اهانت محمد علی شیخی به مرضیه در جلسه یی با حضور مهدی ابریشمچی
در مورد اهانت به مرضیه
ایرج شكری
در مورد اهانت به مرضیه
ایرج شكری
چند روز پیش در یادداشتی* با یاد آوری نوشته یی از دکتر قصیم که در آن به «اختلاف» مرضیه با مجاهدین اشاره کرده بود، عدم اطلاع رسانی در این مورد را مورد توجه قرار داده و اطلاعاتی به طور خلاصه و با قید «عجالتـا»، از شنیده ها در این مورد ارائه کردم و فکر می کردم که این کار می تواند با اطلاعات کسانی مثل خود دکتر قصیم تکمیل شود و اطلاع رساندن به هموطنان در مورد مساله یاد شده را از آن طریق بهتر می دانستم. در پی انتشار آن یادداشت با عنوان «سالگرد در گذشت مرضیه، و آنچه باید گفته می شد و نشد»، دکتر قصیم در فیس بوک خود، در پاسخ به کامنتی، ضمن تایید اطلاعات داده شده در آن نوشته، یاد آور شده بود که خود در نشستی که در آن به مرضیه توهین شده حضور نداشته است. چون در چند روزی که از انتشار یادداشت من می گذرد مطلبی اضافه بر آنچه گفته شد، ندیدم، و از طرف دیگر یکی دو نفر که مثل عنتر آموزش یافته یی که استعدادشان در یاد گرفتن، نشان دادن «جای دوست، جای دشمن» است، یا عناصر مطرودی که بی تاب یافتن فرصتی برای جست و خیز و جیغ داد برای اعلام حضور حاشیه یی خود، در کنار مجاهدین هستند، تلاش کرده اند که مساله اهانت به مرضیه را «تلاشی از سوی آخوندها» و بی پایه جلوه دهند،لازم دیدم اطلاعات بیشتری از ماجرا را بیان کنم.
مساله از این قرار بوده است که یادداشت ها و «کاغذ»های مرضیه از گاوصندوقی که در خانه اش داشته ناپدید یا به عبارتی سرقت شده بوده و او یکی از نفرات(زن) مجاهدین را که در خانه او می ماند(یکی از افراد مجاهدین همیشه در خانه او بود) عامل این دستبرد می دانسته است و شکایت و اعتراض خود را به مسئولان مجاهدین رسانده بود. طبیعی است که گماشته مذکور نمی توانست به ابتکار و تصمیم خود دست به سرقت یادداشت ها و کاغذهای خانم مرضیه بزند، بلکه این کار در ماموریتی برای دستگاه پرونده ساز و اطلاعاتی مجاهدین صورت گرفته بوده است. کیست که تردید کند که اگر همین آقای دکتر هزارخانی که مجاهدین برای اعتبار دادن به سیاست و تحلیل و یا دیدگاه خود، به اظهارات تایید آمیز او استناد می کنند، فردا استعفا کند و زبان به انتقاد بگشاید، دستگاه اطلاعاتی و پرونده ساز و تشنه مرعوب کردن مجاهدین، یک پرونده با صفحات پر شمار در بریدگی او یا شیفتگی او به فلان جناح رژیم از سالها پیش، منتشر نکند؟
به هر حال، این هم مثل روز بر همه کس روشن است که در اختلاف بر سر هر مساله حتی بسیار کم اهمیت، اگر اختلافی بین یک عضو شورا با مجاهدین پیش بیاید، در ترازوی داوری مجاهدین، وزن شاکی چون پرکاهی و وزن مجاهدین تلی از شمش های سرب است. برای رسیدگی به شکایت مرضیه بر اساس ماده 7 آییننامه داخلی شورا جلسه یی تشکیل می شود. در ماده 7 آییننامه داخلی اصلاح و تصویب شده مورخ 8 مهر 76 آمده است: «اداره امور جاری شورا و کمیسیونهای آن و تنظیم روابط درونی بر طبق مقررات شورا برعهده دبیر ارشد شوراست. بدین منظور دبیر ارشد شورا جلسات لازم را با دعوت از اعضایی که ضروری تشخیص می دهد تشکیل خواهد داد».
بر این اساس، در جلسه یی با حضور حدود 20 نفر از اعضای شورا که مهدی ابریشمچی نماینده سازمان مجاهدین در «شورای ملی مقاومت» در آن حضور داشته است تشکیل می شود، خانم مرضیه مساله را مطرح می کند و نفر مجاهدین را عامل ناپدید شدن یاداشتها و کاغذ های خود معرفی می کند. نفر مورد اتهام (خواهر آ.) دست داشتن خود را در این مساله تکذیب می کند. مرضیه که هیچکس دیگری را عامل این دستبرد نمی شناخته، بر نظرخود تاکید می کند. در اینجا بکباره محمد علی شیخی که عنوان «نمانیده استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی کشور» در شورا را هم مجاهدین به سینه او زده اند، با پرخاش و دریدگی به مرضیه می گوید «خفه شو زنیکه فکر می کنه نوبرشو آورده». شیخی در حالی به این دهن دریدگی بیشرمانه دست می زند که در ماده 8 همان آیینیامه داخلی تصریح شده که «تکذیب اتهامات عنوان شده علیه شورا یا اعضای آن برعهده عضو یا ارگان ذیربط شوراست».
مرضیه بزرگ در پی این اهانت محمد علی شیخی، جلسه را ترک می کند چرا که برای او روشن بود که «احترام امام زاده به متوّلی است» و شیخی سرخود چنین غلطی را نمی توانست بکند و بعد از آن، بنابر آنچه دکتر قصیم در فیس بوک خود یاد آورشده بود، دیگر در جلسات شورا شرکت نمی کند. مهدی ابریشمجی هم ناظر این صحنه بوده و نه هیچ واکنشی به هتاکی شیخی نشان می دهد و نه موقعی که مرضیه جلسه را ترک می کند برای دلجویی به سوی او می رود. این «قلاب گیر» انقلاب ایدئولوژیک که مسعود رجوی را جایگاه پیامبر و امام معصوم نشاند و او را تنها به خدا پاسخگو دانست، به خاطر نقشی که در آن ابتذال داشته است، به مراتب بیشتر از رهبران عقیدتی خود، خود مقدس بینی و خود برتر بینی را زره و حفاظی برای خود وسازمان مربوطه یافته است، با این تفاوت که جناب ایشان به لحاظ شخصیتی اصلا قلدرمنش تشریف دارند و از این بابت «مرضیه پرضیه» و «شاملو و ماملو»، نمی فهمند و نمی شناسند، آنجا که «تقدس» و اقتدار فردی و تشکیلاتیشان، با اندک خراش و خدشه یی روبهرو بشود، حرمت و احترام برای هیچ چیز و هیچکس قائل نمی شوند. مثل فیل خشمگین یا شتر کینه جو، فقط در پی لگد کوب کردن و لت و پار کردن بر می آید.
این که در آن لحظه بر مرضیه، آن انسان ارجمند و هنرمند بزرگی که محبوب و مورد احترام ایرانیان علاقمند به موسیقی و یک هنرمند ملی بود و تا قبل از پیوستنش به شورا و مجاهدین، جز احترام ندیده بود، چه می گذرد و چه حالی داشته را، تنها شاید خودش می توانست بیان کند. شاید را برای این گفتم که گاه لحظاتی و شرایطی برای انسان ممکن است پیش بیاید(چه شرین، چه تلخ) که کلمات از عهده بیان آن برنمی آیند. این ماجرا حدود چهار سال قبل از درگذشت او اتفاق افتاده است. این که او بعد از آن جلسه چه اندوه و دلشکستگی از این نامردمی و اوباشگری را، روزها و هفته ها و ماههای بعد تحمل کرده، شاید حتی دخترش هم نمی دانسته و او با غروری که داشت، اندوه بزرگ خود را احتمالا به تنهایی تحمل کرده بود. شاید هم بعد از این ماجرا و مرگ دخترش که او را خیلی دوست داشت، دیگر رها شدن از زندان تن و ترک دنیایی که دورویی ها و دنائت های باور نکردنی در آن دیده بود را، به زنده ماندن و «در نوازش نیش ماران یافتن» ترجیح می داده است.
مبتلا به خود بزرگ بینی وخیم، نیازمند متملقان و عربده کشهاست
در مواردی ازاین دست که شرح آن گذشت، شیخی و عناصر حقیری مثل او که گاه برای دم تکان دادن و پا لیسی«صاحب» خود و گاه با حمله کردن و گاز گرفتن «غیرخودی» وفادارای و سر سپردگی خود را به «صاحب» نشان می دهند و گاه در نقش مریدان«کفن پوشِ» کف بر لبِ عربده کشِ سازمان دهی شده علیه منتقدان- که نمونه های چندی از این اوباش عوضی در تعاونی شلغمکاران قمه دور سر خود می چرخانند و تهدید می کنند و عربده می کشند را می توان در نوشته هایی با نام های مستعار باز شناخت، مقصر اصلی نیستند، مقصر آن سازمان دهندگان و برنامه ریزان چنین دستگاهی هستند که امثال شیخی در آن امکان اجرای چنان نقشی را پیدا می کنند.
امثال شیخی و عربده کشهایی که به فحاشی و برچسب زنی به منتقدان و دو عضو مستعفی شورا در سایت های مجاهدین وابسته به مجاهدین چون شلغمکاران مشغولند، نیاز رهبر خود خواه و خود محوربین مجاهدین را برآورده می کنند که خود پرچمدار توهین و اهانت، به نزدیک ترین و بلند مرتبه ترین دوستان و همراهان خود، در مسائلی به مراتب کم اهمیت تر از آنچه مرضیه مطرح کرده بود، است.
من در مطلبی که با عنوان «چرا با دکتر هزارخانی گفتگو نکردم»** به رفتار ناشایست و حرمت شکنانه مسعود رجوی با دکتر هزارخانی اشاره کرده ام و هم چنین بارها یاد آور شده ام که رهبری مجاهدین هیچ احترامی برای هیجکس قائل نیست. او دچار خود بزرگ بینی بشدت وخیمی است که انتخاب سمفونی شماره 5 بتهون به عنوان آرمی برای اعلام هر پیام یا پخش سخنانش که خودش آنها را «سرنوشت ساز» می داند، و ساختن شعار هیتلری ایران رجوی – رجوی ایران برای خودش و سالها بی اعتنایی بر انتقاد های درونی و بیرونی در مورد آن، «مهرتابان آزادی و مقاومت نامیدن» همسر خود مریم، به رغم سبکی و غیرسیاسی بودن و نشانه متاثر بودن از تمایلات استبدادی عهد بوقی و «قبله عالمی»، همه از نشانه های آن خود بزرگ بینی وخیم است. رفتار امثال شیخی و عربده کشهای هتاک دیگر فقط نشانه و آثار بیرونی «عفونت عمومیِ درونی » دستگاه رهبری مجاهدین است که بر خلاف رنگ و لعاب و بزک و نقاب دموکراسی خواهی و سنگ « حق حاکمیت مردم» به سینه خود زدنِ مسعود و مریم وشعارهایی که در «کنفرانس های بین المللی» در مورد آزادی و دموکراسی و حقوق بشر از سوی «رئیس جمهور برگزیده مقاومت»، داده می شود، می شود دید. محمدعلی شیخی که در یاوه گویی ودهن دریدگی، دهن گشادی به اندازه دور شکم سرلشکر بسیجی فیروز آبادی دارد چندی پیش با مهملاتی که در مورد دو عضو مستعفی شورا و چند تن از منتقدان سرهم کرده بود و با عنوان «توطئه سياسي و خط نابودي مقاومت و رهبري آن» در سایت مجاهدین موسوم به همبستگی ملی درج شد، این دهن دریدگی را به نمایش گذاشت. در ویدئوی از اجلاس شورا که یک هفته پیش برای مدتی در سایت همبستگی قرار داشت او را در کنار مهدی سامع (دقیقه 8 و 54 ثانیه) می شد دید. در نشانی زیر می شود ویدئو را دید
داوری آن زنک مطرود در مورد مرضیه
آن زنک سابقا آموزش یافته در مکتب مسعود و مریم که جز گودالی که جز کرم و غورباغه ندارد، نیست اما خودش را دریایی پرگوهر و میراث دار فروغ فرخزاد می داند، در واکنش به مطلب مربوط به اهانت به مرضیه و نیز پاسخی که اسماعیل وفا یغمایی به سوال یکی از کاربران وبلاگ دریچه در این زمینه داده بود، باز هم برای مورد توجه مجاهدین واقع شدن با جیغ زدن و در همدردی با مجاهدین و اعتصاب غذا کنندگان، درکامنتی «خروشی » نشان داد که چیزی جز خودنمایی برای التیام رنج مطرود بودن اش نبود و در مورد مرضیه از جمله نوشت:« مجاهدین خلق وشورای ملی مقاومت بدون آمدن مرضیه به پاریس همان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت بودند و تغییری نمیکردند . می جنگیدند و کشته میشدند ! اما مرضیه بدون پیوستن به مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت یک خواننده خوب قدیمی بود که درده کوره ای درایران در خاموشی و عزلت و انزوا چهره در مرگ فرو می پوشید و حتی شمایان عاشقان یقه دریده هم خبری از او نمی گرفتید و حتی یک جمله هم بیاد او نمی نوشتید»!
ملاحظه می کنید. گویی شاملو که به مجاهدین نپیوست و مورد نفرت مجاهدین بود(در همان مطلب چرا با دکتر هزارخانی گفتگو نکردم مورد آن ذکر شده است) در «عزلت و انزوا» در گذشت و هیچکس در مورد او چیزی ننوشت! این درست است که بودنده اند کسانی که از هنرمندان که در داخل کشور یا در خارج درگذشته اند و مراسم بزرگداشت پر جمعیتی برای آنان برگزار نشده و در مورد زندگی و بزرگداشت آنان مطلب چندانی نوشته نشده اما این دلیل نمی شود که کسی بر اساس آن بتواند پیش داوری کند که اگر مرضیه در ایران درگذشته بود، در انزوا به خاک سپرده می شد، یقینا اینطور نمی توانست باشد. چون مرضیه، مرضیه بود. این «دریای گوهر»! فراموش کرده است که به رغم این که محمد نوری مورد هتاکی ایشان قرار گرفته بود( در واکنشی که این زنک به مقاله من با عنوان «تیغ سانسور بر گل سرخ لبان ترانه» که در مورد یک ترانه نوری نوشته بودم) ، اما مراسم تشییع و تدفین او با شرکت جمعیت زیادی که هم می گریستند و هم ترانه یی از و را می خواندند، در تهران برگزار شد.
بی صداقتی دستگاه رهبری و بیمارگونه عمل کردن
اگر مدعیان مبارزه برای حق حاکمیت مردم و برقراری دموکراسی در ادعای خود صادق بودند، اساسا، دستگاهاشان روی پرونده سازی و اتهام زنی و ایجاد ارعاب نباید کوک می شد و حرمت اشخاص نباید به انتقاد و اعتراضی، چنان مورد یورش قرار می گرفت که گله گرگها و کفتاران طعمه یی را برای تکه پاره کردن مورد یورش قرار می دهند. اگر رهبری مجاهدین به استبداد و ابتذال تا مغز استخوان رسیده مبتلا نبود، نه یادداشتهای مرضیه سرقت می شد(که حتما با دستور تشکیلاتی صورت گرفته) و نه شیخی جرأت چنان جسارتی به مرضیه یی را پیدا می کرد. مرضیه یی که در همان آغاز از راه رسیدن و پیوستنش به شورا، «مهرتابان آزادی» او را «مشاور هنری» خودش، قرار داد. البته این اعتباری نبود که «رئیس جمهور مقاومت» به او بدهد و در عمل هم اگر قرار بود کسی در مسائل هنری مورد مشاورت ایشان قرار بگیرد، باید کسی مثل دکتر هزارخانی را انتخاب می کرد، بلکه او می خواست از این طریق و بانشان دادن توجه به مرضیه که محبوب مردم بود، توجه افکار عمومی را به خود جلب کند. حالا زنک حقیری که خود را جایگزین فروغ فرخزاد می داند، مرضیه را خواننده یی افتاده در گوشه دهی در ایران قبل از پیوستن به مجاهدین می داند.
نه این دستگاه پوسیده یی که رهبرش به صراحت در آموزشهای عقیدتی – سیاسی به مریدان می گوید کسانی که از مجاهدین جدا می شوند، مثل مواد دفع شده از ارگان زنده در روند متابولیسم هستند(یعنی مثل مدفوع)، یا با استناد به «لا حیا فی الدین» در یک اقدام بشدت مستهجن که از آخوندها هم سرنزده دستور انتشار «اعترافاتی» را می دهد که با فرو بردن محکوم در «دیگ انقلاب مریم» گرفته شده، وقتی کسانی بعد از نزدیک سی سال تلاش و همکاری در تشکیلاتی که او به راه انداخته بود و ریاستش را عهد دار بود، به دلائل اختلافات روی هم انباشته و انتقادات مورد بی توجهی مستمر قرار گرفته، محترمانه استعفا می کنند و واکنش دستگاه حضرتش آن است که دیدیم و می بینم، طبیعی است که برای مرضیه هم از همان پرونده ها ساخته بوده اند و یادداشتهای ربوده شده هم برای افزودن به «ملاط» های پرونده او بوده است. من در یادداشتی باعنوان «چرا با دکتر هزار خانی گفتگو نکردم»** به رفتار ناشایست مسعود رجوی با دکتر هزارخانی اشاره کرده ام. رفتار ناشایستی که تحقیر دکتر هزارخانی در حضور جمعی از اعضای شورا بود، «تقصیر» و «جرم» دکتر هم این بود که در اجلاس شورا که برگزاری آن همزمان شده بود با حضور مادر سالخورده اش در پیش او که بعد از سالهای طولانی دوری برای دیدن فرزندش به فرانسه سفر کرده بود، شرکت نکرده بود و این البته با اطلاع قبلی به جناب رهبر بود. اجلاس شورا در بغداد برگزارمی شد و او نمی توانست و نمی خواست بعد از آن همه سال مادرش را که مدت کوتاهی که به دیدن او آمده بود، ترک کند. دکتر قبلا به او(مسعود رجوی) گفته بود که مادر سالخورده اش را نمی خواهد ترک کند چون احساس می کند که آن دیدار آخرین دیدار با مادرش خواهد بود(مادر دکتر چندی بعد از بازگشت به ایران درگذشت. احساس او به خطا نرفته بود).
ارعاب و اتهام زنی و اوباش گری های قلمی راه انداخته شده در تعاونی شلغمکاران و سایتهای وابسته به مجاهدین، گواه معیوب بودن و بیمارگونه و هیستریک رفتار کردن و جبّاریت رهبری این دستگاه است. امثال شیخی برای چنین رهبری دم تکان می دهند و با پرخاش و پاچه گرفتن از هرآنکسی که به نظر برسد «مساله دار» است، خودی نشان می دهند و از «صاحب خود» عنایت و توجه دریافت می کنند. شیخی و جلال گنجه ای در اجلاس ها و نشست های شورا، گویی وظیفه یی جز این نداشتند که ببینند گفتار و نظر و پیشنها چه کسی از شورایی ها اندک زوایه یی با دیدگاه و تمایلات رهبری مجاهدین دارد تا او را مورد یورش قرار بدهند و تقریبا موردی نبود که این دو نفر در اظهار نظر های اعضای جبهه دموکراتیک ملی (اقا و خانم متین دفتری و محمدرضا روحانی) «درز و سوراخ و انحراف» کشف نکنند و با لحنی اغلب تهاجمی و پرخاشگرانه اظهار نظر نکنند.
جلال گنجه ای در انجام وظیفه «سربازی» برای «مریم و مسعود» و نشان دادن مریدی به رهبران عقیدتی اش در نامربوط گویی به دو عضو مستعفی غیبت و غفلت نکرد و از اعتکاف پنج – شش ساله بیرون آمد و وارد معرکه شد و با مطلبی تحت عنوان «خوش رقصی خائنان»، در آغاز نوشته خود قصیم و روحانی را «دو خائن» نامید و مسلمانی و شیعه مسعود رجوی بودنش را به نمایش گذشت. آخرین مطلبی که گنجه ای قبل از این نوشته بود، مطلبی بود با عنوان «گوش به سروش و ده فرمان»، که در جست و خیز و دست افشانی برای اولین پیام مسعود رجوی بعد از سه سال غیبت، نوشت و در آن مسعود رجوی را درجای خدا نشاند و پیامش را سروش دانست و با ده فرمان خدا به موسی(بنا به روایات مذهبی) مقایسه کرد. از آن زمان(در سال 2007) تا پریدن به آن دوعضو مستعفی، خبری از او نبود و من شخصا یادم نمی آید که قبل از این فحاشی و برچسب زنی به قصیم و روحانی مطلب دیگری از او دیده باشم.
دریدگی امثال شیخی انجام وظیفه در پیشبرد خط رهبری مجاهدین در ایجاد «جوّ» ارعاب است، دستگاهی که به قدرت نرسیده برای همه پرونده ساخته و با یک آینده نگری که نمی دانم اسمش را چه می شود گذاشت، آینده نگری سرکوبگرانه یا آینده نگری خائنانه برای دوران انحصار قدرت و بریدن نفس منتقدان، سالهاست مشغول جمع کردن مدرک است و آنها را مثل «تخم چشم» اش حفظ کرده چنان که نه بمباران پایگاههای مجاهدین در عراق و نه در یورش پلیس به پایگاههای مجاهدین در فرانسه، آرشیو و بایگانی مربوطه درجایی دور از خطر بوده و صدمه یی ندیده است. اما «بازی چرخ بشکندش در کلاه/ انکه عرض شعبده با اهل راز کرد»، می بینم که چطور همه تحلیلهاشان غلط از آب در می آید و در هر مرحله یی محکم تر به دیوارِ بن بست خود ساخته شان می خورند و رویای انحصار قدرت، محو تر و غیر قابل تحق تر از پیش می شود و در این میان البته عمر و هزینه هایی است که به باد می دهند و رنج و مصیبت مجاهدین به هدر می رود.
سالگرد درگذشت مرضیه و آنچه باید گفته می شد و نشد*
** چرا با دکتر هزار خانی گفتگو نکردم
۱۲ آبان ۱۳۹۲ - ۳ نوامبر ۲۰۱۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر