يک مادر طرفدار حقوق کودک در ايران
در صورت امکان اين متن به گونه ای منتشر شود که به گوش سازمان های طرفدار حقوق کودکان برسد.کودکان و نوجوانان و حکومت جمهوری اسلامی
اين روزها نمی شود تهران راشناخ! ;ت. تهران، تهران بيست سال گذشته نبوده است. دو هفته قبل از انتخابات و بعد از آن. مردم، فرياد در گلو ماندهی سالها را سر دادند و بغض فروخورده شان را بر سر ستمگرانشان هوار کردند.
تيتر روزنا ;مههای حکومتی طرفدار احمد نژاد حاکی از توطئه ی آشوبگران و خرابکاری آنان است و شاخ و شانه کشيدن و تهديد:"شهادت مادر و دختر تهرانی به دست آشوبگران" آن هم با گلوله؟؟!!. و ... بی اختی! ;ار خنده بر لبان هر خوانندهای مينشيند. خندهای تلخ. بسيار تلخ.
تمام کسانی که اين روزها در تهران بودند و آنچه را که رخ داد ديده اند با تمام وجود درک کردهاند که چه کسانی بر عليه مردم خش ونت ميکنند و چگونه. عکس ها و فيلم های موجود گواه زنده ای است از آنچه که در اين چند روز بر مردم تهران گذشت. همه می دانند که چه کسانی اسلحه دارند و زور. نيروی پليس از چه کسانی حمايت می کند و در مقابل کتک خوردن مردم خاموش به نظاره می نشيند البته اگر خود در کتک زدن مشارکت نداشته باشد.حتا مردم شاهد بوده اند بسيجی ای را که در مواجه با خشونت به کار رفته عليه مردم کارتش را پاره می کند و اشک ريزان صحنه را ترک می کند.
"در طول تاريخ هيچ گاه ستمديدگان خشونت را آغاز نکرده اند. اگر خود محصول خشونتند چگونه ميتوانند مبتکر آن نيز باشند؟... خشونت به وسيله ی کسانی پديد ميآيد که ستم ميکنند، استثمار ميکنند ودر شناختن ديگران به عنوان انسان قصور ميورزند، اما نه به وسيله ی آنان که ستمی ميکشند و استثمار ميشوند و ناشناخته ميمانند. اين محرومان از مهر نيستند که موجب بی مهری ميشوند بلکه کسانی هستند که نميتوانند مهر بورزند، از آن روی که فقط خود را دوست دارند، اين بی ياوران دستخوش دهشت نيستند که دهشت ميآفرينند بلکه جابرانی هستند که وضعی عينی ايجاد ميکنند که مايه پديد آمدن وازدگان زندگی است."
اين چيزی بود که درتهران شاهدش بوديم. مردم اعتراض می کردند. ظاهرا از توهينی که در جريان انتخابات به آنان شده، به خشم آمدند و برای اين که ثابت کنند "خس و خاشاک" نيستند و انسان اند و انسان را صبر و تحمل را نيز اندازهای است، به خيابان ها ريختند. هنگامی که فرياد دادخواهيشان با چماق و باتوم و زنجير پاسخ داده شد، خشم شان عصيان کرد و سرريزشد بر هر چه که نشان از دولت داشت: بانکها، تلفنهای عمومي، چراغهای راهنمايي، گداهای آهنی (صن! دوقهای صدق ;ات کميته امداد و ...) اتوبوس و ماشين دولتی...
راهپيمايی بدون خشونت شان را تا جايی ادامه دادند تا گاز اشکآور توان نفس کشيدن را از آنان گرفت و آنگاه بود که سطل های زباله به وسط خيابانها آورده و آتش زده می شد.
راه پيمايی بدون خشونت شان را تا جايی ادامه دادند که دختر، پيرزن و يا پيرمردی را در زير ضربات شديد باتوم يکی از انواع و اقسام بيشمار نيروهای نظامی و انتظامی وشبه نظامی می ديدند وبرای نجات وی اقدام می کردند و مجبور به زدن ماموران می شدند. اما بلافاصله در همان زمان هم همين مردم جلوی خشم بعضی از مردم را گرفته و نمی گذاشتند که ف! رد چماق به دست کتک بخورد.
راه پيمايی بدون خشونت شان را تا جايی ادامه دادند که از ساختمان بسيج و پايگاه بسيج تيری به سمت آنان شليک نشده بود. بعد از آن تعدادی به ساختمان حمله بردند با دست خالی و توانستند که تنها ماشين متعلق به پايگاه را به آتش بکشند. آخر با دست خالی که نمی شود به جنگ چاقوکشان مسلح رفت. اگر اين مردم اسلحه داشتند که ...
نمی خواهم آنچه را که در حال رخ دادن است تحليل کنم. تنها می خواهم به نکته ای اشاره کنم که يکی از نقاط مشترک اين رويدادها با حوادث دههی اول انقلاب است. سال های 58 تا 67. سبئعيت نيروهای مدافع حکومت و برخورد با کودکان و نوجوانان. تفاوتی هم وجود دارد، آن روزها حکومت اسلام پيمان نامه ی جهانی حقوق کودک را امضا نکرده بود و امروز امضا کرده است. اما اين امضا تغييری در خوی ضد انسانی آن بوجود نياورده است.
اولين مساله ای که باعث شد توجه ام به اين موضوع جلب شود عکس جنين تير خورده ای بود که در اولين تظاهرات آرام مردم همراه با مادرش کشته شد. و بعد عکس نوجوان 12 ساله ای که در همان روز يا دو روز بعد کشته شد و يا صدها نوجوانی که در خيابان ها کتک خورده و می خورند و يا دستگير شده و هم اکنون در زندان های با نام و بی نام اسير هستند.
کودکانی را هم وحشت زده ديديم که در م! ;اشين همراه پدر و مادرشان از وحشت حمله ی لباس شخصی ها به ماشين شان فرياد می کشند و ماموران بدون توجه به آنان سرگرم خرد کردن شيشه های ماشين هستند.
و يا کودکانی که پدر يا مادرشان در زندان ند و همراه کسی روزها را جلوی اوين و يا دادگاه انقلاب سر ميکنند و از وحشت برخوردهای وحشيانه وخشن ماموران با مردم و يا همهمه و هجوم مردم برای شنيدن نام زندانی شان به گريه می ! افتند.
زن جوان نگرانی را ديده ايم که چند هفته است از همسرش خبری ندارد و بی تابی فرزندش جلوی دادگاه انقلاب را با سيلی به صورتش جواب می دهد تا بتواند بشنود که شوهرش زنده است و اسم او در ليست يکی از زندان های با اسم ورسم آمده است.
و يا زنان بارداری را که در سلولهای اوين اسيرند و کودکشان تنها به گناه به دنيا نيامدن بايد زندانی باشند و از همه ی شرايط مناسب برای رشد محروم.
اما همه چيز به اين ختم نمی شود. اين جنايت بعد ديگری هم دارد. نوجوانانی را می بينی که تازه پشت لبشان سبز شده اما در لباس وهيات بسيج و لباس شخصی ها. باتوم به دست و سپر به دست. در حالی که می توانی وحشت را در چهرشان ببينی . منتظرند در سر ميدان ها و خيابان ها برای مقابله با مردم.
دهه ی اول حکومت جمهوری اسلامی هم همين اوضاع بود. نوجوانان بسياری به خاطر اعلام! يه و روزنامه ی فلان گروه سياسی در خيابان کتک می خورد و چشمش کور می شد و يا در اثر شدت ضربات کشته می شدند.. کودکان بسياری در زندان همراه با مادرانشان زندانی بودند و وسيله ای برای آزار و گرفتن اعتراف و همکاری از مادران و پدرانشان. و خانواده ها با زحمات بسيار می توانستند که آنان را از زندانبانان پس بگيرند. نوجوانان بسياری در زندان ها اسير بودند و اعدام شدند. حت! ا می توانيم اسامی نوجوانان بسياری را در ليست ناقصی که از قتل عام شدگان 67 موجود است ببينيم. به دختران نوجوان بسياری قبل از اعدام تجاوز کردند تا به بهشت نروند. آن موقع هم گروه ديگری از نوجوانان را ميديدی که مورد سوء استفاده قرار می گرفتند.نوجوانانی که به طرفدار رژيم بودند و می توانستی آنها را در حال کتک زدن مخالفان دولت و به زعم حکومتيان ضد انقلابيون ببيند.
به دست بسياری از نوجوانان هم اسلحه داده و در ميدان های جنگ از آنان استفاده می کردند. شب تا صبح برايشان نوحه های آهنگران را می گذاشتند و بعد صبح آنها را به روی ميدان های مين می فرستادند به جای گاو وگوسفند. چرا که برای گاو و گوسفند بايد پول می پرداختند. اما اين نوجوانان متاثر از فضای انقلابی سال 57 فکر می کردند که توان تغيير دنيا را دارند، تحت تاثير تبليغات 24ساعته تلويزيون و راديو و شست و شوهای مغزی در مدارس به ميل شخصی و پنهان از والدينشان به جبهه می رفتند.
وقتی نوجوانان باتوم به دست را در ميدان ولی عصر و انقلاب ديدم انديشيدم ! که آيا پدران و مادرانشان می دانند که فرزندانشان الان کجا هستند و برای چه کاری به خيابان آورده شده اند.
ايا اينها مصداق جنايات جنگی و نسل کشی نيست ؟ مطابق با پيمان نامه جهانی حقوق کودک استفاده ی کودکان دردرگيری های نظامی و قومی ممنوع است.
دردهه ی 60 اين جنايات و نسل کشی ها با سکوت کشورهای به اصطلاح آزاد ودموکرات غرب همراه شد. درآن سال ها هيچ کدام از دولت های اين کشورها دست ياری به مردم ايران ندادند چرا که تحليل غرب اين بود که يک ميليون تا يک ميليون و دويست هزار جوان با انديشه های ضد غربی در ايران زندگی می کنند که بايد به دويست تا سيصد هزار! ; نفر تقليل يابد تا خطری متوجه منافع سرمايه داران و شرکت های بزرگ سرمايه داری نشود. (مراجعه شود به خاطرات سوليوان در ايران)
اما امروز به مدد همت جوانان ايرانی و استفاده ی درست شان از وسايل ارتباط جمعی اين جنايات لحظه به لحظه و شايد همزمان به تمام دنيا مخابره شد و ديگر جای ترديد وانکار برای هيچ کس باقی نگذاشته است. حالا مردم ايران می خواهند که جنايتکاران بشری مطابق با قوانين انسانی محکوم و محاکمه شوند. اما باز هم دولت های غربی تنها به طولانی کردن زمان دادن رواديد به اين جانيان اکتفا می کنند و منتظرند که از اين آب گل آلود ماهی بگيرند و قر ;اردادهای اسارت بار ديگری را بر مردم ايران تحميل کنند. اما مردم ايران اين بار روی سخن با مردم جهان دارند چرا که می دانند تنها مردم دردشان را درک می کنند و به ياری شان خواهند آمد. مردم ايران می پرسند آيا اين همه پيمان نامه و کنوانسيون اگر قابليت اجرايی نداشته باشند و نتوانند کاری از پيش ببرند چه سود؟ مردم ايران می پرسند چرا سازمان های طرفدار حق! وق کودک در اين مورد سکوت کرده اند. به ياری کودکان و نوجوانان ايرانی بشتابيد.
29 تیر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر