر اِشغال لانه جاسوسی آمریکا افتاده اند؟ زیرا اگر به خاطر داشته باشیم، سه روز قبل از این جریان حزب جمهوری اسلامی به مناسبت عید قربان دعوت به راهپیمائی کرده بود که مقصد آن سفارت آمریکا بود، ولی یکدفعه، به علتی نامعلوم، این برنامه لغو و قرار شد مردم به جای سفارت آمریکا، در میدان ... جمع شوند"( تأکید از ماست).
"دوست دانشجو" در نامه ی خود همچنین جزئیات تدارک حرکت را که توسط همین "جریان ارتجاعی حاکم" صورت می گرفت، توضیح داده است و می بینیم که قبل از همه "دانشجویان پیرو خط امام" در روزهای سه شنبه در مسجد دانشگاه توسط حجت الاسلام خامنه ای برای وظیفه ای که در آینده می بایست در جهت خدمت به حزب جمهوری اسلامی انجام دهند، شارژ می شدند. "حدود یک هفته قبل از اِشغال سفارت، طرح جریان حمله بین موسوی خوئینی ها و آقای "الف" و افراد دیگر نظیر "م- ر"( یکی از مسئولین سپاه) و چند تن از دانشجویان مذکور ریخته شد". اهداف حرکت مشخص گردیده "دانشجویان پیرو خط امام" سازماندهی شدند و به هر یک کارتی و بازوبندی دادند. سفارش شد که "افراد غیرخودی" وارد جمع نشوند و به قول "دوست دانشجو" "بدین ترتیب حرکت خودجوش و خودانگیخته!! جوانان مسلمانی که به اصطلاح از جنایات آمریکا به تنگ آمده بودند، آغاز شد"( تأکید از ماست). "کروکی سفارت و نقشه دقیق مراکز مختلف در سفارت که از طرف دست اندکاران و گردانندگان اولیه تهیه شده بود" در اختیار "دانشجویان پیرو خط امام" قرار گرفت. "با حمایت سپاه، به وسیله قیچی های آهن بُر، زنجیرها را پاره کرده" و به داخل سفارت ریختند و... "ساعت 9 همان شب از سپاه برای بیرون بردن اسناد مراجعه کرده و با کامیون آن ها را تخلیه کرده و بردند" و... و هرجای نوشته ی "دوست دانشجو" را بخوانید حکایت از آن دارد که این حرکت چندین هفته قبل از شروع آن کاملاً توسط سردمداران حکومت برنامه ریزی شده و در جهت اهداف ضدخلقی آن ها قرار داشت. نمونه های درج شده در نامه ی "دوست دانشجو" بسیارند و تکرار آن ها شاید لازم نباشد. ماهیت این حرکت از همان ابتدا آنچنان آشکار بود که همان طور که قبلاً اشاره کردیم،یکی از دانشجویان متعصب "پیرو خط امام" تنها پس از 10 الی 15 روز فریاد زد که: "این ها در خط ضدامپریالیستی حرکت نمی کنند". بنابراین اگر سازمان مجاهدین خلق مدعی شود که جریان اِشغال سفارت در ابتدا حرکتی "اصولی و مترقی بوده است"، نه برای ما و نه حتی برای نویسندگان "مقدمه" که چنین ادعائی کرده اند و نه برای هواداران این سازمان قابل قبول نخواهد بود.
اما دوستان مجاهد شاید مایل باشند که مواضع و عملکرد خود را در این باره به گونه ای دیگر توجیه نمایند. دوستان مجاهد شاید بگویند که ما از عناصر مبارز و ضدامپریالیستی که در بین "دانشجویان پیرو خط امام" بوده اند، حمایت کرده ایم و می کوشیدیم تا با موضع گیرهای خود، آنان را تقویت نمائیم و به عنوان صحت نظر خود نیز همین "دوست دانشجو" را مثال بیاورند. ولی آیا این استدلال درست است؟ ما قبل از این که دوستان مجاهد چنین ادعائی کرده باشند، در مقاله ی خبرنامه ی 42( "دردسر پایان نمایش"- 20/9/59) بدان چنین پاسخ داده ایم: "این که می گوئیم "دانشجویان پیرو خط امام" دقیقاً آلت دست حزب بوده اند به هیچوجه بدین معنی نیست که تمامی آنان عضو حزب "فراگیر" بوده اند. خیر، واقعیت را بخواهیم، این طور نیست. برخی از آنان رسماً عضو حزب نبوده و حتی چندتائی به سازمان های اسلامی دیگر متعلق بودند. آنچه مهم است، آنست که به هر حال تمامی این "دانشجویان" چه خواسته و چه ناخواسته، دقیقاً در جهت اهداف حزب "فراگیر" به کار گرفته شدند و این که آن ها تا چه اندازه ای به این مسئله آگاهی داشتند و یا نداشتند( که البته اکثریت آنان این آگاهی را داشتند) از نظر محاسبات تاریخی، هیچ چیز را تغییر نمی دهد. حتی این مسئله که فی المثل اگر برخی از این "دانشجویان" و حتی تمامی آنان ته دلشان ضدامپریالیست بودند،( گرچه نبودند) و آرزو داشتند که مبارزه ای ضدامپریالیستی انجام دهند،( که نداشتند) هیچ چیز را در واقعیت تغییر نمی دهد. آن ها به هر حال آلت دست حزبی شدند که نه تنها خیال مبارزه ی ضدامپریالیستی را در سر ندارد، بلکه انواع دسایس و حیل را می چیند تا مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را سرکوب سازد". آری ما این سخنان را 5 روز قبل از چاپ نامه ی "دوست دانشجو" منتشر نموده بودیم و گویا برای آنست که این راهِ توجیه را نیز بر کسانی که در طول یک سال "بهبه و چهچه گوی" جریان سفارت بودند، ببندیم. گمان می کنیم که "دوست دانشجو" نیز با این نظر ما موافق باشد، زیرا در نامه ی خود می نویسد: "آری به خوبی حس می کردم که چگونه آلت دست و ملعبه عده ای شده ایم که خودشان گرچه تکذیب می کردند، ولی پشتشان به حزب حاکم گرم بود و به خوبی درک می کردم که ادعاهای پُرطمطراق آن ها در مبارزه با آمریکا کمترین محتوائی ندارد". آیا دوستان مجاهد با این سخنان مخالفند؟ ظاهراً نباید مخالفتی داشته باشند، زیرا خود آنان نیز آن طور که در نشریه ی مجاهد شماره ی 17 (11 دی ماه 1358) می گویند، آن ها در ارزیابی های خود افراد را در نظر نمی گیرند، بلکه با "جریان" برخورد می کنند: "ما با مخالفین خود به هیچوجه فردی برخورد نمی کنیم، به جای برخورد فردی به برخورد با "جریان" اعتقاد داریم"( مقاله ی "عروسک های کوکی ارتجاع" قسمت سوم- تأکید از ماست).
بنابراین با تکیه بر همین سخن مجاهدین( به جای برخورد فردی به برخورد با "جریان" اعتقاد داریم)، اگر آنان مدعی شوند که حمایت آنان از جریان سفارت، حمایت از برخی افراد بوده است، دلیل آن را مردود می شماریم.
اما دوستان مجاهد خود درباره ی یک سال مواضع و عملکرد خود درباره ی جریان سفارت چه می گویند؟ آن ها در نشریه ی مجاهد شماره ی 107، در مقاله ی "دعاوی مبارزه ی ضدامپریالیستی در آزادی گروگان ها"( 7 بهمن 59) می نویسند که: " لکن ما از همان ابتدا در رابطه با اِشغال جاسوسخانه و مسئله گروگان ها یک سیاست دومؤلفه ای را دنبال کردیم که بر کلیه موضع گیری های سازمان حاکم بوده است. یک مؤلفه این خط مشی عبارت بود از تعمیق و ارتقای مبارزه ی ضدامپریالیستی با استفاده از زمینه ها و فرصت هائی که در اثر اِشغال جاسوسخانه و گروگان گیری پیش آمده بود... مؤلفه دیگر این خط مشی که فی الواقع مکمل مؤلفه اول است، نشان دادن عمق و اصالت دعاوی و شعارها و ماهیت نیروهای مختلف برای توده های مردم در حرکت و همراه پابپای تحولات و رویدادهای مربوط به این مسئله بوده است... در ضمن ما کوشیده ایم تا از مسئله گروگان ها و سیر تحولات آن به عنوان یک جریان مهم و طولانی نتایج واقع بینانه لازم را بگیریم و آن را با مردم درمیان بگذاریم...".
طبیعی است که اگر سیاست "دو مؤلفه" ای سازمان مجاهدین خلق ایران چنین می بود، هیچ کس بجُز نیروهای "ارتجاعی و واپسگرا و..." نمی توانست بدان ایراد بگیرد. آیا ما می توانیم از سازمان مجاهدین که "با استفاده از زمینه ها و فرصت هائی که در اثر اِشغال جاسوسخانه و گروگان گیری پیش آمده بود"، مبارزات ضدامپریالیستی توده ها را ارتقاء داد و سپس "ماهیت نیروهای مختلف" را در جریان حرکت "برای توده های مردم" افشاء کرد و در ضمن دائماً "نتایج آن را"، آن هم به عنوان "یک جریان مهم و طولانی" با مردم درمیان گذاشت، ایرادی بگیریم؟ پاسخ قطعاً منفی است، اما در این جا نکته ی اصلی گویا فراموش شده است و آن اینست که سازمان مجاهدین خلق ایران چگونه این "سیاست دو مؤلفه ای" را پیش بُرده است؟ اگر دوستان مجاهد زحمت می کشیدند و نه تنها "سیاست دو مؤلفه ای" خود را به طور کلی شرح می دادند، بلکه به طور مشخص نشان می دادند که چگونه آن را اجراء کرده و به انجام رسانده اند، آنگاه حقیقت آشکار می شد، زیرا به طور کلی خیلی چیزها می شود گفت که دلپذیر هم باشد!
اگر حافظه مان خطا نکند، در نشریه ی طلاونگ( نشریه ی سازمان مجاهدین- شاخه ی مازندران) شعاری به این مضمون و با حروف درشت در آن درج می شود که "همیشه باید حقیقت را به مردم گفت"، آیا اکنون دوستان مجاهد با طرح "سیاست دو مؤلفه ای" حقیقت را به مردم می گویند؟ قطعاً خیر و برای اثبات این ادعایمان اگر دوستان مجاهد علاقه ی چندانی به بررسی مشخص کارنامه ی یک ساله ی سفارتشان ندارند، ما آن را ورق می زنیم تا ببینیم آیا واقعاً دوستان مجاهد با استفاده از جریان سفارت مبارزات توده ها را ارتقاء داده، ماهیت نیروهای مختلف را برای توده های مردم افشاء کرده و نتایج حرکت را با مردم درمیان گذاشتند؟
دوستان مجاهد "دانشجویان پیرو خط امام" را انقلابی، قهرمان و... خواندند و حرکت آنان را اصیل، قهرمانانه، ضدامپریالیستی، شکوهمند و... دانستند. نمونه های آن قبلاً گفته شد.
دوستان مجاهد "دانشجویان پیرو خط امام" را که آلت دست حزب "فراگیر" جمهوری اسلامی بودند، به مردم به عنوان نیروئی که به هیچ گروه، سازمان یا حزبی بستگی ندارند و دانشجویانی هستند که "مستقلاً" به پا خواسته اند، معرفی کردند.
دوستان مجاهد جریان اِشغال سفارت را "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول"( نشریه ی مجاهد- شماره ی11) و "موج انقلابی ضدامپریالیستی"( نشریه ی مجاهد- شماره ی17) که به "نوسان انقلاب" خاتمه داده و موجب گردیده است که "انقلاب خط سیر اصولی خود و همان مبنای عینی وحدتش را بازبیابد"( نشریه ی مجاهد- شماره ی13) خواندند که "راه خدا و خلق را دوباره هموار کرد"( نشریه ی مجاهد- شماره ی13).
دوستان مجاهد به پیشنهاد "دانشجویان پیرو خط امام" در پنج روز "روزه ضدامپریالیستی"!! شرکت کردند و از مردم نیز طلب نمودند که به این خواست "ضدامپریالیستی"!! "دانشجویان پیرو خط امام" تن دردهند و "دوست دانشجو" در نامه ی خود ماهیت این "روزه ی ضدامپریالیستی"!! را چه خوب توضیح داده است. او می گوید: "ولی عجیب این بود که آمریکا همیشه یک گام جلوتر از ما بود. ابتدا این آمریکا بود که خرید نفت از ما را قطع کرد و هنگامی که مردم شعارشان لغو قراردادها و قطع رابطه با امپریالیسم آمریکا بود، این آمریکا بود که ما را تهدید به محاصره ی اقتصادی می کرد و تازه درمقابل، در حالی که مردم بسیج شده، آماده هرگونه جان فشانی و فداکاری بودند، با اعلام روزه سیاسی این انرژی عظیم را در کانال های انحرافی جاری می کردیم و به این ترتیب به اصطلاح می خواستیم بگوئیم که از محاصره اقتصادی نمی ترسیم!"( تأکید از ماست).
دوستان مجاهد جریان سفارت را مورد "تأئید و پشتیبانی کامل"( نشریه ی مجاهد- شماره ی13) و "حمایت بی دریغ سیاسی- نظامی"( نشریه ی مجاهد- شماره ی 18) خود قرار دادند.
دوستان مجاهد مکرر اندر مکرر حمایت خود را از "افشاگری های" کذائی "دانشجویان پیرو خط امام" اعلام نمودند، بی آنکه حتی یکبار نیز به ماهیت و اهدافی که این "افشاگری ها" دنبال می نمودند، اشاره نمایند. آن ها "افشاگری های"! "دانشجویان پیرو خط امام" را تیغ بُرائی نامیدند که گوئی تمامی سردمداران حکومت با آن مخالفند، اما "دانشجویان عزیز پیرو خط امام" مثل شیر در مقابل همه ی آن ها ایستاده و به "افشاگری های"! خود ادامه می دهند. به این جملات از نشریه ی مجاهد، شماره ی 18 دقت کنید: "افشاگری های دانشجویان پیرو خط امام نیز در رابطه با عناصر سازشکار و وابسته تأثیر بسزائی در تداوم این مبارزه داشته است. میزان و نقش این افشاگری ها را ما به خوبی می توانیم از موضع گیری های نیروهای سازشکار و ارتجاعی در برابر افشاگری ها دانشجویان دریابیم"( تأکید از ماست). حال این سخنان را با گوشه ای از سخنان "دوست دانشجو" درباره ی "افشاگری ها" مقایسه کنید. "دوست دانشجو" می نویسد: "این که افشاگری ها دقیقاً براساس غرض ورزی ها و روی حساب و کتاب مشخصی صورت می گرفت، در نمونه های زیادی دیده می شود". و یا در جای دیگر می گوید: "اگر کسی با اِشراف بیشتری به موضع گیری های ما می نگریست، به خوبی می توانست حدس بزند که درباره افشاگری ها چه خطی پیش خواهیم گرفت". این ها تنها نمونه ها نیستند. در سراسر نامه ی "دوست دانشجو" سخنان بسیاری درباره ی "افشاگری های" کذائی بیان شده که می توان به آن مراجعه کرد، اما نشریه ی مجاهد چه می نوشت؟ می نوشت که: "سازشکارانی که از ادامه این افشاگری ها و برملا شدن ماهیتشان به وحشت افتاده، سعی کردند به انحای مختلف از ادامه این گونه افشاگری ها جلوگیری کنند، ولی دانشجویان پیرو خط امام و خلق قهرمان ما و نیروهای انقلابیش هرگز نخواهند گذاشت که سازشکاران به این آرزوی خود جامه عمل بپوشانند"( نشریه ی مجاهد- شماره ی17).
دوستان مجاهد از "دستاوردهای بسیار ارزشمندی" که "موج انقلابی ضدامپریالیستی دانشجویان قهرمان پیرو خط امام" داشته است، سخن می گفتند. آن ها معتقد بودند که حرکت "دانشجویان پیرو خط امام" موجب "وحدتی در صفوف نیروهای ضدامپریالیست" گشته است که "بوئی خوش" دارد( نشریه ی مجاهد- شماره ی11). دوستان مجاهد، کدام وحدت؟! شاید بتوان سمبل "وحدتی" را که "دانشجویان پیرو خط امام" به وجود آوردند، "چادر وحدت" دانست که در بیرون سفارت برپا شده بود و "دوست دانشجو" درباره ی آن می نویسد: "چادر به اصطلاح وحدت را حتماً به یاد دارید که محل تجمع سران فالانژها و به اصطلاح حزب اللهی ها و مرکز طرح نقشه های آن ها برای درگیری با گروه ها بود. ولی شاید ندانید که سران دانشجویان پیرو خط امام ارتباط مستمری با این کانون توطئه داشتند"( تأکید از ماست). آری! این "وحدتی" است که "دانشجویان پیرو خط امام" به خلق ما "ارزانی"! داشتند.
دوستان مجاهد یکی دیگر از نتایج جریان اِشغال سفارت را آن می دانستند که صفوف نیروهای ضدامپریالیستی را از صفوف سازشکاران و مرتجعین جدا نموده است و اشاره ی ما به بیانه ی پُرطول و تفصیل "دانشجویان پیرو خط امام" درباره ی "منافق" بودن سازمان مجاهدین خلق ایران، شاید پاسخی کافی باشد و دیگر لزومی به برشمردن بقیه ی دلایل در رد این نظر نداشته باشد. آری! "دانشجویان پیرو خط امام" این گونه صفوف خلق و ضدخلق را از یکدیگر جدا می کردند!!
و نتیجه ی دیگری که دوستان مجاهد برای اِشغال سفارت برمی شمردند و بیش از همه درباره ی آن تبلیغ می نمودند، این بود که "دانشجویان پیرو خط امام" "مبارزه ضدامپریالیستی"، آن هم از نوع "اصیل و انقلابیش" را دامن زده اند. آیا اکنون دیگر لازم است تا نشان دهیم که این سخنان تا چه اندازه پوچ و ُتهی است؟ خود مجاهدین اکنون دیگر می گویند: "و چنین بود که وقتی حزب حاکم استفاده های لازم را از برگ گروگان ها به عمل آورده و حاکمیت انحصاری خود را بر کلیه ی شئونات مملکت استوار گردانید، به یکباره شعارهای مبارزه ضدامپریالیستی، محاکمه و اعدام گروگان ها و امثال آن، آنچنان توخالی از آب درآمد"( نشریه ی مجاهد- شماره ی 107).
و خلاصه دوستان مجاهد تبلیغ می نمودند که "دانشجویان پیرو خط امام" در این "نیت یا عمل خیر" بر سازمان مجاهدین پیشی گرفته اند و سازمان مجاهدین خلق هم به همین دلیل آن ها را "دوچندان تقدیر می کند"( نشریه ی مجاهد- شماره ی 10).
آیا این ها "سیاست دو مؤلفه ای" سازمان مجاهدین خلق ایران بود؟ آیا این درمیان گذاردن حقیقت با مردم است؟ سازمان مجاهدین خلق ایران در طول یک سال چه کرد؟ جُز آنکه در فریب توده ها شریک شد و حرکتی را که به منظور به کجراه بردن مبارزات ضدامپریالیستی خلق، موذیانه طرح ریزی شده بود، تأئید بی چون و چرا کرد و با امکانات وسیعی که در اختیار داشت، مجاناً مُبلغ این سیاست نامردمی و ضدخلقی گردید؟ و جالب اینجاست که سازمان مجاهدین خلق ایران که به حق، حزب "فراگیر" جمهوری اسلامی را مانع بزرگی در راه مبارزات ضدامپریالیستی خلق می داند، تا به آنجا که به ناحق با جریان هائی همچون دارودسته ی بنی صدر و باند بازرگان و... این چنین نرمش نشان می دهد، در جریان سفارت بیش از همه به حزب جمهوری اسلامی خدمت نمود، آنچنان خدمتی که تا دنیا دنیاست سردمداران این حزب را مدیون خود ساخته است. سردمداران حزب اگر به ریش مردم ما می خندند، بیش از آن به ریش آن نیروهای سیاسی ای خندیده اند که برای پیشبرد سیاست های غلط خود به ناچار به این حزب "فراگیر" مجاناً کمک کردند تا خزف را به جای لعل به مردم قالب نماید. و اگر بپذیریم که جریان سفارت انجام گرفت تا مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را سرکوب نماید، آنگاه مگر جُز این است که تمامی آن سازمان های سیاسی ای که به بزک کردن جریان سفارت پرداختند و آن را به مردمی که به این سازمان هائی که فریبکاری را به عنوان "مبارزه ی ضدامپریالیستی"، حیله گری را به عنوان "افشاگری انقلابی"، خط بَدلی را به عنوان "خط اصیل و انقلابی"، فریب توده ها را به عنوان "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول" و نفاق در صفوف خلق را به عنوان "وحدت" یک سال تمام به خورد مردم دادند، اکنون چه می توانند بگویند جُز آنکه خودشان را به کوچه ی علی چپ بزنند و همه ی این ها را تحت عنوان "سیاست دو مؤلفه ای" لاپوشانی نمایند؟
óóóóóóóóóó
چرا سازمان مجاهدین خلق ایران در گذشته آنچنان موضعی درباره ی سفارت گرفت و یک سال تمام از آن حمایت "کامل و بی دریغ" می کرد؟
حقیقت آنست که این سیاست مجاهدین جدا از سایر مواضعی که آنان در دو سال پس از قیام اتخاذ کرده اند، نیست و در واقع عیناً منطبق است بر سیاست هائی که آنان در این دو ساله تقریباً در تمامی زمینه ها به کار می گیرند. اما ما نمی خواهیم در این مقاله به کلیه ی سیاست های سازمان مجاهدین خلق و خطی را که آنان دنبال می نمایند، بپردازیم. اما می دانیم هنگامی که موضع آنان را درباره ی جریان سفارت ارزیابی می کنیم، به یک مفهوم به کُنه دیگر سیاست های سازمان مجاهدین خلق نیز پرداخته ایم. ما درعین حال نمی خواهیم در این جا در این باره گفتگو کنیم که این مواضع ناشی از کدام موضع طبقاتی است، زیرا می دانیم که دوستان مجاهد "چه حساسیتی" نسبت به این مسئله دارند و طرح آن در این مقاله ممکن است موجب آن شود که پاسخگویان به آن، به جای آنکه به مسائل مطروحه در این مقاله بپردازند، بحث ها را به جائی بکشانند که "انتهائی نداشته" و مسئله ی اصلی مقاله یعنی جریان سفارت و موضع سازمان مجاهدین خلق درباره ی آن نادیده گرفته شود و ما به هیچوجه مایل نیستیم که چنین فرصتی را به کسی بدهیم.
به نظر ما سازمان مجاهدین خلق از همان آغاز جریان سفارت می دانست که قضیه از چه قرار است و اگر حتی سخنان خود آنان را در این زمینه که از ابتدا می شد حدس زد که جریان سفارت به کجا کشیده می شود، نادیده بگیریم، می توان نشان داد که حداقل دوستان مجاهد با تجربیاتی که در همان چندروزه ی اول به دست آوردند، به ماهیت جریان سفارت پی بردند. فی المثل دوستان مجاهد در همان چندروزه ی اول به تبعیت از "حرکت دانشجویان پیرو خط امام" به تسخیر کنسولگری های اصفهان و تبریز اقدام نمودند، اما با واکنش وحشیانه ی سردمداران حکومت و پاسداران و حزب اللهی ها مواجه شدند و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در همان زمان دادسرای انقلاب اسلامی تبریز در اطلاعیه ی شماره ی 2 خود از جمله دلایلی که برای سرکوب تسخیرکنندگان کنسولگری آمریکا بیان کرد، چنین گفت: "1- دانشجویانی که کنسولگری تبریز را اِشغال کرده بودند، برخلاف آنچه که ادعا کرده بودند، دانشجویان پیرو خط امام نبوده و وابستگان سازمان مجاهدین خلق بوده اند...". این بیانیه را نشریه ی مجاهد چاپ نمود تا آن را مورد انتقاد قرار دهد. آیا همین دلیل اول بیانیه ی دادسرای انقلاب اسلامی به تنهائی کافی نبود تا چشم و گوش کسانی را که "چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن" دارند، بازنماید؟ دادسرای انقلاب اسلامی صراحتاً می گوید که چون "دانشجوی پیرو خط امام" نبودند، دمار از روزگارشان درمی آوریم. آیا دوستان مجاهد خلق از خود نپرسیدند که اگر جریان اِشغال سفارت حرکت "ضدامپریالیستی" عده ای دانشجو بوده است و سردمداران حکومت به ِصرف "ضدامپریالیست" بودن آن ها و نه وابستگی شان از آنان حمایت می کنند، پس چه دلیلی دارد که از هر نیروی ضدامپریالیست دیگر که فی المثل کنسولگری آمریکا را اِشغال می کند، نه تنها حمایت نکردند، بلکه به سرکوب آنان نیز پرداختند؟ آیا دوستان مجاهد از خود نپرسیدند که چرا از نظر سردمداران حکومت "دانشجویان پیرو خط امام" تافته ی جدا بافته اند که اجازه ی اِشغال سفارت را دارند، اما دیگر نیروها نمی توانند حتی کنسولگری را اِشغال کنند؟
مسائل روشنتر از آن بود که قابل درک نباشد و ما گمان نمی کنیم که دوستان مجاهد به آنچنان سرگیجه ای دچار شده بودند که نمی دانستند اوضاع از چه قرار است. دوستان مجاهد می دانستند که جریان چیست و با این حال از "دانشجویان پیرو خط امام" و از اِشغال سفارت "حمایت بی دریغ" می کردند. آن ها همان طور که خود می گویند و ما نیز قبلاً گفته بودیم( اعلامیه ی "مرگ بر امپریالیسم آمریکا، کرگ بر فریبکاران"- 3) نیروی خود را از صبح تا شب و شب تا صبح آن هم "در هوای سرد و بارانی" پشت درهای سفارت متمرکز کرده بودند، اما برای چه کار؟ خود آن ها خواهند گفت که برای ارتقای مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها، اما ما می پرسیم: شما چگونه مبارزه ی ضدامپریالیستی توده ها را ارتقاء دادید؟ آیا شما در پشت درهای سفارت جمع شده بودید تا به مردم بگوئید: ایهالناس این ها همه فریب است، این مبارزه ضدامپریالیستی نیست، این به کجراه بردن مبارزه ی ضدامپریالیستی است، این حرکت "کم مایه" و "بدون اصالت" و "باطل" است، فریب نخورید و...؟ نه! شما به مردم چنین نمی گفتید، بلکه از آنان می خواستید که از "دانشجویان قهرمان و انقلابی و... پیرو خط امام" و حرکت "اصیل" و "انقلابی و پُرمایه و ضدامپریالیستی و..." آن ها حمایت کنند. شما به مردم می گفتید که راه مبارزه ی ضدامپریالیستی همین است. شما به مردم می گفتید که "دانشجویان قهرمان پیرو خط امام" "راه خدا و خلق" را "هموار" کردند، "انقلابی بزرگتر از انقلاب اول کردند"، چنین کردند، چنان کردند و شما از همه می خواستید که "حمایت کنند"، "بی دریغ" حمایت کنند، پنج روز "روزه ضدامپریالیستی" بگیرند و به بیانی روشنتر شما از مردم می خواستید که مبارزه ی ضدامپریالیستی را رها کرده و به دنبال خر دجالی بیفتند که حزب جمهوری اسلامی افسارش را به دست داشت.
آنچه تعیین کننده ی حرکت سازمان مجاهدین خلق بود، "جَو"ی بود که برجامعه حاکم بود. دوستان مجاهد دیگر کاری نداشتند که روند قضایا به کجا ختم می گردد. برای آنان "لحظه حال" مطرح بود. آن ها وقتی می دیدند که بسیاری از مردم جریان سفارت را به جای مبارزه ی ضدامپریالیستی پذیرفته اند، دیگر شهامت آن را در خود ندیدند که در برابر این فریب بزرگ و برخلاف جَوی که وجود داشت، موضعی بگیرند، بلکه به عکس، خود نیز تا آنجا که توانستند این جَو را دامن زدند. در آن زمان اتخاذ موضعی که ماهیت جریان سفارت را برملا کند، تنها برای کسانی ممکن بود که متکی بر ایده های انقلابی خود بوده و با ایمان بدان ها، تزلزل ناپذیر و پایدار بمانند و واقعاً به این ایده معتقد باشند که در هر شرایطی حقیقت را باید به مردم گفت. دوستان مجاهد می دانستند که اتخاذ موضعی رادیکال و طرح قضیه برای مردم، بخشی از هواداران آن ها را از آنان جدا خواهد کرد، زیرا این دسته از هواداران سازمان مجاهدین خلق درست به دلیل چنین مواضعی، مواضع مشابه با جریان سفارت که بوی سازشکاری و ماستمالی قضایا از آن بلند می شود، جذب این سازمان شده اند و دوستان مجاهد بهتر از هرکسی می دانستند که این دسته از هواداران را چگونه جذب کرده اند و درعین حال این درک تشکیلاتی را نیز نداشتند که به خاطر آینده، فعلاً بر هواداران صدیق و انقلابی ای که دارند، هوادارانی که تعداد آن ها کم هم نیست، تکیه نمایند و مطمئن باشند که روند مبارزه، هوادارانی از آن دسته را ناچار خواهد ساخت که به رادیکال ترین مواضع روی آورند. جالب اینجاست که در همان زمان( 28 آبان 58) در نشریه ی مجاهد می نویسند: "حقیقت اینست که در امر انقلاب، به خاطر ارتباط تنگاتنگ آن با واقعیات و قانونمندی های سرسخت اجتماعی، نه شعارها و نه ساز و دُهُل، و نه موقعیت های مقطعی و نه هیجان و شعله ور شدن عواطف سرکش( ولو انقلابی) هیچیک نمی توانند جانشین یک خط درازمدت اصولی گردد."( مقاله ی "هشداری پیرامون چپ روی و چپ نمائی،3- تأکیدها از ماست) و خود به شعارها، موقعیت های مقطعی، هیجان و... تن می دهند و "یک خط درازمدت اصولی" را فدای آن می کنند و مثل موارد دیگر، سیاست کجدارومریضی را که مثل مرضی مُزِمن دو سال است که یک سازمان انقلابی بدان دچار شده است، در پیش می گیرند. از "دانشجویان پیرو خط امام" حمایت "بی دریغ" می کنند و درعین حال از حکومت "انتقاداتی" می نمایند و از سردمداران آن می خواهند که بیشتر مبارزه ی ضدامپریالیستی بکنند و بدین ترتیب حساب "دانشجویان پیرو خط امام" را که آلت دست سردمداران حکومت بودند، از حساب حکومت جُدا می کردند و به توَهُم توده ها دامن می زدند.
مواضع کنونی سازمان مجاهدین خلق درباره ی جریان سفارت به خوبی نشان می دهد که آن ها در گذشته چگونه "خط درازمدت اصولی" را فدای "موقعیت های مقطعی" نمودند. امروز گند جریان سفارت آنچنان درآمده است که دارودسته ی بنی صدر و روزنامه ی انقلاب اسلامی شان و باند بازرگان و روزنامه ی میزان شان نیز برای سوارشدن مجدد بر جنبش توده ای و تضعیف حریف مقابل شان در حاکمیت از جریان سفارت به عنوان فریب توده ها یاد می کنند. امروز دیگر گفتن این که جریان سفارت فریب و نیرنگی بیش نبوده است "مالیاتی" ندارد، زیرا توده ها خود در جریان عمل به ماهیت آن پی بُرده اند. بله امروز بسیاری از سازمان های سیاسی که تا دیروز به حمد و ثنای "دانشجویان پیرو خط امام" مشغول بودند و در فریب توده ها دست در دست حاکمیت شرکت نمودند و به یک معنی بیش از حاکمیت، توده ها را فریب دادند، همه می گویند که ما هم می گفتیم که جریان همه اش فریب و نیرنگ بوده است. اکنون دیگر کمتر سازمان سیاسی ای را می توان یافت که همچنان بر مواضع قبلی خود در مورد جریان سفارت تأکید ورزد، مگر آنکه نوکرصفتان و خائنینی چون اکثریت وحزب توده باشند که برای اثبات چاکری خود نسبت به حزب فراگیر جمهوری اسلامی( که از آن اهدافی را دنبال می نمایند) در حمد و ثنای آزادی "گروگان ها" نیز مثل "بلبل" چهچه بزنند.
وقتی بازرگان ها و بنی صدرها هم- همان بنی صدری که در ابتدای جریان سفارت بر بالای دیوار سفارت اندر فوائد گروگان گیری سینه چاک می داد- اکنون که توده ها به کُنه قضیه پی بُرده اند، جریان سفارت را توطئه ی حزب جمهوری اسلامی و فریب توده ها می خوانند، چرا سازمان مجاهدین خلق ایران چنین نگوید. ولی آیا این سازمان، سازمانی که بنیان گذاران آن آنچنان خط و مرز خود را قاطعانه با تمامی نیروهای سازشکاری که در محیط سیاسی ایران بدون هیچ حرکت انقلابی پَرسه می زدند، روشن نمودند و آنچنان مواضع رادیکالی گرفتند که بدان ها این امکان را داد تا با رژیم محمدرضاشاهی مبارزه ای جدی و مؤثر و مثبت نمایند، در گذشته نیز مسئله ی سفارت را همین گونه برای هواداران صدیق و توده هائی که خون شهدای مجاهد را، آن جانبازی ها و فداکاری ها را تضمینی برای سازش ناپذیری کنونی سازمان مجاهدین خلق و بالنتیجه تحلیل و عملکردهای آن می دانند، توضیح می داد؟ و اگر یکی از وظایف سازمانی انقلابی که مدعی رهبری نیز هست، این باشد که در شرایطی که دشمن می کوشد تا به هر وسیله توده ها را بفریبد و حقیقت را از آنان پنهان نگاه دارد، توده ها را آگاه نماید و آنان را از توطئه های دشمن برحذر دارد، آیا سازمان مجاهدین خلق ایران درباره ی جریان سفارت این وظیفه را انجام داد، یا آنکه تسلیم جَو "موجود" و "موقعیت های مقطعی" شد؟
ادامه ی چنین سیاستی از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران بی شک عواقب ناگواری را برای جنبش توده ای و برای این سازمان به همراه خواهد داشت. بدون شک اگر دوستان مجاهد همچنان "یک خط درازمدت اصولی" را فدای "منافع آنی روز" گردانند، نه تنها به جنبش توده ای، بلکه بر سازمان خود نیز ضربه خواهند زد و آنچه در این باره می توان گفت شاید همان جملاتی باشد که در نشریه ی مجاهد آمده بود: "اینجاست که یک انقلابی می گوید: این فراموش کردن مطالب بزرگ و اساسی به خاطر منافع آنی روز، این دویدن از پی کامیابی های آنی و مبارزه در راه آن، بدون درنظر گرفتن عواقب بعدی، این جنبش آینده را فدای امروز کردن، شایدهم از روی بَراهین "صادقانه" به عمل آید، ولی این اپورتونیسم است..."( مقاله ی "هشداری پیرامون چپ روی و چپ نمائی"، 3- از نشریه ی مجاهد شماره ی11- 28 آبان ماه 58). ما در این جا لفظ اپورتونیسم را در مورد دوستان مجاهد صادق نمی دانیم، نه از آن رو که سیاست های آن ها تا آن حد بد نبوده است که اپورتونیستی قلمداد شود، بلکه از آن جهت که این مقوله در محدوده ای قابل طرح و بحث است که سازمان مجاهدین خلق ایران را شامل نمی شود.
ما امیدواریم آنچه نوشتیم موجب وحدت بیشتر نیروهای مبارز و مترقی گردد، نه آنکه به چنین وحدتی خدشه وارد سازد. اکنون سازمان مجاهدین خلق ایران می تواند نقش بزرگی را در جنبش ضدامپریالیستی خلق بازی کند. پایبند بودن دوستان مجاهد به اصولی که بنیان گذاران این سازمان بدان معتقد بودند و بر آن مبنا حرکت می کردند، قطعاً به تأثیر مثبت این سازمان بر جنبش ضدامپریالیستی خلق که تمامی نیروهای امپریالیستی و دست نشاندگان آن ها و تمامی سازشکاران و فرصت طلبان سعی در به کجراه بردن آن دارند، منجر خواهد شد و در غیر این صورت اگر همچون جریان سفارت، سازمان مجاهدین خواسته یا ناخواسته با نیروهائی همچون حزب جمهوری اسلامی، دارودسته ی بنی صدر، "اُمت"، اکثریت خائن و حزب توده همسو گردد، تنها نقشی منفی در جنبش خواهد داشت و ما به هیچوجه مایل نیستیم که این سازمان را با آن پشتوانه ی مبارزاتی در آنسوی خط ببینیم. پس اگر انتقاد می کنیم، با این امید است که خط مرز بین حرکت انقلابی و غیرانقلابی را مشخص کنیم و اگر این جملات کتاب "فدائیان اکثریت به کجا می روند؟!" از انتشارات "اتحادیه ی انجمن های دانشجویان مسلمان دانشگاه ها و مدارس عالی" را بپذیریم که "البته روشنگری حقایق و انتقاد اصولی از مواضع نیروهای دیگر به شرط آنکه اصل وحدت نیروها را در مبارزه ضدامپریالیستی نقض نکند، نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه درواقع یک وظیفه انقلابی نیز محسوب می شود. چنین انتقادی که از یک موضع مسئولانه نسبت به سرنوشت خلق و انقلاب صورت می گیرد، جنبش انقلابی را ارتقاء می دهد و زمینه های نظری مناسب را برای نزدیکی و اتحاد احزاب و سازمان های مترقی- که لازمه تداوم مبارزه ضدامپریالیستی است- فراهم می کند"( صفحه ی 3 و4)، آنچه را که مطرح کردیم، انتقادی اصولی و از موضعی انقلابی می دانیم. به امید آنکه دیگر نیروهای مبارز و مترقی نیز چنین برداشتی از آن نمایند.
óóóóóóóóóó
توضیحات
(*)- نقل از: خبرنامه ی چریک های فدایی خلق ایران- مازندران، شماره های 52 و 53 و 54.
postamble();
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر