شباهت ها با روش آمریکایی و اصولگرایان رژیم، در کار رهبری مجاهدین و ضرورت انتقاد از خود
ایرج شكری
ایرج شكری
به تازگی در آمریکا، بردلی منینگ سرباز آمریکایی که اسنادی از ارتش آمریکا، از جمله فیلم صحنه های به رگبار بستن غیر نظامیان از هلیکوپتر را که دو خبرنگار هم در بین آنها بود، به ویکی لیکس داده بود، به 35 سال زندان محکوم شد. اما سازمان های مردم نهاد و بسیاری از آمریکائیان، از آغاز دستگیری او، اقدام بردلی مینیگ را اقدامی مجرمانه نمی دانستند و خواهان آزادی او بودند و حتی بعضی اقدام او را شجاعانه و خودش را قهرمان می دانستند. جرم او افشای جنایت و عملکردهایی از ارتش آمریکا بود که احساس شریک بودن در آن آزارش می داد. در عمل او با این کار خود به مردم و حتی به ارتش آمریکا خدمت کرده بود. به این دلیل که آنچه در آن فیلم دیده شد، جنایت وحشیانه یی بود که باعث ننگ و شرمساری هر ارتش و دولت و ملتی می تواند باشد که نظامیانش به چنان جنایتی دست می زنند، بنابر این با افشای آن تصمیم گیران و برنامه ریزان در دولت و ارتش آمریکا، باید بفکر پیدا کردن روشهای کنترل و برقراری ضوابطی می افتادند که مانع از تکرار جنایاتی هولناک و شرم آور از آن دست شود. اگر چه ارتش امریکا در خلال جنگ جهانی دوم با بمبارانهای شبانه و هولناک 67 شهرهای ژاپن در مارس1945 که زنده در آتش سوزاندن ساکنان و ویران کردن آنها را به همراه داشت و بعد بمباران اتمی هیرو شیما و ناکازاکی و بعد جنگ ویتنام،کارنامه بسیار قطوری از جنایات ننگین دارد. رویداد دیگر که چندی پیش از خبرهای اول رسانه ها بود، افشای اسنادی از سوی یک کارشناس جوان آژانس امنیت ملی آمریکا، به نام ادوارد اسنودن در مورد اقدامات غیر قانونی آن سازمان و دولت آمریکا در دست درازی به اطلاعات خصوصی و شنوند غیرقانونی مکالمات شهروندان بود. این اقدام او باعث خشم دولت آمریکا شد و آن جوان - ادوارد اسنودن- که از آمریکا گریخته بود در صدد گرفتن پناهندگی برآمد و دولت آمریکا تمام تلاش خود را برای دستگیری و بازگرداندن او به آمریکا و مانع شدن از پناهندگی او را به کار بست. جدیت آمریکا برای دستگیری او چنان بود که به خاطر این احتمال که رئیس جمهوری بولیوی که در سفری به روسیه در مسکو به سر می برد، ممکن است به او پناه داده باشد و او را که تلاش برای یافتن کشوری برای پناهندگی به مسکو رفته بود، همراه خود به بولیوی ببرد، در یک اقدام بیسابقه و خلاف عرف دیپلماتیک و به ویژه آنچه در شأن رئیس یک کشور است و بر خلاف مصونیت دیپلماتیک که رئیس جمهوری بولیوی از آن برخوردار بود، با فشار به کشورهای اروپایی هواپیمایی رئیس جمهوری بولیوی را که در راه بازگشت از مسکو به بولیوی بود وادار به فرود اجباری در وین برای بازرسی آن کرد(فرانسه و پرتغال هم اجازه عبور آن را از آسمان خود نداده بودند) و این خشم اِوو مورالس رئیس جمهوری بولیوی را برانگیخت و از سوی کشورهای مختلف نیز تقبیح شد. البته آمریکا تا کنون موفق به بازگرداندن ادوارد اسنودن نشده و روسیه موقتا به او پناهندگی داده است. پدر او در مصاحبه ای گفت که به پسرش افتخار می کند و او را قهرمان می داند. و بنا بر اخبار و گزارشهایی که در این زمینه منتشر شد، بسیاری از آمریکائیان نیز اقدام اسنودن را تایید کرده و آن را شجاعانه دانسته اند و بسیار مؤثر در تغییر رفتا دولت و نهادهای امنیتی و به نفع دموکراسی می دانند*. البته در طرف مقابل هم از سوی مقامات مسئول از اقدام شنود و کنترل پیامها دفاع شد و مدعی شدند که این کار مانع از انجام حدود پنجاه اقدام تروریستی شده است. حال و وضع جولیان آسانژ بنیانگذار ویکی لیکس افشاگر سیاست های پنهانی به ویژه انجه مربوط به آمریکاست را هم همه می دانند و این که او هم به خاطر این اقدام خود با اتهامات بی ربطی مثل تجاوز جنسی مواجه شد و اکنون در سفارت اکوادور در لندن پناهنده است. روش رهبری مجاهدین در واکنش به نامه سرگشاده ایرج مصدقی به مسعود رجوی که در بخشی از آن عملکرد مستبدانه نسبت به هواداران و اعضا و در بخشی دیگر ندانم کاریها و سیاست های غلط رهبر این تشکیلات مورد انتقاد قرار گرفته و در این زمینه اطلاعات زیادی در اختیار افکارعمومی قرار گرفته است، شباهت زیادی به برخورد جبّارانه و سرکوبگرانه دولت آمریکا نسبت به آن دو شهروند آمریکایی افشاگر خودسری ها و رفتار مجرمانه نهادهای وابسته به قدرت، دارد. منتها چون در حال حاظر دستگاه رهبری مجاهدین مشروعیت و امکان قانونی تنیه و مجازات ایرج مصداقی را ندارد، روش غیرشرفتمدانه و رذیلانه برچسب زدن به وی در نوشته های متعد در سایت های وابسته به مجاهدین و با امضاهای اکثرا مستعار و ناشناس و در مصاحبه های تلویزیونی از سوی عناصر مسئول سازمان مجاهدین که عنوان و مسئولیت شورایی هم یدک می کشند بکار گرفته شده و می شود و برنامه های تلویزیونی، همراه است با تماس های تلفنی هواداران و مریدان کف برلب در این مصاحبه ها که آنها توهین و تهدیدها (از جمله بند از بند جدا کردن در صورت پیش آمدن فرصت و شرایط مناسب) به ایرج مصادقی روا می دارند و از سوی مقام حاظر در استودیو مثل جناب مهدی خان ابریشمچی نفر دوم سازمان مجاهدین، جلوی دوربین«سیمای آزادی- تلویزیون ملی ایران»،مورد تایید و تشویق قرار می گیرند. این خود مجازات خشونتبار و مستبدانه ای است که علیه ایرج مصداقی اعمال می شود. مهرتابان آزادی اینان- که در غیاب مسعود رجوی عهده دار مسئولیت او در شوراست، 9-8 سال قبل به خاطر انتقاد درونی و غیر علنی که من از عملکرد رهبری مجاهدین التبه در نقش مسئول شورایی او کرده بودم، ، با پا گذاشتن در جای پای شاه و خمینی و در یک اقدام خودسرانه و مستبدانه، بیانیه سالانه شورا (سال 83) را به من که عضو شورا بودم و هیچگونه عمل خلاف اساسنامه و آئینامه داخلی انجام نداده بودم و هیچ انتقاد و اعتراضی در مورد من از هیچ کس به دبیرخانه داده نشده بود، برای اعلام نظر و رای به من ارسال نکرد و اینان در واکنش به ایراد من در مورد کهنگی برنامه دولت موقت در آن مجموعه انتقادات 52 صفحه ای از عملکرد مسئول شورا که همراه با پیشنهاداتی هم بود، با قلدرمنشی و برای نشان دادن گردن کلفتی و صاحب قدرت بودن خود، آن بیانیه را با تاکید «تصویب به اتفاق آرا» منتشر کردند. بیانیه یی که در سطرهای آغازین آن از اعضای شورا «التزام به برنامه و مصوبات» شورا گرفته شده بود. بعد هم در برابر اعتراض من به آن اقدام خودسرانه و شورا شکنانه راه ارعاب و پرونده سازی رذیلانه پیش گرفتند که در آن زمان اقدام من در انتشار نامه سرگشاده به هموطنان** سبب از دست رفتن فرصت از دست اینان برای جمع کردن لشکر و گرفتن امضاء برای انتشار به موقع پرونده سازی و اتهام زنی های تنظیم شده شان شد و به خاطر همین با آن که در آن نامه 52 دو صفحه یی به مسئول شورا اعلام کرده بودم که در صورتی که تصمیم به اخراج من گرفته شود، باید همچنان که قبلا عضویت من در شورا به اطلاع عموم رسیده است، اخراج من هم به اطلاع عموم برسد، اما اخراج توطئه گرانه من، به دلیل انتشار پیشاپیش آن نامه سرگشاده اعتراضی، از افکار عمومی پنهان نگه داشته شد. اما در «بیانیه تفصیلی» در مورد استعفای آقایان دکتر قصیم و روحانی، توطئه گران پنهانکار 9 سال پیش، حالا اقدام به شکر خوری در برابر عموم کرده و دست به برچسب زنی زده اند. وجه دیگر برخورد مجاهدین با منتقدان به روش جناح اصوالگرای طرفدار ولی فقیه و حزب اللهی رژیم شبیه است. زمانی که خاتمی برای گشایش اندکی در رفتار رژیم با شهروندان، با این منطق که «مردم تنها صاحب تکلیف نیستند بلکه صاحب حق هم هستند» به میدان آمد و یکی از شعارهایی را هم که برای حفظ بقای رژیم مطرح کرد این بود که ما باید روشی پیش بگیریم که «معاند برانداز را به مخالف و مخالف را به منتقد و منتقد را به موافق تبدیل کنیم»(نقل به مضمون)، یکی از مقاله نویسان رسالت که اگر درست به یادم مانده باشد امیر محبیان بود، در مقاله یی ضمن مخالفت با این رویکرد او «تور قانونی» را برای جارو کردن مخالفان و منتقدان مطرح کرده بود و گفته بود که باید قراردادن چهارچوبها و ممنوعیت های قانونی برای انتقاد و مخالفت کاری کرد که منتقدان به لحاظ قانونی مخالف و مخالفان برانداز شمرده شوند(این را من در انتقاد یکی از اصلاح طلبان از آن مقاله دیدم). تکلیف براندازان هم که خب روشن است . اکنون رهبری مجاهدین با اتهامات رذیلانه به منتقدان و از جمله آن دو عضو و مسئول کمیسیون مستعفی شورای ملی مقاومتِ تحت انقیاد مجاهدین و تلاش ابلهانه چسباندن آنان به وزارت اطلاعات، در عمل همان خط را پیش گرفته و دارد «زور می زند» با تحریف مواضع منتقدان، آنها را در ردیف دشمنان مجاهدین و همراهان رژیم (برابر با آنچه رژیم معاند و براندازمی داند) نشان بدهد. البته در این مورد هم باز امکان قانونی برای مجازات ندارد ولی تهدیداتش را به شکل های گونا گون می کند. بعد از تهدید به بند از بند جدا کردن مصداقی در برنامه تلویزیونی با حضور مهدی ابریشمچی و تمجید و تشویق تهدید کننده توسط او، اینبار در تعاونی شلغمکاران مرید دیگر رهبری مجاهدین، ضمن نوشته ای که کلی نامربوط نثار اسماعیل وفا یغمایی کرده است، به نویسنده این سطور هم اخطاری در مورد احتمال رو به رو شدن به چاقوکشها کرده است(اسماعیل وفا مطلبی در این مورد نوشت)***. نفرت و خشمی که در نوشته های که شلغمکاران کفن پوش مسعود رجوی نسبت به دو عضو مستعفی به ویژه دکتر قصیم نشان می دهند و اورا متهم به خنجر زدن از پشت می کنند، آنگونه است که اگر امکان و میدان بیابند، با قصیم و روحانی همان می کنند که حزب اللهی ها و بسیجیان رژیم خمینی با یک نماینده مجلس به اسم شرع پسند نماینده کرج کردند که در اعتراض به نارساییها و بی عدالتی ها به طور «علنی» استعفایش را از تریبون مجلس اعلام کرد. (ایرج مصداقی در مورد این رویداد و مقایسه آن با واکنش دستگاه مریم و مسعود با دو عضو مستعفی مقاله یی نوشته است***). وضع و حال کسانی مثل زید آبادی و تاج زاده و بهزاد نبوی و کسان دیگری از همراهان و خادمان و کارگزاران سالهای طولانی رژیم که تنها به خاطر انتقاد از روشهای غلط و آنچه به زیان بقای نظام می دانستند، به محکومیت های طولانی محکوم شده و در زندان بسر می برند، شباهت زیادی بین نحوه برخورد مجاهدین با همراهان معترض و منتقد شده، با روش دستگاه ولایت فقیه را نشان می دهد.
مساله روانشناختی در موضعگیری و سیاست های رهبری مجاهدین
من به این نتیجه رسیده ام که شخصیت رهبری مجاهدین در قالبی بتن آرامه ای- که بتن آن خودخواهی است و میله گرد آن تازه به دوران رسیدگی -، قالب گرفته شده است و از این روش و رفتاری که دارد بیرون نخواهد آمد. برای اینها راه انداختن این «کنفرانس»ها و جمع کردن چند سخنران با پرداخت «حق القدم» و حق المنبر یا حق المیکرفن، حتی عناصر بد نامی مثل میشل آلیوماری وزیر خارجه اسبق در دولت سارکوزی(او در زمانی که بعد از خود سوزی آن جوان تونسی زمین زیر پای بن علی دیکتاتور تونس از تظاهرات و قیام مردم در حال لرزیدن بود، پیشنهاد ارائه تجربه و کارآیی های فرانسه برای مهار و خاموش کردن قیام مردم تونس را در مجلس ملی فرانسه داد که خشم و نفرت زیادی علیه او برانگیخت)، احساس «مهم بودن» و احساس «در قدرت بودن» می دهد و این در برابر رژیمی که «رهبری را غصب کرده» به آنها رضایت خاطر می دهد. همچنان که مسعود رجوی گاه و بیگاه وقتی فرصتی می یابد به این که این و آن در میان سران رژیم زمانی در دوران مبارزه علیه شاه هوادار مجاهدین بوده اند و یا افتخار می کردند اگر می توانستند به مجاهدین کمک مالی برسانند و...( که حال دیگر این یاد آوری ها، به کاری مثل همآغوشی با مرده برای ارضای شهوت شبیه است)از همین نیاز به احساس مهم بودن در برابر رژیم و احساس رضایت خاطر از این طریق ناشی می شود. شاید درک این امر کمی مشکل باشد که اگر رهبر مجاهدین از احساس مهم بودن در برابر رژیم احساس رضایت خاطر می کند، پس آن نامه ها به مجلس خبرگان یا به رفسنجانی و خود را «حقیر» نامیدن در پیام به آنان خلاف این نیست؟ پاسخ این است که نه خلاف آن نیست. اتفاقا به دلیل همان احساس مهم بودن و صاحب وزن تاثیر گذار و صاحب نقش تعیین کننده بودن است که یک چنین تناقضی به دلیل غوطه ور بودن در اوهام و احولات روانی ناشی خود بزرگ بینی، چنان حرکاتی صادر می شود و گمان می کند می تواند با پیام خود به رفسنجانی روی تصمیم گیری او تاثیر بگذارد! باید توجه داشت که او همیشه «بالائیها» را به حساب می آورد و اراده آنها را تعیین کننده می داند. پاییینی ها در تحلیل های او به ندرت مورد ممکن است با گوشه چشمی مورد توجه قرار بگیرند. وجه دیگری از انعکاس بیرونی این مشکل روانی(خود را مهم دیدن) رهبری مجاهدین را هم می توان در همان رژه هایی دید که باپوشاندن یونیفورم های رنگارنگ به تن اشرفیان و مدال آویختن به سینه آنان و راه انداختن رژه یا مراسم سالروز و یاد بود «پرشکوه» و با طبل شیپور در اشرف دید(همچنان که در اسکورت و طبل شیپور راه انداختن و توپهای کرایه یی دو قران پیش شلیک کردن در سر راه مریم به استخدام سیاهی لشکر سینمایی به در نقش توپچی). من این را بارها یاد آور شده ام که هیچ صاحب عقل سلیمی در موقعیت یک سازمان سیاسی مبارز و پناهنده سیاسی، دست به این کارهای مسخره و پوچ نمی زد. اندکی فهم سیاسی و آگاهی از مساله قدرت و دولت، این نکته را مثل روز در برابر چشمان هر صاحب اندکی فهم قرار می داد که نمی شود در یک کشورخارجی، گروهی به عنوان ارتشی که هدفش برانداختن کشور بزرگ و قدرتمند همسایه این کشور است و از قضا گردانندگان و مقامات دولتش نمک پروردگان آن کشور همسایه هستند، با لباس فرم نظامی و با طبل شیپور رژه راه بیاندازند و ضمن سخنرانی ها در مراسم برگزار شده، رژیم کشور همسایه را تهدید به سرنگونی بکند. معلوم است که این کار را هیج دولتی تحمل نمی کند. رهبری مجاهدین دچار توّهم شدید در مورد وزن و «اهمیت» خودش در نزد آمریکائیها بود و گمان می کرد که همیشه «تحت حافظت» آنها خواهد ماند و می تواند به ریش رژیم و نوچه اش در بغداد بخندند. اما اوضاع خیلی زود آن گونه شد که می دانیم. اما واقعیت گریزی رهبری مجاهدین و نیاز به ارضای خود مهم بینی- که رجز خوانیها و «تحلیلهای نیمه کاره» و تخّیلی (مثل جرقه و موتور) و شاخ و شانه کشیدن های فاجعه بار مرداد 88 و 19 فرودین 90، جلوه های بیرونی برآوردن نیاز این مشکل روانشناختی «خود مهم بینی» است- هم چنان ضایعه آفرین است و اینان به نظر می رسد که به هیچوجه حاظر نیستند، دست به یک «خودکاوی» و«خودشناسی» بزنند و به قُبح و زشتی بعضی رفتارها خود و به مسخرگی بعضی دیگر بیاندیشند و انتقاد از خود بکنند و از اوهام دست بردارند و چشم به واقعیت بگشایند. ولی به هرحال سال توفانی و پر صاعقه 93، سال «منبر شکن» و شاخ تکّبر و دماغ پرباد شکن در راه است. صخره ها و تخته سنگ ها بر شاخ تکّبر و دماغهای پرباد کوبیده خواهد شد. سالی که توفان آن عریان کننده بلاهتِ حرف مفت زنهای آویزان از رویاهای خود خواهد بود و هیچ امکانی هم برای پوشاند عریانی بلاهت خود نخواهند داشت. من تردید ندارم که اگر از حالا تا پایان سال حتی اگر ماهی یکبار در ایران انقلابی صورت بگیرد، در هیچکدام نقشی از رهبری مجاهدین دیده نخواهد شد، چون اینها سالهاست که از مردم بریده اند، نه تنها بریده اند بلکه حتی متنفرند. مردم را اهل کوفه می دانند که امام حسین را تنها گذاشتند و به یزیدان «تمکین» کردند و در برابر جنایت آنان «سکوت» کردند. مسعود رجوی از کارمندان کشور هم متنفر است و آنها را کارگزاران رژیم می داند. اینها از ورزشکاران کشو که مدال آوردنشان را دارای «استفاده تبلیغاتی برای رژیم» می دانند، اصلا دلِ خوشی ندارند. از هرچه اهل قلم است منزجرند و هرچه در ایران تولید فرهنگی و هنری است«مال رژیم» می دانند. به طور مثال واکنش اینها در برابر اسکار گرفتن فیلم «جدایی نادر از سیمین» این بود که مطلبی از عنصر فرصت طلبی از هودارانشان را که ادعای سینماگر بودن دارد، در همبستگی ملی درج کنند که در آن به تعریف از خودش و به نفی وتخطئه جایزه اسکار فیلم فرهادی پرداخته بود. اینها فرمولهایی هم به هودارانش یاد داده اند که با آن فرمولها، با منتقدان برخورد کنند، از جمله این که شورا و مجاهدین را قبول ندارید چه کار به آنها دارید خودتان بروید بهترش را تشکیل بدهید، یا این که ظالم را رها کرده اید و گلوی مظلوم را گرفته اید، یا سنگ را به سر مظلوم می کوبید(همان مظلومی که نزدیک به سی سال به هیچ انتقادی نه جواب درستی داد نه ترتیب اثری، از جمله در پافشاری به شعار مردم کوب و هیتلری ایران رجوی - رجوی ایران و یا انتقاد به تشبیهات و استعاره های که در مورد مریم بکار می برد، مهرتابان آزادی و...). ما منتقدان باید رفتار و گفتار و تحلیل های اینها را پیوسته مورد نقد و برسی قرار بدهیم و به دهن دریدگیها و هتّاکی ها هم باید جوابی محکم و دماغ و دندان شکن بدهیم. چون معتقد نیستم که آدم اگر با چاقوکش یا لات بی سر و پایی رو به رو شد، باید حتما با او هم محترمانه برخورد کند. باید با زبانی حرف زد که گمان نکند که از او ترسیده ای، چون این امر او را جری تر خواهد کرد. باید اینها را از برچسب و اتهام زدن پشیمان کرد. البته در انتقادها، باید سرچشمه انحرافات که همان انقلاب ایدئولوژیک و عملکرد طراحان آن و نیز نقش ثلاثه مزوّر جبّار در انحرافات و مسائل جاری است، در مرکز توجه قرار بگیرد.
سال1393 منبر شکن و عریان کننده بلاهت و حرف مفت در راه است
مساله آخر این که اگر چه برخلاف این تهدید های جدی و نفرت افشانی و کینه توزی زنجیر گسیخته یی که مورد ترویج و تبلیغ و تشویق و تشجیع تلویزیونی هم قرار می گیرند، رهبری مجاهدین خیلی خوب می داند که اجرای «حکم شرعی» در مورد ما مهدورالدم ها، اینجا (در کشورهای اروپایی یا در آمریکا و کانادا یا در هرجای دیگری که در سفر و گذر باشیم) در صورت کشف توسط پلیس و شناخته شدن آمر و عامل بشدت به زیانشان و به زیان جبران ناپذیر برای آنان است و به خاطر همین امکان این که بخواهند غلطی بکنند ضعیف است، ولی با این حال از آنجا که پول کلان دارند که ریخت و پاش های فروان در برگزاری تجمعات و خرجی که برای اقامت دعوت شدن و اجیرشدنگان و سایر مسائل دیگر می کنند، نشان از بازدهی فراوان منابع درآمد و کسب و کارهاشان دارد که ربطی به «گلریزان»ها ندارد، با این پول و آن تشکیلاتی که آن جمعیت «از همه رنگ» را برای تجمع ویلپنت می آورد، می توانند عناصری ز اوباش از هر ملیتی را برای انجام انتقام گیری از ماها استخدام کنند. این ها در این مورد هم امکان دارد از رژیم الگو برداری بکنند(که غیر ایرانی هایی را برای اقدام علیه مخالفان خود بکار گرفت). بنابراین من پیشاپیش این هشدار را به دوستان می دهم که این فرض و احتمال را از نظر دور ندارند. اما ما در برابر این احتمال جا نخواهیم زد. ما انتقادات خودمان را مطرح خواهیم کرد و حرف خودمان را خواهیم زد. این اخطار را هم به دستگاه رهبری مجاهدین می کنم که دست از این روش منحوس ارعاب و ترور شخصیت و تهدید توسط نوچه ها و تشویق توسط «نماینده سازمان پر افتخار مجاهدین در شورای ملی مقاومت» و کسانی مثل سید المحدثین(وزیر خارجه آقای رجوی) بردارند. از سرنوشت شاه و خمینی قرار بود عبرت بگیرند که نگرفته اند. مریم و مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی، مسئول این هتاکی ها و تهدید ها هستند. کیست که نداند که در رژیم آخوندی اگر خمینی یک تَشَر به حزب اللهی ها می زد که حق حمله به تظاهرات و تجمعات را ندارند، کسی از آن اراذل و اوباش جرأت نمی کرد به تظاهرات حمله کند. و کیست که نداند اگر خامنه ای یک تشر به لباس شخصی ها بزند که حق حمله به خوابگاهای دانشجویان و به تجمعات دانشجویان و تجمعات دیگر و ایجاد مزاحمت برای مردم ندارند، آن سگان آستان ولایت دیگر در خیابانها دیده نخواهند شد. اخطار من به رهبری مجاهدین این است که اگر اتفاقی برای هریک از ماها بیافتد، مهدی ابریشمچی و مریم رجوی مظنون درجه اول به عنوان آمر حادثه خواهند بود و روشن است که در صورت حادثه یی ما هم بیکار نخواهیم نشست و علیه این دو مسئول برنامه ریز سیاستگذار و رهبری کننده و مشوق خشونت ورزی، به مراجع قضایی شکایت خواهیم کرد. روشن است که در صورت کشیده شدن مساله به مراجع قضایی آنها زیان خواهند کرد. بنا بر این همچنان که حدود 9 سال پیش، هم در انتقادها و هم هشداری که در مورد واکنش به رفتار خودسرانه در نامه به مریم رجوی داده بودم****، هشدار و اخطاری که از سر احساس مسئولیت و نیز با هدف توجه دادن او و دستیارانش به خطاهایشان و اصلاح کجرویهاهاشان بود، لازم دیدم این هشدار را به آنها بدهم و یاد آوری کنم که متوقف کردن این عربده کشی ها و متوقف کردن تبلیغ و تشویق کینه ورزی و هتّالکی به نفع خودشان است. اولا این کارها آنها را بیش از پیش در نظر مردم منفور می کند، ثانیا عربده کشی ها و اتهام زنی ها و تهدیدها، عوارض مصیبت بار ناتوانی رهبری مجاهدین را از تحلیل و ارزیابی درست شرایط و عوارض ویرانگر سیاست و تصمیمات غلط گذشته که خود ناشی از خودخواهی خرد سوز و تکّبر ضایع کننده شعور این رهبری است، نه می تواند بپوشاند نه برطرف کند. من این دو رویداد مهم (نامه سرگشاده ایرج مصداقی به مسعود رجوی-گزارش 92 و این استعفای دو عضو و مسئول کمیسیون شورای ملی مقاومت) را مثل دو کشیده سنگینی به چهره رهبری مجاهدین می بینم که «تنبیه اتودینامیک»ی بود برای آن قلدرمنشی و «گردن کلفتی» نشان دادن در برابر انتقادات من در نزدیک به ده سال پیش، که با عدم ارسال بیانیه سالانه شورا به من برای اظهار نظر و منتشر کردن آن با تاکید«تصویب به اتفاق آراء» نشان دادند. دو کشیده ای که صدایش طنین جهانی داشت. هم در داخل به گوش مردم رسید و هم در خارج در سطح کانون های سیاسی و دیپلماتیک به گوش همان کسانی رسید که رهبری مجاهدین سالهاست برای صاحب نقش و صاحب نفوذ و «تنها آلترناتیو دموکراتیک» رژیم بودن معرفی کردن و قبولاندن خود به آنان،«کفش آهنی» بپا کرده و بی وقفه دویده است و پولهای کلان و وقت و نیروی کلان صرف کرده است. اثرات ضربه این دو رویداد را با فحاشی و تهدید و ارعاب، نمی توان ترمیم کرد. اگر نزدیک به ده سال پیش به جای آن گردن کلفتی کردن، به انتقادات توجه می شد و اشتباهات پذیرفته می شد و روشها در تبلیغات و ارتباط با ایرانیان بازبینی و اصلاح می شد، حتما رهبر مجاهدین این گونه تنبیه نمی شد. رهبری مجاهدین تا از عرش و اوج افلاک پایین و به روی زمین یا به قول ایرج مصداقی «به فرش» نیاید و جا و نقش خود را به عنوان رهبر یک سازمان و تشکل سیاسی که به حمایت مردم و افکار عمومی ایرانیان نیاز دارد و از آن اعتبار می گیرد، نبیند، هرچه زمان بگذرد در پی سرابی که سالهاست برای رسیدن به آن می دود و «خون عرق می ریزد»- سراب انحصار قدرت و مالک الرقاب ایران و ارباب مردم شدن وبا مخالفان و منتقدان خود مثل عاملان «ریختن خون حسین و یارانش» و «تمکین کنندگان و سکوت کنندگان در برابر یزید»، برخورد کردن و مجازات کردن و انتقام گرفتن-، بیشتر و بیشتر به اعماق بیابانی که در آن یاری رسانی نخواهد یافت ره خواهد سپرد و فرسوده و از پا افتاده از نظر مردم به کلی محو خواهد شد. انتظار افکار عمومی از مسعود رجوی انتقاد از خود صادقانه و عذر خواهی از مردم به خاطر خود بزرگ بینی ها و سیاست های غلطی که به بهای خون و رنج فراوان برای مجاهدین تمام شده(به ویژه در این 4 سال گذشته) و رفتار و گفتار توهین آمیز و حرمت شکنانه با منتقدان و حرفها و کارهای بی معنی و سبک و استفاده از القاب و استعاره در مورد همسرخود و او را بر فراز مردم قرار دادن، است. این مساله(انتقاد از خود و عذر خواهی از مردم) را من از چند سال پیش چند بار یاد آور شده ام، همچنان که ضرورت از اوج افلاک به روی زمین آمدن را. خیلی سالها پیش از این زنده یاد کمال رفعت صفایی هم در سال 1368 در سروده خود«در ماه کسی نیست» این را گفته بود:
! برجی که از تو گریختم
شکسته در خویش و
! ایستاده بر مناره ی اندام دیگران
پیش از آن که در ماه مستقر شوی
بر همین زمین
! فرودگاهی مهیّا کن
زیرا
ماه
قرارگاه خدایان را
در خویش ویران کرده است
*******
: منابع
:* *مقاله در مورد افشاگریهای بزرگ منینگ و اسنودن
**نامه سرگشاده و اعتراضی من به رفتار خودسرانه مریم رجوی در مهره 1383
: ***مقاله ایرج مصداقی در مورد استعفای شرع پسند و واکنش رژیم
****متن نامه من به مریم رجوی در مورد عدم ارسال بیانیه سالانه به من برای اعلام نظر و تذکر من در مورد خلافکاری مجاهدین در این مورد و اخطار به واکنش نشان دادن به این کار در صورت با اطلاع و تصمیم مریم بودن آن اقدام در لینک زیر آمده است:
۹شهریور ۱۳۹۲ - ۳۱ سپتامبر ۲۰۱۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر