۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

عوضی ها" و واقعی ها

يکي از شاگردان جلاد" اوين"!!














زاخار بدروسيان

April 11, 2010
دنياى عجيبى است. واژه وارونه براى توضيح رفتار برخى آدمها نادقيق است. تحريف حقايق٬ قلب تاريخ و عباراتى اينگونه هنوز نارسا هستند. براى کسى که حتى نان به نرخ روز خور و اپورتونيست به او شرف دارد٬ اين عبارات کفايت نميکند.

در باره سيد ابراهيم نبوى حرف ميزنم. امثال ايشان به لطف قتل عام و سرکوب شخصيتها و رهبران سياسى و جريانات واقعى "سرشناس" اند. اما هم "عوضى ها" و هم واقعى ها تاريخ دارند. حتى اگر اين تاريخ را عده اى وارونه کنند و عده اى قبول کنند. سيد٬ آنوقت ها که در رکاب خمينى شمشير ميزد و مشغول ماموريت سرکوب "ضد انقلاب" بود٬ تا بعدها که در مقام هاى مختلف حکومت اسلامى نان ميخورد٬ و بعدتر در دوره دو خرداد عنتر دربار اسلام اهل تساهل شد٬ و بعد که با ماموريت ويژه به خارج هجرت کرد٬ را همه کمابيش ميدانند.
اگر شکرهائى را که نبوى در مورد انقلابيون و مخالفين حکومت خورده است٬ يک سياسى کار "معمولى" ميخورد٬ بقيه سياسى کارها دخلش را مى آوردند. آخر ايشان هنرمند است. "طنز" ميگويد. جزو اهل بيت "معصوم" ادبا است. چه ميشود کرد؟ عقب ماندگى فرهنگى زمينى است که هر لمپن � هنرمندى از آن به نفع خود سوبسيد ميگيرد و بقيه هم هاج و واج نگاه ميکنند. کافى است دلقک - کلاه مخملى اى مثل نبوى يا بازجوئى مثل مخملباف باشى تا هم از آخور بخورى و هم از توبره!
سيد ابراهيم کشف کرده است که عده اى "عوضى" اند. منظورش خودش و حکومت اسلامى اش نيست٬ منظورش آنهائى است که در استکهلم و هلند به سفارت عوضى ها حمله کردند. آخر او عوضى را عوضى ميبيند٬ يعنى شغلش ايجاب ميکند که اينطورى ببيند. حالا اسناد و راويان داستان استکهلم ميگويند که همکاران سيد در داخل سفارت٬ در تقابل با زنان و مردانى که سياسى عليه حکومت شعار ميدادند٬ دست به آنجايشان ميبردند که داستان تمام رساله ها و توضيح المسائل سيدها از صدر اسلام تا امروز است. آنها استکهلم را با کهريزک عوضى گرفته بودند. عده اى انقلابى هم رويشان را کم کردند. داخل ريختند و يک فصل کتک بهشان زدند. آنهائى که سازمانده آن اجتماع هزار نفره در بيايان استکلهم مقابل سفارت جمهورى اسلامى بودند٬ البته افرادى را که همکار سيد و سفارتش اند و خود را "با جماعت بر زده بودند" ميشناختند. فقط تعدادى عوضى واقعى نميتوانند درک کنند که درجه هوش و توانائى اين انقلابى ها چه اندازه است و تا کجاى کار را ميدانند.
در هلند هم ده نفر ايرانى و غير ايرانى وارد سفارت جمهورى اسلامى شدند. اگر استکهلمى ها با پرچم سرخ و هويت سياسى قديمى حاضر شده بودند٬ هلنديها ندا را محجبه کردند و سعى کردند نشان دهند "اهل خشونت نيستند" و "دمکرات" اند. با اينحال رفتند و اعتراض کردند. گيريم بقول سيد ابراهيم اين افراد اصلا انقلابى نبودند٬ حتى سلطنت طلب يا مجاهد يا سبز لجنى يا هر چى نبودند٬ گيريم حتى انگيزه هاى کاسبکارانه داشتند٬ عمل آنها يک آکسيون بود که هر روز در دنيا مشابه آن ديده ميشود. مگر سيد ابراهيم از کجا نان ميخورد؟ مگر امکانات سيد ابراهيم و پاسدار بازجوهاى سبز از کجا تامين ميشود؟ آخر رو هم حدى دارد. سيد ابراهيم اگر جوش آورده به اين دليل است که چرا در کشور محل اقامت او با راديو و جماعتى که هر روز به "عوضى" ها � تفسير آن به عهده خودش - تريبون ميدهد٬ عده اى رفتند از اين "غلط" ها کردند؟ نگران است نانش آجر شود.
سيد ميخواهد اثبات کند که انقلابيون و مخالفين سياسى جمهورى اسلامى تاريخا "عوضى" اند. بويژه خارج نشين هاى آنها "عوضى" ترند. تاريخا از اين نظر که اجداد اين انقلابيون امروز "عاقل" شدند و دست قدرت را ماچ کردند. ميگويد دوره انقلابيگرى تمام شده و دوره دريوزگى است. ته حرف اين تيپ انگل اجتماعى اينست که مثل ما بى پرنسيپ و عوضى باشيد. به شما ميگويد عوضى تا عوضى بودن خودش را پنهان کند. مشکل اينست که اين سيد و کسانى که با موج سياست را ميفهمند و با موج هويت سياسى عوض ميکنند و با موج نان ميخورند٬ خود را محور دنيا ميدانند. فلان هنرمند اپورتونيست سياست و اصولش تابعى از بازار و مشتريانش است. فلان سياسى بچه پولدار که روز خودش بخاطر موج دست چپى شد٬ در دوره فروريختن ديوارها و موج جديد دست راستى ميشود. يعنى از بدلى به بدلى تر تبديل ميشود. اما امثال سيد لمپن نبوى که "متخصص" تشخيص تاريخ و اصالت و عدم اصالت شدند٬ شخصيتهاى سوپر قلابى را "اصلى" مينامند و کسانى را که به آرمانهايشان وفادارند "عوضى" مى نامند. واقعا دنياى عوضى اى است! تنها در اين دنياى عوضى است که عنترها ميتوانند رداى قهرمانان را تن کنند. در مملکتى که شکنجه گر و قاتل رهبر سياسى ميشود٬ بايد سر به سنگ کوبيد.
آرى٬ دنيا زيادى عوضى شده است. يارو خودش در هلند نشسته و به بقيه ميگويد انقلابيون فقط در داخل ايران ميتوانند انقلابى باشند. ميگويد اگر راست ميگى برو در مقابل کهريزک انقلابى باش و نه در مقابل پليس "مودب" سوئد و هلند. (چقدر هم مودب هستند. فيلمهاى ٣ ساعت جنگ و گريز و باتون خورى و دست و پا شکستن را در استکهلم در دفاع از عوضى ها ببينيد تا ادب را بفهميد. شليک به جوانى در تظاهرات ضد سرمايه دارى بجاى خود) سيد! شرافت براى شماها کيميا شده است. آنوقت ها که مهمل باف رفيقت در زندان همراه لاجوردى انقلابيون را ميکشت٬ آنروزها که حاج محسن رضائى رئيس سپاه با ضربه پليسى به کمونيستها از "رفع خطر از بيخ گوش انقلاب" حرف ميزد٬ آنروزها که جلائى پور و خلخالى بعدا اصلاح طلب در کردستان اعدامهاى صحرائى راه انداخته بودند٬ و هنوز حکومت شما مثل سگ ميترسيد و ميلرزيد٬ کهريزک شيک بود. ما بدتر از کهريزک ديده ايم مردک.
حالا زبان درآورده ايد٬ با قتل عام خرتان از پل گذشت٬ پشت تان به ارتجاع بين المللى است٬ هزار نوع دسته و گروه تروريستى و جاسوسى داريد٬ بايد هم عر و تيز کنيد. ولى سيد٬ ما شماها را ميشناسيم. کافى است يک ذره٬ فقط يک ذره منافع تان بخطر بيافتد٬ دسته جمعى - با معذرت از خواننده - به گه خوردن مى افتيد. شما اپورتونيست ها ميتوانيد يک شبه انقلابى شويد٬ يک شبه سکولار شويد٬ يک شبه تاريخ عوضى براى خودتان درست کنيد٬ يک شبه دنيا را ١٨٠ درجه متفاوت تحليل کنيد و با همين وقاحت از بقيه طلبکار باشيد. تند نرو سيد٬ اوضاع خراب است. چشم باز کنى ميبينى از بيضه اسلام چيزى باقى نمانده است. تند نرو٬ تندروى فلسفه دکان دارانى مثل تو نيست. کمى "تساهل" داشته باش٬ تحمل کن عده اى به حکومتى که تجاوز قرآنى و سيدى نشان افتخارش است٬ درشتى کنند. تند نرو سيد!
ميگوئى انقلابيون عليه موسوى و خاتمى اند اما چيزى عليه خامنه اى و احمدى نژاد نميگويند. وقيحانه دروغ ميگوئى. انقلابى ها اگر انقلابى باشند کل اين حکومت را نميخواهند. اگر خامنه اى اينطرفها پيدايش بشود روزش را سياه ميکنند. مشکل تو و امثال تو اينست که چوب دو سر طلا هستيد. از گنجى و مخملباف و سروش تا بقيه و آن "عوضى" ها مثل نگهدار و امثالهم که طرف مصاحبه تو هستند٬ و آنهائى که مهماندار لودگى تو اند٬ پرونده تان تاريک است. اينها "ضعيف" نيستند٬ پرروهائى هستند که مثل تو از دنيا طلب کارند. طرف قاتل است٬ بازجو بوده٬ چه بسا تجاوز هم کرده٬ جاسوس سرويسهاى امنيتى خارجى بوده٬ زندگى عده زيادى را به خاک سياه نشانده٬ و امروز حتى حاضر نيست که در مقابل قربانيانش بگويد اشتباه کردم و معذرت ميخوام. و تو٬ با پرروئى پامنبرى اين جماعت شدى و به قربانى ميگوئى ضعيف کش! تو خودت ميدانى دروغ ميگوئى. تو خودت آگاهى که حقايق را قلب ميکنى. تو را چه به بحث در مورد انقلابى ها و روش کارشان. تو را چه به اين غلط ها. سيد! نان ات را بخور٬ نانى که خونين و پر از چرک و کثافت است. عوضى نان ات را بخور.

آوريل 2010

هیچ نظری موجود نیست: