۱۳۹۱ دی ۱۲, سه‌شنبه

فریبا خسروی همسر زندانی سیاسی غلامرضا خسروی


متن کامل نامه

به نام خدای دادگر
من پائیز را دوست داشتم، با برگ‌هایش، نسیمی که به این برگ‌ها می‌خورد مرا شاد می‌کرد و باران پائیزی روحم راپاک می‌کرد.
ولی حالا در این چند سال، دیگر پائیز، برگ‌هایش و نسیم و بادش همه و همه حالم را خوب نمی‌کند، چرا که پنج سال است که او نیست وکمبودش درتمام جای جای زندگیم احساس می‌شود.
پس چرا نمی‌آید؟ دیر شده....... مگر چکار کرده، او تاوان چه چیزی را می‌دهد؟
با خودم فکر می‌کنم چقدر زمانه سخت شده، انسان‌ها دیگر هم‌ دیگر را نمی‌بینند، همدیگر را درک نمی‌کنند و هرکسی به فکر خودش است.

همفکری، همیاری، حقوق بشر کجا رفته و در کجای دنیا آن را باید پیدا کرد از چه کسی باید کمک گرفت، انگار همه در‌ها بسته شده، ولی نه، در‌ها باز است ولی نه برای من، فقط برای افراد خاص.

دیگر نمی‌دانم چکار کنم و حق داشتن همسر عزیزم را از چه کسی بخواهم. شاید در کشوری دیگر کسانی باشند که مرا یاری کنند و من هم منتظر می‌مانم وامیدم را از دست نمی‌دهم.

فریبا خسروی همسر زندانی سیاسی غلامرضا خسروی

به نام یگانهٔ هستی بخش

اینجانب حسام خسروی فرزند غلامرضا خسروی پدری دلسوز، فداکار، مهربان، دیندار، متعهد و زحمت کش که عاشقانه خانواده‌اش را دوست دارد و از غم دوری خانواده‌اش غمگین و افسرده است می‌باشم.

من پدرم را خیلی دوست دارم چون به جز خاطره خوب از ایشان چیزی بیاد نمی‌آورم، از غم دوری او می‌خواهم اشک بریزم و فریاد بکشم و او را طلب کنم، می‌خواهم بدانم ایشان به کدامین گناه مجازات می‌شود، به نظر من کمک مالی به رسانه تلویزیونی که اینقدر مجازات ندارد، من با تمام وجود درخواست بخشش ایشان را دارم، بخششی که هر سال در کتاب‌های دینی راجع به آن می‌خوانیم و به این بخشش ایمان دارم.

امیدوارم پدرم هر چه زود‌تر آزاد و در کنار من باشد و دست در دست او به زندگی‌ام ادامه و به تمام آرزو‌هایم که‌‌ همان پیشرفت تحصیلی و خدمت به خلق خداست برسم.
هرانا

هیچ نظری موجود نیست: