عكس جديد احمد باطبي مقابل كنگره آمريكا
در آستانه نهمین سالگرد 18 تیر ، احمد باطبی كه به طرزی معجزه آسا ! از ایران به عراق و از آنجا به ایالات متحده رفته است ، به گروه چند دانشجوئی خریداری شده از طرف سازمان اطلاعات مركزی ایالات متحده (CIA ) ملحق می شود و سر از برنامه های فرستنده رسمی این سازمان – صدای آمریكا – در می آورد .
احمد باطبی كه با بلند كردن پیراهن خون آلود دانشجوئی در وقایع خونین هجده تیر 1378 و خطر كردن عكاسی حرفه ای ، به عنوان یكی از آثار توحش لباس شخصی ها و سایر سركوبگران اسلامیست های حاكم برایران در سطح جهان مطرح می شود ، و هشت سال و اندی هم در زندان جمهوری اسلامی مورد وحشیانه ترین شكنجه ها قرار می گیرد ، می توانست علیه جنبش دانشجوئی ایران ، شكار لذیذی برای سازمان سیا و بلند گوی تبلیغاتی این سازمان – صدای آمریكا – باشد . و درست به دامی می افتد كه دلالان مظلمه برایش گذاشته اند . اگر چه در چند برنامه ای كه او در این فرستنده ظاهر شده است ، هنوز می شود آثار شرمساری از این عمل را در چهره اش دید ، اما با نظمی كه در طرز حرف زدن و بیان خاطراتش وجود دارد ، نمی توان باور كرد كه هشت سال و اندی زندان و شكنجه و سكته ی خفیف مغزی ، از یاد او برده است كه « صدای آمریكا » ابزار سنتی سازمان سیا برای ایجاد انحراف در جنبش های اجتماعی و مال خود كردن این جنبش هاست ، عملیات مخفی ایالات متحده برای تكرار تاریخ در ایران با چه بودجه كلانی آغاز شده است ، و این كه در نخستین سالگرد همان هجده تیر ، دانشجویان آگاه دانشگاه رضائیه با علم به حركات و مانورهای نفوذی سی آی ا ، فریاد سرداده اند كه : « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا ! ».
آیا احمد باطبی ناآگاهانه به گروهی پیوسته است كه اعضایش را كه كوروش صحتی ، حسن زارع زاده اردشیر ، منوچهر محمدی ، علی افشاری ، امیرعباس فخرآور و ... تشكیل می دهند؟ آیا احمد باطبی كه به قول خودش در تیرماه 78 دانشجوی ترم آخر جامعه شناسی بوده و آنقدر مورد اعتماد دانشجویان آن واقعه خونین قرار داشته كه او را در هیئت اجرائی گذاشته بودند ، این شعر گویای احمد شاملو را نخوانده بوده ، و بعدها هم نخوانده است كه :
مردی زباد حادثه بنشست
مردی ز برق حادثه برخاست
آن ، ننگ را گزید و سپر ساخت
وین ، نام را بدون سپر خواست ؟
یعنی احمد باطبی نمی توانسته آن مردی باشد كه از برق حادثه برخاسته ، و در برق حادثه چنان ژستی در مقابل دوربین یك عكاس حرفه ای گرفته و نام را بدون سپر سی آی ا ، مواهب جنایتكارترین كشورجهان – دست كم پس از تصرف نیمی از مكزیك – در 116 سال گذشته ، و فرستنده ی رسمی آن كشور زورگو و بی ترحم بخواهد ؟ وخودش را این گونه رسوا كند كه آگاهانه از چاه به چاله ، یا به عكس ، از چاله به چاه بیندازد و ارزش های خود را به قول « ایبسن » به «دشمن بشر » بفروشد ؟ آیا در دستگاه فكری و اجتماعی احمد باطبی و گروهی كه به مزدوری ایالات متحده رفته اند ، جنایتكارانی به نام جمهوری اسلامی و ایالات متحده ، در سیاست و عمل تاریخی – اجتماعی تفاوتی با هم دارند ؟ و آیا می شود امید داشت كه این جوان از آن دام مهلك به در آید و با خواندن كتاب های « بازی شیطان » رابرت دریفوس در بیان تاریخچه و ماهیت خون آشام اسلامیست ها ، و كتاب « براندازی » استیفن كینزر در بیان تاریخ جنایات ایالات متحده علیه بشریت – دست كم از سال 1893 تا كنون – متوجه شود كه تن به رسوائی در داده است و اگر اسلامیست های حاكم خون ده ها هزار دانشجو و معلم و استاد و كارگر را ریخته اند ، ایالات متحده در سال 1898 خیزران به گلوی اسیران فیلیپینی فرو می كرده و در همین هفت سال گذشته ، چه بلائی برسر مردم افغانستان و عراق آورده است ؟ آیا احمد باطبی كه پیراهن خونین بلند كرده بوده ، نمی دانسته كه دانشجویان خط مقدم سال های 58 و 59 چه تلفات سنگینی داده اند ، بی آن كه تن به ستم جمهوری اسلامی در دهند ، با بازجویان بی ترحم و حاكمیت خونین جامعه اسلامی كنار بیایند ، یا به « معجزه ی آمریكائی » دل ببندند ، و تازه خود را سخنگوی مدافعان حقوق بشر در ایران هم معرفی كنند ؟
احمد باطبی به زبان خود در یكی از صحنه های سناریو صدای سی آی ا ( معروف به صدای آمریكا) می گوید یك بار بازجویش به او پیشنهاد كرد كه یا از زندان برود بیرون زبان در كام كشد، یا وزارت اطلاعات به او پاسپورت می دهد تا از كشور خارج شود ، اما قبول نكرد . احمد باطبی همان زمان باید فهمیده باشد كه وزارت اطلاعات می خواهد او را دو دستی تقدیم ایالات متحده كند – همان گونه كه با منوچهر محمدی چنین كرد – ، تا جنبش دانشجوئی را از اعتبار اجتماعی بیندازد و برای شدت دادن به سركوبی این جنبش و سایر جنبش های اجتماعی ، چنین وانمود و تبلیغ كند كه سرنخ جنبش دانشجوئی و سایر جنبش های اعتراضی اجتماعی ، دست آمریكائی هاست . اما بعد ، فهمیده ، یا نفهمیده ، كه دومین اش مورد سئوال است ، در فرودین همین سال 1387 كه برای معالجه به مرخصی آمده بوده ، چون دو باره به دادگاه احضار می شود ، تصمیم به فرار می گیرد . یعنی می شود قبول كرد كه وزارت اطلاعات ، همان پیشنهاد اول را به صورت غیر مستقیم در مورد او به اجرا نگذاشته تا جنبش دانشجوئی را كه اكنون چون رعد می غرد و می میرد و « ذلت نمی پذیرد»، از اعتبار بیندازد و بر آن پایه ، فشار را بر آنان و سایر جنبش های اجتماعی و كارگری ، به حد اكثر برساند ؟ كسانی كه در اتفاقی ، قهرمان شده اند و از پشت به دوستان و به مردم خود خنجر زده اند ، در تاریخ ایران و سایر نقاط جهان كم نیستند . به همین دلیل هم هست كه خود باطبی در یكی از مصاحبه های چند روز گذشته اش با فرستنده رسمی سی آی ا كه از بودجه كنگره آمریكا و بودجه های محرمانه سی آی ا تغذیه می كند ، با شرمساری می گوید كه من كسی نیستم ، صلاحیتی ندارم و برحسب اتفاق معروف شده ام .
عوامل و عناصر عملیات محرمانه ایالات متحده در ایران ، به موازات راه انداختن جریان های مسلح مرزی مثل پژاك و جندالله و گروه اهواز با هدف مخدوش كردن ضرورت مبارزه مسلحانه برای براندازی جمهوری اسلامی ، سعی می كنند با صرف هزینه های كلان ، از این كسان « معروف » و « سرشناس » – حالا می خواهد محسن سازگارا باشد ، یا احمد باطبی – عملا علیه جنبش مستقل ملی– با هر ایدئولوژی و گرایشی – استفاده كنند . آقای استیفن كینزر ، بخصوص در بخش «عملیات محرمانهCovert Operation » ، مبدا و جریان این دخالت ها را ، از 28 مرداد سال 32 (1953) علیه دولت ملی دكتر محمد مصدق ، تاگواتمالا علیه دولت ملی آربنز در سال 1954 و شیلی علیه دولت سالوادورآلنده ( 1973 ) و ... با تحقیقی جامع آشكار می كند .
بنابراین ، كاری كه سازمان سیا اكنون در ایران انجام می دهد ، در سیاست خارجی ایالات متحده سابقه و تجربه ای تاریخی دارد و بی دلیل نیست كه حشمت الله طبرزدی در برنامه ای كه احمد رضا بهارلو مامور ارشد واحد ایران در سازمان سیا با كوروش صحتی دارد ، وارد می شود و به احمد باطبی و كوروش صحتی و چند دانشجوی سرشناس دیگری كه شكار شده اند ، تبریك می گوید . و بی دلیل نیست كه آقای ضیاء ظریفی سخنگوی دیده بان حقوق بشر ، در مصاحبه ای با همین فرستنده سی آی ا ( صدای آمریكا ) علنا می گوید كه دو میلیون دلار از هفتاد و پنج دلاری كه كنگره آمریكا تصویب كرده ، برای اپوزیسیون ! داخل كشور فرستاده شده ، كه البته ایشان رقم را خیلی پائین گرفته اند .
احمد باطبی ، آگاهانه به چنین دامی افتاده و راهش را هم وزارت اطلاعات باز كرده ؛ همان گونه كه راه منوچهر محمدی را ، تا با پیوستن آنان به سازمان سیا و در آمدن صداشان از صدای آمریكا، شمشیرش را برای زدن گردن جنبش دانشجوئی تیز تركند .
احمد باطبی را ، به قول خود او در مصاحبه با فرستنده سی آی ا ، حزب دموكرات كردستان ایران به عراق برده . آیا احمد باطبی نمی دانست كه در دومین دوره ی انتخاب ! جرج بوش ، مصطفی هجری دبیر كل این حزب – كه اكنون تبدیل به دو انشعاب : حزب دموكرات كردستان و حزب دموكرات كردستان ایران شده – به منفورترین و جنگ افروزترین رئیس جمهوری ایالات متحده ؛ آن هم از طرف مردم ایران ، و بخصوص مردم كردستان ! ، تبریك می گوید و در حالی كه عراق غرق درخون است و افغانستان پرپر می شود ، از او می خواهد كه فكری هم به حال مردم ایران بكند ؟ بنابراین ، با راه گشائی و توطئه ی مستقیم وزارت اطلاعات ، یك حزب آمریكائی احمد باطبی را به عراق می برد و در حالی كه صدها ایرانی ؛ اعم از فارس و كرد و نیروهای جداشده از مجاهدین كه نخواسته اند به خدمت ارتش آمریكا در آیند ، در اربیل و سایر نقاط عراق در عمق فلاكت و سر گشتگی و وحشت روز را به شب و شب را به صبح می رسانند، آقای باطبی یك راست به وسیله این حزب سر از واشینگتن در می آورد . منوچهر محمدی هم ، منتها از طریق تركیه ، از همین موهبت اخلاق عالی ! آمریكائی برخوردار شده كه شب و روز در سازمان سیا و كاخ سفید و وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی و پنتاگون و ده ها واحد مشابه ، غم مردم ایران و دموكراسی در عراق و افغانستان و سایر نقاط جهان را می خورد ، و مدعی است كه بمب های آمریكائی و عملیات پنهانی سازمان سیا ، آزادی بخش اند ، نه ذلت بخش .
به هر صورت ، این تحولات كه بخشی از آن خریدن چند دانشجوی سرشناس بود ، دست پخت مایكل لدین عضو ارشد نئوكنسرواتیوها و مشاور اعظم امنیت ملی جرج بوش و حاصل سفر او به ایران است كه امیر عباس فخر آور و كوروش صحتی و حسن زارع زاده اردشیر و منوچهر محمدی و... حالا احمد باطبی از دل آن در آمده اند .
جنبش دانشجوئی ایران ، همان گونه كه متوجه شده است ابراهیم یزدی و قطب زاده ماموران «كد» دار سازمان سیا بودند و ابراهیم یزدی هنوز هم هست و اسم رمزشان هم « آمریكائی ها » بود ، باید در مورد تاثیر این عناصر ، چه آن معدودی كه خود را به رژیم اسلامی می فروشند ، یا آن معدودی كه خود را به آمریكا و بریتانیا و شركای آن ها می فروشند ، هشیارانه عمل كند و با حفظ همان شعار « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا » نگذارند وقایع 1332 ( 1953 ) و 1357 (1979) بار دیگر به وسیله سرویس های جاسوسی و عناصری كه خریداری می شوند ، در ایران تكرار شود.
من فكر می كنم توجه به دفاعیه دكتر محمد مصدق كه به صراحت خارجی های غارتگر ، و بخصوص آمریكا و انگلیس را مسبب همه بدبختی ها و تیره روزی های مردم ایران می داند ، در این دوره ی حساس باید جدی تر گرفته شود . آمریكا و انگلیس هرگز نمی خواهند جنبش های اجتماعی و كارگری و اراده توده ها سرنوشت و آینده كشور را رقم بزنند و با تكیه به این اراده ، اسلامیست ها و امپریالیست های متجاوز را به زباله دانی تاریخ بیندازند .
دهم ژوئیه 2008 مدن
احمد باطبی كه با بلند كردن پیراهن خون آلود دانشجوئی در وقایع خونین هجده تیر 1378 و خطر كردن عكاسی حرفه ای ، به عنوان یكی از آثار توحش لباس شخصی ها و سایر سركوبگران اسلامیست های حاكم برایران در سطح جهان مطرح می شود ، و هشت سال و اندی هم در زندان جمهوری اسلامی مورد وحشیانه ترین شكنجه ها قرار می گیرد ، می توانست علیه جنبش دانشجوئی ایران ، شكار لذیذی برای سازمان سیا و بلند گوی تبلیغاتی این سازمان – صدای آمریكا – باشد . و درست به دامی می افتد كه دلالان مظلمه برایش گذاشته اند . اگر چه در چند برنامه ای كه او در این فرستنده ظاهر شده است ، هنوز می شود آثار شرمساری از این عمل را در چهره اش دید ، اما با نظمی كه در طرز حرف زدن و بیان خاطراتش وجود دارد ، نمی توان باور كرد كه هشت سال و اندی زندان و شكنجه و سكته ی خفیف مغزی ، از یاد او برده است كه « صدای آمریكا » ابزار سنتی سازمان سیا برای ایجاد انحراف در جنبش های اجتماعی و مال خود كردن این جنبش هاست ، عملیات مخفی ایالات متحده برای تكرار تاریخ در ایران با چه بودجه كلانی آغاز شده است ، و این كه در نخستین سالگرد همان هجده تیر ، دانشجویان آگاه دانشگاه رضائیه با علم به حركات و مانورهای نفوذی سی آی ا ، فریاد سرداده اند كه : « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا ! ».
آیا احمد باطبی ناآگاهانه به گروهی پیوسته است كه اعضایش را كه كوروش صحتی ، حسن زارع زاده اردشیر ، منوچهر محمدی ، علی افشاری ، امیرعباس فخرآور و ... تشكیل می دهند؟ آیا احمد باطبی كه به قول خودش در تیرماه 78 دانشجوی ترم آخر جامعه شناسی بوده و آنقدر مورد اعتماد دانشجویان آن واقعه خونین قرار داشته كه او را در هیئت اجرائی گذاشته بودند ، این شعر گویای احمد شاملو را نخوانده بوده ، و بعدها هم نخوانده است كه :
مردی زباد حادثه بنشست
مردی ز برق حادثه برخاست
آن ، ننگ را گزید و سپر ساخت
وین ، نام را بدون سپر خواست ؟
یعنی احمد باطبی نمی توانسته آن مردی باشد كه از برق حادثه برخاسته ، و در برق حادثه چنان ژستی در مقابل دوربین یك عكاس حرفه ای گرفته و نام را بدون سپر سی آی ا ، مواهب جنایتكارترین كشورجهان – دست كم پس از تصرف نیمی از مكزیك – در 116 سال گذشته ، و فرستنده ی رسمی آن كشور زورگو و بی ترحم بخواهد ؟ وخودش را این گونه رسوا كند كه آگاهانه از چاه به چاله ، یا به عكس ، از چاله به چاه بیندازد و ارزش های خود را به قول « ایبسن » به «دشمن بشر » بفروشد ؟ آیا در دستگاه فكری و اجتماعی احمد باطبی و گروهی كه به مزدوری ایالات متحده رفته اند ، جنایتكارانی به نام جمهوری اسلامی و ایالات متحده ، در سیاست و عمل تاریخی – اجتماعی تفاوتی با هم دارند ؟ و آیا می شود امید داشت كه این جوان از آن دام مهلك به در آید و با خواندن كتاب های « بازی شیطان » رابرت دریفوس در بیان تاریخچه و ماهیت خون آشام اسلامیست ها ، و كتاب « براندازی » استیفن كینزر در بیان تاریخ جنایات ایالات متحده علیه بشریت – دست كم از سال 1893 تا كنون – متوجه شود كه تن به رسوائی در داده است و اگر اسلامیست های حاكم خون ده ها هزار دانشجو و معلم و استاد و كارگر را ریخته اند ، ایالات متحده در سال 1898 خیزران به گلوی اسیران فیلیپینی فرو می كرده و در همین هفت سال گذشته ، چه بلائی برسر مردم افغانستان و عراق آورده است ؟ آیا احمد باطبی كه پیراهن خونین بلند كرده بوده ، نمی دانسته كه دانشجویان خط مقدم سال های 58 و 59 چه تلفات سنگینی داده اند ، بی آن كه تن به ستم جمهوری اسلامی در دهند ، با بازجویان بی ترحم و حاكمیت خونین جامعه اسلامی كنار بیایند ، یا به « معجزه ی آمریكائی » دل ببندند ، و تازه خود را سخنگوی مدافعان حقوق بشر در ایران هم معرفی كنند ؟
احمد باطبی به زبان خود در یكی از صحنه های سناریو صدای سی آی ا ( معروف به صدای آمریكا) می گوید یك بار بازجویش به او پیشنهاد كرد كه یا از زندان برود بیرون زبان در كام كشد، یا وزارت اطلاعات به او پاسپورت می دهد تا از كشور خارج شود ، اما قبول نكرد . احمد باطبی همان زمان باید فهمیده باشد كه وزارت اطلاعات می خواهد او را دو دستی تقدیم ایالات متحده كند – همان گونه كه با منوچهر محمدی چنین كرد – ، تا جنبش دانشجوئی را از اعتبار اجتماعی بیندازد و برای شدت دادن به سركوبی این جنبش و سایر جنبش های اجتماعی ، چنین وانمود و تبلیغ كند كه سرنخ جنبش دانشجوئی و سایر جنبش های اعتراضی اجتماعی ، دست آمریكائی هاست . اما بعد ، فهمیده ، یا نفهمیده ، كه دومین اش مورد سئوال است ، در فرودین همین سال 1387 كه برای معالجه به مرخصی آمده بوده ، چون دو باره به دادگاه احضار می شود ، تصمیم به فرار می گیرد . یعنی می شود قبول كرد كه وزارت اطلاعات ، همان پیشنهاد اول را به صورت غیر مستقیم در مورد او به اجرا نگذاشته تا جنبش دانشجوئی را كه اكنون چون رعد می غرد و می میرد و « ذلت نمی پذیرد»، از اعتبار بیندازد و بر آن پایه ، فشار را بر آنان و سایر جنبش های اجتماعی و كارگری ، به حد اكثر برساند ؟ كسانی كه در اتفاقی ، قهرمان شده اند و از پشت به دوستان و به مردم خود خنجر زده اند ، در تاریخ ایران و سایر نقاط جهان كم نیستند . به همین دلیل هم هست كه خود باطبی در یكی از مصاحبه های چند روز گذشته اش با فرستنده رسمی سی آی ا كه از بودجه كنگره آمریكا و بودجه های محرمانه سی آی ا تغذیه می كند ، با شرمساری می گوید كه من كسی نیستم ، صلاحیتی ندارم و برحسب اتفاق معروف شده ام .
عوامل و عناصر عملیات محرمانه ایالات متحده در ایران ، به موازات راه انداختن جریان های مسلح مرزی مثل پژاك و جندالله و گروه اهواز با هدف مخدوش كردن ضرورت مبارزه مسلحانه برای براندازی جمهوری اسلامی ، سعی می كنند با صرف هزینه های كلان ، از این كسان « معروف » و « سرشناس » – حالا می خواهد محسن سازگارا باشد ، یا احمد باطبی – عملا علیه جنبش مستقل ملی– با هر ایدئولوژی و گرایشی – استفاده كنند . آقای استیفن كینزر ، بخصوص در بخش «عملیات محرمانهCovert Operation » ، مبدا و جریان این دخالت ها را ، از 28 مرداد سال 32 (1953) علیه دولت ملی دكتر محمد مصدق ، تاگواتمالا علیه دولت ملی آربنز در سال 1954 و شیلی علیه دولت سالوادورآلنده ( 1973 ) و ... با تحقیقی جامع آشكار می كند .
بنابراین ، كاری كه سازمان سیا اكنون در ایران انجام می دهد ، در سیاست خارجی ایالات متحده سابقه و تجربه ای تاریخی دارد و بی دلیل نیست كه حشمت الله طبرزدی در برنامه ای كه احمد رضا بهارلو مامور ارشد واحد ایران در سازمان سیا با كوروش صحتی دارد ، وارد می شود و به احمد باطبی و كوروش صحتی و چند دانشجوی سرشناس دیگری كه شكار شده اند ، تبریك می گوید . و بی دلیل نیست كه آقای ضیاء ظریفی سخنگوی دیده بان حقوق بشر ، در مصاحبه ای با همین فرستنده سی آی ا ( صدای آمریكا ) علنا می گوید كه دو میلیون دلار از هفتاد و پنج دلاری كه كنگره آمریكا تصویب كرده ، برای اپوزیسیون ! داخل كشور فرستاده شده ، كه البته ایشان رقم را خیلی پائین گرفته اند .
احمد باطبی ، آگاهانه به چنین دامی افتاده و راهش را هم وزارت اطلاعات باز كرده ؛ همان گونه كه راه منوچهر محمدی را ، تا با پیوستن آنان به سازمان سیا و در آمدن صداشان از صدای آمریكا، شمشیرش را برای زدن گردن جنبش دانشجوئی تیز تركند .
احمد باطبی را ، به قول خود او در مصاحبه با فرستنده سی آی ا ، حزب دموكرات كردستان ایران به عراق برده . آیا احمد باطبی نمی دانست كه در دومین دوره ی انتخاب ! جرج بوش ، مصطفی هجری دبیر كل این حزب – كه اكنون تبدیل به دو انشعاب : حزب دموكرات كردستان و حزب دموكرات كردستان ایران شده – به منفورترین و جنگ افروزترین رئیس جمهوری ایالات متحده ؛ آن هم از طرف مردم ایران ، و بخصوص مردم كردستان ! ، تبریك می گوید و در حالی كه عراق غرق درخون است و افغانستان پرپر می شود ، از او می خواهد كه فكری هم به حال مردم ایران بكند ؟ بنابراین ، با راه گشائی و توطئه ی مستقیم وزارت اطلاعات ، یك حزب آمریكائی احمد باطبی را به عراق می برد و در حالی كه صدها ایرانی ؛ اعم از فارس و كرد و نیروهای جداشده از مجاهدین كه نخواسته اند به خدمت ارتش آمریكا در آیند ، در اربیل و سایر نقاط عراق در عمق فلاكت و سر گشتگی و وحشت روز را به شب و شب را به صبح می رسانند، آقای باطبی یك راست به وسیله این حزب سر از واشینگتن در می آورد . منوچهر محمدی هم ، منتها از طریق تركیه ، از همین موهبت اخلاق عالی ! آمریكائی برخوردار شده كه شب و روز در سازمان سیا و كاخ سفید و وزارت امورخارجه و شورای امنیت ملی و پنتاگون و ده ها واحد مشابه ، غم مردم ایران و دموكراسی در عراق و افغانستان و سایر نقاط جهان را می خورد ، و مدعی است كه بمب های آمریكائی و عملیات پنهانی سازمان سیا ، آزادی بخش اند ، نه ذلت بخش .
به هر صورت ، این تحولات كه بخشی از آن خریدن چند دانشجوی سرشناس بود ، دست پخت مایكل لدین عضو ارشد نئوكنسرواتیوها و مشاور اعظم امنیت ملی جرج بوش و حاصل سفر او به ایران است كه امیر عباس فخر آور و كوروش صحتی و حسن زارع زاده اردشیر و منوچهر محمدی و... حالا احمد باطبی از دل آن در آمده اند .
جنبش دانشجوئی ایران ، همان گونه كه متوجه شده است ابراهیم یزدی و قطب زاده ماموران «كد» دار سازمان سیا بودند و ابراهیم یزدی هنوز هم هست و اسم رمزشان هم « آمریكائی ها » بود ، باید در مورد تاثیر این عناصر ، چه آن معدودی كه خود را به رژیم اسلامی می فروشند ، یا آن معدودی كه خود را به آمریكا و بریتانیا و شركای آن ها می فروشند ، هشیارانه عمل كند و با حفظ همان شعار « این جنبش دانشجوست / نه جنبش آمریكا » نگذارند وقایع 1332 ( 1953 ) و 1357 (1979) بار دیگر به وسیله سرویس های جاسوسی و عناصری كه خریداری می شوند ، در ایران تكرار شود.
من فكر می كنم توجه به دفاعیه دكتر محمد مصدق كه به صراحت خارجی های غارتگر ، و بخصوص آمریكا و انگلیس را مسبب همه بدبختی ها و تیره روزی های مردم ایران می داند ، در این دوره ی حساس باید جدی تر گرفته شود . آمریكا و انگلیس هرگز نمی خواهند جنبش های اجتماعی و كارگری و اراده توده ها سرنوشت و آینده كشور را رقم بزنند و با تكیه به این اراده ، اسلامیست ها و امپریالیست های متجاوز را به زباله دانی تاریخ بیندازند .
دهم ژوئیه 2008 مدن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر