۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

اسطوره نبوغ اسراتژیک اسرائیل شکست:










در 19 ژانویه 2009، خبرگزاری فرانسه، نوشته بلند چند کارشناس را خطاب به وزیر خارجه جدید امریکا، هیلاری کلینتون، انتشار داده است: این نکات از آن نوشته درخور بیشترین توجه هستند:

● بسیاری از حامیان اسرائیل حاضر به انتقاد دولت آن نیستند حتی اگر عملیات بس خشن و بد هدایت شده ای، همچون جنگ اخیرش با غزه باشد. یک دلیل آن اینست که نمی خواهند انتقادی بکنند که دشمنان اسرائیل از آن سود برند. اما دلیل دیگرش اینست که رهبران اسرائیل را استراتژهای متفکر و استثنائی گمان می برند. بزعم آنها، این رهبران تهدیدهائی را که متوجه اسرائیل هستند می شناسند و تاریخ گزارش می کند پیروزیهای آنها را بر دشمنان اسرائیل. این تصور از نبوغ اسراتژیک را اسرائیلی ها در دورانی طولانی تبلیغ و القاء کرده اند چنانکه باوری از باورهای محافظه کاران جدید و دیگر سخت سران حامی اسرائیل گشته است. به استناد اسطوره پیروزی داود (پیامبر) بر عرب گلیات، اینطور باورانده می شود که تنها متفکران نابغه می توانند استراژی بیاندیشند و بدان، بر قوای عظیم عربها که اسرائیل را در میان گرفته اند، پیروز شد. بدیهی است این باور به استناد پیروزی اسرائیل در جنگهای 1948 و 1956 و دستیگری آدولف آیشمن در 1960 و جنگ 6 روزه 1967 و عملیات نجات گروگانها در 1976، القاء شده است.
● از حقیقت این پیروزی ها بپرسیم: در 1956، در پی ملی شدن کانال سوئز توسط ناصر، اسرائیل باتفاق فرانسه و انگلستان به مصر حمله بردند. این جنگ ناصر را بر آن داشت که از شوروی سابق اسلحه بخرد. بن گورین، نخست وزیر وقت اسرائیل، نخست امیدوار بود که قسمتهائی از صحرای سینا و قسمتی از لبنان و نیز ساحل غربی رود اردن را به اسرائیل ضمیمه می کند. اما انگلیسی ها و فرانسوی ها درجا به او حالی کردند دست از این خیال بردارد. جنگ با مصر، یک موفقیت نظامی بود اما یک شکست استراتژیک نیز بود:

مهاجمان مجبور شدند مناطق متصرفی را تخلیه کنند و حیثیت و اعتبار ناصر در مصر و دنیای عرب بسیار افزایش یافت، آتش رادیکالیسم را تیز کرد و احساسات ضد اسرائیلی را در سرتاسر منطقه شدت بخشید. این ناکامی سبب شد که بن گورین از فکر ضمیمه اسرائیل کردن سرزمین های عرب منصرف شود. از این رو بود که او در 1967، با ضمیمه اسرائیل کردن ساحل غربی رود اردون مخالفت کرد اما جانشینان او، به او گوش نکردند. 10 سال بعد، سیاستهای تهاجمی اسرائیل در قبال سوریه و اردن، بحرانی را بر انگیخت که جنگ 6 روزه را ببار آورد. دولتهای مصر و سوریه و روسیه و امریکا درگیر این جنگ شدند و بخاطرش سرزنش شدند اما رهبران اسرائیل بودند که آن را آغاز کردند. این رهبران گفتند: بعد از این جنگ، دیگر کشورهای عرب جرأت حمله به اسرائیل را به خود نخواهند داد. مهمتر این که بعد از تصرف ساحل غربی رود اردن و بلندی های جولان و صحرای سینا، این رهبران شروع کردن به شهرک سازی در سرزمینهای اشغالی و اجرای طرح اسرائیل بزرگ از راه ضمیمه کردن سرزمینهای اشغالی به خاک اسرائیل. با آنکه خردمندان هوادار اسرائیل هشدار دادند، اما گوش رهبران اسرائیل بدهکار نشد و بی آنکه در علن، از ضمیمه کردن سرزمین ها سخنی بگویند، در عمل به این کار پرداختند. در اکتبر 1968، مصر دست به جنگ زد برای بازپس گرفتن صحرای سینا. نتیجه جنگ توافق دو طرف با متارکه جنگ در اوت 1970 شد. جنگ شکست استراتژیک سختی برای اسرائیل شد. در پی آن، مصر و شوروی که حامی مصر بود، شروع کردند به ایجاد پایگاههای موشک بقصد حمله به صحرای سینا و بازپس گرفتن آن. امریکا و اسرائیل اهمیتی به ایجاد این پایگاهها از لحاظ برهم زدن توازن قوا میان مصر و اسرائیل ندادند. و چون انورالسادات، رئیس جمهوری مصر بعد از درگذشت ناصر، از راه صلح نتوانست صحرای سینا را بازپس ستاند، راه دیگری جز نظامی، پیشاروی خود نیافت. این شد که مصر در اکتبر 1973 دست به یکی از موفق ترین جنگهای غافلگیرانه زد. اسرائیل از جنگ پیروز بیرون آمد اما بهائی که پرداخت بسیار سنگین بود و پرهیز از آن امکان داشت. حمله بزرگ دیگر اسرائیل، حمله اش به لبنان در 1982 بود. حمله را وزیر دفاع وقت اسرائیل، آریل شارون تدارک و مدیریت کرد. هدف از جنگ، از میان برداشتن جنبش رهائی بخش فلسطین و دست باز پیدا کردن برای ضمیمه اسرائیل کردن ساحل غربی رود اردن و تحقق بخشیدن به طرح اسرائیل بزرگ بود. قرار این بود که اردن از آن فلسطینی ها شود. جنگ خطای استراتژیکی بزرگی از کار درآمد. زیرا سازمان رهائی بخش اسرائیل از میان نرفت و بمباران بیروت از سوی اسرائیل و شرکتش در کشتار فلسطینیان در صبرا و شتیلا، بطور وسیع و بحق محکوم شد. با آنکه نخست شیعه جنوب لبنان بدیده آزاد کننده در ارتش اسرائیل نگریست، اما اشغال طولانی و زشت رفتاری ارتش اسرائیل موجب پیدایش حزب الله لبنان شد. حزب الله که تحت نفوذ ایران است، بزودی خصمی جدی گشت و ایران در مرزهای شمالی اسرائیل، حضور یافت. اسرائیل در خود یارای از میان بردن حزب الله را ندید و در سال 2000، بر اثر مقاومت حزب الله، جنوب لبنان را تخلیه کرد. بدین سان، اشغال لبنان نه تنها مشکل اسرائیل با فلسطین را حل نکرد، بلکه دشمن دیگری نیز برای اسرائیل ایجاد کرد. در اواخر 1980، اسرائیل به قوت گرفتن حماس کمک کرد. سازمانی که اسرائیل برای از میان بردنش امروز به غزه حمله کرده است، همان حماس حمایت شده آن زمان است. استراتژی اسرائیل این بود که عرفات را ناتوان و فلسطینی ها را در پراکندگی و اختلاف نگاه دارد. این استراتژی نیز شکست خورد. زیرا اسرائیل با عرفات به گفتگو پرداخت و عرفات درازای شناسائی اسرائیل، طرح دو دلت، یکی اسرائیل و دیگری فلسطین را پذیرفت. این بار، حماس بمثابه خصمی خطرناک سر برآورد و از شناسائی اسرائیل و زندگی در صلح با آن، سرباز زد. امضای قرارداد اسلو در 1993، شانس بی سابقه ای برای پایان بخشیدن به نزاع اسرائیل با فلسطین، پدید آورد. اما رهبران اسرائیل این فرصت را مغتنم نشمردند. نخست وزیران اسرائیل، اسحق رابین و شیمون پرز و نتان یاهو زیرا بار دولت فلسطینی نرفتند. حتی رابین هیچگاه در علن نگفت به فلسطینی ها اجازه داه می شود دولت خود را داشته باشند. اهود باراک، نخست وزیر اسرائیل بگاه گفتگو در سال 2000 ، در کامپ داوید، حاضر نشد دورتر برود. همانطور که شالوم بن امی، وزیر خارجه در حکومت باراک بعدها پذیرفت، «اگر من یک فلسطینی بودم، موافقت نامه کمپ داوید را نمی پذیرفتم. در فاصله 1993 تا 2001، شهرک های اسرائیلی در نوار غزه دو برابر شدند و اسرائیل 250 مایل راه کشید. رهبران فلسطین و مقامهای امریکا نیز سهم خود را در اجرا نشدن موافقت نامه اسلو ایفا کردند. اما این اسرائیل بود که بهترین فرصت را بسوخت. باراک توافقی را هم با سوریه بر سر تخلیه بلندی های جولان انجام داد. کلینتون، رئیس جمهوری وقت امریکا، این توافق را کارگردانی کرد. اما چون سنجش افکار نشان داد که افکار عمومی اسرائیل بسا از توافق حمایت نکند، باراک پا سست کرد و آن توافق نیز به انجام نرسید.
● تازه ترین کج اندیشی استراتژیک حاصل محاسبان غلط محافظه کاران جدید امریکا و اسرائیل، در پی ترورهای 11 سپتامبر 2001 بود. محافظه کاران جدید که از سال 1998 هوادار جنگ با عراق بودند، حمله به عراق را بمثابه بخشی از استراتژی «تغییر منطقه خاورمیانه»، به پرزیدنت بوش قبولاندند. رهبران اسرائیل نخست با این حمله مخالف بودند. زیرا می خواستند امریکا نخست به ایران حمله کند. اما وقتی دانستند که بعد از عراق نوبت ایران و سوریه است، با شوق تمام، از حمله امریکا به عراق حمایت کردند. در حقیقت، سران اسرائیل، یعنی کسانی چون اهود باراک و بنیامین نتان یاهو و شیمون پرز وزیر خارجه و مشاوران ارشد او در واشنگتن فشار وارد می آوردند برای این که بوش تصمیم خود را تغییر ندهد و به عراق حمله کند. نتیجه چه شد؟ جنگی بس مرگبار و ویرانگر و پرهزینه برای امریکا و سخت بهبود یافتن موقعیت استراتژیک ایران. نیاز به گفتن نیست که این جنگ یک شکست استراتژیک برای اسرائیل بود.
● شکست استراتژیک بعدی اسرائیل، بیرون بردن یک جانبه قوای اسرائیل از نوار غزه در اوت 2005 بود. اسرائیل و حامیان غربی او، این تخلیه را اقدامی در جهت صلح نیز جلوه دادند. اما یک جانبه گرائی، در واقع، بخشی از کوشش وسیع برای بلااجرا کردن «نقشه راه» و و متوقف کردن جریان صلح و تحکیم مهار اسرائیل بر ساحل غربی رود اردن و بی وجه کردن تشکیل دولت فلسطینی برای همیشه بود. تخلیه نوار غزه با موفقیت انجام شد. اما شارون در تحمیل طرح صلح خود به فلسطینی ها شکست کامل خورد. فلسطینی های غزه که توسط اسرائیلی ها محصور شده بودند، شروع به پرتاب راکت و خمپاره به مناطق مسکونی اسرائیل کردند و حماس در انتخابات ژانویه 2006 فلسطین پیروز شد. این پیروزی بیانگر محبوبیت رو به ازدیاد حماس بر اثر فتح گرفتار فساد و ادامه اشغال ساحل غربی رود اردن از سوی اسرائیل شد. اما امریکا و اسرائیل از پذیرفتن نتایج انتخابات سر باز زدند و تصمیم گرفتند حکومت حماس را سرنگون کنند. این کار نیز اشتباه دیگری بود. زیرا حماس فتح را از غزه بیرون راند و محبوبیتش همچنان در افزایش شد.
● جنگ لبنان در تابستان 2006، پرتوی روشنگر بر کمبودهای استراتژی اسرائیل تاباند. هدف حمله درهم شکستن بازوی نظامی حزب الله و برانگیختن دولت لبنان بر زد حزب الله بود. اسرائیل در هر دو هدف با شکستی سخت روبرو شد. حمله های هوائی حزب الله را از میان نبردند اما ویرانی های عظیم ببار آوردند. بمباران مناطق مسکونی نفرت از اسرائیل را در تمامی کشورهای عرب و دنیای اسلام، افزایش داد. نقشه حمله بسیار بد تهیه و بسیار بد اجرا شد. و نیز، این تصور که دولت لرزان لبنان به جان حزب الله بیفتد، نیز، ساده لوحانه بود. بنا بر این، انتقاد سخت کمیسیون وینوگراد، (مأمور ارزیابی حمله اسرائیل به لبنان) از خطاهای استراتژیک حکومت اسرائیل، جای شگفتی نداشت.
● سرانجام، همان خطای استراتژیک را اسرائیل در حمله اخیر به غزه مرتکب شد:رهبران اسرائیل نخست گفتند اینست که به حماس به اندازه کافی خسارت وارد کنند که دیگر نتواند اسرائیل را با راکتهای خود تهدید کند. اما اینک قبول می کنند که براثر حمله ارتش اسرائیل، نه حماس از میان رفته است و نه خلع سلاح شده است. امید به اینکه حماس نتواند اسلحه دریافت کند، امیدی واهی است. در زمان نگارش تاریخچه اسطوره از آغاز شکسته نبوغ اسرائیل در طرح و اجرای استراتژی، حماس آتش بس را نپذیرفته و همچنان موشک به طرف اسرائیل پرتاب می کند. اگر هم به زودی آتش بس را بپذیرد، مجهز به راکت و خمپاره می ماند. آنچه روی داده است، لطمه شدیدی است که وجهه اسرائیل در دنیا به خود دیده است. احتمالا  حماس محبوب تر از آن شده است که پیش از حمله اسرائیل بود. رهبران میانه روی چون محمود عباس سخت اعتبار باخته اند. راه حل دو ملت دو دولت – در صورتی که اسرائیل بخواهد یک کشور یهودی و دموکراتیک بماند و نخواهد رژیم تبعیض نژادی بگردد- بیشتر از هر زمان دیگر، اجتناب ناپذیر گشته است. مرگ و ویرانگری که ارتش اسرائیل در غزه ببار آورد، فزونتر از آن بود که در لبنان ببار آورد. بدین خاطر که حماس کمتر از حزب الله توان جنگ داشت. جنگ با غزه شکست استراتژیک بود. تحمیل چنان مرگ و ویرانی به غزه برای بدست آوردن این شکست استراتژیک، سخت درخور سرزنش است. بدین قرار، در طول زمان، توان نظامی اسرائیل به ترتیبی بکار رفته است که در دراز مدت، به موضع استراتژیک اسرائیل زیان رسانده است. هم از آغاز تا امروز، واقعیت اسطوره را تکذیب می کند که ساخته شده است. واقعیت اینست که اسرائیل دارای استراتژیست های قابل و کارشناسان امنیت توانا به گزینش های استراتژیک بایسته نبوده است. در حقیقت، آنچه بسا بیش از همه درخور توجه است، اینست که اسرائیل اغلب معمار این مصائب بوده است.
انقلاب اسلامی: نویسندگان می باید به سه امر نیز توجه می کردند:
1 – هرگاه حکومت بوش می توانست آلترناتیوی را بسازد که در افغانستان و عراق ساخت، نخست به ایران حمله می کرد. این خدمت بزرگ از ایستادگان بر اصول استقلال و آزادی در تاریخ ملت ایران ثبت است که نگذاشتند تقلاهای حکومت بوش و دستیاران «ایرانی» آنها در ساختن «آلترناتیو» دست نشانده به نتیجه رسد. افزون بر این، بی احساس خستگی، برای مردم ایران و مردم جهان توضیح دادند که جنگ وارونه هدف ادعائی را ببار می آورد. 2 - بنا بر قاعده، زور زورگو را به عکس هدف دلخواهش می رساند. ادامه «بنای اسرائیل» با بکار بردن زور در جنایتی که امحای یک ملت است، موجودیت اسرائیل را بطور برگشت ناپذیر به خطر می اندازد. هم اکنون روشن است که اسرائیل نه تنها نمی تواند طرح اسرائیل بزرگ را اجرا کند، بلکه در مرزهای کنونی نیز آینده نامطمئنی دارد.
2 – اگر بی کفایتی سران اسرائیل در تشخیص استراتژی بایسته سبب شده است که در تمامی جنگها شکست استراتژیک خورده است، بخاطر آنست که ناگزیر بوده است نقش ژاندارم را برای غرب در منطقه بازی کند. بدون حمایتهای مالی و نظامی و سیاسی، اسرائیل پدید نمی آمد و در هیچیک از جنگها پیروز نمی شد. این حمایت دو جانبه بوده است: برپا نگاه داشتن رژیمهای استبدادی فاسد در کشورهای عرب، ارتشهای عرب را در حد ژاندارمهای حافظ رژیمهای مستبد، نگاه داشته است. با همه اینها، زمانه دیگر شده است: این مقاومت مردم بی سلاح و بی دفاع غزه بود که زیر باران بمبها و موشکها برجای ماند و جهانی را بر ضد ارتشی که روشی جز جنایت نمی شناخت، بر انگیخت. این مقاومت انسانی و بس شکوهمند بسا به جنگ بمثابه روش تحصیل محبوبیت در داخل و تحمیل دلخواه خود به فلسطینیان پایان بخشیده است:
زیو استرنهل، تاریخ شناس اسرائیلی: اسرائیل دیگر نخواهد توانست هرکار که خواست بکند:
در 22 ژانویه 2009، مجله فرانسوی کوریه انتراناسیونال، ارزیابی تاریخ شناس اسرائیلی، زیو استرنهل Sternhell Zeev را انتشار داده است. این مقاله نخست در روزنامه هاآرتص منتشر شده است. نکاتی از این ارزیابی:● هر کشوری که وارد جنگ می شود، هدفی دارد. همانطور که کارل فن کلوزویچ ثابت کرده است، یک پیروزی نظامی، نمی تواند خود هدف خویش باشد. این پیروزی تنها بلحاظ تاکتیک اهمیت دارد. برخی پیروزیهای نظامی برای کشور فاتح فاجعه ببار آورده اند. چنانکه پیروزی هانی بال بر رومی ها، تا جنگهای 6 روزه، یکی از بزرگ ترین پیروزی های تاریخ بود اما فاجعه ای تاریخی ببار آورد. از این رو، به افکار عمومی اسرائیل که موفقیتهای جنگ انتقامی جاری، خیره شان کرده است، می باید یادآور شد که بابت جان های انسانها ، بهائی بس سنگین می باید پرداخت. یک پیروزی را به نتایج سیاسی آن می باید سنجید و از یاد نبرد که به هدف که صلح است زیان می رساند یا خیر. ● در این موقعیت، برغم شکست نظامی، هم اکنون حماس چند امتیاز بدست آورده است که در آینده بکارش می آیند: هم اکنون، توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد، بمثابه قدرت مسلط بر غزه، مورد شناسائی قرار گرفته است. و برغم این که یک سازمان تروریست است، جنگ به آن هاله یک قربانی را بخشیده است. علت آن استفاده روزمره از توان آتش عظیم و طاقت شکن است. بسا بلحاظ تاکتیکی، استفاده از این توان آتش بجا بود اما زود افکار عمومی جهانیان را بر ضد اسرائیل برانگیخت. حتی دولتهای طرفدار اسرائیل نیز ناگزیر شدند از آن، دوری گزینند. ظاهرا، با آنکه حماس از مناطق پر جمعیت بسوی اسرائیل راکت و خمپاره پرتاب می کرد، اما اکثر تلویزون ها تن های متلاشی کودکان را پخش می کردند و این تصاویر وجدان بینندگان را سخت جریحه دار می کردند. بدین سان، امریکا و فرانسه نتوانستند در نظر سازمان ملل، خود را حامیان کشتار غیر نظامیان غزه، جلوه دهند. میان بی تفاوتی اسرائیل و افکار عمومی امریکا و فرانسه، دو حکومت امریکا و فرانسه، ناگزیر شدند جانب افکار عمومی خود را بگیرند. در واشنگتن، ژرژ بوش و کندولزا رایس، آشکارا به سیاست اسرائیل پشت کردند و با این کار، زمینه را برای رئیس جمهوری جدید آماده کردند. ● در حال حاضر، ما می باید روی به جانب آینده کنیم: از یاد نبریم که پرسشهای آزار دهنده، همه، بمیان گذاشته نشده اند. زشت کرداری باورنکردنی ارتش اسرائیل در غزه، هنوز در روانهای اسرائیلیان نفوذ نکرده است. برای مثال، آیا لازم بود همسران و کودکان نظار قیان، مسئول بلند پایه حماس، قتل عام شوند؟ آیا لازم بود غیر نظامیانی که به مدرسه تحت اداره سازمان ملل پناه برده بودند، بمباران می شدند؟ کشتن تمامی اعضای خانواده ها، از جمله کودکان، بر وجدان ما اسرائیلی ها خواهند نشست و سنگینی خواهند کرد. این جنگ، بمنزله بی رحمانه ترین و خشن ترین جنگ تاریخ ما، ثبت خواهد شد. وقتی شهادت دادن ها بر خشونتها شروع می کنند برخود افزودن، پرتوی کامل تر بر جنگ خواهند تاباند. اما در حال حاضر، ما می باید روی به آینده نهیم. از آنجا که هدف یک جنگ تحقق بخشیدن به هدفهای سیاسی است، ویرانی که در غزه ببار آمده است می باید بکار ورود هرچه جدی تر به مذاکرات صلح کامل و شامل، زیر نظر جامعه بین المللی، آید. بسا بتوانیم صفحه جدیدی را بگشائیم . نگاهی خالی از وهم بر واقعیت، ما را متقاعد می کند که می باید تدابیر لازم را برای رسیدن به توافق در باره ساحل غربی رود اردن، اتخاذ کنیم. این توافق می باید شامل تخلیه شهرکهای یهودی نشین باشد. غزه از لحاط منافع ملی اسرائیل، اهمیتی نسبی دارد. آینده اسرائیل بمثابه یک کشور یهودی، در ساحل غربی رود اردن تعیین می شود. به این دلیل، ما می باید به اشغال این سرزمین پایان بدهیم. بر سر بلندی های جولان با سوریه به توافق برسیم. تا که وضعیت منطقه تثبیت شود و بتوانیم به مسئله کلیدی که برنامه اتمی ایران است، بپردازیم. سرمایه ای که حسن نیت و تفاهم طلبی که اسرائیل داشت، از دست رفته است و جامعه بین المللی اجازه وارد کردن ضربه نظامی به ایران را بدون موافقت خود، نمی دهد. از آنجا که از این پس مسلم است که دیگر نمی توان وجدان اسرائیل را از دیدن بازداشت، ضرور است که آزادی عمل دولت اسرائیل محدود شود. از این پس، اسرائیل کشوری شمرده می شود که واکنشهای بی تناسبش می باید تحت نظر قرار گیرند و مهار شوند. ◄ دانستنی است که گاردین گزارش می کند که از آغاز جنگ بی رحمانه با غزه، بیش از 700 تن اسرائیلی بخاطر اعتراض به این حمله، دستگیر شده اند. حدود 230 تن از آنها، هنوز زندانی هستند. این استراتژی که هدفش خاموش کردن صدای اعتراض و در هم شکستن مقاومت بود، در اسرائیل، بی سابقه است. در همان حال، وسائل ارتباط جمعی اسرائیل تابع امر حکومت شدند بطوری که در هیچیک از سه کانال ملی تلویزیون، انتقادی از این جنگ به عمل نیامد.
* نماینده سازمان ملل متحد: جنایتهای جنگی که اسرائیل مرتکب شده است جنایات جنگی سیستماتیک هستند:
◄ در 23 ژانویه 2009، مجله فرانسوی نوول اوبسرواتور، سخنان ریچارد فالک، نماینده سازمان ملل متحد در سرزمین های فلسطینی، خطاب به روزنامه نگاران در تاریخ 22 ژانویه را انتشار داده است:
● ریچارد فالک، نماینده سازمان ملل متحد در سرزمینهای فلسطینی، تصریح می کند که عملیات نظامی اسرائیل در غزه، بدون کمترین تردید ضد انسانی بوده اند. در جبلیه، واقع در شمال نوار غزه، نزدیک مدرسه تحت اداره سازمان ملل متحد، که در 6 ژانویه مورد حمله قرار گرفت و حمله های مشابه آن، خاصه های ضد انسانی دارند و جنایت های سیستماتیک (بمعنای از پیش سنجیده و سازمان و سامان یافته و نه اتفاقی و ناشی از بی دقتی و یا خود رأی نظامیان) هستند. هدفهای غیر قانونی گزیده و بمباران شدند. این عملیات گزارشگر قصد جنایتکارانه اند.
● جای کمترین تردید در باره خاصه ضد انسانی داشتن عملیات نظامی بمقیاس بزرگ، از آن نوع که اسرائیل در 27 دسامبر 2008، در نوار غزه، شروع کرد، وجود ندارد. این عملیات نقض حقوق بین المللی در باب انسان است. بیاد آوریم که عملیات نظامی اسرائیل در سرزمین با جمعیت بسیار متراکم انجام گرفته اند و این جمعیت بر اثر 18 ماه محاصره که به افتادن در دام می ماند، توان باخته بود. این جمعیت راه فرار نیز نداشت و نمی توانست به جائی پناه برد و از منزلت حقوقی پناهنده استفاده کند. عملیات نظامی اسرائیل در نوار غزه بی سابقه اند. هیچ کودک و هیچ زن و هیچ بیمار و معلول فلسطینی اجازه ترک کردن منطقه جنگی را نیافت. مرز اسرائیل و غزه در طول جنگ بسته بود مصر نیز مرز خود را با غزه بسته بود. مدارک دال بر نقض حقوق انسان و حقوق بین المللی در باره غیر نظامیان چنان صریح و قاطع هستند که ایجاب می کنند جنایات جنگی اسرائیل موضوع تحقیق قضائی بین المللی قرار گیرند. حکومت اسرائیل در 14 دسامبر، از ورود ریچارد فالک به غزه جلوگیری کرده است. در همان تاریخ نیز او گفته بود: سیاست اسرائیل در قبال مردم سرزمینهای اشغالی، خاصه جنایت بر ضد بشریت را دارند.
* کارتر: آینده از آن اسرائیل نیست، از آن فلسطینیان است مگر این که:
◄ به گزارش آسوشیتدپرس ( 27 ژانویه 2009 )، جيمي كارتر اظهار داشت، رژيم صهيونيستي با فاجعه روبرو خواهد شد مگر اينكه در روند صلح خاورميانه پيشرفت نمايد و دست به تاسيس كشور مستقل فلسطين بزند. اگر اسرائیل راه‌حل تك كشوري را در پيش بگیرد، همانطور كه گرايش‌ها نيز در اين جهت هستند، اسراييل با فاجعه روبرو خواهد شد. زيرا در اين صورت تنها سه گزينه وجود خواهند داشت:

اولين گزينه خارج كردن شمار زيادي از فلسطينيان است كه منجر به پاكسازي نژادي خواهد شد. گزينه دوم محروم ساختن فلسطينيان از دارا بودن حق راي است كه به "تبعيض نژادي" منتهي خواهد شد و سومين گزينه دادن حق راي مساوي به فلسطينيان است كه سبب می شود آنها دولت را به اختیار خود درآورند زیرا جمعیتشان بیشتر از جمعیت اسرائیلی ها خواهد شد. در اين صورت، کشور یهودی در میان نخواهد بود. زيرا تصميمات مهم توسط فلسطينيان اتخاذ خواهند شد. با توجه به این امر که اختلافات جدي ميان اسراييلي‌ها وجود خواهند داشت، می آینده اسرائیلیان با تصور آورد. كارتر همزمان با انتشار كتاب جديدش با نام "ما مي‌توانيم در سرزمين‌ مقدس صلح برقرار كنيم" ، با خبرگزاري آسوشيتدپرس مصاحبه می کرد

هیچ نظری موجود نیست: