روشنگری: نامه زير از "راحله" زن محکوم به اعدام خطاب به خانواده شوهرش برای بخشيدن اوست. اين نامه تکان دهنده که به زبان ساده "راحله" نوشته شده است, سند محکوميت حکم وحشيانه و ضد انسانی قصاص در نظام جمهوری اسلامی است؛ حکمی که مروج خوی وحشيگری و انتقام جويی کور در جامعه است. "راحله زمانی"را چهارشنبه اعدام می کنند. متن نامه از وبلاگ "مظنونان" است. http://www.maznoonan.com/?p=109 نامه راحله زمانى براى بخشش به خانواده شوهرش راحله زمانى زنى كه قرار است چهارشنبه در زندان اوين به دار اويخته شود ديروز با ارسال نامه اى به خانواده شوهرش از انها خواست به خاطر بچه هايش او را ببخشند . وى همچنين خواستار توقف اجراى حكم از سوى قوه قضاييه شد كه بتواند فرصت كافى براى اخذ رضايت داشته با شد. در اين نامه آمده است: من از اين كه ناخواسته اين كار را كردهام پشيمانم. هنوز باورم نميشود كه چه كردهام. فكر ميكنم خواب ديدهام. آنقدر اذيت شده بودم و آنقدر رنج كشيده بودم كه يك لحظه كنترلم را از دست دادم و نفهميدم چه شد. من هم خيلى ناراحتم. باور كنيد من هم دلم براى شوهرم ميسوزد. اما اين كار ناخواسته بود. من ميخواستم زندگى ام را حفظ كنم. اما يك دفعه اتفاق افتاد. كارى كنيد حالا كه بچههايم بيپدر شدهاند ديگر بيمادرى نكشند. سه سال است كه بچههايم (دختر ۵ ساله و پسر ۳ سالهام) را نديدهام. اما ميدانم كه الان يك چيز را گم كردهاند: مادر ميخواهند. اينها بچههاى خانواده شوهرم هم هستند از آنها خواهش ميكنم فقط به آرامش خودشان و انتقام از من فكر نكنند به روح و روان بچههاى من كه بچههاى خودشان هم هستند، فكر كنند. اين بچهها بدون پدر و مادر چطور بايد بزرگ شوند. وقتى بزرگ شوند نميگويند چرا مادر ما را نبخشيديد. نميگويند چرا نگذاشتيد ما بزرگ شويم و تصميم بگيريم. من سه سال است كه بچههايم را نديدهام. چهار بار درخواست كردهام اما آنها را نياوردهاند. قبلاً براى ملاقات آنها خيلى اصرار نداشتم چون ميترسيدم اگر آنها را ببينم قلبم بلرزد. ميترسيدم نه خودم ديگر دورى آنها را طاقت بياورم و نه آنها دورى من را. اما حالا ميخواهم آنها را ببينم. دلم ديگر به تنگ آمده، ديگر تحمل دورى بچههايم را ندارم. آن قتل فقط يك اتفاق بود. من نميدانم يك لحظه چه بلايى سرم آمد كه اين كار را كردم. بچههاى من تازه اول زندگيشان است چطورى بيپدر و مادرى بكشند. آنها به هر حال بزرگ ميشوند اما محبت مادر و بوى تن مادر يك چيز ديگر است. كاش پدرشان بالاى سرشان بود. كاش من ميمردم و اين اتفاق نميافتاد. من به خاطر خودم نميگويم، فقط به خاطر بچههايم ميگويم. اگر پسرشان را دوست دارند فكر بچههاى او را هم بكنند. نخواهيد كه درد بچهها دو برابر شود. اگر من ظالم و گناهكار هستم، بچهها كه گناهى ندارند. به خاطر آنها مرا ببخشيد و از خون من بگذريد. من خانواده شوهرم را مثل پدر و مادر خودم ميدانم. الان هم خيلى براى آنها ناراحتم و براى اتفاقى كه براى پسرشان افتاده خيلى پشيمانم. آنها به خاطر يك لحظهيى كه نفهميدم چه شد، فكر ميكنند با پسرشان يا خودشان كينه و دشمنى دارم ولى اينجورى نيست و من واقعاً نفهميدم كه چه كردم و الان پشيمانم. من هر شب خواب خانواده شوهرم را ميبينم و الان كه از خانواده او دور شدهام انگار از خانواده خودم دور شدم. فكر كنند من هم بچه خودشان هستم. من هم اميدم اين است كه آنها از خون من بگذرند. اصلاً نميتوانم تصور كنم آنها طناب دار را دور گردن من بيندازند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر