من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی . . .
عکس از: مریم زندی
«حمید مصدق»
در سال 1318 در شهرضا، یکی از شهرهای معروف اصفهان بهدنیا آمد. تحصیلات
ابتدایی و متوسطۀ خود را در زادگاهش و نیز اصفهان بهپایان رساند. در بیست
سالگی به تهران آمد و در رشتههای بازرگانی و حقوق فارغالتحصیل شد.
او از دوران نوجوانی با شعر مانوس بود و به سرودن میپرداخت. اشعار او دور از پیچیدگیهای ادبی، از سادگی و روانی، و صمیمیتی خاص برخوردار بود. در سالهای پیش و بعد از انقلاب، چند شعر از سرودههای «حمید مصدق» در طیف وسیعی از دانشجویان و روشنفکران سیاسی بر سر زبانها افتاد.
«سهراب سپهری» در منظومۀ «با صدای پای آب»، از «فتح یکقرن، بهدست یک شعر» میگوید. در واقع منظور شاعر در آن بیت همانا «حمید مصدق» است و همین کلام «تو اگر بنشینی، من اگر بنشینم، چه کسی برخیرد؟» که بهنوعی طرز فکر اعضای گروههای سیاسی پیش از انقلاب، و شعار آشکار مردم در تظاهرات روزهای قیام بود که حتما شما هم شنیدهاید و برایتان آشناست.
«حمید مصدق» اما پیش از آنکه شاعری حرفهای و تمام وقت باشد، وکیلی مجرب بود و وکالت اکثر هنرمندان و نویسندگان گرفتار و دربند را به رایگان بهعهده میگرفت. او در دعواهای حقوقی اهل قلم با مراجع مختلف، وکیل و مشاور و راهنمای آنها بود.
او پس از 59 سال زندگی در هشتم آذر ماه از سال 1377، بر اثر سکتۀ قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت.
او از دوران نوجوانی با شعر مانوس بود و به سرودن میپرداخت. اشعار او دور از پیچیدگیهای ادبی، از سادگی و روانی، و صمیمیتی خاص برخوردار بود. در سالهای پیش و بعد از انقلاب، چند شعر از سرودههای «حمید مصدق» در طیف وسیعی از دانشجویان و روشنفکران سیاسی بر سر زبانها افتاد.
«سهراب سپهری» در منظومۀ «با صدای پای آب»، از «فتح یکقرن، بهدست یک شعر» میگوید. در واقع منظور شاعر در آن بیت همانا «حمید مصدق» است و همین کلام «تو اگر بنشینی، من اگر بنشینم، چه کسی برخیرد؟» که بهنوعی طرز فکر اعضای گروههای سیاسی پیش از انقلاب، و شعار آشکار مردم در تظاهرات روزهای قیام بود که حتما شما هم شنیدهاید و برایتان آشناست.
«حمید مصدق» اما پیش از آنکه شاعری حرفهای و تمام وقت باشد، وکیلی مجرب بود و وکالت اکثر هنرمندان و نویسندگان گرفتار و دربند را به رایگان بهعهده میگرفت. او در دعواهای حقوقی اهل قلم با مراجع مختلف، وکیل و مشاور و راهنمای آنها بود.
او پس از 59 سال زندگی در هشتم آذر ماه از سال 1377، بر اثر سکتۀ قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت.
* * *
قصۀ ما
دکلمه و کلام: حمید مصدق
آهنگ ترانه: فرید زلاند
تنظیم آهنگ: سیمون
ترانهخوان: حسن ستار
دکلمه و کلام: حمید مصدق
آهنگ ترانه: فرید زلاند
تنظیم آهنگ: سیمون
ترانهخوان: حسن ستار
. . .
. . .
من به خود میگویم:
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،
با تو اکنون چه فراموشیهاست.
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم
خانهاش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی،
ـ خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مُشتِ رسوایان را وا نکنیم.
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجۀ هر دشمنِ دون
ـ آویزد
. . .
. . .
حیمد مصدق
از منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
. . .
من به خود میگویم:
«چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟»
با من اکنون چه نشستنها، خاموشیها،
با تو اکنون چه فراموشیهاست.
چه کسی میخواهد
من و تو «ما» نشویم
خانهاش ویران باد!
من اگر «ما» نشوم، تنهایم
تو اگر «ما» نشوی،
ـ خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مُشتِ رسوایان را وا نکنیم.
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجۀ هر دشمنِ دون
ـ آویزد
. . .
. . .
حیمد مصدق
از منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر