روایت دردهای من...قسمت سی وهفتم
رضا گوران
رضا گوران
دادخواهی علیه سران سازمان مجاهدین در خصوص سالها گروگانگیری و اسارت و زندان انفرادی و شکنجه جسمی و روحی روانی طی سالیان متمادی اینجانب علی بخش آفریدنده(رضا گوران) درقرارگاه اشرف سابق:
مردم و ملت شریف و بزرگوار ایران زمین وایرانیانی که درهرکجای این گیتی زندگی می کنید، حقوقدانها و وکلای محترم با مطالعه این کتاب متوجه شده اید در درون تشکیلات چه هرج و مرج وبی قانونی مطلقی حاکم بود ومورد چه ظلم ها و مصائبی قرار گرفتم؛ و چگونه طی سالهای اسارت و به زنجیر کشیده شدن در سلولهای انفرادی اشرف از سوی شکنجهگران سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش مورد انواع و اقسام شکنجههای جسمی و روحی و روانی قرار گرفتم. آنان ناقضان حقوق بشردر تشکیلات تنها الترناتیو«مافوق دموکراتیک» انقلابی توحیدی رهبرعقیدتی هستند.
حق و حقوق پیگیری این اعمال جنایت کارانه و ضد بشری و ظلم و ستم ناحق خائنانه را برای خود محفوظ می دارم که البته قابل تعقیب و پیگیری طبق قوانین قضائی بین المللی می باشد.
لذا در حال حاضر اینجانب درپیشگاه داوری و قضاوت عموم شما مردم شریف و بزرگوار ایران زمین خواهان دادرسی و رسیدگی به گروگانگیری و شکنجه و بلاها و مصائبی که طی سالیان مذکوربه ناحق و نابجا بدون هیچ رحم و مروتی به دستور و فرمان مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین بر من روا داشتند هستم. مطمئن هستم بهترین قضاوت و داوری برای این همه بی عدالتی و اعمال ننگین خائنانه رجوی دادگاه خلقی است، پس این دادخواهی را به پیشگاه دادگاه خلقی ایران زمین واگذار می کنم. ما خون ایرانی و ملی در رگهایمان جاری است و لذا مثل بی وطنانی همانند شیر فراری دست بدامان اجنبی و سرویسهای جاسوسی خارجی نمی شویم.
قابل توجه:
دراینجا برای مشخص و روشن شدن و شفاف سازی هر چه بیشتراعلام می دارم اگر چنانچه سران فرفه رجویه هر اعتراض و شکایتی از من اسیر شکنجه شده درتضاد با نوشته هایم که ادعا کرده ام دارند، به هردادگاهی که خواستند شکایت کنند و مرا همانند زندان و شکنجه گاه اشرف به محاکمه بکشند تا هر کسی داری ناخالصی و غش باشد در مقابل مردم ایران روسیاه و شرمند و مجازات تاریخی شود. اگر چنانچه تمایل به این اقدام نداشتید حاضرم در یک مناظره تلویزیونی رو درروی سران باند در تلویزیون به اصطلاح سیمای آزادی انحصار طلبانه خود که با دلارهای صدام حسین راه انداخته اید و هیچ شباهتی به اسم مذکور ندارد شرکت کنم.
همانطوری که در دخمه اشرف دسته جمعی مرا درحلقه های متعدد محاصر می کردید و هر کس از سمت و سویی با عربده کشی و لمپن بازی تهاجم ایدئولوژیکی به من و امثالهم شروع می کردید درجلوی دوربین در انظار عمومی هم همان عمل و رفتارها و گفتارها و کردارها انجام بدهید تا حقایق روشن و مشخص گردد و مردم شریف و بزرگوار ایران هم داوری و قضاوت کنند. برای اثبات و حقانیت این حرکت وعمل، پیشاپیش شما را به مناظره تلویزیونی وچالش این مبحث دعوت می کنم.
داستان 11 سپتامبر2001:
وقتی به زندان تیف رسیدیم و متوجه رابطه گرم مجاهدین با آمریکاییها شدم داستان 11 سپتامبر بیادم آمد که بد نیست شما هم مطلع شوید. در داستان حملات تروریستهای القاعده در 11 سپتامبر 2001 به برجهای دوقلو درسالن اجتماعات قرارگاه باقرزاده درجلساتی موسوم به نشستهای طعمه نیروها هر روزه محاکمه می شدند همه خسته و افسرده و درفکرنجات جان خویش بر آمده بودند. روزی یک مرتبه گفته شد همه می بایست به سالن اجتماعات مراجعه کنند!! با دلهره و اضطراب وارد سالن شدیم از پرده های سفید(وایت اسکرین) صحنه های دلخراشی از برخورد هواپیماهای مسافربری به دو برج نشان می داد که این حادثه ها باعث انفجار وآتش و دود می شد، انسانهای هراسناک و وحشت زده از درون آتش و دود ناشی از انفجارها خود را از پنجره ها به بیرون پرت می کردند، دیدن صحنه های دهشتناک دل هر انسان با وجدانی را به درد می آورد و...
درمقابل این صحنه های دلخراش فاجعه بار که دل وقلبم را می فشرد و به درد آورد، برخی گوهران بی بدیل با تحریک مسئولان کف زدن و خوشحالی و هلهله وهورا کشیدنهای مستمرغزل خوانان وپایکوبان ابراز احساسات می کردند وشعار مرگ برآمریکا با تمام توان و قوا فریاد می زدند، از آن نفرات که خیلی زودتر ازنفرات یکان ما وارد سالن شده بودند پرسیدم برای چه کف می زنید و ابراز خوشحالی می کنید؟!! گفته شد به آمریکا حمله شد و.....
چند شبانه روز جشن وسرور و شادی بر پا گردید و نقل وشیرینی زیادی پخش کردند. بنده نیزبه سهم خود و به پیروی از جمع معجزه گر رقصیدم وابراز احساسات کردم که زیر تیغ برنده انقلاب ایدئولوژیک کمترتحقیر شوم. رجوی و بانو از روی سن به صحنه برخورد هواپیماها به برج های دوقلو نگاه می کردند. با قیچی کوچکی سیگار را قرپ،قرپ دونصف می کرد و سپس یک نصفه سیگار به چوب سیگاری وصل و دود نازکی به هوا بلند می شد سپس با نعلبکی چای سر می کشید، گوئی ارنستو چگوارای زمان شده و با خنده و خوشحالی بوش و بلر را به محاکمه کشاند و به خلقهای تحت ستم تبریک و شادباش می گفت واینکه بالاخره امپریالیسم جهانخوار پاسخ خود را از خلقها گرفت وخط و خطوط نابودی آمریکا و انگلیس را ترسیم کرد.
از سوی دیگر قسمتی از دیوارسالن کنار درب اصلی سالن اجتماعات اختصاص داده بودند به عکس های تروریستها و وصیت نامه محمد عطا رهبر گروه ربایندگان هواپیماهای مسافربری، محمد عطا در وصیت نامه ذکر کرده بود هرگز نگذارید زنها بر سر قبر من بیایند و....قرآن خواندن و دوری جستن از زنان را نیز توصیه کرده بود. این طرح دوری از زنان برای «نوک پیکان تکامل» زیاد بد نبود، چرا که بی ارتباط با انقلاب ایدئولوژیک مهر تابانش نبود.
روزگار گذشت، حمله آمریکا به عراق آغازید و صدام حسین سرنگون گردید، شیرخفته کلاهبردار بی ارباب و بی پشتیبان گشت، دستور صادرکرد همه ی شعر و شعارها و کتابها و نوارها و سی دی های ضد امپریالیسم و بورژوازی در قرارگاهها سوزانده و از بین بردند. از آن به بعد اسم بورژوازی را با حروف مخفف«ب» نوشته و در جمع بیان شود. در این راه توصیه های ایمنی مورد لازم برای گوهران بی بدیل به عمل آوردند.
سپس شیر فراری در یک چرخش مداری 180 درجه ای شوک آور پیام داد با صاحبخانه جدید "وحدت" کار کنید بعد هم مثال "لنین" را زد که گویا به نماینده و یا وزیر خارجه اش توصیه کرده بود اگر لازم شد برای حفاظت ازانقلاب در دیدار با آمپریالیسم «دامن زنانه»بپوشد!! .... اصول سیاست «خط موازی» و همکاری همه جانبه اطلاعاتی و.....با آمریکا در پیش رو می گیریم!!! با تمام توان و قدرت خود را به آن سر طیف پرتاب کرد، با همان امپریالیسم که روزی باد به غبغب می انداخت و خط و خطوط برایشان ترسیم می کرد اعلام همکاری همه جانبه نمود. تا بن استخوان جاسوس و مزدورشان گردید و......دیدیم در پایان کار وقتی که آمریکاییها ماموریتشان به اتمام رسید چطور و چگونه بعد از مصرف همه چیز را رها کردند و رفتند جز دستمالهای آلوده به کثافت چیزی باقی نماند.
بعد از مزدوری صدام حسین و ملک حسین و دوستی با ملک عبدالله جانی «پدرخوانده بنیادگرائی» که مهرهمیشه تابان با ستایش از او تحت عنوان «پادشاه فقید» عربستان یاد می کند و حالا و هم اکنون مزدوری آمریکا و اسرائیل وکشورهای حوضه خلیج فارس برایش افتخارآمیز شده و با پولهای کلانی که از آنان بدست می آورد خرج و هزینه لابی گری سیاستمداران، نظامیان، مدیران سابق و بازنشسته سازمانهای امنیتی آمریکا و فرانسه و انگلیس و... می کنند. ازسوی دیگر برای فیگور گرفتن به خلق قهرمان مهر تابانش در مراسم تشریفات بیهوده و کاذب توپ شلیک می کند تاعکس و تصویر یادگاری به ثبت تاریخی برسانند.
نگاه کنید، نگاه کنید به چه پیسی و فلاکت و حضیضی دچار گشته اند.آیا از این واضح تر و روشن ترسقوط به ته دره وابتذال و خط بطلان کشیدن برخودشان و سازمان انحصار طلبشان می توان نتیجه دیگری گرفت؟؟!
پیام آخر به شیرخفته فراری:
واما کلام آخر در رابطه با جیغ های بنفش یا حسین یا مظلوم و پیام تهدید آمیز 11 آبان 1393خفته شیر کلاهبردار به جدا شدگان سرکوب و تحقیر شده .
می بایست گفت شیر خفته که در لجنزار شقاوت و شناعت و خیانت و پلیدی و درغگویی بی نظیری، خود کرده را نیست تدبیر، من شما را به کلام خدا احاله می دهم تا شاید توبه کنید و دراین پایان عمری از بیراهه برگردید و به راه راست هدایت شوید. دست از سر زندانیان سرکوب و تحقیر شده گان دست خود در زندان لیبرتی عراق بر دارید.آنچه بکارید، همان را درو خواهید کرد.
کلام خدا می فرماید:"هیچکس خدا را نمی تواند فریب دهد، زیرا هر شخص هر چه بکارد، همان را درو خواهد کرد" (غلاطیان فصل ششم آیه هفتم). به همین ترتیب، اگر دانه نیکی بکاریم، محصول نیکی هم درو خواهیم کرد. اگر می خواهید شادی درو کنید، باید با شاد کردن مردم، دانه های شادی بکارید. اگر می خواهید برکات مالی درو کنید، باید در زندگی دیگران دانه های مالی بکارید. اگر می خواهید دوستی درو کنید، باید دانه محبت بکارید.
آقای رهبر دانش آموخته مکتب الصحاف وگوبلز که ادعا می کردی: دربالاترین نقطه نوک تکامل بشری هستی، همانطوری که در پیام دقیقه 38 به بعد اظهار داشتید: از اول می گویم، قاتلان مجاهدین را باید در برابرعدالت قرار داد، تا کیفر ببینند و......و آن خود سوزیهای قهرمانانه مشعل های جاودان و شعله ور آزادی را بر انگیختند. یک به یک باید حساب پس بدهند و در برابر عدالت قرار بگیرند و....و باید به کیفر شایسته و سزاوارخودشون برسند و..
خیلی خوب، طبق گفته و شریعت خودشان (ارتجاع غالب) و خودت، شیرخفته و یا بیدار(ارتجاع مغلوب) و بقیه همکارانت که قبل ازحمله آمریکا به عراق از مبارزه وجانبازی و صحنه رویاروی با دشمن گریختند ودر پایگاههای دراروپا با سکوت و آرامی جا خوش کردند. تک به تک شما ها هم باید مجازات بشوید و حساب پس بدهید، به خاطر اعمال ننگین و خائنانه تان، بخاطر جرم و جنایاتهای بیشماری که در حق مردم ایران و معترضین و منتقدین ومخالفین در قرارگاهها و زندانها انفرادی وسیاهچالها خود بی رحمانه وبا شقاوت و شناعت تمام مرتکب شدید. باید تک به تک شما های میهن فروش مزدور بیگانگان وهمچنین ملایان خونریز قصی القلب مرتجع در برابر عدالت قرار بگیرید و باید به کیفر شایسته و سزاوار خودتون در برابر خلق برسید.
ابتدا اشاره ای کوتا به خود سوزیهای قهرمانانه و... که نام بردی داشته باشیم، همه مطلع و آگاه هستند که ذات پلید شما "دروغگویی" محض است، هیچ کسی کلامی راست از شما نخواهد شنید. ساختار تشکیلات وعمل شما هرچه بوده و هست با فریب و ریا، دروغگویی، تصنع و مغلطه و سفسطه بازی عجین شده وبس. واقعیت این است وقاحت شما تمامی ندارد.
در آن روزگارهمانند گذشته از صحنه مبارزه و جانبازی جا خالی کرده وبه اروپا گریخته بودید. برای اینکه داستان« فرار» مهرتابان و شما برملا و دردرون تشکیلات مافوق دموکراتیک انقلابی توحیدی ... با واکنش منفی و شدید گوهران بی بدیل روبه رو و مواجه گشت، شخص شما با دجالیت تمام برای "پیش دستی" و "رد گم کنی" و تحت الشعاع قراردادان اصل ماجرا "گریختن" دستور و فرمان "خودسوزی ها"را صادر کردی و همانطوری که مردم مطلع هستند متاسفانه تعدادی اقدام به خودسوزی کردند.
فرمان ضد بشری شما در حالی صادر گشت که هیچ اتفاق مهم و خاصی رخ نداده بود. پلیس فرانسه به خاطراعمال خلافکاری و بزهکارانه و پولشوئی و رفت آمدهای غیر قانونی به فرانسه مهرتابان شما را بازداشت کرده بود.(تاکتیک فرار به جلو) تاکتیک همیشگی شما بوده و همیشه هم از آن بهره بردی. با این اقدامات شنیع و غیر انسانی می خواستی ذهن نیروها را منحرف به سوی دستگیری کنی تا کسی سوالی در باره «فرار» مهرتابان و خودت نکند و...
اما تیرتان به سنگ خورد و همه فهمیدند شعار "سرنگونی" سرابی بیش نبوده و چه خیانت های در حق شان مرتکب شدید و... دیدید چه زلزله ای به ارکان تشکیلات تارعنکبوتی افتاد و ریزشها آغازید و زندان تیف پر شد از جدا شدگان و... شما طی سه دهه گذشته بی محابا از کیسه دیگران مایه گذاری کردی و بهای سنگین و رنگین خون از بی گناهان پرداخته اید و....... راستی چرا سران باند و یا دختر مهرتابان، اشرف ابریشمچی فرهنگ نشین برای مادرش که در بازداشت پلیس فرانسه بود خودسوزی نکرد؟؟! حتما یا در ماموریت بودند و یا شما رهبرعقدیتی اجازه ندادی و....
اما بقیه موضوع، شیرخفته، این تهدیدات شما کار امروز نبوده ازاوایل انقلاب و ابتدای 30 خرداد سال 1360 و در سخنرای متینگ امجدیه گفته بودی: مشت در برابر مشت و گلوله در برابر گلوله و...ای گلوله ها گوهران بی بدیل را بگیرید تا من راحت تر در بروم، تجربه نشان داده سه دهه است که در حال فرار از مبارزه و رویا روئی با دشمن هستید و.. طی این سه دهه، این همه تهدید کردید و کشتید و به کشتن دادید به کجا رسیدید؟! در چه نقطه سوق الجیشی استراتژیکی منطقه ای و بین المللی قرار دارید؟! می شود حضرت آقا در یک پیام وگزارش بیلانی از سه دهه مبارزه خود را به خلق قهرمان ارائه کنید.(هر چند مرا وادار ومجبورکردی گزارشی کوتاه ومختصرازکارو فعالیت های ضد بشری و ضد ایرانی و میهن فروشی تورا به خلق قهرمان بدهم) تا مشخص و روشن گردد در طی سه دهه گذشته چه دسته گلهای رنگا رنگی به سر این مردم تحت ستم ایران بدبخت زده اید، بجز کشت و کشتار بمبگذاری و شلیک خمپاره های کور که فقط زن وبچه مردم را هدف قرار داد و می کشت وآب به آسیاب آخوندها ریختن بوده است.
خوانندگان گرامی برای اینکه کاراکتر شخصیت مسعود رجوی را خوب بشناسید، توصیه می کنم به مقاله ایرج مصداقی که در زیر آمده مراجعه کنید، (مسعود رجوی سه دهه «فرار» از «جانبازی» و به خطر انداختن جان مجاهدین)
رهبر عقیدتی، گر ز سر بریده می ترسیدیم، رو در روی تو و امامت نمی ایستادیم. ابتدا در مقابل رژیم منفور جرم و جور وجنایت ولی مطلقه فقیه ایستادم و"نه" گفتم . تا به حال هم قیمت و بهای "نه گفتنم" را پرداخته ام. سپس رو در روی تشکیلات سرکوبگر مخرب شما شیر همیشه بیدار، که هیچ بوی ازانسان و انسانیت نبرده ای و در بعضی موارد زندان انفرادی و شکنجه گاه گویی بوی سبقت را از رژیم را ربوده ای ایستادم وبا جان وزندگی و هستی خویش بهاء پرداخت کردم. بنده که در همان ابتدا و در درون تشکیلاتت روبه رویت ایستادم و 3 سال درسلول انفرادی مرا شکنجه جسمی و روحی روانی دادید. هنوز عطش و حرات بغض و کینه توزی درون بی رحمت نسبت به مردم ایران آرام نگرفته؟!
من و ما جدا شدگان سرکوب شده امیال پلید شما، در زندان تیف روبه روی زندانبانان ارتش تا دندان مسلح آمریکا با دستان خالی و شکم های گرسنه ولبانی تشنه ایستادیم و مورد ضرب و شتم، آزار و اذیت قرار گرفتیم و مقاومت کردیم. از طرف شما دانش آموختگان مکتب الصحاف و گوبلز مارک خزیدن و پناه بردن به دامن آمریکا و«چراگاه وزارت اطلاعات» و.... خوردیم و سکوت کردیم. حالا دراینجا و در امتداد روزگار می نویسم چه ها که از دست گرازان وحشی بوش نکشیدیم و.... درحالی که جنابعالی شیر خفته "سیاست خط موازی" و "همکاری همه جانبه" را با آنان، همان آمپریالیسم ضد خلقها که خودت مدام در بوق و کرنا می کردی در پیش روی خود و سازمان انحصار طلبانه ات اعلام و ابقاء کرده بودی و گزارش روزانه به آنان می دادید و.... حالا جدا شدگان سیاه بخت را تهدید به مرگ می کنید؟!
هیچ اشکالی ندارد، من وکیل وصی کسی نیستم و شخصا حرف دل خودم را می زنم. در این سر دنیا درکشور نروژ در شهر کوچکی که بیشتر سال برف و باران می بارد نفس می کشم، باور کن این خود تعبیدی مرا آزرده و افسرده کرده و آرزوی مرگ می کنم. طی این سالیان بارها به خاطر بیماری و بلاهای که شکنجه گران جنابعالی بر سرم آوردند تا لب مرگ پیش رفته و برگشته ام، در طول عمرم همیشه دوست داشتم در میدان نبرد و با گلوله ی دشمن مردم ایران کشته شوم تا اینکه پیرو فرتوت شوم ودر بستری قطع نفس گردم.
هیچ وقت مثل تو به فکر فراراز مبارزه وجانبازی نبوده وفکرحفظ جان خویش برنیامده ام. همانطوری که قبلا نوشتم درزمان نظام وظیفه دردفاع از میهن خویش در چند عملیات جنگی شرکت مستقیم و حضوری فعال داشتم. تک تک سربازانی که با شجاعت و دلاوری بی نظیری جنگیدند و بخاطر میهن خویش جان دادند من نیز همان روزگار و در همان لحظات با آنان جان دادم و تمام کردم. در واقع یک مرده ای هستم که هنوز هوا استنشاق می کنم. سالها ست با موج گرفتگی و جسمی شکنجه شد و پر ازتیر و ترکش که آثار جنگ در آن هویداست زجر می کشم. پس شیر خفته کی وچه کسی را تهدید به مرگ می کنید؟! از مرگ هراسی نیست.
راستی در آغازحمله آمریکا به عراق "ما" گوهران بی بدیل را به "پراکندی" زمین فرستادی. البته بدون جیره و امکانات، ادعا می کردی امام حسین هستی و عاشوا گونه همراه مهرتابانت و سران باند پیشاپیش صفوف ارتش آزادیبخش و سازمان مجاهدین پرچم سرخ حسینی بدست در "لحظه طلائی"تا قلب ایران ملا زده، تهران، پیش می تازید و... چرا به دامن بورژوازی وقلب پاریس پناه بردید؟! پس چی شدآن همه عربدکشی و شعار دادن روی سن سالن اجتماعات داد می زدی مهرتابان می بریمش به تهران حتی اگر با چنگ و ناخن و دندان هم شده باشد، نکند فراموش کردی؟؟!! مطمئن هستم (وی گو تو هوم مستر) روی سن یادت نرفته، پس چی شد؟! پس چرا تا کمی فشار وارد شد از مبارزه و رویا رویی با دشمن مردم گریختید وسر از ناکجا آباد بدر آوردید.
بگذاربرات بگویم. درهمان حمله و هجوم و بمبارانهای مخرب تاریخ معاصر بارها مرگ را لمس کردم و به سراب سرنگونی رژیم فکر می کردم نه به فکر حفظ جان خویش باشم، به فکرهم قطارانی بودم که با شکم های گرسنه در وادیها و سنگرها منتظر دستور و فرمان حمله تو به ایران، روزگار می گذراندند.
به فکرهمان هم میهنانی بودم که محتاج شام شب هستند و خوراکی برای خوردن ندارند. به فکر همان دختران و زنانی می اندیشیدم که یا توسط ایادی و عوامل رژیم در زندانها مورد تجاوز جنسی و فیزیکی قرار می گیرند و یا امروزه به سر و صورتشان اسید می پاشند. به آن زنان و دخترکانی می اندیشیدم که یا به تن فروشی وادار می شوند ویا به کشورهای عربی حوضه خلیج فارس فروخته می شوند. به آن جوانانی فکر می کردم که در سایه حکومت خودکامه ملاهای جانی می زیند و به خاطرشرایط بد زندگی که رژیم برایشان بوجود آورده مجبورشدند و هنوز هم می شوند کلیه های خود را برای مخارج خود وخانواده هاشون بفروشند. راستی تو وهمکاران فراریت در آن روزگار به چه فکر می کردید؟
کلاهبرداروعوامفریب تاریخی، از مرگ گریزی نیست، بالاخره انسان می میرد. مهم نیست چطور و چگونه بمیرم، مهم این است چطور و چگونه مبارزه و زندکی کنم. اگر نوشته های بنده سرکوب شده عصبیت کرده معلومه حقیقتی تلخ به قلم کشیدم وبه خال زدم. در طی این مدت در نوشته هایم سعی و کوشش کردم شما را کمی "عملیات جاری" کنم و این یک هزارم "جهاد اکبری" است که خودت مخترع آن بودی.
بله من فقط خواستم شما را کمی مالش عملیات جاری داده باشم، تا بفهمید در آن دوران سیاه چطورو چگونه هر روزخدا گوهران بی بدیل را با «عملیات جاری» به جان هم می انداختید ولذت می بردی. پس کمی تامل کن و بیندیش و«انتقاد پذیر» باشید. من یک آینه سه بعدی تمام نما جلوی روی نامبارک شما هستم. طبق گفته و تعلیمات خودت عمل کردم، جمعی اش کن، سیاسیش کن، بیرونیش کن. من هم همین کار را کردم.
هرچند تهدیدات تو روبه سمت و سوی افراد گرفتار در زندان لیبرتی بود و برای ایجاد رعب و وحشت و ترساندن هر چه بیشتر آنها و اعضای شورای به اصطلاح ملی مقاومت عربده کشیدی. اما منتظر چه هستید، چرا شروع نمی کنید قلع و غم جداشگان؟؟! اگر خواستید بکشید نیاز نسیت تهدید کنید. خودمان خدمت می رسیم، (شخصا اگرنیامدم پس نامرد وبزدلی مثل شخص تو هستم) ما که در مخفیگاه نیستیم، هر روز خدا در انظار عمومی قدم می زنیم و درخیابانها و بازار و... حالا همه جدا شدگان شرافتمند را رژیم مال مطلق می کنید که چی را ثابت کنید؟ بدان و آگاه باش که فقط ماهیت کثیف خودت را رو میکنی و بس. امروزه همه فهمیده اند که تو و همکارانت بیش از همه در خدمت ملاها هستید و حقیرنامه برای آنها می نویسی و آنها هستند که تو را تحویل نمی گیرند.
در زندان تیف هر شخص و فرد به تدریج استعداد و شخصیت و اخلاق و... به منصه و مرحله ظهور رساندند و یک به یک نشان دادند و محک خوردند که در چه نقطه و مختصاتی قرار دارند و چند مرده حلاجند. تو به کسانی مثل فرمانده دلاور سعید جمالی تهمت و مارک ناروای اطلاعاتی می زنی. اما من و ما دیدیم به خاطر حق و حقیقت و حقوق جداشدگان چقدر شرافتمندانه و با شجاعت و دلاوری بی مانندی بدون اینکه حتی به پشت سر خود نگاه کند، که آیا افرادی در پیروی از او پشت سرش هستند و از او پشتیبانی و حمایت می کنند و یا نه، همانند یک مبارزواقعی ویک گلادیاتورجنگجو به دل گرازان تا دندان مسلح امپریالیسم می زد وپیش می رفت، کتک و باطوم می خورد و روی شنها ی داغ تابستانی و یا سرد زمستانی لخت وعریان شده توسط گرازان بوش کشیده می شد و با زنجیر پا بند و دست بند می شد، حتی سراز زندان ابوغریب عراق در آورد.
ای کاش و ای کاش یک جو فقط یک جو، انصاف و وجدان و شرف داشتید که ندارید. بعد این تهمت ها و مارکها را به افراد شرافتمند می زدید.اگر توانستم به مرورزمان می نویسم که چه انسانهای دلاور و شجاعی بی باکانه از جان خویش به خاطر دیگران مایه گذاری می کردند و بی باکانه تن و جسم خود را سپربلای افراد زندانی می کردند کتک و اسپری گاز فلفل و.... می خوردند وتا پای جان مقاومت کردند. در حالی که تو گوهران بی بدیل را مشغول زره سازی و اتاقک سازی و رستوران... برای اشغالگران کرده بودی.
راستی، سردسته جلادانت "هند جگرخوار"(بتول رجائی) را می گم، چطوری مرد؟! نکند تو هم برای خلاصی از شر او از همان داروی نظافت ولایت فقیه سعید اسلامی استفاده کردی؟! می دانم هند جگر خوار با نادر رفیعی نژاد ملعون انسانهای معترض و منتقد تشکیلات آهنین تو را زیر شکنجه به قتل می رساندند. ای کاش همانند حسن حسن زاده محصل زنده می ماندند و حداقل اسم مقتولین را به اطلاع عموم و خانوادهاشون می رساندند.
همانطوری که قبلا هم اشاره کردم سیاه چالها و زندان انفرادی و شکنجه گاههای شما مجاهدین قابل قیاس با زندانها و شکنجه گاههای رژیم نیستند چرا که حالا می بینیم سعید ماسوری 14 سال پیش ازخاک عراق و دخمه اشرف برای ماموریت وعملیات خمپاره زنی و... به داخل ایران اعزام و فرستادی دستگیر و زندانی شده. منتظر بودی کشته و یا اعدام شود تا تو از خون او همانند خون دیگر کشته شدگان ارتزاق کنی اما ملاها دستت را خوانده اند وآرزوی اعدام شدن سعید را با خود به گوری بی نام و نشان خواهید برد و....
سعید بعد از سالها همچنان در زندان بسر می برد، ازداخل سیاهچال و زندانهای رژیم و از طریق فیس بوک مشغول نوشتن و منتشر کردن خاطراتش است. که سایت آفتابکاران شما هم دست به انتشار آن زده. ای کاش یک جو غیرت و مردانگی به خرج می دادید و خاطرات اسارت مرا هم برای هواداران خود منتشر می کردید.و....
سعید ماسوری از دستگیری و شکنجه شدنش توسط عوامل و ایادی وشکنجه گران بی رحم رژیم در زندنهای انفرادی در شهر اهواز و تهران نوشته، دل هر انسانی را به درد می آورد، با تک تک جملات خاطرات تلخ و دردناکش گریه می کنم. می بینم من و سعید ماسوری یک درد مشترک را در دو جبهه، وجهه غالب و مغلوب تجربه کرده ایم. اما دو دنیا متفاوت است. سعید در دست دشمن مردم ایران به اسارت در آمده و شکنجه شده و من در دست کسانی که فکر می کردم دوست هستند و روزگاری بهشون علاقمند بودم و دوستشان داشتم و.... این درد خیلی جانکاه ترو آزاردهند تر و سوزنده تر از درد و معاصی است که گریبان گیر سعید ماسوری دلاور مبارز شده است
اما در این بینا بین و گرفتاری سوالاتی زیادی به ذهن خطور می کند که من به یکی دو نمونه بسند می کنم و می گذرم.
1- آیا زندانیان بی گناه و گناهکار که توسط نیروهای اطلاعاتی امنیتی شما" شیرخفته" دستگیر و زندانی شده و بدون هیچ قاعده و قانونی تا هر زمان دلتان می خواست و میل تان می کشید در زندان انفرادی و زیر بازجوی تحت شکنجه های وحشتناک قرار می دادید می توانستند از همان به قول خودتان"هتل 4 ستاره" شما به بیرون نامه بنویسند، عکس بگیرند و یا ملاقاتی داشته باشند؟!
2- آیا شما شیر خفته اجازه دادی و گذاشتی گوهران بی بدیل با پدرومادرو بستگانشون که بعضا نزدیک به سه دهه عزیزانشون را ملاقات نکرده بودند در پشت درب اشرف که ماهها به بست نشستند دیدار و ملاقات کنند؟!
3- آیا همین حالا گوهران بی بدیل در زندان لیبرتی از امکانات ارتباطات، همچون تلفن همراه و کامپیوتر و اینترنت و فیس بوک و... برخوردار هستند و در دسترس دارند، اگردارند پس چرا کسی هنوز یک نمونه را مشاهد نکرده که از زندان لیبرتی با بیرون تماس بر قرار کرده باشد.
حالا مردم ایران قضاوت کنند بین زندانهای رژیم و زندانهای مجاهدین، قضاوت کنند بین زندانهای رژیم و تشکیلات و مناسبات درونی سازمان مجاهدین که شیر خفته ادعا می کند و دارد: تنها و تنها الترناتیو مافوق دموکراتیک انقلابی توحیدی و بالاترین نقطه نوک تکامل بشری است.
شیرخفته، تا نفس بکشم خود را یک سرباز ایرانی می پندارم، همانطوری که در سالها جنگ خانمانسوز در حد توان از میهن خویش در برابر دفع بلا جنگیدم، حالا هم، این نوشتن را یک نوع جنگیدن و مبارزه در برابر رفع و دفع آفت و بلا و سموم زدائی از مردمم می دانم. این کتاب در ابتدا برای کمک به آزادی زندانیان لیبرتی وبعد طبق وظیفه سربازیم برای روشنگری وآگاهی نسلهای پیش رو نوشتم. خواستم برای روشن شدن و شفاف سازی درون مناسبات مردم و بلخص جوانان مطلع و آگاه شوند که در تشکیلات مافوق دموکراتیک انقلابی توحیدی والخ... چی گذشته و اگر قدرت و ثروت ایران درچنگ بگیری چه گلهای رنگا رنگی به سرشان می زنید.
از همان ابتدا که مرا زندان و شکنجه می کردید همه روزه همه ی مسائل گفتار، رفتار و کردار شکنجه گران شما را در سلول انفرادی و در ذهنم حلاجی وسپس ثبت می کردم. در زندان تیف ندای دردرونم مرا وا داشت بنویسم و نوشتم، اما با تبانی که با زندانبان آمریکائی انجام دادید همه ی نوشته های مرا نابود کردند. نا امید نشدم، به محض اینکه در کمپی در کشور نروژمستقر شدم باز شروع کردم نوشتن خاطرات سالها اسارت و بردگی و بندگی، در سازمان مجاهدین.
می دانید این همه انگیزه و انرژی و توان و پشتکار برای نوشتن را از کجا آوردم؟ تمام قدرت و هستی من عشق است، عشق به آزادی و آزاده مردی، عشق به حقیقت سرزمین اجدادیم ایران، عشق به نسلهای پیش رو به خواهران و برادران ایرانی تا مثل من و امثالهم گول دروغ و دغلبازیهای شارلاتانی متقلب سفسطه بازی مثل تو را نخورند. باید مطلع شوند و بدانند.امروزه افرادی مثل امیر کبیر و مصدق و ستارخان کمیاب است. وممکن است وجود نداشته باشد. باید خودشان دستان پر توانشان را بالا بزنند و بگویند، کس نخوارد پشت من، جز ناخن انگشت من. همت کنند ودر زمان و شرایطی مناسب خاص و درسر فصلی که ایجاب کرد حساب ملاهای جانی برسند.
فیلم مک کین جانی و نماینده تو در آمریکا جعفرزاده میهن فروش را آقای همنشین بهار در سایتش گذاشته خوب است همه نگاه کنند و به ماهیت این جانیان پی ببرند.
طبق شهادت افراد در نشستهای لایه ی بالائی ازنظرو دیدگاه احمقانه ی تو همه ی افراد تازه وارد و جدیدالورود به تشکلاتت را میمون و مشتی ارازل و اوباش کارتون خواب بدبخت خطاب می کردی و می پنداشتی. دستور می دادی همه را سرکوب کنند. با وجود این طرز تفکر احمقانه، اما از همانها سوء استفاد های کلانی بردی، تعدادی از آنان را یا به دستورو دست فرماندهان و عوامل خود به قتل رساندی و کُشتی و یا به عملیات داخله فرستادی و درآنجا ملاهای همکارت، همانهای که نامه براشون نوشتی حسابشان رسیدند و تو نانش را خوردی.
با اشغال عراق توسط آمریکائیان و مستقر شدن آن نیروها دردخمه اشرف دیدید تعدای ازهمان ارازل و اوباش کارتون خواب چه حالی از تو و تشکلات سرکوبگرت گرفتند. تو احمق تر ازاین حرفها هستی که روزگاری برای خودت روی سرماها حکومت می کردی و هر اعمال ننگین و خائنانه ای برای قدرت طلبی خود مجاز می شمارید ولجام گسیخته مبادرت به انجام دادن هرعمل زشت و غیر انسانی می کردید.
شما شیرخفته با حماقت و لجبازیهای نسنجیده یک سازمان وجریان سیاسی که به هرحال روزگاری از یک جایگاه اجتماعی ومردمی برخوردار بود را به انحطاط و بیراهه کشاندی و قبضه کردی و دراختیار بیگانگان گذاشتید که امروز به چنین وضعیت خار وخفیف وذلت باری تنزل کرده است.
خیلی جالبه، از صدام حسین و کشورهای دیگر در مقابل جاسوسی و میهن فروشی دلارهای طیب و طاهردریافت می کردی. با مقداری ازهمان دلارها تعدادی مزدور خائن فریب کار اجیر کرده بودی که مشغول فریب دادن جوانان در کشورهای مختلف دنیا بودند. با هزینه و صرف کمی دلار جوانان را با وعده و وعیدهای واهی به اشرف می کشاندی از بین آنان تعدادی انسان ساده اندیش بدبخت را شستشوی مغزی میدادید و به داخل ایران و توی چرخ گوشت خمینی سوق می دادید. آنها که کشته می شدند در تلویزیون و نشریه خود داد می زدید و تظاهر به مبارزه می کردید. اهای، مردم می بینید به خاطر شما و آزادی و... رژیم چطور و چگونه بی محابا گوهران بی بدیل را می کشند و... اما به زبان واقعی خود و پشت صحنه سناریواصلی همان کشته شدگان را میمون و ارازل و اوباش کارتون خواب می نامیدی.
بله شما سران باند تعدای سهامدار بودید که از اسم و رسم و نام و خون و جان و زندگی مردم ایران سوء استفاد و ارتزاق می کردید و هنوز هم می کنید. برایتان هم، مهم نبوده و نیست مردم ایران در چه وضعیت فلاکت باری باشند و هستند. فقط دنبال گسترش شرکت و کارخانه های خود بودی، و هنوز هم هستی. یعنی قدرت و ثروت. همین و بس.
پس باکی ازشما شیرخفته و هیچ کسی ندارم مسیرو راه خود را گرفته و پیش می روم. چیزی برای از دست دادن ندارم وبا تطمیع شدن هم فریب نمی خورم. ادعای نویسندگی و رمان نویسی هم ندارم،خاطرات اسارت خود را نوشتم تا با فراموشی مبارزه کرده باشم و تا پایان داستان هم ادامه می دهم و با بدبختی و مرارت زیاد خاطرات تلخ اسارت خود را زنده نگه می دارم. دنبال خیالپردازی شهرت ومعرفیت خویش نیستم، خورشید تابان حقیقت زیرابر تیره فام مکرو حیله ودروغ باقی نمی ماند و روشنائی خود را به هستی عالم نیکوئی می تاباند و انسانهای تشنه و جویای حق و حقیقت را سیراب می سازد، این قانون تکاملی طبیعت است.
زنده و پاینده باد ایران و ایرانی، زنده باد برابری و عدالت اجتماعی در فردای ایرانی آباد و آزاد و سرافراز.
علی بخش آفریدنده(رضا گوران)
سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ / ۱۰ فوریه ۲۰۱۵
منبع: پژواک ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر