ایرج مصداقی
در سه دههی گذشته کمتر روزی بوده است که مردم ایران در سایهی نکبت ولایت فقیه فاجعهای را از سر نگذرانده باشند. قتل بیرحمانهی هالهی سحابی قطعاً اولین جنایت نظام جهل و جور و جنایت نیست و آخرین آن هم نخواهد بود.
تجربه نشان داده است که سکوت و یا توجیه هر یک از این جنایات و تلاش برای منزه جلوه دادن چهرهی سردمدار این دستگاه پلید، جانیان را در انجام جنایات خود تشجیع و تشویق میکند.
***
قتل فجیع هاله سحابی به دست نیروهای امنیتی و «سربازان گمنام امام زمان» یک بار دیگر بیرحمی و شقاوت نظام جمهوری اسلامی و کارگزاران دستگاه ولایت را پیش چشم جهانیان پدیدار کرد.
اگر امروز جهانیان از ظلمی که بر خانوادهی داغدار و عزادار سحابی روا میشود باخبر میگردند در سه دهه گذشته هزاران جنایت در خفا صورت گرفته و جهان از آن خبردار نشده است. از این بابت میتوان گفت خوشا به سعادت هاله سحابی که مرگ دلخراشش یک بار دیگر نقاب از چهرهی کریه نظام ولایت فقیه و گرداننده اصلی آن برداشت.
***
قتل بیرحمانهی هاله سحابی در ۱۱ خرداد ۱۳۹۰ در لواسان مرا میبرد تا قتل دلخراش بهناز شرقی در ۲۷ اسفند ۱۳۶۱ در قزلحصار. هر دو تنها دختر خانواده بودند.
بهناز شرقی نمین
صبح ۲۷ اسفندماه ۱۳۶۱، بهناز شرقی نمین سوپروایزر بخش مامایی بیمارستانهای «حمایت از مادران» در خیابان مولوی و «عیوض زاده» در خیابان چرچیل و مادر دو کودک خردسال پیش از آن که برای تعطیلات سال نو به سفر برود برای ملاقات با برادرش شهنام، همراه با دختر ۵ سالهاش نیما به زندان قزلحصار مراجعه میکند. چند روز قبل حاجداوود رحمانی رئیس زندان قزلحصار به او قول داده بود که بمناسبت فرارسیدن عید نوروز اجازه دهد برادرش را ببیند.
بهناز در مقابل در اصلی زندان قزلحصار با مخالفت پاسدار محمدرضا جبلی، فرزند اسد، متولد ۱۳۴۰، دارای شناسنامه شماره ۷۸ صادره از شهریار، عضو بسیج، ساکن شهریار، مأمور به خدمت در زندان قزلحصار مواجه میشود.
درخواست بهناز برای ملاقات با برادرش با مخالفت و توهین پاسداران زندان مواجه میشود و پس از اصرار وی، کار به مشاجره کشیده میشود.
پاسدار محمدرضا جبلی وی را تهدید میکند «چنانچه محوطه را ترک نکنی خُردت میکنم». بهناز که چنین توقعی نداشت و تصور نمیکرد پافشاری برای دیدار با برادر آنهم در شب عید و از سوی خواهری که از راه دور آمده، چنین بهایی داشته باشد، موضوع را جدی نمیگیرد و همچنان روی ملاقات با برادرش پافشاری میکند. پاسداران او را مجبور میکنند که از محوطه بیرون رود. او در حالی که میان در ایستاده بود، همچنان برای ملاقات با برادرش اصرار میکند اما ناگهان پاسدار جبلی تهدید خود را عملی کرده و با بستن درب برقی زندان سر وی را در مقابل چشمان دختر خردسالش لای درب آهنی زندان میگذارد و باعث مرگ فجیع او میشود. در صورت جلسهی دادگاهی که بعدها برای رفع و رجوع جنایتی که مرتکب شده بودند، ترتیب داده شد، آمده است که سر بهناز «بین درب و میله آهنی و قسمتی از جدار چهارچوب قرار گرفته و له شده است». در همین گزارش تأکید شده که او «در اثر فشار و له شدن صورت و ضربه به سر فوت کرده است». (۱)
پس از قتل فجیع بهناز، حاج داوود رحمانی دو نفر از زندانیان را که برای بیگاری به محوطهی زندان برده شده بودند، مجبور به انتقال پیکر درهم شکستهی بهناز به بهداری زندان میکند و برانکاردی را که با آن جنازه را حمل کرده بودند، به آتش میکشند. چرا که مدعی بودند «نجس» شده است.
پیکر بهناز بدون اطلاع خانواده توسط نیروهای امنیتی در بهشت زهرا به خاک سپرده میشود و خانوادهی داغدار او امکان برگزاری مراسم یادبود را پیدا نمیکنند.
جنایتکاران که نمیتوانستند قتل بیرحمانهی بهناز را در حالی که سر و صورتش له شده بود، ایست قلبی جلوه دهند کوشیدند بخشی از مسئولیت را به گردن مقتول بیاندازند.
در حکم «شعبه ۱۴۱ دادگاه کیفری یک پاسداران مرکز» که به منظور رفع و رجوع این جنایت فجیع برپا شده بود، بهناز نیز مقصر جلوه داده شده و آمده است:
«در مجموع خانم مراجعه کننده هم در این رابطه ظاهراً بی تقصیر نبوده است زیرا اولاً آن درب اصلاً محل مراجعه افراد عادی نبوده و میبایست از درب دیگری مراجعه میکرده و ثانیاً با تحقیقی که به عمل آمده درب برقی به هنگام بسته شدن دارای صدای نسبتاً زیادی است که در اثر اصطکاک بر روی ریل به وجود میآید و به صورت آهسته بسته میشود و بطوری سرعت ندارد که فرصت انجام عمل را با سرعت زیاد خودش سلب نماید... با لحاظ این تخلفات از ناحیه خانم مراجعه کننده ...»
هاله سحابی
صبح ۱۱ خرداد ۱۳۹۰ زندانی سیاسی هاله سحابی، در مراسم تشیيع جنازه پدرش عزتالله سحابی که تحت کنترل شديد نيروهای امنيتی برگزار میشد بر اثر ضرب و شتم نیروهای امنیتی و خونریزی داخلی در مقابل چشمان حیرت زده همسر، فرزندان و مادرش جان داد. هاله که به اتهام تبليغ عليه نظام از طريق «حضور مکرر در تجمعات غير قانونی و اخلال در نظم عمومی» و اقدام علیه «امنیت ملی» به دوسال حبس محکوم شده بود برای شرکت در مراسم ختم پدرش به مرخصی آمده بود.
در اخبار و به نقل از شاهدان آمده است یکی از مأموران امنیتی که قصد داشت تصویر بزرگ مهندس سحابی را که در دستان هاله بود بگیرد، با کشیدن آن تصویر از دست هاله، بر اثر مقاومت و اعتراضی که وی انجام داد، با آرنج خود محکم به پهلوی هاله زد و او را نقش بر زمین کرد.
از اولین ساعات انتشار خبر قتل هاله سحابی، دستگاههای تبلیغاتی نظام سراسیمه تلاش میکنند با انکار قتل هاله سحابی دلیل مرگ وی را گرمای هوا و ایست قلبی جلوه دهند. جنایتکاران که بهتر از هر کس به جنایت خود آگاهند بدون آن که جنازه را کالبد شکافی کنند شبانه اقدام به دفن آن میکنند.
***
به شباهتهای این دو قتل فجیع در فاصله ۲۸ سال توجه کنید. از سال ۶۱ تا سال ۹۰ تغییری در رفتار نظام نکبت ولایت فقیه صورت نگرفته است.
آن روز خمینی بود و دستگاه جنایتکارش که آیتالله منتظری آن را بدتر از ساواک نامید و امروز خامنهای و بیت فاسد و جنایت پیشهی او که روی جنایتکاران تاریخ را سفید کردهاند.
آن روز بهناز در مقابل چشمان از حدقه در آمدهی فرزند ۵ سالهاش که کودکانه میگریست و فریاد میزد و کمک میخواست پرپر زد و امروز هاله سحابی در مقابل بهت و ناباوری فرزندان برومند و بستگان داغدارش به خاک افتاد.
بهناز شرقی برای ملاقات با برادر از بیمارستان محل کارش به قزلحصار شتافت؛ جایی که قتلگاهش شد و مخفیانه در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
هاله سحابی برای وداع با پیکر پدر از زندان به لواسان و خانهی پدری آمد؛ جایی که قتلگاه او شد و در سکوت شب با تهدید نیروهای وابسته به دستگاه ولایت در بهشت فاطمه لواسان به خاکسپرده شد.
آن روز خانوادهی شرقی امکان برگزاری مراسم بزرگداشت دخترشان را نداشتند و امروز خانواده سحابی و شامخی با تضیقات گوناگون برای برگزاری مراسم یادبود هاله مواجه شدند.
آن روز مادر شرقی پس از اعتراض به حکم صادره از سوی «دادگاه» مورد ضرب و شتم قرار گرفت و امروز شرکتکنندگان در مراسم یادبود هاله سحابی با ضرب و شتم مواجه شده و بازداشت شدند.
آن روز «دادگاه کیفری یک پاسداران مرکز» که نمیتوانست منکر وقوع قتل شود حکم به پرداخت نصف دیه یک فرد مسلمان داد (۲) و امروز از همان ابتدا بلندگوهای ولایت یک صدا تبلیغ میکنند که هاله سحابی در اثر هیجان و ایست قلبی جان داده است تا هیچیک از «سربازان گمنام ولایت» در مظان اتهام قرار نگیرند.
ایرج مصداقی ۱۲ خرداد ۱۳۹۰
پانویس:
۱- مقاله من در مورد بهناز شرقی را در آدرس زیر میتوانید ملاحظه کنید.
http://www.didgah.net/print_Maghaleh.php?id=16970
۲- مادر سرهنگپور نمین و پدر شرقی نمین از دریافت دیه خودداری کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر