۱۳۹۲ دی ۲۳, دوشنبه

مینا اسدی: دست بوس و پای بوس و کیف کش*


نه ...نمی نویسم .خبر توی سرم راه می رود ...میزنم به خیابان... به تماشای درختان ....و رهگذران و کلاغان... راه می روم شتابان...می دوم که خبر از من جدا شود و دست از سرم بردارد...خودم ،با خودم حرف میزنم با صدای بلند:احساسات را کنار بگذار....مودب و محترم باش ...خانم بشو! 
خانم می شوم و لباس های قشنگ می پوشم ...به سرم یک گل قرمز می زنم... از خبر می گریزم ... به کوجه و در و دشت.اما خبر خودش را به من آویزان می کند و مثل زنبور توی گوشم وزوز می کند که مرا بنویس!
و من می نویسم .
توی سرم یک تالار بزرگ و پر از چلچراغ است.پراز نگهبان و پاسدار و زنان لچک به سر...پر از مردان با جلال و جبروت... هنرمندان ....نویسندگان و شاعران و کارگردانان معروف...هنرمندان قدیمی و هنرمندان تازه به دوران رسیده. همه دلاک و کیسه کش یک حکومت جوان کش ...دلال یک رژِیم ویرانگر و قمه کش...مراسم با سرود جمهوری اسلامی آغاز می شود ...مردی نقالی می کند.جمعیت صلوات می فرستند...فضا روحانی می شود طبقه ی اول از هنرمندان مردمی لبریز است .محمود دولت آبادی با موهای سفیددر طبقه ی دوم نشسته است ...دیری نمی پاید که متوجه حضور او می شوند .ایشان را به طبقه ی اول میبرند و در کنار حجت الاسلام والمسلمین "زم" وشهرام ناطری می نشانند...
چه اتفاق عجیبی!از خاتمی چی تا طرفداران خامنه ای و احمدی نژاد گوش تا گوش نشسته اند غرق در جمال و کمال یک آخوند که رییس جمهور شان است انگار نه انگار که یک موی سرشان به کل فیضیه می ارزد. عزت الله انتظامی در آستانه ی نود سالگی میخواهد به کجا برسد با این همه مقام و منزلت هنری؟علی نصیریان در هشتاد سالگی چه از جاه ومال کم دارد؟
آقای دولت آبادی هفتاد و دو ساله...نویسنده ی شهیر وسوار بر اسب سفید داخل و خارج کشور و معروف عام و خاص چه در زندگی آرزو کرده است که به آن نرسیده است؟ بهمن فرمان آرا که در زمان احمدی نژاد به اعتراض ،جوایز فجر را نپذیرفته است چه فرقی بین روحانی و احمدی نژاددیده که شتابان به سوی قبله ی حاجات دویده واجازه ی فیلم جدیدش را دریافت کرده است .از خرده ریزها که تازه سر از تخم در آورده اند و دارند راه و رسم خود فروشی را از متقدمان می آموزند کاری ندارم اما دوست دارم بدانم که این مشاهیر جراغ به دست چرا به این همه حقارت و خفت تن می دهند.؟ در سالهای آخر زندگی که همه نقرس و قند و چربی و هزار کوفت و زهرمار دارند چه جای کم و خم شدن است؟

مینا اسدی......یکشنبه دوازده ژانویه سال دوهزار و چهارده...استکهلم

هیچ نظری موجود نیست: