یم آزاده
نگاهی به کتاب "کودتا"
نوشته یرواند آبراهامیان
به بهانۀ شصت و یکمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
Thu 21 08 2014
Thu 21 08 2014
به یقین می توان گفت که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقطۀ عطفی در تاریخ معاصر ایران بود. نقطۀ عطفی که توسعه سیاسی و اقتصادی ایران را تحت تأثیر قرار دا و نطفۀ بازگشت تباهی و ارتجاع را بارور ساخت. علاوه بر این انقلاب ۵۷ و تولد اسلام سیاسی در قامت دولت جمهوری اسلامی و رشد بنیادگرایی، فرزند خلف کودتای ۱۳۳۲ بود که دولت های امریکا و انگلستان در راستای تحقق منافع غارت گرانه و امپریالیستی شان طراحی و اجراء کردند.
اوایل امسال کتاب "کودتا" نوشته "یرواند آبراهامیان" با ترجمه "ناصر زرافشان" در ایران انتشار یافت و در چند هفتۀ اول به چاپ سوم رسید. این کتاب چند ماه پیش تر نیز توسط دو شخص دیگر ترجمه و چاپ شده بود. ترجمه های قبلی بدلیل نارسائی و بعضاً فهم نادرست مترجم از متن اصلی، در روزنامه های داخلی مورد نقد قرار گرفتند. بدین بهانه نگاهی می اندازیم به کتاب کودتا نوشته یرواند آبراهامیان.
یرواند آبراهامیان را در زمرۀ "سرشناس ترین اندیشمندان و تحلیل گران تاریخ و جامعه شناسی سیاسی معاصر ایران" به شمار می آورند. نوشته های وی معمولاً به "لحاظ جامعیت، روش، وسعت اطلاعات و منابع منحصر بفرد"اند. به همین دلایل روش آکادمیک تحقیق ایشان در بین پژوهشگران ایرانی نادر و بارز می باشد. آبراهامیان محققی با جهان بینی و سمت گیری مشخص است، با این همه آثار وی هماره آکادمیک، منصفانه و قابل استناد بوده.
ترجمۀ روان و متعهدانه ناصر زرافشان کار خوبی را در اختیار خوانندگان فارسی زبان گذاشته است، شاید بتوان ادعا نمود مترجم در جایگاه نویسنده به زبان فارسی قرار گرفته، بخصوص مراجعه وی به اصل متون فارسی و نقل مطالب از سند اصلی بجای ترجمه آن نقطۀ قوتی است برای این ترجمه. تیغ سانسور هم این کتاب را بی نصیب نگذاشته هر چند که بر کلیت کتاب تأثیری نداشته است.
در صفحۀ ۸۶ سطر ۱۶ پس از عبارت "در ظاهر از بازگشت کاشانی استقبال کردند." پاراگراف زیر حذف گردیده است: [ امّا در جزوه ای تحت عنوان "دعوت اسلامی" که به طور گسترده ای پخش شده بود، تلویحاً گفته می شد که کاشانی از منابع مشکوکی در هند پول دریافت می کند، " هر شب با زنی غیر از زن شب قبل ، همبستر است" و با " زناکاران، آتش پرستان و لواط کاران" دمخور است. Bititish Embassy. “An Islamic call,” Fo 371/prsia 1952/34 – D8719]
در صفحۀ ۲۹۱ که مؤلف در زمینه طرز تلقی های پارانویایی در فرهنگ سیاسی ایران به ذکر نمونه هایی از قول شاه پرداخته، یکی دو صفحه نیز از همین تفکر سیاسی نزد رهبران جمهوری اسلامی صحبت می کند، که این دو صفحه هم حذف شده است. و بجای آن دو صفحه در سطر ۱۳ صفحه ۲۹۱ نوشته شده است: "این گونه توهمات در جمهوری اسلامی هم جریان دارد ..."
اهمیت این کتاب
همانگونه که آبراهامیان خود معترف است؛ "در بارۀ کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بسیار نوشته اند" پس نویسنده چه دلیل قابل قبولی برای کار روی موضوعی تکراری داشته و این کتاب چه تفاوتهایی با آثار قبلی دارد؟ همانطور که نویسنده خود یادآور می شود، این کتاب توانسته است در دو زمینه، تصورات عرفی و رایجی را که تحت تأثیر نوشته های قبلی در این باره شکل گرفته، به چالش کشد. "نخست این تصّور عمومی و رایج را زیر سؤال برده است که انگلیسی ها با حسن نیت مذاکره می کردند و آمریکا به عنوان یک میانجی درستکار اقداماتی جدّی برای پادرمیانی به عمل آورده است." در مرحلۀ بعد، "این تصّور عمومی و رایج را زیر سؤال می برد که کودتا را مستقیماً و یکسره در متن جنگ سرد قرار می دهد."
شاخصه دیگر این کتاب، دسترسی نویسنده به اسناد و مدارک جدیدی است که قبل از این قابل دسترسی نبوده اند. از آن جمله است؛ آرشیوهای گستردۀ شرکت نفت انگلیس و ایران(بریتیش پترولیوم)، پرونده های هیئت دولت، وزارت خارجه، کنسولگری ها و وزارت سوخت و نیروی بریتانیا که مشمول مرور زمان سی ساله شده اند، بعضی اسناد مفید وزارت امورخارجۀ ایالات متحده که متأسفانه در خصوص ایران هنوز با افتادگی ها و گسست هایی مواجه اند، یک سند بسیار مهم دیگر بنام "سند ویلبر" با عنوان "سرنگونی مصدق، نخست وزیر ایران"، پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد که ۱۳۲ مصاحبه با چهره های برجستۀ رژیم پهلوی به کوشش حبیب لاجوردی و تاریخ چپ ایران در برلین به کوشش حمید احمدی که ۱۲۶ مصاحبه با مخالفان در داخل و خارج کشور از جمله افسران حزب توده است. همچنین اضافه بر این اسناد سیلی از مصاحبه ها، بیوگرافی ها، یادها، خاطرات، سرگذشت های شخصی و اسناد خصوصی را می توان نام برد.
هر چند انتشار این اسناد را باید بفال نیک گرفت، ولی هنوز بخشی از اسناد سر به مهری در آمریکا و انگلیس و شاید در بایگانی های خصوصی و جاهای دیگری هستند که می توانند زوایای دیگری از این واقعه را بازنمایی کنند، متأسفانه این اسناد هنوز قابل دسترسی برای عموم نمی باشند. پرونده های ام. آی سیکس همچنان بسته باقی مانده اند، وزارت امور خارجه امریکا فعلاً از رعایت مقررات خودش در زمینۀ خارج کردن اسناد از طبقه بندی شانه خالی می کند و برای به تأخیر انداختن انتشار اسناد مربوط به ایران – و نیز گواتمالا و کنگو – به بهانه های گوناگون متوسل می شود. سازمان سیا به نوبه خود پس از سال ها که بهانه می آورد منابع مالی لازم برای عملی کردن فرمان اجرایی رئیس جمهور دایر بر "خارج کردن اتوماتیک اسناد از طبقه بندی" پس از گذشت بیست و پنج سال را ندارد، در یک چرخش غیر منتظره اعلام داشته است که همان مدارک در اوایل سال ۱۹۶۰ به دلیل حاکم بودن نوعی "فرهنگ معدوم سازی" به طور تصادفی و سهواً خرد شده و از میان رفته اند!!! این سازمان حدود ۱۰۰۰ صفحه از این اسناد را در مخزن های قفل شده سازمان بصورت مسکوت و در حال تعلیق نگه داشته، در سند ویلبر تنها بخشی که پنهان مانده بود، ضمیمه ای بود که در آن فهرست اسامی روزنامه نگاران و سیاستمدارانی آمده بود که در جریان کودتا از ام. آی. سیکس و سیا پول می گرفتند. بعبارتی "ردّ شدن یک شتر از سوراخ ته سوزن، آسان تر از دست یافتن یک مورّخ به پرونده های سی. آی. اِ و ام آی سیکس در بارۀ کودتا است."
نقش انگلستان و آمریکا
ملی شدن نفت اساساً منافع دولت های امریکا و انگلیس را مورد مخاطره قرار داده بود و آنها حاضر نبودند به هیچوجه در این مورد اغماض کنند. چرا که تنها موضوع به ایران محدود نمی شد. اگر در نظر داشته باشیم که امریکایی ها هنوز امتیازی از نفت ایران کسب نکرده بودند این موضوع بیشتر روشن خواهد شد. ترس امریکایی ها از تسری این بحران به سایر کشورهای نفتی در امریکای لاتین و عربستان ناشی می شد. از این رو خواهان حل و فصل هر چه سریع تر موضوع البته بشکلی که در سایر کشورها مشکلی تولید نکند، بودند. منافع انگلستان هم که مستقیماً مورد مخاطره قرار گرفته بود. بریتانیا و ایالات متحده ممکن بود راجع به برخی جزئیات بی اهمیت با هم اختلاف داشته باشند، امّا در مخالفت شدیدشان با ملّی شدن نفت با یکدیگر توافق داشتند. از اینرو دولت های امریکا و انگلیس کودتای ۲۸ مرداد را طراحی و مدیریت کردند. امریکا در سال ۲۰۰۰ تلویحاً بدلیل نقش خود در کودتا، از ایران عذرخواهی نمود اما انگلستان تاکنون نقش خود را در کودتای ۱۳۳۲ انکار می کند. بیش از ۱۰۰۰ صفحه از اسناد سازمان سیا هنوز در مخزن های قفل شده سازمان بصورت مسکوت و در حال تعلیق نگه داشته شده است، چرا که سیا معتقد است انتشار این اسناد به اعتماد بریتانیایی ها به آنها لطمه وارد خواهد ساخت زیرا آنها رسماً ادعا می کنند در کودتای ۱۳۳۲ هیچ نقشی نداشته اند. پرونده های ام. آی سیکس هم همچنان بسته باقی مانده اند.
علت ریشه ای شکست مذاکرات در خودداری انگلیسی ها از واگذاردن کنترل شان بر تولید نفت، و در همان حال و در مقابل، تصمیم قطعی ایرانی ها به در دست گرفتن تولید همان نفت بود. تایم از یک دیپلمات انگلیسی نقل می کند که گفته است "ما می توانستیم با یک آدم هرزۀ نادرست کنار بیاییم. اما با یک آدم درستکار کلّه خشک چطور می توان کنار آمد؟" و جورج میدلتون کاردار سفارت بریتانیا در تهران گزارش می دهد که او و هندرسون اکنون هر دو متقاعد شده اند که تنها راه حلّ این بحران،یک "کودتا"ی نظامی است. دونالد ویلبر در روایت خود از کودتا شش دلیل اصلی را برای سرنگونی مصدّق ارائه کرده است: ۱- خودداری مصدق از قبول یک توافق نفتی ۲- کسری بودجه ایران ۳- سیاست های احساسی مصدّق ۴- تمدید اختیارات و بی اعتنائی به قانون اساسی و مشروطیت ۵- تخریب و از میان بردن شاه و نیروهای مسلح ۶- همکاری او با حزب توده
دونالد ویلبر تأکید می کند که وزارت خارجۀ ایالات متحده و وزارت خارجۀ بریتانیا در نوامبر ۱۹۵۲ جلسۀ مشترکی داشتند و از سیا و ام آی سیکس خواسته اند که طرح مشترکی را برای سرنگونی مصدّق تهیه و آماده کنند. در اواخر ژوئن (اوایل تیر ماه) در لندن این طرح نهایی می شود. در روز اول ژوئیه (ده تیر) وزیر امور خارجۀ ایالات متحده و وزیر امور خارجۀ انگلیس آن را امضاء می کنند و در روز ۱۱ ژوئیه (بیست تیر) هم به امضای آیزنهاور و چرچیل می رسد. و کرمیت روزولت به عنوان رئیس و مسئول عملیات میدانی تعیین می شود. طرح کودتا را "آژاکس" نام نهادند که در واقع فقط نسخۀ اصلاح و تکمیل شدۀ یک طرح قبلی ام آی سیکس به نام "چکمه" بود. طرح از دو قسمت تشکیل می شد: نخست آشوب برای بی ثبات کردن دولت؛ و آنگاه یک کودتای نظامی به معنای عرفی کلمه، برای سرنگونی دولت.
در راستای ایجاد نا امنی و جو ارعاب هواداران بقایی با مشارکت ام آی سیکس، سرتیپ محمود افشار طوس، رئیس شهربانی کل کشور و افسر مسئول تصفیۀ نیروهای مسلح را ربودند و با شکنجه او را به قتل رساندند. مأمور ام آی سیکس که در این جنایت دخالت داشت بعدها برای یک روزنامه نگار نقل کرد که قصد آنها کشتن افشار طوس نبود، امّا یکی از ربایندگان کنترل خود را از دست داده و با شلیک گلوله او را کشته بود.
یک بخش مهم و حساس طرح، برجسته سازی و تأکید بر تهدیدی بود که ادّعا می شد از طرف کمونیست ها وجود دارد: در ارتباط نشان دادن حزب توده و جبهۀ ملّی با یکدیگر، اغراق در قدرت این حزب، بزرگ نمایی گردهمایی های آن، جعل اسنادی که "ثابت می کند" این حزب در دولت نفوذ کرده است. در شرایطی که سیا و ام آی سیکس بر طبل خطر کمونیسم می کوبیدند یک جریان منظم و مستمر پرداخت پول را هم – در حدود ۱۱۰۰۰ دلار در هفته – به بیست تا سی نمایندۀ مجلس، بیش از بیست روزنامه که منظماً مقالاتی را کار می کردند که در لندن و واشنگتن نوشته می شد؛ و سران ایل بختیاری که در بهمن ۱۳۳۱ یک شورش عشایری به راه انداختند؛ و یک "گروه تروریستی" که نام آن فاش نشده است – به قوی ترین احتمال فدائیان اسلام – برای انجام "اقدام مستقیم علیه مصدق و اطرافیان او" و به سومکا، آریا و حزب زحمتکشان؛ و از طریق آیت الله بهبهانی – به وعاظ و دار و دسته های اوباش جنوب تهران، ادامه می دادند.
عملیات مشترک آمریکا و انگلیس یا توجه به داشته ها و آورده های این دو کشور تقسیم کاری را در پی داشت که بخش میدانی آن هم بر عهده عوامل داخلی بود. آورده انگلیس برای کودتا: ۱- کارشناسان خبره ۲- شبکه ای غیر رسمی در نیروهای مسلح ۳- شبکۀ غیر نظامی بومی ۴- مجموعۀ سیاستمداران با نفوذ ۵- ارتباط با سرلشکر فضل اله زاهدی. و امکانات و آوردۀ آمریکائیان: ۱- سفارت آمریکا ۲- نیروهای اصل چهار ۳- مستشاران نظامی ۴- دو کارشناس دانشگاهی دونالد ویلبر و ریچارد کوتام ۵- سه مأمور مخفی ایرانی سیا ۶- نزدیکی به آیت اله کاشانی بود. بطوریکه در مورد بند آخر سفیر امریکا پیامی را دریافت می کند که کاشانی به این نتیجه رسیده است که "فقط یک کودتا می تواند ایران را نجات دهد." در همان اوایل سال 1953 سیا به رئیس جمهور اطلاع می دهد که کاشانی "در راه اندازی و تشویق تظاهرات خیابانی هواداری از شاه یک چهرۀ کلیدی است ."
حقوق بگیران سیا و ام آی سیکس
در جریان بحران نفت و پیش از آن انگلستان و امریکا شبکه ای از عوامل داخلی را از روحانیت، نمایندگان مجلس، روزنامه نگاران، فعالین سیاسی، عاومل دولتی و ... سازماندهی کرده بودند. و بطور مستمر بدانها پول پرداخت می کردند و یا امکانات سیاسی و اقتصادی را برایشان فراهم می ساختند.
در سند ویلبر تنها بخشی که پنهان مانده بود، ضمیمه ای بود که در آن فهرست اسامی روزنامه نگاران و سیاستمدارانی آمده بود که در جریان کودتا از ام. آی. سیکس و سیا پول می گرفتند. در آن زمان دست کم یک سوم نمایندگان مجلس در لیست حقوق بگیران سیا و ام آی سیکس قرار داشتند. سیا به بقایی و خلیل ملکی هر دو پول می داد. جلالی، یکی از دو نفری که از آنان به نام برادران بوسکو نام می برند، پس از این هم در جلسات نیروی سوّم حاضر می شد. در همان حال که سیا و ام آی سیکس بر طبل خطر کمونیسم می کوبیدند یک جریان منظم و مستمر پرداخت پول را هم همانطور که گفته شد به برخی از نمایندگان مجلس، برخی روزنامه نگاران، برخی سران عشایر و برخی احزاب وابسته به دربار و بیگانگان می دادند.
نقش روحانیت در کودتا
در کودتای ۲۸ مرداد روحانیت و اسلام سیاسی نقشی منفی و همسو با امپریالیست ها داشتند.
آیت الله کاشانی بارزترین نمایندۀ روحانیت در بحران نفت بود که ابتدا از ملی شدن نفت دفاع و در بنیان گذاری جبهه ملی با مصدق همراهی نمود و در جریان سی تیر هم از نخست وزیری مصدق دفاع کرد، با این همه انگلیسی ها او را "دشمنی سخت" اما قابل خرید، می دانستند. و حوادث منتهی به کودتای ۲۸ مرداد نشان داد که تشخیص انگلیسی ها تا چقدر به واقعیت نزدیک بود. نزدیکی به آیت اله کاشانی یکی از شش آورده ی مهم آمریکائیان در کودتای ۱۳۳۲ بود. در هفته های پیش از کودتا هواداران کاشانی تقریباً به صورت هر روزه در بیرون خانۀ مصدق با تظاهر کنندگان هوادار مصدق درگیری و برخورد داشتند. ستارۀ اسلام کاشانی هم در زمرۀ شش روزنامه ی مخالفی بود که فرمان ملوکانه انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست را به طور برجسته ای در صدر اخبار خود منتشر ساختند. حتی پس از کودتا شاه در اقدامی بی سابقه به کاشانی در منزل او سر زده و از او برای همکاریش در اعادۀ سلطنت تشکر کرد. هفته بعد از کودتا، روزنامه های اصلی کشور عکس های بزرگی از زاهدی را با کاشانی، بقایی، مکّی، حائری زاده و قنات آبادی منتشر کردند که در کنار یکدیگر در برابر دوربین قیافه گرفته بودند.
سفارت انگلستان با دو پسر آیت الله ها بهبهانی و طباطبائی، یعنی محمدرضا بهبهانی و سید محمدصادق طباطبایی هم جلسات پی در پی داشت. بهبهانی خود را بعنوان کانال ایده آل برای انتقال و پخش پول هایی که علیه مصدق خرج می شد معرفی کرده بود. سفارت انگلیس بعدها از او برای "نقش مهمّی که در کودتا" ایفا کرده بود قدردانی کرد و یادآوری کرد که او "بابت خدمات خود، بویژه از شاه به طور منظم پول دریافت می کرد." کوتام تردیدی نداشت؛ که سازمان بهبهانی با کمک کاشانی و سایر ملاهای کوچک تر بلواگرانی از عوام بیسواد جنوب تهران را با شمار گسترده ای از سرکرده های چاقوکشان جفت و جور کرده بودند تا در 19 اوت 1953 به خیابان ها آمده و مصدق را از قدرت ساقط کنند.
حسن امامی که مدت کوتاهی هم رئیس مجلس هفدهم شد و از طرف شاه نیز به سمت امام جمعۀ تهران منصوب گردید، برای دریافت پول از انگلیسی ها و برای این که به برخی نمایندگان روحانی غلبه کند، به انگلیسی ها هم نزدیک شد. وزارت خارجۀ بریتانیا با لحن مرموزی اظهار نظر می کرد که "ظاهراً چرخ های اسلام بیش از آئین های دیگر به روغنکاری احتیاج دارند." رشیدیان ها هر ماه ۱۰۰۰۰ پوند بین ملاّها، روزنامه نگاران، و سیاستمدارانی که نام آنها فاش نمی شد - به ویژه نمایندگان مجلس- پخش می کردند.
حجت الاسلام طالقانی سالها بعد فاش ساخت که جاعلان در تمام طول شب در منزل آیت الله بهبهانی سرگرم کار بودند و اعلامیه هایی را به نام حزب توده تهیه و تکثیر می کردند که از حلول یک "جمهوری دموکراتیک خلق" خبر می داد. در این اعلامیه ها همچنین تهدید شده بود که رهبران روحانی از جمله آیت الله العظمی بروجردی را از تیرهای برق آویزان می کنند.
ارتباط انگلستان با بنیاد گرایان واسلام سیاسی
انگلیسی ها در گسترۀ جهانی و نه صرفاً ایران، از سالها پیش در فکر استفاده از اسلام سیاسی در راستای منافع خویش بودند. آنها تعارضی اساسی بین منافع خود و اسلام سیاسی نمی دیدند.
همکاری با فدائیان اسلام بعنوان نمود بارز بنیاد گرایی اسلامی در آن دوره، برای انگلیسی ها امری غیر قابل تصور نبود. "در یک تحلیل طولانی راجع به فدائیان اسلام که مدت کوتاهی پس از آن که این گروه سعی کردند فاطمی را ترور کنند، نوشته شده است، روبین زاهنر، به بیان مرموزی می نویسد هچ دلیلی وجود ندارد که که انگلستان و فدائیان نتوانند همکاری با یکدیگر علیه جبهۀ ملّی را "ادامه دهند." او اضافه می کند که "علیرغم این که سیدضیاء پیوندهای علنی و آشکاری با انگلیس دارد، فدائیان اسلام با سیدضیاء روابط کاری دارند." زاهنر در ادامه توضیح می دهد که "علاقه و نگرانی اصلی فدائیان اجرا شدن دقیق قوانین شرعی در زمینۀ الکل، فحشا و حجاب است و از آنجائیکه بریتانیا واقعاً بابت هیچ یک از این موارد نگرانی و با این مسائل کاری ندارد، پس هیچ دلیلی هم وجود ندارد که این دو نتوانند با یکدیگر کار کنند. او اذعان می کند که این امر ممکن است "باور کردنی" به نظر نیاید، امّا شدنی است و توجیه عملی دارد." در همین راستا "ژنرال گلوب، فرماندۀ انگلیسی لژیون عرب در اردن هم، پیامی را از سوی اخوان المسلمین مصر به انگلیس ارسال می کند که در آن اخوان المسلمین پیشنهاد می کنند از نفوذ خود در ایران برای کمک به انگلستان در این کشور استفاده کنند."
متلاشی کردن حزب توده و جبههّ ملّی یک گسستگی، یک خلاء سیاسی به وجود آورد. این خلاء را سرانجام جنبش اسلامی پر کرد. به طور خلاصه، شاه، نادانسته یک اپوزیسیون مذهبی را جایگزین اپوزیسیون سکولار کرد که در درازمدت نشان داد خیلی سرسخت تر ار آن اپوزیسیون سکولار است.
تردید مصدق رفیق نیمه راه بودن یارانش
فاکت هایی که در این کتاب آمده به روشنی نشان می دهد تردید و عدم قاطعیت مصدّق و تردید و تسلیم یاران وی، در شکست نهضت ملی نفت نقش مهمی داشت. بطوریکه در اواخر سال 31 نه نفر از آن بیست نفری که جبهۀ ملّی را بنیانگذاری کرده بودند، از آن جدا و به طرف مقابل پیوسته بودند. [بقایی، مکّی، حائری زاده، کاشانی و قنات آبادی از آن جمله بودند.]
کودتای اول (۲۵ مرداد) و شکست آن موجب حضور مردم بخصوص هواداران حزب توده در خیابان ها بعنوان اعتراض در روزهای بعد از ۲۵ مرداد گردید، این شرایط مانع به نتیجه رسیدن کودتای دوم بود. به همین دلیل هم هندرسون را که در آن روزها "بعنوان مرخصی" از ایران خارج شده بود فراخواندند تا او به بهانۀ حفظ جان اتباع امریکا مصدق را فریب دهد تا او دستور خلوت کردن خیابانها را به ارتش و پلیس بدهد. هندرسون با عجله به ایران می آید و به دیدار مصدق می رود و همین نقش را بازی میکند. آنطورکه خود نقل میکند در پایان این گفتگو "[مصدق] کنترل اعصاب خود را از دست داد"، گوشی را برداشت و به رئیس پلیس خود دستور داد "نظم را به خیابا نها برگردانید." آمبروز نتیجه گیری می کند این "اشتباه مهلک پیرمرد" بود. مصدق به دام افتاد. او دستور رسمی ممنوعیت هر گونه تظاهرات را صادر کرد. سرتیپ ریاحی نیز اعلام کرد که سربازان او دستور دارند در صورت لزوم تیراندازی کنند.
شایگان در خاطرات خود می نویسد که سه نفر نمایندۀ حزب توده – که او یکی از آنها را شحصاً می شناخت – به خانۀ مصدّق آمدند و درخواست مقاومت فعالانه داشتند. اگرچه این درخواست ها مورد حمایت فاطمی، سنجابی و خان قشقایی بود که در آن جلسات حضور داشت، مصدّق با این استدلال که نمی خواهد "بر روی آتش نفت بریزد" این درخواست ها را ردّ کرد. سفارت انگلستان بعدها تأکید کرد که در آن روز فاجعه بار مصدق هر درخواستی را در زمینۀ توزیع سلاح سرسختانه رد کرده بود.
حزب توده، مصدق و کودتا
شاید ادعای گزافی نباشد که بگوئیم حوادثی که در این کتاب تشریح و افشاء شده، اعادۀ حیثیتی است به حزب توده ایران و بعبارتی کلی تر به چپ ایران. آبراهامیان با نوشتن آن حزب توده را از اتهام داشتن نقش منفی در جریان کودتای 28 مرداد تبرئه نمود.
ابراهامیان مستنداً مدعی است؛ "حزب توده که در سالهای اولیه بحران نفت به وسیلۀ چپ های تندرو رهبری می شد، جبهۀ ملّی را نه به عنوان نمایندۀ "بورژوازی ملّی" بلکه به عنوان نمایندۀ "بورژوازی کمپرادور"ی که به امریکا وابسته بود می شناخت. این موضع افراطی چپ تا تیرماه ۱۳۳۱ که حزب توده به مصدّق نزدیک تر شد و او را به عنوان یک رهبر ملّی واقعی ارزیابی کرد، ترک نشده بود." حتی کاشانی که در آن موقع (۳۰ تیر ۱۳۳۱) مدافع ملی شدن نفت و مصدق بود، طی اطلاعیه ای از حزب توده بابت کمک به "حصول پیروزی علیه امپریالیسم بریتانیا" تشکر کرد. اعتصاب نفت - که توسط اتحادیه های تحت رهبری حزب توده شکل گرفت- قدرت و تحرک اساسی و عمده ای به کارزار ملی کردن نفت بخشید. هدف عمده و اصلی این حزب تقویت و نگهداری مصدق و بوجود آوردن یک جبهۀ واحد بود. گزارش سازمان سیا حاکی است: "این حزب به اعضای خود آموزش و دستور داده است که از دولت در برابر کودتای احتمالی <پشتیبانی> کنند." شایگان در خاطرات خود می نویسد؛ [در جریان کودتا] سه نفر نمایندۀ حزب توده به خانۀ مصدّق آمدند و درخواست مقاومت فعالانه داشتند، اما مصدّق نپذیرفت.
در همان حال که سیا و ام آی سیکس بر طبل خطر کمونیسم می کوبیدند، یک جریان منظم و مستمر پرداخت پول به عوامل داخلی خود را ادامه می دادند. خلیل ملکی از منشعبین حزب توده و نیروی سوّم او برای پیشبرد کارزار ضد کمونیستی از سیا پول دریافت می کرد. برادران بوسکو از مأمورین رسمی سیا بطور مستمر در جلسات حزب نیروی سوّم شرکت می کردند. نیروی سوم اعلام کرد که خطر دست راستی ها مرده و دفن شده است، امّا خطر حزب تودۀ همچنان کاملاً زنده است. برادران بوسکو کار خود را در نیروی سوم خوب انجام داده بودند.
دونالد ویلبر در روایت خود از کودتا همکاری با حزب توده را یکی از شش دلیل اصلی برای سرنگونی مصدّق ارائه کرده است. این در شرایطی است که سیا و ام آی سیکس در رابطه با نقش و توان حزب توده عامداً اغراق می کردند. یک بخش مهم و حساس طرح[کودتا]، برجسته سازی و تأکید بر تهدیدی بود که ادّعا می شد از طرف کمونیست ها وجود دارد: مرتبط نشان دادن حزب توده و جبهۀ ملّی با یکدیگر، اغراق در قدرت این حزب، بزرگ نمایی گردهمایی های آن، جعل اسنادی که "ثابت می کند" این حزب در دولت نفوذ کرده است. جرج میدلتون سال ها بعد اعتراف می کند که او همیشه فکر می کرده است حزب توده بیشتر یک "لولو" است تا یک تهدید وافعی"
نفت شمال
نفت شمال شاید بدترین پاشنه آشیل حزب توده در جریان ملی شدن نفت بود. از اسناد ارائه شده در این کتاب چنان استنباط می شود که امتیاز نفت شمال برای شوروی امری جدی نبود و بیشتر با هدف دور کردن دشمنان شوروی از مرزهای جنوبی اش طرح می گردید تا یک برنامۀ اقتصادی سودمند. با این همه دفاع حزب توده به هر دلیلی از این طرح، در مقطعی که موضوع ملی شدن صنعت نفت در کلیت آن و در سراسر کشور مطرح بود، کاری نابخردانه و اشتباهی مهلک بشمار می رفت. هر چند مقایسۀ توافق نفت شمال با امتیاز نفت جنوب، قیاسی مع الفارق است اما طرح آن و دفاع از آن در آن شرایط خیلی دیر و غیرقابل قبول بود. هر چند برخی از رهبران حزب توده هم در عین حال که علناً به لحاظ "همبستگی سوسیالیستی" از شوروی ها حمایت می کردند، از همان آغاز به طور خصوصی تردیدهایی را نسبت به کلّ ماجرای واگذاری امتیاز به یک قدرت خارجی ابراز داشته بودند.
آنچه شوروی را به طرح این درخواست برانگیخته بود، اطلاعاتی بود که آنها بدست آورده بودند حاکی از این که نمایندگانی از شرکت های غربی، در تهران فعالانه به دنبال انجام معاملات نفتی محرمانه و تازه ای در مناطق شمالی و مجاور مرز شوروی هستند. صحّت این شایعات به زودی از طرف وزارت خارجه بریتانیا و وزارت خارجۀ ایالات متحده تأیید شد. در شهریور ماه ۱۳۲۲ درست یک سال پیش از آن که درخواست شوروی مطرح شود، شرکت استاندارد وکیوم که در مالکیت مشترک استاندارد اویل نیوجرسی و سوکونی واکیوم بود، بی سرو صدا مذاکراتی را برای گرفتن امتیازی در استان بلوچستان در جنوب شرقی ایران شروع کرده بود. مناطق مورد مذاکراۀ این شرکت ها به زودی از بلوچستان به دیگر بخش های ایران از جمله استان های هم مرز با شوروی گسترش یافت. سفارت ایالات متحده گزارش می داد که شاه و نخست وزیر هر دو جانب شرکت های امریکایی را دارند و تصمیم دارند به استاندارد اویل در شمال امتیازی واگذار کنند، امّا این کار فقط پس از جنگ، زمانی که سربازان شوروی ایران را ترک کنند، صورت خواهد گرفت.
امّا همانگونه که سفارت آمریکا صریحاً می گفت؛ "هدف محتمل روس ها این نبود که واقعاً امتیاز را برای خود به دست آورند، بلکه این بود که دیگران را از شمال [ایران] دور نگهدارند". ژرژ کنان، کاردار سفارت امریکا در مسکو به وزیر امور خارجه اطلاع می داد: "انگیزه اصلی موضع اخیر شوروی نسبت به شمال ایران احتمالاً نیاز به خود نفت نیست، بلکه نگرانی این کشور از نفوذ خارجی در این منطقه است که امکان بالقوۀ آن وجود دارد." هر چند دولت ایران کوشید از این طریق که "متعهد می شود تا پایان جنگ هیچ گونه امتیاز نفتی به هیچ کس ندهد، بحران را بین همه طرف های درگیر سرشکن کرده و به این ترتیب از شدت آن بکاهد. با این حال شوروی ها - به درستی - ظنین بودند که این فقط یک حیله باشد. آنها برخواستۀ نفتی خود پافشاری کردند، خارج کردن سربازان خود از خاک ایران را به تأخیر انداختند."
قوام در توافق خود با شوروی در مورد امتیاز نفت شمال متعهد شده بود؛ پیشنهادی را برای تشکیل یک شرکت نفتی مشترک شوروی و ایران تقدیم مجلس کند. این پیشنهاد – که همۀ استان های شمالی کشور را در بر می گرفت – به یک معامله ۵۰ – ۵۰ نزدیک بود. قرار بود در بیست و پنج سال اول، شوروی 51 درصد و ایران ۴۹ درصد سهام این شرکت را داشته باشند و در بیست و پنج سال بعدی، این نسبت وارونه شود. شوروی ها همۀ تکنسین ها و تجهیزات لازم را تأمین و فراهم می ساختند. در مقابل پولی که انگلستان از بابت نفت جنوب پرداخت می کرد قابل مقایسه با این پیشنهاد سخاوتمندانه نبود. بطوریکه مک گی، دستیار وزارت خارجۀ ایالات متحده می گفت: " ایران مبلغ ناچیزی حدود ۳۷ سنت برای هر بشکه نفت دریافت می کند." با این همه وقتی مجلس ایران توافق قوام با شوروی در خصوص امتیاز نفت شمال را رد کرد، دولت شوروی اعتراضی نکرد. بطوریکه سفارت بریتانیا از این که شوروی ها ردّ این پیشنهاد را "تا چنین حدّ قابل توجهی خوب" پذیرفتند، شگفت زده شده بود.
موضوع مهم تر این بود که آمریکایی ها می ترسیدند که چنین معامله ای با شوروی بتواند "هر گونه امکان به دست آوردن یک امتیاز نفتی به وسیلۀ آنها را از بین ببرد و مهم تر از همه منابع نفتی بسیار سرشار آمریکا را در عربستان سعودی، بحرین و کویت مورد تهدید قرار دهد." از این رو توصیه نهایی وزارت خارجۀ بریتانیا، این بود که "بریتانیا و ایالات متحده باید دولت ایران را ترغیب کند که این توافق را لغو کند و در همان حال، آن را تشویق کند که برای جنوب امتیازی به شرکت شل واگذار کرده و از ایالات متحده دعوت کند در یک چنین قراردادی شریک شود. "
پی آمدهای کودتا
بطور قطع شکست جنبش ملی نفت در پی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نتایج فاجعه باری در حیات سیاسی و توسعۀ اقتصادی بدنبال داشت. کودتا نه تنها توسعه اجتماعی لیران را از مسیر مدرنیته، دمکراسی و توسعه منحرف ساخت، همچنین؛
- ملی کردن نفت را بی اثر و ملغی ساخت،
- اپوزیسیون سکولار ایران را در هم شکست،
- مشروعیت سلطنت را به شکل مهلکی از میان برد،
- سوء ظن توهم آلودی را که از قبل هم بر عرصۀ سیاست ایران، سراسر و به شدّت مستولی بود، باز هم شدیدتر کرد.
این تنها مشروعیت سلطنت نبود که به شدت خدشه دار شد بلکه همراه با آن مشروعیت ارتش ایران نیز زیر سؤال رفت. ایران که در این منطقه نخستین کشوری بود که نفت خود را ملّی کرد، تبدیل به یکی از آخرین کشورهایی شد که این روند را به سرانجام رساندند. دولت انگلستان تاکنون در ارتباط با نقش خود نه تنها عذرخواهی نکرده بلکه همچنان مشارکت اش را در آن واقعه انکار میکند. هر چند که دولت آمریکا بطور تلویحی در سال 2000 بابت کودتای ۱۳۳۲ از ایران عذر خواهی کرده اما هنوز شکاف ژرفی این دو کشور را از هم دور داشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر