[ ایرج مصداقی]
شاید خیلیها در چند سال گذشته اسم اکبر خوشکوش را شنیده باشند اما برای من به خاطر تجربهای که از سر گذراندم این نام، معنا و مفهوم خاصی دارد.
در دیماه ۶۰ مأموریت دستگیری من از طرف دادستانی انقلاب، به عهدهی اکبر خوشکوش نهاده شده بود که در آن زمان، از اعضای گروه ضربت کمیته منطقه ۱۲ نازیآباد و رابط بین این کمیته و دادستانی انقلاب در اوین بود و مأموریتهای محوله از سوی آنان را نیز اجرا میکرد.
مسئولیت گروه ضربت کمیته منطقه ۱۲ به عهدهی اسماعیل افتخاری (اسی تیغزن) بود که پیش از انقلاب در عین حالی که در استخدام هلیکوپترسازی ارتش بود با باجگیری از ساکنان «شهرنو» و محله «جمشید» روزگار میگذراند. بعد از انقلاب دایرهی کارش وسیعتر شد و حوزهی زورگویی و باجگیریاش به سراسر پایتخت گسترش یافت و اینبار اکبر خوشکوش و جنایتکارترین افراد در گروه ضربت کمیتهی منطقه ۱۲ را نیز همراه خود داشت. [1]
خوشکوش یکی از چماقداران و اراذل و اوباش نازیآباد بود که پیش از ۳۰ خرداد ۶۰ در پوشش مأمور کمیته، «برادران مکتبی» و «امت حزبالله»، به هواداران گروههای سیاسی که مشغول فروش نشریه و یا پخش اعلامیه بودند حمله میکرد و ضمن ضرب و شتمشان، بساط کتابفروشی آنها را به هم میزد.
وی به خاطر خوی جنایتکارانهای که داشت پس از ۳۰ خرداد با توجه به حضورش در گروه ضربت کمیته منطقهی ۱۲ و همراهی با اسی تیغزن و ارتباط نزدیکش با اوین قدرتی به هم زد و به «یکهبزن» نازیآباد تبدیل شد. در این دوره نام او در محله نازیآباد با دستگیری و شکنجه و کشتار عجین شده بود و چرخبازیگر به گونهای در یک نقطه سرنوشت من و او را به هم گره زد. او حکم صیاد را یافت من صید را. او شکنجهگر شد و من زندانی. او غالب و من مغلوب. داستان چند روزی را که «میهمان» او بودم در کتاب «نه زیستن نه مرگ» آوردهام. اما عاقبت او نیز مزهی دستگیری و شکنجه را چشید تا بفهمد که بیخود قائم مقام فراهانی نسروده بود که «روزگار است آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد، چرخ بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد».
پس از گذراندن بازجویی و شکنجهی مقدماتی با تعدادی از بچههای نازیآباد که همگی توسط اکبر خوشکوش دستگیر شده بودند همسلول شدم و تازه متوجه شدم که وی در محل به «اکبر خوشگوشت» معروف است. آنها که با دیدن اعمال اکبر خوشکوش نمیتوانستند خشمشان را فروخورند تعریف میکردند که وی در دوران نوجوانی بارها در محل، مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته بود و به این صفت شهره بود.
در حالی که باشگاه «تاج سابق» پشت کمیته قرار داشت و از پنجرهی سلول بخشی از ساختمان آن پیدا بود، همسلولیهایم با نشان دادن ساختمان مزبور تأکید میکردند تشک کشتی باشگاه تاج شاهد است که چهها با او نکردهاند. آه و افسوس همسلولیهایم زمانی شدت پیدا میکرد که وی کسی را برای شکنجه میبرد و یا تازه دستگیرشدهای را با کتک به سلول میانداخت.
یکی از کسانی که وی دستگیر کرده بود، نوجوانی بود هوادار «راه کارگر» که مادرش با رختشویی در خانههای مردم با مشقت وی را که از دو پا فلج بود بزرگ کرده بود. او با کمک دو عصای زیربغل چوبی راه میرفت و بخاطر مشکلات جسمی که داشت به سختی میتوانست صحبت کند.
سالها بعد اکبر خوشکوش هنگامی که در جوخههای ترور نظام در اروپا سازماندهی شد با اشاره به سابقهاش در کشتی فرنگی، اذعان میکرد که «فرنگیکار»[2] است! میگویند وی در ترور فریدون فرخزاد، احتمالاً دکتر کاظم رجوی و بمبگذاری در حرم امام رضا و ... [3] شرکت داشته است.
اشتهار او به دست داشتن در تروریسم بینالمللی تا آنجا بود که در دههی ۹۰ دولت کانادا یکی از دلایلی را که براساس آن به تقاضای پناهندگی منصور آهنی[4] مأمور وزارت اطلاعات در ونکوور کانادا جواب منفی داد «داشتن عکس مشترک با تروریست معروف اکبر خوشکوش در شهر رم» بود. نکته جالب توجه آن که ماهیت اکبرخوش کوش برای سرویسهای امنیتی اروپایی و آمریکایی نیز مشخص بود، اما اقدامی برای دستگیری او به عمل نیاورده بودند. [5]
اکبر خوشکوش در سیستم سرکوب رژیم، به پاس بیرحمیای که در مقابله با مخالفان نظام به خرج میداد، ارتقاء یافت و علاوه بر مسئولیتیافتن در ترورهای خارج از کشور به سمت مشاور عملیاتی وزیر اطلاعات در دوران فلاحیان رسید.
جدا از ارتقاء مقام در دستگاه امنیتی وی از رانتهای قدرت استفاده کرده و در حالی که فرزند سماورساز سادهای در نازیآباد بود بدون داشتن سواد، سرمایه و یا شم اقتصادی در نظام «عدل اسلامی» به ثروت میلیاردی هم رسید. او در هر پروژهای که نیاز به استفاده از زور و قدرت بود سهیم میشد.
در دهه هفتاد و در اوج فعالیتهای اقتصادی وزارت اطلاعات او و جواد خجسته باقرزاده برادر زن خامنهای همراه با برادران افراشته بطور غیرقانونی موبایل از دوبی وارد کرده و در بازار آزاد میفروختند. وقتی پای برادران افراشته به زندان و دادگاه باز شد باز هم کسی کاری به کار او و برادر زن خامنهای نداشت.
دلیل به زندان افتادن برادران افراشته بر میگشت به پاپوشی که «سربازان گمنام امام زمان» برای آنها دوختند. در دوران رونق ساخت و ساز در تهران وزارت اطلاعات که علاوه بر شرکت در قاچاق مواد مخدر به فعالیت در عرصههای مختلف اقتصادی نیز روی آورده بود متوجه شد که نان اصلی در بساز و بفروشی است. به همین دلیل برای وارد شدن در این بازار سعی در حذف بزرگترین مقاطعهکاران و برجسازان تهران کرد. به همین دلیل قرعه فال به نام برادران افراشته افتاد.
در جلسه پنجم دادگاه برادران افراشته، نقش اکبر خوشکوش و وزارت اطلاعات در انجام اعمال خلاف از پرده بیرون افتاد با این حال محسنی اژهای که در نمایش مزبور نقش قاضی دادگاه را بازی میکرد از خوشکوش که جرمش محرز بود به عنوان مطلع یاد کرد و اتهامی را به او نسبت نداد.
در همین جلسه داوود افراشته نحوهی كلاهبرداری اكبر خوشکوش با استفاده از پشتوانهی امنیتیاش را شرح میدهد:
«... در سال ۱۳۷۳ اكبر خوش كوش برای ساختن ساختمانی به من مراجعه كرد و كمك خواست كه در قبال این كار وی طی قراردادی كه بین شركت مخابرات و «شركت فران [وابسته به وزارت اطلاعات] بسته شده بود و در آن عنوان شده بود ۳۰۰ دستگاه موبایل گرفته شود را یادآور شد و گفت كه مایل است ۱۰۰ دستگاه آنرا به من بفروشد كه بعد من بابت خرید ۱۰۰ میلیون تومان چك به وی دادم و قرار شد چند روز بعد هم موبایلها را تحویل بدهد. بعد از مدتی در تماس با وی برای تحویل موبایلها وی گفت شركت كم كاری كرده و از من خواست تا در تماس با دوبی از آنجا گوشی خریداری و بعد از تحویل به فرودگاه به نام «اكبر اكبری» [نام مستعار اكبر خوش]به تهران آمده و پس از ورود گوشیها در عرض۳ تا ۴ ماه وی فقط ۲۹ دستگاه تلفن به من تحویل داد و حتی تعدادی را نیز به شخصی بنام همایون طوسی فروخت٬ ولی بعدها به علت تاخیر در تحویل ما تقاضای پولمان را كردیم كه ایشان نمیدادند و تهدید میكردند بالاخره پس از مدتها دوندگی توانستیم از وی بصورت چكی بلند مدت بگیریم. » [6]
تردیدی نیست که این دو از قبل همدیگر را میشناخته و کارهای زیادی را با هم انجام داده بودند و گرنه خوشکوش برای دریافت مبلغ کلان به غریبه مراجعه نمیکرد. اما محسنی اژهای تمایلی به رو شدن این رابطه ندارد. موضوع ساختمانی که افراشته در مورد آن توضیح میدهد برمیگردد به زمینی که خوشکوش به مدد حمایت دستگاه اطلاعاتی و به زور در بالای خیابان پاسداران تصاحب کرد و با کلاهبرداری از این و آن به ساخت و ساز در آن مشغول شد و برای آن که کسی جرأت نکند به او چپ نگاه کند دو طبقه از ساختمان مزبور را به سعید امامی و مصطفی کاظمی که از مسئولان اصلی دستگاه امنیتی و سرکوب بودند اجاره داد و در طبقهی دیگرش خودش زندگی میکرد. به این ترتیب سه نفر از مهرههای اصلی قتلهای زنجیرهای همسایه هم بودند و در یک مجتمع زندگی میکردند.
محسنی اژهای برای پیشبردن نمایش از افراشته میپرسد:
«در سال ۱۳۷۳ بین شما و خوشكوش گوشی موبایل مبادله میشد آیا خط هم میگرفتید؟ چگونه از شركت مخابرات خط میگرفتید؟»
داوود افراشته: من نمیگرفتم و این قرارداد بین شركت مخابرات و شركت فران بود.
محسنی اژهای: به شما چگونه تلفن همراه میدادند؟
داوود افراشته : گوشی را به من میدادند و فتوكپی شناسنامه میگرفتند و بعد بنام زده و به آدرس خریدار قبض صادر میشد بدون حتی یكبار مراجعه به شركت مخابرات! خوشكوش همین طور به چندین نفر تلفن فروخت و من فقط از طریق دوبی و توسط آقای خجسته [برادر زن خامنهای] گوشی موبایل خریداری و از طریق هواپیمائی به تهران انتقال میدادم.
محسنی اژهای: قیمت دستگاه با خط چه مقدار بود؟
داوود افراشته: ۲/۱ میلیون تا ۳۸ /۱ میلیون تومان كه مابین یك میلیون و ۹۰۰ تا دو میلیون میفروختیم.
محسنی اژهای: شما میدانستید كه واردات تلفن همراه ممنوع است؟
داوود افراشته: بله! ولی این كالا شاید تحت نام دیگری وارد میشد چون تنها شركت مخابرات عهدهدار وارد كردن این كالاست.» [7]
بدون تردید اکبر خوشکوش تلفنها را تحت عنوان کالای امنیتی و از طریق وزارت اطلاعات وارد میکرده که مأموران گمرگ[8] هم جرأت بازرسی آنها را نداشتهاند اما محسنی اژهای حتی تمایلی نشان نمیدهد که از متهم اصلی که اکبر خوشکوش بود بپرسد چگونه تلفن همراهی را که ورودش ممنوع بود وارد میکرد.
«محسنی اژهای : شما ۴۳ دستگاه را در چه ظرف زمانی گرفتید؟
داوود افراشته : حدود ۳ ماه طول كشید و میگفتند شركت فران به ما گوشی نمیدهد ولی خوش كوش گوشی تحویل میگرفت و خودش میفروخت» [9]
در دادگاه مزبور که به خوبی نشانگر فساد و بیعدالتی حاکم بر دستگاه قضایی رژیم است، اکبر خوشکوش حتا در ارتباط با یکی از صدها خلافی که مرتکب شده و راز آن از پرده بیرون افتاده هم مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد.
خوشکوش به خاطر ارتباط نزدیکی که با سعید امامی و مصطفی کاظمی داشت، در جریان باصطلاح رسیدگی به پروندهی قتلهای زنجیرهای توسط دوستان سابقش دستگیر و به زیر شکنجههای طاقتفرسایی برده شد. او را چنان شکنجه کرده بودند که شایعهی مرگش نیز در روزنامهها مطرح شد. در میانهی راه تصمیم نظام برای معرفی قاتلان به عنوان عوامل اسرائیل و موساد تغییر کرد و دستگیر شدگان و از جمله اکبرخوشکوش که بر منبای طرح و رهنمود خامنهای اعترافهایی هم در این زمینه کرده بودند، آزاد شدند. بدون تردید فشاری که او از شکنجه و آزار و اذیت و توهین و تحقیر کشید بسیار بیشتر از من بوده است. چرا که او با اشارهی رهبری نظام توسط دوستان و همراهانش شکنجه شد و مورد تحقیر قرار گرفت و لاجرم درد و سوزش آن هم بیشتر است.
چیزی از آزادیاش نگذشته بود که پدرش فوت کرد و در مراسم ختماش بسیاری از صاحبمنصبان نظام و از جمله کروبی که ریاست مجلس را به عهده داشت شرکت کردند تا بلکه از او دلجویی شود.
پس از آزادی اکبر خوشکوش از زندان، وی دیگر «سرباز گمنام امام زمان» نبود بلکه اخبار پیرامون او از طریق جناحهای گوناگون نظام انتشار مییافت. نکته عبرتآموز آن که هر دو جناح وی را از عاملان قتلهای زنجیرهای و تروریسم رژیم معرفی میکنند. در واقع اکبر خوشکوش که روزی کبکبه و دبدبهای برای خود داشت تبدیل شد به مهرهی سوختهی نظام و چوب دو سر طلا.
پس از آزادی از زندان ابتدا جناح «خط امام» وی را در زمرهی دشمنان خود و عامل جناح مقابل معرفی میکرد.
فریبا داوودیمهاجر در تماس با خبرنگار ایلنا دربارهی اقدامات او گفت:
«به دنبال انفجار بمب صوتی در مقابل منزلم روز ۱۸ مرداد امسال كه پس از فضاسازی برخی مطبوعات علیه من و ارسال پیغامهای مختلف برایم صورت گرفت، نامههایی به وزیر كشور و رئیسجمهوری برای پیگیری مسئله ارسال كردم.
فردی به نام «ا – خ»[اکبر خوش کوش] كه از متهمین قتلهای زنجیرهای است، قبل از شهادت حاجداود كریمی در مقابل منزل ایشان پس از برگزاری سخنرانی دكتر كدیور و مراسم دعای توسل مبادرت به فحاشی و تهدید علیه خانواده من نمود و قصد بر هم زدن مراسم را داشت. فضاسازی این فرد همچنان ادامه یافت؛ به گونهای كه با تماسهای تلفنی و فرستادن پیغام از طریق افراد مختلف برای من، تهدیدها و فحاشیها را ادامه داده و با سلب امنیت از من، خود را از مأموران عملیاتی وزارت اطلاعات معرفی میكند و میگوید كه در راستای اهداف برخی از مدیران وزارت كه از آنها نام میبرد، عمل میكند. » [10]
و بلافاصله سایتهای «امروز»، «اخبار روز»، «پیک نت»، «ایران امروز» و ... خبری را با این مضمون منتشر کردند:
«دور جدید فعالیتهای وی [خوشکوش] در مراسم ختم حاج داوود كریمی آغاز شد. او زمانی راننده حاج داوود كریمی بود و در چهارچوب مطلوب جمهوری اسلامی، مصادره وی به نفع رهبری نظام را بعهده داشت. وی در مراسم دعای توسل روزهای آخر زندگی حاج داوود كریمی با همراهی گروههای فشار تلاش زیادی بعمل آورد تا مانع سخنرانی دكتر محسن كدیور و حضور چهره های منتقد و مخالف شود و پس از ناكامی به تهدید و ارعاب یكی از همراهان نزدیك حاج داوود كریمی برخاست. ریشه درگیری نامبرده درخواست همرزمان نزدیك حاج داوود كریمی به جلوگیری از سوء استفاده محافظه كاران از كالبد بی روح حاج داوود كریمی بود كه در دوران حیات بشدت مورد بغض آنها قرار داشت.
پارهای از ناظران سیاسی معتقدند حضور پررنگ اكبر خوش كوشك در مراسم ختم حاج داوود كریمی و مراسم دومین سالگرد درگذشت دكتر علیرضا نوری و برخوردهای تهدیدآمیز با حاج محمدباقر بختیار[11] و مشاجرهاش با اكبر گنجی و تلاش وسیع وی برای نفوذ به داخل مجامع اصلاحطلبان با توجه به سوابق نامبرده و مشكلاتش نشانه فعالیت مجدد محفل قتلهای زنجیرهای است. نامبرده در آخرین حركت با احساس خطر از افشا شدن ماهیتش در فضای افكار عمومی به فحاشی و تهدید مستقیم و صریح حاج محمد بختیار پرداخته است.» [12]
پس از کودتای ۲۲ خرداد ۸۸، این بار کودتاچیان، خوشکوش را در زمرهی فعالان ستاد انتخاباتی موسوی معرفی کردند و از تلاشهای او در حمایت از «جنبش سبز» و هدایت و سازماندهی «اغتشاشگران» خبر دادند. تا کنون این اخبار از سوی موسوی و نزدیکانش تکذیب نشده است.
اما این واقعیت را هم بایستی در نظر گرفت که کودتاچیان با اتخاذ یک سیاست هماهنگ با انتشار اخبار جعلی سعید عسگر ضارب حجاریان و یکی از عناصر سیاهترین باندهای رژیم را که در وابستگیاش به نهادهای سرکوبگر سپاه پاسداران شکی نیست در زمرهی حامیان میرحسین موسوی و فعالان ستاد انتخاباتی او معرفی کردند[13] اما به سرعت مشخص شد که به پاس خدمات سعید عسگر به دستگاه ولایت، مسئولیت امور ایثارگران بسیج را که در خیابان سمیه تهران قرار دارد به عهده او گذاشتهاند و اخبار منتشر شده از سوی «عاشقان ولایت» کذب محض بوده است. [14]
سایت اینترنتی جهان که به یکی از محافل کودتاچیان وابسته است در حالی که به سالگرد ۲۲ خرداد نزدیک میشویم در مورد خوشکوش نوشت:
«اکبر خوشکوش که در داستانهای خیالی اکبر گنجی با نام عنصر اطلاعاتی فرنگی کار معرفی شده بود، پس از آخرین فعالیت سیاسیاش در ستاد میرحسین موسوی دیگر در هیچ مراسم رسمی و محفل سیاسی حضور پیدا نکرد تا اینکه روز گذشته در مراسم ترحیم پدر دادستان کشور حاضر شد و ناخواسته در مقابله دوربین قرار گرفت. ... حضور بی سر و صدای یک فعال سابقهدار امنیتی و اطلاعاتی در ستاد موسوی، در زمان خود سوالهای زیادی ایجاد کرد و حوادث سازماندهی شده پس از انتخابات نیز دهها برابر به این پرسشها افزود. برخی فعالان سیاسی معتقدند که اکبر خوشکوش نیز همپای خیلیهای دیگر برای پاسخگویی به برخی از اتهامات حوادث سال گذشته باید از سوی دادستان احضار شود. اکبر خوشکوش که نام او با قتلهای زنجیرهای بر سر زبانها افتاد در ستاد موسوی و وقایع پس از انتخابات نقش محوری داشت. » [15]
با توجه به رابطهی نزدیکی که خوشکوش و محسنیاژهای داشتند چنانچه او در مراسم ختم پدر محسنیاژهای شرکت نمیکرد عجیب بود.
یکی از وبلاگهای وابسته به کودتاچیان که سعی میکرد ندا آقاسلطان را «شهید نظام» معرفی کند در مورد اکبر خوشکوش مهملات زیر را بافت:
«عدهای بر این باورند که ندا آقاسلطان عضو فعال گروههای سیاسی علیه جمهوری اسلامی بوده که به دلیل خواستههای نابجای برخی از سران احزاب طرفدار موسوی، تهدید به جدا شدن از آنها نموده است. این تهدید به مذاق سردمداران جریان تروریستی حاکم بر واحد امنیت ستاد میر حسین موسوی که مسئولیت آن با «اکبر خوشکوش» متهم اصلی قتل داریوش فروهر و دیگر قتلهای زنجیرهای که تروریستی بسیار خطرناک و بینالمللی است که سابقه زیادی در ترور مخالفین نظام در خارج از کشور داشته، خوش نیامده است.
اکبر خوشکوش که از عناصر تاثیرگذار و تصمیمگیرنده اصلی مسائل امنیتی – عملیاتی ستاد موسوی بود و مستقیم زیر نظر سعید حجاریان فعالیت میکرد، پس از تهدیدهای بسیار علیه ندا و گوش نکردنهای او، تصمیم به حذف فیزیکی او گرفت.
بر همین اساس، در روز درگیریهای خیابانی، تیم عملیاتی ستاد موسوی، در قالب موتور سواری که ظاهری مذهبی داشته، کوچه به کوچه دنبال ندا روان میشود و در لحظهای که کاملاً با «آرش حجازی» که برای انجام عملیات تروریستی از لندن به تهران آمده بود، هماهنگ کرده بودند، اقدام به قتل ندا کردند و حجازی بر بالین ندا حاضر شد تا اگر گلوله او را نکشت، کار او را تمام کند.
بعد از مرگ ندا، آرش حجازی به لندن گریخت و اکبر خوشکوش برای در امان ماندن، همچنان به عنوان نورچشمی موسوی و به بهانه تأمین امنیت موسوی، در کنار خانواده او حضور دارد. [16]
یکی دیگر از سایتهای وابسته به کودتاچیان وی را سرتیم عملیات میدانی «اغتشاشگران» معرفی کرد:
«طراحان قتلهای زنجیرهای حلقه اول مشاورین میرحسین
تیم طراح و مجری قتلهای زنجیرهای که از نیروهای وابسته به جریان دوم خرداد و از نیروهای اسبق وزارت اطلاعات میباشند هم اکنون بعنوان حلقه اول مشاورین میرحسین موسوی مشغول خطدهی به ستاد وی و انجام عملیات روانی و اغتشاش در سطح شهر تهران هستند.
این تیم متشکل از: خسرو قنبری تهرانی، علی ربیعی(عباد)، سعید حجاریان، محمدرضا تاجیک میباشند که سرتیم عملیات میدانی این کمیته اکبر خوشکوش از اخراجیهای دستگاه امنیتی میباشد.» [17]
کودتاچیان وی را مسئول «سازماندهی آشوبگران» و مالک خانهای در جماران نیز معرفی کردند تا به نوعی ارادت او را به باقیمانده «بیتامام » که مغضوب «بیت رهبری» هستند نشان دهند:
سایت جماران با پشتیبانی مالی و لجستیکی شخصی به اسم «بالامیری» راه اندازی شده است و در حال برنامهریزی برای خانواده امام (ره) است . بالامیری از نیروهای امنیتی سابق است، وی هم اکنون [در] منزل سابق اکبر خوشکوش در جماران را خریده و در آنجا ساکن است.
همراهی و حداقل عدم برخورد قاطع سید حسن خمینی با این اقدامات موجب تعجب افكار عمومی شده است. لازم به ذكر است اكبر خوشكوش از جمله افراطیهای نهادهای اطلاعاتی بوده است كه به دلیل تندرویهایش از سازمانهای مذكور اخراج شده بود . خوشكوش در اغتشاشات اخیر وظیفه سازماندهی آشوبگران را برعهده داشته است . [18]
کسانی را که امروز در خدمت ولایت فقیه و دستگاه جور و ستم و استبداد او هستند به تأمل در زندگی و عاقبت اکبر خوشکوش که ۵۰ سالگیاش را هم پشت سر گذاشته دعوت میکنم. نگاه کنید چگونه او را مانند دستمال استفادهشدهای به دور میاندازند. سرنوشت شما بهتر از او نخواهد بود.
ایرج مصداقی ۱ خرداد ۱۳۸۹
بعد از انتشار :
بالامیری غلط است. نام صحیح وی شبدوست مالامیری کجوری است. طبق تحقیقاتی که کردم اکبر خوشکوش در جریان انتخابات از موسوی حمایت میکرده و هماکنون نیز روابط نزدیکی با علییونسی، وزیر اطلاعات دوران محمد خاتمی و معاون هاشمیشاهرودی رئیس سابق قوه قضاییه دارد. خوشکوش با توجه به شناختی که از درندهخویی رفقای سابقش دارد و به علت تهدیداتی که علیه خود احساس میکند زیاد آفتابی نمیشود. نکته حائز اهمیت آن که یونسی عضو کمیته سه نفره پیگیری قتلهای زنجیرهای بود و اکبر خوشکوش یکی از متهمین پرونده و یکی از تروریستها و جنایتکاران بینالمللی رژیم!
[1] وی نام خانوادگیاش را پیش از انقلاب از تیغزن به افتخاری تغییر داد. پس از انقلاب وی دیگر باجگیر خردهپای منطقه جمشید نبود، بلکه مهرهی مورد اعتماد رژیم و دستگاه سرکوب آن، به ویژه در غرب و جنوب غرب پایتخت بود. او از «کمیتهی انقلاب اسلامی» حقوقی دریافت نمیکرد و «فی سبیلالله» و برای رضای خدا، به کار داوطلبانهی مبارزه با «دشمنان اسلام» و حفظ «بیضهی اسلام» مشغول بود. گفته میشد از وی نیز در انجام اعمال تروریستی در خارج از کشور استفاده شد. در دههی هفتاد همسر و سه دختر او در ترکیه به سر میبردند و او با اعمال خلاقی که انجام میداد مخارج آنها را نیز تأمین میکرد. اسی تیغزن در سال ۷۷ و در اوج اختلاف میان باندهای مختلف رژیم، به اتهام ربودن و تجاوز به یک دختر نوجوان دستگیر شد و گوشهای از جنایتهایش شامل دهها فقره قتل، تجاوز به عنف، آدمربایی، باجگیری، جعلاسناد، کلاهبرداری، و ... از پرده بیرون افتاد. وی در خلال دادگاه مدعی شد که ۶ هزار نفر را دستگیر و روانهی زندانهای رژیم کرده است!
[2] کشتی فرنگی یکی از رشتههای ورزش کشتی است. در میان کشتیگیران ایرانی، کسانی که کشتیفرنگی میگیرند به فرنگیکار معروف هستند. خوشکوش با اشاره به این موضوع به شغل خود که شرکت در تیمهای ترور در خارج از کشور بود اشاره میکرد.
[3] بمبگذاری در حرم امامرضا در مشهد، در عاشورای سال ۷۳ (۳۰ خرداد) اتفاق افتاد که بر اثر آن تعداد زیادی از مردم کشته و زخمی شدند. ابتدا آن را به مجاهدین نسبت دادند اما بعدها در رسانههای وابسته به رژیم مطرح شد که اکبر خوشکوش بمب را به داخل حرم انتقال داده بود.
[4] آهني در 14 اكتبر 1991 وارد ونكوور در كانادا مي شود و ظاهراً به خاطر هواداری از مجاهدین خواستار موقعيت پناهندگي میشود دادگاه فرجام فدرال كانادا در حکم خود مبنی بر اخراج آهنی میگوید:»فرد بازداشت شده (آهني) يك قاتل آموزش ديده توسط سرويسهاي مخفي ايران بوده است».
[5] شبکه يک تلويزيون دولتی سوئد در برنامهی مستند «اسناد درونی» (Document inifran ) نشان داد که در سال ۱۹۹۰ پليس امنيتی سوئد در پی آگاهی از تلاش دولت جمهوری اسلامی برای ترور دیپلمات بلندپایه عربستان سعودی در استکهلم، اتوموبيل حامل تروريستها را در حالی که عازم عملیات بود به بهانهی خلاف رانندگی متوقف کرده و تروريستها را دستگير میکند. در جريان دستگيری اين افراد، مشخص میشود که ۳ نفر از آنها، از جمله صاحب اتوموبيل بنام حسنپور، دارای پاسپورت ديپلماتيک هستند و پلیس ناچار آنها را آزاد میکند. اما فرد چهارم، حسن پورزمانی پاسپورت عادی داشته و به همين دليل به بازداشتگاه روانه میشود اما ۲۴ ساعت پس از دستگيریاش بدستور وزرات خارجه اين کشور، وی را سوار بر هواپيمای ایران ایر، به ايران بازميگردانند. پس از وقوع جنايت ميکونوس که به قتل فجيع دکتر صادق شرفکندی و سه نفر از همراهانش در برلين منجر شد، فاش شد که حسن پورزمانی، در واقع «عبدالرحمن بنیهاشمی»، يعنی همان فردی بوده که رهبری جنايت ميکونوس را برعهده داشته است.
[6] روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶
[7] روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶
[8] در آن دوران تعدادی از شکنجهگران، بازجویان، پاسداران دادستانی همچون اسلامی، محمد خاموشی و ... در گمرک مهرآباد مشغول کار بودند که میتوانستند به خوشکوش و باند همراه او کمک کنند.
[9] روزنامه اطلاعات ـ۳/۷/۱۳۷۶
[10] ایلنا ۹ آبان ۸۳
[11] محمدباقر بختیار از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بود. وی در دوران جنگ بعنوان یکی از فرماندهان و اعضای شورای فرماندهی سپاه در مناصب مختلف به کار اشتغال داشت. از مهمترین پستهای وی میتوان به فرماندهی سپاه کردستان، فرماندهی محور های عملیاتی جنوب کشور، ریاست بازرسی نیروهای مسلح، مسئول بنیاد تعاون سپاه ، اشاره کرد. وی دارای سه فرزند است و فریبا داوودی مهاجر که هماکنون در آمریکا ساکن است همسر و علیرضا افشاری داماد اوست.
[13] سعید عسگر در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری با راه اندازی یک ستاد فرعی در سه راه تقیآباد شهرری به نفع آقای موسوی به فعالیت میپرداخت. همچنین در یکی از مصاحبههای تلویزیونی میر حسین موسوی در جریان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری، سعید عسگر، سعید حجاریان و بازجوی عسگر در وزارت اطلاعات، آقای موسوی را همراهی میکردند. ... در آشوبهای خیابانی اخیر، سعید عسگر با ساماندهی چند تیم 5 نفره در جهت کمک به اغتشاشگران فعالیت میکرد و در جریان پیگیری نهادهای امنیتی برای شناسایی اغتشاشگران، وی نیز شناسایی شد.
http://www.khabaronline.ir/news-10964.aspx
[18] http://javani-man.blogfa.com/post-389.aspx
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر