۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

چالشها و نمایشها در بستر شمارش معکوس برای تعیین تکلیف قطعی اشرف

2011



چالشها و نمایشها در بستر شمارش معکوس برای تعیین تکلیف قطعی اشرف


چالشها و نمایشها در بستر شمارش معکوس برای تعیین تکلیف قطعی اشرف
ایرج شکری
اقدامات سیاسی و جنگ تبلیغاتی، در ده روز گذشته بین مجاهدین خلق از یک سو و دولت عراق و رژیم آخوندی، به طور فشرده جریان داشته است. از یک طرف دستگاه رهبری مجاهدین حداکثر تلاش خود را برای هرچه پرتجمع تر برگزار کردن مراسمی که در ویلیپنت در حومه پاریس در 18 ژوئن برای جلب حمایت از مجاهدین و حفاظت اشرف برگزار می کرد، به کار گرفت و از طرف دیگر هردو رژیم عراق و ولایت فقیه، اقدام مشترکی برای خنثی کردن اثر تبلیغاتی آن و نیز تشدید فشار روانی بر مجاهدین به عمل آوردند. اقدام مشترک رژیم و عراق تشکیل کمیته مشترکی از نمایندگان صلیب و سرخ و نمایندگان دو دولت برای پایان دادن به حضور مجاهدین در اشرف بود که هوشیار زیباری وزیر خارجه عراق در سفرش به تهران آن را اعلام کرد. هدف از وارد کردن صلیب و سرخ و رژیم در این کمیته چیزی جز انتقال مجاهدینی که با ارزیابیهای آنان خواهان ترک اشرف و بازگشت به ایران هستند نبود. التبه وزیر خارجه عراق که سخنانش را رادیو فردا نقل کرد گفته بود که کسانی هم که می خواهند به کشورهای اروپایی بروند می توانند به کشورهای پذیرنده بروند. این اقدام با واکنش فوری مجاهدین در محکوم کردن شرکت دادن رژیم در این مساله و مردود شمردن شرکت صلیب سرخ در این کمیته همراه بود و علاوه بر آن تاریخ قطعی پایان حضور مجاهدین در عراق را که پایان سال میلادی جاری(تا شش ماه دیگر) تعیین شده بود، محکوم و آن را تاریخ «ساختگی» نامیدند که برای جلوگیری از تحقیق در مورد جنایتی که در اشرف منجر به به کشته شدن 35 تن و زخمی شدن بیش از سیصد نفر شد، تعیین شده است. رژیم علاوه بر این اقدام مشترک به «ابتکار» دیگری هم دست زد و آن راه انداختن «کنفرانس بین المللی» برای مبارزه با تروریسم است که روز شنبه 4 تیر در تهران شروع به کار کرد و به ادعای خبرگزاری معلوم الحال فارس 60 کشور به آن دعوت شده بودند و سران کشورهای همسایه رژیم، از جمله شرکت کنندگان در آن بودند. خامنه ای در پیامی که به این کنفرانس فرستاد و در آن به شدت آمریکا را مورد حمله قرار داده است، به صراحت (همراه با وقاحت البته) به خاطر حضور مجاهدین پناهنده در کشورهای غربی، دست به باج خواهی و طلبکاری زده است. رهبر رژیم اسلامی در این زمینه گفته است«آمریکا و انگلیس و برخی دولت های غربی دیگر، با پرونده ی سیاه و محکوم کننده ی خود در رفتارهای تروریستی، داعیه ی مبارزه با تروریسم را نیز به ادعاهای گزاف خود افزوده اند. تروریست هایی که در دهه ی 1360 هزاران نفر را بی رحمانه به خاک و خون کشیدند و از جمله در یک حادثه 72 نفر از نخبگان علمی و سیاسی و مسئولان بلند پایه ی کشور، و در حادثه ئی دیگر، رئیس جمهور و نخست وزیر کشورمان را به شهادت رساندند، اکنون در حمایت دولت ها و دولتمردان اروپایی و زیر حمایت آنان زندگی می کنند. http://www.tabnak.ir/fa/news/172901 ». رژیم آخوندی خود را در موقعیتی می بیند که هم با زد و بند با دولت عراق و اقدامات گوناگون جنایتکارانه علیه مجاهدین ، بر اخراج آنان از عراق پافشاری کند و هم از طرف دیگر، با فشار تبلیغاتی از این دست که مجاهدین «تروریست»هستند و غرب آنها را در پناه خود گرفته است، با باج خواهی در روابط دیپلماتیک، خروج مجاهدین از عراق و انتقال مجاهدین به کشورهای غربی را پرهزینه و از این طریق آنها(کشورهای غربی) را دچار تردید و روند این انتقال را کند و با تاخیر همراه کند تا شاید کمال مطلوب رژیم که «انفجار از درون» در اشرف و «بازگشت منافقین به آغوش اسلام» است، صورت بپذیرد. اقدامات قضایی که از دو سال پیش در سطح اروپا و اخیرا در فرانسه صورت گرفت، تحولاتی مثبت به سود مجاهدین بود و سبب برادشته شدن اتهامات و برچسب های مورد نظر رژیم از مجاهدین شد که از سوی دستگاه دولتی کشورهای طرف معامله با رژیم، با زد و بند با رژیم و کسب امتیازهایی در معاملات اقتصادی و تجاری به این سازمان زده شده بود. اما از این تحولات نباید انتظار بهبود موقعیت اشرف در عراق را داشت. چرا که همانطور که دیدیم، دولت مالکی تا انجا در زد و بند خود با رژیم، صاحب نفع است که حتی نه هیات پارلمانی اروپا و نه هیآت آمریکایی را که به عراق رفته بود، به اشرف راه نداد و قبل از این هم اعتنایی به بیانیه 24 آوریل 2009 پارلمان اروپا که لزوم رعایت حقوق ساکنان اشرف را مورد تاکید قرار داده بود نکرد.
سنگینی توّهم بر ذهن رهبری مجاهدین و ارزیابیهای خیالی
آقای مهدی ابریشمچی که یکی از سه ستون اصلی تشکیلات مجاهدین است، در برنامه ارتباط مستقیم تلویزیون مجاهدین در روز 16 ژوئن که با هدف جذب هرچه بیشتر نیرو و نفر برای شرکت در تجمع 18 ژوئن ترتیب داده شده بود، ضمن پاسخ به سوالات مجری برنامه در مورد اهمیت اشرف، اهمیت «بین المللی شدن»مساله اشرف را مورد تاکید قرار داد و آن را یک «موفقیت بزرگ سیاسی» ارزیابی کرد و یاد آور شد که «تلاشهای رژیم و مالکی نخست وزیر عراق و بعضی باندهای خارجی برای جا به جایی اشرف» برای این است که می خواهند این پیروزی بزرگ را از اشرف بگیرند و تاکید کرد «البته کورخوانده اند و نخواهند توانست». او در ادامه برنامه مطلبی بیان داشت که نشان دهنده چیزی جز نگرش ذهن گرایانه ای که به شکل «اشرف محوری» خود را نشان می دهد نبود. نگرش و ذهنیتی که سیاست پافشاری بر ادامه حضور در عراق زاییده و حاصل فاجعه آفرین آن است. تحلیلی که آقای ابریشمچی ارائه کرد این بود که مجاهدین نقطه درستی را برای مبارزه انتخاب کرده اند و عراق جایی است که از آنجا بهتر می شود با رژیم مبارزه کرد و از جمله ارتش آزادیبخش در آنجا شکل داده شد و دلیلی هم که بر درستی حضور کنونی و ادامه این حضور ارائه کرد این بود که «رژیم بدون بلعیدن عراق نمی تواند به حیات خود ادامه بدهد»! و یاد آور شد که رژیم در پی ایجاد یک امپراطوری خمینستی است و عراق با 60 در صد جمعیت شیعه در کنارش قرار دارد[ و این ویژگی، بلعیدن آن را غیر قابل صرفنظر کردن می کند] و در مورد این که مجاهدین چه جایی در این میان دارند توضیح داد که «عراق امروز صحنه ستیز رژیم ضد بشری خمینی و تمام تمایلات ارتجاعی وابسته به آن از عراقی و غیرعراقی، با یک جبهه آزادی خواه و دموکراتیک است که مثلا امروز در العراقیه[با] آقای علاوی خودش را نشان می دهد. به طور واقعی موضوع مجاهدین علی رغم این که عراقی نیست ولی موضوع چالش بین این دو جریان عراقی است. از یک طرف دشمنان مردم عراق یعنی همانهایی که به رژیم وابسته هستند و از طرف دیگر دوستان مردم عراق. ما در طرفی هستیم که آزادی هست...». این چکیده فرمایشات آقای ابریشمچی در این برنامه بود که ضمن پاسخی به سولات مجری برنامه بیان کرد. حالا این که چقدر این مسائل، یعنی میل رژیم برای «بلعیدن عراق» و بازی مجاهدین در تضادهای داخل عراق، برای مردم ایران که تنها آنها هستند که با اتحاد و قیام خود علیه رژیم می توانند آن را سرنگون کنند، می تواند درخور توجه و انگیزه یی برای رویا رویی با رژیم شود، مساله مورد توجه رهبری مجاهدین نیست. چون در تاکیتک ، شعار آنان که در این برنامه هم مهدی ابریشمچی بر زبان راند«کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» است که چیزی جز سکتاریسم و خود محور بینی محض نیست و در عمل هم دیده ایم و می دانیم که جنگ مجاهدین با رژیم «جنگی خصوصی» برای حق رهبرشان است که از نظر اینان خمینی بالاکشید و شعارشان هم مالک الرقابی بود و انحصار طلبانه بود و هست به علاوهً رئیس جمهور ایران شدن مریم که خواست رهبر است و پانزده سالی می شود که سالروز انتخاب او را به این مقام جشن می گیرند!
نتیجه یی عملی قابل انتظار از فعالیتهای دپیلماتیک مجاهدین
این که آقای ابریشمچی تصریح کرد که اتفاقاتی که افتاده است مساله اشرف را «بین المللی» کرده است و نگذاشته است که مساله در محدوده اقدامات رژیم و عراق بماند و این را پیروزی بزرگی دانست،این تاییدی بر ارزیابی نگارنده از هدف رهبری مجاهدین در رویا رویی با نیروهای عراقی بود که در نوشته های قبلی آن را خارج کردن حفاظت اشرف از کنترل دولت عراق ارزیابی کرده بودم. به همین دلیل هم در مطلبی با عنوان «من متهم می کنم» در 16 آبان 88 و نیز مقالات دیگر یاد آور شده ام که رویارویی برای ممانعت از استقرار پاسگاه پلیس در اشرف و پیامدهای آن امری قابل اجتناب و غیر لازم بود. این را هم بعد از رویدادهای مرداد 88 یاد آوری کرده ام که این ادعای مجاهدین که گویا آماده هستند که اشرف و عراق را ترک کنند، واقعی نیست و به همین دلیل هم تاکید کرده ام که انتقال از عراق باید در صدر خواستهای خانم رجوی قرار بگیرد. البته می بینیم که این طور نیست. در رویداد های فرودین ماه من تاکید کردم که فرمان « بیابیا گفتن به نیروهای عراقی» به رزمندگان اشرفی دادن از سوی آقای رجوی که اسم آن را عزم حداکثر و جنگ صد برابر گذاشته بود و آنها را با دست خالی جلو مسلسل و زیر نفربر و خودرو نظامی فرستادن و بعد هم حاصل فاجعه بار آن را «فتح مبین فقط همین» نامیدن، کار درستی نبود و یاد آور شده ام که این سیاست با هدف خارج کردن کنترل و حفاظت اشرف از اختیار عراق و مطرح شدن به عنوان طرفی در بازی قدرت برای رهبری مجاهدین بوده است. فرمایشات جناب ابریشمچی تایید بر آن ارزیابیها است. هنوز نه جنازه های شهدای آن رویداد دفن شده اند و نه آن بیش از سیصد نفر زخمی امکان دریافت مداو و معالجه از بیرون از اشرف پیدا کرده اند. حصار و خاکریزهم ایجاد شد و سرجای خود باقی است. این است «فتح مبین» مورد ادعای رهبر مجاهدین. ایراداتی که به این ارزیابی ناشی از توّهم آقای ابریشمچی می شود گرفت این است که اتفاقا و برخلاف میل جناب ابریشمچی آن چه از اطلاعیه ریاست هیات پارلمانی اروپا برای حل مساله اشرف به طور قطعی (و نه آن طور که در رسانه های مجاهدین اعلام می شود «به طور پایدار») مشهود است، حل قطعی مساله اشرف با پذیرش نفرات مستقر در آن در کشورهای اروپایی است و این خلاف خواست بیان شده از سوی آقای ابریشمچی و تاکیدات ایشان در مورد نقش اشرف در رابطه رژیم و عراق و سایر آرزوها و ارزیابیهای خود محوربینانه از جمله این که اشرف دژاستراتژیک مقاومت مردم ایران است یا قیام مردم از آنجا الهام می گیرد، است. به عبارت دیگر نقطه نهایی این «بین المللی شدنِ» مساله اشرف، انتقال ساکنان اشرف به کشورهای اروپایی است (احتمالا آمریکا و کانادا و استرالیا هم ممکن است در شمار مقصد های انتقال باشند) و برای چنین پایانی لازم نبود که رهبری مجاهدین برای بین المللی شدن، تاکتیک «بیا بیا گفتن» به نیروهای عراقی را برگزیند که چنین خونین و پر هزینه بوده است. بلکه با دست برداشتن از توّهم ناشی از خودخواهی و خودمحوربینی، می توانست از آغاز یعنی با شنیدن زمزمه واگذاری حافظت اشرف به عراق، سیاست درخواست انتقال به کشورهای « دموکراتیک» را برگزیند. این گزینه را آقای محمد سید المحدثین (مسئول کمیسیون خارجی شورا یا وزیر خارجه دولت موقت آقای رجوی) در مصاحبه یی که در روز برگزاری تجمع ویلپنت در 28 خرداد با یک سایت لبنانی با نام 14 مارس کرده بیان داشته است. البته ایشان بعد از رویداد مرداد 88 در مصاحبه ای با یک رسانه عربی گفته بود مجاهدین سی سال است در اشرف هستند و از آنجا به جای دیگر نخواهند رفت. او در مصاحبه اخیر سه گزینه را برای حل مساله اشرف ذکر کرده است که عبارتند از«رفتن به کشور ايران به شرط اين‌که سازمان ملل به‌صورت مکتوب و از طرف مقامات ايران تضمين کند که آنها مورد پيگرد قرار نخواهند گرفت و صليب‌سرخ بر اين موضوع نظارت داشته باشد. يک راه‌حل دوم هم وجود دارد که آن قبول ساکنان اشرف از طرف کشورهاي دموکراتيک به‌عنوان پناهندگان سياسي است تا آنها به اين کشورها منتقل گردند اما راه‌حل سومي هم وجود دارد که آنها در خانه‌اي که خودشان با دستان و پول خودشان ساخته‌اند و بياباني را به شهري مدرن با خدمات لازمه تبديل کرده‌اند باقي بمانند. اخيراً پارلمان اروپا پروژه‌يي را براي جابجايي ساکنان اشرف به کشورهاي اروپايي و يا آمريکا مطرح کرد، ما از اين طرح استقبال کرديم به شرط آن‌که جامعه جهاني جلوي مالکي را بگيرند تا بار ديگر به آنها حمله نکرده و آنها را نکشد»* البته روشن است از میان راه حلهای پیشنهادی آن چه تحقق آن امکان پذیر است و راه حل درستی است، انتقال مجاهدین از عراق به اروپا و آمریکاست. خلاصه این که آقای ابریشمچی به روش و روال معمول در کار ارزیابیهای دستگاه رهبری مجاهدین تحلیل نیمه کاره کرده است. اگر نتیجه این پیروزی بزرگی که ایشان از آن مشعوف است( بین المللی شدن مساله اشرف) این شد که اشرفیان به کشورهای اروپایی منتقل شوند، این بار می خواهند با کی مخالفت بکنند؟ تصور این که با مخالفت با تصمیم اروپا، رهبری مجاهدین و اشرفیان در چه شرایطی قرار خواهند گرفت و چه خواهد شد، اگرچه اکنون نمی توان با جزئیات در ذهن تریسم کرد اما به یقین می شود گفت که مجاهدین را در آستانه متلاشی شدن تشکیلاتی قرار خواهد داد. اگر هم مساله انتقال عملی شد که شخصا امیدوارم چنین بشود ،آن وقت دیگر«اشرف» ی که جناب مهدی و رهبر ایشان جناب مسعود رجوی، آن نقش خیالی را به آن در معادلات منطقه و در تحولات داخل کشور داده است، از صحنه محو خواهد شد. حسن بزرگ انتقال ساکنان اشرف به کشورهای اروپایی هم در همین است. یعنی برچیده شدن منبع توّهم رهبری مجاهدین و ناچار شدنشان به ارزیابی وزن واقعی مجاهدین به عنوان اوپوزیسیون رژیم و میزان تاثیر و نفوذ واقعی شان در بین مردم ایران. همچنین انتقال مجاهدین به کشورهای اروپایی این حسن را هم دارد که هم از دست اندازی و آزار رژیم و عوامل دست نشانده و متحدانش در عراق مصون خواهند بود و هم ازعوارض فاجعه بار فرمان خودخواهانه رهبری شان در بیابیا گفتن به مزودوران طرف مقابل.
خاطره یی از تحلیل و تصمیم غلط گذشته و یک ارزیابی مسعود رجوی در آذر 87
به یاد جناب مهدی خان ابریشمچی می آورم که در آن اجلاس شورا در بغداد که بعد از سفر خانم رجوی به نروژ و انگلستان و بازگشت ایشان به عراق برگزار شد و در آن جناب مسعود رجوی حضور مریم در آنجا را « آغاز دوران راهگشایی برای ارتش آزادیبخش» اعلام کرد، من بازگشت ایشان به عراق را تصمیم لازم و درستی نمی دانستم و در این مورد بحثی هم با جناب رجوی در آن اجلاس کردم. بعد هم خود ایشان(ابریشمچی) برای بحث در این مورد قراری با من گذاشت که چون فرصتی نبود و ما در حال بازگشت بودیم این گفتگو حدود ساعت 4 صبح در اتاق من در هتل محل اقامت صورت گرفت. ایشان از جمله یاد آور شد که بحث «دوران راهگشایی» مهمترین بحث مجاهدین بعد از بحثهای تصمیم گیری برای 30 خرداد است. حالا می شود این سوال را مثل خیلی سوالهای بی پاسخ مانده کرد که چرا آن «راهگشایی برای ارتش آزادیبخش» حاصلی ببار نیاورد و چرا مریم به فرانسه بازگشت؟ آیا به دلیل توّهم و خود محوربینی و اراده گرایی مصیبت بار نبود؟ بهتر نبود که مریم در اروپا می ماند و باهشیاری و انعطاف در تاکتیک در روابط دیپلماتیک، برای گشایش ارتباط بیشتر با ایرانیان تلاش می کرد؟ از جمله مشکلاتی که من در اجلاس هایی که مجاهدین برای آن هزینه و زحمت زیاد هماهنگی متحمل می شدند و با سفر طولانی اعضا از چهار گوشه جهان و در شرایط امنیتی سخت تدراک دیده می شد و فرصت هم معمولا کوتاه بود، داشتم این بود که رهبری مجاهدین قبلا تصمیم خودش را گرفته بود و خصوصا چندان تمایلی هم به شنیدن ارزیابی خلاف میل خودش را نداشت و در چنین شرایطی آدم پافشاری در بحث را بیهوده می دید. همچنین به یاد خوانندگان این سطور می آورم که جناب مسعود رجوی در 8آذر ماه سال 87 یعنی حدود شش ماه قبل از رویدادهای انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 88، در پیامی بلند و گزارش گونه در ارزیابی اوضاع رژیم و اوضاع بین المللی که اشاره و استناد زیادی به نوشته های مطبوعات خارجی در آن بود، تحول پیش رو در شرایط را چنین ارزیابی کرده بود اگر رژيم در زمينه اتمي و عراق، عقب بنشيند و جام زهر بخورد؛ شمارش معكوس طلسم‌شكني آغاز مي‌گردد و موتور سرنگوني از طريق اجتماعي روشن مي‌شود. اگر عقب ننشيند، شرايط را به سمتي مي‌كشد ،كه موتور با جرقه‌يي در تقدير و اجتناب‌ناپذير، روشن مي‌شود. همزمان با كاهش نيروهاي آمريكايي در عراق، اين جرقه حاصلضرب دو خط قرمز هسته‌يي و حفظ عراق و در عين حال تنهابرون‌رفت و تضمين دولت جديد آمريكا براي مهار كردن رژيم درهر دو زمينه ،محسوب مي‌شود»**. من آن پیام و ارزیابی را همانوقت در مقاله یی با عنوان «خوابگردی در فراموشخانه زمان»*** که در پژواک ایران درج شد مورد انتقاد قرار دادم و دیدیم که رژیم نه در مساله عراق کوتاه آمد نه در مساله اتمی و «طلسم » هم نه در رابطه با این مسائل بلکه در اعتراض به نتیجه انتخابات شکسته شد و عامل اعتراض اجتماعی ظاهر شد و رژیم را به لرزه در آورد و پس لرزه های آن همچنان ادامه دارد. موتور مورد نظر ایشان هم که چیزی جز جنگ آمریکا با رژیم نبود، روشن نشد و چیزی هم نشان دهنده آن نیست طی زمان باقی مانده برای خروج نیروهای آمریکا روشن بشود و تازه اگر هم بشود دلیلی ندارد که مجاهدین بتوانند ماهی مورد نظرشان را از آن سیلاب گل آلود که جنگی مثل حمله هوایی به لیبی می تواند باشد، صید کنند. در رابطه آمریکا و رژیم «جرقه تقدیری» دیده نمی شود و در رابطه آمریکا با مجاهدین اگرچه هیلاری کلینتون در یک «جلسه استماع» کمیته سیاست خارجی سنا در اسفند ماه گذشته احتمال بازنگری در خارج کردن نام مجاهدین از لیست گروههای تروریستی را رد نکرده بود اما هنوز خبری نیست. در ضمن در همان سخنان وی یاد آور شد که سوخت و مواد غذایی «تحت فشار» آمریکا به اشرف وارد می شود. اگرچه حذف اسم مجاهدین از لیست تروریستی اتفاق مثبت و خوبی است ولی نگارنده هیچ خاصیت معجزه آمیزی در آن که به این معنی باشد که برای مجاهدین وزنی به اندازه طالبان افغانستان نزد آمریکا ایجاد کند که با آن همه اقدامات وحشیانه و ارتجاعی اکنون گزارشاتی از مذاکرات مقدماتی آمریکا با آن گروه شرور بنیاد گرا، به گوش می رسد، نمی بینم.
نکاتی که خوب است دستگاه رهبری مجاهدین به آن توّجه کند
خلاصه این که دستگاه رهبری مجاهدین باید دست از توّهم و واقعیت گریزی و در گذشته زندگی کردن بردارد. باید ضعف ها و ناتوانیهای خود را بشناسد و بپذیرد و به ویژه باید از خودخواهی و خودسرور بینی که در شعارها و رفتارهای ربع قرنی آنان منعکس بوده است و آخرین جلوه آن هم تبریک نگفتن عید به مردم از سوی مسعود رجوی بود که من نمی دانم جز انزجار زیارت عاشورایی نسبت به کسانی که در ارودگاه حسین زمان و زیر پرچم یا «چتر» او نیستند و مردم را «اهل کوفه» شمردن و بی ادبی به مردم، آن را ناشی از چه عامل می توان دانست؟ مسعود رجوی در این مورد به هر حال باید از مردم عذر خواهی بکند. نگارنده پی گیر این مساله هستم و اگر عمرم کفاف به نتیجه رسیدن نداد باز هم این مساله مطرح خواهد شد و قابل فراموشی نیست. رهبری مجاهدین باید به خود بقبولاند که اعتبارش ناشی از حمایت مردم و متناسب با گستردگی آن است و این رهبری مجاهدین است که به «چتر حمایت» مردم نیازمند است. رهبری مجاهدین باید به خود به قبولاند که سابقه مبارزاتی و هر رنجی هم که در این راه کشیده باشند، آنها را به مرجع ارزشگذاری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تبدیل نمی کند و در این در زمینه های یاد شده فارغ از این که خوشایند آنان باشد یا نباشد، شاخص هایی هستند آنها تعیین کننده اند و به همین خاطر در فعالیت در زمینه های یاد شده به رغم خطا و لغزشی هم که ممکن است از چهره های تآثیر گذار آن سر زده باشد، ارزش و اعتبار خود را دارند، چنان که به رغم این که رژیم منحوس آخوندی خود را مرجع ارزشگذاری در همه زمینه ها به ویژه فرهنگی و اجتماعی و می داند، این نتوانست هیچ خدشه ای نه به ارزش کارفرهنگی صادق هدایت ضد اسلام وآخوند و نه به منزلتی که در جامعه ایران دارد، وارد کند. هم چنان که حمایت ساعدی از مجاهدین که رژیم دشمن کینه توز آن است نتوانست مانع تجلیل ساعدی در بین اهل فرهنگ و هنر در ایران شود. و نیز هم چنین که منصور اسالو فعال سندیکایی در جامعه و بین نیروهای آگاه و اپوزیسیون منزلتی به مراتب بالاتر از آنچه در دید و بنیش مجاهدین نسبت به این قبیل شخصیتها هست، دارد. نکته دیگری هم که حتما باید مجاهدین به آن توجه کنند کنار گذاشتن بعضی فرمولهای دوران پیامبر و امام اول شیعیان برای ارزیابی مسائل و کنار گذاشتن منطق صوری و این همانی کردن است. این که «هرچیزی را به ضد آن می شناسند» فرمول زنگ زده ای است که مطلقا نمی تواند برای توضیح مسائل و موضوعات سیاسی و اجتماعی در روابط پیچیده دنیای امروزبه کار برود. من سالهای پیش زمانی که گروهی «شاه اللهی» هم با انتشار نشریاتی مدعی تلاش برای سرنگونی مسلحانه رژیم بودند این را به مجاهدین یاد آوری کردم و گفتم این منطق، به همان اندازه می تواند قابل قبول باشد که رژیم شما را کنار آن شاه اللهی ها قرار بدهد و از آن به حق بودن خودش را در سیاستهای ارتجاعی و سرکوبگرانه یی که بکار می گیرد نتیجه گیری کند.
منابع و توضیحات:
* این مطلب به نقل از سایت «ملف» به ۲۹/۳/۹۰ در سایت ایران افشاگر از سایتهای وابسته به مجاهدین درج شده : http://iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2013:1390-04-01-18-15-39&catid=5:2010-12-28-06-03-02&Itemid=6
** قسمت نقل شده از پارگراف چهارم بند 4 این پیام با سوتیتر انتخابات آمریکا گرفته شده است. این پیام که به تحلیل اوضاع رژیم و شرایط بین المللی اختصاص داشت، به رغم اهمیتی که ظاهرا باید داشته باشد، از جمله پیامهایی است که در آرشیو پیامهای «رهبری» نیست. اما این پیام در آرشیو پژواک ایران موجود است. در لینک زیر:
*** مقاله خوابگردی در فراموشخانه زمان: http://www.pezhvakeiran.com/  

هیچ نظری موجود نیست: