۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

بند ۳۵۰ زندان اوین: حقیقت عریان امروز کشور ما


حقیقت ایران و جنبش آن است که امروز در اوین می گذرد. نبض جنبش مردمی ایران در اوین می تپد و امروز ١٢ تن از فرزندان ملت برای آنچه آرزوی دیرین ملت است آخرین سرمایه های خود را به میدان آورده اند. اعتصاب غذای این ١٢ تن در اعتراض به شهادت صابر و هدی، حقیقت همه ی آن چیزی است که در جامعه ی ایران می گذرد. آیا در حصار رو به خلوت اولیای امر گوشی، چشمی، زبانی برای شنیدن و دیدن و گفتن از حقیقت وجود دارد؟...

کلمه- مهستی شیرازی: در روزهای آغازین جنبش، تردیدهای زیادی در جامعه وجود داشت. حتی در میان روشنفکران و فعالان سیاسی کمتر کسی این مواجهه ی سهمگین حکومتی به نام اسلام را با مردم خویش حدس می زد. همه امیدوار بودند که پیام ملت توسط اولیای امور به موقع شنیده شود. حجم کثیری از نامه ها و توصیه نامه های دلسوزانه و صمیمانه که به رهبری نظام نوشته می شد، گواه اند که در مسوولیت آنچه در کشور می رود تردیدها فراوان بود .


جمعی از سر خوش بینی و گروهی بنا به مصلحت و دسته ای به نام حکمت، امیدوار بودند که رفتار گروهی از مجریان و دست اندرکاران سرخود باشد و آرزو می کردند که مسوولان اصلی و رهبری نظام از آنچه در کف خیابان ها و اعماق زندان ها می گذرد بی خبر باشند. حتی در روزهایی که فاجعه ی کهریزک جهانی شد و مدعیان اصول و مستی زدگان قدرت تلاش کردند که با بزرگنمایی برخی توصیه های نامعلوم و مبهم و درج اخبار خلاف واقع، حقیقت ماجرا را منحرف کنند؛ باز هم دلسوزان واقعی ملت ایران صمیمانه آرزو کردند چنین باشد. کسی چه می داند، شاید دچار خوش بینی مفرط شده بودیم و شاید هم سنت قرآنی استدراج حکمت ماجرا بود!؟


کشورها و دول خارجی هم که به سیاست ها و رفتار جمهوری اسلامی همیشه با تردید نگریسته اند، از درک واقعی ماهیت نظام و حقیقت تصمیم ها عاجز بودند و هر از گاهی با حمایت از یک سو و برقراری ارتباطات مشکوک و غیر رسمی به نوعی به رفتارهای اقتدارگرایانه و غیر دموکراتیک مشروعیت می دادند و آبی بر آسیاب دیکتاتوری می ریختند .


خلاصه اینکه، آن روزهاهنوز به یمن قدوم جنبش سبز و پایمردی جاودانه رهبران جنبش، ماهیت واقعی حاکمیت آشکار نشده بود و مناسبات قدرت در لایه های نهایی حکومت بر همگان معلوم نبود و استبداد دینی این گونه عریان و بی آبرو در منظر دیدگان تاریخ نایستاده بود. بی دلیل نبود که کسی نمی گفت. و اگر هم می گفت شنیده نمی شد، که برابر اصل ١٠٧ قانون اساسی رهبر منتخب خبرگان نه تنها ولایت امر بلکه (مسوولیت های ناشی از آن) را هم بر عهده دارد .


اما این روزها همه چیز تغییر کرده است. این روزها به یمن چشمان باز ندا و قامت رشید کیانوش آسا و سبزی سهراب، چشم همگان بر کراهت استبداد دینی و رشادت یک ملت و سبزی یک جنبش باز شده است. در سایه ی ٢ سال صبر و استقامت جنبش سبز و به برکت استراتژی آگاهی بخشی آن، کمتر کسی است که نداند مسوولیت نهایی آنچه در کشور می گذرد بر عهده ی چه نهاد هایی است؟ آگاهی های منتشره توسط جنبش سبز، تا جایی پیش رفته است که هیات حاکمه بر کشور را نیز به صرفه انداخته است که مسوولیت ناتوانی و ناکارآمدی و فقدان مشروعیت خویش را به گردن جریانی کذایی بیاندازد تا افکار عمومی را از منحرف کند. (غافل از آن که میر حسین یکسال پیش در این باره هشدار داده بود و حقیقت این کذا را گفته بود.) شهادت هاله سحابی و هدی صابر به خوبی نشان داد که دیگر کسی مسوولیت واقعی این شهادت ها و جنایت ها را به عهده ی مجریان دست چندم آن نمی اندازد .


کمتر کسی سراغ آن ناجوانمرد از خدا بی خبری را گرفت که پهلوی هاله را نشانه رفت. به زعم فرا افکنی دادستان، کسی برای شهادت صابر سراغی از مسوولان اوین نگرفت. دیگر بر صفحه اخبار و تحلیل ها و پیام ها نامی از طایب و حسینیان و نقدی و مرتضوی نمی رود! حتی محمود احمدی نژاد هم دارد باز از آب گل آلود ماهی می گیرد و زیرکی دروغ آمیز خود را به نمایش می گذارد! و .. تلخ تر و گزنده تر از همه وجهه ای است که گروهی بی ریشه به نام مخالفت با رهبری و روحانیت برای خود می خواهند دست و پا می کنند !!


اما از پندارهای باطل و رویاهای بی تعبیر و خیال های خام باید گذشت. حقیقت ایران و جنبش آن است که امروز در اوین می گذرد. نبض جنبش مردمی ایران در اوین می تپد و امروز ١٢ تن از فرزندان ملت برای آنچه آرزوی دیرین ملت است آخرین سرمایه های خود را به میدان آورده اند. اعتصاب غذای این ١٢ تن در اعتراض به شهادت صابر و هدی، حقیقت همه ی آن چیزی است که در جامعه ی ایران می گذرد. آیا در حصار رو به خلوت اولیای امر گوشی، چشمی، زبانی برای شنیدن و دیدن و گفتن از حقیقت وجود دارد؟ آیا متولیان امر مسوولیت روز افزون خود را شاهد نیستند و به عواقب تلخ این همه مسوولیت واقف اند؟

هیچ نظری موجود نیست: