۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

مینا اسدی:.از "انیشتن " تا "پنج تن" ...

مینا اسدی:.از "انیشتن " تا "پنج تن" ...


*می گویم...می نویسم...فریاد می زنم و تنها می شوم...*
....از "انیشتن " تا "پنج تن" ... "مینااسدی"
هر چه بیشتر اعتراض می کنم تنها تر می شوم اما از گفتن ، باز نمی مانم ...اگر همه ی آدمهای کره ی زمین مرا در بیابانی خشک و بی آب و علف رها کنند و خود در خوشی و شادی و ابزار و ابتذال غرق شوند و در دلار وکارت های اعتباری و سفرهای رویایی و عیش و عشرت و منقل و 
تریاک و گردهای فراموشی شنا کنند من حرف می زنم و آنچه را که باید بگویم می گویم و هیچ آداب و ترتیبی نمی جویم.از چشمان لبریز از کینه و خشم شما نمی ترسم . به محبت زبانی شما ، یا کلمات تحقیر آمیزتان به اندازه ی یک ارزن بها نمی دهم .با آنکه افتادن تان را به دره ی بی انتهای چابلوسی...ناسپاسی و حقارت، با چشم باز می بینم و بیشرمی و وقاحت بی حد و مرزتان را در سخنرانی های تکراری می شنوم همانجا که باید ، ایستاده ام . همراه شما نمی شوم و مثل سگ هرزه مرض بدنبال تکه ای گوشت ، از این ده به آن ده نمی دوم. با کاسه ی چه کنم چه کنم پیش نوکیسه گان دست دراز نمی کنم وبه خرج تازه به دوران رسید ه ها سفره های خوش آب و رنگ نمی چینم و می دانم که تا شما روشنفکران قلابی و خود نما و صدرنگ و بی عمل خودتان را به جای 
مخالفان رژیم جا میزنید و دست هیچ بلند گویی را رد نمی کنید و گل سرسبد همه ی مجامع و مجالس هستیدآش همان آش است و کاسه همان کاسه .به لطف شما
که هنوز در "شک میان دو نماز * ایستاده اید و در لجنزار سبز و آبی و زرد و سیاه و سفید دست وپا میزنید و برای هر بی سروپای جنایتکاری گلو پاره می کنیداین رژیم ،سرجایش محکم نشسته ، خون مردم را در شیشه کرده و به ریش ما می خندد.و..امامزاده های ساختگی اش را مثل شهر فرنگ در شهر و روستا می چرخاندو پابرهنگان و گرسنگان را به خدا حواله می دهد. در هفتاد سال، اگر هفت بار پشتک و وارو زده باشید و با هر تازه از راه رسیده ای همبستگی کرده باشیدو ببینید 
هنوز سر جای اول ایستاده اید ، یعنی یک جای کارتان می لنگد ...یعنی باید شماره ی عینک تان را عوض کنید ...یعنی از این کنفرانس ها و سمینارها آبی گرم نمی شود ...یعنی خودتان را سرگرم می کنید ...یعنی که در جهان کشف و شهود، شما از ریسمان "اگر و مگر "آویزانید...یعنی که هنوز به "انیشتن"ها باور ندارید و پس پشت سرتان 
شمع سوخته ی"پنج تن"ها سوسو میزند.
مینا اسدی.... دوشنبه..نوزدهم مای دوهزار و چهارده...استکهلم

هیچ نظری موجود نیست: