قربانیانِ"مذاکره با جمهوری اسلامی" / مسعود نقره کار
اعدام محمد رضاغٌبرائی مدیرمسؤل نشریۀ "کاراکثریت" و
ترورعبدالرحمان قاسملو دو تجربه و دو نشانه از
فهم، قابلیت وظرفیت حکومت اسلامی در رابطه
با مذاکرۀ سیاسی ست. کسانی که تلاش
می کنند سرنوشت مردم میهنمان را به مذاکرۀ
سیاسی با حکومت اسلامی گره بزنند باردیگرقربانی
به بارگاه جلاد پیشکش خواهند کرد.
مذاکره ی سیاسی به مانند بسیاری دیگرازمفاهیم وپدیده های سیاسی و اجتماعی در میهن ما تعاریف و برداشت های متفاوت و متناقض نصیب اش شده است. درجنبش سیاسی و اجتماعی میهن ما مذاکره به عنوان وجهی از جوه دموکراسی وپاره ای ازاستراتژی سیاسی یک جریان سیاسی با هدف حل و فصلِ اختلاف ها وستیزها، ودرراستای تضعیف دیکتاتوری و ستمگری وتامین خواست ها و نیازهای مردم میهنمان، معنا و عمل نشده است. این ابزارو شیوه ی دموکراتیک گفت وگو و بحث در باره ی اختلاف های طرفین با هدف پیشبردِ مقاصد سیاسی معین، ازسوی حکومت اسلامی و بخش هائی ازجنبش سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج کشوراینگونه تعریف وتعبیرو عمل شده است: تاکتیک ریاکارانه برای حذف دگراندیش و مخالف، و رایزنی و مشاوره ی عوامفریبانه با هدفِ طلبِ سهمی از قدرت و حکومت. مذاکرۀ سیاسی به عنوان فرایند ی مسالمت آمیز،هدفمندو شفاف بیش ازهرچیزصحنه ی بازی و نقش آفرینیِ های زیانبار سیاست بازان بوده است.
با نزدیک ترشدنِ تاریخ برگزاری انتخابات ریاست جمهوریِ حکومت اسلامی، مشاطه گران شناخته شده ی حکومت اسلامی، به ویژه در خارج از کشور با تشبث به موضوع و مساله ی دیرینه ی "مذاکره با امریکا" اندک اندک بساط پهن می کنند. این جماعت به گونه ای با حکومتیان و ولی فقیه شان از مذاکره با امریکا سخن می گویند که گوئی با موجودی اهل مذاکره اما نادان و نا آگاه ازچم و خم ریاکاری درسیاست سروکاردارند، موجودی که نیازمند راهنمائی کسانی ست که این کسان در عرصه سیاسی، به ویژه ی در رابطه باپدیده و مقوله ی "مذاکره ی سیاسی" فاجعه ها بارآورده اند. بحث و سخن بخشی از افراد این جماعت به ظاهر مساله مذاکره با امریکاست اما اهداف دیگری دنبال می شوند:
1- ایجاد این شبهه که حکومت اسلامی و ولی فقیه اش واجد فهم،قابلیت وظرفیت مذاکرۀ سیاسی با مخالفان حکومت در سطح بین المللی و ملی هستند.
2- خدشه دار کردن مفهوم اپوزیسیون حکومت اسلامی، و دامن زدن به گسترش تشتت و تفرقه ی موجود میان اپوزیسیون این حکومت، به ویژه در خارج از کشور
3- یافتن بهانه ومستمسکی برای آزمودن چند باره ی شانس خود به نزدیک ترشدن به حکومت اسلامی.
"صادق ترین" و"روراست ترین" فرد این مجموعه در خارج کشور، که یک سرش"شورای ایرانیان و امریکائیان"و سر دیگرش جناح و افرادی از مجموعه ی" اتحاد جمهوریخواهان ایران" است، آقای هوشنگ امیراحمدی ست. ایشان به عنوان رئيس شوراي ايرانيان و آمريكائيان و نخستین کاندید دور یازدهم ریاست جمهوریِ حکومت اسلامی، در گفتگو با خبرگزاری فارس به هنگام تشريح جزئيات یکی از سفرهاي خود به ایران گفتنی را گفت: ".... سفرهاي اخير من به ايران بسيار پربار بود و ملاقات ها و مذاكرات خوبي با افراد تصميم سازوتصميم گيرو روند ساز درسطوح مختلف داشتم و آنچه گفتم و شنيدم، براي ماموريت شخصي من كه توسعه روابط ايرانيان و آمريكائيان است، مفيد و موثر بود."(1). دربحث ها و اظهار نظرهای افراد ی از" اتحاد جمهوریخواهان ایران" و اسناد برخی از"کنفرانس"ها ی برگزار شده در خارج از کشور نیزتمایل به "تعیین سرنوشت ما "درپای "میزمذاکره" مشهود است. در واقع بخشی از اوپوزیسیون حکومت اسلامی، و پوزیسیونی که خود را"اپوزیسیون" حکومت اسلامی تعریف کرده است،سال هاست تلاش می کند حکومت اسلامی را مذاکره پذیر جلوه دهد.این نوع تلاش و نظربا نادیده گرفتن ماهیت و ویژگیِ های حکومت اسلامی دهن کجی به تجربه های خونین 34سال گذشته است، ودرخوشبینانه ترین حالت نیز خوش خیالی محضی ست که با اتکا به تجارب موجود عناصرخردمندی،تدبیر سیاسی وانصاف درآن دیده نمی شود.
درک حکومت اسلامی و رهبری اش از مذاکره
روحانیت شیعه چه زیرسایه قدرت های سیاسی، و چه به زمانه ی سواربرقدرت سیاسی به مذاکره ی سیاسی باور نداشته و ندارد مگر سُمبه طرفِ مذاکره را پرزوردیده باشد. دلیل این ناباوری و امتناع نیز روشن است، اینان درعالم سیاست، به مانند عالم مذهب شان، می پندارند همه ی حقیقت دردستان آن هاست بنابراین نیازی به مذاکره و سازش و کوتاه آمدن ندارند،و این دیگران هستند که می باید نظروخواست آنان را بپذیرد. این سنت نا باوری به مذاکره ی سیاسی و امتناع ازآن با مصداق مذاکره در معنای متقاعد کردن و قانع کردن طرفِ مقابل و نمادی از"عظمت و اقتدار اسلامی"یکسان گرفته شده است. روحانیت و نیزخرده فرهنگِ های دنباله اش درحکومت اسلامی نشان داده اند که مذاکره را به نوعی مشاوره درون مذهبی و درون گروهی آنهم با هدفتقویت وانسجام بیشترگروه و صنف خود پذیرفته و می پذیرند.
حتی اگر تجربه های تاسف باروخونین "مذاکره های سیاسی" درحوزه ملی را که حکومت از یک سو، و جریان های سیاسی ای مثل رهبران سازمان فدائیان اکثریت و مشابهین آنان سبب شدند، نا دیده بگیریم، آیت الله خامنه ای با تعریف خود از مذاکره ی سیاسی، تکلیف توهم آفرینی ِ کسانی که به مذاکره سیاسی با حکومت اسلامی دل بسته اند را روشن کرده است. او در رابطه با مذاکره با امریکا نکاتی را مطرح می کند که کارپایه نظری او در باره مذاکره ی سیاسی با مخالفان حکومت به طور کلی ست :«...مذاکره با که؟ و بر سر چه؟ ..... آن طرفی که اصلا شما را قبول ندارد، با اصل وجود شما به عنوان جمهوری اسلامی طرف است. با او چه مذاکره ای می توانید داشته باشید؟ او صریحا می گوید که با نظام دینی مخالف است، با نظام جمهوری اسلامی بخصوص مخالف است، چون منشأ حرکت بیداری مسلمانان در دنیا شده است...»،(2) این تفکر و رفتارهرنوع مذاکره را مشروط به پذیرفتن نظام دینی و جمهوری اسلامی می داند .حسین شریعتمداری- قلمِ ولی فقیه - درتکمیل نظر"کارشناسانه و حکیمانه ی آقا " موضوع را روشن تربیان می کند و می گوید مذاکره از نگاه "آقا" یعنی "هشدار دادن و اتمام حجت کردن" که البته تجربه نشان داده است این موجود می باید"دام نهادن برای ترور کردن طرف مذاکره" را هم به آن بیافزاید.(3)
سه نمونه، سه درس از"مذاکره" باحکومت اسلامی
در مورد مذاکره سیاسی حکومت اسلامی با مخالفان و دشمنان اش درسطح بین المللی تجربه های متعددی از سوی حکومتی که قصدش"صدورانقلاب اسلامی" به سراسرِگیتی بوده است، وجود دارد، تجاربی که فهم ،قابلیت وظرفیت حکومت اسلامی را دراین رابطه نشان داده اند. از تجربه ی مذاکره ی بازرگان و برژینسکی - که سبب شد بازرگان مورد غضب واقع شود- ، ومذاکره ی بهزاد نبوی در الجزایرو" ماجرای مک فارلین " بگیرید تا نظرات و فرمان های خمینی در مورد مذاکره با امریکا و عراق، که فقط در یک موردش در جنگ عراق و ایران پس از فتح خرمشهر بلاهت و شقاوت این امام سبب شد ده ها هزار قربانی ی نوجوان فرو رفته درباتلاق های جنوب میهنمان دستاورد داشته باشد. براین مجموعه اگرسخن های روان پریشانه ی احمدی نژاد درباره ی مذاکره ی با امریکا را هم در نظر بگیریم آنوقت به فهم، قابلیت وظرفیتی که اشاره شد بیشتر پی خواهیم برد. احمدی نژاد که به احتمال "سردارمذاکره" خواهد شد، بارها گفت و گو و مذاکره با امریکارا به مانند خمینی مشروط به " آدم شدن امریکا" دانسته و با زبان دیپلماتیک مذاکره را مشروط به تعهد رهبران امریکا "به توحيد و رعايت كرامت انساني و دست برداشتن از ظلم و ستم" اعلام فرمودند، که البته بدون تحقق شرط های اعلام شده ایشان و ولی فقیه اش وقتی سمبه را پرزور دیدند به "شبه مذاکره"هائی در رابطه با ثباتِ عراق و مساله ی دخالت ایران درعراق و مسائل هسته ای، تن داند. آنچه در بازی های ریاکارانه ی حکومتی کلیدی ست پلاتفورم ولی فقیه دررابطه با مذاکره ی با امریکا و به طور کلی مذاکرۀ سیاسی با مخالفان حکومت است، ولی فقیه وفادارِ به همان خط " امام خمینی"ست که " اصول مسلم انقلاب اسلامی ایران را که ازوجوه تفاوت عمده این انقلاب با سایر انقلابات به شمار می رود استکبارستیزی و آشتی ناپذیری با دولت های مستکبر... و ایستادگی در برابر سیاست های لیبرالیستی، نئولیبرالیستی و امپریالیستی آمریکا و مخالفت با دکترین «هژمونی بسیط و نئولیبرالیسم» و استراتژی نه شرقی و نه عربی می داند. ازاین منظراست که امام(ره) و مقام معظم رهبری همواره از مخالفان جدی مذاکره با آمریکا بوده اند." (4)
در رابطه با "مذاکره سیاسی" حکومت اسلامی با مخالفان داخلی ( اپوزیسون در داخل و خارج از کشور) نیز تجارب خونبار و دردناکی فرا روی ماست.روزهای نخستین ِ به قدرت نشینیِ خمینی بر منبرقدرت، بسیاری از احزاب، سازمان ها، گروه ها، چهره ها و شخصیت های سیاسی ای که جائی درقدرت برای خود نمی دیدند به لطائف الحیل تلاش کردند به سراغ خمینی و اطرافیان اش بروند تا با تائید او شاید نواله ای از سفره ی قدرت سهم شان کند. واکنش خمینی نسبت به تلاش های این مجموعه فهم ، قابلیت و ظرفیت خمینی را به گفت و گو ومذاکره، حتی با کسان و جریان هائی که تائید کننده ی گفتارو رفتارش بودند، نشان داد. این فهم و درک در رابطه با مذاکره با شخصیت ها وسازمان های سیاسی کُرد در"جنگ های کردستان" روشن ترخود را نشان داد. اگر فشارِ افرادی مثل بازرگان و فروهر و دیگرانی از همین مجموعه نبود خمینی تن به آنچه که به عنوان مذاکره با کردها مطرح شد نیز نمی داد. خمینی، و حکومت اسلامی اش با آنچه در کردستان و گنبد، وسپس تر با رهبری حزب دموکرات وتعدادی از چهره ها و شخصیت های اپوزیسیون، از جمله فریدون فرخزاد کردند، نشان دادند که این جماعت زبان "مذاکره ی سیاسی" نمی فهمند، و آن چه ها او و حکومت اش از مذاکره فهم می کردند ( و می کنند) بهره گیری ازریاکاری وعوامفریبی در راه خذف دگراندیش و مخالف است. خمینی و خامنه ای این روش را نه با دگراندیشان و مخالفان شان که با نزدیک ترین یاران خود به کاربردند. نوعی دیگراز نگرش وفهم از"مذاکره سیاسی" را نیزبرخی از چهره ها و شخصیت ها و احزاب و سازمان های سیاسی به نمایش گذاشتند. برای نمونه فهم و درک رهبران سازمان اکثریت چیزی جز روی دیگرسکه ی فهم و درک خمینی وحکومت اسلامی از مذاکره سیاسی نبود.
برای روشن تر شدن موضوع به اختصاراز میان تجارب متعدد به سه تجربه از" مذاکره" با خمینی وحکومت اسلامی اشاره می کنم:
1- دیدار اعضا ء کانون نویسندگان با آیت الله خمینی :
به توصیه یکی از اعضای کانون نویسندگان تعدادی از اعضای کانون نویسندگان در بهمن ماه سال 1357 به دیدار خمینی رفتند تا مواضع کانون را، که خواست و تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم ، و حذف سانسور بود اعلام کنند. غلامحسین ساعدی می گوید: "....ما رفته بودیم بگوئیم سانسور نباشد. اصلا" برای ما تکلیف روشن کرد ....آخرش هم گفت که شما مجبورید راجع به اسلام بنویسید، اسلام مهم است، آن چیزی که مهم است اسلام است،......یعنی ما را سنگ روی یخ کرد...."( 5).
این درس وتجربه، در کناربرخوردهائی که خمینی با امرمذاکره سیاسی در گذشته ، به ویژه دردوره ی بختیار کرده بود، می توانست هشداری برای شخصیت ها و جریان های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قلمداد شود، که نشد.
2- "مذاکره ی سیاسی"ِ سازمان اکثریت با حکومت اسلامی :
رابطه ی رهبری سازمان اکثریت و حزب توده با حکومت اسلامی نوع "نوینی" ازمذاکرۀ سیاسی یک طرفه بود، " بسیار نزدیک و صمیمانه و سازنده" اما فقط از سوی رهبری اکثریت و حزب توده ایران . سیاست " امام خمینی" و حکومت اسلامی اش نیزدر قبال این دو جریان و جریان های مشابه به مرور روشن تر شد، یعنی بهره برادری و دوشیدن رهبران این دو جریان، و سپس به مسلخ بردن بسیاری از این رهبران و قربانیانی از تشکل شان . در این میانه رابطه ی رهبری سازمان اکثریت با حکومت اسلامی تاکتیک ها و مفاهیم بسیاری یدک می کشید، که "مذاکره ی سیاسی" یکطرفه ی تسلیم طلبانه دراشکال و سطوح مختلف امنیتی و سیاسی یکی از بارقه های اش بود، که سخت : "در مرکز توجه رهبری سازمان قرارداشت". حکایت های این فاجعه آفرینی ها وتاکتیک های زندان و گورستان آباد کن، دیگربرکسی پوشیده نیست. از میان چندین نمونه به یکی از نمونه های این نوع روابط و" مذاکره ی سیاسی" اشاره می کنم .
مجله ی آرش ( شماره ۹۷، اآبان ماه 1385) مصاحبه ای دارد با فرخ نگهدار، از مسؤلین اصلیِ شکل گیریِ "اکثریت". نگهدار درمورد تحویل رفیق سازمانی اش محمد رضا غبرائی( منصور) به جلاد اوین ،اسدالله لاجوری، برای پاسخگوئی و مذاکره می گوید :
".....یادم می آید به تصمیم رهبری سازمان، زنده یاد رفیق جوا د(علیرضا اکبری شاندیز) مقاله ای بدون امضاء نوشت در نشریه کار و بحث کرد که این اعدام ها به زیان انقلاب است و باید متوقف شود. از پی آن اسدالله لاجوردی از اوین زنگ زد و نام نویسنده آن مقاله را خواست. ما در جلسه دبیران سازمان تصمیم گرفتیم مدیر مسئول نشریه، رفیق منصور(محمد رضا غبرابی) که قبلا به حکومت معرفی شده بود، پاسخگو شود. او رفت و لاجوردی او را گروگان گرفت تا نویسنده اصلی مقاله خود را معرفی کند. رفیق منصور، بی هیچ اتهامی گروگان ماند، حتی پس از دستگیری رفیق جواد در کردستان، اعدامش کردند. ...." (6)
3- "مذاکرۀ سیاسی" جمهوری اسلامی با حزب دموکرات کردستان.
حزب دموکرات کردستان از معدود جریان سیاسی جامعه است که مذاکره با حکومت اسلامی را به عنوان پاره ای از استراتژیِ سیاسی اش اعلام کرد. این حزب در این راه با اتخاذ سیاستی به غایت خوشبینانه ضربات سنگینی را متحمل شد و تنی چند ازبرجسته ترین رهبران اش را از دست داد. ترورقاسملو و همراهان اش نمونه ای از اعتماد کردن و احساس همکاری و همدلی کردن با "سردار سازندگی " تا حدِ رفتن به پای میز مذاکره برای یافتن راه حل قابل قبول ومشترک بود. قاسملو و رهبران حزب دموکرات کردستان ایران به این خیال که هاشمی رفسنجانی میانه روئی ست که می خواهد به خواست مردم کردستان و حزب دمکرات توجه کند و پاره ای از آن ها را بپذیرد به در خواست او برای مذاکره در راستای «حل مسالمت آمیز مسئله کرد در ایران» پاسخ مثبت دادند، و با پای خود به مسلخ حکومت جهل و جنایت رفتند تا تاریخ ما " رعایت اصول اخلاقی مذاکره" از سوی یک حکومت دینی و خوشبینی های زیانبار بخشی از اپوزیسیون چنین حکومتی را برای چندمین بار ثبت کند.
********
زیرنویس و منابع:
1- هوشنگ اميراحمدی در گفتگو با فارس: اقتدار احمدی نژاد آمريكا را پای ميز مذاكره نشاند
2- آیا مقام معظم رهبری با مذاکره حتی در مورد عراق موافق است؟ / حسین شریعتمداری
3- منبع شماره 2
4- به بهانه سخنان تازه احمدی نژاد؛ روايت و نتیجه پنج دور مذاكره ايران با آمريکا/ تارنمای مشرق نیوز، 8 مهر ماه 1391
5- غلامحسین ساعدی ، مصاحبه با ضیاء صدقی، 5 آوریل 1984 پاریس/ الفبا، جلد هفتم ، دوره ی جدید، پائیز 1365
6- تحویل محمد رضا غبرائی( منصور) به عنوان مدیر مسؤل " کاراکثریت" به جلاد اوین یکی از تراژدی های جنبش سیاسی در میهنمان است. شاهدان این ماجرا در باره ی واکنش غبرائی به این تصمیم و حکایت مشایعت این قربانی توسط رفقای اش تا تحویل او به جلاد اوین نکاتی را مطرح کرده اند که در صورت قلمی شدن، یکی دیگر از تراژدی های جنبش سیاسی میهنمان تبت خواهد شد، که امیدوارم این عزیزان به این مسؤلیت و وظیفه عمل کنند.
در همین رابطه نگاه کنید به مقاله ها ی اکبر شالگونی.
7- یک گزارش در باره ی ترور قاسملو / بیست و سومین سالگرد ترور دکتر قاسملو ، سوسن محمدخانی غیاثوند
Click here to Reply or Forward
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر