۱۳۹۳ آذر ۱۴, جمعه

جناب عباس میلانی!


فرزانه محترم جناب عباس میلانی!
من متخصص روانشناسی تحلیلی هستم و کتاب نگاه به شاه شما را مطالعه و از چند نظر تجزیه و تحلیل کردم .

>
خیلی تعجب کردم که شما با وجود زحمت زیاد و سعی تان در بی طرف نشان دادن خودتان نتوانسته اید بعد ازبیان هزار گونه دلایل و اتفاقات مشروحه، سیمائی تقریبا عینی از کاراکترو گرام شاه ترسیم کنید.
>
برعکس ادعای خود نتوانسته اید به سایه روشنها و پیچیدگی شخصیت شاه پی ببرید یا نخواسته ید پی ببرید.
>
شاه به یک بیماری، شبیه پسیکوز یا روان گسیستگی مبتلا بود که با علائمی مانند اختلال فکر، خلق وعواطف و رفتار مشخص می شود.
>
اختلال فکر به صورت تحریف واقعیات، گاهی همراه با هذیانها وتوهمات، توأم با تکه تکه یا قطعه قطعه شدن تداعیها می باشد.
>
اختلال عواطف و خلق، شامل حالات دوسو گرائی و پاسخهای عاطفی نامناسب و اجباری می باشد.
>
اختلال رفتاری ممکن است به صورت انزوا و یا کناره گیری یا فعالیت عجیب و غریب ظاهر شود.
>
اگر شما نوشته های خود را مطالعه فرمائید این تغییررفتارها و حالات را در شاه به خوبی منعکس خواهید دید.
>
عدم منطق و واقع بینی از اوان کودکی در ایشان مشهود بود. جائی می فرمایند مولای متقیان علی علیه الاسلام را به خواب دیدم در حالی که شمشیر معروف خود، ذوالفقار را در دامن داشت و در کنار من نشسته و در دست مبارکش جامی بود و بمن امر فرمود که مایعی که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آنروز تبم قطع شد و حالم بسرعت رو به بهبودی رفت.
>
جای دیگرمی فرمایند که من جلوی اسب یکی از خویشاوندان خود نشسته بودم ناگهان پای اسب لغزید و هر دو از اسب به زیر افتادیم. به حال که آمدم برای همراهانم فاش کردم که در حین فرو افتادن از اسب، حضرت ابوالفضل علیه السلام ظاهر شد و مرا در هنگام سقوط گرفت و از مصدوم شدن مصون داشت. گویا فراموش کرده اند که دسته های حضرت به روایت قطع شده بودند!!!
>
جای دیگر افاضه می فرمایند که شخصی مانند صورتی که نقاشان عرب از عیسی بن مریم می سازند به من نمایان شد و به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبرو هستم و الخ.......!!!
>
این بیانات، توهمات بیمارگونه شخص بیماری را نمایان می کند. که تا آخر عمر نتوانست خود را ازاین توهمات آزاد بکند.
>
ایشان علاوه بر پسیکوز، به دپرسیون بی پولار یعنی بیماری عاطفی دو قطبی مبتلا بود که در آن هر دو تابلو بالینی مرحله ای مانیا و افسرده گی موجود است.
>
لطفا به نوشته های خود در مورد تغییر حالات روانی شاه (افسردگی مطلق تا شادی جنون امیزش مراجعه کنید)
>
من تعجب می کنم که شما چطور شخصی را که به روایت شما در ساده ترین مسائل تا آخر عمر، نظر سفرای انگلیس و آمریکا را می پرسید وبه آنها عمل می کرد و حتی در بحبوحه مبارزات ملی نفت به سفیر انگلیس می گفت که با او هم عقیده است و شخصی مثل مصدق را جنایتکارانه ساقط کرد و صدها مبارز ملی را کشت و عده ای را کشت و گفت که موقع فرار کشته شده اند و منافع ملی ایران را به انگلیس و آمریکا فروخت به عنوان کسی که ایران را دوست داشت معرفی می کنید؟!!!
>
از شما می پرسم پس معنای وطنفروشی چیست؟!!!
>
انشقاق روحی ایشان جائی روشنتر می شود که به مصدق، هزار بهتان و توهین در راه مبارزه برای احقاق حقوق ایران روا می دارد ولی بعد بر روی تعیین بهای نفت، همان دلایل مصدق را درراه غصب حقوق ایران ابراز می دارد. ریخت و پاش اموال ملت دزدیهای اموال ملت و فرستادن آنها به بانکهای خارج و حمایت او از دزدیهای خواهر و برادران، گرفتن کمیسیون از شرکتهای خارجی ولگدمال کردن قانون اساسی... برای شما مثل قانون طبیعی و حق مسلم او تبین میشود.!!!
>
اگر نوشته های خود را به دقت مرور کنید سراپای زندگی شاه مشحون از خود بزرگ بینی یعنی مگالومانی و تبختر، گزافه گوئی و عدم مراعات ساده ترین مسائل اخلاقی و تعهد زناشوئی وحتی زنبارگی و روان پریشی است.
>
تعجب می کنم که شمای روشنفکر چپی با عقاید مائوئیستی سابق، چطور می توانید به طور ضمنی هم که شده، اینقدر حملات ناانصافانه وبه ظاهر منطقی به مصدق روا دارید و تمام افعال شرم آور شاه را به طور ضمنی توجیه بکنید؟
>
آیا شما هم به نوعی انشقاق روحی مبتلا هستید؟
>
من خوشحال می شدم اگر روزی راهتان به هامبورگ بیافتد  مهمان من بشوید تا من بدون گرفتن حق ویزیت، وضع روحی شما را تجزیه و تحلیل بکنم.
>
برعکس نوشته اقای محمد امینی، بعضی ها مثل شما، سوداگران تاریخ نیستند بلکه تحریف کننده حقایق تاریخی هستند.
>
با احترام
>
دکتر جمشید امیرخیزی
                                                                                                           

هیچ نظری موجود نیست: