چماقت را زمین بگذار
چماقت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این ابزار نکبت بار
که من بیزارم از دیدار این ابزار نکبت بار
چماق دست تو یعنی زبان هرزه ارعاب
من اما پیش این ابزار شعبانی بی مقدار
ندارم جز زبان عقل و منطق،
-منطقی بیدار-
ای بیگانه با گفتار.
زبان یاوه ارعاب
زبان خشم و سرکوب ست
زبان شوم استبداد
«بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید»
فروغ دانش و اندیشه در ذهن تو ره یابد
برادر جان! اگر خواهی سخن گویی
چماقت را زمین بگذار.
چماقت را زمین بگذار، تا از جسم تو
جلاد اندیشه برون آید
«فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.»
تو از آداب آزادی چه میدانی؟
اگر آزادی و آزادگی حق است
چرا شرطش نمیدانی؟
چرا باید که با یک عمر غفلت حق ملت را
به چوب جهل خود رانی؟
«گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی»
ولی حق را برادر جان
به زور قتل اندیشه
نباید جست...
«اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار»
چماقت را زمین بگذار...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر