۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

ایجاد رعب و وحشت و اعدامی دیگر در ایلام


جوانی با قیافه ای مظلوم و معصومانه با سبیلی بچگانه که نشان از بچگی و نپختگی اش می داد. مامور بلندگو می گفت که 20 فقره! سرقت، زورگیری ... . اما نه، شنیدم که این همان جوانی است که اخیرا" به یکی از بانکهای ایلام دستبرد زده و در حین فرار از قضا یکی دیگر او را تعقیب می کند  پول را او می برد


نوجوان- جوانی دیگر در شهر ایلام اعدام شد. عصر امروز دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 در طبقه دوم یکی از ساختمانهای اداری/تجارتی خیابان مرکزی ایلام (خیابان سعدی) برای کاری بودم که ناگهان صدای بلند گویی روی ماشین توجهم را جلب کرد از پنجره ای به بیرون نگاه کردم؛ بله حدسم درست بود. چند ماشین سواری پلیس و نیروی انتظامی و چند ماشین نفربر سیاه پر از نیروهای یگان ویژه و چند ماشین سواری شخصی از نیروهای دولتی/اطلاعاتی، یکی از وانت های سیاه را همراهی می کردند که جوانی ایستاده با لباس شخصی با سنی کمتر از 25 سال روی آن قرار داده شده بود با دست های مثل مترسک بسته شده و دو مامور سیاه پوش و صورت پوشیده اطراف او، برای اعدام به مکانی می بردند که شاید قبل از اذان مغرب خون او را هم بریزند. جوانی با قیافه ای مظلوم و معصومانه با سبیلی بچگانه که نشان از بچگی و نپختگی اش می داد. مامور بلندگو می گفت که 20 فقره! سرقت، زورگیری ... . اما نه، شنیدم که این همان جوانی است که اخیرا" به یکی از بانکهای ایلام دستبرد زده و در حین فرار از قضا یکی دیگر او را تعقیب می کند  پول را او می برد و این به گیر می افتد با رفیقش. مردم هم بعضی هاج و واج نگاه می کردند بعضی دنبالش راه افتاده و بعضی هم با موبایل فیلم و عکس می گرفتند. به گوشه ای خزیدم و با دو دستم به سرم زدم با دلتنگی غروب شهر کوچک و بسته و محدود و فقر شهر مظلوم ایلام. یاد اولین و آخرین اعدامی افتادام که 15 سال پیش در میان 22 بهمن شهر ایلام دیدم و از رقص جوانی روی چوبه دار و جان کندن او و آه و ناله مادر و خاونواده اش، که چند شب خوابم نبرد و برای اولین بار از این تناقض اسلام ملایم گفتار اینان با آن عملشان دچار وحشت و تناقض شدم چه که آنزمان ناپخته بودم و طرفدار صرف اینان و مرید ولایت.
 بله! قطعا" هدف تایید ناهنجاری های اجتماعی و مظلوم نمایی بی مورد نیست ولی می دانیم مسئله فقط این نیست. به چند ماه و سال قبل در این استان و شهر کوچک ایلام توجه کنید. هفته ای نیست که جوانی چه پسر چه دختر و یا زن یا مردی خودکشی نکند، سرقت وسایل خودرو وکشتن صاحبانشان توسط دو جوان دیگر، آدم ربایی و کودک ربایی و تجاوزات ناموسی مواردی هستند که این استان در چند سال گذشته اولین بارهایی است که به خود می بیند. بحث اینست که علت چیست و چرا اینگونه شده است؟ و هدف این خدایان زمینی از چنین کارهای چیست؟ ایجاد رعب و وحشت و اینکه ای مردم آدم ببینید که کسی که کوچکترین اعتراضی کند این جوابش است. از آنطرف دستگیری روزنامه نگاران در کشور و از جمله بازجویی های در ایلام، این هم از چند روز یک اعدام به بهانه های مختلف تا شاید ضحاکان ماربدوش آرام شوند با خونخواری هرچه بیشتر. فقر و بدبختی اقتصادی در این استان بیداد می کند، منابع زیرزمینی و روزمینی به یغما برده می شود، عده ای اوباش از جاهاهی دیگر و استانهای دیگر حاکمان و تصمیم گیران مال و جان و ناموس مردم این استان محروم شده اند. خدا کجاست که این همه ظلم را ببیند؟ آنقدر دق و غصه خوردیم و فقیر دیدیم با محرومیت خودمان، که هر سال 20 سال پیر می شویم به کی پناه ببریم؟ در میان مردم 100 نفر یکی از این سیستم خوب نمی گوید و از طرفی دیگر با اقتصاد صدقه ای و گدا پروری این مردمان با اصالت و غیرت را چنان کرده اند که نفس کشیدن را هم در همه جا به یک جور انجام نمی دهند. نه نه نه، خدایا چرا ما را اینجا آفریدی تا اینهمه ظلم و زور و بی عدالتی را ببینیم. خدا! آیا تو می دانی که عده ای به اسم تو چه می کنند؟ جان آدم و ارزشهای معنوی واقعی از همه چیز بی ارزش تر شده و در نتیجه مادیات و جبنه های غیرانسانی باارزش. ریاکاری، دروغ، فساد، دزدی و انواع کثافت کاری، ارزش های واقعی اینانند. بله این دین مبین اسلام و مذهب تشیع اینان است. جانورانی حاکم ما شده اند که در نتیجه استبداد و بی عدالتی آنها خیل عظیم جوانانی است که افسرده شده، خودکشی می کنند، بی کارند، بی پولند و گرسنه، مجبورند و با دیدن بی عدالتی دست به آنچه که نباید می زنند و آنوقت شاید سرباز مامور بدبخت مقصر شود که کم کاری کرده است و یا شاید چرا طباب را بگردن کسی انداخته است . آیا آن "شیطان " با سابقه فساد اخلاقی بی شمار در کودکی، نوجوانی و جوانی، نماینده تو در ایران است یا آن آیت الله های لواط کن در کودکی و زنا و صیغه کن اکنون، نمایندگان تونند در ایران؟ اگر هستی خودت را نشان ده ببینیم! ما دیگر نفس هم نداریم در سایه و زیر این استبداد و خفقان مردیم، کاشکی زودتر مرگ هم بیاید و خلاص شویم و این همه رزالت و پستی خدایان زمینی و خواری مردمان مظلوم و بی دست و پایمان را نبینیم.
شاید ما اشتباه بدنیا آمدیم. بله درست است به آن بازجوی در جایی اینرا گفتم گفت بازهم کنایه می گویی! نه واقعیت است بسیاری از ما اشتباه بدنیا آمده ایم. مگر انسانها جایشان میان حیوانات وحشی است که تمام مبانی تصورات معیوبشان شکم و زیر شکم است و فلسفه شان بر حول دول می چرخد و بس. صد رحمت به حیوانات، آنها کم اتفاق می افتد که هم نوع خودشان را بکشند ولی شما می کنید. شاما نه تنها روی شاه جنایتکار را سفید کرده اید بلکه روی این حیوانات گرانقدر را هم سفید نمودید. از  آن سنگ های که برای پوشاندن فسادها و جنایاتتان بر پیکرهای لطیف زنان و مردان این ممالک زدید و ازآن طناب های که بر گردنهای راستین نهادید و آن همه مخ و تفکر را  از بیخ کندید. "رویش" و "شجره طیبه" شان را روز بروز بیشتر می بینیم و این بی شک از رویش های انقلاب است که اوباش و ارازل واقعی روز بروز جایگاهشان مستحکم تر می شود و انسانهای راستین منزوی تر. اما براستی که سحر نزدیک است و رفتن شما نزدیک. آری امید آنروز را داریم که بی شک محقق می شود بزودی که شماها اوباش واقعی را در محاکم عادلانه ببینم که عامل اصلی این همه فلاکت و تلفات بی شمار مادی و معنوی، جز شما نبوده و نیستید و آنوقت به شادی نه از غصه بغض می کنیم که از عدالت بله بالاخره عدالت رعایت می شود و شما لاشخورها را به جای آن جوانان بواقع بی گناه، روی وانت های سیاه با غل و زنجیر در شهاهای ایران و جهان بگردانند تا هر کس از شما طلبکار است طلبش را بگیرد و یا شاید شما را ببخشد هر چند که من هرگز نمی بخشم. نه خون و جان آدمی بخشیدنی نیست که نیست.

هاوار ئیلام

هیچ نظری موجود نیست: