در ایران تحت حاکمیت اختناق اسلامی، نشریات و جُنگ و فصلنامه و کتابهای “پژوهشی” زیادی منتشر میشوند. یکی از این ماهنامه ها، “مهرنامه” نام دارد به سردبیری کسی به اسم محمد قوچانی. شاید فقط نگاهی اجمالی به یک شماره این ماهنامه کفایت کند تا فلسفه پلاتفرم مشترک تمامی چنان نشریات و کتب تحقیقی را یکجا شناسائی کرد.
شماره ۴۲ مهرنامه، عناوین خاص خود را دارد. اما بعد از صفحه روی جلد و قبل از فهرست، یک آگهی تجاری برای یک شرکت اقتصادی درج شده است با شماره تلفن دفاتر تهران و دوبی و با تاریخ تاسیس ۱۳۲۹. شاید چنین تعبیر شود که درج آن آگهی، میخواهد عدم وابستگی مالی دست اندرکاران نشریه به نهادهای سرّی و علنی حکومتی را برجسته کند. میخواهند بگویند آن سیاستها، بویژه نفرت پراکنی، علیه چپ و مارکسیسم و افکار پیشرو و سکولار، از طرف شرکتهای غیر دولتی، اسپانسور دارد.
محتوای یادداشت های سردبیر، یک خط را تعقیب میکنند:
“تروریسم، افیون مارکسیسم”
محمد قوچانی در یادداشت این شماره به برخی “اتهامات” در رابطه با مطالب شماره پیشین، که منقش به تصویر بیژن جزنی، تیتر “روشنفکران تروریست” را حمل میکرد، پرداخته است. اما اینجا هم با همان اعتقادات راسخ، هویت ضدکمونیستی اش را با اندیشه اسلامی اش، عجین کرده است. نقل آورده است که شاملو در ایام جوانی از فاشیسم هواداری کرده است. و به نقل از سعید حجاریان، گفته اند که در مقابل “مبارزه مسلحانه، رد تئوری بقاء”، آنها مدافع “مبارزه مصلحانه” اند و در رد “تئوری فنا”. در صفحات آخر نشریه نوشته اند برای چه طیفی مصلح اند و با تئوری فنای چه نظام و سیستمی مشکل دارند.
از روی فهرست کتابهای تاریخی و پژوهشی و “علمی” که تحت حاکمیت اسلام منتشر میشوند، چنین برداشت وارونه ای شده است که گویا یک جنگ و تقابل، چه فکری و مکتبی، چه اجتماعی و یا تاریخی، بین مکاتب “بیگانه”- در درجه اول غرب- و بستر تاریخی ایرانی- اسلامی در جریان است. اصطلاح “روشنفکر دینی”، در این زمینه چندان هم بی مسما نیست. در این راستا، علاوه بر نقد تاثیر پذیری روشنفکران انقلابی جامعه ایران از روشها و شیوه های فکری و تاکتیکی “اجنبی” و بویژه غربی و “غرب زده”، اخیرا مجموعه ای بیست جلدی تحت نام “تاریخ جامع ایران”، در مراسم تقدیر از دستاورد “۱۴ سال پروژه دائرالمعارف بزرگ اسلامی” رونمائی شد. از جمله اشخاصی که در این مراسم رونمائی حضور داشتند، میتوان به هاشمی رفسنجانی، موسوی تبریزی، ده نمکی، موسوی لاری، سرحدی زاده و نیز فائزه رفسنجانی که اتوموبیل او همزمان با ماشین “حجت الاسلام” جعفر شجونی وارد شد، اشاره کرد. من بخاطر اینکه مبادا خاطر مبارک امثال محمد قوچانی و خیل همکاران این نازنین مجاهدان نستوه خشونت گریز و ضد ترور، مُکدّر شود از ذکر سوابقی که این صف و این نامها شخصا در قتل و کشتار و اعدام خیابانی و چاقو و قمه کشی و ارعاب و ترور جامعه داشته اند، صرفنظر میکنم. این دائرالمعارف که کسانی چون ایرج افشار، عنایت رضا و آذر نفیسی هم در تهیه آن دستی داشته اند، به تعبیر ماهنامه مهر، یک فاکت تاریخی را به ثبت رساند:
“ما ملتی هستیم که قبل از اسلام، موحد بوده ایم” و اسلام “جهان بینی طبیعی ما ایرانیان بوده است”. رفسنجانی در نطق خود در چند کلمه بنیان تاریخی روشنفکر دینی – ایرانی را در تفاوت ماهوی با هر نوع فرهنگ و فکر وارداتی توضیح داد:
“این ُبعد را که ایران و اسلام بهم رسیدند و با هم همکاری کردند را باید بیشتر مورد دقت قرار بدهیم”.
اما، جامعه ایران در دوره برده داری و قرون وسطی نیست. ایران مدتهاست سرمایه داری شده است. واقعیت این است که غرب گریزی و غرب زدائی، کمونیسم ستیزی، تحریف تاریخ و لجن مال کردن تصویر هر مبارز و اندیش ورزی که از بطن هر مناسبات سرمایه داری مدرن و صنعتی در جهان و از جمله در ایران که پس از دگرگونیهای اقتصادی، سوسیالیسم اروپای غربی را دورنمای آینده جامعه تصویر میکرد و کماکان تصویر میکند، بخش جدائی ناپذیر نه از اسلام و ایرانیت و “همکاری” و بهم رسیدن آنها در تاریخ، که عینا “رویکرد” سرمایه و سرمایه داران، در همه جا است. تفاوت اسلام سیاسی با مسیحیت، این است که این دومی خود را با مقدرات سرمایه داری تطبیق داده است. فقط کافی است به قانونی شدن ازدواج همجنس گرایان در تمامی ایالات آمریکا و ناخن جویدن کشیشان و اسقف ها اشاره کنیم. در ایران، بویژه، اسلام، هنوز علاوه بر دین و مذهب، یک نیرو در برابر ضعف و ناتوانی بورژوازی در تقابل و تعامل، هر دو، با سرمایه خارجی و بطور اخض “امپریالیسم” بوده است. این ارزش مصرف با تناقض شکننده ای که اسلام در قدرت برای پروسه انباشت سرمایه داری، از طریق بلوکه کردن قدرت سیاسی ایجاد کرده است، روزهای بسر رسیدنش را طی میکند. سترونی و بی آیندگی پدیده روشنفکر دینی و بی افقی بدیل و مدل اجتماعی ملی- اسلامی در مصاف اساسی تر بین سوسیالیسم و کاپیتالیسم، عیان تر شده است.
اما، ایران، خصوصیات ویژه تاریخ خود را نیز دارد: در اینجا اسلام سیاسی در یک انقلاب، به قدرت سیاسی رسید. معضل این است که چگونه میشود همزمان که بنیانهای قدرت دولتی اسلام سیاسی، به عنوان مانع جدی در برابر سرمایه داری و تکامل و پیشرفت جامعه را سست و متزلزل ساخت، از فعال شدن فکر و سیاست سوسیالیسم غیر ملی و غیر اسلامی، جلوگیری کرد؟ کار و وظیفه و ماموریت نشریاتی چون مهرنامه و موسسات تحقیقی رژیم اسلامی، زمینه سازی و بستر سازی برای دور زدن این خطر “بالقوه” است که در دوره های بحران انقلابی، ممکن و محتمل است بالفعل شود و اکتیو. مهرنامه و دیگر موسسات رسمی و غیر رسمی، همراه با خیل محققان داوطلب و یا متعلق به مکتب ایرانی- اسلامی، هیچ راه دیگری جز یک کمونیسم ستیزی آشکار پیش رو ندارند که نعل به نعل آن دورنمائی را در برابر سرمایه و مقدارات آن در ایران قرار بدهند، که بورژوازی نو پا و “نوکیسه”های روسیه، پس از فروپاشی بلوک و ریزش دیوار برلین، در مقابل شان گذاشته اند.
صفحات میانی مهرنامه همگی ابراز وفاداری به ضدکمونیسم، پاکسازی و نفرین بستر پیشین مبارزات ضد کاپیتالیستی، حتی با برداشتهای موهوم “قسط اسلامی” مجاهدین خلق است. ایران در هر حال بزعم این مکتب، بیش از سه هزار سال است که توحید ایرانی را با اسلام در هم آمیخته است. سرمایه و نوکیسه های آن در ایران باید قدر آن سنت چند هزار ساله را بدانند، درست همچنانکه یلتسین و پوتین و سرمایه داران نوپای روس، قدر تزار و پطر کبیر و کلیسای ارتودکس و کاردینال هایش را شناختند و با احیاء آن میراث ها، از “بلوک” و پیمان ورشو و سرمایه داری دولتی عبور کردند. مهرنامه، که میداند هنوز بساط “بلوک” اسلام سیاسی در ایران دائر است، میداند که هنوز جمهوری اسلامی، در کشمکش “مذاکرات اتمی”، قادر نیست و نمیتواند از درون قلعه با “گلاسنوست” و پروسترویکای اسلامی ستونهای قدرت را متزلزل و سست کند، نسبت به قهرمانان واقعی و مدافعان “راستین”، مکتب اسلامی- ایرانی قدری بیمناک ظاهر شده است. اینجا دیگر شاید، از روی ساده لوحی و نوعی توهم به معجزه ضد کمونیسم ناسیونالیسم ایرانی که غلظت مشروعه گری و اسلامیت و شیعه گری آن، فلسفه وجودی خود آنان نیز هست، با نظاره تصویر زمخت و آشکار میدانداری نوع روسی “نوکیسه”های ایرانی، قدری این پا و آن پا میکنند. چه، علیرغم از گور برخاستن تزار و تزاریسم و کلیسا و کاردینالهای آن در روسیه انقلاب کرده و فاتح جنگ علیه فاشیسم، با ۲۵ میلیون کشته و قربانی، این نو کیسه های بورژوازی روسیه اند که در سیاست و اقتصاد سکان را بدست گرفته اند. کاردینالها در مراسم عشاء ربانی اسفند دود میکنند و در اقتصاد و سیاست، کاره ای نیستند. زعمای این پژوهش نامه ها بطور واقعی از تکرار آنچه بر سر جایگاه "روحانیت" در روسیه آمد، نگران اند. اما این دلواپسی بخاطر باور شخصی شان به مذهب، که چه بسا ممکن است چندان هم به آن پایبند نباشند، نیست. مشکلشان با جایگاه سیاسی اسلام و عنصر آخوند و در واقع با اسلام سیاسی است. نگاه اینها به کارگر صنعتی، به زن، به کودک، به شعر و زبان و ادبیات، به تبعه "بیگانه"، به سکس و عشق، به تاریخ در شرق، به تاریخ در غرب، شرق زده و اسلامی است. ساقط شدن اسلام سیاسی از قدرت در ایران، کل این بساط را که از دوره مشروطه برای اسلام و آخوند، نقش مترقی و "ملی" و "استقلال طلبانه" قائل بوده است، و به آنها حق و "مشروعیت" داده است که حقوق مدنی جامعه را تعیین کنند، اسلام را در قضا و آموزش و پرورش و در زندگی خصوصی دخالت بدهند، جمع خواهد کرد. فلسفه ضدکمونیسم مکتبی کل مدافعان رنگارنگ این گرایش، اینجاست. اینها از رویت نشانه های سقوط و سرنوشت رقت انگیز یک گرایش حاشیه ای و طفیلی، و البته حالا دیگر خونین و پر از جنایت، وحشت کرده اند.
مقالات پایانی شماره ۴۲ مهرنامه، نشان داده است که مدافع واقعی آن ضدکمونیسم افسار گسیخته، همان “جنبش پورشه سوار”ها هستند که امثال این نشریه ها و نهادها چون توپخانه میدان را بمباران میکنند تا امکان یک مقاومت و تقابل اجتماعی را به حداقل ممکن برسانند. و لابد خبر دارند که سرقافله های آن جنبش پورشه سوار، در دوایر و حریم “آقازاده”هائی هستنند که در دوره “ستم شاهی”، اجداد و اعقابشان به مجاهدانی چون “ربانی شیرازی” میرسد؟ “هادی غفاری” که در روزهای اول انقلاب، قمه و چاقو بدست، در صف اول چماقداران حزب الله بود، اخیرا بخاطر برخورد فیزیکی با نمایندگان “لیبرال” نهضت آزادی در مجلس اسلامی آن دوران، از خود انتقاد کرده است. جناب سعید لیلاز یکی از تحلیلگران همین ماهنامه، یکه سوار نهائی مکتب خون و شهادت را با این تیتر توصیف کرده است:
“طبقه نو کیسه نشانه روسی شدن اقتصاد ایران است”
سعید لیلاز، اما، نخواسته است اقرار کند که فاز روسی شدن اقتصاد ایران، بر عکس روسیه، مقدمه فروپاشی ارکان فکری- عقیدتی اسلام سیاسی و بلوک آن در ایران است. فازی که در آن، چه به دلیل ریزش پایه های آن در ایران، و چه بخاطر احتمال اکتیو شدن سوسیالیسم ریشه دار اروپای غربی در جامعه ایران و وجود ادبیات آن از دوره بحران انقلابی سالهای ۱۳۵۷ به بعد، نقطه پایانی به بستر تاریخی ذهنیت ملی- اسلامی خواهد گذاشت. برچیده شدن بساط شرق زدگی و اسلام گرائی و تشیع سیاسی، این مکتب جان سخت مشروعه گری، میتواند چنان غیر مترقبه باشد، که هضم آن تا سالها برای کل آن طیف ها در پوزیسیون و اپوزیسیون، دیپرسیون و یاس تولید کند. سقوط بلوک اسلام سیاسی در ایران، برخلاف شوروی سابق، توام با غریو شادی بورژوازی جهانی برای “پایان تاریخ” نخواهد بود.
۶ ژوئیه ۲۰۱۵
iraj.farzad@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر