۱۳۹۲ بهمن ۱۰, پنجشنبه

آلترناتیوی که از دفاع درست و توضیح عاجز است
اسماعیل وفا یغمایی

چالش سیاسی یا لجنمال کردن
نیروهای سیاسی یک جامعه طبعا میتوانند، مخالف و منتقد هم باشندو یکدیگر را به چالش سیاسی و انتقادی بکشند.  میتوانند حتی مخالفتشان را در عرصه سیاسی به نقطه نفی سیاسی یکدیگر برسانند که باز هم دعوا سیاسی خواهد بود، اما اگر نیروئی عاجز از دفاع سیاسی معقول و منطقی باشد به روزگاری میافتد که «آلترناتیو علی الاطلاق» روزگار ما متاسفانه، در خارج کشور افتاده است، یعنی به جای نقد وچالش سیاسی کار بجائی میرسد که مثلا پرونده جنسی فلان عضو سابق ، آنهم به دست رهبر افشا میشود، برای بستن دهان اعضای جدا شده «گزارشات بند الف تا ی» رو میشود، برای اعضای سابق ومستعفی شورا دستها بکار میافتند تا چیزی پیدا کنند که نشان بدهد اینها سودای محبت رژیم را در دل داشته اند وبا آخوندها و وزارت اطلاعات سر و کار دارند و قس علیهذا....
 
جل الخالق!بکار گرفتن خود ما علیه خود ما!
 
از زمره نکات مهم  اصلی کشتی جودو، بکار گرفتن نیروی خود دشمن علیه خود اوست،از توضیحش میگذرم وتاکید میکنم گویا این تکنیک پا به دنیای سیاست نهاده است که از خود فرد علیه خود فرد استفاده شود و مثلا اسماعیل یغمائی دیروز را علیه اسماعیل یغمائی امروز به جنگ بیاندازند، در جلسات درونی نقد و انتقاد تیغ کشیدن فرد علیه خود البته سبیل بود و لی گویا در خارج تشکیلات هم از این پدیده گریزی نیست. چند روز قبل در همین راستا سایت «ایران افشاگر» از سایتهای وابسته و مدافع آلترناتیو، دو مطلب در رابطه با من گذاشته بود که خواندم و انگیزه ای برای پاسخ نیافتم. اولی نامه برادر من  در ایران بود که توسط انجمن نجات منتشر شده ودر آن نامه تاکید شده بود که خوبست من سر عقل بیایم و چشمان اقوام را به دیدار خود روشن سازم.نامه را در این لینک  تحت عنوانی مودبانه  که حضرات به آن داده اند و ناشی از فرهنگ تراویده از نقطه رهبر معظم است را بخوانید. 
 
 
مطلب دوم باز نشر شعری بود توهین آمیز از من، درج شده در نشره مجاهد شماره 154 در آذر سال 67 یعنی یک چهارم قرن قبل،بعد از عملیات فروغ جاویدان، علیه نویسنده ارجمند آقای علی صغر حاج سید جوادی، که به حق به خون خفتن هزاران جوان را توسط اشتباهات رهبر عقیدتی محکوم کرده بود و من که در آن هنگام از مریدان و دوستداران رهبر عقیدتی و جوانی سی وپنجساله بودم بر آشفته شده و این نویسنده ارجمندرا مورد توهین قرار داده بودم در این لینک میتوانید مطلب را ببینید:
 
 
در باره مطلب اول: چنانکه سالها قبل نوشته ام کارهای برادر من و سوء استفاده رژیم ربطی به من ندارد.خداوند این مرد را انشالله هدایت بفرماید که اگر چند، از سر حتی عاطفه، چنین چیزهائی ننویسد تا آخوندها سوء استفاده نکنند، و چنانکه یکبار قبلا نوشتم انشالله با ورود کوکبه مهر تابان  و موقعی که در شیپورها میدمند و توپها میخروشند: بیا که موکب رهبر ز گرد راه رسید خروش ملت ایران به مهر و ماه رسید اخوی مرا را دستگیر نموده و اگر انقلاب درونی را پذیرفت که حتما عفوش میکنید وعلیه من حتما مقالها خواهد نوشت و منجمله افشا خواهد کرد کهمن چه شری بوده ام،و گرنه: کلاه بوقی برسرش نهاده، زنگوله به گوشها وسایر نقاط بدنش آویزان کرده، و پس از انکه گزارش ف و جیم خود را کاملا نوشت،گوشهایش را همراه بادهها هزار تن دیگر از اعضای خانواده های گمراه و فریب خورده، به دیوارکاخ فلک رفعت رهبر میخکوب بفرمائید تا در سینه تاریخ ثبت شود و دیگر کسی جرئت نکند چنین کارهائی بکند. بگذرم از اینکه در عمق باید خدا راشاکر باشید که فقیر چنین برادری دارم که بتوانید از گزک او استفاده نموده و مرا افشا کنید و دائما زور بزنید که او را بجای رئیس انجمن نجات یزد زور چپان کنید وگرنه باید چاره دیگری میجستید.
توضیحا عرض میکنم برادر من با تمام ضعف و اشتباهاتش و چند نامه ای که به من نوشته و مورد سوء استفاده انجمن نجات قرار گرفته، کارمند بازنشسته اداره آمار و ثبت احوال است و در حال حاضر مشغول کشاورزی است ودر طول سی سال گذشته علیرغم درخواستهایش من حتی یکبار دعوت نامه برای سفر او به اروپا و دیدار نفرستاده ام و قبلا پاسخ نامه های خود را به او انتشار داده ام که در این لینک میتوانید بخوانید
 
در عوض خدمت شما عرض میکنم انجمن نجات یزد توسط تعدادی از اعضای سابق تشکیلات شما پایه ریزی شده که می توانید در این لینک انجمن نجات مرکز یزد بینید و از خود سئوال کنید چرا؟ در باره مطلب دوم:
 
بگذارید خیالتان را راحت کنم ،من در دوران مجاهدت تا جائیکه بیادم میآید با چند نوشته یا شعر ، شادروان شاهپور بختیار،اقای علی اصغر حاج سید جوادی،آقای پرویز یعقوبی،شاد روان کمال رفعت صفائی را، و بعدها شاعر توانا و دور ازمیهن اقای محمد علی اصفهانی را نادرست و بناحق، و با شناختی غلط  مورد توهین قرار داده ام.از اقای پرویز یعقوبی و کمال رفعت صفائی قبلا پوزش خواسته ام و همین جا از بار دیگر از تمام آنها از خودشان زنده اند ،اقایان حاج سید جوادی، و اصفهانی و یعقوبی عذر خواهی میکنم  ، و بطور سمبلیک ازنزدیکان آنان که در میان مانیستند زنده یادان شاهپور بختیار وکمال رفعت صفائی صمیمانه پوزش میخواهم و امیدوارم خطای مرا بخشیده و بقول قدیمی ها قلم عفو وترقین بر آن کشند. زمین که به آسمان نمی آید. خطا اگر هست عذر تقصیر هم هست ، من خوشبختانه  نوک پیکان تکامل و رهبر خطا ناپذیر نیستم. انسانم و  و چون جد اعلای سمبلیک خود آدم ابوالبشر اشتباه میکنم و چون به خطای خود واقف شدم عذر صمیمانه اگر لازم باشد بیش از یکبار عذرمیخواهم.
 
میبینید که نکته غم انگیز در این دو ماجرا اینجاست که درماندگی از نقد و چالش سیاسی درست، موجب میشود که اولا از «اسناد خود آدم علیه خودش» استفاده کنند که مثلا فلان وقت چنین سروده و حالا طور دیگر میسراید، و دیگر اینکه بروند میان فک و فامیل آدم کسی ر ا پیدا کنند که نامه ای نوشته و از آنجا محملی جور کنند که بر اساس پیوند خونی این با آن وامثالهم بقول نسیم شمال: پس یقین این سگ بیدین عملش قلابی است هان بگیرید که ملعون بابی است با این منطق  و با اتکا به فک و فامیل افراد برای کوبیدن و شیطان کردن منتقدین میتوان گفت:
 
هم وضع «لوط» پیامبر خراب است که وضع عیالش و پسرش خراب بوده، و هم باید یقه «داوود» پیامبر و کل بنی اسرائیل را چسبید که بنا به روایت تورات «آممنون» پسرش با خواهرش «تامار» همبسترشد، و میشود «امام حسن» را به نقد کشید که چرا با «جعده»خواهر یزید ازدواج کرد  ، و باید یقه «امام صادق» را گرفت که چرا بارها در مجالس جشن خلیفه منصور عباسی سوار بر قاطری که خلیفه برای او میفرستاد حاضر میشد، هم باید در مورد «امام حسن عسکری» افشاگری نمود که اخوی اش جعفر کذاب باخلیفه شراب  و کباب میخورد و هم باید «شهید نقدی»عضو شورا را که در ایتالیا به دست رژیم ترور شد چون پسر عمویش سردار پاسدار نقدی است به چالش کشید و هم یقه «مرحوم ابراهیم ذاکری» عضو ارشد مجاهدین را که اخوی اش در اوین شکنجه   میفرموده گرفت.
 
همین گونه نقد در مورد دکتر کریم قصیم
 
همین وضعیت در مورد دکتر قصیم نیز صادق است. دائم پرونده رو میکنند که دکتر قصیم در گذشته اینطور دفاع میکرده حالا اینطور میگوید. یعنی چه؟ در گذشته آقای قصیم اینطور میاندیشیده حالا در افق دیگری از شناخت ایستاده!. چه اتفاق ناجوری افتاده؟ اتفاق ناجور این است که دیگر نمی تواندبا اتکا بر وجدان خود از شما دفاع کند و این مگر گناه کبیره است، و چرا هرگز! هرگز! حتی یکبار هم که شده نمی خواهید قبول کنید شاید منتقد شما حق داشته باشد و دستگاه مریض و عاجزی را در برابر منتقدان بکار میگیرید که جواب این دستگاه مطلقا این است: هر کس رفت و ناقد شد یا عیب ژنتیکی دارد، یا وابسته به رژیم است، یا همشیره اش خراباتی است یا برادرش مزدور است و...
 
همین منطق را من میتوانم در برابر شما بکار بگیرم. من یکی از قویترین و طولانی ترین شعرهایم را بنام«از شهریور تا شهریور» در باره مسعود رجوی سروده ام. حالا شعر «باناخدا» را میسرایم! میتوانید بپرسید چرا؟ و چه عاملی باعث شده من این فاصله طولانی را طی کنم و از آن نقطه به این برسم جواب شرا به خودتان واگذار میکنم اما احتمالا عاملش اخوی بنده و تائیدات انجمن نجات  و مشکلات ژنتیکی نبوده است.
 
اصل مطلب
 
حال میرسم به اصل مطلب. نوشتم انگیزه ای برای پاسخ در رابطه با نکاتی که در باره من  در ایران افشاگرنوشته بودند نداشتم ولی خواندن مطلبی علیه آقای روحانی در جریده شریفه توسط یکی از اصحاب بی نام و نشان وطبق معمول دارای هویت مستعار بنام هرمز صفائی تحت عنوان، لینک:
 
 
مرا دست به قلم کرد تا چیزکی بنویسم و از نکاتی که در باره من هم نوشته شده اشاره کنم.
 
*** تمام کوشش اقای هرمز صفائی، در کمال استیصال و فلاکت این است که ریشه های یک استعفای سیاسی را که کاملا سیاسی بوده، مرده مال نموده،تبدیل به یک کنش و واکنش بر سر ملک و املاک و امثالهم بکند و بخصوص برای مصرف داخلی، چون در خارج تشکیلات کسی باور نمیکند، و نهایتا به اذهان بباورانند که ساحت معظم ما عاری از عیب است گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد وهر کس ازمامیبرد یا مثل یغمائی برادرش انجمن نجاتی است ، ودر سابق آقای حاج سید جوادی را دشنام داده، یا مثل شکری مشکل شخصی داشته است و نه سیاسی و برشوریده بر استبداد ، یا مثل مصداقی لاجوردی ثانی است، یا مثل قصیم، سابق یک طور دیگر حرف میزده حالا یک طور دیگر، یامثل جمالی به سپاه وصل است ، یا مثل عاطفه اقبال ماماچه است،یا مثل روحانی یک ملک و املاکی دارد که در ساری میخواهد بفروشد و از شورا استعفا داده است چیزی که جایش خالی است و مطلقا خالی ذره ای دلایل سیاسی واقعی است. و خلاصه مثل آخوندها بر فراز منابرما را تبدیل به شمر ابن ذی الجوشن و بدتر از ان بکنند. اخر انصاف راعزیزان، خود دانید که اگر مشکل سیاسی نبود میشد در کادر شما ماند، به ایران رفت و برگشت! و با سعید امامی هم ملاقات کرد وبعد درسایتهاتان مقاله نوشت و به مصداقی حمله کرد!!، به دلیل ارتباط با مامور وزارت فلان از شورا اخراج شد و بازگشت و سینه زنی کرد،صد ماجرا در آمریکا و اروپا داشت و از جمله نورچشمی ها بود و علیه من طومار نوشت ،من چیزی نمینویسم خود بیاندیشید چون حتما بسا بسا بیشتر ازمن میدانید.
 
*** بگذارید خیالتان را راحت کنم. مشکل چه من و ما محق باشیم  یا نباشیم،یک مشکل سیاسی است نه شخصی،مزخرفات علم شده وسخیف واقعیت ندارد و ربطی به ما ندارد ولی اگر واقعی هم باشد مثلا برادر من روزی یک نامه فدایت شوم به من بنویسد و در سایت انجمن نجات انتشار یابد و خبر برسد که: آقای روحانی نه تنها زمین وباغ نداشته خود را در ساری فروخته بلکه تمام استان گیلان و مازندران را بفروش رسانده است و پولش را در سویس در حسابهای بانکی اش گذاشته و موجب شده است تمام اهالی مظلوم گیلان و مازندران به بلوچستان مهاجرت کنند مشکل شما حل نمیشود و شما همچنان با این گونه داوریها عاجز و درمانده خواهید ماند. مشکل سیاسی است و تمام گناه بر گردن ما نیست کمی هم به خودتان فکر کنید! مشکل در کجاست؟
 
اسماعیل وفا یغمائی
29 ژانویه 2014میلادی

هیچ نظری موجود نیست: