قلم «کلنگی» و حقیقت وارونه اکبر گنجی
قلم در دست شما همچون کلنگی برای «کلنگی کردن حقیقت» به کار میرود
۰۳/شهريور/۱۳۹۲ م. سحر
در همه عمرم مقالهنویسی با این همه استعداد در به هم بافتن و چسباندن و ترکیب کردن مطالب گوناگون به هم دیگر به قصد ثابت کردن یک فرضیه غلط و ثابت نشدنی ندیدهام! انصافا اکبر گنجی در آوردن قیاسات مع الفارق، در سفسطهگری و در چیدن (به قول امروزی ها «چیدمان») مطالب نامربوطی که بنا به عمد و از روی غرض قبلی در آنها مبالغه و بزرگنمایی کرده، یا باز هم از سر عمد و غرضِ قبلی کوچک و تقلیل یافته شدهاند استاد است.
او در لباس یک روزنامهنگار، مثل یک ایدئولوگِ دستگاهها و ادارههای سیاسیِ یک دولتِ حاکم، برای وارونه جلوه دادن حقایق و برای نتیجه گیریهای خاص در جهت هدفهای از پیش تعیین شده مینویسد. محال است که از نوک قلم او، خاصه در مطالب سیاسی سالهای اخیرش، شما با یک نویسندۀ روشنفکر و اهل دردی روبرو شوید که اندیشهای اصیل و دردی ریشهدار او را به گفتن و نوشتن برانگیخته باشد.
مثلا، در مقاله اخیرش به نام «کودتای مصر: محور عقلانیت علیه ارتجاع»، آسمان و ریسمان را به هم میبافد و از قول «دیپلماتهای غربی» (کی هستند معلوم نیست!) یا مقامات اسرائیلی یا فلان سناتور یا بهمان سیاستمدار ناشناخته یا شناخته شده و فلان روزنامه یا ماهنامه غربی یا فلان روزنامهنگار و بهمان تحلیلگر هرچه دلتان بخواهد مطالب میآورد که به درد کار خودش میخورد و در جهت نتیجهگیری و اثبات فرضیه سیاسی خودش انتخاب شده است.
ضمنا استعداد شگرفی در تصحیف و در تبدیل افکار یا منتسب کردن افکار خود یا خودیهای حکومتی به مخالفان حکومت را دارد. مثلا، در نتیجهگیریاش موضوع قطببندی جامعه به سکولار و مسلمان که ساخته حکومتیها و به ویژه اصلاحطلبهای حکومت اسلامی از جمله خود گنجی است را به دیگران و به مخالفان جمهوری اسلامی نسبت میدهد؛ و همه مردم مخالف نظام آخوندی را «ضد دین» مینامد، و همه مسلمانان جهان را معارض و مخالف با حکومت غیردینی مینمایاند.
این شیوه در نگاه اوست، و در بسیاری از مقالات او از جمله در همین هم به صورت چشمگیری خودنمایی می کند. او میکوشد مثلا در مورد مصر، اخوانالمسلمین را به جای مسلمانان یعنی به جای همه ملت مصر بنشاند، و در طرف مقابل همه آن بیست میلیون مصری تظاهرکننده (که با تحریف، قصد تقلیل آنها به چند ده هزار تن را دارد) را(به طور زیرکانه و غیرمستقیم) «سکولار» و ضد دین میشمارد؛ و ارتش مصر که به قول او «کودتاگر» است را «سکولارها» مینامد و با همه مخالفان حکومت دینی در جهان در یک صف قرار میدهد؛ و حتی گاهی آنها را کنار هیتلر و موسولینی مینشاند و همه را یکجا «حکومت سکولارها» مینامد! در مورد ترکیه هم همینطور تحریف میکند؛ در مورد صندوق رأی و دموکراسی تحریف میکند و بازی با صندوق و سوء استفاده متحجرین اسلامیست از اشکال فرمال و ابزار دموکراسی را عین دموکراسی میداند؛ و انتخاباتی از نوع انتخاب مرسی یا الجزایری های بنیادگرا یا طالبان افغانی را دموکراتیک میداند؛ در حالی که خود این اسلامگراها و به ویژه گنجی بهتر از هر کسی میدانند که میان فرهنگ دموکراتیک و حقوق انسان و حقوق دموکراتیک فرد در جامعه با اندیشه اسلامیستها (از نوع خمینی و شاگردانش و از نوع اخوان المسلمین و از نوع طالبان) هزار سال اندیشه و تعمق و فرهنگ و ادب و انقلابات سیاسی و اجتماعی و رنسانس فکری و فرهنگی فاصله است.
او انتخاب مرسی را «دموکراتیک» مینامد، و حق ملت مصر در برکناری او را به رسمیت نمیشناسد؛ اما از خود نمیپرسد این اخوانالمسلمین که نگاه داشتن مرغ و خروس را در خانه به خاطر «عمل قبیح خروس» حرام میشمارند، و یکی از سران آنها چند سال پیش زن استاد دانشگاهی (نصر حامد ابوزید) را بر طبق یک فتوی به خاطر اظهار نظر علمی این استاد بر او حرام و بر خود حلال شمرد، و جریان متعصب قشری عقب مانده ایست که تروریستهای بن لادنی از آنجا تغذیه کرده و سربازگیری میکنند (محمد عطا، یکی از نوزده نفر تروریست های ۱۱ سپتامبر، در ارتباط با اخوان المسلمین بود) اکنون چگونه دموکرات شدهاند؟! کدام یک از آثار ولتر و دالامبر و روسو و مونتسکیو و توکویل و کانت و اسپینوزا و سایر فلاسفه و اندیشمندان آزادی و دموکراسی در محافل مذهبی آنها تدریس شده و در کجا مشق دموکراسی کردهاند؟!
آنها از کی به چرخشِ قدرتِ در حکومت معتقدند؟ آنها از کی به خود اجازه میدهند که «حکومت خدا و قرآن» را که از طریق صندوق رای به دست آوردهاند، دوباره به «کفار حربی» یعنی به ملت مصر بازگردانند؟ مگر خمینی بازگرداند که مرسی بازگرداند؟ مگر یکی از سیاستمدارانِ نظام خمینیستی (علاالدین بروجردی) همین چند هفته پیش نگفت که مرسی باید ارتشیها را خلع میکرد و مثل ما سپاه پاسداران درست میکرد و همه را از دم تیغ میگذراند و ملت مصر را فاقد ارتش ملی می ساخت تا با خیال راحت اسلامیسم قرون وسطاییاش را به قول خمینی «پیادَه کند»؟!
اکبر گنجی خیلی راحت «خمینیگری» را حق دموکراتیک «حزبالله» میشمارد؛ و تنها به صرف این که زمانی در اکثریت بودهاند و در یک رفراندومِ ضدمردمی و سراپا شیادی و شارلاتانیسم پایههای استبداد دینی شان را در ایران ریختهاند، ویران کردن کشور و نابودی حقوق ملت ایران را حق آنها میداند؛ و مخالفان حکومت بیدادگر و وحشی آخوندی را ضد دین مینامد تا راحت بتواند مردم مؤمن را به جان آنها بیاندازد. در این طرز برخورد، سلامت فکر و «روشنفکری» وجود ندارد؛ و آنچه بالکل غایب است حقیقت جویی و راستگویی و صداقت فکری است. او اسلامیسم را به جای اسلام مینشاند، و اگر کسی جایی گفته باشد حکومت اسلامیستی و اسلامیسمِ سیاسی راه به توحش میبرد، وی برای فریب عوام و برای تحریک مردم مؤمن فریاد بر میآورد که «مخالفان اسلامیسم، مخالفان اسلام و مخالفان دینند!»؛ و به خیال خود «سکولارهای دین ستیز» را به «مؤمنان خداگوی و خداجوی» جهان معرفی میکند!
اینها اندیشه و فکر سالم نیست! آقای گنجی!
این غرض و مرضهای سیاسی و فکری که با انگیزه حفظ و تداوم حکومت آخوندها و بالطبع تداوم فلاکت و بدبختی ایرانیان و نسلهای آتی در ایران ترویج میشوند را متوقف کنید! شما عجیب رفتار دوگانهای دارید. مثل این که سخت نمکگیر نظامی هستید که زمانی پاسدار آن بودهاید!
بشکنید آن نمکدان را! خدمت به ملت ایران ارجمندتر از خدمت به تداوم نظام آخوندی است. وقت آن رسیده است که پاسدار آزادی «ملت ایران» باشید، چرا که پیش از این ها به اندازه کافی از «نظام» پاسداری کردهاید! بشریت ایرانی از این حکومت رنج بسیار برده و زخمهای عمیق بر تن دارد؛ اگر مرهمی نیستید، لااقل نمک پاش دل ریش ملت ایران نباشید. یک زمانی نشان میدادید که قصد کمک به ایجاد تحول در جامعه را دارید؛ اما مدتهاست، یعنی چند سالی است که کوششهای شما خیلی زیرکانه برای نجات نظام آخوندی یعنی در جهت نابودی ملت ایران پیگیری میشود؛ (این دو بنیاداً با یکدیگر در تعارضاند) و ازین بابت برای شما متأسفم!
بشکنید آن نمکدان را! خدمت به ملت ایران ارجمندتر از خدمت به تداوم نظام آخوندی است. وقت آن رسیده است که پاسدار آزادی «ملت ایران» باشید، چرا که پیش از این ها به اندازه کافی از «نظام» پاسداری کردهاید! بشریت ایرانی از این حکومت رنج بسیار برده و زخمهای عمیق بر تن دارد؛ اگر مرهمی نیستید، لااقل نمک پاش دل ریش ملت ایران نباشید. یک زمانی نشان میدادید که قصد کمک به ایجاد تحول در جامعه را دارید؛ اما مدتهاست، یعنی چند سالی است که کوششهای شما خیلی زیرکانه برای نجات نظام آخوندی یعنی در جهت نابودی ملت ایران پیگیری میشود؛ (این دو بنیاداً با یکدیگر در تعارضاند) و ازین بابت برای شما متأسفم!
قلمتان و فکرتان و آرمانتان را با ارزشهای انسانی و ملی و با انگیزههای آزادیخواهانه و با سعادت نسلهای آتی ایران هماهنگ و هم سو کنید، اگر بتوانید. دل از گذشتهتان برکنید. شما به خمینیسم بدهکار نیستید اما به ملت ایران چرا!
اکبر آقای گنجی! می دانم که شما به واژۀ «کلنگی» خیلی علاقمندید، و اتفاقا با خواندن این مطلب شما به نظرم رسید که اصولا سبک و استیل شما در نگارش مقالات و تحلیلهای سیاسی به خصوص نوشته هایی که به آن «اوجب واجبات» مربوط میشوند یک شیوۀ نگارش کلنگی است؛ به این معنی که قلم در دست شما همچون کلنگی برای «کلنگی کردن حقیقت» به کار میرود! در این مقاله، خوب حقایق مربوط به وقایع اخیر مصر و خواستهای آزادیخواهانه مردم این کشور را کلنگی کردهاید! مرسی و اخوان المسلمین شایستگی آن را ندارند که آرمانهای آزادیخواهانه و شریف ملت مصر به پای آنها قربانی بشود؛ همانطور که ملاهای کشور ما بیارزش تر از آن بودند که همه آرزوها و آرمانهای آزادیخواهانه صد و پنجاه ساله ملت ایران را به پای آنها بریزیم، که با کمال تأسف ریختهایم!
این مطلب ابتدا اینجا منتشر شده است.
-----
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر