۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

تکثیر مرکزهای قدرت - برنده جنگ لیبی کیست؟


۲۳,۰۹,۱۳۹۰
مردم شورای ملی انتقالی را که جایگزین قدرت مرکزی در لیبی شده است به رسمیت نمی شناسند. این شورا نه از مشروعیت برآمده از رهبری سرنگونی دیکتاتوری برخوردار است و نه از قدرت مسلح که اکنون در اختیار شبه نظامیان است. بازسازی یک دولت-کشور قانونمند به موانعی چون نظامی شدن جامعه، خزیدن در هویتهای قبیله‌ای و مذهبی و همچنین مداخله عوامل بیگانه بر می خورد.
پنجم نوامبر، در شب عید قربان (عید الکبیر)، مهمترین دلمشغولی مردم طرابلس یافتن گوسفند قربانی است. از آنجایی که قیمت گوسفند به کیلویی ۲۵ دینار لیبیایی (حدود ۲۰ یورو)، یعنی دو برابر قیمت پیش از جنگ رسیده است، شماری از خانواده‌ها تنها توانسته اند یک حیوان وارداتی از ترکیه تهیه کنند که ارزانتر است ولی مرغوبیتش هم کمتر است. گرچه روزهنگام زندگی عادی به نظر می رسد، شب بسی آشفته تر است، چرا که میان گروههای مسلح مرتب برخوردهایی پیش می‌آید.
در چند روز اخیر مهمترین این برخوردها کشمکشهای میان ساکنان مسلح برخی محله ها و ثوار (انقلابیان) شهر زنتان بوده است که گردانشان در کنار گردانهای مصراته و طرابلس و دیگر شهرهای غربی لیبی (یفرن، جادو، الرجبان) نقشی قاطع در «آزادسازی» پایتخت ایفا کرد. از هنگام رفتن گردان بزرگ مصراته به سوی جبهه های بنی ولید (۱) و سرت و بازگشت دیگر گردانها به شهرهایشان، زنتانیها با ۱۲۰۰ مرد مسلح در طرابلس مهمترین نیروی نظامی متشکل را در پایتخت تشکیل می دهند. چون زنتانیها در ماه اوت پس از سه روز نبرد مناطق پیرامون فرودگاه بین‌المللی طرابلس را فتح کردند که بزرگترین اقامتگاه معمر قذافی و گردان امنیتی او نیز در آنجا قرار داشت، شورای ملی انتقالی تأمین امنیت منطقه ای به شعاع۲۵ کیلومتر پیرامون فرودگاه را به آنان سپرده است.
فرمانده ایشان، مختار الاخضر شخصیت اسطوره ای و کاریسماتیک شورش جبل نفوسه است. از پایان ماه مارس به این سو او در تمامی نبردها حضور داشته است. پیش از جنگ او مدیر یک بنگاه کوچک کرایه خودرو با راننده بوده است که برای شرکتهای نفتی کار می‌کرده و غیر از خدمت سربازی اش در دهه ۱۹۸۰، که مانند بسیاری از جوانان لیبیایی هم نسلش در نیروهای گسیل شده به شمال چاد گذشته بود، تجربه‌ای از جنگ نداشته است. آقای الاخضر از جان و دل در ایفای مأموریتش می‌کوشد و با افتخار توضیح می‌دهد که مصطفی عبدالجلیل، رئیس شورای انتقالی، که به تازگی در طرابلس در ساختمانهای دانشگاه سابق دعوت اسلامی واقع شده در حوزه مسؤولیت او جای گرفته است، شخصاً تأمین امنیت بیرونی این مکان را به او سپرده است.
گرچه این دوشنبه هفتم نوامبر برای او روز بزرگی است، چون روز گشایش اولین ارتباط هوایی تجاری است که امتیازش نصیب شرکت ترکیش ایرلاینز با پروازی از مبداء استانبول شده؛ باز هم بیش از هر چیز ذهنش درگیر حوادث دیشب است. یک نزاع میان ثوار زنتانی و جوانان محله حی الاندلس به جایی رسید که از هر دو طرف نیروهای کمکی با کامیونهای کوچک و سلاح سنگین به سرعت به سمت محل سرازیر شدند و عاقبت لازم شد که او شخصاً نزد مسوولان شوراهای نظامی (۲)محله پا در میانی کند تا رویارویی عمده‌ای پیش نیاید.
حوادث این چنینی در چند هفته اخیر افزایش یافته‌ و گاه قربانی هم گرفته‌اند، بویژه از میان شبه نظامیان فرماندار نظامی خودخوانده طرابلس، جهادی پیشین، عبدالحکیم بلحاج. ثوار زنتان اکنون دیگر تبدیل شده‌اند به تبلور نارضایتی بسیاری از اهالی طرابلس که آنان را دزد و بی‌انضباط می‌یابند و معتقدند که باید شهر را ترک کنند. آقای الاخضر قبول دارد که به ندرت چنین اعمالی از برخی سر زده: « ثوار من قدیس نیستند. برخی حوادث هم نتیجه مصرف الکل قاچاق است که در پایتخت در حال زیاد شدن است». او تأکید می‌کند که فرماندهان گروهش دستور دارند با تخلفات مقابله نمایند و اگر لازم باشد آشوبگران را اخراج کنند.
دلسوزی برای شکست خوردگان در کار نیست
چند ساعت بعد او برای شرکت در جشن سازمان همدلی ملی، که یکی از شخصیتهای پرنفوذ شهر در پایان ماه اوت ایجاد کرده (۳)، به پارک بزرگی می‌رود که اقامتگاههای بمباران شده و خیمه های قذافی را احاطه کرده است. زنان و کودکان اهل تاورغاء، مشاشیه و قوالیش که ناچار شده بودند به هنگام سقوط رژیم از شهرها و روستاهای خود که از قذافی پشتیبانی کرده بودند بگریزند، دعوت شده‌اند تا چند ساعتی نفس راحتی بکشند. سر سفره سنتی جشن، اعضای سازمان خیریه که یا از اهالی شهرهای ساحلی اند یا از ثوار، عقاید متفاوتی ابراز می کنند. دسته نخست بر آنند که هنگام آن رسیده است که ثوار طرابلس را ترک کنند و به ارتش ملی بپیوندند. دسته دوم عقیده دارد که برای «تأمین امنیت» شهر، حضور ثوار ضروری است و تبلیغاتی که در مخالفت با آنان می‌شود کار عبدالکریم بلحاج است.
اینان که بر این باورند که جنگ را برده اند، نمی‌دانند چرا باید زیردست ژنرالهای ارتش ملی بروند که یا از قدیمیهای رژیم قذافی اند یا از مخالفان خارج نشین. بنا به گفته آقای الاخضر همه چیز باید مورد مذاکره قرار گیرد: درجه ها، دستمزدها، حقوق هشت ماه خدمت، اشتغال یا بورس تحصیلی برای آنانی که نمی‌خواهند به ارتش بپیوندند. او بر آن است که در این مسابقه برای قدرت، نفوذ و دسترسی به منابع (بویژه نفت) که امروز در کشور در جریان است، از منافع مردان تحت فرمان و قبیله اش به خوبی دفاع کند.
ترک طرابلس و باز گذاشتن دست بلحاج (که نیروهای تحت فرماندهیش از سیصد نفر بیشتر نمی‌شوند) هم به هیچ عنوان مطرح نیست. این نکته مورد توافق همه مهمانان است که بلحاج را یک جهادی می‌دانند که در آرزوی قدرت سیاسی است بی آنکه در کشور هواخواهی داشته باشد. به او لقب «مرد مهردار» داده اند، چون از قرار معلوم بدون شرکت در نبردها، به همراه یک تیم تلویزیون الجزیره و با مهر فرماندار نظامی طرابلس به شهر رسیده است. کسی نه مشتاق دریافت تنگ نظرانه او از اسلام است که به گمان عمومی با سنتهای محلی بکلی بیگانه است، نه مشتاق حامیش امیر قطر که متهم به دخالت در امور کشور است. در عوض بر سر عبدالجلیل اتفاق آرا وجود دارد چرا که او راستکرداری مرد قانون، آمادگی گوش سپردن به دیگران و اراده مشهود دفاع از هویت سنتی و اسلامی را داراست.
از همدلی ملی اما خبری نیست. کم شمارند آنانی که نگران سرنوشت ساکنان روستاها و شهرهایی باشند که به سبب پشتیبانیشان از رژیم ساقط شده قربانی تلافی جویی شده اند. در جاده ها و شهرها، خودروهای با پلاک سرت یا بنی ولید به طور سیستماتیک تعقیب می‌شوند، سرنشینانشان کنترل و بازرسی و گاهی هم لخت می شوند. یکی از اعضای قبیله ورفلۀ بنی ولید، که به خانه یکی از نزدیکانش در یک محله اکثراً ورفله نشین جنوب شرق طرابلس پناه برده است – جایی که هر شب نوشته هایی در ستایش قذافی روی دیوارها ظاهر می‌شوند – درباره غارت خانه‌اش به دست ثوار مصراته در ماه اکتبر چنین گواهی می دهد: « ما هرگز فراموش نخواهیم کرد. منتظریم وقتش برسد تا انتقاممان را بگیریم». اگر رنجهای شکست خوردگان در نظر گرفته نشود و هیچ اقدامی هم برای محافظت از آنان انجام نگیرد، به دشواری بتوان باور کرد که «آشتی ملی» ای که هر روز بر زبان مسؤولان سیاسی شورای انتقالی جاری است در آینده نزدیک به مرحله اجرا در آید، بویژه که این مسؤولان در حقیقت هیچ قدرتی روی گردانهای ثوار ندارند.
رهسپار جنوب شرق می شویم، به سوی زنتان. نخستین شهری که در مسیر قرار دارد العزیزیه است، قلمرو قبیله ورشفنه که تا میانه ماه اوت کم و بیش فعالانه از رژیم قذافی حمایت کردند و به همین سبب شورشیان دقیقه نود تلقی می شوند (۴). همین که به جبل نفوسه می‌رسیم جاده از نزدیکی دو روستای ریاینه می‌گذرد که نشانهای آشکار خطهای گسستی را که جنگ داخلی حفر کرده است بر خود دارند: روستای الریاینه شرقی خیلی زود به شورش پیوست در حالی که الریاینه غربی تا پایان پشتیبان قذافی ماند. این یکی روستای ارواح است – خانه‌ها سوخته، درها از پاشنه در آمده، دکانها غارت شده – حال آنکه همسایه اش فعالیت عادی را از سر گرفته است. شعارهایی در ستایش زنتانیها همه جا دیده می‌شوند که به شتاب نوشته شده‌اند و اغلب از زیرشان نوشته‌های پیشین در ستایش قبایل امروز مغلوب پیداست.
عاقبت شهر زنتان که بر فراز منطقه قد برافراشته است نمودار می‌شود. مقر شورای نظامی منطقه غرب که در هماهنگی عملیات جبل نفوسه نقش عمده‌ای بازی کرده و حمله به پایتخت را سازمان داده است در اینجاست. از جمعیت سی و پنج هزار نفری شهر، سه هزار نفر ثوار اند، در نتیجه اینجا نظامی شده ترین شهر لیبی است. به گفته آقای الاخضر حدود ۱۸۰۰ ثوار زنتانی در هفت جایگاه نفتی پراهمیت منطقه استقرار داده شده‌اند؛ آنان همچنین در اوباری حضور دارند و در آنجا مشغول مذاکره درباره خلع سلاح توارگها می باشند. در برغن، در نزدیکی همین اوباری بود که زنتانیها در روز ۲۰ نوامبر سیف الاسلام قذافی را گرفتار کردند و سپس به قلمرو خود بردند. آنان او را تحت حفاظت خود نگاه داشته‌اند و فعلا از تحویل دادنش به شورای انتقالی سر باز می زنند.
« مصراته که بیش از دوازده هزار تن از جمعیت سیصد هزار نفریش ثوار اند از ما بسیار جلوتر است، ولی دلمشغولیهای ما متفاوت اند. به همین سبب ما نخواستیم این نیروها را در محاصره و حمله به بنی ولید همراهی کنیم. میان ما و ورفله یک رسم دیرینه اتحاد و حسن همجواری وجود دارد و ما خواهان حفظ روابط حسنه ایم. مصراته ایها اما پیش از هر چیز می‌خواستند انتقام محاصره شهرشان به دست ورفله را بگیرند، این‌ها با هم رقابت دیرینه دارند. ما هم چنین بهتر از هر کس دیگری می‌توانیم کار حفاظت از چاههای نفت را انجام دهیم، چون سنت بادیه نشینی داریم و مناطق کویری را تا اوباری خوب می شناسیم. طرابلسیها خطر آنجا رفتن را به جان نمی خرند ».
شنیدن این سخنان انسان را بی‌اختیار به یاد تمایز مرسومی می‌اندازد که ابن خلدون تاریخ نگار میان ارزشهای بادیه نشینان (بدو) و شهرنشینان (حضر) قائل شده است. چنین است که زنتانیها اهالی طرابلس را فرمانپذیر و ریاکار می‌دانند و معتقدند که برای رسیدن به هدف به هر کاری تن می دهند (۵)، در حالی که خودشان را آزاد و دلیر و روراست می دانند. طرابلسیها برای دلیری و اتحاد زنتانیها احترام قائلند، اما بر این باورند که اکنون که صلح دوباره برقرار شده، ارزشها و آداب آنان دیگر به درد زندگی شهری نمی‌خورند.
پس چنین بر می‌آید که افزایش رویاروییهای مسلحانه، دست کم همانقدر که از فراوانی اسلحه در همه جا ناشی می‌شود، در نظامی شدن روحیه ها و خزیدن در هویتهای نخستین (۶)هم ریشه دارد. مسؤولان محلی البته از اینکه این رویاروییهای قبیله‌ای را چنین ارزیابی کنند سر باز می‌زنند و خوشتر دارند از حوادث کم شمار سخن بگویند که مسؤولیتش متوجه یک «ستون پنجم» اسرار آمیز یا «سلولهای نهان هوادار قذافی» است که می‌خواهند در میان «مردم لیبی» چنددستگی (فتنه) بیندازند. گفتمان رسمی که در شعار «نه به قبیله گرایی، نه به منطقه گرایی» خلاصه می‌شود و به تازگی روی پسترها و پرده های تبلیغاتی بسیاری در پایتخت نمایان شده‌ است به حاجتی می‌مانند که امیدی به برآمدن آن نیست و پیوندی با واقعیت ندارد (۷).
انگار سخن از محافظت از غیرنظامیان می گفتند
در پایتخت، بلحاج که از پشتیبانی قطر و حمایت رسانه ای الجزیره برخوردار است و نیروهایش اهل طرابلس اند، آموزش ایدئولوژیک دیده اند و انضباط هم دارند ممکن است وسوسه شود که خود را به عنوان آلترناتیوی برای بادیه نشینان «بی انضباط» مطرح کند و اینچنین خطر کند که اینان واکنش نشان دهند و انفجار خشونت در پی بیاید. دست آخر اینکه این خطر وجود دارد که اراده انتقامجویی قبایل و مناطق شکست‌خورده که به سبب پشتیبانی از رژیم قذافی از شورشیان خواری دیده اند در اعمالی بیش از پیش خشونتبار بروز نماید.
بنا بر این پس از هشت ماه مناقشه ای که مسؤولان غربی هنوز هم از جنگ داخلی خواندن آن طفره می‌روند، تضمین محافظت از مردم غیر نظامی، که انگیزه مطرح شده برای توجیه ورود ناتو به جنگ بود، هنوز بسیار دور از دسترس است. فخر و مباهات سران ائتلاف که در شب در هم شکستن سرت و مرگ قذافی از «پیروزی» خود سرخوش بودند نمایانگر بی علاقگی عمیق اینان به همین «مردم لیبی» است که بی‌وقفه دم از محافظتش با بمبهایشان می زدند. اما با وجود این بعید نیست که وخیمتر شدن وضعیت امنیتی و افزایش رویاروییهای مسلحانه در اقلیم طرابلس به زودی به آنان یادآور شود که یک پیروزی نظامی در یک جنگ داخلی به خودی خود هیچ معنایی ندارد و به هیچ وجه تضمینی برای «محافظت از مردم غیر نظامی» به شمار نمی رود.
۱- بنی ولید قلمرو قبیله ورفله است که بزرگترین قبیله طرابلس است و اکثریت آن از قذافی پشتیبانی کرده است.
۲- اکنون در طرابلس رسما ۵۳ شورای نظامی محلات وجود دارد.
۳- این انجمن همین حالا بیش از ۵۰۰۰ عضو دارد.
۴- از ۱۰ تا ۱۲ نوامبر میان ورشفنه و شبه نظامیان شهر ساحلی زاویه نبردهایی با اسلحه سنگین درگرفت که دست کم هفده کشته و چند ده مجروح به جای گذاشت.
۵- واژه عربی به کار رفته متسلّق است که به «آن که از دیوار بالا می رود» ترجمه می شود.
۶- شهرهای پراهمیت در انقلاب اکنون دیگر هر یک روزنامه و شبکه تلویزیونی خود را دارند (۱۴ کانال در کل کشور). به همین ترتیب قبایل بزرگ هم همگی صفحه فیس بوک خود را دارند.
۷- از همان زمان انقلاب۱۹۶۹، حذف رسمی قبیله گرایی یکی از اهداف اولویت دار افسران جوان آزاد تحت فرماندهی قذافی بود. اقدام‌های عینی هم برای رسیدن به آن انجام شد. اما از آنجایی که این اقدامها چندان کارایی نداشتند تنها چند سالی دوام آوردند تا آنکه قذافی از نو قبایل را به یکی از اهرمهای قدرت خود تبدیل نمود. نگاه کنید به مقاله «شرایط پیدایش اتحاد ملی در لیبی»، لوموند دیپلماتیک، سپتامبر ۲۰۱۱.
منبع: لوموند دیپلوماتیک

هیچ نظری موجود نیست: