نگذاریم خانه و مقبره دکتر مصدق در احمد آباد ویران شود
پرویز داورپناه
پرویز داورپناه
روز
۲۹ اردیبهشت ماه، سی و یکمین سالروز تولد دکتر محمد مصدق رهبر آگاه و
خردمند نهضت ملی ایران است. اما ۳ سال است که دیگر اجازه ورود به منزل و
مقبره ی شادروان او را نمی دهند.
دكتر مصدق، مبارز بزرگی است
که سالیان دراز از عمر خود را در راه آزادی، عدالت، دموكراسی و استقلال
كشور سپری نمود و با پیكار علیه استبداد و استعمار به بیداری ملل آسیایی و
آفریقایی پرداخت و با پشتیبانی ملت ایران و نیروها و شخصیتهای ملی و
آزادیخواه موفق به ملی كردن صنعت نفت و خلعید از عوامل بیگانه شد.
روستایی كه امروزه با نام «احمدآباد» مقبره مرحوم دكترمحمدمصدق (۱۳۴۵ــ ۱۲۶۱)
شهره خاص و عام است، در صد سال پیش وجود نداشت. این دهكده مشهور، مركز
دهستانی به همین نام از بخش مركزی شهرستان نظرآباد (غربی ترین شهرستان
استان تهران) است.
وقتی به احمد آباد می رسید نه
تابلویی، نه علامتی، نه چیزی که بیان کند اینجا آرامگاه یکی از بزرگان
تاریخ ایران است، وجود دارد. حتی بر سر در خانه ی او هم تابلویی نیست
هم اكنون آرامگاه مصدق در میان باغی محصور است. بنای
اصلی و قدیمی محل سكونت و دفن دكترمصدق، بسیار ساده و شامل چهار اتاق متصل
به هم است كه عبارت اند از اتاق های پذیرایی، خواب و نشیمن.
این خانه در حال حاضر به صورت
موزه ای درآمده كه بیشتر عكس های یادگاری از مصدق و هدایایی كه دوستداران
او به این مجموعه هدیه كرده اند، در آن نگهداری می شود. آرامگاه او در اتاق
اصلی همین خانه است.
احمدآباد به اندازه ای به نام
مصدق گره خورده است كه «مهدی اخوان ثالث» از شاعران برجسته معاصر ایران در
فروردین ۱۳۳۵ شعری به نام «تسلی و سلام» سروده و آن را به «پیر محمد
احمدآبادی» تقدیم كرده است.
تبعید مصدق به احمد آباد، رنج و دردهای فراوانی را برای او به ارمغان آورد. دكترغلامحسین مصدق در این باره می نویسد:
«در طول مدتی كه در محدوده
احمدآباد مجبور به اقامت بود چون حشر و نشری نداشت روحاً از زندگی مقید رنج
می برد. برای ما هم بیش از هفته ای یكبار فرصت دیدار معین نشده بود. پدرم
در تبعید احمدآباد بود كه مادرم از دست رفت و تألمی تازه بر غم های درونی
دیگر بابا افزوده شد. او كه حقیقتاً از درگذشت مادرم ملول شده بود در غالب
نامه هایی كه به تعزیت دهندگان خود می نوشت یادآور می شد كه از این زندگی
به تنگ آمده است و می خواهد از رنج و صدمه آن خلاص شود. در حبس و تبعید كسی
كه دل به دل او بدهد نبود؛ ناچار در اتاق با تنهایی خویش می زیست. در
احمدآباد گاهی در باغ و مزرعه گردش می كرد و باز به گوشه عزلت اجباری كه
پیش از شهریور ۱۳۲۰ هم بدان خو كرده بود می آرمید. مقصود آن است كه در
سراسر دوران حبس و تبعید كه به خاطر عشق وطن و خدمتگزاری بدان برایش پیش
آمد، رنج بسیار برد.» ۱
روایت آقای تک روستا، آشپز دکتر مصدق در باره ی روستای احمد آباد و خصوصیات اخلاقی او قابل توجه می باشد.۲
«دکتر مصدق از خانواده بزرگی
بود. او انسانی مبادی آداب و باتربیت بود. پدر ایشان میرزا هدایت الله
آشتیانی و مادرش خانم نجم السلطنه بود. بیمارستان نجمیه را مادر دکتر مصدق
ساختند. تمام مریض های ده (احمدآباد) می توانستند رایگان به آن بیمارستان
بروند. مهمان های دکتر خیلی وقت ها اهالی ده بودند. مثلا بچه شان مریض بود
که دکتر کاغذ می نوشت و پولی می داد که ببرند بیمارستان نجمیه در تهران.
دکتر مصدق عصبانی نمی شد.
گاهی وقتها بچه های ده به باغ می آمدند و گل می چیدند. دکتر مصدق بچه ها را
صدا می کرد و بعد می دیدیم با آنها گرم گرفته است و صدای خنده بچه ها را
می شنیدیم. وقتی هم بچه ها از قلعه می رفتند دکتر انعامی به آنها می داد.
گاهی اوقات کشاورزها به قلعه
می آمدند می گفتند گندم به ما کم رسیده و به اندازه کافی گندم نداریم. دکتر
دستور می داد دو خروار گندم به این آقا بدهید و سر محصول گندم را پس
بگیرید. حالا بعضی ها می پرسند دکتر مسلمان بود یا نه؟ به شرفم و انسانیتم
قسم وقتی ما شام دکتر را می پختیم او همیشه طبق نوبتی که از ضعیفان و
نیازمندان نوشته بود دستور می داد تا به آنها سهم بدهیم. کار به جایی رسید
که ۲- ۳ نفر که پیش دکتر بودند اعتراض کردند که شما شام شب را می دهید به
مردم.
دکتر مصدق گفتند: "من نمی توانم این شام را بخورم و در ده کسی گرسنه بخوابد".
آقای تک روستا در باره ی دهکده احمد آباد می گوید:
اینجا بیابان بود. دکتر که
آمد ۴ ده را به نام های قارپوزآباد، حسین آباد، حسن بکول و احمدآباد تقسیم
کرد و قلعه را به عنوان محل استقرار خود در احمدآباد ساخت. چون بالاتر از
ده های دیگر بود.
یخچال را پر می کرد. انبار را
پر می کرد. تابستان در یخچال را باز می کرد. هر کس می آمد و هرقدر یخ می
خواست می برد. ۴ ده هم مادر دکتر مصدق در تهران داشتند که عایدات آن ۴ ده
برای درمان رایگان مردم در بیمارستان نجمیه می رفت و کمبود هزینه های
بیمارستان را دکتر مصدق می داد. در احمدآباد مدتی کچلی و آبله آمده بود که
ما همه بیماران را بردیم بیمارستان و همه شان معالجه شدند.
تک روستا در جواب خبرنگاری که می پرسد: پس اینجا کاملا بیابان بود و دکتر اینجا را آباد کرد. جواب می دهد:
«بله... حدود ۹۵ تا ۱۰۰
خانوار کشاورز آمدند و کشاورزی می کردند. کشاورزی به این صورت بود که دکتر
مصدق وسایل شخم را تهیه می کرد؛ بذر و آب را برای کشاورزان تامین می کرد و
کشاورزان بر روی زمین کار می کردند. نصف محصول سهم کشاورز بود و نصف دیگر
سهم دکتر. مباشری هم بود که می آمد و بر تقسیم بندی محصول نظارت می کرد.
تک روستا در یک خاطره از زمان حیات دکتر مصدق می گوید:
زمانی که دکتر به قلعه آمد،
دو نفر هم از سازمان امنیت آمدند به قلعه. یکی شهیدی و دیگری یوسف خانی.
سرباز و پاسبخش هم دور تادور قلعه نگهبانی می دادند. دکتر مصدق خیلی
قانونمند بود و همیشه قانون را در اولویت قرار می داد. سعی می کرد از خط
قرمز قانون عبور نکند. یک روز این آقای شهیدی در ده رفت و با یک پیرمرد
گلاویز شد و سیلی ای به گوش پیرمرد نواخت. دختر این پیرمرد گریه کنان به
قلعه آمد و گفت با آقا (دکتر مصدق) کار دارم. دختر رفت پیش آقا و گفت مامور
شما پدر من را زده. ما در آشپزخانه بودیم. با خود می گفتیم شهیدی کارش
تمام شد.
آقا شهیدی را صدا زد. شهیدی
آمد و دکتر گفت چرا پیرمرد را زدی؟ شهیدی گفت چون خلافکار بوده. دکتر گفت:
به شما چه مربوط؟ شما مامور من هستی. شما وظیفه داری اینجا نگهبانی بدهی و
وظیفه نداری در ده من بروی. فکر کردی مصدق مرده؟ پوستت را می کنم. تو حق
نداری کشاورز من را بزنی. شهیدی گفت: اشتباه کردم آقا. دکتر گفت بله که
اشتباه کردی. دکتر به آشپزخانه دستور داد تا غذای شهیدی را قطع کنند. یک
هفته به او غذا ندادیم تا دوباره آمد و از آقا عذرخواهی کرد. و آقا دستور
دادند تا دوباره به او غذا بدهیم. این مرد اینقدر خوب بود که تمام کشاورزان
همینطور تربیت شدند. آنها دزد نیستند، کلک نمی زنند و ما در ده امنیت
داریم.
تک روستا در جواب خبرنگار که می پرسد"اینجا هنوز رونق دارد؟ از نوه های دکتر مصدق کسی به احمد اباد سر می زند" می گوید:
«بله دکتر محمود مصدق گاهی می آید. حوالی سالگرد دکتر هم می آید. امسال مراسم برقرار نیست.
از عدم آمده ام دیده گشوده به
وجود / گر همین است و همین بود جهان کاش نبود / هیکلی ساختند از خاک خرابش
کردند / دیر یا زود ندانم که از این خاک چه سود / کیستم چیستم اینجا به چه
کار آمده ام / از وجودم چه ثمر بود که گشتم موجود.
دكتر مصدق نیز در خاطراتش ضمن اشاره به این تبعید سیاسی می نویسد:
«دادگاه نظامی مرا به سه سال
حبس مجرد محكوم كرد كه در زندان لشكر ۲ زرهی آن را تحمل كردم. روز ۱۲ مرداد
۱۳۳۵ كه مدت آن خاتمه یافت به جای این كه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و
عده ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اكنون كه سال ۱۳۳۹ خورشیدی
هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی دهند بدون
اسكورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه مانده ام و با این وضعیت می سازم
تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.» ۳
او در جای دیگری از خاطرات
خویش بار دیگر تأكید می كند: «من در این قلعه [احمدآباد] بی جهت و بی دلیل
محبوسم و از تمام آزادی های فردی محرومم و خواهانم كه هر چه زودتر عمرم به
سر آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذكر حقایق خودداری كنم و رفع
اشتباه از كسانی كه در جریان امور این مملكت نبوده اند، نكنم.»۴
نخست وزیر تبعیدی حتی در
برابر مطالب مندرج در روزنامه های آن عصر نیز حق پاسخگویی نداشت: «چون در
احمدآباد زندانی هستم نمی توانم در جراید از خود دفاع كنم.»۵
خانواده دكترمصدق قلعه احمدآباد را متعلق به تمام ایرانیان می دانند و از همین رو در سال ۱۳۷۳
برای حفاظت و مرمت آن وقفنامه ای تهیه شد و هیئت امنایی مركب از مهندس
مهدی بازرگان، دكتر یدالله سحابی، دكترمحمود مصدق، دكتر نورعلی تابنده،
داریوش فروهر، علی اردلان، حسین شاه حسینی و سیدجواد مادرشاهی برای نظارت
بر این مهم برگزیده شدند. با مرگ برخی از اعضا كسانی چون مهندس عزت الله
سحابی، دكتر ابوالقاسم فروزان، خسرو سیف و قاضی خزاعی در هیئت امناء
جایگزین آنان شده اند.۶
مجموعه تاریخی قلعه احمدآباد در فهرست آثار ملی ایران شماره ثبت ۲۹۴۳ را دارد.۷
متاًسفانه ۳ سال است که دیگر
اجازه ورود به منزل شادروان دکتر مصدق را نمی دهند. ساختمان و مقبره مصدق
در احمد آباد در وضعیت بدی است و احتیاج به تعمیرات اساسی دارد.
چون دیگر مجالسی درآنجا برای
یادبود و قدردانی از این مرد بزرگ تاریخ ایران انجام نمی شود در نتیجه کمک
مالی و هدایایی نیز جمع آوری نمی گردد.
انجام تعمیرات لازم و جلوگیری از ویرانی مقبره وساختمان منزل دکتر مصدق در احمد آباد نیازمند پشتیبانی و کمک های مالی هموطنان است.
آدرس ارسال کمک های مالی:
هیات امنای قلعه احمد اباد،
آرامگاه شادروان دکتر محمد مصدق، بانک ملی شعبه نادری تهران حساب جاری۷۸۳۵
کد ۱۵۹بنام آقایان دکتر محمود مصدق و حسین شاه حسینی
منابع:
۱ـ محمد مصدق، خاطرات و تألمات، به کوشش ایرج افشار، (با مقدمه ی دكترغلامحسین مصدق)، انتشارات علمی، تهران، ص. ۱۰.
۲ـ روایت آقای تک روستا، آشپز دکتر مصدق، بولتن نیوز به نقل از شفقنا تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۱
۳ـ محمد مصدق، خاطرات و تاًلمات، ص ۱۶۹.
۴ـ همان، ص ۱۹۵.
۵ ـ همان، ص ۳۵۲.
۶ـ رضا قاسمزاده، «روستای احمدآباد»، شرق، شماره ۷۲۸، ص ۱۹.
۷ـ روزنامه نوروز، ۲۰ تیر ۱۳۸۰، ص ۱۳.
دکتر پرویز داورپناه
۲۹ اردیبهشت ماه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر