۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

رويای سلطنت و غوغای سلطنت طلبان

رويای سلطنت
و غوغای سلطنت طلبان

ـ ۱ ـ
اسماعيل شبان

يادداشت هائی پيرامون " ميثاق " آقای رضا پهلوی
و نوشته های آقايان باقر پرهام ، محسن کردی ، محمد رضا امين و
دکتر علی رضا نوری زاده



عالم چو به ذوق آمد ، در عشق ، دو جوق آمد
در عشق شراب است آن ، درعشق سبوی است اين



خواندن مطالب آقای دکتر عليرضا نوری زاده تحت عنوان " من سرگشته هم از اهل سلامت بودم ..." (1) خود می توانست دليلی باشد که نگارنده اين سطور به " فرسايش " قلم پرداخته و حد اقل اعلام موضع نمايد که موجبی برای " پوزش طلبی " وجود ندارد. از جمله باين علت که انقلاب ها در تاريخ بشری به خواست و اراده اين و آن انجام نمی گيرند . چنانکه نه کوشش های روشنفکران از جان گذشته توانست بساط خودکامگی وابسته به بيگانگان محمد رضا شاه را برچيند و نه تلاش های " غلامان خانه زاد " و " جان نثاران " بی مايه در درون و بيرون کيهان و اطلاعات و آيندگان و ساير رنگين نامه ها فروپاشی مفتضحانه سلطنت را مانع شد. هم سکوت طولانی مردم ( و نه روشنفکران ) پس از سرکوب خونين شورش پانزدهم خرداد و تبعيد ضد قانونی آيت الله خمينی از کشور و هم انقلاب 1357 و بازگشت فاتحانه وی به ايران ريشه در سياستهای اجرا شده توسط محمد رضا شاه و شرايط اجتماعی ناشی از اين سياست ها داشتند و بخوبی نشان دادند که هرچند پايداری و استقامت در مبارزه در بزنگاه تاريخی تبديل به عاملی تعيين کننده می شوند ولی خود بخود قادر به ايجاد چنين بزنگاهی نيستند . خود آقای دکتر علي رضا نوری زاده ـ در نوشته بعدی خود (2) نقل می کند که چگونه به ياری دکتر شاپور بختيار شتافته و " تصوير بزرک دکتر مصدق را که در گوشه اطاق بود برداشت و پشت سر دکتر بختيار گذاشت ... " . ولی از خود نمی پرسد که چرا توده مردم نه فقط به اين "زرنگی " روشنفکران و اهل قلم توجهی ننمود بلکه حتی در مقابله با شخص دکتر بختيار که تا قبل از نخست وزيری اش بعنوان يکی از رهبران جبهه ملی شناخته شده بود نيز درنگ ننمود ؟ مگر روشنفکران و اهل قلم يکشبه قدرت جادوئی خود را از دست داده بودند ؟ گذشته از آن مگر شاه هرگونه رابطه ثمر بخش و روشنگرانه بين مردم و جنبش های فکری ايران و جهان را قيچی نکرده بود ؟ آيا نشريات رنگارنگ ـ از جمله اطلاعات و کيهان و آيندگان ـ و راديو و تلويزيون چيزی جز به به و چه چه پيرامون نبوغ و درايت اعليحضرت و توضيح سياستهای داهيانه آريامهر تحويل مردم می دادند ـ در آنزمان از فاکس ، رايانه ، اينترنت و ايمل نيز خبری نبود ـ که مثلا مردم از اين طريق به شورش و انقلاب کشيده شوند ؟

انقلاب ايران با همه نتايج خوب و بدش ـ تا آنجا که مربوط به روشنفکران می شود ـ محصول فعاليت روشنفکر ی روشنفکران غير مذهبی نبود . بنا بر اين روشنفکران مخالف سلطنت و بيرون از حيطه تفکر مذهبی ، که آقای دکتر نوری زاده خود را در زمره اين روشنفکران می داند ، دليلی برای " پوزش خواهی" در رابطه با نتايج انقلاب ايران ندارند . علاوه بر آن آقای دکتر نوری زاده نمی تواند بدليل ساده زير پوزشی از خود (از روشنفکران ) و يا از ملت ايران بخواهد . او در ادامه نقل قول فوق و اين بار از زبان خود ، می نويسد که : " با آمدن دکتر بختيار برای من انقلاب به ثمر نشسته بود " . بنا بر اين ، يعنی به حکم عقل و منطق او پس از روی کار آمدن دولت دکتر شاپور بختيار ديگر نمی توانسته است فعاليتی جهت سرنگونی اين دولت
و سلطه همه جانبه نيروهای دينی بر جامعه داشته باشد و "پوزشی " از اين بابت نيز بدهکار نيست .

هیچ نظری موجود نیست: