انسانهای ترحمبرانگیز: رهبری مجاهدین و مقلداناش (۱)
ناصر اسدی
*******************************************************************************
ناصر اسدی
در پاسخ به نامهی سرگشادهی ایرج مصداقی به
مسعود رجوی (گزارش ۹۲...) و نیز کسانی که به تأیید و پشتیبانی از آن
برخاستهاند، جز سیل تهمتپراکنی، انگزنی و فحاشی و دریدهگی از سوی
مسخشدگانی که با اندیشیدن و پرسیدن بیگانهاند و یا از آن هراسانند،
بدبختانه تاکنون چیزی نیافتهام؛ و این چه تأسفبرانگیز و همزمان چه
هولآور و حشتانگیز است.
هولآور و وحشتانگیز است از آن روی که در این جمع پرمدعا که
خود را «تنها آلترناتیو دموکراتیک» و نیروی جایگزین رژیم اسلامی میداند،
حتا یک شخص پیدا نمیشود که جایگاه و ارزش پرسش و نقد را دریابد و بکوشد
بهگونهای منطقی به آن پاسخ دهد! حتا یک شخص یافت نمیشود که تنها برای
روشن کردن افکار عمومی، و با انگیزهی شفافسازی و نه هیچ چیز دیگری، به
میدان درآید و به برخی از این پرسشها پاسخ گوید و با سربلندی و سرافرازی
نشان دهد از سازمان و «شورای ملی مقاومت»ی پشتیبانی میکند که مهمترین
ویژهگیاش پایبندی به اصول دموکراسی و رعایت حقوق فردی و شهروندی است و
میان اعضا و هواداران و رهبری آن، روابطی نه از گونهی مرید و مرادی، بلکه
پیوندهایی بر پایهی حقوق انسانی، احترام به فردیت و استقلال اندیشه و رأی
برقرار است!
جای بسی تأسف و اندوه!
از خوانندگان این نوشته خواهش میکنم به این مقالههای منتشر
شده در سایت آفتابکاران وابسته به سازمان مجاهدین که از سوی هواداران
مجاهدین و ذوبشدگان در «مسعود و مریم» که شعار «ایران رجوی، رجوی ایران» و
«مریم مهر تابان، میبریمات به ایران» را بیهوشانه هوار میکشند، نوشته
شده است، نگاهی کنند و اگر سطری و عبارتی یافتند که بتوان آن را «نقد» و
پاسخ نامید، مرا هم باخبر کنند که از ناآگاهی و گمراهی بهدرآیم:
اگر از مطالعه این چند مقاله، پاسخ یکی از پرسشها را یافته و
بر آگاهیتان چیزی افزوده شد و مجالی هم داشتید، میتوانید دیگر نوشتههای
ایشان را در صفحهی «مقالات» همان سایت بخوانید.
در این نوشته و نوشتههای پسینتر، تلاش خواهم کرد برخی از
پرسشهای بیان شده در نامه و گزارش ایرج مصداقی را از متن (و نیز نویسندهی
آن) جدا و برجسته کنم. انتظارم این است که فقط لحظهای به این پرسشها
بیاندیشند و به خود پاسخ دهند و سپس در آینه بنگرند؛ فکر نمیکنم برای
ایشان که مدعی «تنها آلترناتیو دموکراتیک» میباشند، کاری چندان دشوار
باشد.
ایرج مصداقی در نامه و گزارشاش، خبر از نشستهایی به نام
«حوض» و «دیگ» و نیز اصطلاحی به نام «صفر صفر جنسی» در درون مجاهدین داده
است. به اینکه در این نشستها کسانی مورد تهمت و فحاشی قرار گرفته و یا
اینکه کتک خورده و بر ایشان آبدهان پرتاب شده است، هیچ کاری ندارم و
گیریم که همهی اینها به تمامی ناراست و ساخته و پرداخته «دشمنان»
مجاهدین بوده که به حتم یکجایشان هم به رژیم بند است! اما صادقانه و
روراست با خود، بگویند آیا چنین نشستهایی با چنین نامهایی در روابط
مجاهدین وجود داشته است یا نه؟ و سپس بر این عنوانگذاریهای متمرکز شوند:
«حوض»، «دیگ» و «صفر صفر جنسی»!
اگر این عنوانها و اصطلاحها واقعی بوده و در روابط مجاهدین استفاده
میشده، نظرشان دربارهی آنها چیست؟ آیا حاضرند این «مفاهیم» را برای خود،
فرزندانشان و جوانان ایران توضیح دهند؟
ما که قابل نیستیم و کارمان از این حرفها گذشته است!
ادامه دارد...
ناصر اسدی
*******************************************************************************
محمد حسین توتونچیان | ||||||||||||||||||||||||||||
من اعضای شورا را عروسکهایی بیش نمی دانم !
به لحاظ فردی اعضای شورا را مستقل نمی بینم آ ن ها به نظرم بازیچه هستند . بعضی از اعضای شورا لنگ حقوقی است که میگیرند (غلط انشایی از ایرج مصداقی است ) با چنین شورایی و چنین افرادی راه به جایی برده نخواهد شد این ره به ترکستان است . آقای مصداقی اینها نظرات شما در رابطه با شوراست . که چند سال قبل در مکالمات ایمیلی با فردی اظهار کرده ای که قصد بر گرداندن شما را به جبهه خلق دا شت این فرد نه با شورا ی ملی مقاومت و نه با مجاهدین رابطه ای نداشت . قصدش در رابطه با شما واقعا خیر بود . من به لحاظ امنیتی نمی توانم نام این شخص را ببرم . ولی شما به خوبی به یاد دارید که از چه کسی صحبت می کنم . او بعد از اینکه از شما کاملا نا امید شد بخشی از مکاتباتتان را برای من فرستاد نه مجاهدین و نه اعضای شورا تا امروز از این مکاتبات اطلاعی ندارند . به این موضوع بعد ا می پردازم . واقعیت این است که پروژه زندان از مقو له ها ایست که تاثیرش را تا آخر عمر بر زندانی باقی می گذارد . هیچ راه گریزی ازآ ن نیست . اگر خراب کرده باشی تا آخر عمر مغموم ، در خود ،و شرمنده هستی . ولی اگر خیلی خراب کرده باشی بصورت عقده ذهن و جسم و روحت را می گیرد . و البته عقده گشایی آن واداد گی ها در افراد مختلف به صورت های گوناگون بروز میکند . اگر هم زندان را با سر بلندی عبور کرده باشی تا آخر عمر پیش وجدان خودت سر بلند هستی . هر چند که هیچکس از سرنوشتت خبری نداشته باشد . من از اول اسفند سال ١٣٦١ تا آخر خرداد١٣٦٣ در انفرادی های گوهر دشت زیر بازجویی بودم در تمام این مدت تنها ارتباطی که با دنیای بیرون داشتم یک نامه ٤ خطی از همسرم بود که با کلی دوندگی و پارتی بازی توانسته بود برایم بفرستد . . این تنها ارتباط بود . نه ملاقاتی ، نه هوا خوری ،نه هیچ امتیازی آنچه در ان مدت به من گذشت در حوصله این نوشته نیست . فقط به این اشاره کنم که بعد از دادگاه اولین ملاقات داخلی را با خواهر مجاهدم که اکنون در لیبرتی است دادند . رو به روی هم روی صندلی نشسته بودیم بازجو پشت سر خواهرم ایستاده بود گفت ١٠ دقیقه وقت دارید فقط راجع به مسائل خانوادگی صحبت کنید . و نه پرونده بعد گفت حالا چشم بندتان را باز کنید به محض اینکه چشم بندمان را بر داشتیم خواهرم جیغ وحشتناکی کشید که من ترسیدم . بعد فریاد زد پدر سوخته ها با برادرم چه کار کرده اید . چه بر سر او آورده اید . ملاقات در همین جا تمام شد . اورا با کتک و من را با لگد به بند فرستادند .هفته ی بعد به من ملاقات دادند . بعد از دستگیری اولین با ر بود که همسرم به ملاقات می آمد . از لحظه ای که من را دید تا آخر وقت ملاقات هق هق گریه می کرد نه تو انست سلام کند و نه خداحافظی . بعد ا فهمیدم آ نقدر مریض شده که ملاقات بعدی را نتوانسته بیاید . ملاقات سوم ما درم تنها بود چندین با ر از جلوی کابین من رد شد و هر چه با دست اشاره می کردم بیا اینجا ، نگاهی به من می کرد و به کابین های بعدی می رفت . دیدم وقت دارد تمام می شود به کابین بغلی رفتم و به دوستم گفتم به خانواده اش بگوید ان خانم پیر مادرم است به خانو ا دت بگو او را بیا و رند اینجا. رفتند مادرم را آوردند ، او را خانم جان صدا می کردم ،گوشی را که به دست گرفت گفت آقا ببخشید من با محمد حسین توتونچیان کار دارم . وقتی بهش گفتم خانم جان منم حسین ، چرا نمی شناسی تا آخر ملاقات رسما لال شد . و هیچ حرفی نتوانست بزند . آقای مصداقی من نه کسی را به زندان آوردم ، نه یک روز به بند کارگری که مخصوص توا بها بود رفتم ، نه گزارشی علیه کسی نوشتم ، نه با پاسداری برای شناساندن مبارزین به بیرون زندان برده شدم ، و نه حتی یک روز به مرخصی رفته ام . در تمام مدتی هم که زندان بودم به غیر از ایامی که در انفرادی بوده ام که کم هم نبود ، بقیه را چه در اتاق در بسته و چه در سالن های در باز در درون روا بط بچه ها بوده ام .با این همه در مقابل رنج و شکنجه هایی که در سایر برادرانم دیدم و شنیدم بدون هیچ شکسته نفسی کا ذ بی خجالت می کشم به خودم بگویم زندانی مقاوم . آقای مصداقی شما هم در مرحله ی بازجویی همکاری کرده اید ، و با ر ها و با ر ها برای شکارمبارزین به بیرون از زندان رفته اید . بنا به نوشته ی خودتان (هر با ر که بیرون می رفتم من را وسط قرار می دادند ) شما ٢ سال در بند توابین بوده اید . شما چندین با ر به مرخصی رفته اید . شما گزارش هم نوشته ا ید . به این هم خواهم پرداخت . با این پرونده ای که خودت به آ ن اعتراف کرده ای ، چگونه خود را زندانی مقاوم می خوانید . شما ١٠ سال است که با دروغی حیرت آور خود را در شانه های سردار بزرگ موسی خیابانی نشانده اید و از آنجا به مجاهد ینی که راه او را ادامه میدهند شلیک می کنید . این شرم آور نیست ؟؟؟؟؟؟؟ شما آقای مصداقی در نیمه ی دیماه سال ١٣٦٠ دستگیر شده و ١٠ روز به قول خودتان در دادسرا بودید و بعد به بند می روید حدودا ٢٥ روز بعد موسی خیابانی شهید می شود . شما چه سمتی داشته اید که لاجوردی هنوز خون موسی خشک نشده ٢ پاسدار به بند می فرستد و شما را بالای سر شهدا می برند ؟ آیا زندانی مقاومی بودی که مورد قبول همه بودی ؟؟ آیا رده ی بالای تشکیلا تی داشتی ؟؟ آیا با شهید موسی خیابانی نسبتی دا شتی ؟؟ اصلا لاجوردی از کجا شما را می شناخت . آوازه ی قهرما نیت در سر تا سر اوین پیچیده بود ؟؟ و ا قعا چه عا ملی با عث شد که لاجوردی در گرما گرم شهادت بزرگترین دشمنش موسی خیابانی یکمرتبه یاد ایرج مصداقی بیا فتد ؟؟ آیا آ نموقع که این داستان را می سا ختی عقلت به این سوالها رسیده بود ؟؟ منظورت از سا ختن چنین سناریویی را در جلد سوم کتابت بیان کرده ای اما فقط این دروغ به تنهایی تکرار نشده . دروغ های مکمل دیگری نیز گفته ای اما در جلد سوم جمله ای گفته ای که همه این دروغ ها را تبیین می کند نوشته اید ((من آمده ام تا سازمان هایی را که در عرش هستند به فرش بکشا نم )) حالا بر می گردیم به کتاب اخیرت طبق عادت قلمت نامه را با یک دروغ آغاز کرده اید ٨ روز صرف نوشتن و تنظیم این نوشته شده . چه چیز را با این جمله می خواستی بپوشانی . آقای مصداقی ما (منظور زندانیان سیاسی از بند رسته ) از همان ابتدایی که قضیه تیف بر سر زبانها افتاد می دیدیم که شما هم به موازات وزارت اطلاعات با شیوه های خاص خودت در اطراف اشرف و تیف پرسه می زدی . میخواستی این را پنهان کنی ؟؟ نوشته ی اخیر شما قبل از هر چیز خودتان را افشا کرد و نقاب از چهره تا ن بر د ا شته شد . باور بفرما یید خیلی شبهه ایجاد کرده بودید و خیلی حتی از بزرگان را فریفته بودید . هیچکس با هیچ استدلالی نمی توانست به خانم زری اصفهانی بقبولاند که ما هیت شما اینچنین است . خودتان به بهترین صورت با این نوشته خودتان را معرفی کردید . بروید نوشته اش را بخوانید او خطاب به شما نوشته است ( این روشن میکند که شما عقده ای تر و زشت سیرت تر از اینهایی هستید که من و دیگرانی نظیر من که از شما دفاع میکردند و مطالبتان را ترویج میکردند فکر میکردند . شما یک قدیس نیستید برای اثبات روسیاهی شما همین نوشته در این لینک کفایت میکند. درمورد مطالب دیگرتان و اتهامات کثیفی که نسبت به رهبری مجاهدین نوشته اید بیشک خودشان جوابتان را خواهند داد. زمستان میگذرد و روسیاهی برای ذغال باقی خواهد ماند . حداقل درنظر من به عنوان یک شاعر و نویسنده شما چهره یک مبارزرا داشتید حالا با همه قمپزهایی که درمیکنید و همه کتابهایی که درنوشته هایتان بلغور میکنید چهره یک موجود حقیر خود پرست را یافته اید . من نمیگویم مزدورید یا پول میگیرید یا چیزهای دیگری از این قبیل فقط میگویم آدم درمانده و نا امید و بدبختی هستید که برای نام و نشان و تعریف و تمجید همه کاری حاضرید بکنید . حتی چاپ یک توهین نامه به یک زنی که عمرش را در رنج و کار و مبارزه گذاشته است پایان نقل قول ). بودند هوا داران ساده اندیشی که نان مجاهدین را می خوردند و دیگ شما را بهم می زدند . ا ما در بین زندانیان از بند رسته فقط آنهایی که به نوعی از زندانی کشیدنشان شرمگین بودند از شما طرفداری می کردند . آقای مصداقی شما از خون و نام شهدا ی شصت و هفت برای خودتان نردبان ترقی ساخته اید . متا سفانه هر جا هم که احساس می کنید به شخصیت خودتان خد شه ای وارد می شود از بد نام کردن آ نها ابایی ندارد . وقتی به شما می گویند انزجار نامه نوشته اید فورا می گویید خیلی از شهدا هم انزجار نامه نوشته اند . شما ٢ روز در قبرهای حاج داوود جلا د بی رحم مادون انسانیت بوده اید و روز سوم تسلیم می شوید . در توجیه تسلیم خود می گو یید ،بلند شدم گفتم من هوا دا ر مجاهدین خلق هستم و حاج داوود گفت چون شما صادق هستید (نقل به مضمو ن ) برو داخل بند . می بینید برای اینکه به خودتان لطمه ای نخورد حاج داوود را تا کجا بالا می برید. البته با این دروغ ، گزارش نویسی خودتان که نتیجه تسلیم شدنتان است را هم ماست ما لی می کنید . ولی هم در پایین کشیدن شهدا و هم در بالا کشیدن حاج داوود محور شما هستید . یعنی هر تلنگری به شخصیت شما بخورد از هیچ عمل زشتی برای دفاع از خود فرو گزار نیستید . شما که یک خط در میان دم از شفاف سازی و حقیقت می زنید آیا اینهمه از مادر امامی گفتید و نوشتید و چنان وانمود کردید که روز و شب از او مراقبت می کردید یک کلام به مردم گفتید که از بابت سر زدن به مادر امامی از دولت سوئد حقوق دریافت می کردید ؟؟ شما که خود را مبشر حقیقت گویی و حقیقت جویی جار میزنید . آیا تا بحال به مردم گفته اید که وقتی شرح حال خود را به گالیند و پل توضیح دادید چه جوابی دریافت کردید ؟؟ چرا نگفتید ؟؟ فر دیت خود سا خته تا ن فرو می شکست ؟؟ آقای مصداقی شما گالیندو پل را نتوا نستید فریب بدهید ، او به شما گفت اگر شما اینطور که ادعا میکنیدد ، بودید محال بود که رژیم شما را زنده نگه دارد . شما با تحریر ٤ جلد کتاب نتوانستید به مقصود تان برسید . بعد از آ ن سایتی را راه اندازی کردید که از آن طریق رکیک ترین توهین ها و اهانت آمیز ترین عبارا ت نثا ر این مقا ومت می شد اما در عین حال با درج مقالا ت عده ای هوادار که به ماهیت شما اشرافی نداشتند تحت لوای دمکراسی خط ٢٠ ---٨٠ را به مهند سی ترین شکل پیش میبردید . بر خورد شما با مسا له ی ٢٠ ----٨٠ در این نوشته مزورانه و برخورد آقای علی نا ظر ساده لوحانه است . شما تلاش کرده اید با منتسب کردن آ ن به جمشید تفرشی زیر اب این خط وزارت اطلاعات را بزنید . و آقای علی نا ظر ساده لوحا نه نتیجه گرفته که پس ظرفیت ضربه پذیری رژیم ٤ برابر بیشتر از مجاهدین است . غافل از اینکه رژیم در این مورد تخفیف بسیار بالا یی هم اخیرا داده ، و ٢٠ ---٨٠ را به ٩٨ به ٢ رسانده است . را وی آ نهم عنصر وزارت اطلاعات نیست . زندانی درد کشیده ای به اسم بهروز جاوید تهرانی است که شما مطمئنا نمی توانید به او وصله ای بچسبانید . معنی آن هم ظرفیت پذیری بالا ی رژیم نیست . رژیم به آقای بهروز جاوید تهرانی می خواهد این را بگو ید که اگر شما ٢ تا و فقط ٢ فحش به مجاهدین بدهی از نظر ما بقیه فعا لیتها یت هر چقدر باشد و به هر شکلی که باشد و افشای هزار هزار مزدورا ن ما هم که باشد دیگر برای ما مهم نیست افتاد ؟؟؟؟ آنچه شما در مرقومه خود به نام گزارش ٩٢ آورده اید تماما قبلا به صورت های مختلف و با ادبیا تی متفاوت در سایتهای وزارت اطلاعات ، و ایضا در سایت خود شما از مدتها قبل تحریر شده بود تفاوت در این بود که آنها از نظر عموم شناخته شده بو دند . اما سایت شما به دلیل همان نقابی که بر چهره داشتید نا شناخته با قی مانده بود . دلیل ماده ی واحده ی شورای ملی مقا ومت را باید در این نقطه جستجو کنید . شما با نقاب هوا دا ر مقاومت همان راه را می رفتید که آنها با اسم بر یده مزدور می رفتند . بر ا ثر افشاگری مجاهدین دیگر کسی برای آنها تره هم خرد نمی کرد . اما شما چی ؟؟؟ شما بزرگانی را فریب داده بودید که در همین سایت قلم می زدند ، و متا سفا نه قلم زدن آنها فحاشی های پیدا و پنهان شما را می پوشاند . بعضی از مقالات مسٔله ٢٠ ---- ٨٠ شما را هم پر می کرد . آقای مصداقی شما در یکی از ایمیلهای رد و بدل شده با دوست فوق ا لذکر نوشته اید (اتفاقا برای درج گاه و بی گاه مقالات شورایی ها هم با یستی بها می پرداختم حالا راحت تر م ) برای تنویر افکار عمومی که شما به آن خیلی علاقمند هستید .می توانید بگو یید به چه کسی یا نهادی یا هر چه شما می گو یید باید بها می پرداختی ؟؟؟ در ثانی شما که با توجه به آنچه که گفته اید راحت شده اید . پس اینهمه فحاشی برای چیست ؟؟؟ شما هو شیا رانه تلاش کردید که سایت دیدگاه را به سایت خودتان سنجاق کرده و مشمول ماده ی واحد ه ی شورای ملی مقاومت کنید در حالی که چنین نیست . توضیح شورای ملی مقاومت در تایید مدعا ی شما نبود ، که باشیادی در سایتتان تیتر زدید . بلکه بر عکس در تکذیب مدعا ی شما بود ، و مشخصا اعلام می داشت سایت ضد اشرف سایت شماست . نگاهی به مرقو مه ی خودتان بیا ندازید تقریبا اکثر موا ضع سازمان و شورا را از سایت دیدگاه لینک زده اید به اضافه خود آقا ی علی نا ظر در آخرین نوشته اش گفته اند که اعضای شورا ی ملی مقاومت به ایشان گفته اند که منظور سایت شما نیست آنچه برای من غیر قبل فهم است ، اصرار آقای علی ناظر در ورود به این بازی است که ، با زیکن اصلی آ ن شمایید . از نظر من آقای علی ناظر روشنفکر منتقد ی است . که البته کج فهمی زیاد دارد . اما دشمن نیست شما اما بر عکس آنچه ادعا می کنید ، منتقد نیستید دشمن هستید . منتقد قصد بهبود شرایط را دارد . شما آمده اید ازعرش به فرش بکشانید . چرا به دروغ می گویید قصد اصلاح امور را دارید چرا ؟؟؟شما در مرقومه ی خود دفاع جا نا نه ای از خواهران اقبال کرده اید سو ال این است شما که چنین آتشین این جریان را ستایش می کنید چرا امضا ی خود را پای کمپین آنها نگذاشتید ؟؟؟ پنهان شده بودید ؟؟؟ اسم چند تا از زندانیان سیاسی را بدهم که همسر شما بدون اطلاع آنها نامشان را در آ ن کمپین گذاشتند . وقتی متوجه شدند ، رفتند و اسامی خود را پاک کردند و دوستان شما نوشتند که آنها را تهدید کردند که اسا میشا ن را پاک کنند . شما آتش بیا ر پشت صحنه ی آ ن معرکه بودید . حالا نقاب را بر داشته اید بروید و راحت اسمتان را پا ی آ ن کمپین بنویسید . در مورد حقوق بشر هم سینه چاک ندهید . مردم هر روز به چشم میبینند که منا دیان حقوق بشر حقیقت را در چهار گوشه ی جهان دفن کرده و آزادی را به صلابه کشیده اند . در عوض به دغل کاران و دروغ سازانی چون شما, اکبر گنجی و شیرین عبادی جایزه میدهند تا برای مخدوش کردن مبارزات مردم میهنمان از سلاح و صلاحیت لازم ٔبر خوردار باشید . در مورد نا مه ای هم که در جواب آقای رضایی داده ا ید ٢ نکته را یاد آوری می کنم ، ١ -- ما به یمن وجود اینترنت بازجوییهای قاتلین مجید شریف واقفی را در نوشته های سعید شاهسو ندی دیدیم و خواندیم . البته سعید شاهسوندی به یمن وجود اینترنت به آنها دسترسی پیدا نکرده بود این را خود شما هم واقفید . بعضی از مسائلی که شما مطرح می کنید دقیقا از این قبیل هستند . ٢ -- بی شک اگر شما به عنوان مهتر در فتح مکه همراه پیامبر بودید و آتشی را که حضرت محمد برای فریب دشمن بر فراز تپه ها روشن کرده بود میدیدی همه را با انبان بلاهتی که همراه داشتی خاموش می کردی . در مورد توهین هایی هم که به آقای حبیب رضایی کردی قضاوت را به مردم وا میگذ ا رم . به نوشته های اکثریتی هایی که در سا یت تا ن در تایید شما منتشر می شود دلخوش نبا شید . این گرد و خاک ها ا بدی نیست اما رسوایی شما ا بدی خواهد شد . هنوز جوهر مرقومه تان خشک نشده ، بهزاد علیشاهی که به لحاظ لمپنیزم مشهور خاص و عام است ، برایتان در فضای مجازی دعوتنامه فرستاده . امیدوارم تلخی این دعوت در کامتان همیشگی باشد . زاغ اگر زشتی خود بشناختی همچو برف از در دو غم بگداختی آقای همنشین شما را از سالها ی قبل از انقلاب در دانشگاه می شناسم . ان موقع طرفدار شریعتی بودی . و بسیار هم جمع گریز . اما قابل احترام ، کارهایی که به تنهایی انجام میدادی کم و بیش بخاطر م هست . بعد از آ ن برای با ر دوم در اشرف دید مت، برایم خیلی تعجب آور بود که در تشکیلات جا گرفته ای یکبار توی نشست عمومی بلند شدی و با حالت بغض و گریه به آقای رجوی گفتی شکرا لله پاکنژاد برایتان سلام رسانده . نفهمیدم که شکرالله را می خواستی پایین بکشی یا خودت را بالا ببری . امروز اما ، فهمیدم که هر دو منظور را در نظر داشتی . آقای همنشین حتما خاطرتان هست که بعد از اینکه آقای اخوان توحیدی اسم واقعی شما را در مقاله ای آورد به من زنگ زدید و گفتید حسین اسم من را بر دا ر رژیم برای خانواده ام مشکل ایجاد می کند . به شما گفتم من چنین اجازه ای ندارم ،مسولیت چاپ مقالات به عهده ی نویسنده ی آ ن است .در ضمن این مقاله در همبستگی ملی هم است . راستش بعد از آن خندیدم . خندیدم به شمع خاموشی که در خاموشی هم از باد می ترسد . ولی شما که عکس خودتان را هم پا ی مقاله هایتان می گذارید این تناقض را چگونه در خود حل می کنید . لابد تصورتان این است که رژیم فکر می کند ، این عکس آسپیر ان قیاس آبادی است .!!! .!!! آقای همنشین شما خا طرتان هست که اولین باری که ایرج مصداقی کتابهایش را آورده بود در تظاهرات مجاهدین بفروشد (فکر می کنم لوکزامبوگ بود ) اینکه کتابی علیه شهدای مجاهدین بنویسی و در تظاهرات مجاهدین آن را بفروش برسانید فقط از خباثت مصداقی است . این بماند ، اما آنجا تا من را دیدی جلو آمدی و گفتی حسین ایرج مصداقی کتابی نوشته است که مثل تاریخ احمد کسروی ماندگار می شود . بعد من که به سمت ایرج رفتم ، با آنکه تا انموقع هم ندیده بودمش دویدی جلوی من و گفتی چیزی نگی ها این ، ایرج مصداقی است . به این جمله ی شما فقط وقتی پی بردم که آن کتابها را خواندم . آقای همنشین شما تنها کسی هستید که تا توانستید برای این کتاب تبلیغ کردید ، با مصاحبه های طولانی ،با مقاله و با هر امکانی که در اختیار داشتید . اما بر اساس همان مثل معروف ، آنکه باد می کا رد توفان درو می کند . و شما باد کاشتید بنا ٔبر این توفان بی آبرویی مصداقی شما را هم به ناکجا آبادی خواهد خواهد برد که دیگر کسی برای حرفهایتان تره هم خورد نخواهد کرد . مگر آنهایی که در سلک خودتان هستند . یک روز در وصف آن کتاب تاریخ کسروی را مثال می زدی . امروز تاریخ بیداری ایرانیان را ، اما بدانید که .............. عمروبن هشام ابن مغیره مخرومی مشهور به ابوالحکم (پدر حکمت ) از خانواده های اشرافی قریش بود به دلیل هوش و ذ کاوت و دو ر اندیشی که د ا شت . در سن ٢٠ سالگی به عضویت در دارالندوه که مجلسی مربوط به بزگان قریش برای تصمیم گیری و گفتگو بر سر مسائل مهم بود در آمد . این در حالی بود که حد اقل سن برای عضویت در این مجلس ٤٠ سال بود . او بعد از بعثت حضرت محمد همواره یکی از مخالفان آن حضرت بود . و می گفت اگر قرار باشد پیغمبری منسوب شود ، چرا از میان ما نباشد که همواره در کارهای خیر و اطعام از همه پیشی داریم . او به دلیل مخالفت با اسلام از طرف حضرت محمد لقب ابوجهل (پدر نادانی ) را گرفت . و این نام در تاریخ برایش ماندگار شد . ابوجهل در نبرد بدر که خود فرماندهی سپاه مخالفان را به عهده دا شت کشته شد (بلاذری احمدبن یحیی جلد ١ -ص ١٢٥ ) حالا اگر مراد شما بدلیل دست بردن در خون شهدا برای احراز نام از طرف مردم آزاده لقب ابو فریب (پدر حیله و نیرنگ )را گرفت سهم شما به جز شرمساری چیز دیگری است ؟؟؟ آقای همنشین شما مد تها شکرالله ، شکرالله می کردید چه اتفاقی افتاد که به حضیض ایرج ایرج افتادی . واقعا با شناختی که از شما قبل از انقلاب داشتم در حیرتم که چگونه اینهمه بی شخصیتی را در خودت جای داده ای ؟؟؟ و این دگر دیسی ذلت بار را چگونه توانستی در خودت هضم کنی ؟؟؟ ؟؟؟ شما که به قول خودتان مو را از ماست می کشید چگونه اینهمه دروغ را قبول و تبلیغ کردید . آیا صفحات ٣٤ و ٣٥ جلد ١ این کتاب نشان نمی دهد که ایرج مصداقی قبل از دستگیری یک عضو تیم مساله د ار بوده است . آیا به همین دلیل نیست که با بازجو ها و پاسداران به بیرون برده می شده و علاوه بر آنها یی که خواستند یک خواهر و برادر هم اضافه به زندان می آورد و از آنها حلالیت می خواهد . آیا به دلیل همین مساله دا ر بودن نبود که از رهبران انتقاد می کند ، که افرادشان را نسبت به زندانی شدن آموزش نداده اند . آیا به دلیل همین وادادگی نیست که فریاد بر میآورد که رهبران به خارجه رفتند و ما را در زندان رها کردند . ؟؟؟ شما که در دستگاه تجسس خودتان انشا و طرز نوشتن همه ی قبائل و عشیره ها ی عراقی را بررسی می کنید . و کشف می کنید آن نامه را مجاهدین خودشان از زبان سر باز عراقی نوشتند و ایرج مصداقی طی آن۴ روز آن را قی می کند چگونه حتی از یک زندانی نپرسید ید که آیا در انفرادی های گوهر دشت می شود مورس زد یا نه ؟؟؟ بتمن شما آقای مصداقی ، از طاق سلول به سلول بالایی مورس میزده جلال الخالق احتمالا پاسداری او را کو ل می کرده و گر نه جهت اطلاع عموم من که هیچ ، بهروز جاوید تهرانی که قدش ١/٩٥ سانتیمتر است حتی روی لوله ی شو فا ژ هم که می رفته دستش نمی رسیده . چگونه است که گا لیندو پل فهمید او دروغ می گوید شما نفهمیدید ؟؟؟ آقای همنشین علت این هم نشینی شما چیست ؟ آیا شما هم پرو سه زندانتان اینچنین بوده ؟؟؟ آقایان مهرداد کاووسی - حمید خلا ق - رمضان موسوی - نصرالله مرندی - رضا شمیرانی ، رحمان کرمی و فرامرز خازنی در زندانهای مختلف و در زمانهای مختلف و در بند های مختلف با من بوده اند . بروید و پروسه زندان من را بپرسید . اگر خواستید رد و شماره ی تلفن آنها را می دهم . در عوض آیا شما حاضرید اسم ٤ نفر را که با شما همبند بوده اند بدهید تا ما هم سوال کنیم که شما در زندان چگونه بوده اید ؟؟؟ حمید صفاریان عضو یک هسته ی تبلیغاتی بود وقتی دستگیر می شود یک راست می برندش روی تخت انقدر کابل خورده بود که هر ١٠ - انگشت پاهایش از بین رفته بود ولی حتی اسم دو هم تیمش را هم نداده بود . خیلی ها دلشان نمی آمد به پاها یش نگاه کنند . هر شب باید دور هر دو پاهایش را سوزن سوزن می زدیم تا بتواند یک یا دو ساعتی بخوابد . او در تابستان ٦٧ - به خیل شهدا پیوست حالا ظلم نیست که ایرج مصداقی هم به ایدولوژی او هم به سازمانش و هم به رهبریش بتازد . بعد هم ادعا کند که رسالت رساندن پیام او را دارد ؟؟؟ من در حیرتم که شما دو نفر شب ها موقع خواب وجدانتان را به کجا آویزان می کنید ، که صبح یادتان میرود آ ن را بر دارید . محال است محال است محال است ، که کسی با آ ن عزیزان که بوا قع گلهای سر سبد یک خلق بودند همنشین بوده باشد و بعد به آرمان آنها خیانت کند . کدام انسان با شرفی را پیدا می کنید که به آن عزیزان خفته در خون بگوید مقاوم و به ایرج مصداقی هم بگوید مقاوم ؟؟؟ آقای همنشین دیدم و شنیدم که از نامه ی مصداقی خیلی به وجد آمد ه بودی شادی شیطا نیت در مقالاتی که قلمی کردی موج می زد هم در آن ۳ مقالهای که به اسم خودت بود و هم آنهایی که با اسم مستعار در سا یت ایرج زدی, اما از قیام و قعودی که از سیر اندیشه و زندگی شما می شناسم مطمئن هستم اگر روزی با ایرج مصداقی لج بیا فتی همین نامه را با وصیت نامه خمینی و لاجوردی مقایسه می کنی و بر آن تف می اندازی ...... مگر رژیم با مزدورانش چکار می کند ، آنها را باید مدام به روز نگه دارد . خرجشان را بدهد ، به آنها ملا ت برسا ند تا به مجاهدین حمله کنند . فحاشی کنند و سند سازی کنند . اما این همه ی حقیقت نیست . آنها درقالب حمله به مجاهدین هدف اصلی رژیم که پاسیو کردن ایرانیان است را دنبال می کنند . آیا در همه ی سایت ها ی آنها دیده اید که بگویند مجاهدین بد هستند ، اما فلان دسته یا گروه یا سازمان خوب است ؟؟؟ شما حقوقتان را از دولتهای اروپایی می گیرد بیکار هم هستید ، از صبح تا شب پا ی کامپیوتر همان کار آنها را می کنید . اگر همین طور پیش بروید نان آ ن مفلوکهای بیچاره را هم آ جر می کنید . آخه وقتی رژیم ببیند شما مجانی دارید کار می کنید دیگر چه نیازی به آنهاست . در صحنه ی واقعی هم می بینید وقتی صدای شما بلند می شود از آنها دیگر صدایی نیست . چون شما به نیابت و مجانی مشغول همان کار هستید . حالا سوال از شما این است آلتر ناتیو شما کدام جریان است ؟؟؟ اگر چهار نفر به فرض بخاطر اقدامات شما منفعل شدند و پیش شما آمدند چه راه کاری را به آ نها عرضه می کنید ؟؟؟ شما مردم را در جنگ با رژیم به کدام صحنه دعوت می کنید ؟؟؟ می بینید که کار شما تماما به جیب رژیم می رود ؟؟؟؟ اگر در صحنه ی جنگ یک طرف رژیم و یک طرف مردم ایران با تمامی عقاید مختلف باشند که هستند ، مردم از کار شما زیان نمی بینند ؟؟؟ شما البته تا ته این خط خواهید رفت . بروید مبارکتان ، اما به یاد داشته باشد که تاریخ از کسانی که پشت سر شتر عایشه حرکت می کردند و از ادرار آ ن شتر برای تبرک به سر و صورتشان می ما لیدند حتی نام هم نمی برد ،اگر چه روزگاری از صحابه پیامبر بودند . دوماه پیش برای یکی از زندانیانی که زندگی نامه ی یک شهید را برای درج در سایت فرستاده بود و هم زمان برای ایرج مصداقی هم فرستاده بود نوشتم ، آقای ......... آیا شما میدانید که سایت پژواک ایران یک سایت ضدّ اشرف وضدّ مجاهدین است ؟؟ آیا شما می دانید که شخص ایرج مصداقی عنصری ضدّ مجاهد است که خط ٨٠ - ٢٠ رژیم را به مهندسی ترین شکل پیش می برد ؟؟؟ آیا شما میدانید که سایت پژواک ایران مرکز همه ی کینه ورزان به مجاهدین است ،آیا شما میدانید که در همین غا ئله ی اخیر خواهران اقبال ، ایرج و همسرش یکی از هیزم بیاران پشت صحنه هستند ؟؟؟ به عنوان یک زندانی سابق که بخش عظیمی از آن شهدا را از نزدیک می شناختم ، می گویم که کار شما خیانت به همان شهداست . بی شک اگر آنها زنده بودند هرگز حاضر نمی شدند در این سایت قلم بزنند . همچنین معتقد هستم اولین و مبرمترین ویژگی یک انسان سیاسی شناخت دوست و دشمن است . انسان سیاسی فاقد این ویژگی بی مرز است . و کار سیاسی را برای نام و نشان انجام میدهد نه برای خدمت به خدا و خلق ۱۸/۳/۲۰۱۳ ) از این پیش تر در کتابی که در دست تحریر دارم در قسمت نقد با ادله ی کافی خیانت ایرج مصداقی به شهدا و مبارزین را نوشته ام و یاد آورشدهام که رژیم بعد از قتل عام زندانیان سیاسی تلاش کرد تا قبر آنها را مخفی نگه دارد و تواب تمام عیاری به نام ایرج مصداقی تلاش کرد تا هویت آنها را پنهان کند . او برای پوشاندن وادادگی خود تمامی مقاومت زندانیان را به نوعی به خود سنجاق کرد . تا به همان اهداف پلیدش که نام و نشان بود برسد . در این میان فردی به اسم ( نام حقیقی شما ) به کمک او شتافت تا شا ید او هم انتقام وادادگی خود را از این طریق از مردم ایران که زیر چکمه های خونین آخوندها بودند بگیرد . پس می بینید که مواضع من در عمق نسبت به شما ربطی به سر و صدا های امروزتان ندارد . شما دو تن را خیلی وقت پیش میشناختم . اگر سکوت کرده بودم به این خاطر بود که نمی خواستم به این مسایل دامن بزنم . اما شما بی شرمی را از حد گذراندید چقدر زیبا گفته بود ادموند بروک (شیطان زمانی پیروز میشود که انسانهای نجیب سکوت میکنند ) .......... آقای همنشین اطمینان دارم که شما از مواضع ایرج مصداقی نسبت به اعضای شورای ملی مقاومت خبر داشتید . همانقدر هم اطمینان دارم که علی ناظر بی خبر بود . بنا بر این شما با کدام منطق از آقای روحانی می خواهید که وکالت ایرج مصداقی را به عهده بگیرد ؟؟؟ البته گو اینکه در همین در خواست شما مجرم بود ن مصداقی محرز است و شما به آن اعتراف میکنید . وگر نه که دنبال وکیل نمی گردید ؟؟؟ در ثا نی مگر کسی به ایشان صدمه ای رسانده است . او نوشته و چند نفر جواب داده اند . همین را هم بر نمی تابید ؟؟؟ راستی چه چیز ی را در مخیله ی خود به جای دمکراسی نشانده اید ؟ پیشنهاد می کنم به جای وکیل برای آقای مصداقی شما دنبال یک وکیل برای خودتان باشید . شما در نزد افکار همه ی آزادیخواهان متهم هستید به مباشرت برای فریب مردم . به نشر دروغ , به کینه حیوانی نسبت به مبارزین, به انحراف کشا ندن افکار عمومی.و به هم دستی با کسی که از خون شهدا برای خود نردبان ترقی ساخته, جمعبندی ؛ به نظر من تا آنجا که به جنایات رژیم در دهه ی شصت در زندانها ٔبر میگردد ، نه من ، نه ایرج و نه هیچ زندانی دیگری قادر به بیان تمامیت آن نیستیم ، من در سال ۱۳۶۶ - که رژیم مصاحبه را برداشته بود و اندکی از زندانیان را آزاد میکرد ، به بچههای در شرف آزادی توصیه میکردم که ، برای مردم همه ی آن چیز ی را که اینجا دیده اید بیان نکنید . چون مردم باور نخواهند کرد . بنا ٔبر این حرف ما با آقای مصداقی ٔبر سر آن جنایات نیست که کم هم گفته اند . حرف ما این است که چرا وادادگی خود را زیر هزاران جمله و کلمه پنهان میکنید و مقاومت آن غرقه به خونها را به نفع خود مصادره میکنید ؟ شما آقای مصداقی از این به بعد در رسانهها و تلویزیونها باید در کنار مازیار بهاری و هوشنگ امیر احمدی بنشینید نه در مقابل آنها . همین جا هم بگویم این چند باری هم که دعوت شدی به این رسانه . ابتدا از ما در خواست کردند چون قبول نکردیم ٔبر اساس آن مثل معروف که لنگه کفش در بیابان نعمت است . شما را دعوت کردند خیلی به آنها افتخار نکن ........ در نامه شما به آقای رجوی غیر از آنچه که جواب دادم بقیه ا ش مربوط به وزارت اطلاعات است . بنابر این به آنها که با اسامی جعلی در سایت شما دنبال جواب میگردند . باید بگویم که در دیگ وزارت پایین و بالا میشوید .آنهایی هم که به شما القاب آنچنانی میدهند دو دسته اند . ۱ - کسانیکه پو ست خربزه زیر پاهات میاندازند که عموما توده ای اکثر یتی هستندب . ۲ - کسانیکه سطحی نگرند . و گر نه من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمی گردد از این بالا نشینیها . آقای همنشین : هیجانات ناشی از هیاهو شما را هم از پرده برون انداخت همان موقع این شعر م آزرم خود به خود به ذهنم آمد شب بد شب دد شب اهرمن وقاحت به شادی دریده دهن . الان همه فهمیده اند که شما مدام در حال آدرس عوضی دادن به مردم هستید . مثل همین اسمتان در حالیکه همنشین فریب هستی . اما همنشین بهار امضا میکنی !!!!! شما و دوستان درست شنیده اید که اگر با بزرگی در افتی بزرگ میشوید . اما نفهمیدید که نه هر بزرگی, در افتادن با بعضی از بزرگان خوار و ذلیل و بی مقدار میکند . مثل الان شما, متاسفم اما باید به شما بگویم قلمتان کینه توزانه ، چرکین و مشکوک است . برای آن دوستی هم که از وا دموکراسی رنج میبرد متاسفم که با این بهانه در دیگ شما افتاده . به همه ی انسانها یی که دلهاشان برای مردم می طپد ، و به آنهایی که بی غرض و مرض هستند میگویم که هیچ جریان و هیچ فرد و نیروئی به اندازه ی خود مجاهدین در صدد حل و فصل مسائل لیبر تی نیستند . بهترین راه حل همان است که آنها میگویند . بقیه ی راه حلها , رژیم نشان هستند . کلام آخر . من از مجاهدین دفاع نمی کنم چون در قد و قواره ی خودچنین توانی را نمی بینم . من از شرفم دفاع میکنم و از شرف کسانی که تا آخرین لحظههای زندگیشان به این رژیم گفتند ، نه . دلم خون است وقتی که میبینم هیچ سرزمینی قدرت تحمل سنگینی یک مرد را ندارد و گر نه هیچ مردی پرده نشینی را ٔبر نمی تابد . بخصوص اگر آن مرد ابر مرد هم باشد . آی بی شرفها شما چنین سرزمینی را سراغ دارید ؟؟؟اگر سراغ ندارید پس ننگین نامه ها تان را ببندید ،کشف حجاب کردید مقصود حاصل آمد.
********************************************************************************************************************
|
||||||||||||||||||||||||||||
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر