جنایت های داعشی رژیم شیعه در ایران سالها قبل از پیدایش داعش سنی در عراق
ایرج شكری
ایرج شكری
حسین شریتعمداری پاسدار شکنجه گر توّاب ساز و همکار و همفکر سعید امامی (سازمانگر قتلهای زنجیره ای)، مردم شرکت کننده در اعتراضات دیماه و کمی بعد دروایش معترض را داعشی نامید و عطاالله مهاجرانی از گماشتگان و «کارگزاران بلندپایه» رژیم ضد ایرانی ولایت فقیه با شنیدن خبر مربوط به زیرگرفتن سه نفر از نیروی انتظامی رژیم توسط یک اتوبوس در تظاهرات دراویش، به فوریت واکنش نشان داده و دروایش را مثل داعش دانست. http://test.khabarone.ir/news/14614313 دیگرانی هم از عُمال رژیم ضد ایرانی آخوندی، از همین غلط ها کرده اند.
مهاجرانی که در دستگاه ولایت فقیه نماینده مجلس و معاون حقوقی و پارلمانی نخست وزیر در زمان میرحسین موسوی و معاون حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور در دو دوره ریاست جمهوری رفسنجانی و بعد در دوره ریاست جمهوری خاتمی مدتی وزیر ارشاد اسلامی ( وزارت سانسور و تخریب تولیدات فرهنگی و هنری ایران) بوده است، نه در مورد رفتار وحشیانه نیروی انتظامی در له کردن یکی از عابرانِ در محل یا از حاضران در اعتراض علیه تقلب انتخاباتی مورد تایید خامنه ای در سال 88 و نه در موارد مشابه از این نوع رفتار داعشی نیروی انتظامی رژیم که در اینترنت منتشر شده است و هنوز هم موجود است واکنشی نشان نداده است.
این وزیر سانسور سابق رژیم ولایت فقیه، از هر فرصتی برای نشان دادن وابستگی و تعهد خود نسبت به رژیم استفاده می کند؛ از سالگرد صدور حکم قتل سلمان رشدی توسط خمینی گرفته*، تا ستایش از فیلم مهمل و لبریز از تحریفی مثل «ماجرای نیمروز» که برای مقصر نشان دادن مجاهدین در شروع سرکوب و کشتار آنان توسط رژیم و موّجه جلوه دادن جنایات خمینی در کشتار مجاهدین خلق ساخته شده است. او در مورد این فیلم در توییتی آن را « عمیق و جذاب و منصفانه و...» دانسته بود و نوشته بود که باید سی سال پیش ساخته می شد. http://fararu.com/fa/news/322661
عزم به کشتار داعشی از چند ماه بعد از به قدرت نشتن خمینی
بیش 30 سال قبل از پیدایش داعش سنی در عراق، این خمینی بود که بساطی در ایران بر پا کرد که «داعش شیعه»، صفت و معرف مناسبی برای آن است. اما نه مهاجرانی فرومایه و نه پاسدار شریعتمداری و نه سایر ریزه خوران «سفره ولایت فقیه» این را به روی خود نمی آورند چون خودشان هم دستی در این جنایات داشته اند و «نان» آن را خورده اند. خمینی از همان سال 58، از میان برداشتن و کشتار دگراندیشان و کسانی که حاظر به پذیرفتن نظام «چوبان – گله» ای که در آن اراده و خواست او چون احکام اسلام و قرآن به همه تحمیل می شد نبودند را، به عنوان ماموریتی الهی برای خود اعلام کرد و در سخنانی در 3 خرداد 58خطاب به مردم با تاکید بر این که باید مبارزه ای «بدتر از مبارزه با شاه» با کسانی که حاظر نبودند اسمی از اسلام ببرند پیش بگیرند، با گفتن «اللهم قد بلغت»(کیهان 5 خرداد58) پیامبری خود و «ماموریت اللهی» بودن این اعلان جنگ را با «اُمت» و گله گوسفندان خود یاد آور شد. خمینی ابتدا یورش به مطبوعات و تعطیلی مطبوعات مستقلی مثل آیندگان و تصفیه دو روزنامه مصادره شده بزرگ کیهان و اطلاعات از روزنامه نگارانی که در برابر یورش ارتجاع به آزادیهای مردم و تحریف حقایق همراه آخوندها نبودند را پیش گرفت و در یورش نظامی برای نابود کردن دستاوردهای مردم مناطق مختلف از مبارزه با رژیم مستبد محمد رضا شاه، ابتدا با فرمان حمله به کردستان با تمام نیروهای مسلح (زمینی، هوایی و ژندارمری و شهربانی و حتی نیروی دریایی،) با تمام امکانات در 28 مرداد 58 با ارتش شاهنشاهی تطهیر شده با « انفاس امام خمینی» که در آن گارد شاهنشاهی «لشکر ذوالفقار» و بخشی «لشکر حمزه» نام گرفته بود و گفته می شد که در برگیرنده گارد جاویدان است، صادر کرد. حالا زمان امتحان عملی برای نشان دادن «متحول شدن» و «حُر» شدن و وفاداری به خمینی برای نیروهای مسلح باز مانده از رژیم کودتای 28 مرداد با شرکت در سرکوب کردن خود مختاری خواهان کرد رسیده بود. لازم است یاد آور شوم که سازمانهای انقلابی خواهان تصفیه و سازماندهی ارتش و نیروهای مسلح دوباره نیروهای مسلح توسط شوراهای تشکیل شده از نمایندگان سربازان و درجه داران و افسران جزء(تا سرگردی) بودند ولی آخوندها و کارگزاران فرصت طلب و فرمایه شان تا امروز به دروغ می گویند که آنها خواهان «انحلال ارتش» بودند. اگر این گونه اقدام شده بود، حتما آن شوراها در ردهای بالاتر عناصر مناسب برای سپردن مسئولیت را هم پیدا می کردند، اما به جای این شوراها، نماینده خود و اداره سیاسی – ایدئولوژیک که بعدا سیاسی – عقیدتی شد را جایگزین کرد به عناصر فرصت طلب و متملق ارتشی از قماش صیاد شیرازی، میدان داده شد.
خمینی کردستان را به خاک خون کشید و در این یورش هوانیروز خانه های مردم در روستاها را هدف راکتهای خود قرار می داد، و از هواپیماهای جنگی هم برای کوبیدن مواضع نیروهای کرد و هم پرواز از پایین روی شهرهای کرد نشین و ایجاد وحشت استفاده شد. به این نقش ارتش در مصاحبه های چندی پیش تنی چند از فرماندهان باز نشسته ارتش، که ویدئوهای آن در یوتیوب قابل دسترس است، تحت عنوان «استفاده از تجربه ظفار در کردستان» اشاره شده است. بیست روزی قبل صدور فرمان حمله به کردستان بود که اعدامهای جنایتکارانه خلحالی در کردستان که عکسهای آن از تصاویر همیشه ماندگار چهره نظام آخوندی و مکتب اسلام آخوند ها خواهد بود،صورت گرفته بود. سه چهار ماهی بعد از کردستان، خمینی با اعزام پاسداران تقویت شده با تانک و توپ ارتش، در گنبد و ترکمن صحرا کشتار را در آن دیار شروع کرد. بعد از این اقدامات جنایتکارانه که خبر آن از طریق نشریات گروههای سیاسی و به ویژه کمونیستها به هرحال به اطلاع مردم می رسید و به شدت به زیان خمینی پلید و دستیاران آخوند و اوباش او بود، خمینی گام بلندی در افزایش اختناق برداشت آن و «انقلاب فرهنگی» در اردیبهشت 59 و تعطیل کردن دانشگاهها بود، یک سال بعد از آن هم کشتار آزادیخواهان و مبارزان انقلابی و کمونیستهای ایران در سراسر کشور را پیش گرفت.
جنایات داعشی در گنید و ترکمن صحرا
38 سال پپیش در زمستان 58 و در بهمن و اسفند مردم گنبد و ترکمن صحرا، جنازه های عزیزان خود را که در یورش پاسداران به خانه هاشان دستگیر شده بودند در اطراف شهرها در وضعی پیدا می کردند که نشان از قتل فجیع آنان داشت. یورش پاسداران جنایتکار رژیم اسلامی به خلق ترکمن در اواخر بهمن ماه 58 صورت گرفت. دستگیری وبعد کشتن مخفیانه چهار رهبر ترکمن(توماج، مختوم، جرجانی، واحدی) و وانمود کردن این که کار سپاه نبوده است از اولین جنایتها به روش«سر به نیست کردن» و تلاش برای پنهان کردن دستهای خونینی بود که در امتداد جنایات بی پایان رژیم، به قتلهای زنجیره ای پاییز 77 وصل شد و از آن سال به این سو نیز همچنان جنایت رژیم ضد ایرانی و مردم کش «الله اکبر، لا اله الا لله محمد رسول الله» همچنان ادامه داشته است که آخرین قربانیان آن در بین بازداشت شدگان تظاهرات دیماه و سید امامی از فعالان محیط زیست که رژیم ادعا کرده آنها در بازداشتگاه خود کشی کرده اند و همه شواهد دروغکویی رژیم را نشان می دهد، بوده اند.
در جنایات داعشی گنبد و ترکمن صحرا تنها چهار نفر رهبران سیاسی مردم ترکمن صحرا نبودند که جنایتکارانه از میان برداشته شدند. در روزنامه کیهان 7 اسفند 1358 نامه «خانواده های داغدار ترکمن به آیت الله منتظری» که در آن پاسداران را عامل قتل عزیزان خود دانسته و خواهان محاکمه آنها شده اند درج شده است. متن این نامه کوتاه چنین است:
«پیشگاه فقیه عالیقدر آیت الله العظمی حسینعلی منتظری- قم
بنام خدا- سحرگاه روز یکشنبه 28 بهمن پاسداران مسلح با راهنمایان نقابدار در منطقه ...(ناخوانا) در میان وحشت افراد خانواده ها به منازل یورش برده و 22 نفر را دستگیر و به شهرستان بهشهر بردند. پس از آزار و شکنجه آقای پرویز ایرانپور شخصیت ملی و متماز ترکمن صحرا(که از قبل نشان شده بود) و آقایان نازدوردی – نوشین و یوسف قردجه را در تاریخ 1/12/58 به گنبد اعزام و با توطئه و صحنه سازی به فجیع ترین وضع با ضربات چاقو و سپس با رگبار گلوله به شهادت رسانده و به اطراف امام زاده گنبد انداختند. سپس پاسداران ظاهرا آنها را پیدا کرده!! و با این گزارش موذیانه که در درگیری های گنبد کشته شده اند به سردخانه تحویل داده اند.
مشابه اینگونه جنایات بدون در نظر گرفتن موازین اسلامی و دستور العمل شخص آنجناب در مناطق مختلف ترکمن صحرا صورت گرفته و همچنان صورت می گیرد. تراکمه شدیدا ناراحت و نارضایی به حد اعلا است و می گویند که رضاخان و فرزندش محمد رضای منفور اینچنین رفتار بی رحمانه با ما نکرده است.
اهالی ضمن محکوم کردن قاطع این جنایات فجیع مصرانه خواستار دستگیری و مجازات مسببین جنایتکار آن فاجعه هستند- امضاء:خانواده های داغدار».
در آن زمان خلخالی که انتشارعکسهایی از جنایات او در کردستان و اعدام گردنفرازان کُرد و کمونیست در مرداد همان سال در کردستان، در مطبوعات خارجی، توحش رژیم اسلامی را به طور مصوّر در برابر جهانیان قرار داده بود و نام او مترادف بود با کشتار و توّحش آخوندی، به گنبد رفت و در آنجا گفت :«من برای کشت و کشتار مردم به منطقه نیامده ام بلکه برای رسیدگی به وضع مردم ستمدیده و...»(کیهان 25 بهمن 58). دو روز بعد کیهان 27 بهمن ضمن خبری از اقدامات خلخالی در مصادره «اراضی فئودالهای گنبد»، اضافه کرد که خلخالی «شایعه اعدام افراد دستگیر شده را تکذیب و تاکید کرد که تاکنون حتی یک نفر را محاکمه نکرده است چه رسد به اعدام و مجازات». در همان روزها رژیم دست به انتشار اطلاعیه هایی از سوی گروه موهومی به نام فدائیان ترکمن زد که در آن قتل چها رهبر ترکمن را بعهده گرفته بود تا وانمود کند که جریان ناپدید و کشته شدن چهرهای سرشناس سیاسی ترکمن، نتیجه اختلافات بین خود ترکمن هاست. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در واکنش به این حرکت بیشرمانه رژیم اطلاعیه یی صادر کرد و ضمن محکوم کردن صدور اطلاعیه به نام گروههای موهوم، یاد آور شد:«آیا کسی هست که نداند محسن رفیق دوستمعاون سپاه پاسداران رفقای ما را از زندان تحویل گرفته است؟ این شیوه های ورشکسته ادامه همان اعمال ننگین ساواک است و مردم ما عمیقا از آن ابراز انزجار می کنند. بخوبی به یاد دارم که در آن زمان صادق قطب زاده که باید او را «ابوالاوباش» و برادر بزرگ و الگوی حسین شریتعمداری و پدر معنوی جوجه فاشیستهای اسلامی که درسایتهای متعدد وابسته به سپاه پاسداران و بسیج در تلاش معاش اند، دانست، خودش شخصا در تلویزیون مدعی شد که فدائیان به حمام زنانه در گنبد حمله کرده دست به کشتار زده و شکم زن مسلمان حامله را پاره کرده و جنین آن را خارج کرده اند! این بی پدرمادرها در دروغگو گویی هیچ مشکلی در هیچ زمینه ندارند، مثل ادعاهایی از باورهای ابلهانه خرافی که فقط از اشخاص روانی و دچار اختلال شعور می شود انتظار داشت، ادعاهایی از قبیل عربی حرف زدن فیلها با علی بن ابی طالب در فلان جنگ یا روابتی که امام حسن عسگری از امام هادی** در مورد حرف زدن گوشت پخته الوده به سم با پیامبر کرده که «یا رسول الله مرا نخور من مسمومم» http://iranianuk.com/20161129113434012
یا برخاستن بوی عطر از «قضای حاجت(ری..) اهل بیت https://www.youtube.com/watch?v=zbJVpveNIJk ».
چهار پنچ سال بعد از کشتار در کردستان و ترکمن صحرا و بعد از کشتارهای وحشیانه در زندان و بیرون زندان از گروههای سیاسی و در فضای اختناق و ارعاب سنگینی که امکان هیچگونه انتقاد و اعتراضی نبود و جنایتکاران سرشناس دیگری چون سید اسدالله لاجوردی و محسن رضایی هم در کنار خلخالی قرار داشتند، در سال 63 خلخالی جلاد در مصاحبه یی با روزنامه صبح آزادگان که با امکانات روزنامه مصادره شده آیندگان منتشر می شد و گفته می شد که در اختیار«کمیته های انقلاب اسلامی» است و بهزاد نبوی فرومایه هم در اداره آن نقش داشت، با صراحت و افتخار مسئولیت دستور قتل چهره های سرشناس فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن و کشتار مردم آن سامان را بعهده گرفت. او در مصاحبه یی که در روزنامه صبح آزادگان 28 شهريور 1363 چاپ شد در اين مورد گفت:« من با قاطعيت در گنبد وارد شدم و يكي از كار هاي برجسته و انقلابيم، در گنبد بود. ما دستور داديم هركسي را كه مسلح باشد بياورند كه آوردند، يكي، دوتا، سه تا. پنج تا، هر كسي را كه مسلح آوردند اعدام كرديم. اين جريان را كه مي گويم شاهد زنده داريم: آقاي مصحف استاندار مازندران، آقاي دادستان آن زمان مازندران، دادستان كل و آقاي درويش رئيس سپاه پاسداران گنبد، آقاي دراز گيسو[فرماندار گنبد] كه چندي پيش سفير جمهوري اسلامي ايران در آلمان شرقي بود...و چه بگويم براي شما آقاي هاشمي، حاج احمد آقا، شخص حضرت امام خود آقاي منتظري و همه مسئولين، آقاي دكتر بهشتي و آقاي قدوسي، كيست كه نداند اين جريانات را؟ همه مي دانستند، آقاي رفيقدوست هم مي داند.94 نفر منجمله توماج، واحدي، مختوم. جرجاني، اينها را بنده اعدام كردم. 94 نفر را اعدام كردم نه يك نفر...من با قاطعيت اسلامي در گنبد وارد شدم و خلق تركمن را در آنجا كوبيدم. من اينها را اولين بار نيست كه گفته باشم، ولي در جرايد اولين بار است كه منتشر مي شود... مي گويند قتل [رهبران تركمن] عمدي بوده، بله عمدي بوده. من توماج، واحدي، مختوم، جرجاني را بگذارم[زنده بمانند] كه چي؟». البته خلخالی در اینکه چند سال پیش از این مصاحبه گفته بود هیچکس را محاکمه نکرده، حقیقت را گفته بود، او بدون محاکمه دستور اعدام داده بود و این سوال اینجا مطرح می شود اینها که مدعی بودند همه «مردم مسلمان ایران»، پشت سر «امام امت» هستند و «ضد انقلاب» جایی در بین مردم ندارد، چرا آن اعدامها را حاشا می کردند؟ جواب روشن است البته اینها که شعارشان «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» بود، ابتدا با به کار گرفتن دسته های اوباش سازمان یافته توسط آخوند بهشتی و حزب جمهوری اسلامی یورش به اجتماعات گروههای سیاسی و ندادن امکان فعالیت آزاد به آنها و بعد با جنایت در اینجا و آنجا در کشور، به سوی قبضه و انحصار قدرت و مصادره دستاوردهای مردم از انقلاب مردم پیش می رفتند و خودشان هم می دانستند آنچه می کنند برای آن دسته از مردمی که «امت» و«عوام کالانعام» نبودند و برای آزادی و عدالت و رفع تبعیض علیه رژیم شاه بپاخاسته بودند و شوراها و کانون های اعتصابی ماههای انقلاب را تشکیل داده بودند و انبوه هواداران سازمانهای انقلابی را که در زمان شاه به مبارزه مسلحانه علیه رژیم کودتای 28 مرداد پیش گرفته بودند را تشکیل می دادند، آنچه می کنند جنایت است. همچنان کشتار زندانیان سیاسی در شهریور 67 را هم خمینی مخفیانه انجام داد و که قتلهای زنجیره ای را هم دستگاه سازمان دهنده و عاملان آن علنا به عهده نگرفتند و در تضاد و اختلافات درونی جناههای رژیم تنها «محافل خودسر» درون رژیم مقصر شناخته شدند.
یک سال بعد از یورش به کردستان و گنبد، انقلاب فرهنگی و تعطیل کردن دانشگاها در اردیبهشت 59 هم برای آن بود که اولا دانشگاهها جایی بود که خمینی و آخوندها در آن کمترین نفوذ را داشتند و نسل جوانِ پرشور و مبارز دانشگاهی اکثریت شان حامی و هوادار گروههای انقلابی چپ بودند و اساسا جوّ دانشگاه ها هیچوقت جوّ مذهبی نبود بلکه گرایش چپ در آن قوی بود و به خاطر همین بود که خمینی و آخوندها می خواستند دانشگاه را مثل «حوزه» بکنند در پی «وحدت حوزه و دانشگاه» بودند. ثانیا مساله اضطرای و خطر فوری دانشگاهها برای خمینی این بود که در دانشگاهها هوداران گروههای سیاسی مهمترین وسیله و امکان انتشار اخبار مربوط به اوضاع کشور به ویژه اخبار جاهایی مثل کردستان و گنبد، از طریق توزیع و پخش اعلامیه ها و نشریات این گروهها بودند. به خاطر همین بود که خمینی زمانی که «انقلاب فرهنگی» اش را عملی کرد، گفت آنطور که به او گزارش داده بودند«دانشگاه اتاق جنگ بود برای کردستان و گروهکها». در دانشگاهها هوداران گروههای سیاسی کمکهای نقدی و دارویی برای یاری رساندن به مردم مناطق تحت یورش خمینی پلید و نیروهای تحت امرش، جمع آوری می کردند.
ویدئویی از جواد منصوری اولین فرمانده سپاه(او با تحصیل در سطح دیپلم از سال 60 تا 67 معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت خارجه و بعد سفیر رژیم در پکن و پاکستان بوده است)، در یوتیوب هست که «خاطره یی» از خلخالی و چگونگی اعدام چهار رهبر سیاسی خلق ترکمن نقل می کند، خود گواه و سندی است از اقدامات داعشی اینان که در 37 پیش شروع شد و تا به حال ادامه دارد. https://www.youtube.com/watch?v=SVwihlrW03w
البته دروغی که در اظهارات این فرومایه هست این است که هیچکس و هیچ نهادی از گماشتگان رژیم جنایتکار آخوندی جنایت و کشتارهای گنید و ترکمن صحرا و به ویژه قتل چهار چهره برجسته سیاسی مردم آن سامان را بعهده نگرفت. آنها گناهی جز این نداشتند که خواهان پایان دادن به استثمار کشاورزان توسط زمینداران بزرگ و تعلق گرفتن زمین به کسانی که روی آن کار می کنند و برداشت تولید و اداره امور محلی توسط شوراهای مردم بودند.
نفع این جنایتکاران و اصحاب خمینی در حفظ رژیم به هر قیمت است
مهاجرانی بعد از انتشار ویدئوی مربوط به مجلس خبرگان و انتخاب خامنه ای به عنوان رهبر که در آن خامنه ای اظهاراتی کرده بود که با جایگاه بلند و آویزان از زیر «شکم خدا» که امروز در آن قرار گرفته، خیلی فاصله داشت و سبب تحقیر او شد، از خامنه ای تجلیل و ستایش کرد. او همچنین از پخش و انعکاس اخبار مربوط به تظاهرات دی ماه توسط رادیوهای فارسی زبان خیلی «ترش» کرد و خشمگین شد و در موضعی شبیه موضع احمدی نژاد در زمان ریاست جمهوری اش نسبت به اعتراضات مردم که آنها را خس و خاشاک نامیده بود، اعتراضات مردم را«موج بیریشه»یی که« فرومینشیند» دانست.
البته این تعجبی ندارد که اینها؛ از خاتمی گرفته تا مهاجرانی و تا عبدی به حاشیه رانده شده گرفته و تا سایر شپش ها و حشرات از خشتک خمینی بیرون آمده که با رانتخواری از کشتار و سرکوب و اختناقی که خمینی در ایران برقرار کرد به پست و مقام دست یافتند، همه در برابر مردم جان برلب رسیده در جبهه واحد قرار می گیرند و یکصدا به مردم خشمگین برچسب و اتهام میزنند و در ضروی بودن بکارگرفتن شدت عمل و سرکوب مردم، همصدا می شوند. اینها همه با هم «خودی» و «بردار» بودند و هنوز هم به رغم اختلافاتی که دارند و حرمت شکنی هایی که علیه یکدیگر می کنند، باهم خودی هستند و همچنان خواهان برافراشته داشتن «پرچم اسلام» حتی در صورت ضرورت با فروکردن میله آن به جمجمه جوانان ایران زمین هستند.
حالا البته ناگزیرند در وحشتِ ازهم گسیختگی کلی و نابودی رژیمشان، بخشی از آنها اعترافاتی از وخامت وضع بکنند تا هم جناح هار به سردمدارای گردانندگان سپاه پاسداران و شخص ولی فقیه را متوجه دره هولناکی که در پیش روی آنان هست بکنند و هم وانمود کنند که حرف و ناراحتی مردم را درک می کنند و در کنار آنها هستند. مثلا روحانی اعتراف می کند تلاش برای «اسلامی کردن علم» با هزینه های فراوانی که برای آن شده راه بجایی نبرده و نخواهد برد. اما چیزی که روحانی و سایر فرومایگان پیرو خمینی و گرداننده این رژیم بر زبان نمی آورند و نخواهند آورد این است که اسلامگستری اینان فقط هدر دادن وقت و هزینه نبوده است، بلکه همراه با کوهی از جنایت و سرکوب توسط رژیم و کوهی از رنج و درد برای مردم ایران بوده است. کافیست فقط مساله انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاهها و این توسری زدنِ نزدیک به چهل سال به زنان ایران برای حجاب اجباری و ممنوع کردن شادی و خوشی برای مردم حتی در خانه هایشان را در نظر بیاوریم. آنچه روشن است سازمان ها و گروههای کمونیست و آزادیخواهان ایران هیچ نقشی در وضع فاجعه بار کنونی نداشته اند. همه قدرت و اختیار تمام امور در دست آخوندها و آیت الله های فرومایه ضد ایرانی مرتجع و اراذل و اوباش جنایتکار مسلح آنان در سپاه پاسداران و سربازان بی پدرمادر و گمنام امام زمان بوده است. اکنون وخامت وضع چنان است که اخیرا وزیر راه رژیم که به خاطر سقوط هواپیمای مسافربری و کشته شدن بیش از 60 نفر بر اثر آن مورد انتقاد قرار گرفته است، در سخنانی به مناسبت «روز مهندس» گفته است : « واقعیت این است که جامعه ما در حال زوال اجتماعی است. یعنی امکان اینکه مشکلات بنیادی خود را رفع کند، ارزش افزوده ایجاد کند و امید را تزریق کند، ندارد. این یک واقعیت است که اگر آن را در لفافه بیان کنیم، راهی برای درمان آن پیدا نخواهیم کرد». https://www.isna.ir/news/96120502012
اما به راستی به جز سرنگون کردن این رژیم فاسد ضد ایرانی آخوندی، مگر راهی برای خروج از این لجنزار فاجعه بار وجود دارد؟ آیا در هر انتخاباتی به بیراهه و به سراب کشاندن مردم با توّهم امکان گشایشی در وضع، با تشویق آنان به شرکت در انتخابات، جز بیشتر و بیشتر کشور و مردم را در فاجعه فرو بردن و در فاجعه نگه داشتن ثمری دارد؟ پاسخ روشن است و با قاطعیت می توان گفت که تجربه 20 سال گذشته( از سال 76 و رئیس جمهور شدن خاتمی) نشان می دهد که دریافت مردم از هزینه بسیار عظیمی که در این مدت پرداخته اند، اگر چیزی غیر از تاراج و به باد دادن ثروت ملی و وخامت وضع اقتصادی و شدت آلودگی شهرهای کشور و افزایش اعتیاد و ... بوده باشد و دستاورد مثبتی هم داشته، چنان ناچیز است که ارزش هزینه پرداخت شده برای آن را به هیچوجه ندارد و برای برون رفت از وضع موجود، راهی جز سرنگونی این رژیم پلید نیست. بعضی برای توجیه سیاست زندگی در زیر سایه منحوس رژیم ولایت فقیه و تحمل توهین تحقیر روزمره اوباش یونیفورم پوش و لباس شخصی و بسیجی و دستگاه منحط و ضد مردمی قضائی اش، دائم با احتمال تبدیل به سوریه و عراق شدن ایران، مردم را می ترسانند و سیاست حمایت از رژیم را توجبه می کنند. اولا اگر روزی ایران تبدیل به سوریه و عراق بشود، روشن است که مسئولیت صد در صد آن به عهده رژیم است. ثانیا الان از پایان جنگ رژیم با عراق حدود 30 سال است که می گذرد. با پذیرفتن آتش بس با صدام از سوی خمینی، بیهودگی پافشاری جنون آمیز خمینی بر ادامه آن جنگ ویرانگر و فاجعه بار، بر همگان روشن و زبان ها به اعتراض باز شده بود و حتی بالایی هایی مثل رفسنجانی که خودش فرمانده تام الاختیار جنگ از سوی خمینی بود، موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور، و صریح تر از همه آیت الله منتظری که قائم مقام رهبر بود، بر بیهودگی روشی که پیش گرفته شده بود و ادامه جنگی که جز زیان و خسارت جانی و مالی بزرگ، چیزی نداشت با تاسف و همراه با نوعی سلب مسئولیت از خود، اعتراف داشتند(ضمیمه). اگر در آن زمان در اعتراض به آن سیاستهای ایران بر باد ده خمینی و دستیارانش- سیاستهایی بیش از بیست سال است که خامنه ای و مریدانش هم مشابه آن را پیش گرفته اند – شورشهایی در ایران بپا می شد و در بهم پیوستگی آنها در برابر رژیم، جنگ داخلی در می گرفت و چهار پنج سالی هم طول می کشید ولی طی آن کمر رژیم شکسته می شد و مردم ولایت فقیه را به بیت الخلاء تاریخ می افکندند، اکنون ربع قرن بعد، اوضاع حتما بهتر از این وضعی که هست بود. ویرانی ها طی ربع قرن برطرف شده و مردم به سوی آینده ای روشنی در حرکت بودند. سی بعد از جنگ، گاهی در سیاتهای اینترنتی رژیم گزارشهایی از نابه سامانی اوضاع در شهرهایی که منطقه جنگی بوده از جمله مشکل شبکه آب و فاضل آب و بیکاری جوانان و کلا بی توجهی به این شهرها بعد از جنگ (از جمله خرمشهر و آبادان) دیده می شود.
گریز از «خشونت» را پیش شرط هر حرکتی برای برچیدن بساط این رژیم پلید قرار دادن؛ واقعا بیراهه رفتن و سد کردن راه مرم است. آنچه در چنین نگرش و رویکردی ندیده گرفته می شود، خشونت مستمرِ و آشکار و به ویژه خشونت پنهانی است که به طور دائم از عملکرد رژیم جان و زندگی مردم را در هم می فشرد. این شعار«مرگ بر کارگر – درود بر ستمگر» که اخیرا(5 اسفند) در اهواز کارگران صنایع فولاد در تجمع اعتراضی به خاطر چند ماه حقوق پرداخت نشده خود سر دادند، در واقع بیان نظر آنان نسبت به جهت گیری و عملکرد رژیم و بیان داوری و نگاه آنان نسبت به حاکمیت و نظام ضدکارگری ولایت فقیه بود. کمی به مفهوم و آثار دریافت نکردن چند ماه حقوق برزندگی خانواده های کارگری، آنهم حقوقی که شکاف حدود 50 درصدی با هزینه «سبد معیشتی دارد» و کلا بنا بر برآوردهایی که کارشناسان اقتصادی کرده اند و یا حتی توسط تشکلهای کارگری مجاز با استفاده از آمارهای رسمی انجام گرفته، حد اقل دستمزد کارگران، کمتر از نیمی از مبلغی است که با کمتر از آن خانوار زیر خط فقر قرار می گیرد و قادر به تامین هزینه «سبد معیشتی» نخواهد بود فکر بکنیم. این یعنی در گرسنگی و در افسردگی و نا امیدی شرایط تحقیر آمیز بسر بردن و مرگ تدریجی همراه با تخریب روحیه و شخیصت میلیونها ایرانی توسط این رژیم. حال به اینها عوارض ناشی از آلودگی هوای وحشتناک، نارسایی در بهداشت و درمان، مساله کمبود یا بدی کیفیت آب آشامیدنی و اقدام و عملکردهای سرکوبگرانه و پایمال کردن حقوق شهروندان که بکار گرفتن سرکوب و اختناق علیه نویسندگان و هنرمندان به ویژه سینماگران و هنرمندان موسییقی- که حتی اجازه نمایش فیلمی مثل «عصبانی نیستم» با سوژه دانشجویان ستاره دار، توسط دولت آخوند حقوق دان هم داده نمی شود و او هنوز هم حاظر نشده است در برابر بهم زدن کنسرت ها از خود ایستادگی و جرأت نشان بدهد -، سرکوب دانشجویان و اختناق در دانشگاها و انواع مسائلی که به طور شبانه روزی و حتی در خانه های مردم( مثل یورش به جشن ها که از جمله در شب یلدای سال جاری هم صورت گرفت-) در حال تخریب زندگی و روح روان مردم به خاطر عملکرد و ادامه حیات ننگین همین رژیم است را هم باید اضافه کرد. آن وقت پیش شرط و تاکید بر غیر «خشونت آمیز» بودن اعتراض و مبارزه را پیش پای مردم قرار دادن، بدون این که هیچ راه و روش و امکانی از سوی «خشونت گریزان»، برای مهارکردن نیروهای سرکوبگر و اراذل و اوباش بسیجی و لباس شخصی که دستشان برای هر نوع زدن و کشتن باز است معرفی بشود و بدون امکان مهار افسار گسیختگی قوه بیدادگر قضائیه رژیم برای مجازات مردم معترض، این تاکیدات بر پرهیز از «خشونت» پایین آوردن روحیه و انگیزه ستیزندگی مردم با این رژیم درنده است.
منابع و ضمیمه
-------------------------------------
* مهاجرانی و الهام گرفتن او از سالگرد صدور حکم قتل سلمان رشدی توسط خمینی
**- روایت امام حسن عسگری از امام هادی در مورد حرف زدن گوشت پخته با رسول الله
ضمیمه - مدیرکل اداره مطبوعات خارجی وزارت فرهنگ و هنر به مناسبت دهمین سالگرد «انقلاب اسلامی» مصاحبه یی با رفسنجانی انجام داده بود که در اطلاعات 18 بهمن سال 67 (سال پذیرش آتش بس با صدام) درج شد و رفسنجانی ارزیابی خود را از عملکرد رژیم از جمله چنین بیان کرده بود: «اگر با تجربه های امروز بخواهیم انقلاب را شروع کنیم[...]تلاش بیشتری می کردیم که جنگ آغاز نشود[...] در کل جمعبندی ما این است که شاید ما با تجربه امروز می توانستیم از بروز جنگ جلوگیری کنیم[...] ما امکاناتی را که صرف جنگ کردیم اگر صرف سرمایه گذاریهای زیربنایی اقتصادی می کردیم شاید الان بسیاری از وابستگی ها از بین رفته بود».
موسوی اردبیلی هم در مصاحبه یی که اطلاعات با او کرده بود و در شماره روز 19 بهمن آن روزنامه درج شد، گفت:«من جزء آنهایی هستم که معتقدند ایکاش ما جنگ را در فتح خرمشهر متوقف می کردیم»
شدیدترین انتقادات را هم منتظری کرد که بدون ذکر نام انتقاداتش متوجه خمینی بود. او در سخنانی به مناسبت سالگرد 22 بهمن که در کیهان 23 بهمن درج شد از جمله گفت:«باید بفهمیم که اشتباه کردیم و بگوییم ای ملت ایران ما این جا اشتباه کردیم[...] شعارهایی دادیم که دنیا را از خود ترساندیم[...] مسئولین حساب کنند که ما در اول انقلاب چه داشتیم و حالا به کجا رسیده ایم[...]».
در ضمن در همین سال بود که در 8 بهمن به مناسبت سالگرد تولد فاطمه دختر پیامبر، خانمی در پاسخ به یک گزارشگر رادیو رژیم در مورد الگوی زن نمونه، به رغم این که به قول معروف گزاشگر سعی کرده بود «حرف تودهن» مصاحبه شونده بگذارد تا او دختر پیامبر را الگوی مناسب زن امروز معرفی کند، او به صراحت پاسخ داد که دختر پیامبر را الگوی مناسبی برای زن امروز نمی داند و «اوشین» شخصیت یک سریال تلویزیونی ژاپنی را که از تلویزیون رژیم پخش می شد را الگوی مناسبی برای زن امروز ایرانی دانسته بود و این نظر هم از رادیو پخش شد. این امر روی سگ آیت الله روح الله الموسوالخمینی را در آورد و در نامه ای به مدیرعامل صدا و سیما که در آن زمان بردار رفسنجانی بود؛ ضمن «شرم آور» دانست آن چه پخش شده بود تاکید کرد که پخش کننده و مسئولان امر تعزیر خواهند شد و اگر معلوم شود قصد توهین در کار بوده توهین کننده اعدام خواهد شد. در همین سال بود که خامنه ای رئیس جمهور وقت که برای سخنرانی و پرسش و پاسخ به به مناسبت 16 آذر به دانشگاه رفته بود از سوی دانشجویان در مورد نقض حقوق بشر و اعدامها مورد سوال قرار گرفت و از او پرسیدند:«علت بی توجهی کامل جمهوری اسلامی به مسائل حقوق بشر و اجازه ندادن به کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل برای بررسی این مساله چیست و علت اعدامهای مشکوک در ایران، آیا اعدامهای قبلی تاکنون توانسته دردی را دوا بکند؟». خامنه ای جنایتکار در پاسخ اول به برچسب چسب زنی و گفتن« این سوال، لحن همین سوال رادیوهای بیگانه و بعضی محافل بیگانه است». بعد با تاکید بر این که اجازه آمدن نماینده به حقوق بشر داده نخواهد شد و اگر آنها حقو بشر برایشان اهمیت دارد «علیه منافقین و گروهکهای ضد انقلاب که تا حالا سیاهترین فجایع را توی این مملکت راه انداختند چه می گویند؟[...]».
به هرحال در چنین اوضاع و شرایطی، خمینی که خودش می دانست آن همه تکبر و عربده کشی یکسال قبل اش و وعده پیروزی «اسلام» بر شرق و غرب دادن اش، با پذیرش آتش بس با صدام برایش چیزی جز بی آبرویی نداشت و حال هم در نظر «امت» اعتبارش لطمه خورده بود و هم در بین دستیارانش «امامت» اش صدمه دیده بود، همان خمینی که در پیام بلند نزیک به 13 هزار کلمه ای به زائران کعبه در مرداد سال 66 به شرق و غرب عالم خط و نشان کشیده بود و تاکید کرده بود که تا سرنگونی صدام دست از جنگ نخواهد کشید، همان آخوند خبیث ضد ایرانی که در آن پیام گفته بود:«ملت شريف ايران توجه داشته باشيد كه كاری كه شما مردان و زنان انجام داده ايد آن قدر گران بها و پر قيمت است كه اگر صدها بار ايران با خاك يكسان شود و دوباره با فكر و تلاش فرزندان عزيز شما ساخته گردد،نه تنها ضرری نكرده ايد، كه سود زيستن در كنار اولياءالله را برده ايد و در جهان ابدی شده ايد و دنيا بر شما رشك خواهد برد»، می دید که لفاظی هایش دیگر نمی تواند موقعیت آسیب ده اش را ترمیمم کند، سعی کرد دست به یک ابتکار«پیامبر گونه» برای ترممیم موقعیت خود بزند. ابتدا در در 13 دی 1367 توسط هیائی سه نفره متشکل از آخوند جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و مرضیه حدیدهچی دباغ پیامی به میخائیل گرباچف که مبتکر شفافیت و فضای باز سیاسی(گلاسنوست) و اصلاحات و بازسازی اقتصادی(پروستریکا) در شوروی بود فرستاد و در حالی که خودش در تا خرخره در گند فرورفته بود، با او تاکید کرد که« مشكل اصلی كشور شما مسأله مالكیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشكلی كه غرب را هم به ابتذال و بنبست كشیده و یا خواهند كشید. مشكل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. » و خلاصه او را به اسلام دعوت کرد و به او پیشنهاد کرد برگزیدگانی را برای آموزش گرفتن در حوزه علمیه قم به ایران بفرستد تا آنها داروی معجزه آسای مشکلات شوروی را از قم برای او ببرند. این اقدام از سوی کسی که اقتصاد را «مال الاغ» می دانست و تنها می توانست ابتکار مشعشعی برای میمون های مقلدش باشد، انعکاسی جز مسخرگی و جوک بودن مبتکر آن در جامعه نداشت. در این شرایط بود که کتاب آیه های شیطانی سلمان رشدی و اعتراضاتی که علیه آن در کشورهایی چون پاکستان انجام شده بود، به کمک خمینی آمد. خمینی از فرصت استفاده کرد و در 25 بهمن حکم و فتوای قتل اورا صادر کرد و بنیاد پانزده خرداد هم برای آن جایزه تعیین کرد که بعدا هر سال آن را افزایش می داد و نیز و اعلام کرد که اگر سلمان رشدی را افراد و اعضای خانواده یا بستگانش بکشند جایزه بیشتری به انجام دهنده تعلق می گیرد. خمینی با این اقدام که دقیقا از همان اسلام و ایمانی زاییده شد که ربع قرن بعد در ژانویه 2015 کشتار هیأت تحریریه نشریه طنز و کاریکاتور شارلی اِبدو توسط داعشی ها با استناد و الهام از آن صورت گرفت، فتنه ای براه انداخت و بمبی خبری منفجرکرد که همه رسانه های بین المللی از درنده خویی اش با حیرت و شگفتی حرف میزدند و گروههای اجتماعی مختلف از دانشمندان و هنرمندان غربی این اقدام خمینی را محکوم کردند و سیاستمداران کشورهای اروپایی ناچار به موضعگیری در برابر او و فراخواندن سفیران خود از ایران شدند. اما وزیران خارجه سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی سلمان رشدی را محکوم کردند او را «مرتد» اعلام کردند و حکم مرتد در «اسلام ناب محمدی» هم ریختن خون مرتد است، اگر چه به طور مستقیم اقدام خمینی را تایید نکردند. این فتنه مثل فتنه اشغال سفارت آمریکا(زمانی که حتی نخست وزیر دولت موقت و گروهش مخالف گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی بودند. قانون اساسی ولایت فقیه یک ماه بعد از اشغال سفارت به رفراندم گذشته شد و در غوغای اشغال «لانه جاسوسی آمریکا» به تصویب رسید)، برای خمینی یک تاکتیک بسیاری پر خیر برکت برای قبضه کردن امور در داخل و کوبیدن به دهن منتقدان بود. او با استفاده از این فرصت در پیام نسبتا بلندی در سوم اسفند با جملات لبریز و تحقیر و توهین به دهن روحانیون و طلاب حوزه های علمیه و همه منتقدان خود که با بعضی حرفها و نیش کنایه ها، امامت اورا خدشه دار می کردند زد و دهن همه را بست. او در این پیام تاکید کرد که جنگ در هر روز برای اسلام دستاورد داشته است و یک لحظه هم از مساله جنگ نادم و پشیمان نیست. در همین پیام جملاتی هست که به روشنی نشان دهنده شأن نزول آن پیام و خلاصه کننده بهره برداری کلان خمینی از فتوای داعشی برای قتل سلمان رشدی برای خفه کردن منتقدانش و ترممیم موقعیتش بعد از نوشیدن جام زهبر آتش بس با صدام است وآن جملات این است:« ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسی قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتوای اسلامی و حکم اعدام سلمان رشدی مطابق اصول و قوانین دیپلماسی بوده است یا خیر؟ و نتیجهگیری کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتی داشته است و بازار مشترک و کشورهای غربی علیه ما موضع گرفتهاند، پس باید خامی نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم!».
-----------
برای نقل اظهارات رفسنجانی و موسوی اردبیلی و منتظری و خامنه ای از گاهشمار نشریه شورا شماره 45 (آذر67) و 46(دی تا اسفند 67) استفاده شده است.
سخنرانی خمینی در 3 خرداد 58 و سخنرانی دیگر او با فرمایش حکیمانه! اقتصاد مال خر است.
در فیلم مستندی با عنوان «چهار آذرخش خلق ترکمن» تولید وارش فیلم اطلاعات بیشتری در مورد مساله ترکمن صحرا و جنایت رژیم می توان دید. در آغاز این فیلم 17 دقیقه توماج است در مورد خواست های شورای های دهقانی ترکمن ها صحبت می کند. https://www.facebook.com/584783031702156/videos/675290272651431/
------------
پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱٣۹۶ - ۱ مارس ۲۰۱٨
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر