۱۳۹۲ تیر ۲۱, جمعه

کُفرِ یک دوران، دینِ دورانِ بعد است.

کُفرِ یک دوران، دینِ دورانِ بعد است.
همنشین بهار

 
اذن دخول به اینگونه مباحث، باور به جدایی حقوقی دین از حکومت،
مرزبندی با نوکران استعمار و ارتجاع و اعتقاد به «جمهوری ایرانی» بر پایه دموکراسی پارلمانی، لائیسیته و حقوق بشر است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
باز بوی گل مرا دیوانه کرد.
خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی 
حدیث قدسی. ملاهادی سبزواری، شرح الاسماء الحسنی
ای انسان تمام اشیا را براى تو، و تو را براى خودم آفریدم. (همه را آفریدم که تو تنها نباشی و تو را آفریدم که مرا تنها نگذاری)
اینقدر گفتیم باقی فکر کن
فکر اگر جامد بود رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتزاز
ذکر را خورشید این افسرده ساز 
مثنوی معنوی ، دفتر ششم ، ابيات : ۱۴۷۵-۱۴۷۶
ذکر = یاداشت (به خاطر سپردن و تمرکز روی زیبایی و برنایی)
رمضان از راه رسید و باز مرا دیوانه کرد.
...
باز بوی گل مرا دیوانه کرد
باز عقلم را صبا بیگانه کرد
بازم از سر تازه شد مستی عشق
بس که بلبل ناله‌ی مستانه کرد
گل چو شمع خوبرویی برفروخت
بلبل بیچاره را پروانه کرد... 
امیر خسرو دهلوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کاش می‌خوابیدم، تو رو خواب می‌دیدم...
رمضان سال ۱۳۶۵ با فدایی دلیر «اسفندیار قاسمی» در هتل اموات (در زندان اصفهان) همسلول بودم. از او خواهش کردم نماز نخواند. دلیلش این بود که بازجویان به آن معلم شریف تکلیف کرده بودند باید بخوانی.
به او گفتم نخوان و اگر کسی از من پرسید می‌گویم می‌خوانی. او پذیرفت ولی گفت بدون اینکه اعتقاد به دین و مسلمانی داشته باشم دوست دارم با تو روزه بگیرم. هر کاری کردم اینکار را نکند فایده نداشت. همنوایی آن به اصطلاح «کافر»، در عشق ریشه داشت.
اسفندیار شیفته همایون (هیبت الله معینی چاغروند) بود.
با قتلعام سال ۶۷ جان اسفندیار و هیبت را گرفتند...
مدتی با «قادر جرّار» نیز همسلول بودم. قادر صدای زیبایی داشت و ترانه «جان مریم» را بارها و بارها زمزمه می‌کرد...
وای گل سرخ سفیدم کی می‌آیی
بنفشه برگ بیدم کی می‌آیی
تو گفتی گل در آید من می‌یایم
وای گل عالم تموم شد کی می‌یایی
جان مریم چشماتو وا کن منو صدا کن
شد هوا سفید، در اومد خورشید
وقت اون رسید، که بریم به صحرا
وای نازنین مریم
جان مریم چشماتو وا کن منو صدا کن
بشیم روونه، بریم از خونه، شونه به شونه، به یاد اون روزا
وای نازنین مریم، وای نازنین مریم، وای نازنین مریم
باز دوباره صبح شد، من هنوز بیدارم
ای کاش می‌خوابیدم، تو رو خواب می‌دیدم
خوشه غم، توی دلم، زده جوونه
دونه به دونه، دل نمی‌دونه، چه کنه با این غم
وای نازنین مریم، وای نازنین مریم، وای نازنین مریم
بیا رسید وقت درو، مال منی از پیشم نرو
بیا سر کارمون بریم، درو کنیم گندما رو
بیا رسید وقت درو، مال منی از پیشم نرو
بیا سر کارمون بریم، درو کنیم گندما رو
بیا بیا نازنین مریم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
قادر جرار را هم سال ۶۷ کشتند.
از آن انسانهای پاک و دلاور بسیار آموختم. سراپا اخلاق بودند و در روان و بیان، فروتن.
می‌گفتند شکنجه‌گران بعد از اینهمه کابل که زدند. با اینکه تخلیهاطلاعاتی شدیم بازهم دست از کینه برنمی‌دارند. متوسل به تهمت و افترا می‌شوند و برچسب می‌زنند که در فلان روز با فلان کس چیکار می‌کردی؟! حالا برای ما از سوسیالیسم و کمونیسم حرف می‌زنی!...
در کتاب زندان که به همت آقاي ناصر مهاجر تنظيم شده، (جلد اول صفحه ۳۰۹) مقاله تکان دهنده اي هست با عنوان «انسان آزاديخواه انساني تحقير پذير نيست» که صنوبر، نويسنده دلير آن از داستان تجاوز به خودش در زندان پرده برمی‌دارد. من از قادر و اسفنديار در مورد صنوبر شنيده بودم. همسر وی (حسن) نیز زندانی بود.
... 
در هتل اموات (باغ کاشفی) علاوه بر سعید عباسپور، با فرخزاد (علی اتراک)، سیاوش و برادران طباطبایی هم مدتی همسلول شدم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کلمات طیبه به صلیب‌های جور و جهل کشیده شد.
در آن ایام بیکسی و تنهایی وقتی باران اندوه می‌بارید به آنچه از قرآن و شاهنامه و حافظ و عطار و مولوی و سنایی و بدیع زاده و بنان...به خاطر داشتم، پناه می‌بردم و علاوه بر دعای «کشف ظلم» (که به آن اشاره خواهم نمود) زیر چتر این نیایش زیبا می‌رفتم:
اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِی بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقَک وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِک...  نهج البلاغه. خطبه ۲۲۳
خدایا (طاقتم ده) آبرویم را با بی نیازی نگهدار، و حرمتم را به تنگدستی نشکن، نمی‌خواهم محتاج کسانی باشم که خود نیازمندند، نمی‌خواهم از پلیدان عطوفت طلبم...
...
بعد از انقلاب بزرگ ضد سلطنتی کلمات طیبه به صلیب‌های جور و جهل کشیده شده بود و مرتجعین همه را به بازی گرفته و بر آن گرد یأس می‌پاشیدند. نیایش هم به ابزار ستم و خرافه مذهبی تبدیل شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ تاریخی نیست که از پاره های سیاه تهی باشد.
به یاد می‌آوردم که در زندان اوین بیش‌ترین آزار و اذیت در ماه رمضان و محرم صورت می‌گرفت. تاسوعا و عاشورا که می‌رسید مصیبت بود. عمله ستم در راهروهای زندان دسته سینه زنی راه می‌انداختند و در مواردی (نه همیشه)، حسین حسین گویان به سراغ شماری از زندانیان می‌رفتند و آنان را به قصد کُشت می‌زدند.
بله، ستمگران کلمات طیبه را از معنا تهی کرده بودند.
مدتها با خودم کلنجار رفتم و به این نتیجه رسیدم که هیچ تاریخی نیست که از پاره های سیاه تهی باشد. یاد مهاتما گاندی افتادم که می‌گفت: ما باید همان تغییری باشیم که می‌خواهیم ایجاد کنیم. نباید در دافعه ارتجاع روی همه چیز خط کشید. اصحاب قدرت می‌آیند و می‌روند اما نیاز آدمی به ستایش و نیایش می‌ماند. نیاز آدمی به دیدار خویشتن و نجوا با خویش تردید برنمی‌دارد.
نجوا با خویش اشاره به گفتگوی درونی است. Inner Dialogue
بیشتر مواقع ما با خودمان حرف می‌زنیم. گاه این حرف زدن و کلنجاررفتن در سکوت تمام انجام می‌شود.
...
توجه کنیم که انسان موجودی بی نهایت طلب است و از همین رو چون گیاهی که به سمت نور می‌رود به افقهای برتر از خویش نیازمند است. از بعد منفی هم سیری ناپذیر و فزون طلب است. انّ الانسان خلق هلوعاً (سوره  معارج آیه ۱۹)
همین فزون طلبی بود که کمون های اولیه را از هم پاشید...
انسان موجودی بی نهایت طلب است و این کشش که جوهر و مضمونش جز عشق نیست، در شمار زیادی از ما با نیایش بیدار می‌شود. با نیایش البته به سرانجام نمی‌رسد اما با آن می‌تواند آغاز ‌شود. منتها به یک شرط و آن اینکه از هول تنهایی و تاریکی و وحشت از آگاهی به هستی خویش، خودمان برای خودمان خدا نسازیم. در اینصورت روح این جهان بی روح است. مخلوق ذهن ما است و ما را الینه و از خودبیگانه می‌کند و چنانچه با خرافات جمع شود فاجعه می‌آفریند. خدایی که معلول ترس و نفع و جهل ما باشد خدا نیست و به قاف سگ هم نمی‌ارزد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
مضمون نیایش، خروج از روزمرگی و پوچی است.
مضمون نیایش خروج از روزمرگی و پوچی است. در غیر اینصورت تعزیه مردگان و لالایی خفتگان است. البته و صدالبته با شعر و سفر و ورزش و هنر ، با کسب علم و با خلاقیت و ایستادگی در برابر جباران نیز می‌توان به شور و شادی رسید. اما نیایش (سفر در خویش برای دیدار خویشتن) چیز دیگری است. یکی با کیمیای مراقبه و «مانترا» Mantra به آرامش درونی و شعف می‌رسد و دیگری با تفیلا  תְּפִלָּה و دعای ربانی، یکی با نیایش ابو حمزه ثمالی، یا دیوان دیوانه کننده شمس از خود بی خود می‌شود و دیگری با «زیبای خفته» چایکوفسکی یا سونات مهتاب بتهوون...
نظرگاه و سلیقه ها هم یکی نیست و هر کسی بر طینت خود می‌تند.
برخی با پول و پله یا با رده و رتبه مست می‌شوند و شماری بقای خود را در فنای خود می‌جویند.
...
مانترا Mantra همان ذکر ویاد آوری است. یاد آوری آنچه می‌تواند در ما تاثیر بسیاری بگذارد وباعث شود مقاومت درونی ما افزون گردد. مانترا عبارتی سانسکریت است و از دو جزء تشکیل شده «مان» به معنی فکر کردن، و «ترا» از ریشه تری به معنی محافظت کردن یا آزاد شدن از دنیای مادی.
یکی از اذکار مانترا … Aum namah Shivaya Mantra «نما شیوایی» است.
...
تفیلا  תְּפִלָּה (در جمع تفیلیم یا تفیلوت) اشاره به نماز یهودیان و دعای ربانی The Lord's Prayer یکی از معروفترین دعاهای مسیحیت است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
خیر و نیکی کیمیا شده است.
می‌دانم که سخن گفتن از مقولاتی که استبداد دینی آنرا آلوده کرده، دافعه و هزینه دارد با اینحال دل به دریا می‌زنم و به بخشی از نیایش «کشف ظلم» اشاره ‌می‌کنم. کشف در اینجا معنی برطرف کردن است و کشف ظلم به فارسی یعنی زدودن ستم.
نیایش مزبور گرچه مربوط به بیش از هزارسال پیش است اما برای نیایشگری که حتی خدا را هم برتر از سئوال نمی‌داند قابل تأمل است.
...
می‌خواستم ترجمه کامل آنرا اضافه کنم اما از خیرش گذشتم... به مضمون بخشی از این راز و نیاز اشاره می‌کنم.
اَللّهُمَّ اِنَّ ظُلْمَ عِبادِک قَدْ تَمَکنَ فى بِلادِک. حَتّى اَماتَ الْعَدْلَ وَ قَطَعَ السُّبُلَ وَ مَحَقَ الْحَقَّ وَ اَبْطَلَ الصِّدْقَ وَاَخْفَى الْبِرَّ...
ای خداوند ظلم و بیداد همه جا فراگیرشده است.
گویی عدالت را میرانده و راهها را بریده و حق را نابود کرده و باطل بر همه چیز مسلط گشته و خیر و نیکی کیمیا شده است.
یا محول الحول و الاحوال ظلم را ریشه کَن، کن و متلاشى ساز کوههاى زورگویى را و فرونشان رونق پلیدی را...
تا مرعوب شدگان امان یابند و دلسوختگان آرامش گیرند و گرسنگان سیر شوند و آوارگان به کاشانه شان باز آیند...
تا کهنسالان مورد احترام قرار گیرند و خردسالان مهر بینند. ستمدیدگان عزت یابند و ستمگران به جای خود بنشینند و دلهای غمدیده شکوفا شود،
جنجال و آشوب فرو بنشیند. اختلاف و دودستگى رخت بربندد و علم و دانش برترى گیرد و صلح و صفا همه جا را پر کند. نیروهای متفرق گرد هم آیند.
در اینصورت است که تلاوت قران معنا دارد و می‌توان از ایمان سخن گفت. در جامعه و جهانی که ظلم بیداد می کند، عقل به تبعید رفته و ابتذال به میدان آمده، اگر دین و مذهب کنار ستمگران است البته که افیون توده ها است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو Maslow's hierarchy of needs  دیدگاه «آبراهام مزلو»، از نظریه‌های محتوایی در مورد انگیزش به شمار می‌آید. در هرم مزبور، نیازهای معنوی جای ویژه ای دارد.
همانطور که نیاز به هوا، به خوراک، به پوشاک، نیاز جنسی و مسکن...و نیاز برای انطباق و هماهنگی The need for conformity  همه واقعی است، نیاز به پرستش و نیایش هم واقعی است حتی اگر آنرا انکار کنیم یا وارونه جلوه دهیم.
...
ماه روزه گشت در عهد عمر
بر سر کوهی دویدند آن نفر
تا هلال روزه را گیرند فال
آن یکی گفت ای عمر اینک هلال
چون عمر بر آسمان مه را ندید
گفت کین مه از خیال تو دمید
ورنه من بیناترم افلاک را
چون نمی‌بینم هلال پاک را
... 
به روایت مولوی، زمان عمر بن خطاب (خلیفه دوم مسلمانان)، آخر ماه رمضان اختلاف افتاد که عید فطر چه روزی است. 
عده ای رفتند بالای کوهی بلند تا هلال ماه را رؤیت کنند. یکی از افرادی که بالای کوه رفته بود ناگهان داد کشید: ماه، ماه. من هلال ماه را دیدم. 
او با شتاب پیش عمر آمد و خبر داد که ماه را دیده  و فردا عید فطر است. به عمر گفت شما با من بیآیید بالای کوه تا هلال ماه را به شما نشان دهم. عمر هم با وی روانه کوه شد. اما هرچه به آسمان نگریست اثر و نشانی از ماه نیافت و  دیگران هم ندیدند.  
آن مرد آدم نادرستی نبود اما گزارش الکی می‌داد. یک جای کار ایراد داشت.
عمر به چشمان او نگاه کرد و دید یک تار مویی از ابروی او کج شده و مقابل چشمش قرار گرفته است. متوجه شد که آن مرد تار موی کج را با هلال ماه یکی گرفته است ! 
... 
گفت تر کن دست و بر ابرو بمال
آنگهان تو در نگر سوی هلال
چونک او تر کرد ابرو مه ندید
گفت ای شه نیست مه شد ناپدید
گفت آری موی ابرو شد کمان
سوی تو افکند تیری از گمان.
منظرمان را پاک کنیم تا منظره های زیبای بیرونی را بتوانیم ببینیم.
ابروی آن مرد کمانی شده بود و تیری از گمان و خیال به سویش پرتاب کرده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
یادی از سید جواد ذبیحی
سید جواد ذبیحی درکه‌ای موذن و خواننده آوازهای اصیل ایرانی بود. تحصیلات رسمی نداشت اما تمام ردیف‌های آوازی را به خوبی می‌شناخت. او از سال ۱۳۳۶ با همکاری داوود پیرنیا و هنرمندانی چون حسن کسایی، رضا ورزنده، جلیل شهناز، احمد عبادی، مرتضی محجوبی، علی تجویدی، پرویز یاحقی، حسین تهرانی، مهدی خالدی و فرهنگ شریف، وارد عرصه موسیقی غیر مذهبی شد و آوازهای زیبایی را به همراه ساز ایشان به یادگار گذاشت. به همراه ساز آواز نمی‌خواند. بلکه در ابتدا ایشان دقایقی بداهه‌نوازی می‌کردند و سپس سید جواد ذبیحی یک آواز کامل را بدون ساز می‌خواند و در انتها بار دیگر هنرمندان به اجرای موسیقی سازی می‌پرداختند. در سال ۱۳۴۷ مجموعه ای از اشعار منتخب توسط وی که در مناجات های خود در رادیو ایران می خواند در ۱۶۵ صفحه با مقدمه محیط طباطبائی به چاپ رسید.عنوان آن نغمه های آسمانی است.
سید جواد ذبیحی به شیوه خواجه عبدالله انصاری بر خواندن مناجات‌ فارسی که برای عموم قابل فهم و اثر گذار است تاکید داشت.
آنان که به آرشیو رادیو دسترسی داشتند نمونه‌های منحصر به فردی از صدای او را از بین بردند. به همین دلیل امروز به جز آثار بی‌کیفیت ضبط شده از روی رادیو و چند کاست موجود نزد شاگردان و دوستداران ذبیحی، اثر باکیفیتی از او در میان نیست.
پس از انقلاب برای مدتی زندانی شد و پس از آزادی چند نفری به درب منزل وی رفتند و به بهانه اجرای مراسم نیایش او را با خود بردند و به طرزی فجیع به قتل رساندند.
از شما دعوت می‌کنم ویدیوی ضمیمه را ببینید. بخشی از ربنای سید جواد ذبیحی را هم گذاشته ام..
کُفرِ یک دوران، دینِ دورانِ بعد است.

پانویس
 زیبای خفته یا «زیبای خفته در جنگل» La Belle au bois dormant نام داستانی است به قلم شارل پرو نویسنده فرانسوی. چایکوفسکی، در سال ۱۸۹۰، با اقتباس از زیبای خفته، برای بالهٔ سن پترزبورگ یک قطعه موسیقی تصنیف کرد.
... 
سونات مهتاب Piano Sonata No. 14 از سال ۱۸۰۱ که بتهوون نوشته‌ تا همین امروز به عنوان یکی از مشهورترین قطعات پیانو در تاریخ موسیقی مطرح است.
...
همنشین بهار

هیچ نظری موجود نیست: