16مهر.برادرسهراب اعرابی:اگر برادر من کشته نشده پس چرا شما می خواهيد ديه پرداخت کنيد؟
کلمه-زهرا صدر: روز ۲۵ خرداد هنوز هم يادآور عکس جوانی است که با سربند سبز در کنار مادر نگران آينده است که در چشمانش فرياد می شود. سهيل اعرابی برادر سهراب تعريف کرده بود: ”عکاس آن عکس خودم بودم. به نظرم آن روز دستها و چشم های من برای خودم نبود، قدرت عجيبی داشتم مثل خيلی از شهروندان معمولی که عکاس و فيلمبردار نبودند اما پس از انتخابات و در روزهای اعتراض و راهپيمايي، لحظه به لحظه ظلم و خشونتی که در خيابان می ديدند را ثبت می کردند.“
سهراب اعرابی جوان ۱۹ ساله ای که پس از راهپيمايی مسالمت آميز ۲۵ خرداد ماه، خانواده ی وی مدت ها به دنبالش زندان ها و کلانتری ها و بيمارستان ها را گشتند و پس از ۲۶ روز، مادر و برادرِ سهراب، جنازه ی اين جوانِ ۱۹ ساله را در پزشکيِ قانونی شناسايی می کنند.
پروين فهيمی از نخستين مادران داغداری بود که پس از کشته شدن فرزندش سکوت نکرد. وی تنها چند روز پس از خاکسپاری سهراب اعرابی به همراه جمعی از زنان عضو کمپين يک ميليون امضاء ، علی رغم فضای کاملا امنيتي، به ديدار خانواده ندا، ديگر شهيد جنبش رفت.
وی همان روز ها در گفتگو با کلمه تنها شرط گذشتن از خون پسرش را آزادی تمام زندانيان سياسی اعلام کرده و گفته بود اگر همه زندانيان سياسی را با اعلام برائت آزاد کنند از خون سهراب می گذرم اما اگر قرار باشد فرزندم را که کشته اند و زندانيان هم در زندان باشند از خون سهراب نمی گذرم.
حکايت اين روزهای کشور، يادآور قصه ی دو زنی است که هر دو مدعی می شوند کودک بينشان فرزند اوست، به دستور حاکم هر کدام يکی از دستان کودک را می کشند و قرار است هر که موفق شد بچه از آن او باشد. پس از چند دقيقه مادر اصلی که نگران درد دست کودک است نگران او را رها می کند و زن کذاب همچنان می کشد. مادر اصلی است که دلنگران واقعی کودک است. قصه ی اين روزهای ايران شده است که هر که از راه می رسد ضربه ای می زند و او که مادر اصلی است دغدغه ی کشور را دارد و از خون پسرش می گذرد تا اوضاع کشور به سامان شود.
در همين باره سهيل اعرابی برادر سهراب در گفتگو با کلمه در واکنش به هجويات منافقين داخلی و خارجی عليه مردم و جنبش مردمی سبز، می گويد: سازمان مجاهدين خلق به نظر من يعنی تعدادی آدم در يک کمپ که معلوم است تحت چه فشارهايی از جانب سرانشان قرار دارند. طبيعتا اعضای اين کمپ اگر نظری هم بدهد و حرفی بزند نمی تواند ادعا کند مردمی است. من معتقدم مجاهدين خلق با رفتارهايی که دارد فقط تداعی کننده ی يک ديکتاتوری است. من به آنها که به هر طريق تلاش می کنند خودشان را به مردم بچسبانند پيشنهاد می کنم که اگر واقعا دوست داريد با مردم باشيد ببينيد مردم داخل چه می خواهند و صدای آنها را بشنويد به جای آنکه از اعتراض مردم استفاده کنيد و اسم خودتان را مطرح کنيد.
گفتگوی کلمه با سهيل اعرابي، برادر سهراب پيش روی شماست:
چندی پيش واکنشی از شما به هجويات عليه جنبش سبز از جانب مجاهدين خلق ديديم. اصل ماجرا و دليل آن واکنش چه بود؟
من، برادرم و مردمی که آن روزها با رنگ سبز که برايمان نماد ميرحسين موسوي، کانديدای منتخب مان بود وارد خيابان شديم. آن روزها بحث جنبش و اعتراض در اين سطح نبود. ما به دنبال تغييراتی در کشورمان بوديم که در آن زندگی برای همه بهتر باشد. می خواستيم تغييری در کشورمان به وجود بياوريم. نه تنها برادر من خيلی از جوان ها نظرشان همين بود. اما بعد از انتخابات و پس از آن تقلب گسترده همان حرکت های خودجوش تبديل به اعتراض شد و باز هم به خيابان ها آمد و اين بار نام جنبش اعتراضی سبز را به خود گرفت. و بعد هم تمام آن اتفاقات. من فيلمی از اين تلويزيون ديدم که نه تنها مسخره کردن شخصيتی به نام آقای موسوی بود که انتخاب برادرم و خيلی از افراد ديگر بود، بلکه توهين به عقايد تک تک ايرانيانی بود که از اين جنبش دفاع می کنند.
به نظر شما اين برخوردها از سوی منافقين چقدر با ادعای هوادار خلق بودن آن ها همخوانی دارد؟
سازمان مجاهدين خلق و هر جای ديگری اگر می خواهند وجود داشته باشند بايد ببيند حرف مردم چيست. سازمان مجاهدين خلق به نظر من يعنی تعدادی آدم در يک کمپ که معلوم است تحت چه فشارهايی از جانب سرانشان قرار دارند. طبيعتا اعضای اين کمپ اگر نظری هم بدهد و حرفی بزند نمی تواند ادعا کند مردمی است. من معتقدم مجاهدين خلق با رفتارهايی که دارد فقط تداعی کننده ی يک ديکتاتوری است. همين که اعضای کمپ اجازه ندارند از آنجا خارج شوند خودش نشان دهنده سطح ديکتاتوری در اين سازمان است. من به آنها که به هر طريق تلاش می کنند خودشان را به مردم بچسبانند پيشنهاد می کنم که اگر واقعا دوست داريد با مردم باشيد ببينيد مردم داخل چه می خواهند و صدای آنها را بشنويد به جای آنکه از اعتراض مردم استفاده کنيد و اسم خودتان را مطرح کنيد.
مدتی است از جانب مسئولان سخنانی مبنی بر اينکه سرکوب های پس از انتخابات کشته ای نداشته يا کشته شده ها حاميان دولت يا نيروی انتظامی بوده اند، مطرح می شود. می خواستم نظر شما را در اين باره بدانم.
من در اين زمينه نامه ای خطاب به آقای لاريجانی نوشتم و تذکر دادم که ايشان بايد گوش و چشمشان را بيشتر باز کنند تا بتوانند بيشتر حقايق را ببينند. من برادر يکی از کشته شده ها هستم. آيا از نظر اسلام، از نظر قرآن، در آن دينی که مدعی هستيد به آن مومن هستيد، گفتن اين جملات و مصاحبه ها دروغ نيست؟ اگر برادر من کشته نشده پس کجاست؟ من يادم هست روز پزشکی قانونی را و لحظه ای را که جسد برادرم را ديدم. حال و هوايی که در آن روز داشتم غير قابل توصيف است. واقعا روز سختی بود. نمی دانم قدرت چقدر شيرين است که اين آقايان حاضرند به خاطرش از دين و اسلام و قرآن و يا هر چيز ديگری که به آن معتقدند بگذرند فقط برای اينکه در قدرت بمانند.
حس و شرايط آن روز ها را نمی توانم توضيح دهم. شوکه بوديم و باور نمی کرديم سهراب کشته شده. من هنوز هم باور نمی کنم که برادرم کشته شده باشد. ما ۲۶ روز تک تک مراجع دولتی را گشتيم. معاون آقای مرتضوی به مادرم گفته بودند که سهراب در اوين است، نگران نباشيد. روزهای بدی بود که کسی تا تجربه اش نکند نمی تواند درکش کند.
مادرتان بارها گفته اند که در ازای آزادی زندانيان سياسی از خون سهراب شهيدش می گذرند به نظر شما با چه منطقی می توان چنين حرفی زد؟
تا جايی که من مادرم را می شناسم، می دانم حاضر است از تک تک آزادی های زندگيش هم بگذرد برای اينکه جان ديگران در خطر نباشد. حاضر است که همه چيز را ببخشد و حسی را که به قاتل پسرش دارد را در خود بکشد تا ديگران آزاد زندگی کنند. هدفی که مادر من دارد آزادی است. زندگی در صلح. نه تنها ايران بلکه همه ی کشورهای جهان. اين حس واقعی ای است که مادرم دارد.
غير از فعالان سياسی و آن ها که به لحاظ فکری همراه جنبش سبز و شما بوده اند از مسئولان، کسی برای همدردی به منزل شما آمده اند؟
بعد از ۶ ماه يک بار از استانداری آمدند و بعد هم از هلال احمر. تا آنجا که من می دانم چه پليس امنيت چه نيروی انتظامی و چه ارگان های دولتی ديگر، هيچ وقت کسی برای دلجويی به خانواده ی من سر نزده است.
شما در حال حاضر دو نقش داريد. هم برادر يک شهيد سبز هستيد و هم خودتان جوانی هستيد که دغدغه های جنبش سبز را داريد. برای اينکه اين راه ادامه پيدا کند چه می کنيد؟
من و خيلی از هموطنان و دوستانم که دغدغه مان آزادی کشور بود باور و هدفی داريم. من تا زمانی که آزادی به کشورم بر نگردد دست از مبارزه دست برنميدارم. هر کسی به نوبه خودش، سهراب برای پس گرفتن حقش به خيابان آمد و در همان راه هم کشته شد. ندا و خيلی از جوان ها و مردم کشور من برای آزادی به خيابان آمدند و خواسته هايشان را فرياد کردند.
اگر الان بخواهيد از اينجا به مادرتان پيغامی بدهيد، چه می گوييد؟
می گويم اميدوارم. آن کسی که هميشه به من اميدواری می داده و می دهد مادرم است و من اين درس را از او گرفتم. اما دوست دارم از اينجا به مادر خودم و باقی مادرها بگويم که که آن باوری که من و سهراب را به خيابان ها کشاند از بين نرفته و نخواهد رفت. نه با سرکوب نه با کشتن. تنها راهی که ما را از متوقف می کند به دست آوردن آزادی است. آن زمانی که باور ما که به هدفمان تبديل شده محقق شود.
با توجه به اينکه به نظر می رسد پيگيری های قضايی برای پيدا کردن و قصاص قتل برادر شما بی نتيجه خواهد ماند خطاب به مسئولان قوه قضاييه به عنوان برادر شهيد سهراب اعرابی چه پيامی داريد؟
من فقط لازم ميدانم دوباره به اين عزيزان ياداوری کنم مفهموم انسانيت را. و اين نکته ی مهم را که انسانيت تان را به خاطر قدرت زير سوال نبريد.
تا آنجا که می دانم خانواده ی من در اين زمينه پيگير هم بوده اند و قوه قضاييه مدعی است که پرونده در دست بررسی است. اما من می خواهم سوالم را تکرار کنم که ”آقای لاريجانی اگر برادر من کشته نشده پس چرا قوه ی قضاييه پيگر پرونده ی وی هستند و يا ديه ای که می خواهند به خانواده ما پرداخت کنند چيست؟ اگر برادر من کشته نشده پس چرا شما می خواهيد ديه پرداخت کنيد؟“
به شما پيشنهاد ديه داده اند؟
بله از مادرم خواستند بروند، ديه بگيرند و از خون برادرم بگذرند.
و واکنش مادرتان چه بوده؟
همان که خودتان گفتيد. ”به شرطی از خون بچه ام می گذرم که آزادی تمام زندانيان سياسی را ببينم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر