جاهلها و لاتها: در انقلاب و در حکومت (بخش نخست)، مسعود نقرهکار
مسعود نقرهکار"جاهلها و لاتهای متدین" در انقلاب بهمن و در تحکیم و تداوم حیات حکومت اسلامی ایفای نقش کردهاند و به دلیل همخوانیهای طبقاتی، فرهنگی و مذهبی با روحانیون، در قدرت سیاسی سهیم شدهاند. سازمان دهندگان این دسته از جاهلها و لاتها افرادی همچون نواب صفوی و حاج مهدی عراقی بودهاند
در تببين علل بروز انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷ نگرش ها و ديدگاه های متعدد و مختلف مطرح شده اند. به اين انقلاب صفت ها و نسبت ها داده اند، و بيش از ده ها نظر، تلقی و ديدگاه در باره چرائی و چگونگی، وزمينه ها و مناسبت های متعدد سياسی ، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی ارائه کرده اند. نگرش چند عليتی و فراگير بودن اين انقلاب مورد قبول و پذيرش اکثر صاحب نظران وتحليل گران است. (۱) اکثرصاحب نظران متفق القولند که گروه ها، اقشار و طبقات اجتماعی و بنا به اقوالی حتی "گروه های فرا طبقاتی و اجتماعی" در بروزانقلاب ايفای نقش کردند. دراين ميانه نقش روشنفکران غير مذهبی ( به ويژه روشنفکران اهل قلم)، دانشجويان، زنان، فعالين حقوق بشر، کارگران (مانند کارگران صنعت نفت )، ساير زحمتکشان شهری و روستائی، روحانيون و بازاريان چشمگير بود.
يکی از گروه های اجتماعی فعال درانقلاب و مؤثردرشکل گيری و تداوم حيات حکومت اسلامی، گروه اجتماعی "جاهل ها و لات ها" به ويژه جاهل ها و لات های متدين بوده اند، که برخی از صاحب نظران افراد اين گروه را " لمپن" خوانده اند.(۲) .
به عنوان پيشگفتار
پيش از پرداختن به "جاهل ها و لات های درانقلاب و درحکومت" طرح نکته ای را ضروری می بينم.
انقلاب بهمن را " انقلاب لمپن ها " نيزخوانده اند. ترديدی نيست که " لومپن" ها نيز در انقلاب بهمن شرکت داشتند.اما اگر يکسان پنداریِ لمپن ها و "جاهل ها و لات ها " مد نظر باشد، نظری نادقيق است، چرا که لمپن ها با گروه اجتماعی " جاهل ها و لات ها" تفاوت دارند. صاحبنظرانی که چنين بحثی را مطرح کرده اند، موافق و مخالف، اشاره ای به گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها دربحث و تحليل خود نکرده اند، و يکسان پنداری اين دو گروه اجتماعی نيز در نوشته های شان ديده نمی شود.
"...درهرانقلابی نيروهای لومپن به عنوان عنصر مادی انقلاب نقش عمده ای دارند" نيروی ای شکل گرفته از پيامدهای رشد سريع سرمايه داری وابسته ، که حاصل اش تبديل نيروی دهقانی بی طبقه به صورت لومپن پرولتاريا بود، و نيز نيروهای ناشی از تجزيه نيروی دهقانی در آستانه انقلاب، و به طور کلی تمام نيروهائی که در انقلاب شرکت جستند، با اين اعتبار که يا از طبقه خود بريده و بصورت طبقه جا نيفتاده بودند و يا اينکه عمرشان از نظر تاريخی سرآمده بود که نه آگاهی طبقاتی درست و نه حتی غريزه طبقاتی شکل گرفته ای داشته باشند." ، "انقلابی که به علت وجود عنصر مادی خود يعنی توده های محروم و تحقير شده و خواست دمکراسی مسلط برآن بايد به صورت يک انقلاب دموکراتيک توده ای در می آمد، به علت فقدان تئوری مناسب و سازمان حامل تئوری نتوانست به هدف تاريخی خود دست يابد و يکبار ديگر ثابت کرد که بدون تئوری انقلابی عمل انقلابی غير ممکن است. انقلاب لومپن ها با ايدئولوژی لومپنی خودبا انتخاب رهبری لومپن ها پايان گرفت. نه تنها لومپن پرولتاريا ، که با نيروی عظيم خود بر انقلاب سنگينی می کرد، بلکه سوسيال دمکراسی لومپن (حزب توده و بخشی از سازمان فدائی)، ناسيوناليسم لومپن و روشنفکران لومپن ـ که همگی از طبقه و تاريخ خود جدا شده و يا جدا مانده بودند ـ به دنبال لومپن پرولتاريا و با دستپاچگی اين رهبری لومپنی را پذيرفتند...."و"به اين ترتيب انفجار انقلابی که با نيروی لومپنی شکل گرفت ، بی آنکه فرصت کامل پيدا کند و به دمکراسی ـ جه خواست اصلی آن بودـ دست يابد ، محروم از يک تئوری انقلابی به يک حکومت لومپنی منجر شد....".(۳)
در نقد و رد نظر فوق، نوشته شده است که:
"...لومپن پرولتاريا مقوله ای است که درتحليل مارکس از توليد سرمايه داری و به طورعام درادبيات مارکسيستی بکار می رود. مارکس در کاپيتال ـ بخش هفتم ـ فصل بيست و سوم بند ۴ زير عنوان اشکال گوناگون وجودی اضافه جمعيت نسبی ـ قانون عام انباشت سرمايه داری ـ جاپ فارسی ص ۵۸۲، می گويد: " سرانجام، عميق ترين رسوب اضافه جمعيت نسبی در منطقه ی مستمند خيزی و تيره روزی جايگزين است. صرفنظر از ولگردان ، بزهکاران و روسپيان و خلاصه بغير از لومپن پرولتاريا به معنای خاص، اين قشر اجتماعی، خود مرکب از سه گروه است" ، آنگونه که می بينيم اين مقوله يک مقوله اقتصادی است. و به آن بخش از پرولتاريا اطلاق می شود که از وضعيت کارگری تنفر دارد و خود را از آن وضع رها کرده است و بدون کارکردن می خواهد از طريق وسائل راحت و فوری به پول برسدو زندگی کند. بدينسان روشن می شود که لومپن يک مقوله ی عام نيست. چيزی بنام بورژوازی لومپن، دهقان لومپن، روشنفکران لومپن، کارمندان لومپن نداريم. طبقات و قشرهای اجتماعی به اين دليل که "عمرشان سر آمده و يا اينکه از طبقه ی خود بريده اند ، و احکامی از اين دست به لومپن تبريل نمی شوند...." (۴)
شجاع الدين شفا نيز در نامه ی سرگشاده به نسل سازنده ی فردای ايران انقلاب بهمن را " انقلاب جاروکشان" خوانده است. (۵) که به نظر می رسد نسبت و يا صفتی باشد که ازبحث اين مقاله بيرون است.
جاهل ها و لات ها در انقلاب
آغاز سلطنت رضا شاه را می توان سرمنزلِ هويت يابی گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها دانست، شروع تغييرات ساختاری در بخش های مختلف اقتصادی و اجتماعی ، به ويژه بخش تجارت و خدمات، و صنايع کوچک و متوسط، همراه با تضعيف مناسبات فئودالی و سنتی، گروه های اجتماعی ومناسبات ميان شان را دچار تغيير کرد. دگرگونی درسطح شهرهای بزرگ، به ويژه در تهران و محلههائی مثل بازار، مولوی، باغ فردوس و مناطقی درجنوب شرقی وغربی تهران، وشکل گيری شهربانی و کنترل امنيت محلات توسط اين ارگان، گروه اجتماعی "لوطی ها" را بتدريج بدل به گروه جاهل ها و لات ها کردند. جاهل ها و لات ها با توجه به ويژگی های زندگی شهری و مناسبات جديد ، بر بستر مرام عياری و لوطی گری و پايبندی به مذهب تشيع به فعاليت های مذهبی، اجتماعی و سياسی روی می آوردند. افراد اين گروه غالبا" ازخانواده هايی از لايهای پائينی طبقه متوسط، ومهاجر به تهران و شهرهای ديگربودند، و بيشترين شان نيز ازميان کسبه، پيشه وران، واسطه گران (دلالان)، ميدانداران و فروشندگان و توزيع کنندگان مايحتاج عمومی، حمل و نقل، و مشاغلی مشابه بودند. در دوره محمد رضا شاه نيز شيوه ی غالب در مناسبات و شاخصه ی فکری و رفتاری اين گروه بازتاب شيوهی سنتی و شبه مدرن مناسبات اقتصادی و تجاری و خدماتی ، و در آميختگی آن با معيارهای شرعی و فرهنگ مذهبی بود، بستری که جاهل ها و لات ها به حيات اجتماعی شان ادامه داده اند.
برای دريافت ويژگی های فکری، روانی و رفتاری اين گروه اجتماعی سه چهره ی سرشناس اين گروه را می بايد پيش رو داشت: شعبان جعفری، طيب حاج رضائی و حاج مهدی عراقی. ازاين سه تن طيب حاج رضائی در رابطه با بلوای ۱۵ خرداد سال ۴۲ اعدام، وحذف شد، اما همقطاران و ياران او در نوسان ميان دسته ی شعبان جعفری و دارو دسته ی حاج مهدی عراقی تا انقلاب به کاروفعاليت های خود ادامه دادند. در مقطع انقلاب بهمن "جاهل ها و لات ها" طيف های گوناگونی را شامل می شدند(۶):
-دارو دسته ی شعبان جعفری و مشابهين او، که بيشتر جاهل های نمايشی شده بودند و به ورزش باستانی و نيز گسترش آن و گذران زندگی از اين راه مشغول بودند. نزديکی به دربار اين مجموعه را ارضاء و قانع کرده بود. ازبرخی از افراد اين طيف ارگان های حکومتی به ويژه ساواک استفاده می کرد. در مقطع انقلاب ازجاهل ها ولات هائی که حول و حوش شعبان جعفری بودند، انان که همکاری های شان با دربار علنی و شناخته شده بود مخفی و متواری و يا دستگير شدند. برخی از اينان رنگ عوض کرده به جاهل ها و لات های متدين پيوستند. شعبان جعفری نيزاز ايران خارج شد.
-طيفی ديگر حول و حوش طيب حاج رضائی بودند، واکثرا" دراطراف بازار، ميدان مولوی، ميدان امين السلطان، ميدان خراسان ، خيابان جمشيد و محله ی شهرنو کار و زندگی می کردند، پس از اعدام طيب حاج رضائی و اسماعيل حاج رضائی بتدريج به روحانيت نزديک تر شدند، و در مقطع انقلاب به "جاهل ها و لات های متدين" که ابزار پيشبرد خواست های سياسی و مذهبی و صنفی آخوندها بودند، پيوستند.
-طيف ديگری از نسل جوان ترِ جاهل ها و لات ها را حسين فرزين و مرتضی تکيه و...، سامان داده بودند، مجموعه ی دوروبر اين افراداکثرشان پس از بلوای ۱۵ خرداد به هيچ کدام از دو دسته ی شعبان و طيب نپيوستند. اين نسل از جاهل ها و لات ها ديگرجنوب شهر محل کار و زندگی و تردد شان نبود، اينان با پيشرفت امرصنعت رستوران و هتل داری، کاباره داری ، دانسينگ و بارهای شبانه، کازينو و...و مراکز ورزشی و تفريحی مدرن، مثل مراکز بولينگ، بيليارد و... به کار در اين مراکز به عنوان اداره کننده امنيت و بپائی اين مراکز، و حتی درسطح صاحبان اين مراکز، ياراه انداختن قمارهای بزرگ و تلکه گيری ، که ديگر پوکرجای قاپ بازی را گرفته بود، شاغل و مشغول شدند. محل کار و تردد اين طيف شمال شهر تهران به ويژه خيابان پهلوی واطراف آن شد. اين گروه کمتر از گروه های ديگر به سياست و مذهب تمايل نشان می دادند. اکثرشان وضع مالی وزندگی خوب يا متوسطی داشتند.
-طيف "جاهل ها و لات های متدين" که نقش مهمی در پيروزی خمينی و تحکيم و تداوم حيات حکومتش داشته اند، بر آمده از جريان های مذهبی وسياسی"جمعيت فدائيان اسلام" و " هيئت مؤتلفه" و جريان های مشابه بودند. اينان نيز دربازار و محله های اطراف بازار تجارت و واسطه گری کسب و کار شان بود، وضع مالی خوبی داشتند، و آزادانه به سازمانگری طرفداران حکومت اسلامی زير پوشش هيئت های عزاداری و دسته جات مذهبی و تکايا مشغول بودند. اکثرا" با سواد و اسلاميزه شده با ظاهر و رفتاری متفاوت اما با برنامه و سازمان يافته به ويژه درخيابان خراسان و خيابان ری و اطراف آن زندگی، کارو فعاليت های مذهبی و سياسی می کردند، بی آنکه با بسياری از ويژگی های منفیِ جاهلی و لاتی فاصله گرفته باشند، اينان بيش از هرچيز از معياری های مرام عياری، جوانمردی و لوطی گری فاصله گرفتند. " اتاق فکر" و فرماندهی اين بخش از جاهل ها و لات ها به عهده باقيمانده های " جمعيت فدائيان اسلام" و " هيئت های مؤتلفه " بود، که حاج مهدی عراقی مطرح ترين و فعال ترين افراد اين گروه بود.
( طيف های مختلف جاهل ها و لات ها در شهرهای بزرگ ايران نيز افکار و رفتار گفته شده را داشتند، به ويژه دراصفهان، تبريز، مشهد، شيراز، رشت، رضائيه و....).
***
هفته های قبل از بروز انقلاب بهمن گفته می شد، رژيم شاه با تصوری که نسبت به توانائی های نيروهای امنيتی و اطلاعاتی و نظامی اش دارد نيازی به بهره گيری از جاهل ها و لات ها به عنوان ابزار سرکوب و پيشبرد سياست های اش حس نمی کند. بهمين خاطرتوجهی به گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها ندارد. البته برخی روايت ها صحت نقل های گفته شده را زير سؤال برده اند: کمال قندی و محسن قندی فرزندان رضا قندی از جاهل ها و لات های تهران، روايت کرده اند که:
" ...سال ۵۷ بود. بحبوحه انقلاب، يکی دوماه قبل از پيروزی انقلاب بود تلفن به مغازه شد. من تو مغازه بودم گوشی رو ورداشتم. گفت: من شعبون جعفری هستم، می خوام با آقا رضا قندی صحبت کنم، گفتم: ايشون رفته نماز بخونه، نماز مغرب و عشاء هم بود. گفت: اگه اومد بگين شعبون زنگ زده با من تماس بگيره. ايشون از نماز که اومد من پيغوم شعبون خان رو بهش دادم. ايشون تلفن زد، من هم نزديکش بودم و داشتم گوش می کردم. يه پيشنهادی ايشون به پدرم داد که از طرف حکومت وقت بودجه ای در نظر گرفته شده برای مقابله با اختشاش و انقلاب ۵۷، يعنی يه جريانی مثل ۲۸ مرداد راه بندازن، شعبون جعفری يه مبلغ هنگفتی به پدرم پيشنهاد کرد که بياد و کمک کنه که پدرم مخالفت کرد و گفت: من يه همچين کاری نمی کنم و از اين پولا نمی خورم و من با سياست کاری ندارم...".(۷)
".....ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه ليلا، حسين وحدت، حبيب دولابی و چند تا ديگه از گنده لات های شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اينها با چند تا از نوچه هاشون آمده بودند. من هم همراه شاهرخ بودم. جلسه که شروع شد نماينده ساواک تهران گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستيم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اينه که ما رو کمک کنيد. توی تظاهرات ها شما جلوی مردم رو بگيريد. ما هم از شما همه گونه حمايت می کنيم. پول به اندازه کافی در اختيار شما خواهيم گذاشت. جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچه ها و آدم هاشون می گفتن و پول می گرفتن، اما شاهرخ گفت: بايد فکر کنم، بعداً خبر می دم. بعد هم به من گفت: الان اوايل محرمِ، مردم عزادار هستند. من بعد از عاشورا خبر می دم....." (۸)
جاهل ها و لات های متدين و آخوندها به سازمان يافته تر کردن گروه های فشارمشغول شدند تا به وظايف و تکاليف شان عمل کنند، کاری که تجربه اش را رهبران و اعضای باقی مانده از "جمعيت فدائيان اسلام " و" هيئت های مؤتلفه" بخوبی داشتند. شايد بتوان تظاهرات بزرگ در تهران، درروزهای تاسوعا و عاشورای سال ٥٧ را روز اعلام موجوديت رسمی اين جماعت دانست. دسته جات سازماندهی شده توسط جاهل هاو لات های متدين( معمم و غير معمم) با شعارهايی نظير "مرگ بر کمونيست که ميگه خدا نيست" و "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله"، "حزبشون حزب هچل، رهبرشون لنين کچل" با حمله به صفوف نيروهای چپ و دموکرات و طرفداران انان حضور خود را اعلام کردند،. بسياری از افراد اين گروه شناخته شده بودند. نسل جوانی از جاهل ها و لات های محلاتی نظير ميدان مولوی، خيابان خراسان و لرذاده و ميدان خراسان، ميدان شوش، راه آهن و جواديه، دروازه غار، دروازه قزوين، شهرری ، ورامين و... که در محله ها معروف و شناخته شده بودند. برای برهم زدنِ تجمع ها و تظاهرات های نيروهای غيرمذهبی و دموکرات سرو کله خواهران حزب الهی در کنار برادران شان پيدا شد. ظهورزهرا خانوم و دستياران اش، و گروه زنان مسجد الهادی به زعامت " هادی غفاری" و...نمونه اند.
حمله با چماق وچاقو و قمه به نيروهای عير مذهبی ، و به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها، حمله به دفاتر روزنامه ها، حمله به گردهمايی های سياسی و فرهنگی، حمله به زنان و ضرب و شتم آنان و کشتار مخالفين حکومت در تهران، کرمان، ترکمن صحرا، کردستان, قائم شهر، بندر انزلی، جهرم , کرمانشاه و... نمونه هايی از اعمال و جناياتی بود که جاهل ها و لات های متدين نقش رهبری و هدايت شان را داشتند، که نقش حاج مهدی عراقی و محسن رفيقدوست از منطقه بازار و مولوی و خيابان خراسان و "مسجد لرزاده "، و هادی غفاری از ميدان فوزيه و خيابان تهران نو و مفت آباد نقشی کليدی بود. آدم های شناخته شده ی گروه فشار هم ازعباس فالانژ(از سه راه افسريه ) و جمال فلسفه ازلات های سنندج که در تهران هم فعال بود - و نقل است که "شاعر" اين بيت است: " سوسولا دست نزنين، النگوهاتون می شکنه / حزب ما حزب هچل، رهبرما لنين کچل."-
گرفته تا عباس اوراق چی و اسی کون کجه از شرق تهران و ميدان شوش(مسجد شبير)، وازطرف غرب تهران، ازهاشمی و سلسبيل و اسکندری ، واز راه آهن و جواديه تهران، و فری ترکه، ج. فرزاد و زهرا خانوم و دسته ای از زنان جاهل و لات حضوری فعال داشتند. اينان خانه های تيمی و مقر های مخفی داشتند اما بتدريج مقرهای علنی هم برقرارکردند که " چادر وحدت" جلوی دانشگاه تهران و کميته ی جنب سينما ديانا از مقرهای علنی شان شد. برخی از مداحان تازه کار ( به قول خودشان جوجه مداح ها) هم در اين گروه ها فعال بودند، که شعارها را بتدريج خونرنگ تر کردند:
"ما همه سرباز توئيم خمينی ، گوش به فرمان توئيم خمينی"
" خمينی ی عزيزم ، بگو تا خون بريزم"
ازهمان نخستين روزهای انقلاب بهمن، برخورد و تسويه حساب با جاهل هاو لات های طيف ها و دسته جات مختلف آغاز شد. برخی جذب دسته ی جاهل ها و لات های متدين، که گنده های شان دوروبر مقرخمينی گرد آمده بودند، شدند، برخی در کميته ها و گروه های فشارخود را جا دادند، و عده ای ديگر دستگير و اعدام شدند. "...ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه ليلا، حسين وحدت، حبيب دولابی به جرم همکاری با ساواک اعدام شدند" . حسين فرزين از چهره های سرشناس اين طيف درزمره ی نخستين قربانيان بود.صادق خلخالی، حاکم شرع حکومت اسلامی درباره علت تيرباران کردن حسين فرزين نوشته است:
" ....حسين فرزين يکی از قداره بندهای شاه ، مانند شعبان جعفری بود. او به همراه تعدادی چاقوکش و اوباش، در خيابان های جنوب تهران و شهرری به راه می افتاد و درو پنجره و مغازه های مردم را به بهانه ی اين که عکس شاه را نصب نکرده اند و يا در اعتصاب شرکت کرده اند، می شکست و مردم را بی خود و بی جهت ، مورد ضرب و شتم قرار می دادو باج می گرفت." . خلخالی در خاطرات اش به صدور حکم اعدامِ ۶۴ نفر اشاره می کند که يکی از آنها حسين فرزين بود: "..اولين افرادی که در شب ۲۴ بهمن حکم اعدامشان را در مدرسه رفاه در تشکيل اولين جلسه دادگاه پس از انتصاب به عنوان حاکم شرع دادگاه های انقلاب صادر کردهام و در پشت بام مدرسه رفاه به جوخه های اعدام سپرده شدند....."(۹). حسين فرزين ( به عنوان کاميون دار و سردسته اشرار و چماق داران) در گروه ۱۱ نفره ای، که سپهبُد نادر جهانبانی، محمود جعفريان، پرويز نيکخواه نيز درميان آنان بودند، تيرباران شد. روزنامه اطلاعات ۲۳ اسفند ماه سال ۱۳۵۷ نوشت : "... حسين فرزين، قمهکش و باجگير معروف ساکن خيابان ايرانمهر، آخرين نفری بود که از اتهامات خود دفاع کرد، وی متهم بود که در شهرری به مردم مبارز با قمه در صحن مطهر عبدالعظيم حمله کرده بود و با همکاری دولت بختيار از زندان آزاد شده بود تا با همدستان خود با چوب و چماق اموال مردم را آسيب بزند. وی که از طرفداران تظاهرات قانون اساسی بود و اين گروه را رهبری می کرد، گفت: "..من چندين بار توسط رژيم سابق زندانی شدهام.. من با کميته انقلاب همکاری داشتهام و کارتی که از کميته به من داده شده در پرونده من ضبط است. برای من توطئهچينی شده است".
هادی غفاری در خاطرات اش می نويسد: " مساله بعدی که در روز ۲۲ و ۲۳ بهمن وجود داشت ، مشگلی به نام زندان اوين بود... يکی از کسانی که از زندان قصر، موفق به فرار شده بود و ما خودمان شبانه او را برگردانديم، آدم بی سروپای گردن کلفتی بود که در محل معروف به حسين قمه کش بود و در ميدان امام حسين، سر خيابان اقبال، پاتوق داشت. و يا سياوش رفيعی که معاونش بود، اينها در تهران قمه کشی می کردند . اينگونه آدم ها در زندان قصر زياد بودند. و يا حسين فرزين که سر خيابان ايران مهر و اقبال پاتوق داشت، او يک مشت نوچه داشت و هر کدام درجه ای داشتند. تعدادی از اينها از زندان فرار کردندکه خوشبختانه بسياری از آنها دوباره دستگير شده و به زندان بازگردانده شدند. يادم است که در همان ايام، حسين فرزين به دليل قتلی که مرتکب شده بود و مسائل خلاف ديگری که داشت، محکوم شد و سريعا" توسط دادگاه انقلاب اعدام شد...".
شاهدان و نزديکان حسين فرزين روايت کرده اند که وی در يک پرونده سازی دروغين که "هادی غفاری و خلخالی و حسن برزين" نقش داشتند، اعدام شد.(۱۰) مرتضی تکيه يکی از مطرح ترين جاهل های اين مجموعه نيز متواری و به کشورامريکا پناه برد.
***
ماه های نخست انقلاب، ماه های تاخت و تاز"جاهل ها و لات های متدين" بود.آنان به دليل همخوانی های طبقاتی، فرهنگی و مذهبی به روحانيون نزديک تر، و به بخشی از گردانندگان حکومت اسلامی بدل شدند. برخی از جاهل ها و لات های متدين با اتکا به حمايت روحانيون هسته های اوليه ی ارگان های قضائی ومسلح و امنيتی حکومت اسلامی را شکل دادند، که فقط به چند نام اشاره می کنم :
حاج مهدی ابراهيم عراقی: حاج مهدی عراقی از اصلی ترين سازمان دهندگان "جاهل ها و لات های متدين" ازاعضاء"جمعيت فدائيان اسلام " و" هيئت های مؤتلفه " بود، که پس از همکاری در ترورهائی که همراه با اعضای اين جمعيت مرتکب شد، دستگير و به حبس ابد محکوم شد. وی که خود نيز قربانی ترورشد، در زمره ی آزاد شدگان بهمن ماه ۱۳۵۵ و مراسم " سپاس اعلحضرتا" است، وی پس از ۱۲ سال و ۲ماه و ۱۶ روز با در خواست عفو و"اظهار شرمساری از پيشگاه مبارک رهبر ملت ايران آزاد شد. ۶۶ نفر ازمحکومين امنيتی به مناسبت پنجاهمين سال شاهنشاهی پهلوی و رفع خطراز شاه مورد عفو ملوکانه قرار گرفتند، که مهدی عراقی، عسگراولادی، کروبی، آيت الله انواری، ابوالفضل حيدری و.. در زمره عفو شدگان بودند. ( اطلاعات: نشريه ايرانيان مقيم خارج از کشور، شماره ۹۷۱۷، يکشنبه ۱۷ بهمن ماه سال ۲۵۳۵، ۶ فوريه ۱۹۷۷).
حاج مهدی ابراهيم عراقی
مهدی عراقی که از ۱۵ خرداد روی جمعی ازجاهل ها ولات ها حساب باز کرده و سازمان شان داده بود، بعد ازآزادی از زندان هيئت های عزاداری در پامنار، بازار و مولوی راه انداخت، هيئت هائی که نوعی هسته های تشکيلاتی برای خيزش آخوندها، به ويژه خمينی بودند. عراقی پيرو آموزش های مرادش نواب صفوی به گردآوری و سازمان دادن جاهل ها ولات ها همت گماشت. او اين آموزه ی نواب صفوی را آويزه ی گوش کرده بود :".... نواب صفوی به اين فکر می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را برای مبارزه به وجود آورد. اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسايش محلات بوده اند.مثل اوباش ها، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند..".(۱۱) نواب صفوی بعد از ترور نا فرجام کسروی و آزادی اش از زندان که حدود ۲ ماه بيشتر طول نکشيد" به اين فکر افتاد. شعبان جعفری نيز ادعا کرده است از افراد اين جمع بود. (۱۲).
جاهل ها و لات های متدين يا جاهليسم اسلامی يکی از دستاوردهای فکر، رفتار و تلاش رهبران "جمعيت فدائيان اسلام" هستند. جمعيت فدائيان اسلام که " فدائيان اسلام" خوانده می شدند يک گروه مذهبیِ تروريستی بود که بنا داشت بر پايه ی مبانی اسلامی، حکومت اسلامی برپا کند. پرونده ی اين گروه سرشاراز جنايت و شرارت ، و آموزش های ارتجاعی و عقب مانده است. جاهل ها و لات های فدائيان اسلامی يا متدين و گروه ترورفدائيان اسلام درزمره ی قسی القلب ترين جاهل ها و لات ها بودند. نمونه است: قتلی که محسن رفيقدوست در زمان رژيم پهلوی مرتکب شد. ( ويا گروهی که محمد علی بشارتی درجهرم از سازمان دهندگان اش شد ( گروه قنات)(۱۳) يا رفتاری که حاج داود رحمانی در زندان با زندانيان می کرد و....،).
پيش از انقلاب اکثر جاهل ها و لات های متدين گردانندکان هيئت های مختلف عزاداری و راه اندازان دسته های سينه زنی و تکايا بودند، " هيئت ابوالفضلی " های باغ فردوس و "هيئت بنی فاطمه " يکی دو نمونه اند. اين هيئت ها شاخه ها وشاخک های هيئت های مؤتلفه بودند و زير پوشش عزاداری فعاليت سياسی- مذهبی شان را انجام می دادند.
محسن رفيقدوست ( حاج محسن): محسن رفيقدوست درکنار مهدی عراقی همان راه را در خيابان خراسان و مسجد لرزاده پيش گرفت. "گروه حفاظت از امام" را درمدرسه علوی و رفاه شکل دادند. حاج محسن درشکل دهیِ اين گروه از ماشاالله قصاب ها، محمد رضا طالقانی ها استفاده کرد. وی در دبيرستان رازی ميدان خراسان درس خواند. خيابان و مسجد لرزاده پاتوق اش بود و بعد تر به دبيرستان بهبهانی در سرچشمه رفت. ادعا کرده است که طرفدار مصدق، و بعد کاشانی و بعد مجاهدين خلق و بالاخره هيئت مؤتلفه بوده است.راننده خمينی به هنگام بازگشت او به ايران بود(۱۲ بهمن ۱۳۴۲). به گفته ی خودش قاتل يکی از ماموران دولتی رژيم شاه ست که قربانی رابه ضرب چماق کشته است.(۱۴) .جمعی از جاهل ها ولات های متدين و جوان نيز از همان آغاز به کارِ بيتِ مدرسه علوی و رفاه دور صادق خلخالی جمع شدند، که خلخالی از آن ها برای حفاظت، دستگيری ، قتل دگرانديشان و مخالفان ، واعدام استفاده کرد.
محسن رفیق دوست
هادی غفاری و جعفر شجونی: در تاريخ تشيع در ايران"آخوندها ی کله گنده"- آيت الله ها و...- از هنگام پيدائی شان جاهل ها و لات ها را کنار خود داشته اند." و اين سنتی ريشه دار و نيرومند اسلامی بوده است. "انتقاد اهل مکه ازمحمد نيز، همين بود که اراذل مکه را دور خودش جمع کرده است". در دوران معاصر از شفتی و نجفی گرفته تا کاشانی و بروجردی و خمينی و...جاهل ها و لات های ويژه خودشان را داشتند. آخوندها با استفاده ازهمين افراد، ترورهای سياسی و مذهبی، وامر به معروف و نهی از منکر، و تامين منافع صنفی خودرا پيش می بردند. (۱۵)
" در واقعه حمله به مدرسه فيضيه " چند تن ازطلاب ورزشکار و قوی مانندعلی اکبر کنی را ديديم که جلوی در منزل امام ايستاده بودند...گفتم: مقداری چوب فراهم کنيد که اگر حمله کردند بتوانيم با چوب مقاومت کنيم " (خاطرات علی خامنه ای- گفت و گو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نشريه ۱۵ خرداد- تهران،سال ۱۳۷۳). " و آخوندهای چاقو کش هم داشته ايم ". از زندگان
هادی غفاری سازمانگر گروه های فشار و کشتار نمونه ی خوبی از اين دست آخوندهاست. درميان گروه های فشارآخوند و طلبه نيز ديده می شد. جعفرشجونی نيز از آخوند های سازمانده جاهل ها و لات های جنوب شهر تهران است.
محمد رضا طالقانی : محمد رضا طالقانی قهرمان کشتی تيم ملی و پهلوان پايتخت، معروف به "حاج پهلون" واز ياران نزديک حاج عراقی و رفيقدوست ست. همان فردی که روی ماشين خمينی به وقت ورودش به ايران، ودر بهشت زهرا نقش محافظ خمينی ايفا می کرد. رياست فدراسيون کشتی پهلوانی و زورخانه ای به او سپرده شد.
هادی غفاری
ماشاء الله قصاب: ماشاءالله قصاب در کنار محسن رفيقدوست از سردمداران گروهی شد که امر حفاظت از خمينی و مدرسه رفاه و علوی را به عهده گرفتند. جمعی که هسته های اوليه کميته شدند. "حاج ماشاءالله " در آغاز در کنار خلخالی در اعدام های پشت بام مدرسه رفاه و علوی در زمره اعدام کنندگان بود. افراد گروه حفاظت از امام هر کدام بعدآ سر دسته گروهی شدند و وطيفه ای گرفتند. حاج احمد فرش فروش ،هاشم سلاخ، غلام خونی، عباس پنجه و....ازاين مجموعه بودند.
بعد از ماجرای حمله افراد مسلح به سفارت امريکا در ۲۵ بهمن سال ۱۳۵۷، سوليوان از يزدی کمک خواست ...و خمينی حاج مهدی عراقی را مامور کرد که گروهی را برای حفاضت از سفارت بفرستد، و مهدی عراقی هم ماشاءالله قصاب و گروه اش را فرستاد. سوليوان به آنها در داخل سفارت جا می دهد ، محلی که توسط حاج ماشاءالله می شود محل اخاذی و مشروب خوری و پرونده سازی و....موضوع اين کارها به مجلس هم کشانده می شود ...و بالاخره او را از سفارت در می آورند.
ماشاء الله قصاب در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ به دستور دادسرای مبارزه با مواد مخدر دستگير می شود... روزنامه انقلاب اسلامی در گزارش های متعددی در مورد شکايات افراد بازداشت شده توسط اين کميته انتشار داده ، نوشت که اين افراد ماشاءالله قصاب را به " به دستگيری های بی دليل و غير قانونی و ايراد ضرب و جرح و شکنجه متهم کرده اند. ماشاءالله قصاب به خاطر دستگيری و زندانی کردن محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدين خلق در کميته تحت رياست خود، شهرت دارد. ( نشريه ايران تايمز، شال دهم، شماره ۴۸۲، جمعه ۲۴ بهمن ماه ۱۳۵۹
" از اواخرسال ۱۳۵۸ درگيری لفظی ميان قضات و بازپرسان تحقيق دادسرای انقلاب اسلامی و حاج ماشاءالله قصاب، رئيس کميته مستقر در سفارت امريکا آغاز شد،...دراين درگيری ها عکس هائی ازماشاءالله قصاب با رئيس بخش "سيا" منتشرکردند وادعا شد که اورئيس ساواک گنبد به نام جهانگيری را نيزفراری داده است..." (روزنامه های اسفند ماه سال ۱۳۵۸ / و ايران تايمزـ واشنگتن دی. سی).
حاجی بخشی: ذبيح الله بخشی زاده " ...عضو حزب مؤتلفه بود. آب فروشی (سقائی) و دستفروشی و پرنده فروشی می کرد. دکه ای دراطراف ميدان راه آهن تهران داشت ، از عناصر فعال و محرک گروه های فشار شد..".(شعبان جعفری در خاطرات اش می گويد او راننده بود.)....وازاين نمونه ها فراوان بودند، جوانانی از جنم حسين الله کرم ها ، حسين شريعتمداری ها ، اکبر خوشکوش ها و حسن رفتار(اسمال تيغ زن) ها و...(۱۶)... وافراد گروه هائی که در سرقت ها و آتش زدن ها و تخريب ها و قتل های دوران انقلاب نيزنقش داشتند.( شاهين انقلاب و...).
ادامه دارد
ــــــــــــــــــ
منابع و زیرنویس:
۱-اين ها سرتيتربرخی از نظرها، تلقی ها و ديدگاه ها در باره انقلاب بهمن هستند:
" ...انقلاب مشروطه زمينه ساز انقلاب بهمن ۵۷ بود....کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ زمينه ساز بروز انقلاب بهمن بود.... بلوای ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲ بر رهبری خمينی و مشروعه خواهان بر جنبش روحانيت و کاريزما شدن خمينی مُهر تائيد زد...
انقلاب ايران ريشه در تفکرات نخبگان و خصوصا نخبگان ناسيوناليست داشت....انقلاب بهمن۵۷ انقلابی عليه " انقلاب سفيد " شاه بود، انقلابی در دفاع از هويت ملی و عليه غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اش در راستای هويت يابی فرهنگی ( دينی) و ملی، انقلابی برای استقرار هويت ايرانی و اسلامی در برابرهويت غرب گرايانه ی رژيم پهلوی بود.....جنبشی که با واقعه سياهکل آغازشد ودر ادامهاش مبارزه مسلحانه سازمان يافته رو به گسترش گذاشت، سنگ بنای انقلاب بهمن شد....بر بسترجنبش اسلام خواهی مردم توهين به خمينی که در۱۷دی ماه ۵۶ با انتشار مقالهای از" احمد رشيدی مطلق" انجام شد روحانيت را به طغيان و شورش واداشت که در نهايت سبب بروز انقلاب بهمن شد...انقلاب توطئه امريکا به ويژه شخص جيمی کارتر بود. طرح و برنامه "حقوق بشر" کارتر و " فضای باز سياسی "سبب انقلاب شد...اين هاعوامل بروز انقلاب بودند: ۱- توسعه اقتصادی لجام گسيخته و بی برنامه و بروز شکاف بيشتر ميان فقر و ثروت ۲- خودکامگی , ۳- سرکوب همه ی مخالفان باستثنای مخالفان مسجدی, ۴- توهم بر گشت به امپراطوری داريوش و ژاندارمی منطقه تحت حمايت امريکا...انقلاب بهمن يک انقلاب " پوپوليستی" بود که " با مشارکت شماری از نيروهای اجتماعی، اعم از طبقاتی و غير طبقاتی ، شکل گرفت" اما روحانيت با پيشوائی خمينی با گفتمان " انقلابی- ضد امريکائی – پوپوليستی " رهبری آن را به دست گرفت....اصلاحات و دگرگونی های شبه مدرنيستی، ديکتاتوری، بوروکراسی، گسترش فساد و رشوه خواری در دستگاه های حکومتی و درباری و اداری، درکنار فقرو ساير مشکلات اقتصادی واجتماعی( بحران نفت و...) در جامعه عامل شروع انقلاب بودند..... انقلاب بهمن ، انقلابی ضد سلطنتی، ضد استبدادی و مردمی، يا " بورژوا- دموکراتيک" بود.....اقتصاد دلالی که از زمان رضا شاه " توسعه" يافت، وسپس تر با واردات کالاهای مصرفی و بساط صنعت مونتاژ و اقتصاد متکی به فروش نفت باز توليد استبداد در جامعه را بهمراه داشت . باورهای ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی در بين توده ها نيز سبب تداوم استبداد شد....انقلاب بهمن انقلابی مدرن بود، انقلابی فراگيرکه درآن توده های شهری باعث در هم شکستن سد تاريخی سلطنت، به عنوان کهن ترين نهاد استبدادی در ايران شدند. شعار های آغازين اين انقلاب، آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی انقلاب را به مدرن بودن نزديک می کرد....وبالاخره نظرشعبان جعفری در پاسخ به پرسش های خانم هما سرشار، اين تحليل از چرائی بروز انقلاب ارا هم بهراه دارد:
"... الان هيچکدوم از شما نميدونين. اينا (حلبی آباد نشين ها) اونجا زندگی ميکردن. آخه يکی نبايد بود به وضع اينا ميرسيد؟وقتی اون اوستوديوم ( استاديوم فرح ) روساختن، استوديومی به اون عظمتو، يکی نبود بپرسه: " اينجا چيه؟ اين همه حلبی رو هم؟" همه اونا امروز پاسدار و کميته چی شدن....آخه شما ميری تو اون اوستوديوم، پياده شو، ببين اينجا چيه، بگو اين حلبيا چيه؟ اينا کی ان اينجا زندگی مبکنن؟ اينارو جمع کنين، اين ملتتو ببين. بابا، آدم يه حقيقتی رَم بايد بگه. ميدونين آدم همه اش نبايد بشينه تعريف کنه که.. ...اين خون من برای شاه تو رگم ميگرده، من هميشه به روحش فاتحه ميفرستم چون مردی بود استثنائی! دلشم ميخواست برای مملکتش کار کنه ولی اينا نذاشتن. به اينام هيچ کاری ندارم، هيچوقت، هيچی. اينه که يه وقت پيش بياد ميگم، چرا نميگم، همه رو ميگم. دونه دونه اينارو ميگم که اينا چيکارکردن. اونم اگه بد بختش کردن همينا کردن، همين دورو ورياش کردن و به اين روز سياه نشوندنش و گرفتارش کردن..." (هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، لُس آنجلس، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۱)
۲- درباره "جاهل ها و لات ها" به مقاله های من در آرشيو تارنمای گويا مراجعه کنيد. حدود ۲۰ مقاله در اين رابطه منتشر شده است. همينطور مصاحبه های راديو تلويزيونی با حسن خياط باشی، رضا گوهرزاد، مهدی فلاحتی و......
-انقلاب بهمن: "جاهلیسم" علیه روشنفکری (بخش اول و دوم )٬ مسعود نقره کار
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/174998.php
-طیب حاج رضائی:لومپنیسم، جاهلیسم وآخوندیسم(بخش اول و دوم و سوم)٬ مسعود نقره کار
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/05/179337.php
۳- باقر مومنی، انتقام تاريخ و انقلاب لومپن ها، در پيوند با چهاردهمين سالگرد انقلاب بهمن، آرش( پاريس) ، شماره ۲۴، بهمن سال ۱۳۷۱ ـ فوريه ۱۹۹۳، صص۹،۸،۷
۴-محمود راسخ، انقلاب لومپن ها ؟، آرش( پاريس)، شماره ۲۹، تير ۱۳۷۲ـ ژوذيه ۱۹۹۳، صص ۳۶ و ۳۷
۵- نامه ای سرگشاده به نسل سازنده ی فردای ايران، ايران استار، کانادا، شماره ۲۶۱، جمعه ۲۱ می ۱۹۹۹.
۶- منابع شماره ۲
۷- ازسرگذشت لوطی ها، سينا ميرزائی و سيد محمد حسينی، نشر مديا، تهران، سال ۱۳۸۲./ لوطی ها در گذر سياست، مسعود نقره کار
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/12/190786.php
-سينا ميرزائی، طيب در گذر لوطی ها ، تهران ، سال ۱۳۸۱
۸- منابع شماره ۲
۹- مسعود نقره کار، روايتی ديگر از اعدام حسين فرزين.
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/178348.php
۱۰- منبع شماره ۹
۱۱- حاج مهدی عراقی، نا گفته ها، خاطرات، پاريس-پائيز ۱۹۷۸-۱۳۵۷ به کوشش: محمود مقدسی و....، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ نخست ۱۳۷۰
۱۲- هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، لُس آنجلس، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۱)
۱۳- درباره گروه قنات، ر. ک به کتاب کشتاردگرانديشان در ايران، انتشارات فروغ، کلن- آلمان
۱۴- محسن رفيق دوست، خاطرات،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۳ / و ناصر امينی، ايرانيان (نيويورک)، شماره ۴۴، آذر ۱۳۷۷.
۱۵- محمد آصف (رستم الحکما)، رستم التواريخ، انتشارات امير کبير، ۱۳۵۲/ و نيز يادداشت های منوچهر جمالی .
۱۶- برای خواندن زنديگينامه وشرح احوال نام هائی که در اين مقاله آمده است به " ويکيپيدا" ی فارسی و گوگل مراجعه کنيد.
در باره ی اسمال تیغ زن
http://www.radiofarda.com/content/f4_Ismaeil_freed_prison_abuse/469047.html
اسماعیل وفایغمائی، یاداشتکها. یاداشتک سی و یکم ماجرای اسمال تیغکش
http://esmailvafa-yaddashtha.blogspot.com/2008/11/blog-post.html
مسعود نقرهکار"جاهلها و لاتهای متدین" در انقلاب بهمن و در تحکیم و تداوم حیات حکومت اسلامی ایفای نقش کردهاند و به دلیل همخوانیهای طبقاتی، فرهنگی و مذهبی با روحانیون، در قدرت سیاسی سهیم شدهاند. سازمان دهندگان این دسته از جاهلها و لاتها افرادی همچون نواب صفوی و حاج مهدی عراقی بودهاند
در تببين علل بروز انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷ نگرش ها و ديدگاه های متعدد و مختلف مطرح شده اند. به اين انقلاب صفت ها و نسبت ها داده اند، و بيش از ده ها نظر، تلقی و ديدگاه در باره چرائی و چگونگی، وزمينه ها و مناسبت های متعدد سياسی ، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی ارائه کرده اند. نگرش چند عليتی و فراگير بودن اين انقلاب مورد قبول و پذيرش اکثر صاحب نظران وتحليل گران است. (۱) اکثرصاحب نظران متفق القولند که گروه ها، اقشار و طبقات اجتماعی و بنا به اقوالی حتی "گروه های فرا طبقاتی و اجتماعی" در بروزانقلاب ايفای نقش کردند. دراين ميانه نقش روشنفکران غير مذهبی ( به ويژه روشنفکران اهل قلم)، دانشجويان، زنان، فعالين حقوق بشر، کارگران (مانند کارگران صنعت نفت )، ساير زحمتکشان شهری و روستائی، روحانيون و بازاريان چشمگير بود.
يکی از گروه های اجتماعی فعال درانقلاب و مؤثردرشکل گيری و تداوم حيات حکومت اسلامی، گروه اجتماعی "جاهل ها و لات ها" به ويژه جاهل ها و لات های متدين بوده اند، که برخی از صاحب نظران افراد اين گروه را " لمپن" خوانده اند.(۲) .
به عنوان پيشگفتار
پيش از پرداختن به "جاهل ها و لات های درانقلاب و درحکومت" طرح نکته ای را ضروری می بينم.
انقلاب بهمن را " انقلاب لمپن ها " نيزخوانده اند. ترديدی نيست که " لومپن" ها نيز در انقلاب بهمن شرکت داشتند.اما اگر يکسان پنداریِ لمپن ها و "جاهل ها و لات ها " مد نظر باشد، نظری نادقيق است، چرا که لمپن ها با گروه اجتماعی " جاهل ها و لات ها" تفاوت دارند. صاحبنظرانی که چنين بحثی را مطرح کرده اند، موافق و مخالف، اشاره ای به گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها دربحث و تحليل خود نکرده اند، و يکسان پنداری اين دو گروه اجتماعی نيز در نوشته های شان ديده نمی شود.
"...درهرانقلابی نيروهای لومپن به عنوان عنصر مادی انقلاب نقش عمده ای دارند" نيروی ای شکل گرفته از پيامدهای رشد سريع سرمايه داری وابسته ، که حاصل اش تبديل نيروی دهقانی بی طبقه به صورت لومپن پرولتاريا بود، و نيز نيروهای ناشی از تجزيه نيروی دهقانی در آستانه انقلاب، و به طور کلی تمام نيروهائی که در انقلاب شرکت جستند، با اين اعتبار که يا از طبقه خود بريده و بصورت طبقه جا نيفتاده بودند و يا اينکه عمرشان از نظر تاريخی سرآمده بود که نه آگاهی طبقاتی درست و نه حتی غريزه طبقاتی شکل گرفته ای داشته باشند." ، "انقلابی که به علت وجود عنصر مادی خود يعنی توده های محروم و تحقير شده و خواست دمکراسی مسلط برآن بايد به صورت يک انقلاب دموکراتيک توده ای در می آمد، به علت فقدان تئوری مناسب و سازمان حامل تئوری نتوانست به هدف تاريخی خود دست يابد و يکبار ديگر ثابت کرد که بدون تئوری انقلابی عمل انقلابی غير ممکن است. انقلاب لومپن ها با ايدئولوژی لومپنی خودبا انتخاب رهبری لومپن ها پايان گرفت. نه تنها لومپن پرولتاريا ، که با نيروی عظيم خود بر انقلاب سنگينی می کرد، بلکه سوسيال دمکراسی لومپن (حزب توده و بخشی از سازمان فدائی)، ناسيوناليسم لومپن و روشنفکران لومپن ـ که همگی از طبقه و تاريخ خود جدا شده و يا جدا مانده بودند ـ به دنبال لومپن پرولتاريا و با دستپاچگی اين رهبری لومپنی را پذيرفتند...."و"به اين ترتيب انفجار انقلابی که با نيروی لومپنی شکل گرفت ، بی آنکه فرصت کامل پيدا کند و به دمکراسی ـ جه خواست اصلی آن بودـ دست يابد ، محروم از يک تئوری انقلابی به يک حکومت لومپنی منجر شد....".(۳)
در نقد و رد نظر فوق، نوشته شده است که:
"...لومپن پرولتاريا مقوله ای است که درتحليل مارکس از توليد سرمايه داری و به طورعام درادبيات مارکسيستی بکار می رود. مارکس در کاپيتال ـ بخش هفتم ـ فصل بيست و سوم بند ۴ زير عنوان اشکال گوناگون وجودی اضافه جمعيت نسبی ـ قانون عام انباشت سرمايه داری ـ جاپ فارسی ص ۵۸۲، می گويد: " سرانجام، عميق ترين رسوب اضافه جمعيت نسبی در منطقه ی مستمند خيزی و تيره روزی جايگزين است. صرفنظر از ولگردان ، بزهکاران و روسپيان و خلاصه بغير از لومپن پرولتاريا به معنای خاص، اين قشر اجتماعی، خود مرکب از سه گروه است" ، آنگونه که می بينيم اين مقوله يک مقوله اقتصادی است. و به آن بخش از پرولتاريا اطلاق می شود که از وضعيت کارگری تنفر دارد و خود را از آن وضع رها کرده است و بدون کارکردن می خواهد از طريق وسائل راحت و فوری به پول برسدو زندگی کند. بدينسان روشن می شود که لومپن يک مقوله ی عام نيست. چيزی بنام بورژوازی لومپن، دهقان لومپن، روشنفکران لومپن، کارمندان لومپن نداريم. طبقات و قشرهای اجتماعی به اين دليل که "عمرشان سر آمده و يا اينکه از طبقه ی خود بريده اند ، و احکامی از اين دست به لومپن تبريل نمی شوند...." (۴)
شجاع الدين شفا نيز در نامه ی سرگشاده به نسل سازنده ی فردای ايران انقلاب بهمن را " انقلاب جاروکشان" خوانده است. (۵) که به نظر می رسد نسبت و يا صفتی باشد که ازبحث اين مقاله بيرون است.
جاهل ها و لات ها در انقلاب
آغاز سلطنت رضا شاه را می توان سرمنزلِ هويت يابی گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها دانست، شروع تغييرات ساختاری در بخش های مختلف اقتصادی و اجتماعی ، به ويژه بخش تجارت و خدمات، و صنايع کوچک و متوسط، همراه با تضعيف مناسبات فئودالی و سنتی، گروه های اجتماعی ومناسبات ميان شان را دچار تغيير کرد. دگرگونی درسطح شهرهای بزرگ، به ويژه در تهران و محلههائی مثل بازار، مولوی، باغ فردوس و مناطقی درجنوب شرقی وغربی تهران، وشکل گيری شهربانی و کنترل امنيت محلات توسط اين ارگان، گروه اجتماعی "لوطی ها" را بتدريج بدل به گروه جاهل ها و لات ها کردند. جاهل ها و لات ها با توجه به ويژگی های زندگی شهری و مناسبات جديد ، بر بستر مرام عياری و لوطی گری و پايبندی به مذهب تشيع به فعاليت های مذهبی، اجتماعی و سياسی روی می آوردند. افراد اين گروه غالبا" ازخانواده هايی از لايهای پائينی طبقه متوسط، ومهاجر به تهران و شهرهای ديگربودند، و بيشترين شان نيز ازميان کسبه، پيشه وران، واسطه گران (دلالان)، ميدانداران و فروشندگان و توزيع کنندگان مايحتاج عمومی، حمل و نقل، و مشاغلی مشابه بودند. در دوره محمد رضا شاه نيز شيوه ی غالب در مناسبات و شاخصه ی فکری و رفتاری اين گروه بازتاب شيوهی سنتی و شبه مدرن مناسبات اقتصادی و تجاری و خدماتی ، و در آميختگی آن با معيارهای شرعی و فرهنگ مذهبی بود، بستری که جاهل ها و لات ها به حيات اجتماعی شان ادامه داده اند.
برای دريافت ويژگی های فکری، روانی و رفتاری اين گروه اجتماعی سه چهره ی سرشناس اين گروه را می بايد پيش رو داشت: شعبان جعفری، طيب حاج رضائی و حاج مهدی عراقی. ازاين سه تن طيب حاج رضائی در رابطه با بلوای ۱۵ خرداد سال ۴۲ اعدام، وحذف شد، اما همقطاران و ياران او در نوسان ميان دسته ی شعبان جعفری و دارو دسته ی حاج مهدی عراقی تا انقلاب به کاروفعاليت های خود ادامه دادند. در مقطع انقلاب بهمن "جاهل ها و لات ها" طيف های گوناگونی را شامل می شدند(۶):
-دارو دسته ی شعبان جعفری و مشابهين او، که بيشتر جاهل های نمايشی شده بودند و به ورزش باستانی و نيز گسترش آن و گذران زندگی از اين راه مشغول بودند. نزديکی به دربار اين مجموعه را ارضاء و قانع کرده بود. ازبرخی از افراد اين طيف ارگان های حکومتی به ويژه ساواک استفاده می کرد. در مقطع انقلاب ازجاهل ها ولات هائی که حول و حوش شعبان جعفری بودند، انان که همکاری های شان با دربار علنی و شناخته شده بود مخفی و متواری و يا دستگير شدند. برخی از اينان رنگ عوض کرده به جاهل ها و لات های متدين پيوستند. شعبان جعفری نيزاز ايران خارج شد.
-طيفی ديگر حول و حوش طيب حاج رضائی بودند، واکثرا" دراطراف بازار، ميدان مولوی، ميدان امين السلطان، ميدان خراسان ، خيابان جمشيد و محله ی شهرنو کار و زندگی می کردند، پس از اعدام طيب حاج رضائی و اسماعيل حاج رضائی بتدريج به روحانيت نزديک تر شدند، و در مقطع انقلاب به "جاهل ها و لات های متدين" که ابزار پيشبرد خواست های سياسی و مذهبی و صنفی آخوندها بودند، پيوستند.
-طيف ديگری از نسل جوان ترِ جاهل ها و لات ها را حسين فرزين و مرتضی تکيه و...، سامان داده بودند، مجموعه ی دوروبر اين افراداکثرشان پس از بلوای ۱۵ خرداد به هيچ کدام از دو دسته ی شعبان و طيب نپيوستند. اين نسل از جاهل ها و لات ها ديگرجنوب شهر محل کار و زندگی و تردد شان نبود، اينان با پيشرفت امرصنعت رستوران و هتل داری، کاباره داری ، دانسينگ و بارهای شبانه، کازينو و...و مراکز ورزشی و تفريحی مدرن، مثل مراکز بولينگ، بيليارد و... به کار در اين مراکز به عنوان اداره کننده امنيت و بپائی اين مراکز، و حتی درسطح صاحبان اين مراکز، ياراه انداختن قمارهای بزرگ و تلکه گيری ، که ديگر پوکرجای قاپ بازی را گرفته بود، شاغل و مشغول شدند. محل کار و تردد اين طيف شمال شهر تهران به ويژه خيابان پهلوی واطراف آن شد. اين گروه کمتر از گروه های ديگر به سياست و مذهب تمايل نشان می دادند. اکثرشان وضع مالی وزندگی خوب يا متوسطی داشتند.
-طيف "جاهل ها و لات های متدين" که نقش مهمی در پيروزی خمينی و تحکيم و تداوم حيات حکومتش داشته اند، بر آمده از جريان های مذهبی وسياسی"جمعيت فدائيان اسلام" و " هيئت مؤتلفه" و جريان های مشابه بودند. اينان نيز دربازار و محله های اطراف بازار تجارت و واسطه گری کسب و کار شان بود، وضع مالی خوبی داشتند، و آزادانه به سازمانگری طرفداران حکومت اسلامی زير پوشش هيئت های عزاداری و دسته جات مذهبی و تکايا مشغول بودند. اکثرا" با سواد و اسلاميزه شده با ظاهر و رفتاری متفاوت اما با برنامه و سازمان يافته به ويژه درخيابان خراسان و خيابان ری و اطراف آن زندگی، کارو فعاليت های مذهبی و سياسی می کردند، بی آنکه با بسياری از ويژگی های منفیِ جاهلی و لاتی فاصله گرفته باشند، اينان بيش از هرچيز از معياری های مرام عياری، جوانمردی و لوطی گری فاصله گرفتند. " اتاق فکر" و فرماندهی اين بخش از جاهل ها و لات ها به عهده باقيمانده های " جمعيت فدائيان اسلام" و " هيئت های مؤتلفه " بود، که حاج مهدی عراقی مطرح ترين و فعال ترين افراد اين گروه بود.
( طيف های مختلف جاهل ها و لات ها در شهرهای بزرگ ايران نيز افکار و رفتار گفته شده را داشتند، به ويژه دراصفهان، تبريز، مشهد، شيراز، رشت، رضائيه و....).
***
هفته های قبل از بروز انقلاب بهمن گفته می شد، رژيم شاه با تصوری که نسبت به توانائی های نيروهای امنيتی و اطلاعاتی و نظامی اش دارد نيازی به بهره گيری از جاهل ها و لات ها به عنوان ابزار سرکوب و پيشبرد سياست های اش حس نمی کند. بهمين خاطرتوجهی به گروه اجتماعی جاهل ها و لات ها ندارد. البته برخی روايت ها صحت نقل های گفته شده را زير سؤال برده اند: کمال قندی و محسن قندی فرزندان رضا قندی از جاهل ها و لات های تهران، روايت کرده اند که:
" ...سال ۵۷ بود. بحبوحه انقلاب، يکی دوماه قبل از پيروزی انقلاب بود تلفن به مغازه شد. من تو مغازه بودم گوشی رو ورداشتم. گفت: من شعبون جعفری هستم، می خوام با آقا رضا قندی صحبت کنم، گفتم: ايشون رفته نماز بخونه، نماز مغرب و عشاء هم بود. گفت: اگه اومد بگين شعبون زنگ زده با من تماس بگيره. ايشون از نماز که اومد من پيغوم شعبون خان رو بهش دادم. ايشون تلفن زد، من هم نزديکش بودم و داشتم گوش می کردم. يه پيشنهادی ايشون به پدرم داد که از طرف حکومت وقت بودجه ای در نظر گرفته شده برای مقابله با اختشاش و انقلاب ۵۷، يعنی يه جريانی مثل ۲۸ مرداد راه بندازن، شعبون جعفری يه مبلغ هنگفتی به پدرم پيشنهاد کرد که بياد و کمک کنه که پدرم مخالفت کرد و گفت: من يه همچين کاری نمی کنم و از اين پولا نمی خورم و من با سياست کاری ندارم...".(۷)
".....ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه ليلا، حسين وحدت، حبيب دولابی و چند تا ديگه از گنده لات های شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، شاهرخ هم بود. هر کدام از اينها با چند تا از نوچه هاشون آمده بودند. من هم همراه شاهرخ بودم. جلسه که شروع شد نماينده ساواک تهران گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستيم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اينه که ما رو کمک کنيد. توی تظاهرات ها شما جلوی مردم رو بگيريد. ما هم از شما همه گونه حمايت می کنيم. پول به اندازه کافی در اختيار شما خواهيم گذاشت. جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچه ها و آدم هاشون می گفتن و پول می گرفتن، اما شاهرخ گفت: بايد فکر کنم، بعداً خبر می دم. بعد هم به من گفت: الان اوايل محرمِ، مردم عزادار هستند. من بعد از عاشورا خبر می دم....." (۸)
جاهل ها و لات های متدين و آخوندها به سازمان يافته تر کردن گروه های فشارمشغول شدند تا به وظايف و تکاليف شان عمل کنند، کاری که تجربه اش را رهبران و اعضای باقی مانده از "جمعيت فدائيان اسلام " و" هيئت های مؤتلفه" بخوبی داشتند. شايد بتوان تظاهرات بزرگ در تهران، درروزهای تاسوعا و عاشورای سال ٥٧ را روز اعلام موجوديت رسمی اين جماعت دانست. دسته جات سازماندهی شده توسط جاهل هاو لات های متدين( معمم و غير معمم) با شعارهايی نظير "مرگ بر کمونيست که ميگه خدا نيست" و "حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله"، "حزبشون حزب هچل، رهبرشون لنين کچل" با حمله به صفوف نيروهای چپ و دموکرات و طرفداران انان حضور خود را اعلام کردند،. بسياری از افراد اين گروه شناخته شده بودند. نسل جوانی از جاهل ها و لات های محلاتی نظير ميدان مولوی، خيابان خراسان و لرذاده و ميدان خراسان، ميدان شوش، راه آهن و جواديه، دروازه غار، دروازه قزوين، شهرری ، ورامين و... که در محله ها معروف و شناخته شده بودند. برای برهم زدنِ تجمع ها و تظاهرات های نيروهای غيرمذهبی و دموکرات سرو کله خواهران حزب الهی در کنار برادران شان پيدا شد. ظهورزهرا خانوم و دستياران اش، و گروه زنان مسجد الهادی به زعامت " هادی غفاری" و...نمونه اند.
حمله با چماق وچاقو و قمه به نيروهای عير مذهبی ، و به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها، حمله به دفاتر روزنامه ها، حمله به گردهمايی های سياسی و فرهنگی، حمله به زنان و ضرب و شتم آنان و کشتار مخالفين حکومت در تهران، کرمان، ترکمن صحرا، کردستان, قائم شهر، بندر انزلی، جهرم , کرمانشاه و... نمونه هايی از اعمال و جناياتی بود که جاهل ها و لات های متدين نقش رهبری و هدايت شان را داشتند، که نقش حاج مهدی عراقی و محسن رفيقدوست از منطقه بازار و مولوی و خيابان خراسان و "مسجد لرزاده "، و هادی غفاری از ميدان فوزيه و خيابان تهران نو و مفت آباد نقشی کليدی بود. آدم های شناخته شده ی گروه فشار هم ازعباس فالانژ(از سه راه افسريه ) و جمال فلسفه ازلات های سنندج که در تهران هم فعال بود - و نقل است که "شاعر" اين بيت است: " سوسولا دست نزنين، النگوهاتون می شکنه / حزب ما حزب هچل، رهبرما لنين کچل."-
گرفته تا عباس اوراق چی و اسی کون کجه از شرق تهران و ميدان شوش(مسجد شبير)، وازطرف غرب تهران، ازهاشمی و سلسبيل و اسکندری ، واز راه آهن و جواديه تهران، و فری ترکه، ج. فرزاد و زهرا خانوم و دسته ای از زنان جاهل و لات حضوری فعال داشتند. اينان خانه های تيمی و مقر های مخفی داشتند اما بتدريج مقرهای علنی هم برقرارکردند که " چادر وحدت" جلوی دانشگاه تهران و کميته ی جنب سينما ديانا از مقرهای علنی شان شد. برخی از مداحان تازه کار ( به قول خودشان جوجه مداح ها) هم در اين گروه ها فعال بودند، که شعارها را بتدريج خونرنگ تر کردند:
"ما همه سرباز توئيم خمينی ، گوش به فرمان توئيم خمينی"
" خمينی ی عزيزم ، بگو تا خون بريزم"
ازهمان نخستين روزهای انقلاب بهمن، برخورد و تسويه حساب با جاهل هاو لات های طيف ها و دسته جات مختلف آغاز شد. برخی جذب دسته ی جاهل ها و لات های متدين، که گنده های شان دوروبر مقرخمينی گرد آمده بودند، شدند، برخی در کميته ها و گروه های فشارخود را جا دادند، و عده ای ديگر دستگير و اعدام شدند. "...ناصر کاسه بشقابی، اصغر ننه ليلا، حسين وحدت، حبيب دولابی به جرم همکاری با ساواک اعدام شدند" . حسين فرزين از چهره های سرشناس اين طيف درزمره ی نخستين قربانيان بود.صادق خلخالی، حاکم شرع حکومت اسلامی درباره علت تيرباران کردن حسين فرزين نوشته است:
" ....حسين فرزين يکی از قداره بندهای شاه ، مانند شعبان جعفری بود. او به همراه تعدادی چاقوکش و اوباش، در خيابان های جنوب تهران و شهرری به راه می افتاد و درو پنجره و مغازه های مردم را به بهانه ی اين که عکس شاه را نصب نکرده اند و يا در اعتصاب شرکت کرده اند، می شکست و مردم را بی خود و بی جهت ، مورد ضرب و شتم قرار می دادو باج می گرفت." . خلخالی در خاطرات اش به صدور حکم اعدامِ ۶۴ نفر اشاره می کند که يکی از آنها حسين فرزين بود: "..اولين افرادی که در شب ۲۴ بهمن حکم اعدامشان را در مدرسه رفاه در تشکيل اولين جلسه دادگاه پس از انتصاب به عنوان حاکم شرع دادگاه های انقلاب صادر کردهام و در پشت بام مدرسه رفاه به جوخه های اعدام سپرده شدند....."(۹). حسين فرزين ( به عنوان کاميون دار و سردسته اشرار و چماق داران) در گروه ۱۱ نفره ای، که سپهبُد نادر جهانبانی، محمود جعفريان، پرويز نيکخواه نيز درميان آنان بودند، تيرباران شد. روزنامه اطلاعات ۲۳ اسفند ماه سال ۱۳۵۷ نوشت : "... حسين فرزين، قمهکش و باجگير معروف ساکن خيابان ايرانمهر، آخرين نفری بود که از اتهامات خود دفاع کرد، وی متهم بود که در شهرری به مردم مبارز با قمه در صحن مطهر عبدالعظيم حمله کرده بود و با همکاری دولت بختيار از زندان آزاد شده بود تا با همدستان خود با چوب و چماق اموال مردم را آسيب بزند. وی که از طرفداران تظاهرات قانون اساسی بود و اين گروه را رهبری می کرد، گفت: "..من چندين بار توسط رژيم سابق زندانی شدهام.. من با کميته انقلاب همکاری داشتهام و کارتی که از کميته به من داده شده در پرونده من ضبط است. برای من توطئهچينی شده است".
هادی غفاری در خاطرات اش می نويسد: " مساله بعدی که در روز ۲۲ و ۲۳ بهمن وجود داشت ، مشگلی به نام زندان اوين بود... يکی از کسانی که از زندان قصر، موفق به فرار شده بود و ما خودمان شبانه او را برگردانديم، آدم بی سروپای گردن کلفتی بود که در محل معروف به حسين قمه کش بود و در ميدان امام حسين، سر خيابان اقبال، پاتوق داشت. و يا سياوش رفيعی که معاونش بود، اينها در تهران قمه کشی می کردند . اينگونه آدم ها در زندان قصر زياد بودند. و يا حسين فرزين که سر خيابان ايران مهر و اقبال پاتوق داشت، او يک مشت نوچه داشت و هر کدام درجه ای داشتند. تعدادی از اينها از زندان فرار کردندکه خوشبختانه بسياری از آنها دوباره دستگير شده و به زندان بازگردانده شدند. يادم است که در همان ايام، حسين فرزين به دليل قتلی که مرتکب شده بود و مسائل خلاف ديگری که داشت، محکوم شد و سريعا" توسط دادگاه انقلاب اعدام شد...".
شاهدان و نزديکان حسين فرزين روايت کرده اند که وی در يک پرونده سازی دروغين که "هادی غفاری و خلخالی و حسن برزين" نقش داشتند، اعدام شد.(۱۰) مرتضی تکيه يکی از مطرح ترين جاهل های اين مجموعه نيز متواری و به کشورامريکا پناه برد.
***
ماه های نخست انقلاب، ماه های تاخت و تاز"جاهل ها و لات های متدين" بود.آنان به دليل همخوانی های طبقاتی، فرهنگی و مذهبی به روحانيون نزديک تر، و به بخشی از گردانندگان حکومت اسلامی بدل شدند. برخی از جاهل ها و لات های متدين با اتکا به حمايت روحانيون هسته های اوليه ی ارگان های قضائی ومسلح و امنيتی حکومت اسلامی را شکل دادند، که فقط به چند نام اشاره می کنم :
حاج مهدی ابراهيم عراقی: حاج مهدی عراقی از اصلی ترين سازمان دهندگان "جاهل ها و لات های متدين" ازاعضاء"جمعيت فدائيان اسلام " و" هيئت های مؤتلفه " بود، که پس از همکاری در ترورهائی که همراه با اعضای اين جمعيت مرتکب شد، دستگير و به حبس ابد محکوم شد. وی که خود نيز قربانی ترورشد، در زمره ی آزاد شدگان بهمن ماه ۱۳۵۵ و مراسم " سپاس اعلحضرتا" است، وی پس از ۱۲ سال و ۲ماه و ۱۶ روز با در خواست عفو و"اظهار شرمساری از پيشگاه مبارک رهبر ملت ايران آزاد شد. ۶۶ نفر ازمحکومين امنيتی به مناسبت پنجاهمين سال شاهنشاهی پهلوی و رفع خطراز شاه مورد عفو ملوکانه قرار گرفتند، که مهدی عراقی، عسگراولادی، کروبی، آيت الله انواری، ابوالفضل حيدری و.. در زمره عفو شدگان بودند. ( اطلاعات: نشريه ايرانيان مقيم خارج از کشور، شماره ۹۷۱۷، يکشنبه ۱۷ بهمن ماه سال ۲۵۳۵، ۶ فوريه ۱۹۷۷).
حاج مهدی ابراهيم عراقی
مهدی عراقی که از ۱۵ خرداد روی جمعی ازجاهل ها ولات ها حساب باز کرده و سازمان شان داده بود، بعد ازآزادی از زندان هيئت های عزاداری در پامنار، بازار و مولوی راه انداخت، هيئت هائی که نوعی هسته های تشکيلاتی برای خيزش آخوندها، به ويژه خمينی بودند. عراقی پيرو آموزش های مرادش نواب صفوی به گردآوری و سازمان دادن جاهل ها ولات ها همت گماشت. او اين آموزه ی نواب صفوی را آويزه ی گوش کرده بود :".... نواب صفوی به اين فکر می افتد که يک محفلی، يک سازمانی، يک گروهی، يک جمعيتی را برای مبارزه به وجود آورد. اين فکر به نظرش می آيد که از وجود افرادی استفاده بکند که تا الان مخل آسايش محلات بوده اند.مثل اوباش ها، گردن کلفت ها، لات ها، به حساب آن ها که عربده کش های محلات بوده اند..".(۱۱) نواب صفوی بعد از ترور نا فرجام کسروی و آزادی اش از زندان که حدود ۲ ماه بيشتر طول نکشيد" به اين فکر افتاد. شعبان جعفری نيز ادعا کرده است از افراد اين جمع بود. (۱۲).
جاهل ها و لات های متدين يا جاهليسم اسلامی يکی از دستاوردهای فکر، رفتار و تلاش رهبران "جمعيت فدائيان اسلام" هستند. جمعيت فدائيان اسلام که " فدائيان اسلام" خوانده می شدند يک گروه مذهبیِ تروريستی بود که بنا داشت بر پايه ی مبانی اسلامی، حکومت اسلامی برپا کند. پرونده ی اين گروه سرشاراز جنايت و شرارت ، و آموزش های ارتجاعی و عقب مانده است. جاهل ها و لات های فدائيان اسلامی يا متدين و گروه ترورفدائيان اسلام درزمره ی قسی القلب ترين جاهل ها و لات ها بودند. نمونه است: قتلی که محسن رفيقدوست در زمان رژيم پهلوی مرتکب شد. ( ويا گروهی که محمد علی بشارتی درجهرم از سازمان دهندگان اش شد ( گروه قنات)(۱۳) يا رفتاری که حاج داود رحمانی در زندان با زندانيان می کرد و....،).
پيش از انقلاب اکثر جاهل ها و لات های متدين گردانندکان هيئت های مختلف عزاداری و راه اندازان دسته های سينه زنی و تکايا بودند، " هيئت ابوالفضلی " های باغ فردوس و "هيئت بنی فاطمه " يکی دو نمونه اند. اين هيئت ها شاخه ها وشاخک های هيئت های مؤتلفه بودند و زير پوشش عزاداری فعاليت سياسی- مذهبی شان را انجام می دادند.
محسن رفيقدوست ( حاج محسن): محسن رفيقدوست درکنار مهدی عراقی همان راه را در خيابان خراسان و مسجد لرزاده پيش گرفت. "گروه حفاظت از امام" را درمدرسه علوی و رفاه شکل دادند. حاج محسن درشکل دهیِ اين گروه از ماشاالله قصاب ها، محمد رضا طالقانی ها استفاده کرد. وی در دبيرستان رازی ميدان خراسان درس خواند. خيابان و مسجد لرزاده پاتوق اش بود و بعد تر به دبيرستان بهبهانی در سرچشمه رفت. ادعا کرده است که طرفدار مصدق، و بعد کاشانی و بعد مجاهدين خلق و بالاخره هيئت مؤتلفه بوده است.راننده خمينی به هنگام بازگشت او به ايران بود(۱۲ بهمن ۱۳۴۲). به گفته ی خودش قاتل يکی از ماموران دولتی رژيم شاه ست که قربانی رابه ضرب چماق کشته است.(۱۴) .جمعی از جاهل ها ولات های متدين و جوان نيز از همان آغاز به کارِ بيتِ مدرسه علوی و رفاه دور صادق خلخالی جمع شدند، که خلخالی از آن ها برای حفاظت، دستگيری ، قتل دگرانديشان و مخالفان ، واعدام استفاده کرد.
محسن رفیق دوست
هادی غفاری و جعفر شجونی: در تاريخ تشيع در ايران"آخوندها ی کله گنده"- آيت الله ها و...- از هنگام پيدائی شان جاهل ها و لات ها را کنار خود داشته اند." و اين سنتی ريشه دار و نيرومند اسلامی بوده است. "انتقاد اهل مکه ازمحمد نيز، همين بود که اراذل مکه را دور خودش جمع کرده است". در دوران معاصر از شفتی و نجفی گرفته تا کاشانی و بروجردی و خمينی و...جاهل ها و لات های ويژه خودشان را داشتند. آخوندها با استفاده ازهمين افراد، ترورهای سياسی و مذهبی، وامر به معروف و نهی از منکر، و تامين منافع صنفی خودرا پيش می بردند. (۱۵)
" در واقعه حمله به مدرسه فيضيه " چند تن ازطلاب ورزشکار و قوی مانندعلی اکبر کنی را ديديم که جلوی در منزل امام ايستاده بودند...گفتم: مقداری چوب فراهم کنيد که اگر حمله کردند بتوانيم با چوب مقاومت کنيم " (خاطرات علی خامنه ای- گفت و گو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نشريه ۱۵ خرداد- تهران،سال ۱۳۷۳). " و آخوندهای چاقو کش هم داشته ايم ". از زندگان
هادی غفاری سازمانگر گروه های فشار و کشتار نمونه ی خوبی از اين دست آخوندهاست. درميان گروه های فشارآخوند و طلبه نيز ديده می شد. جعفرشجونی نيز از آخوند های سازمانده جاهل ها و لات های جنوب شهر تهران است.
محمد رضا طالقانی : محمد رضا طالقانی قهرمان کشتی تيم ملی و پهلوان پايتخت، معروف به "حاج پهلون" واز ياران نزديک حاج عراقی و رفيقدوست ست. همان فردی که روی ماشين خمينی به وقت ورودش به ايران، ودر بهشت زهرا نقش محافظ خمينی ايفا می کرد. رياست فدراسيون کشتی پهلوانی و زورخانه ای به او سپرده شد.
هادی غفاری
ماشاء الله قصاب: ماشاءالله قصاب در کنار محسن رفيقدوست از سردمداران گروهی شد که امر حفاظت از خمينی و مدرسه رفاه و علوی را به عهده گرفتند. جمعی که هسته های اوليه کميته شدند. "حاج ماشاءالله " در آغاز در کنار خلخالی در اعدام های پشت بام مدرسه رفاه و علوی در زمره اعدام کنندگان بود. افراد گروه حفاظت از امام هر کدام بعدآ سر دسته گروهی شدند و وطيفه ای گرفتند. حاج احمد فرش فروش ،هاشم سلاخ، غلام خونی، عباس پنجه و....ازاين مجموعه بودند.
بعد از ماجرای حمله افراد مسلح به سفارت امريکا در ۲۵ بهمن سال ۱۳۵۷، سوليوان از يزدی کمک خواست ...و خمينی حاج مهدی عراقی را مامور کرد که گروهی را برای حفاضت از سفارت بفرستد، و مهدی عراقی هم ماشاءالله قصاب و گروه اش را فرستاد. سوليوان به آنها در داخل سفارت جا می دهد ، محلی که توسط حاج ماشاءالله می شود محل اخاذی و مشروب خوری و پرونده سازی و....موضوع اين کارها به مجلس هم کشانده می شود ...و بالاخره او را از سفارت در می آورند.
ماشاء الله قصاب در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ به دستور دادسرای مبارزه با مواد مخدر دستگير می شود... روزنامه انقلاب اسلامی در گزارش های متعددی در مورد شکايات افراد بازداشت شده توسط اين کميته انتشار داده ، نوشت که اين افراد ماشاءالله قصاب را به " به دستگيری های بی دليل و غير قانونی و ايراد ضرب و جرح و شکنجه متهم کرده اند. ماشاءالله قصاب به خاطر دستگيری و زندانی کردن محمد رضا سعادتی عضو سازمان مجاهدين خلق در کميته تحت رياست خود، شهرت دارد. ( نشريه ايران تايمز، شال دهم، شماره ۴۸۲، جمعه ۲۴ بهمن ماه ۱۳۵۹
" از اواخرسال ۱۳۵۸ درگيری لفظی ميان قضات و بازپرسان تحقيق دادسرای انقلاب اسلامی و حاج ماشاءالله قصاب، رئيس کميته مستقر در سفارت امريکا آغاز شد،...دراين درگيری ها عکس هائی ازماشاءالله قصاب با رئيس بخش "سيا" منتشرکردند وادعا شد که اورئيس ساواک گنبد به نام جهانگيری را نيزفراری داده است..." (روزنامه های اسفند ماه سال ۱۳۵۸ / و ايران تايمزـ واشنگتن دی. سی).
حاجی بخشی: ذبيح الله بخشی زاده " ...عضو حزب مؤتلفه بود. آب فروشی (سقائی) و دستفروشی و پرنده فروشی می کرد. دکه ای دراطراف ميدان راه آهن تهران داشت ، از عناصر فعال و محرک گروه های فشار شد..".(شعبان جعفری در خاطرات اش می گويد او راننده بود.)....وازاين نمونه ها فراوان بودند، جوانانی از جنم حسين الله کرم ها ، حسين شريعتمداری ها ، اکبر خوشکوش ها و حسن رفتار(اسمال تيغ زن) ها و...(۱۶)... وافراد گروه هائی که در سرقت ها و آتش زدن ها و تخريب ها و قتل های دوران انقلاب نيزنقش داشتند.( شاهين انقلاب و...).
ادامه دارد
ــــــــــــــــــ
منابع و زیرنویس:
۱-اين ها سرتيتربرخی از نظرها، تلقی ها و ديدگاه ها در باره انقلاب بهمن هستند:
" ...انقلاب مشروطه زمينه ساز انقلاب بهمن ۵۷ بود....کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ زمينه ساز بروز انقلاب بهمن بود.... بلوای ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲ بر رهبری خمينی و مشروعه خواهان بر جنبش روحانيت و کاريزما شدن خمينی مُهر تائيد زد...
انقلاب ايران ريشه در تفکرات نخبگان و خصوصا نخبگان ناسيوناليست داشت....انقلاب بهمن۵۷ انقلابی عليه " انقلاب سفيد " شاه بود، انقلابی در دفاع از هويت ملی و عليه غرب و مظاهر تمدن و فرهنگ اش در راستای هويت يابی فرهنگی ( دينی) و ملی، انقلابی برای استقرار هويت ايرانی و اسلامی در برابرهويت غرب گرايانه ی رژيم پهلوی بود.....جنبشی که با واقعه سياهکل آغازشد ودر ادامهاش مبارزه مسلحانه سازمان يافته رو به گسترش گذاشت، سنگ بنای انقلاب بهمن شد....بر بسترجنبش اسلام خواهی مردم توهين به خمينی که در۱۷دی ماه ۵۶ با انتشار مقالهای از" احمد رشيدی مطلق" انجام شد روحانيت را به طغيان و شورش واداشت که در نهايت سبب بروز انقلاب بهمن شد...انقلاب توطئه امريکا به ويژه شخص جيمی کارتر بود. طرح و برنامه "حقوق بشر" کارتر و " فضای باز سياسی "سبب انقلاب شد...اين هاعوامل بروز انقلاب بودند: ۱- توسعه اقتصادی لجام گسيخته و بی برنامه و بروز شکاف بيشتر ميان فقر و ثروت ۲- خودکامگی , ۳- سرکوب همه ی مخالفان باستثنای مخالفان مسجدی, ۴- توهم بر گشت به امپراطوری داريوش و ژاندارمی منطقه تحت حمايت امريکا...انقلاب بهمن يک انقلاب " پوپوليستی" بود که " با مشارکت شماری از نيروهای اجتماعی، اعم از طبقاتی و غير طبقاتی ، شکل گرفت" اما روحانيت با پيشوائی خمينی با گفتمان " انقلابی- ضد امريکائی – پوپوليستی " رهبری آن را به دست گرفت....اصلاحات و دگرگونی های شبه مدرنيستی، ديکتاتوری، بوروکراسی، گسترش فساد و رشوه خواری در دستگاه های حکومتی و درباری و اداری، درکنار فقرو ساير مشکلات اقتصادی واجتماعی( بحران نفت و...) در جامعه عامل شروع انقلاب بودند..... انقلاب بهمن ، انقلابی ضد سلطنتی، ضد استبدادی و مردمی، يا " بورژوا- دموکراتيک" بود.....اقتصاد دلالی که از زمان رضا شاه " توسعه" يافت، وسپس تر با واردات کالاهای مصرفی و بساط صنعت مونتاژ و اقتصاد متکی به فروش نفت باز توليد استبداد در جامعه را بهمراه داشت . باورهای ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی در بين توده ها نيز سبب تداوم استبداد شد....انقلاب بهمن انقلابی مدرن بود، انقلابی فراگيرکه درآن توده های شهری باعث در هم شکستن سد تاريخی سلطنت، به عنوان کهن ترين نهاد استبدادی در ايران شدند. شعار های آغازين اين انقلاب، آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی انقلاب را به مدرن بودن نزديک می کرد....وبالاخره نظرشعبان جعفری در پاسخ به پرسش های خانم هما سرشار، اين تحليل از چرائی بروز انقلاب ارا هم بهراه دارد:
"... الان هيچکدوم از شما نميدونين. اينا (حلبی آباد نشين ها) اونجا زندگی ميکردن. آخه يکی نبايد بود به وضع اينا ميرسيد؟وقتی اون اوستوديوم ( استاديوم فرح ) روساختن، استوديومی به اون عظمتو، يکی نبود بپرسه: " اينجا چيه؟ اين همه حلبی رو هم؟" همه اونا امروز پاسدار و کميته چی شدن....آخه شما ميری تو اون اوستوديوم، پياده شو، ببين اينجا چيه، بگو اين حلبيا چيه؟ اينا کی ان اينجا زندگی مبکنن؟ اينارو جمع کنين، اين ملتتو ببين. بابا، آدم يه حقيقتی رَم بايد بگه. ميدونين آدم همه اش نبايد بشينه تعريف کنه که.. ...اين خون من برای شاه تو رگم ميگرده، من هميشه به روحش فاتحه ميفرستم چون مردی بود استثنائی! دلشم ميخواست برای مملکتش کار کنه ولی اينا نذاشتن. به اينام هيچ کاری ندارم، هيچوقت، هيچی. اينه که يه وقت پيش بياد ميگم، چرا نميگم، همه رو ميگم. دونه دونه اينارو ميگم که اينا چيکارکردن. اونم اگه بد بختش کردن همينا کردن، همين دورو ورياش کردن و به اين روز سياه نشوندنش و گرفتارش کردن..." (هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، لُس آنجلس، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۱)
۲- درباره "جاهل ها و لات ها" به مقاله های من در آرشيو تارنمای گويا مراجعه کنيد. حدود ۲۰ مقاله در اين رابطه منتشر شده است. همينطور مصاحبه های راديو تلويزيونی با حسن خياط باشی، رضا گوهرزاد، مهدی فلاحتی و......
-انقلاب بهمن: "جاهلیسم" علیه روشنفکری (بخش اول و دوم )٬ مسعود نقره کار
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/02/174998.php
-طیب حاج رضائی:لومپنیسم، جاهلیسم وآخوندیسم(بخش اول و دوم و سوم)٬ مسعود نقره کار
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/05/179337.php
۳- باقر مومنی، انتقام تاريخ و انقلاب لومپن ها، در پيوند با چهاردهمين سالگرد انقلاب بهمن، آرش( پاريس) ، شماره ۲۴، بهمن سال ۱۳۷۱ ـ فوريه ۱۹۹۳، صص۹،۸،۷
۴-محمود راسخ، انقلاب لومپن ها ؟، آرش( پاريس)، شماره ۲۹، تير ۱۳۷۲ـ ژوذيه ۱۹۹۳، صص ۳۶ و ۳۷
۵- نامه ای سرگشاده به نسل سازنده ی فردای ايران، ايران استار، کانادا، شماره ۲۶۱، جمعه ۲۱ می ۱۹۹۹.
۶- منابع شماره ۲
۷- ازسرگذشت لوطی ها، سينا ميرزائی و سيد محمد حسينی، نشر مديا، تهران، سال ۱۳۸۲./ لوطی ها در گذر سياست، مسعود نقره کار
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/12/190786.php
-سينا ميرزائی، طيب در گذر لوطی ها ، تهران ، سال ۱۳۸۱
۸- منابع شماره ۲
۹- مسعود نقره کار، روايتی ديگر از اعدام حسين فرزين.
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/04/178348.php
۱۰- منبع شماره ۹
۱۱- حاج مهدی عراقی، نا گفته ها، خاطرات، پاريس-پائيز ۱۹۷۸-۱۳۵۷ به کوشش: محمود مقدسی و....، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ نخست ۱۳۷۰
۱۲- هما سرشار، شعبان جعفری، نشر ناب، لُس آنجلس، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۱)
۱۳- درباره گروه قنات، ر. ک به کتاب کشتاردگرانديشان در ايران، انتشارات فروغ، کلن- آلمان
۱۴- محسن رفيق دوست، خاطرات،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۳ / و ناصر امينی، ايرانيان (نيويورک)، شماره ۴۴، آذر ۱۳۷۷.
۱۵- محمد آصف (رستم الحکما)، رستم التواريخ، انتشارات امير کبير، ۱۳۵۲/ و نيز يادداشت های منوچهر جمالی .
۱۶- برای خواندن زنديگينامه وشرح احوال نام هائی که در اين مقاله آمده است به " ويکيپيدا" ی فارسی و گوگل مراجعه کنيد.
در باره ی اسمال تیغ زن
http://www.radiofarda.com/content/f4_Ismaeil_freed_prison_abuse/469047.html
اسماعیل وفایغمائی، یاداشتکها. یاداشتک سی و یکم ماجرای اسمال تیغکش
http://esmailvafa-yaddashtha.blogspot.com/2008/11/blog-post.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر