دختران دشت! دختران انتظار! دختران اميد تنگ در دشت بي كران، و آرزوهاي بيكران در خلق هاي تنگ! دختران آلاچيق نو در آلاچيق هائي كه صد سال! - از زره جامه تان اگر بشكوفيد باد ديوانه يال بلند اسب تمنا را آشفته كرد خواهد... *** دختران رود گل آلود! دختران هزار ستون شعله،به طاق بلند دود! دختران عشق هاي دور روز سكوت و كار شب هاي خستگي! دختران روز بي خستگي دويدن، شب سر شكستگي!- در باغ راز و خلوت مرد كدام عشق - در رقص راهبانه شكرانه كدام آتش زداي كام بازوان فواره ئي تان را خواهيد برفراشت؟ *** افسوس! موها، نگاه ها به عبث عطر لغات شاعر را تاريك مي كنند.
دختران رفت و آمد در دشت مه زده! دختران شرم شبنم افتادگي رمه !- از زخم قلب آبائي در سينه كدام شما خون چكيده است؟ پستان تان، كدام شما گل داده در بهار بلوغش؟ لب هاي تان كدام شما لب هاي تان كدام - بگوئيد !- در كام او شكفته، نهان، عطر بوسه ئي؟
شب هاي تار نم نم باران - كه نيست كار - اكنون كدام يك ز شما بيدار مي مانيد در بستر خشونت نوميدي در بستر فشرده دلتنگي در بستر تفكر پر درد رازتان، تا ياد آن - كه خشم و جسارت بود- بدرخشاند تا دير گاه شعله آتش را در چشم بازتان؟ *** بين شما كدام - بگوئيد !- بين شما كدام صيقل مي دهيد سلاح آبائي را براي روز انتقام؟ « تركمن صحرا - اوبه ي سفلي » |
۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه
از زخم قلب « آبائي »
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر