سیّد محمّد صدرالغرویفرهنگ توسعهhttp://www.farhangetowsee.comامپریالیسم در دوره نو استعمارامپریالیسم در دوره نو استعمار هنگام احساس ضرورت، از تجاوز به کشورها و اشغال نظامی فروگذار نمی کند. با وجود این، گرایش اصلی سیاست نو استعماری تلاش در راه سلطه و کنترل سیاسی غیر مستقیم بر کشورها است و به این منظور امپریالیست ها از اهرم های ویژه ای استفاده می کنند. خصلت طبقاتی حاکمیت کشورها، دامنه و توان اعمال نفوذ امپریالیسم بر حیات سیاسی و اجتماعی کشورها را تعیین می کند. فئودال ها و زمین داران بزرگ، بورژوازی وابسته، رهبران بورژوازی بوروکراتیک – نظامی و محافل راستگرای خرده بورژوازی، داوطلبانه به جستجوی حمایت امپریالیسم بر می خیزند و امپریالیست ها در میان این نیروها مهره چینی کرده و از نظر سیاسی آن ها را رهبری می کنند.نو استعمارگران در مقابله با جنبش هایی که دست نشانده امپریالیسم نیستند، هنگامی که در کشوری جنبش رهایی بخش اوج می گیرد، سیاست ها و تمامی اهرم های نفوذ خویش را به کار می گیرند تا در حکومت آینده، متحدان طبقاتی آن ها یا حداقل محافظه کارترین بخش نیروهای شرکت کننده در جنبش که کمتر از همه منافع امپریالیسم را تهدید می کنند، اهرم های اصلی قدرت را در اختیار داشته باشند. تجربه نشان داده است که نو استعمارگران با به کار گرفتن این تاکتیک که بازی با آلترناتیوها نامیده می شود می توانند با نفوذ در رهبری جنبش، حفظ منافع استراتژیک خویش و سرکوب دیگر نیروها، ضربه سنگینی به جنبش های رهایی بخش وارد آورند. بدین ترتیب اقدامات امپریالیسم برای حفظ و تحکیم منافع نو استعماری در کشورها در تاکتیک اصلی مسخ نظم می گیرد. در تاکتیک مسخ، هدف اقدامات امپریالیسم به توافق رسیدن با محافظه کارترین بخش حاکمیت کشورها برای تضمین و تحکیم منافع امپریالیسم است.از دیگر سو فروش سلاح ها در مقیاس گسترده، ایجاد تاسیسات نظامی و گسیل کارشناسان نظامی به کشورهای جهان سوم نه تنها یکی از مهمترین اهرم های بهره کشی امپریالیستی است، بلکه به یکی از محورهای اصلی کنترل نو استعماری این کشورها تبدیل شده است. هزینه نظامی کشورهای جهان سوم به شدت رو به افزایش است. امپریالیست ها همراه سلاح های صادراتی و در جریان ساخت پایگاه های نظامی، سپاهی از مستشاران نظامی را به این کشورها گسیل می دارند. این مستشاران به تنهایی یک نهاد نو استعماری محسوب می شوند. فرماندهان نظامی در کشورهای خریدار سلاح معمولا در موسسات نظامی امپریالیستی تربیت می شوند و امپریالیست ها از طریق مواضعی که مستشاران نظامی در اختیار می گیرند و از طریق پیوندهایی که با رده های بالای فرماندهان نظامی برقرار می کنند، کنترل ماشین نظامی کشورها را در اختیار می گیرند و از آن برای سرکوب جنبش های رهایی بخش در آن کشور و در منطقه و کشاندن این کشورها به درون پیمان های نظامی تجاوزگرانه استفاده می کنند. به طور کل حجم و کمیت جنایاتی که نو استعمارگران برای حفظ و تحکیم سلطه غیر مستقیم بر کشورها انجام داده اند به حدی است که دوره نو استعمار را به یکی از تاریک ترین ادوار تاریخ بشری تبدیل کرده است.سیّد محمّد صدرالغرویفرهنگ توسعهتوسعه اقتصادی جهان سوم و سلطه امپریالیسممساله مواد خام و توسعه اقتصادی، مساله اساسی مناسبات کشورهای امپریالیستی با کشورهای تحت سیطره امپریالیسم است. مساله ای که با استقلال و حمایت از ثروت های طبیعی، مبارزه علیه استثمار و توسعه اقتصادی رابطه مستقیم دارد. امپریالیسم با در دست داشتن انحصار تولیدات صنعتی، بر بازار جهانی تسلط دارد و بنا بر منافع خود، قیمت های بازار را تعیین می کند و از بهای مواد خام می کاهد و بر بهای محصولات صنعتی می افزاید. در حال حاضر با آن که بهای نفت به چند برابر ترقی کرده، باز هم این ترقی بها کمتر از افزایش قیمت محصولاتی است که از کشورهای صنعتی به خارج صادر می شود. امپریالیسم با برقراری مبادلات نابرابر با کشورهای جهان سوم، مواد خام و مواد اولیه لازم برای صنایع خود را به بهای ارزان می خرد و با تبلیغات بسیار، محصولات خود را به قیمت گزاف می فروشد و از این راه کشورهای جهان سوم را همچنان در عقب ماندگی نگاه می دارد و روز به روز بر فاصله میان این کشورها و کشورهای صنعتی می افزاید. بدین ترتیب آن عامل اساسی که جلوی رشد کشورهای جهان سوم را می گیرد و آن ها را همواره در وضع عقب ماندگی نگاه می دارد، امپریالیسم است.اگر هزینه ای را که مردم جهان سوم برای توسعه اقتصادی متحمل شده است با نتیجه ای که از آن برده است مقایسه کنیم، خواهیم دید که باز هم کشورهای صنعتی متنفع شده اند زیرا ماشین آلات فرسوده خود را با قیمت های گران فروخته اند. سرمایه خارجی که به کشورهای جهان سوم وارد می شود، فقط در پی سود حداکثر است و در شعبه ای از تولید به کار می افتد که سودهای کلانی برای صاحبان آن به بار آورد و طوری عمل می کند که به وضع انحصاری در بازار جهانی لطمه ای وارد نیاید. در نتیجه، اقتصاد کشورهای جهان سوم در آن جهتی سیر می کند که برای سرمایه گذاران سودآور باشد و نه در آن جهتی که مورد نیاز مردم خود است.توسعه اقتصادی که با احتیاجات مردم و جامعه نمی خواند و صنایعی که بر اساس مونتاژ و یا مواد نیم ساخته پایه گذاری شده است، به هیچ وجه از مبادلات نابرابر جلوگیری نمی کند. اگر در گذشته واردات را محصولات مصرفی تشکیل می داد، اکنون در کنار محصولات مصرفی کالاهای واسط وارد کشورهای جهان سوم می شود. کالاهایی که چرخ صنایع این کشورها را می گردانند و بدون آن ها صنایع از تولید باز می مانند و بدین ترتیب شاهرگ های زندگی جامعه در دست امپریالیست ها باقی می ماند. برای بیرون آمدن از عقب ماندگی تنها یک راه برای کشورهای جهان سوم وجود دارد: اتخاذ سیاستی مبتنی بر منافع توده های مردم در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. تکیه بر نیروی خود و تدوین برنامه های صحیح برای بهبود شرایط زندگی مردم. sadrolgharavi@yahoo.com* کارشناس علوم سیاسی /
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر