تلاش برای نفوذ در سازمان ها، احزاب و نیروهای مخالف شیوه کمابیش معمول همه سازمان های امنیتی و دستگاه های اطلاعاتی کشورهای جهان است. حتی در کشورهای با حکومت های دموکراتیک هم به طور گسترده از این شیوه ها استفاده می شود. به طور معمول هیچ دولتی داوطلبانه به نفوذ و حضور مأموران امنیتی خود در میان نیروهای مخالف، لااقل تا پیش از اجرای پروژه مورد نظر، اعتراف نمی کند. به عنوان نمونه حضور مأموران نفوذی سازمان های امنیتی آلمان حتی در سطوح رهبری حزب دست راستی ان ـ پ ـ د، تشکیلات طرفداران نازی ها، وقتی بر ملا گردید که تلاش دولت آلمان برای ممنوع کردن این حزب در برابر دادگستری ناکام ماند. قضات عالی ترین مرجع قضایی آلمان چنین استدلال کردند که حضور گسترده مأمورین امنیتی نفوذی در سطوح مختلف رهبری حزب در حدی بوده که برای سیاست و خط مشی حزب تعیین کننده بوده است، بنابراین نمی توان به دلیل سیاست ها و فعالیت هایی که به احتمال زیاد از طرف مأموران نفوذی اعمال شده اند، این حزب را ممنوع کرد.
تلاش حکومت های دیکتاتوری برای نفوذ در میان صفوف مخالفین اغلب به قصد از هم پاشی، ضربه زدن و حذف فیزیکی نیروهای مخالف است. سابقه اینگونه اقدامات در ایران به اندازه سابقه طولانی حکومت های دیکتاتوری است. در دوران حکومت خائن پهلوی، ساواک و حزب توده آنچنان با هم درآمیخته بودند که در نهایت معلوم نشد که ساواک در حزب توده نفوذ کرده بود یا حزب توده در ساواک! همین شبهه در مورد ارتباطات سازمان اکثریت و نیروهای امنیتی رژیم جمهوری اسلامی هم همچنان وجود دارد. سران جنایتکار رژیم آخوندی پس از اینکه بر اریکه قدرت تکیه زدند، همواره از همین شیوه برای ضربه زدن و متلاشی کردن نیروهای مخالف بهره جسته اند و متأسفانه در مواردی موفق هم بوده اند و توانسته اند ضربه های اساسی به برخی نیروهای مخالف رژیم وارد کنند. ترور جنایتکارانه عبدالرحمان قاسملو، رهبر حزب دموکرات کردستان در وین و ترور وحشیانه دکتر شاپور بختیار در پاریس تنها دو نمونه از ضربه هایی هستند که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از طریق مزدوران نفوذی خود تا کنون بر پیکر اپوزیسیون وارد کرده است.
پس از پخش فیلمی تحت عنوان "الماسی برای فریب" در شبکه پشم و شیشه جمهوری اسلامی در مورد تلاش های مزدوری به نام محمدرضا مدحی برای نفوذ در میان مخالفان رژیم و ارتباطات او با افرادی نظیر علیرضا نوری زاده و دار و دسته موسوم به موج سبز، موضوع نفوذ و حضور مأموران اطلاعاتی ریز و درشت بارگاه ولایت فقیه در میان نیروهای مخالف رژیم موضوع روز شده است. در ورای جنبه های امنیتی این ماجرا و تمامی جعلیات و دروغ هایی که وزارت بد نام اطلاعات از طریق پخش این فیلم در میان مردم می پراکند، پرسش های اساسی در مورد علت این اقدام و رو کردن آن توسط خود رژیم در چنین شرایطی وجود دارند. آیا قالب کردن پهلوان پنبه درمانده ای از میان معلولین شیمیایی جنگ ضد میهنی، (کسی که به گفته نوری زاده روزانه 80 تا 90 قرص قورت می داده!)، به یک سری افراد وامانده بی مایه که به ناحق نام اپوزیسیون بر خود نهاده اند و در طی سالیان اخیر به طور پیاپی و متناوب از چاله سید در آمده و به چاه شیخ افتاده اند و در هیچ شرایطی هیچگونه خطر جدی برای جمهوری اسلامی نداشته اند، آنچنان شق القمری است که دستگاه تبلیغاتی بارگاه ولایت فقیه اینچنین آن را در بوق و کرنا کرده و بر سر آنتن ها فرستاده اند؟ ادعای مسخره وزارت بد نام اطلاعات در مورد شکست دادن پروژه کذایی دولت در تبعید حتی مرغ پخته را هم به قهقهه می اندازد!
تا آنجا که به نیروهای جدی اپوزیسیون برمی گردد، آنها همواره خطر نفوذی های رژیم آخوندی را جدی گرفته و در حد توان خود هوشیارانه و با رعایت مسائل امنیتی در جهت مقابله با چنین طرح هایی اقدام کرده و می کنند. نوری زاده ها، مخمل باف ها، نگهدارها، کدیورها، گنجی ها و سایر شال به گردن ها، سخنگوها و مشاوران ارشد و دون پایه سبز سیدی هم که هرگز اساس رژیم را زیر سئوال نبرده اند و همواره در جهت قالب کردن این سید شیاد یا آن شیخ مکار به عنوان منجی اصلاح طلب به مردم اسیر ایران دست در دست آخوندهای خونریز داشته اند، پس اینهمه گرد و خاک برای چیست؟ آیا برملا کردن فریب کوچک الماسی توسط دستگاه های اطلاعاتی رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی در خدمت استتار و ادامه فریب بزرگتر "دوران طلایی امام" نیست؟
در برابر فریب بزرگی که دار و دسته سبز سیدی پیرو سید میرحسین و شیخ مهدی به راه انداخته اند و سحر و جادویی که با کمک دستگاه های تبلیغاتی استعمارگران برای قالب کردن یکی از خونین ترین دوران های تاریخ معاصر ایران به عنوان "دوران طلایی امام" به نسل جوان ایران به کار گرفته اند، قالب کردن چند سنگ بی ارزش به امثال نوری زاده و شرکاء به عنوان الماس بدون شک کار چندان سختی نبوده است و فریب کوچکی بیش نیست. طرد پیروان سبز چرکین سیدی با هر نامی و در هر لباسی از صفوف اپوزیسیون برای مقابله با فریب بزرگ پیروان مکار خمینی دجال بیش از هر زمان دیگری ضرورت یافته است. طلای کذایی خونین خمینی دجال بسیار خطرناک تر از الماس جعلی سید علی است.
میلاد مختوم
17 ژوئن 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر