حراج «کلیه» در کوچه شهید «فرهنگ حسینی»روزنامه شرق : کوچه شهید «فرهنگ حسینی» از آن کوچههای سنگین و نفسگیر تهران است، ورود و خروج به کوچه شبیه ورود و خروج در یک واهه دشوار تاریخی است، همان جایی که نفس بند میآید و اضطراب از حد میگذرد. همان جایی که احساس عذاب وجدان و تمام سوالهای دشوار فلسفی توی ذهنت صف میکشد که مرگ؟ که زندگی؟ که تن؟ که فقر؟ با مردمان ساده این شهر چه میکند؟ همه از یک کنجکاوی ساده شروع شده بود. دوشنبه 18 آبان 1392 راهی کوچه شهید «فرهنگ حسینی» در ولیعصر شده بودم. برای گپ و گفتی دوستانه با رییس انجمن حمایت از بیماران کلیوی تا از کمپینی بگویم که هدفش اعتراض مردمی به تحریمهایی است که این روزها نه شهروندان عادی که زندگی بیماران ایرانی را هم تحت شعاع قرار داده. حالا عدهای بیایند و بگویند که تحریمها شامل حال مردم عادی نمیشود و دارو و درمان که تحریم نبوده و نیست. اما واقعیت موجود در خیابانهای شهر و راهروهای بیمارستانهای نمور چیز دیگری میگوید، روایتش آنقدر تلخ است که شاید سازمان ملل هم چندان تمایلی به شنیدنش نداشته باشد. کوچه شهید «فرهنگ حسینی»، نزدیک ولیعصر است، نخستینبار سر به هوا آمدم و خیلی چیزها را ندیدم. حالا تصاویر تازهای روبهرویم ردیف شده. شبیه یک نمایشگاه است، آن هم نمایشگاهی از«هنر مفهومی» تلخ. کاغذهای خاکستری، تمام خیابان را خاکستریتر کرده. برچسبهایی پر از شمارهتلفنهای همراه. متن نوشتار روی کاغذهای A4 چهارستون تن آدمی را به لرزه درمیآورد. اینجا گروهی تنشان را حراج کردهاند. «کلیه» بنیآدم حراج شده. آن هم به قیمتهای توافقی. یکی از برگههای A4 از آن جوانکی 25ساله است که میخواهد هرچه زودتر کلیهاش را از تن رنجورش خارج کند و با پول فروش آن برای خودش کاری دستوپا کند. یکی دیگر از ورزشکاربودن و جوان بودنش گفته و دیگری بر توافقیبودن قیمت حراج، تاکید کرده. A4 دیگری نشان میدهد که گروه خون فروشنده O منفی است، یکی دیگر ته کوچه کلیه فروشی A مثبت دارد با تاکید بر«نیاز مالی فروش فوری» و برچسب دیگری با مضمون« فروشی O مثبت قیمت توافقی، کلیه سالم ورزشکار و... .» غم نان به حراج کلیه رسیده رنگ روی دیوار هنوز خشک نشده، میزان عرضه و تقاضا بالاتر از حد تصور است، تاریخ پای آگهیها را میبینم، یکی مربوط به 12 آبان است و دیگری مربوط به اواخر مهر. یکی هم چند روزی است که روی دیوار نصب شده. مرد میانسالی مشغول رنگآمیزی است، دیوارهای کوچه بارهاوبارها رنگ خورده، مقابل کوچه منتهی به انجمن حمایت از بیماران کلیوی، حراج کلیه جوانان ایرانی بساط شده. مرد چرتکه نقاشی به دست دارد و روی واقعیتها رنگ میپاشد، امروز پنهانشان میکند و بامداد فردا گروهی برگهبهدست دوباره راهی همین کوچه میشوند. غم نان این روزها به حراج تن رسیده. ورودی انجمن پوستری نصب شده: «23 تا 30 آبان هفته حمایت از بیماران کلیوی است». بیمارانی که با رنج زیادی زندگی میکنند و علاوه بر تحمل فشار روحی و مالی گاهی هم مجبور هستند با یکی از همین شمارههای مکتوب روی دیوار تماس بگیرند و بر سر قیمت عضوی از اعضای بنیآدم دیگری به توافق برسند و سرانجام پیوند کلیه در دهلیز دشوار تجارت تن انجام میپذیرد. تلاشی که دود میشود و به هوا میرود داستانجایی غمناکتر میشود که بدانید بیماران کلیوی از هفتخوان کوچههای تهران که بگذرند و با جوانکی به توافق برسند، در نهایت به در بسته نبود داروهای پیوند کلیه میرسند، داروی «سلسپت» از آن جمله داروهایی است که بیمار باید پس از پیوند برای جلوگیری از پسزدن پیوند استفاده کند. اما مشکل یکی، دو تا نیست، حالا داروی پیوندی وجود ندارد. دارو نیست و تمام تلاش آنها و دیگری دود میشود و به هوا میرود. داروی «سلسپت» یکی از اصلیترین داروهای نگهدارنده پیوندهای مختلف در کشور است. این روزها 20هزار بیمار پیوندی مختلف از جمله پیوند قلب، کلیه، ریه و موارد دیگر بهشدت به این دارو نیاز دارند اما به گفته احمد تارا که فوقتخصص نفرولوژی است: «این دارو مدتی است که در کشور نایاب شده.»گویا داروهای معمولی پیوند کلیه هم به سختی پیدا میشوند و مشکل در تهران جدیتر از شهرستانهاست. شرکتهای دارویی هم اغلب دچار معضلات بسیاری هستند و اگر دولت حمایت نکند، مشکلات بیشتر میشود. پلان آخر تصاویر خاکستری کوچه شهید «فرهنگ حسینی» هنوز جلوی چشمانم رژه میروند، یکی 20ساله و دیگری 25ساله. یکی 18ساله و دیگری 30ساله. میخواهند عضوی از بدنشان را به دیگری بدهند، در ازای پولی که توافق میکنند و در بهترین حالت رقمش به 50میلیونتومان میرسد، عملی سخت و چندساعته، آن هم در صورت جوابدادن پیوند اعضا، به ماجرای مایوسکننده نبود دارو پیوند میخورد. داستان از همان ابتدا غمبار است و انتهایش تراژیک میشود. در این گوشه از شهر اعضایی از تن جوانان ایرانی حراج میشود. مردی هم وظیفه دارد هرازچندگاهی روی برگههای قدیمیتر رنگ بپاشد، همهمان عادت کردهایم گاهی روی واقعیتها رنگ بپاشیم، روی برگههای حراج، روی فقری که به دیوارهای شهر چسبیده، حتی روی حراج کلیه. |
۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر