۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

نقدی بر پاره ای از نظرات پیرامون نقش حزب توده در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد(بخش اول) خسرو شاكري زند

نقدی بر پاره ای از نظرات پیرامون نقش حزب توده در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد(بخش اول)
خسرو شاكري زند

نقد تاریخنگاری یکی از مهمترین اسباب های پیشرفت در تاریخنگاری (Historiography) و تاریخشناسی (Science of History) است. رایج نبودن این گونه نقد در میان ایرانیان، چه نسبت به نوشته های خود ایرانیان یا انیرانیان، موجب شده است که هر کسی – چه تاریخنگار باشد و چه نباشد، و بیشتر ازین گونه­ی دوم – هرچه دل تنگ اش خواهد بگوید و بدین سان تحریف های عامدانه یا سهواً تاریخی نادرست و مقلوب در میان ایرانیان رایج شود و سطح آگاهی تاریخی و تیزبینی تاریخنگرانه­ی ایرانیان ارتقاء و انکشاف نیابد. ازین رو، درست دانستم که مقاله­ی زیر به مناسبت شصتمین سالگرد کودتای 28 مرداد را به امر تاریخنگاری این رویداد و نقش حزب توده در آن اختصاص دهم.
درباره­ی نقش حزب توده در افشای پیشاپیش کودتا و اقدامات بعدی آن حزب کم ننوشته اند. نکته­ی مهم این است که در کنار تاریخنگاری رسمی اخیر این موضوع توسط مقامات رسمی حزب توده، و همچنین برخی اسناد محرمانه­ی حزبی راجع به این رویداد، برخی از فعالان حزبی، پس از بریدن از آن حزب روایت های دیگری نیز در کنار روایت های رسمی منتشر ساخته اند. علاوه براین، هر چندی یکی از شاگردان کیانوری اکاذیب قدیمی و نیز اکاذیب جدیدی را عنوان می کند. ما در زیر با بررسی تاریخنگاری این موضوع می کوشیم، در عین روشن ساختن تضاد و پرتو افکندن بر واقعیات – تا آنجا که میسر است – شیوه­ی بررسی نقادانه­ی قرائت تاریخ را مطرح سازیم.
پیرامون نقش حزب توده در روزهای 28- 25 مرداد، باید نخست این امر را بررسی کرد که آیا، چنانکه بریتانیا و ایالات متحده علناً و مصرانه تبلیغ می کردند، ایران در عهد مصدق در خطر کمونیسم قرارداشت و حزب توده تخته­ی پرش فتح ایران توسط اتحاد شوروی بود یانه؟ آیا تبلیغات حزب توده علیه نهضت ملی طی دو سال و اندی دولت مصدق در خدمت مبارزه­ی ضد استعماری ملت ایران بود یا زیانبار بود؟ آیا کودتا بخاطر جلوگیری از تبدیل ایران به یکی از اقمار شوروی بود، یا بخاطر پیشگیری از گسترش خطر ملی کردن نفت و دیگر منابع طبیعی کشورهای مشابه ایران؟ آیا تنها حزب توده بود که با افشاگری پیشاپیش کودتای نخست (25 مرداد) مانع از موفقیت آن شد؟ آیا حزب توده می توانست با تکیه به سازمان افسری، همراه به نیروهای کارگری و کارمندی، خود مانع از آن شود که نهضت ملی در نتیجه­ی کودتای دوم (28 مرداد) سرکوب گردد؟
در پاسخ به این پرسش که آیا، چنانکه بریتانیا و ایالات متحده علناً و مصرانه تبلیغ می کردند، ایران در عهد مصدق در خطر کمونیسم قرارداشت و حزب توده تخته­ی پرش فتح ایران توسط اتحاد شوروی بود یانه؟ باید یادآور شد که تبلیغات مستمر بریتانیا و آمریکا و روزنامه های عمده­ی غربی این نکته را ترجیع بند مقالات خود پیرامون مسئله­ی نفت می کردند و حتی بریتانیا در مذاکرات خود با آمریکا، با توجه به ضعف فکری آمریکا در زمینه­ی جنگ سرد و رواج مکارتیسم، براین مسئله تأکید می ورزید تا هرچه زودتر آمریکا را متقاعد سازد که  ادامه­ی دولت مصدق به کمونیسم در ایران منتج خواهد شد و هیچ راهی جز کودتا برای جلوگیری از افتادن ایران در چنگ شوروی نخواهد بود.
نخست، یادآورشویم که پس از سي ام تير، هندرسون کورمال کورمال خط کودتا را تبليغ مي­کرد. وي پیرامون «خطر» حزب توده در دست اندازي به قدرت از چند امکان يا احتمال انکشاف سياسي سخن گفت، اما دست آخر نوشت که امکان آن نبود که تغييرات در سياست آمريکا بخاطر کمک به مصدق براي «نجات ايران» از خطر کمونيسم موفقيتی کسب کند. «دشمني نسبت به غرب همراه با حسادت [!] در ميان ناسيوناليست­هاي صريح البيان و افراطيون مذهبي آنقدر عميق است که ممکن نيست دوستانه ترين و کنارآمدني ترين اقدام غربيان [بريتانيا و آمريکا] بتواند مانع از آن شود که ايران به راه اش در جهت خودکشي ادامه دهد»؛ يعني، نتواند خود را به دامن کمونيسم روسي نيفکند. افزون بر اين، «حتي اگر، در نتيجه­ي انکشاف­هاي آتي، از جمله تغييرات در سياست­هاي بريتانيا و ايالات متحده، مصدق خود شخصاً متقاعد شود که توان کشور بايستي، به جاي حملات بر غرب، بر نجات کشور از کمونيسم داخلي متمرکز گردد، هيچ تضميني نيست که او ناگهان، در اثر بيماري يا تيراندازي به وي، فلج نشود. از ميان برداشتن مصدق نتيجه­ي محتمل نبرد قدرت بين عناصر مختلف جبهه­ي ملی خواهد بود، امري که امکان بيشتري به حزب توده خواهد داد که خود را به زيان جبهه­ي ملي قوي­تر سازد.»[ii] ازين گزارش جز اين نمي توان درک کرد که مقصود او برکناري هرچه زودتر مصدق بود – برکناري اي که جز با کودتا ميسر نمي بود.
با توجه به تبلیغات وسیعی که از سوی آمریکا و بریتانیا پیرامون همکاری بین جبهه­ی ملی و حزب توده انجام می گرفت و با آگاهي به اينکه مبادا دشمنان نهضت ملي تبليغ کنند که شرکت کنندگان در متينگ­هاي نهضت ملي توده اي­ها بودند، به گفته­ي زیرک زاده، جبهه­ی ملي در موردي تصميم گرفت که اعلام شود که «اگر حزب توده مي­خواهد در موضوعي به جبهه­ي ملي کمک کند، ميتينگي جداگانه تشکيل دهد. بدين ترتيب، در پيش آمدي که اکنون يادم نيست [سي ام تير 1332] قرار شد يک روز جبهه­ي ملي و روز بعد طرفداران حزب توده نمایش­های خیابانی برگذار کنند. [با اين همه،] نتيجه اين شد که مخالفين، بر خلاف حقيقت و بدروغ، فرياد زدند که جمعيتي که در ميتينگ حزب توده شرکت کرد چندين برابر جمعيتي بود که در متينگ جبهه­ي ملي شرکت [جست].»[iii] بر همين نَسَق، هندرسون در گزارش خود از تظاهرات سالگرد سي ام تير آورد که هواداران جبهه­ي ملي تنها سه هزار نفر بودند، در حالي که در تظاهرات حزب توده دوازده هزار نفر شرکت جستند.[iv] جالب توجه اين است که سيا در ارزيابي خود از گزارش هندرسون ازين تظاهرات را با اخبار مطبوعات داخلي و راديو تهران مقايسه کرد که مشعر بر اين بود که در تظاهرات جبهه­ي ملي صدهزار نفر شرکت جسته بودند و مليون حاضر نشده بودند توده اي­ها به صفوف آنان داخل شوند. تفاوت بين آن تلگراف و ارزيابی سيا از اخبار داخل نشان می­دهد که سفارت آمريکا سعی داشت خطر حزب توده را هرچه بيشتر جلوه دهد. ارزيابي سيا همچنين ترديد مقامات واشنگتن درباره­ی گزارش­هاي سفارت در تهران را نشان مي­دهد که مي­کوشيد با بزرگ جلوه دادن خطر حزب توده زمينه­ي کودتا را هموار کند.[v]
از همین رو، دولت آمريکا «چاره­ي نهايي را در سقوط دولت او [مصدق] که همواره مورد نظر بریتانیا بود جستجو کرد.» چاره­ي چه چيز را؟ چاره­ي منافع نفتي براي بريتانيا و آمريکا؛ چاره اي که آمريکا در برنامه­ي دراز مدت خود در زمينه­ي نفت ايران از همان دهه­ي 1920 دنبال کرده بود، و شخص هندرسون، همچون متخصص وزارت خارجه­ي آمريکا، در سال 1945 آن را تصريحاً از نو تدوين کرده بود.[vi] از اين روست که تمام پيشنهادهاي آمريکا، دست کم در دوران آيزنهاور، چيزي جز مانور براي آرايش پيشاپيش کودتا نبود. ليکن مذاکرات ايدن در آمريکا مسئله را مدت­ها پيش از طرح هندرسون حل کرده بود. در يک کلام، آمريکا و بريتانيا مي­گفتند:يا مصدق شرايط ما را بپذيرد – يعنی ملی­کردن نفت را بی اعتبار سازد – يا ما او را ساقط خواهيم کرد. بدين سان، مي­بينيم که، به نظر مخالفان نهضت ملی، تقصير از مصدق بود.
اما در عین حال، دستگاه جاسوسی آمریکا (سیا)، دست کم، برآن نظر نبود که خطر کمونیسم خطری عاجل بود. ازین رو، در گزارش های سیا پیرامون این مطلب ما با تضادهایی روبرو هستیم که ممکن از منابع مختلف با حساسیت های متفاوت دریافت کرده بوده باشد، بویژه هنگامی که یأس آنان از سقوط مصدق دراثر فشارهای مالی و اقتصادی هرچه بیشتر تشدید می شد.
در آن بُرهه­ی تاریخی گزارش­هاي دروغيني از جانب منابع ضد مصدق به سيا مي­رسيد تا «همکاري» حزب توده با مصدق را ثابت کند. از جمله، در آوريل 1953/فروردين- ارديبهشت 1332 سيا گزارش کرد که «حزب توده در ايران به اعضاي خود دستور داده است تا از دولت نخست وزير مصدق در برابر کودتاي محتمل [نيم سطر توسط سيا و اينتليجنس سرويس تطهير شده است] محافظت کنند» [امري که با مواضع حزب توده – که در سرگردانی پس از مرگ استالین قرارداشت] نمي­خواند. اما همان گزارش افزود که حزب «توده بر اين باور نيست که وضعيت براي دست اندازي اش به قدرت مناسب است، و به اعضايش دستور داده است از هر اظهاريه اي که ممکن است مردم را بر مصدق بشوراند پرهيز کنند. در عين حال، قرار است حزب براي يک "جبهه­ي واحد ضدامپرياليستي" تبليغ و تهييج کند.»[vii] (بدين سان، بر اين نکته ترديد وارد مي¬شود که شعار «جمهوري دموکراتيک» طي روزهاي 27-25 مرداد 1332 را حزب توده با ابتکار خود داده بود؛ اين شعار به احتمال قوي تله اي بود که سيا از طريق عامل يا عمال اش در رهبري حزب توده براي آن حزب نهاده بود.) در تأييد همين مطلب، در خاطرات سنجابي مي­خوانيم که «شخص خيلي آگاهي،» که هويت اش را سنجابي – متأسفانه – مخفي نگه مي­دارد، در روز 28 مرداد به او تلفن کرده و گفته بود که «به توده اي­ها دستور داده شده است به خيابان­ها و به طرفداري مصدق نيايند.»[viii]
بخش­هایی از گزارش­هاي رسيده به سيا، چنانکه آمد، متضاد اند. مثلاً، «بنابر گزارش­هاي رسيده به سيا در 19 اوت/28 مرداد، ... [نيم خطي سياه شده است] حزب [توده] در 16 اوت/25 مرداد به اعضاي خود اطلاع داد که "زمان سخن گفتن پايان يافته است و حزب بايد آماده­ي عمل شود." به اعضاي حزب دستور داده شد که تمام اسلحه­هاي موجود را گزارش کنند، و کساني که تجربه­ي نظامي دارند حزب را مطلع سازند. افزون بر اين، از اعضاء خواسته شد اطلاع دهند که آيا منازل آنان مشرف به خيابان است يا نه؟"» سيا در اين باره اظهار نظر کرد که «احتمالاَ اين دستورها حاکي از آن است که حزب خود را، در صورت لزوم، براي نبرد خياباني و عمليات خشونت آميز در دفاع از مصدق آماده مي­ساخت. [اما] به نظر مي­رسد که [حزب] توده هنوز برنامه­ي دقيقي براي هيچ نوع اقدام وسيع مسلحانه ندارد، اگرچه رزمندگي بيشتري را مي­توان متوقع بود.»[ix] براي تعيين صحت يا سقم اين گزارش اين نويسنده از دو تن از کادر¬های قديمي حزب توده، که يکديگر را نمي­شناسند، استفسار کردم، و آن دو، هر يک مستقلاً از ديگري، صحت اين درخواست رهبری از اعضا را تأييد کردند.[x]
با اين همه، گزارش­هاي سيا در نوامبر 1952/آبان 1331 و پس از آن بر اين ارزيابي بودند: «با اينکه خطر رخنه­ي جدي [حزب] توده در جبهه­ي ملي و دستگاه اداري وجود دارد، اما ما معتقديم که [حزب] توده نخواهد توانست طي سال 1953 کنترل دولت را با اين وسايل به دست گيرد. ... به نظر مي­رسد که اتحاد ج. شوروي س. بر اين نظر باشد که وضعيت ايران به نحو سودمندي به سوي اهداف آن تحول مي­يابد. در حالي که وي به حمايت خود از حزب توده و حملات راديويي خود عليه دولت [مصدق] و شاه ادامه مي دهد، [اما] ما عقيده نداريم که احتمال آن باشد که اتحاد ج. شوروي س. طي سال 1953 به اقدام شديدي دست زند، مگر آنکه ثبات داخلي ايران دچار وخامتي به مراتب جدي­تر از آن شود که در اين برآورد پيش بيني مي شود.»[xi] (تأکیده افزوده/ت.ا.)
گزارش ديگري اشعار مي­دارد که: «کوشش­هاي کنوني حزب توده براي بهره برداري از وضعيت درهم و برهم ايران حاکي ازين است که کمونيست­ها براي يک حمله­ی سراسري به دولت آماده نيستند، اما بر اين باور اند که ادامه­ي مصدق در قدرت به بهترين وجهي در خدمت منافع آنان است، [يعني] آنچه آنان "رشد موقعيت انقلابي" برآورد مي­کنند.»[xii] حتي پس از کودتا، در يک گزارش سيا مورخ اول اکتبر 1953، که چهار سطر آن تطهیر شده است، آورده شد که «گزارش شده است که برنامه­هاي [حزب] توده از جمله شامل استفاده از مصدق به عنوان پرچم تجمع [نيروهاي ضدکودتا] براي يک کودتا ظرف سي روز آينده، تماس با ايل قشقايي، و همکاري با گروه­هاي مصدقي مي­شود. گزارش مي­شود که تسليحاتي از شوروي براي توده قاچاق مي­شود،» امری که، البته، صحت نداشت، مگر پیرامون تماس حزب توده با قشقاییان – امری که نشان می­دهد که در رأس رهبری حزب توده عنصر نفوذی سیا وجود داشت. (با توجه به اختلاف نظرهای رهبری حزب توده، که در جزوه­ي درباره¬ی 28 مرداد منعکس است، ما باز به وجود عنصر نفوذی سیا در رهبری حزب توده پی مي­بریم.[xiii]) اما ارزيابي خود سيا اين بود که «غير محتمل خواهد بود که [حزب] توده بدون کمک وسيع اتحاد شوروي در اجراي کودتا ظرف سي روز آينده موفق شود. [يک چنين] تصميم[ي از جانب] اتحاد شوروي تغييري در سياست شوروي خواهد بود. گزارش­هاي روسيه از تهران حاکي ازين است که در اثر شکاف روزافزون بين اعضايي که ترغيب مي­کنند که تا پايان کارزار کنوني ضد توده اي عملي انجام نگيرد و اعضايي که حامي ادامه­ي همکاري با هواداران مصدق هستند به روحيه و کارآيي [حزب] توده لطمه وارد آمده است.»[xiv] (ت. ا.)
اکنون نگاهی به سیاست شوروی پیرامون نهضت ملی بیفکنیم.
موضوع ديگرى كه مورخان آن دوره، ازجمله ذبيح و آبراهاميان، پیرامون آن سكوت اختيار كرده‏اند، سياست دولت شوروى نسبت به نهضت ملى ايران است. بنابراين، بس مهم است كه در پرتو سياست شوروى نگاهى كوتاه به مخالفت حزب توده با مصدق بيفكنيم. آيا حزب توده سياست خود را در مخالفت با مصدق مستقلاً اتخاذ كرد يا اينكه شورویان آن را به وى ديكته كردند؟ كمتر كسى است كه در باره­ی شق دوم ترديد كند. پس پرسشى كه در پى اين نظر مطرح مى‏شود اين است كه چرا شورویان تا ماه ژوئن 1953 سياست خصمانه خود را نسبت به نهضت ملى ايران دنبال كردند و حزب توده را به كارشكنى بر ضد آن وامی داشتند؟[xv] پاسخ اين مطلب، برغم مصوبات کنگره­ی هفتم کمینترن (1935)، در سياست ضدِمليونِِ استالين نهفته است كه آخرين‏بار، چند ماه پيش از مرگ اش در 5 مارس 1953، توسط خود وى در كنگره­ی نوزدهم حزب كمونيست شوروى اعلام شد. بنابر گفته­ی يك عضو كميته­ی مركزى حزب توده كه در آن كنگره شركت داشت، نطق استالين در آن گردهمايى، كه طى آن وى بورژوازى ملى را به دورافكندن «پرچم استقلال و دمكراسى» متهم ساخت، «باز بهانه‏اى به دست برخى از اعضاى رهبرى حزب توده داد تا سياست غلط خود را در قبال مسئله­ی نفت و بخصوص دولت مصدق، توجيه كنند، كه تلاش[ى] بى‏حاصل بود.»[xvi]پس حياتى است كه تغيير اساسى در نظر شوروى را نسبت به مصدق ملاحظه كنيم، كه در اواخر ماه ژوئن آن سال، سه ماه پس از مرگ استالين، و در فرداى سركوب قيام در آلمان شرقى با مشت آهنين بريا، روى داد. اين امر يكى از نتايج كودتاى خروشچف بر ضد بريا بود كه تدارك آن را مى‏ديد كه خود بر جاى استالين تكيه زند. بريا با مالنكف ضعيف‏النفس اتحاد كرده بود تا تحكيم قدرت خويش را تسهيل كند. خروشچف هم كه از چنين احتمالى به هراس افتاده بود، به نوبه­ی خود، با برخى از رهبران دست‏اول حزبى چون مولوتُف، بولگانين و رئيس سازمان برنامه‏ريزى م. سابورف اتحادى به وجود آورد، و سرانجام موفق شد مالنكُف را نيز با خود همراه سازد. او كه كودتاى خود را با دقت تدارك ديده بود، همراه متحدان اش در جلسه 26 ژوئن پرزيديوم حزبى بريا را به جرم «خيانت» و «عمليات ضدحزبى» توسط عده‏اى از افسران قابل اعتماد خود توقيف كرد و سپس
در دسامبر همان سال به جوخه اعدام سپرد.[xvii]
بايد خاطرنشان ساخت كه بريا و متحد آذربايجانى‏اش جعفر باقراُف با استالين بسيار نزديك بودند و به‏علاوه، نقش مهمى در ايجاد «حكومت خودمختار» در تبريز و «جمهورى كردستان» در مهاباد ايفا كرده بودند. نقشه­ی آنان، فقط اين نبود كه اين دو ايالت را از ايران جدا كنند، بلكه به استان نفت‏خيز خوزستان و خليج‏فارس هم به خاطر نفت و هم به آب‏هاى گرم دست بيندازند ــ هدفى كه پيش از آن در قرارداد شوروى و آلمان هيتلرى در 23 اوت 1939 ملحوظ شده بود.[xviii] مطالعات اخير توسط سه محقق روسى، آذرى و گرجى،[xix] بر اساس اسنادى از بايگانى‏هاى شوروى كه در دسترس قرار گرفته‏اند، نقشه‏هاى اين دو رهبر كمونيست قفقازى و رئيس‏شان استالين را براى تجزيه ايران برملا مى‏كند. افزون بر اين، چنانكه نيك دانسته است، دو مسئله­ی آذربايجان و كردستان به دنبال «سرخوردگى» شوروى از رد تقاضاى امتياز نفت شمال توسط چهاردهمين دوره­ی تقنينيه پديد آمدند. رد اين امتياز به پيشنهاد از جانب دكتر مصدق در مجلس چهاردهم ميسر افتاد، كه اساساً استدلال مى‏كرد كه ايران بايد ارباب منابع طبيعى خود باشد. كميسر تجارت خارجى شوروى به نام كافتارادزه از اهالى گرجستان، كه در رأس هيئت نمايندگى اعزامى شوروى به ايران قرار داشت، از همكاران نزديك بريا بود. بنابراين، افزون بر نظريه­ی رسمى داير بر «ماهيت خائنانه­ی بورژوازى ملى،» كه دكتر مصدق را «نماينده» آن در ايران به شمار مى‏آورد، بريا و متحدانش كه وزارت داخله­ی (MDV) و ساير دستگاه‏هاى امنيتى شوروى را زير كنترل خود داشتند، بسختى مى‏توانستند نسبت به نهضت ملى ايران تحت هدايت مصدق علاقمند بوده باشند. از ديگرسوى، اكنون مسلم شده است كه از اواخر دهه 1920 احزاب كمونيست غيرروس از طرف دستگاه اطلاعات خارجى شوروى و عُمالشان در آن احزاب «برادر،» و نه بين‏الملل كمونيست، كنترل مى‏شدند.[xx]
اين چنين است كه حزب توده از سال 1322 به بعد تحت كنترل عملى عبدالصمد كامبخش، يكى از همكاران دستگاه اطلاعاتى شوروى، و پس از او نورالدين كيانورى، برادرزن وی، قرار داشت. بدين‏سان، كمتر ترديدى مى‏تواند وجود داشته باشد كه، در حالى‏كه مخالفت حزب توده با مصدق اصولاً از جانب دسته­ی قفقازىِ گِردِ استالين تعيين مى‏شد، تغيير در سياست آن كشور در اواخر ماه ژوئن 1953 نتيجه­ی بركنارى آنان از طريق كودتاى خروشچف بود. سياست‏هايى كه از جانب خروشچف در قبال جنبش‏هاى ضدامپرياليستى در مصر، هند، اندونزى و جز آنها دنبال مى‏شد همچنين اين نظر را تأييد مى‏كنند كه با مرگ استالين تغيير سياست نسبت به ايران تحت هدايت خروشچف قرار داشت؛ در ضمن، تحت نظر همو بود كه پلنوم چهارم حزب توده برگذار شد كه طى آن حزب توده از سياست خود نسبت به مصدق انتقاد كرد. در اين پرتو، سكوت پيرامون سياست شوروى و تعبير بعدى آن و همچنين مقصردانستن تنها مصدق در شكست در مرداد 1332 خط مرامى اين مورخان را برملا مى‏سازد.
آیا کودتا بخاطر جلوگیری از تبدیل ایران به یکی از اقمار شوروی بود، یا بخاطر پیشگیری از گسترش خطر ملی کردن نفت و دیگر منابع طبیعی کشورهای مشابه ایران؟
تحليل­های بالا، که بازتاب پيش بيني کاهلي حزب توده در آن زمان نیز هست – کاهلی ای که، پایین تر خواهیم دید، کامبخش نیز برآن تأکید می ورزد – ثابت مي­کند که تصميم آيزنهاور براي پيوستن به موضع ايدن مبتني بر «خطر کمونيسم» نبود، بل، چنانکه در دیگر جا آورده ام،[xxi] دلايل اقتصادي اي داشت که مانع از آن مي­شد شرکت­هاي نفتي بزرگ آمريکايي بدون همکاري موافقت شرکت سابق نفت دست به خريد نفت ايران بزنند، ولي با دريافت سهم مهمي در کنسرسيوم بعدي به پاداش وفاداري خود رسيدند. يک بار ديگر مسلم شد که اين اقتصاد است که راهنماي سياست است و نه بر عکس. بيهوده نيست که يک برآوُرد دستگاه اطلاعاتي آمريکا می­آورد که « ... بريتانيا عقيده دارد که تسليم به ايران موقعيت نفتي آن کشور و غرب را بکلي در ديگر کشورهاي خاورميانه به خطر خواهد انداخت.»[xxii]
مصدق در دیداری که هندرسون با او کرد به وی گفت: «آمريكا ميلياردها دلار به تركيه كمك كرده بود، اما از كمك به ايران ورشكسته كه [به گفته­ی خودشان] در آستانه­ي سقوط به كمونيسم قرار داشت دريغ كرده بود، چون آمريكا مي­هراسيد كه ايران بتواند صنعت نفت خود را به كار اندازد، منافع نفتي آمريكا در عربستان سعودي و ديگر نقاط متضرر بشوند؛ و دوم اينكه از ناخرسندي بريتانيا مي­هراسيد.» هندرسون، باز هم رياکارانه، به مصدق گفت «منافع نفتي بين‌المللي آمريكا براستي در درجه دوم اهميت قرار داشتند، و حاكم بر سياست آمريكا در ايران نبودند» – گفته‌اي که، چنانکه تاریخ نشان داد، باز دروغ بزرگ ديگر بود و مصدق آن را پیشاپیش می­دانست. (ت.ا.)
در پاسخ، مصدق گفت «حتي برخي انگليسيان اين اتهام را وارد مي­آوردند كه آمريكا بخاطر ترس از امتيازات نفتي آمريكايي در ساير كشورها نمي‌خواست بريتانيا در اختلاف خود با ايران مصالحه كند.» (ت. ا.) هندرسون مجدداً، سالوسانه، به اين تظاهر کرد كه تأثيرات امكان فيصله­ي بين ايران و بريتانيا بر امتيازات نفتي آمريكا در نقاط مختلف جهان نقش مهمي در سياست آمريكا نسبت به ايران بازي نمي‌كرد![xxiii]
هندرسون خود مي­دانست که دروغ مي­گفت – و نگاهی به اسناد منشره توسط وزارت خارجه­ی آمریکا مربوط به آن سال ها بخوبی نشان می دهد که نگرانی اصلی هم آمریکا و هم بریتانیا این بود که با شناسایی ملی کردن نفت و قبول حق حاکمیت ملت ایران بر منابع نفتی خود، تجربه­ی ایران سر مشقی برای دیگر کشور های مشابه شود[xxiv] – و مصدق بدرستي فهميده بود كه آمريكا از اين هراس داشت كه نكند كشورهايي كه آمريكا در آن­ها امتيازات نفتي و جز آن داشت هوس كنند از نمونه­ي ايران تقليد كنند.
به ياد بياوريم که، پس از شکست قوام، شركت­هاي نفتي مخالفت خود با پذيرش قانون ملي كردن نفت در ايران را طي نامه­ي اويل فوروم (Oil Forum) به وزيرخارجه­ي آمريكا دين اَچسون اطلاع دادند. در اين نامه نه فقط «شانتاژهاي ديپلماتيك» مصدق به اصطلاح افشا مي­شدند، بلكه توصيه مي­شد كه دولت آمريكا «بايستي حمايت اخلاقي از بريتانيا را به گرانترين وجهي» مي­پذيرفت.[xxv] نامه­ي «شوراي اطاق تجارت بين المللي ايالات متحده­ي آمريكا» به جرج مَـكـگي، معاون وزارت خارجه­ي آن کشور، ضمن توصيه­ي جدي براي قطع كمك مالي به ايران، اظهار عقيده كرد كه آمريكا بايستي از ادامه­ي كمك به كشورهايي كه «ناسيوناليسم و اقدام خودسرانه را بر هر گونه كمالات بين المللي مرجح مي­دانند،» خود داري مي­ورزيد، يعني آمريكا بايستي «حق» استثمار ملت ايران را مطابق قرارداد تحميلي 1933 بر حق حاكميت ملي ايران مرجح مي­داشت. بنابر نامه­ی آن شورا، دولت مصدق مي­خواست كمك­هاي مالي آمريكا را بر عليه يك شركت خصوصي انگليسي بكار برد. سؤال اين بود كه«آيا دولت آمريكا بايستي همكار كشور سلب مالكيت کننده از سرمايه گذاري­هاي خصوصي اتباع يك كشور دوست در يك كشور سوم بشود؟» و سپس هشدار بر اين داد كه آيا آمريكا با كمك به ايران «كشور­هاي ديگر در مناطق حساس» را به اين «تشويق» نمي­كرد كه همان معامله را با سرمايه­هاي خصوصي آمريكايي انجام دهند؟[xxvi](ت.ا.)
مطالعه­ي آرشيو آمريكا مربوط به ايران نشان مي­دهد كه هراس آمريكا درست ازين بود كه ديگر كشورها در ملي كردن منابع طبيعي خود به ايران تأسي جويند.
از سوی دیگر دُولی که بخاطر منافع خود با نهضت ملی دشمن می ورزیدند تبلیغ می کردند که در اثر سوءسیاست نفتی دکتر مصدق، وضع اقتصادی کشور خراب می شد. این نیز نادرست است و جز تبلیغات کاذبانه­ی دولت های بریتانیا و ایالات متحده­ی آمریکا و روزنامه های آن کشور ها نبود، چه نه فقط گزارش های محرمانه­ی آن دو دولت در آن زمان نشان می دهند که مصدق توانست در برابر بایکوت اقتصادی و نفتی بریتانیا و آمریکا سیاست هایی را اتحاذ کند که وضع اقتصادی را رو به بهبود ببرد،[xxvii]بلکه تحقیقات علمی در سال های اخیر نیز ثابت می کنند که حتی، برغم قطع درآمد نفت، به هنگام کودتای 28 مرداد ذخیره­ي ارزی ایران هم از دوران پیش از دولت مصدق و هم در دوران زاهدی – با همه­ی کمک های مالی آمریکا – مثبت و موفق بود.[xxviii] درست به دلیل اینکه آن دو دولت از سقوط دولت مصدق در اثر بحران اقتصادی قطع امید کرده بودند ناگزیر از اقدام به کودتای نظامی شدند.
مصدق خود گفته است که:
از آنچه گذشت خوب معلوم شد که عزل من براي ترس از کمونيسم نبود، و ترس از کمونيسم بهانه اي براي عزل من و چپاول مال ملت بوده است، که چنين قراردادي [اميني-پِيج، 1954] تصويب شود و معادن نفت کماکان در يد شرکت­هاي خارجي در آيد تا هرچه مي­خواهند ببرند و هر حسابي مي­خواهند درست کنند ...[xxix] (ت.ا.)
مصدق، در عين اينکه بر اساس ارزيابی­هاي اش، از حزب توده هراسی نداشت، در يکي از ديدارهایش با هندرسون در جواب به او گفت خطر رشد حزب توده، در زمان استالين، ناشی از «برخورد غيردوستانه­ي قدرت­هاي غربي نسبت به نهضت ملي ايران» بود. از همين رو، «افکار جوانان ايران ديگر با تبليغات کمونيستي [استالینی] زهرآگين شده بود» و «بسياري از ايرانيان، بويژه جوانان، را [نسبت به آن نهضت] بيگانه کرده و آنان را نسبت به کمونيسم [استالینی] تأثيرپذيرتر ساخته بود.»[xxx] مصدق به او تذکر داد که نظريه­ي «کمونيسم» – که ما امروز چون نظريه­ي «کمونيسم روسي» می­شناسيم – در ايران «در ماه­هاي اخير پيشروي کرده بود» و «جاي نگراني» هم داشت، اما نگرانی او از خطر افتادن ايران به دست کمونيسم روسی نبود، بل تخريب و «زهرآگين» شدن فکر جوانان بود، به زبان امروزی، جا افتادن تفکر استالينيستي، سخنی که درست بود و تاريخ ثابت کرد و ما هنوز عواقب آن را در تفکر بسیاری می­بينيم که ظاهراً بند ناف خود را از گذشته­های استالينی خويش بريده اند، اما همچنان بدان منش می­انديشند.
هندرسون می آورد: مصدق خطر را در جنگ داخلي ناشي، نه از کودتاي حزب توده، که «از جانب گروه کاشاني» مي­ديد که «داشت با فدائيان اسلام، گروه مسلمانان تروريست صلح مي­کرد – که چندين ترور، از جمله ترور رزم آرا، را انجام داده است.» [xxxi](ت.ا.) البته، کاشاني صلح اش را، نه فقط با فدائيان اسلام، که بيشتر با جناح ارتجاعي حکومت سلطنتی کرد، که مصدق خطراش را بيش از حزب توده مي­دانست – که ارزيابی درستی هم بود و عواقب آن را ما طی دوران ديکتاتوری شاه و پس از آن ديده ايم.
بی جهت نبود که هندرسون پس از ديدار از مصدق در روز 27 ژوئيه 1952 به واشنگتن گزارش داد که او را نسبت به اوضاع كاملاً نااميد يافته بود، و با شنيدن سخنان وي نيز «احساس يأس» كرد، يأس از اينكه شخصي را كه «سد راه كمونيسم» مي‌دانست تا آن حد «بي‌ثبات» می­يافت و «آشكارا تحت احساسات و پيشداوري» نسبت به سياست آمريکا می­ديد. هندرسون اين سخنان را مي‌نوشت تا ذهن ترومن را براي كودتا كه مورد قبول رئيس جمهور نبود آماده سازد.
در عین حال، رهبران حزب توده پس از اشاره به «انشعاب» کاشاني از جبهه­ي ملي، اظهار داشتند که جبهه­ي ملي و مصدق از شوق مردم ايران براي مبارزه با امپرياليسم «بويژه سود مي­جستند.» از ديد آنان، در حالي که جبهه­ي ملي مبارزه­ي مردم ايران را به مبارزه عليه بريتانيا «محدود» مي­ساخت، براي «نفوذ سياسي و اقتصادي آمريکا» در ايران امکانات فراهم مي­آورد. آنان يادآور شدند که حزب توده و شوراي مرکزي اتحادیه­های کارگری در 1327 غير قانوني شده بودند، بدون آنکه ذکر کنند که دادگستري، چند ماه پیش از آن، در زمان مصدق به دستور او به پرونده­ي اتهامات دروغين عليه حزب توده رسيدگي کرده، و دستگاه دادگستري آنان را از اتهامات وارده راجع به قضیه­ي 15 بهمن 1327توسط شاه تبرئه کرده بود – امری که در سیاست آمریکا علیه مصدق بی تأثیر نبود. اين نيز روشن است که عدم بازگشت آنان به ايران ربطي به دولت مصدق نداشت، بل به اراده­ي شوروي مربوط بود.
در پاسخ به پرسش که «آیا تبلیغات حزب توده علیه نهضت ملی طی دو سال و اندی دولت مصدق در خدمت مبارزه­ی ضد استعماری ملت ایران بود یا زیانبار بود؟» نخست به برخی ازین مواضع رجوع کنیم.
برخلاف آنچه حسرت خوران آن دوره­ی حیات حزب توده مداوماً می کوشند با چکش به ذهن جوانان بی خبر از تاریخ آن دوران فروکنند، حزب توده تا کودتای نافرجام نهم اسفند 1332 همان مواضع ضد ملی را ادامه می داد. از آن پس نیز تنها از لحن تند خود کاست، نا اینکه مواضع ضد ملی خود را ترک گوید.
مطبوعات علنيِ حزب توده از فرداي سي ام تير در باره­ی مصدق چه مي­نوشتند؟ آيا براستي بين جبهه­ي ملي و حزب توده ائتلاف بزرگي صورت گرفته بود، چنانكه سفير آمريكا هندرسون مفتريانه گفته بود، تا مصدق را عامل كمونيسمجهاني بنماياند – افتراهايی که مخالفان ارتجاعی نهضت ملی قـِرقـِره می­کنند. اگر چنين بود، پس چرا در سی ام تیر فقط كارگران برخي كارخانجات اعتصاب كردند، يعني كارگران كارخانجات تحت نفوذ حزب توده اعتصاب نكردند؟ آيا حزب توده اي كه حتي پس از سي ام تير روزنامه­هاي علني اش چون بسوي آينده و نويد آينده همچنان به مصدق مي تاختند با مصدق ائتلاف کرده بود؟ نويد آينده نوشت دكتر مصدق طي پانزده ماه نخست وزيري اش تا پيش از سي ام تير «قدم به قدم از مردم دور شده و در جهت منافع طبقات حاكمه و امپرياليسم گام برداشته است.» آيا اين نوشته سخن يک مؤتلف مصدق بود؟ آيا حزبي كه روزنامه­ي علني اش اتهام مي­زد که در «گذشته مصدق علناً در راه امپرياليسم گام برداشت» و «با تبديل وطن ما به پايگاه جنگي ضدشوروي موافقت كرد» مؤتلف مصدق بود؟ حزب توده اين اتهامات بيشرمانه را هنگامي وارد مي­ساخت که مصدق در برابر فشار امپرياليست­ها براي تمديد ميسيون نظامي آمريکا مقاومت مي­کرد. سفارت بريتانيا در آستانه­ي نوروز 1331 گزارش داد که «از نظر دکتر مصدق اين منطقي خواهد بود که بخواهد از شرّ ميسيون نظامي آمريکا خلاص شود. ... مصدق تا کنون بنابر اقدام خود از تمديد قرارداد ميسيون [نظامي آمريکا] يا امضاي هر سندي که موقعيت رسمي آن را دوام بخشد سرباز زده است.» براي حواله­ي کار ميسيون به مجلس هفدهم مصدق خواسته بود بداند که آيا ممکن بود که ميسيون در ظرفيتي غيررسمي باقي بماند تا مجلس تکليف آن را روشن سازد، چه وي می­دانست که، با توجه به جنبش سياسي ايران، مجلس نمي توانست آن قرارداد را تمديد کند. شاه به ژنرال آمریکایی زيمّـِرمَن (Zimmermann) تضمين داده بود که ميسيون نظامي آمريکا در امتيازات خود دچار هيچ نوع تقليلي نخواهد شد، و، بر اساس تقلبات انتخاباتي اي که به دست ارتش صورت گرفته بود، به اين اميد بسته بود که مجلس جديد به مصدق رأي نخواهد داد. وی افزوده بود که دولت جديدي که مجلس هفدهم برخواهد گزيد «قرارداد را تمديد خواهد کرد.»[xxxii]
در برخي از شماره­هاي بسوي آينده منتشره پس از سي ام تير از جمله مي­خوانيم: «مصدق بيش از پيش در ورطه­ي دشمني با مردم ايران غرق مي­شود. مردم ضداستعمار [ايران] طومار قوانين قوانين ارتجاعي مصدق را در هم خواهند پيچيد و مزدوران امپرياليسم را كه به دستور او بر منصب قدرت نشسته اند به زير خواهد كشيد»؛ «گردانندگان "جبهه[ي] ملي" بيش از پيش ماهيت خود را نشان مي­دهند. دكتر مصدق آخرين باقيمانده[ي] آزادي­هاي فردي و اجتماعي مردم ايران را پايمال مي­كند»؛ «دكتر مصدق براي امحاء آزادي­هاي فردي و اجتماعي مردم ايران به توطئه[ي] دامنه داري پرداخته است. [ت.ا] "كميسيون امنيت،" كه پريروز به دستور مصدق تشكيل شد، وظيفه اي جز مختنق ساختن توده­هاي ضداستعمار ايران ندارد. درين كميسيون جنايتكاراني نظير افشارطوس [رئيس شهرباني مصدق كه به دستور سيا ربوده شد و به قتل رسيد] شركت دارند. ...»[xxxiii] – اتهاماتی که حزب توده هرگز به قوام، براستی سرکوب کننده­ی مردم، وارد نیآورد. آيا نويسندگان چنين سطوري همگام و هم آواي مصدق بودند یا همگام دستگاه­های امپرياليستی؟ تحريف و جعل در قاموس مدافعان حزب توده حد و حصري نمي شناسد.[xxxiv]
این حملات هنگامی رخ می دادند که مواضع مصدق رادیکالتر از هر زمانی بود. او دیداری که هندرسون پس از سی ام تیر ازو کرد، مصدق به وی، از جمله، گفت: «آمريكا جز عامل بريتانيا در خاورميانه نبود. اظهار احساسات ضد آمريكايي كه در روزهاي اخير ديده شده بودند نشان دهنده­ي شكست ديپلماسي آمريكا در ايران بود.»[xxxv]



[i] این مقاله استخراجی است از کتاب بلندی به نام شالوده شکنی یک افسانه ...، کد در ایران از «ارشاد» جواز نشر دریافت نداشت و اکنون در انیران در دست انتشار است.
[ii]Henderson to Secretary of State, 3 August 1953, USNA, 788.00/8-352.
[iii] زيرک زاده، احمد، پرسش¬هاي بي پاسخ در سال¬هاي استثنايي، تهران،. ص 137.
[iv] همين دروغ در گزارش دیگری نیز آمده است. در تلگرافي به تاريخ بيست و يکم ژوئيه/سي ام تير 1332 از سفارت آمريکا، که ضميمه به گزارش­هاي دفتر تحقيقاتي سيا اول اکتبر 1332/بيست وسوم مهر1332 است، درباره­ي تظاهرات يادبود سي ام تير 1332، که هواداران دولت مصدق در نوزدهم ژوئيه برگذار کردند، آورده شده است که تعداد شرکت کنندگان هوادار مصدق «تنها تقريباً سه هزار تن» بود، اما هوادارن حزب توده در تظاهراتي جداگانه به همان مناسبت «دوازده هزار تن» بودند، که با ديسيپلين خود و حمل پرچم¬هاي متعدد ضد آمريکايي در آن شرکت داشتند. هواداران برجسته­ي مصدق تحت تأثير نمايش توده اي­ها و از بابت نمايش هواداران خود سرخورده شدند، اما در اظهار نظر سيا در باره­ی آن تلگراف آمده است که گزارش سفارت در تضاد با خبر راديو تهران و روزنامه­های تهران بود، که تعداد هوادارن دولت مصدق را صد هزار گفته و به زدوخورد در بين هواداران مصدق و توده اي­ها اشاره کرده بودند. در اين اظهار نظر همچنين گفته مي شود که نمايش صفوف منظم حزب توده «تأثير گذار»تر و «ناميمون»تر از «خشونت عوام» بود. بنگرید به:
Current Intelligence Bulletin, C.I.B., َ19 August 1953; Current Intelligence Bulletin, C.I.B., 1 October 1953.
[v] “Communists demonstrate impressively in Iran,” 21 June [sic July] 1953, C.I.B., 3 March 1953.
[vi] هندرسون در نوامبر 1945، هنگامي که رئيس بخش خاورنزديک وزارت خارجه­ي آمريکا بود، این مطلب را بدقت و صراحتاَ طرح کرد: «از نقطه­ي نظر منافع ملي آمريکا، گفتن اين ديگر ضروري نيست که جنگ [جهاني دوم] اهميت سوق الجيشي خاور نزديک را مورد تأکيد قرار داده است، منطقه اي که کشور­هاي تشکيل دهنده اش در وضعيت بازسازي شديد سياسي، اجتماعي، و اقتصادي هستند. اين دولت [آمريکا] به نقش قوي تري در سرنوشت اقتصادي و سياسي خاور نزديک و خاورميانه، بويژه با توجه به منابع نفتي [آن]، نياز دارد. بنگريد به:
Yergin, Daniel, Shattered Peace. The Origins of the Cold War, New York, 1990, p. 180.
[vii] Current Intelligence Bulletin, C.I.B., 7 April 1953.
[viii] سنجابي، اميد و نا اميدی­ها، لندن، 1368، ص 144. همچنین در سند سیا آمده است:
Current Intelligence Bulletin, C.I.B., َ19 August 1953.
[x] مذاکره­ي تلفني با يک عضو پیشین سازمان افسري (م. ه.) و يک کادر بالاي سازمان (ب. م.) در 24 اکتبر 2007/دوم آبان 1386.
[xi] National Intelligence Estimate, Probable Developments in Iran through 1953, Central Intelligence Agency, 13 November 1952, NIE-75, p.7.
البته، «رخنه­ی حزب توده در جبهه­ی ملی» هم از آن اتهاماتی است که طی اين همه سال­ها کوچکترين اثباتی نيافته است!
[xii] “Comment on Tudeh postion in current Iranian situation,” Current Intelligence Bulletin/C.I.B., 3 March 1953.
[xiii] فریدون آذرنور، عضو رده­ی بالای سازمان افسری نیز در ارتباط با تماس با قشقاییان مشخصاً می نویسد که رکن دو از آن دیدار با خبر بود و از وی و همکار او در این باره بازجویی کرد. بنگیرید به: آذرنور، فريدون، مصاحبه­ي اختصاصي راه آزادي با فريدون آذرنور در باره­ي حوادث 28 مرداد 1332، پاريس، 1372.
[xiv] Current Intelligence Bulletin, C.I.B., 1 October 1953.
[xv] گفتنی است که مورخان شوروی (چون ایوانف، صالح علی اف، آگایف، و ...) پس از برکناری خروشچف همواره همان مواضعی را راجع به مصدق اختیار کردند که دولت شوروی در زمان استالین دنبال می کرد. دراین باره بنگرید به: دفتر ششمکارنامه­ی مصدق ...، در دست انتشار.
[xvi] فروتن، خاطرات، مجلد يكم، ص 220.
[xvii] براى جزئيات كودتاى خروشچف، ن.ك. به:
Knight, Amy, Beria, Stalin's First Lieutenant, Princeton, 1993, ch. 9.
[xviii] نكات زير از پيمان آلمان هيتلرى و روسيه شوروى بر مقاصد تجزيه آذربايجان و كردستان از ايران پرتو مى‏افكنند: «اتحاد شوروى اعلام مى‏كند كه اميال منطقه‏اى‏اش از جنوب كشور اتحاد شوروى متوجه به سمت اقيانوس هنداند. ... دولت شوروى آماده است طرح پيمان چهار قدرت درباره­ی همكارى سياسى و [حمايت] اقتصادى متقابل را بپذيرد: [ازجمله] به اين شرط كه منطقه­ی جنوب باتوم و باكو در جهت خليج‏فارس بمثابه مركز اميال اتحاد شوروى پذيرفته شوند.»:
"Russo-German Negotiations for a Projected Soviet Sphere of Influence in the Near and Middle East, November 1940," in Sontag, R. J., & Beddie J. S., eds., Nazi-Soviet Relations, 1939-1941, U. S. Dept. of State Publ., no. 3023, Washington, D.C., 1948, pp. 255-59.
[xix] Egorova, N. I., "Iranskaia krizis' 1945-1946 gg., po rassekrechennym arkhivniym doumentam," Novaia i Noveishaia Istoriia, 1994, pp. 24-43; Georgii Mamulia, "Gruziia v pervie khody kholodnoi voiny (neizvestnye stanitsy iranskogo i turetskogo 1947-1947 gg), Vertikali istorii, no. 5, 2003, pp. 55-73; Jemil-Hesenli, Ghunej Azerbaijan, Tehran-Baky-Moskva arasynda, 1939-1945, Baku, 1998; idem, Suyoq Muharebenin bashlandiqi yer-guney Azerbaijan, 1945-1946, Baku, 1999; idem, Ghunej Azerbaijan Sovet-Amerika-Inkiltera garshydurmasy, 1941-1945, Baku, 2001.
[xx] براى يك مطالعه دقيق در اين زمينه، ن.ك. به:
Broué, Pierre, Histoire de l'International Communiste, 1919-1943, Paris, 1997.
[xxi] بنگرید به خسرو شاکری (زند)، ترومن و استالین. غروب شوکت «جناب اشرف» احمد قوام السلطنه، آلمان، 1993.
[xxii] National Intelligence Estimate, Probable Developments in Iran through 1953, Central Intelligence Agency, 13 November 1952, NIE-75.
[xxiii] Henderson to Secretary of State, 28 July 1952; USNA, RG84/Box 29.
[xxiv] بنگرید به:
United States Government, Foreign Relations of the United States, 1952-1954, Vol. X, Iran, Washington DC, 1989 (FRUS, X).
[xxv] The Oil Forum to Dean Acheson, 14 August 1952; USNA 788.00/8-1452.
[xxvi] United States Council of the International Chamber of Commerce to George C. McGhee, 7 December 1951; USNA 888.10/12-751.
[xxvii] “Persia’s Economic Situation,” 29 October 1951, FO 371/98623, p. 4; “Financial Difficulties and the Prospects of the Iranian Govrenment,” 1951, FO 371/98625; Middleton to Eden, 29 October 1951; FO 371/91483;“Economic Report No. 2, June and July 1951; 24 August 1951, FO 371/9148; "Persia, Economic Report, No. 3; 24 October 1951; FO 371/9148;“Survey of the Economic and Financial Situation in Iran at the Close of the Iranian Year 1330,” FO 371 371/98623;
British Embassy to Foreign Office, 4 February, 1952 and 19 May 1952; FO 371/98625; Bailey, “Financial Difficulties …,” Washington to Foreign Office, 26 July 1952; FO 371/9862;  “Estimate of the Possible Inflationary Effects of an Increase in the Persian Note Issue,” British Embassy to Foreign Office; 1952, FO 371/98625; British Embassy, Tehran, to Foreign Office, 19 May 1952, FO 371/98625.
[xxviii] Clawson, P. and S. Sassanpour, “Adjustment to a Foreign Exchange Shock: Iran, 1951-1953,” Intern. Jrl. of Middle East Studies, 19, 1987, pp. 1-22; Heiss, “International Boycott of Iranian Oil and anti-Mosaddeq Coup of 1953,” in Mohammad Mosaddeq and the 1953 Coup in Iran.
[xxix] محمد مصدق، خاطرات و تألمات، تهران، 1358، ص 205.
[xxx] Henderson to Secretary of State, 8 August 1952; USNA, 788.13/8-852.
[xxxi] Henderson to Secretary of State, 8 August 1952; USNA, 788.13/8-852.
[xxxii] کاردار سفارت بريتانيا همچنين گفته بود که مصدق نيز چنين تضميني داده بود، اما اين نظر خلاف موضعي بود که مصدق صريحاَ به مقامات آمريکايي بيان داشته بود. بنگريد به : (Middleton to Foreign Office, 17 March 1952; FO 371/98636) مصدق در آوريل 1952 ادامه­ي کار ميسيون را مجاز دانست، اما بدون جنبه­ي نظامي آن.
[xxxiii] بسوي آينده، به ترتيب مورخ اول ديماه 1331؛ دهم ديماه 1331؛ بيستم بهمن 1331.
[xxxiv] برای ملاحظه­ی تصویر هایی از برخی روزنامه های توده ای در آن زمان، بنگرید به خ. شاکری-زند، ترومن و استالین. غروب شوکت «جناب اشرف» احمد قوام السلطنه، آلمان، 2013.
[xxxv] Henderson to Secretary of State, 28 July 1952; USNA, RG84/Box 29.

هیچ نظری موجود نیست: